هیچ چیزی حال نمیده

تب‌های اولیه

102 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
هیچ چیزی حال نمیده

نمیدونم چرا اینجوری شدم. دیگه واقعا چیزی نیست که بهم حال بده و از انجامش لذت ببرم.
بچه بودم، بازی کامپیوتری میکردم و چه حالی میداد.
فوتبال بازی کردن توی کوچه که عالی بود!
کم کم بزرگتر شدم و الان ۱۷ سالمه. به نظرم هم چیزی وجود نداره که ادم باهاش حال کنه. یعنی توی اون مدت حال میده اا، ولی تاثیرش خیلی زود بعد از پایان اون کار از بین میره. نمیدونم باید چیکار کنم که از زندگیم و بودنم لذت ببرم.

سن هفده. سوم دبیرستان. وضعیت مالی : متوسط. احتمالا مذهبی.

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صابر

[="Tahoma"]پرسشگر محترم
ضمن تشکر فراوان از ارتباط شما با اين مرکز، در پاسخ بايد عرض کنم که اصلا نبايديادمان برود که در چه دنيايي زندگي ميکنيم. دنيايي که همانطور که از اسم آن پيداستفرومايه و بي ارزش است. لذت هاي آن زود از بين مي رود و طبق اين آيه شريفه آخرتباقي مي ماند«وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏».
اما مطلب ديگري نيز هست و آن اينکه در بعضي از برهه هاي زندگي انسان بدليل پاره اياز مسائل ممکن است احساس افسردگي موقتي کند. اين احساس زماني به سراغ انسان مي آيدکه :
الف)هدفي از زندگي نداشته و يا هدف را اشتباه فرض کند.مانند فردي که در انتخابرشته بدون داشتن علاقه و استعداد رشته اي ر ا انتخاب کند در حالي که واقعا علاقهبه رشته ديگر دارد.
ب)دست کم گرفتن خود: جواني که با ما در ارتباط است قطعا توانمندي هاي خوبي داردولي آنها را ناديده گرفته و به خودش ارزش نمي دهد.
ج)از دست دادن توکل و توسل: از اول زندگي اين رمز را نبايد هيچگاه فراموش کرد.توکلبر خداوند و توسل بر اهل بيت(عليهم السلام) راز موفقيت انسان هاي بزرگ است.
د)تنوع طلبي انسان: شکي نيست که انسان ذاتا تنوع طلب است و يکسره بودن رنگ زندگيرا نمي پسندد. دوست دارد دائما در حال تغيير و دستيابي به چيزهاي نو و جديدي باشد.
بنابراين به شما توصيه مي کنيم علاوه بر حفظ روحيه خود به عواملي که عرض کرديممراجعه و عامل بي حوصلگي تان را حذف کنيد.
يکنواختي زندگي شما با ورود به مقطع تحصيلي جديد، برنامه ريزي و هدف گذاري برايزندگي، استفاده از ورزش هاي نشاط آور، روابط صميمانه با دوستان خوب و سالم، فکرنکردن افراطي در مورد گذشته و آنچه در گذشته اتفاق افتاده است قابل حل و رفع است.
موفق باشيد

Hmaid;557485 نوشت:
نمیدونم چرا اینجوری شدم. دیگه واقعا چیزی نیست که بهم حال بده و از انجامش لذت ببرم.
بچه بودم، بازی کامپیوتری میکردم و چه حالی میداد.
فوتبال بازی کردن توی کوچه که عالی بود!
کم کم بزرگتر شدم و الان ۱۷ سالمه. به نظرم هم چیزی وجود نداره که ادم باهاش حال کنه. یعنی توی اون مدت حال میده اا، ولی تاثیرش خیلی زود بعد از پایان اون کار از بین میره. نمیدونم باید چیکار کنم که از زندگیم و بودنم لذت ببرم.

سن هفده. سوم دبیرستان. وضعیت مالی : متوسط. احتمالا مذهبی.

الان تو سن بحرانی هستی
به مرور زمان درک و فهم بیشتری پیدا می کنی و بهتر می تونی تصمیم بگیری

با سلام - حمید جان بزرگ شدی علاقه به چیز های دوران کودکی کم میشه یعنی رشد شدی و الان دیگه مثل بچه های کوچک رفتار نمیکنی نشانه رشد شدن است بعضی ها با سن دور مثل 23 ساله بچه بازی میکنه یعنی رشد نشده اینجور شبیه به خوراک است هرچه خوراک بدین رشد میشه

رسیدن به این سن یعنی بیرون رفتن از دوران کودکی وبه فکر زندگی و کار واجتماع بودن است لذت هرچه قدر هم بزرگ باشد در این سن خیلی زود ازبین میرود

سلام علیکم و رحمة الله.
دوست عزیز نمیدونم تا چه حدی اهل مطالعه هستید اما یه راهنمایی به شما میکنم که اگر عمل کنید(خصوصا در این سن) در باقی عمر از افراد موفق خواهید بود.

برنامه ریزی(مدیریت زمان):
الان و در این زمان بهترین کاری که یک نوجوان میتونه انجام بده این هست که مدیریت و برنامه ریزی برای خودش داشته باشه.!شاید انجام مداوم کار ها شما رو خسته میکنه و دیگه میلی به انجام کاری نداشته باشید و به قول شما حال نده.اما اگر برنامه ریزی برای انجام کار داشه باشید شک نکنید بهترین لذت رو خواهید برد.
در برنامه ریزی خودتون عبادت و مطالعه و تفریح رو قرار بدید و از اونها به بهترین شکل استفاده کنید.

مطالعه (پژوهش):
در این سن کاری که میشه بسیار راحت انجام داد بالا بردن مطالعات و پژوهش در زمینه های مختلفه (به خصوص دینی) که باعث میشه هم لذت علوم رو بچشید و هم به معلومات خود بیفزایید.این کار رو بسیار توصیه میکنم.

موید و در پناه حق باشید ان شا الله

منم شرایطی مشابه شما داشتم.ولی با مراجعه به روانپزشک الحمدالله خیلی با نشاط شدم.واقعیتش اینه که یکم تو جامعه ما مخصوصا تو شهرهای کوچیک فرهنگسازی نشده و رفتن به روانپزشک،بمعنای دیوانه بودن تلقی میشه! با این حال
حتما به روان پزشک مراجعه کنید.:Narahat az:

[="Tahoma"][="Teal"]به نام خدا
سلام

Hmaid;557485 نوشت:
دیگه واقعا چیزی نیست که بهم حال بده و از انجامش لذت ببرم.

كارايي رو انجام بده كه تا حالا انجام ندادي و تجربه جديديه برات البته كارهاي مفيدي باشه نه مضر.:ok:

Hmaid;557485 نوشت:
[HL]احتمالا[/HL] مذهبی

بحران هويت،مسئله اين است.:khaneh:
ومن الله توفيق[/]

سلام دوست عزیز. شما الان 17 سالته و هیچ حالی نداری؟؟؟ شما الان باید یه برنامه ریزی قوی واسه آینده ات درست و زندگیت داشته باشی.ب خودت انرژی منفی نده.اگه مذهبی هستی ک هستی خاطرات شهدا 17 ساله رو بخون فکر کنم خیلی بهت انرژی بده.البته هرکسی با چیزی انرژی میگیره ولی شما میتونی یه برنامه درست و قوی واسه این سن ات بریزی و کمال استفاده رو ازش بکنی.موفق باشی.

سلام دوست عزیز. به نظر من عامل این بی حوصلگی فصل تابستونه! تو الان هدفتو گم کردی!
چند وقت دیگه که مدرسه ها دوباره شروع بشه دوباره هدف زندگیت که درس خوندنه رو پیدا می کنی و مطمئنا با علاقه و اشتیاق پی گیری می کنی.
موفق باشی:Gol:


بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد للَّه ربّ العالمین والصلاه والسلام علی محمّد وآله الطیبین الطاهرین واللعن علی أعدائهم أجمعین
سلام علیکم و رحمت الله و برکاته

Hmaid;557485 نوشت:
نمیدونم چرا اینجوری شدم. دیگه واقعا چیزی نیست که بهم حال بده و از انجامش لذت ببرم.
بچه بودم، بازی کامپیوتری میکردم و چه حالی میداد.
فوتبال بازی کردن توی کوچه که عالی بود!
کم کم بزرگتر شدم و الان ۱۷ سالمه. به نظرم هم چیزی وجود نداره که ادم باهاش حال کنه. یعنی توی اون مدت حال میده اا، ولی تاثیرش خیلی زود بعد از پایان اون کار از بین میره. نمیدونم باید چیکار کنم که از زندگیم و بودنم لذت ببرم.

سن هفده. سوم دبیرستان. وضعیت مالی : متوسط. احتمالا مذهبی.



یه کتابی خدمتتون معرفی می کنم ان شا الله بخونید
و ان شا الله مشکلتون حل بشه

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@ @@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
اسم کتاب:راه غلبه بر نگرانیها و نا امیدیها
نویسنده:محمّد جعفر امامی
زیر نظر:فیلسوف عارف،فقیه فاضل،مفسر بزرگ قرآن،نویسنده ی توانای جهان اسلام،استاد اخلاق،علامه مهذب،پاک و هوشمندحضرت آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی(دامت برکاته)
توضیح:
پژ مردگی، افسردگی، احساس عدم نشای و دل مردگی، از پدیده های وحشتناک عصر ماست. نمی گوییم در گذشته اینها وجود نداشته ولی قدر مسلم ابعاد آن این چنین وسیع نبوده است. بسیاری از مردم در کشورهای بزرگ صنعتی، صبح با «دارو» از خواب، بیدار می شوند و با «دارو» به خواب می روند، غالباً در جستجوی داروهای مسکن اعصاب، مواد مخدر، کتابهائی که گفتگو از مبارزه با نگرانیها می کند، هستند. لبخندهای مصنوعی آنها روشنگر تضاد درون و برون آنهاست. قیافه ها عصبانی و گفتگوهای بی روح، همه نشانی از این وضع ناراحت کننده است. افزایش هولناک آمار بیماران روانی و توسعة روز افزون بیمارستان های روان و اعصاب، دلیل زندة دیگری برای این موضوع به شمار می رود.
لینک:
http://makarem.ir/compilation/?lid=0...858&CatID=6514
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@ @@@@@@@@@@@
عکس کتاب:

[="DimGray"]سلام دوست عزیز
الان تابستونه منم خودم وقتی سن شما بودم بعضی وقتا این طوری میشدم....
به نظر من الان یه موقغیت بسیار مناسبیه که از زندگیتو لذت ببیرین خودتون سرگرم کنین .... کلاس برین....با دوستاتون برین بیرون...
مسافرت برین.....حلاصه از تابستونتون کمال استفاده رو ببرین..سی روز دیگه بیشتر نمونده ها تا چشم به هم بزنین مدرسه ها شروع شده
بعد یه کاری نکنین که حسرت چنین مواقعی رو بخورین ها جالا از من گفتن بووووود:Gig::khaneh:
[/]

سلام و عرض ادب

بنده هم همین حس پسر 17 ساله رو دارم ولی 20 سالمه ایا برا منم اقتضای سنه؟

صابر;560432 نوشت:
[="Tahoma"]پرسشگر محترم
ضمن تشکر فراوان از ارتباط شما با اين مرکز، در پاسخ بايد عرض کنم که اصلا نبايديادمان برود که در چه دنيايي زندگي ميکنيم. دنيايي که همانطور که از اسم آن پيداستفرومايه و بي ارزش است. لذت هاي آن زود از بين مي رود و طبق اين آيه شريفه آخرتباقي مي ماند«وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏».
اما مطلب ديگري نيز هست و آن اينکه در بعضي از برهه هاي زندگي انسان بدليل پاره اياز مسائل ممکن است احساس افسردگي موقتي کند. اين احساس زماني به سراغ انسان مي آيدکه :
الف)هدفي از زندگي نداشته و يا هدف را اشتباه فرض کند.مانند فردي که در انتخابرشته بدون داشتن علاقه و استعداد رشته اي ر ا انتخاب کند در حالي که واقعا علاقهبه رشته ديگر دارد.
ب)دست کم گرفتن خود: جواني که با ما در ارتباط است قطعا توانمندي هاي خوبي داردولي آنها را ناديده گرفته و به خودش ارزش نمي دهد.
ج)از دست دادن توکل و توسل: از اول زندگي اين رمز را نبايد هيچگاه فراموش کرد.توکلبر خداوند و توسل بر اهل بيت(عليهم السلام) راز موفقيت انسان هاي بزرگ است.
د)تنوع طلبي انسان: شکي نيست که انسان ذاتا تنوع طلب است و يکسره بودن رنگ زندگيرا نمي پسندد. دوست دارد دائما در حال تغيير و دستيابي به چيزهاي نو و جديدي باشد.
بنابراين به شما توصيه مي کنيم علاوه بر حفظ روحيه خود به عواملي که عرض کرديممراجعه و عامل بي حوصلگي تان را حذف کنيد.
يکنواختي زندگي شما با ورود به مقطع تحصيلي جديد، برنامه ريزي و هدف گذاري برايزندگي، استفاده از ورزش هاي نشاط آور، روابط صميمانه با دوستان خوب و سالم، فکرنکردن افراطي در مورد گذشته و آنچه در گذشته اتفاق افتاده است قابل حل و رفع است.
موفق باشيد

ممنون. در جوابتون باید بگم که هدف دارم. اونقدرم بزرگ هستش که هر لحظه بتونم بهش برسم و هر لحظه از دستش بدم. اون قدر هم خودم رو باور دارم که حس میکنم به هر چیزی که بخوام میتونم برسم. شاید مشکل اصلی همین باشه. یعنی من فلان چیز رو تصور میکنم، میگم خب بهش میرسم. بعدش چیکار کنم!؟
مشکل از توکل هم نیست. درباره تنوع طلبی هم باید بگم که کاملا دنبال یه چیز ثابت برای همیشه هستم.

*"عطر سیب"*;560457 نوشت:
با سلام - حمید جان بزرگ شدی علاقه به چیز های دوران کودکی کم میشه یعنی رشد شدی و الان دیگه مثل بچه های کوچک رفتار نمیکنی نشانه رشد شدن است بعضی ها با سن دور مثل 23 ساله بچه بازی میکنه یعنی رشد نشده اینجور شبیه به خوراک است هرچه خوراک بدین رشد میشه

درسته با بزرگ شدن علاقه بهچیزای بچگی از بین میره. ولی از اون طرف هم علاقه بهچیزی بوجود نیومده! چیزای عادی که مردم دنبالش هستن اصلا برام جذاب نیستن.

MOHAMAD(ANTI666);560481 نوشت:
سلام علیکم و رحمة الله.
دوست عزیز نمیدونم تا چه حدی اهل مطالعه هستید اما یه راهنمایی به شما میکنم که اگر عمل کنید(خصوصا در این سن) در باقی عمر از افراد موفق خواهید بود.

برنامه ریزی(مدیریت زمان):
الان و در این زمان بهترین کاری که یک نوجوان میتونه انجام بده این هست که مدیریت و برنامه ریزی برای خودش داشته باشه.!شاید انجام مداوم کار ها شما رو خسته میکنه و دیگه میلی به انجام کاری نداشته باشید و به قول شما حال نده.اما اگر برنامه ریزی برای انجام کار داشه باشید شک نکنید بهترین لذت رو خواهید برد.
در برنامه ریزی خودتون عبادت و مطالعه و تفریح رو قرار بدید و از اونها به بهترین شکل استفاده کنید.

مطالعه (پژوهش):
در این سن کاری که میشه بسیار راحت انجام داد بالا بردن مطالعات و پژوهش در زمینه های مختلفه (به خصوص دینی) که باعث میشه هم لذت علوم رو بچشید و هم به معلومات خود بیفزایید.این کار رو بسیار توصیه میکنم.

موید و در پناه حق باشید ان شا الله

برنامه ریزی رو که دارم. یعنی تا پنجاه شصت سال اینده ام معلومه باید به کجاها رسیده باشم و چه کارهایی کرده باشم. مطالعه هم میکنم. شایدم بهترین تفریحم خوندن همینجور کتاب ها باشه.

rreezzaa;560510 نوشت:
منم شرایطی مشابه شما داشتم.ولی با مراجعه به روانپزشک الحمدالله خیلی با نشاط شدم.واقعیتش اینه که یکم تو جامعه ما مخصوصا تو شهرهای کوچیک فرهنگسازی نشده و رفتن به روانپزشک،بمعنای دیوانه بودن تلقی میشه! با این حال
حتما به روان پزشک مراجعه کنید.:Narahat az:

شاید بهتر بودش که اینجوری نگم. ولی پولی ندارم که قرار باشه برای اینجور ادما خرج کنم.

سلام هم سنیم برادر
به منم دیگه این بازی ها حال نمیده مثل قبل
مثلا اگه حال داشته باشم فقط یه ربع بیست دقیقه می شینم پای لپ تاپ بازی میکنم
من یه خصلت بد هم دارم اینه که از بچه های کوچیک خوشم نمیاد مثل قبل هههه
کلا آروم شدم ولی افسرده
خدا به خیر کنه
کنکووووور یادت نرههه

مشكل شما اينه چيزي ديگه بهت حال نميده مشكل من اينه كه نه تنها حال نميده هر چي تو زمين و اسمون هست حالم رو هم ميگيره:Ghamgin:

ناگفته هاي ناب;560541 نوشت:
[="Tahoma"][="Teal"]به نام خدا
سلام

كارايي رو انجام بده كه تا حالا انجام ندادي و تجربه جديديه برات البته كارهاي مفيدي باشه نه مضر.:ok:

بحران هويت،مسئله اين است.:khaneh:
ومن الله توفيق

[/]

مشکل اینجاست که وقتی به انجام کارای جدید فکر میکنم، یه قدم جلوترش رو هم میبینم. بعدش پیش خودم میگم بعدش چیکار کنم!؟ یا اگر انجامش ندم چه اتفاق بزرگی میافته!؟ جوابم هم اینه: هیچی!

اون احتمالا مذهبی رو برای این نوشتم که تعریف مذهبی مشخص نیست. برای بعضی ها مذهبی یعنی کارت بسیج و ریش. برای بعضی ها هم یعنی پای ثابت عذاداری ها و مجالس. اما من اونجور ادمی نیستم.

جزیره مجنون;560568 نوشت:
سلام دوست عزیز. شما الان 17 سالته و هیچ حالی نداری؟؟؟ شما الان باید یه برنامه ریزی قوی واسه آینده ات درست و زندگیت داشته باشی.ب خودت انرژی منفی نده.اگه مذهبی هستی ک هستی خاطرات شهدا 17 ساله رو بخون فکر کنم خیلی بهت انرژی بده.البته هرکسی با چیزی انرژی میگیره ولی شما میتونی یه برنامه درست و قوی واسه این سن ات بریزی و کمال استفاده رو ازش بکنی.موفق باشی.

دنیا تا الان چند نفر ۱۷ ساله داشته!؟ چه تغییری کرده!؟ به کجا رسیده!؟
برنامه ریزی دارم. ولی اون لذت هایی که توس هست، لذت بخش نیستن!

rimaaa;560581 نوشت:
سلام دوست عزیز. به نظر من عامل این بی حوصلگی فصل تابستونه! تو الان هدفتو گم کردی!
چند وقت دیگه که مدرسه ها دوباره شروع بشه دوباره هدف زندگیت که درس خوندنه رو پیدا می کنی و مطمئنا با علاقه و اشتیاق پی گیری می کنی.
موفق باشی:Gol:

به نظر منم نظرتون غلطه! چون دور و بر یک سالی هست که چنین حسی دارم!
اره دیگه. دوباره مدرسه شروع بشه، دوباره یه سری باید ها و نبایدهایی که بقیه واسمون مشخص میکنن، قضیه همون گوسفندس که به دنیا میادو بعدش میمیره. همین و همین.

مرجع اعلم;560591 نوشت:

[=&]بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد للَّه ربّ العالمین والصلاه والسلام علی محمّد وآله الطیبین الطاهرین واللعن علی أعدائهم أجمعین
سلام علیکم و رحمت الله و برکاته


یه کتابی خدمتتون معرفی می کنم ان شا الله بخونید
و ان شا الله مشکلتون حل بشه

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@ @@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
اسم کتاب:راه غلبه بر نگرانیها و نا امیدیها
نویسنده:محمّد جعفر امامی
زیر نظر:فیلسوف عارف،فقیه فاضل،مفسر بزرگ قرآن،نویسنده ی توانای جهان اسلام،استاد اخلاق،علامه مهذب،پاک و هوشمندحضرت آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی(دامت برکاته)
توضیح:
پژ مردگی، افسردگی، احساس عدم نشای و دل مردگی، از پدیده های وحشتناک عصر ماست. نمی گوییم در گذشته اینها وجود نداشته ولی قدر مسلم ابعاد آن این چنین وسیع نبوده است. بسیاری از مردم در کشورهای بزرگ صنعتی، صبح با «دارو» از خواب، بیدار می شوند و با «دارو» به خواب می روند، غالباً در جستجوی داروهای مسکن اعصاب، مواد مخدر، کتابهائی که گفتگو از مبارزه با نگرانیها می کند، هستند. لبخندهای مصنوعی آنها روشنگر تضاد درون و برون آنهاست. قیافه ها عصبانی و گفتگوهای بی روح، همه نشانی از این وضع ناراحت کننده است. افزایش هولناک آمار بیماران روانی و توسعة روز افزون بیمارستان های روان و اعصاب، دلیل زندة دیگری برای این موضوع به شمار می رود.
لینک:
http://makarem.ir/compilation/?lid=0...858&CatID=6514
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@ @@@@@@@@@@@
عکس کتاب:

چه خوب که نسخه پی دی افش هست. واقعا ممنون. حتما مطالعه میکنم. امیدوارم جواب بده.

عشق معنوی;560605 نوشت:
[="DimGray"]سلام دوست عزیز
الان تابستونه منم خودم وقتی سن شما بودم بعضی وقتا این طوری میشدم....
به نظر من الان یه موقغیت بسیار مناسبیه که از زندگیتو لذت ببیرین خودتون سرگرم کنین .... کلاس برین....با دوستاتون برین بیرون...
مسافرت برین.....حلاصه از تابستونتون کمال استفاده رو ببرین..سی روز دیگه بیشتر نمونده ها تا چشم به هم بزنین مدرسه ها شروع شده
بعد یه کاری نکنین که حسرت چنین مواقعی رو بخورین ها جالا از من گفتن بووووود:Gig::khaneh:
[/]

فکر کنم خودتون جواب خودتون رو دادید! وقتی میگید بعضی موقع ها سراغتون میومد، یعنی مشکل حل نشده بود. فقط بعد از یه مدتی مشکل فراموش میشد!

این سی روز و مدرسه هم انتخاب بین بد و بدتره! ولی مهم اینه که جفتش بده!

*شیوا*;560620 نوشت:
سلام و عرض ادب

بنده هم همین حس پسر 17 ساله رو دارم ولی 20 سالمه ایا برا منم اقتضای سنه؟

توی اینکه اقتضا سن هستش شکی نیست. چون خودم تا دو سال پیش این مشکل رو نداشتم. شایدم بخاطر چیزایی هست که نمیدونستم و الان میدونم و خیلی چیزای دیگه که همچنان نمیدونم. در کل یعنی اینکه من توی این سن دچارش شدم. شما هم توی اون سن. تنها چیزی که ازش مطمئنم اینه که با گذر زمان، اگر بزرگتر نشه، کوچکتر نمیشه.

علی بیات;560645 نوشت:
سلام هم سنیم برادر
به منم دیگه این بازی ها حال نمیده مثل قبل
مثلا اگه حال داشته باشم فقط یه ربع بیست دقیقه می شینم پای لپ تاپ بازی میکنم
من یه خصلت بد هم دارم اینه که از بچه های کوچیک خوشم نمیاد مثل قبل هههه
کلا آروم شدم ولی افسرده
خدا به خیر کنه
کنکووووور یادت نرههه

مشکل چیز دیگست!
تا حالا فکر کردی بعدش که کنکور دادی، بعدش که دانشگاه توپ رفتی، بعدش که یه شغل مشتی گیرت اومد، بعدش که پول روی پول گذاشتی، بعدش که صد سال زندگی کردی، اگر یه لحظه با خودت فکر کردی، حاضری که دوباره این زندگی رو انتخاب کنی؟
دنبال یکی دو تا فرق این زندگی با حیوانات نجیبی مثل اسب و گاو و ... میگردم.

نهال;560646 نوشت:
مشكل شما اينه چيزي ديگه بهت حال نميده مشكل من اينه كه نه تنها حال نميده هر چي تو زمين و اسمون هست حالم رو هم ميگيره:Ghamgin:

واسه منم میتوسنت اینجوری باشه. ولی فرق من با شما اینه که دیگه هیچ چیزی برام مهم نیست. چه بد بخت باشم، چه خوشبت. یعنی برام فرقی نداره.

دوستان سلام

حمید جان، سوالاتی از شما دارم

1- آیا قبل یا حین انجام کاری که از آن لذت می برید - منظور بنده همان لذت آنی است- پیش نیامده است که بدانید و درک کنید که واقعا این لذت نیست و همزمان با احساس لذت، احساس کنید دارید وقتتان را تلف می کنید و سر خودتان را شیره می مالید؟ آیا از سر بیکاری یا بی حوصلگی دنبال این لذت ها می روید؟
2- آیا در مسائل مختلف، نوع نگاه شما متفاوت از سایرین است؟ آیا احساس نمی کنید کلی تر از سایرین فکر می کنید؟ آیا پیش نیامده که احساس کنید سایرین سطحی به مسائل نگاه می کنند؟ اگر پیش آمده است، چقدر؟
3- آیا در مورد موضوعات مختلف فکر نمی کنید؟ آیا در مورد مسائل مختلف، تحلیل های خاصی برای خودتان ندارید؟
4- آیا ریزبین و دقیق هستید؟
5- با دیگران چه مقدار تعامل دارید؟ بیشتر با دوستان و همسالان خود تعامل دارید یا افرادی بزرگتر از خود؟ آیا با آنها وارد بحث می شوید؟ چه بحث هایی؟
6- آیا در بررسی مسائل مختلف، معمولا ریسک پذیر هستید یا اینکه سعی می کنید جوانب مختلف را بررسی کرده و با توجه به شرایط، بهترین انتخاب را داشته باشید؟ آیا در هر مسئله ای که پیش روی شماست، سعی می کنید به بهترین برسید؟
7- آیا معمولا اینگونه است که از خودتان رضایت ندارید؟

علی علی

شاید اون لحظه ای که بیشترین کیف زندگی رو میکنم، لحظه ای هستش که از زیر دوش اب یخ میام بیرون. برای یک لحظه احساس خوشبختی بهم دست میده. ولی چه فایده که این حسم خیلی زود میره و دوباره روز از نو، روزی از نو.

بسم الله الرحمن الرحیم

Hmaid;560638 نوشت:
ممنون. در جوابتون باید بگم که هدف دارم. اونقدرم بزرگ هستش که هر لحظه بتونم بهش برسم و هر لحظه از دستش بدم. اون قدر هم خودم رو باور دارم که حس میکنم به هر چیزی که بخوام میتونم برسم. شاید مشکل اصلی همین باشه. یعنی من فلان چیز رو تصور میکنم، میگم خب بهش میرسم. بعدش چیکار کنم!؟
مشکل از توکل هم نیست. درباره تنوع طلبی هم باید بگم که کاملا دنبال یه چیز ثابت برای همیشه هستم.

سلام و عرض ادب

بزرگوار با توجه به مطالبی که عرض کردید بنده هم برداشتم رو میگم ان شاءالله مفید و اثر گذار باشه

هدفگذاری برای زندگی یکی از مهارتهای زندگی هست و زیر مجموعه خود آگاهی ، بله شما هدف برای زندگیتان تعیین کرده اید ولی براساس خودآگاهی احتمال زیاد نبوده!

هر چند بنده در زمینه عرفانی سوادی ندارم ولی یک بعد خودآگاهی معنابخشی به زندگی هست یعنی تحقیق و تفحص و تعقل و تدبر و توکل برای یافتن معنای زندگیست...

شما هنوز معنا و فلسفه ای مافوق تن برای زندگی پیدا نکرده اید ، لذا هر چه دنبال فرعیات بروید به انچه بخواهید نمی رسید...

البته جای شکر دارد در هر تنگنایی گشادا و راحتی وجود دارد و ان شاءالله این تنگنا شما را بسوی هدف والایی سوق دهد ، دقیقا ایه ی قران در نظرم نیست اما در قران ایه ای

وجود دارد که مضمونش می گوید فقط خدا را بیابید و برای او کار کنید زیرا خدایان متعدد باعث اشفتگی می شوند!

و اینکه در ابعاد دیگر خود اگاهی آنوقت آمال و ارزو های خود را بررسی کرده و انچه هستید و میتوانید نهایتا به ان برسید را در نظر گرفته و برنامه خود را پایه ان ترتیب دهید !

در کار رواندرمانی یکی از عواملی که اثر گذار هست معنویت درمانیست لذا به شما توصیه می کنم همنشینی به افراد عاقل ، با ایمان که با روحیات شما سازگاری دارند و

همچنین مداومت بر رفتن به مسجد و نشتن پای حرف علما و همچنین تحقیقی که در آغاز گفتم با توکل بر خدا در پیش گیرید...

مکلف;560661 نوشت:
دوستان سلام

حمید جان، سوالاتی از شما دارم

1- آیا قبل یا حین انجام کاری که از آن لذت می برید - منظور بنده همان لذت آنی است- پیش نیامده است که بدانید و درک کنید که واقعا این لذت نیست و همزمان با احساس لذت، احساس کنید دارید وقتتان را تلف می کنید و سر خودتان را شیره می مالید؟ آیا از سر بیکاری یا بی حوصلگی دنبال این لذت ها می روید؟
2- آیا در مسائل مختلف، نوع نگاه شما متفاوت از سایرین است؟ آیا احساس نمی کنید کلی تر از سایرین فکر می کنید؟ آیا پیش نیامده که احساس کنید سایرین سطحی به مسائل نگاه می کنند؟ اگر پیش آمده است، چقدر؟
3- آیا در مورد موضوعات مختلف فکر نمی کنید؟ آیا در مورد مسائل مختلف، تحلیل های خاصی برای خودتان ندارید؟
4- آیا ریزبین و دقیق هستید؟
5- با دیگران چه مقدار تعامل دارید؟ بیشتر با دوستان و همسالان خود تعامل دارید یا افرادی بزرگتر از خود؟ آیا با آنها وارد بحث می شوید؟ چه بحث هایی؟
6- آیا در بررسی مسائل مختلف، معمولا ریسک پذیر هستید یا اینکه سعی می کنید جوانب مختلف را بررسی کرده و با توجه به شرایط، بهترین انتخاب را داشته باشید؟ آیا در هر مسئله ای که پیش روی شماست، سعی می کنید به بهترین برسید؟
7- آیا معمولا اینگونه است که از خودتان رضایت ندارید؟

علی علی

۱. چرا، پیش اومده. ولی نه در حدی که بیرون ( یعنی قبل یا بعد ) از اونکار هستم. کلی کار هست که باید انجام بدم، پس از سر بیکاری نیست. از سر بی حوصلگی هم نیست، چون طبیعتا وقتی بی حوصله باشی، حوصله انجام هیچ کاری رو نداری.
۲. حس میکنم کاملا متفاوته. یعنی از بین کل ادمایی که دور و برم هستن، شاید فقط شبیه - اونم یک کم - یک نفر باشم. راستش اصلا کلی نگر نیستم. یعنی جزئیات برام مهمه. برام زیاد پیش اومده که حس کنم سایرین اصلا به مسئله نگاه نمیکنند، چه برسه به سطحی نگری!
۳. درباره موضوعی که به من ربط داشته باشه یا یه جایی به دردم بخوره فکر میکنم. تحلیل که نه. ولی جواب سوالهام رو یه جوری پیدا میکنم. اون جواب ها هم بعضی موقع ها برای دیگران قابل قبول نیست و بعضی مواقع هم هست.
۴. اره تقریبا.
۵. خوب. به حد کافی. اکثرا هم سن و سالای خودم. بعضی موقع ها درباره همین مدل مسائل با چند نفر خاصی صحبت میکنم.
۶. اصلا ریسک نمیکنم. فرصت برای شانسی کار کردن وجود نداره!
۷. از خودم رضایت دارم. ولی همیشه دوست دارم یه پله جلوتر هم برم.

همره;560666 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام و عرض ادب

بزرگوار با توجه به مطالبی که عرض کردید بنده هم برداشتم رو میگم ان شاءالله مفید و اثر گذار باشه

هدفگذاری برای زندگی یکی از مهارتهای زندگی هست و زیر مجموعه خود آگاهی ، بله شما هدف برای زندگیتان تعیین کرده اید ولی براساس خودآگاهی احتمال زیاد نبوده!

هر چند بنده در زمینه عرفانی سوادی ندارم ولی یک بعد خودآگاهی معنابخشی به زندگی هست یعنی تحقیق و تفحص و تعقل و تدبر و توکل برای یافتن معنای زندگیست...

شما هنوز معنا و فلسفه ای مافوق تن برای زندگی پیدا نکرده اید ، لذا هر چه دنبال فرعیات بروید به انچه بخواهید نمی رسید...

البته جای شکر دارد در هر تنگنایی گشادا و راحتی وجود دارد و ان شاءالله این تنگنا شما را بسوی هدف والایی سوق دهد ، دقیقا ایه ی قران در نظرم نیست اما در قران ایه ای

وجود دارد که مضمونش می گوید فقط خدا را بیابید و برای او کار کنید زیرا خدایان متعدد باعث اشفتگی می شوند!

و اینکه در ابعاد دیگر خود اگاهی آنوقت آمال و ارزو های خود را بررسی کرده و انچه هستید و میتوانید نهایتا به ان برسید را در نظر گرفته و برنامه خود را پایه ان ترتیب دهید !

در کار رواندرمانی یکی از عواملی که اثر گذار هست معنویت درمانیست لذا به شما توصیه می کنم همنشینی به افراد عاقل ، با ایمان که با روحیات شما سازگاری دارند و

همچنین مداومت بر رفتن به مسجد و نشتن پای حرف علما و همچنین تحقیقی که در آغاز گفتم با توکل بر خدا در پیش گیرید...

راستش به طور دقیق نفهمیدم باید درباره چه چیزی تحقیق کنم.
درباره هدف هم باید بگم که خیلی شیک یک سال از عمرم رو گرفت تا بفهمم باید توی دنیا چیکار کنم.
مشکل من اینجاست، این لذت ها همش از بین میرن! دنبال یه چیزی هستم که همیشه باهام باشه تا بتونه کمکم کنه به هدفم برسم. و اگر نه، اگر قرار باشه هی اوج بگیریم و هی سقوط کنیم ( توی مسیر هدف ) که به درد نمیخوره.

قبل از هدفگذاری معنای زندگی رو سعی کنید پیدا کنید ممکنه زمانبر باشه و اینکه اگه متوجه نشدید چند مرتبه بخونید:)

در پناه حق و در مسیر حق ان شاءالله:Gol:

همره;560677 نوشت:
قبل از هدفگذاری معنای زندگی رو سعی کنید پیدا کنید ممکنه زمانبر باشه و اینکه اگه متوجه نشدید چند مرتبه بخونید:)

در پناه حق و در مسیر حق ان شاءالله:Gol:

زندگی اگر معنا داشت، امام علی نمیگفت که از اب بینی بز هم براش بی ارزش تره.

دوستان سلام

Hmaid;560681 نوشت:
زندگی اگر معنا داشت، امام علی نمیگفت که از اب بینی بز هم براش بی ارزش تره.

امام علی علیه السلام در خطاب به کسانی که به سمت وی آمده بودند، فرمودند دنیای شما نزد من از آب بینی بزی که عطسه می کند بی ارزش تر است
نگفتند زندگی

علی علی

مکلف;560689 نوشت:
دوستان سلام

امام علی علیه السلام در خطاب به کسانی که به سمت وی آمده بودند، فرمودند دنیای شما نزد من از آب بینی بزی که عطسه می کند بی ارزش تر است
نگفتند زندگی

علی علی

اون وقت فرق دنیای اونا با زندگی چیه؟

Hmaid;560659 نوشت:
مشکل چیز دیگست!
تا حالا فکر کردی بعدش که کنکور دادی، بعدش که دانشگاه توپ رفتی، بعدش که یه شغل مشتی گیرت اومد، بعدش که پول روی پول گذاشتی، بعدش که صد سال زندگی کردی، اگر یه لحظه با خودت فکر کردی، حاضری که دوباره این زندگی رو انتخاب کنی؟
دنبال یکی دو تا فرق این زندگی با حیوانات نجیبی مثل اسب و گاو و ... میگردم.

آره دقیقا بهش فکر کردم
فرق ما اینه که
ما برای خدا کار میکنیم
ما برای خدا ازدواج میکنیم
و در آخر ان شاءالله برای خدا هم شهید بشیم
اگر مبنا رضایت خدا باشه ، مشکلات حل میشه
اون دنیا هم دیگه پشیمون نخواهی بود

علی بیات;560692 نوشت:
آره دقیقا بهش فکر کردم
فرق ما اینه که
ما برای خدا کار میکنیم
ما برای خدا ازدواج میکنیم
و در آخر ان شاءالله برای خدا هم شهید بشیم
اگر مبنا رضایت خدا باشه ، مشکلات حل میشه
اون دنیا هم دیگه پشیمون نخواهی بود

به اسم خدا و به کام ...

سلام و تشکر از همه دوستاني که در اين موضوع اظهار نظر فرمودند.
در ادامه پاسخ عزيزمان بايد بگويم که همانطور هم که خودتان حدس زديد بزرگترين مشکل هدف گذاري شما است.
لذا در اين پست قدري درابره آن گفتگو ميکنيم.
چند نکته در اين زمينه وجود دارد:
1. معناي هدف: هدف يعني نقطه اي که کار به آنجا ختم مي شود. اگر درست ندانيم که هدف چيست و چه معنايي دارد آن را به اشتباه اخذ مي کنيم مانند کساني که هدف زندگي در دنيا را شهوت راني پنداشتند و از رسيدن به کمال غافل شدند.
2.بايد دقيق بدانيم هدف ما چيست. از کلي گويي که بگوييم هدفي دارم و بدنبال رسيدن به آن هستم خودداري کنيم.
3.[=Yagut]فرض كنيد بيمارى داريد كه نياز فورى به دارويى خاص دارد. از طرفى، شما مى‏دانيد كه اين دارو، تنها در يك داروخانه عرضه مى‏شود؛ امّا شما آنجا را نمى‏شناسيد. اكنون درمى‏يابيد كه دانستن نام يا مشخصات اين داروخانه، از طرفى و يافتن آدرس آن از طرف ديگر، تا چه حد ضرورى و جدى است؛ يعنى، همان قدر كه دانستن نام و مشخصات داروخانه، براى يافتن دارو مهم است؛ اينكه شما از كدام خيابان و به چه شكلى برويد تا به آن داروخانه برسيد نيز اهميت خواهد داشت. بدون شك اگر نام و نشانى و چگونگى رفتن به داروخانه، به صورت اشتباه در اختيار شما قرار گيرد، لطمه‏اى جانسوز و جبران‏ناپذير در پى خواهد آورد.
4.توجه به اين نکته که قرار است يک بار زندگي کنيم و زندگي راهي است که يکبار ميتوانيم طي کنيم و بازگشتي ندارد.
برادر عزيزم!
خيلي خودمان بهتان بگويم که قدر ثانيه ثانيه عمرتان را داشته باشيد. از جا بلند شويد و با گفتن يک يا علي براي رسيدن به اهداف خود کوشش کنيد. روزي مي شود که غبطه لحظات عمرمان را ميخوريم و ميگوييم اي کاش بيشتر تلاش کرده بودم. ا کاش دوباره 17 ساله مي شدم و...
موفق باشيد.

[="DimGray"]

Hmaid;560653 نوشت:
ر کنم خودتون جواب خودتون رو دادید! وقتی میگید بعضی موقع ها سراغتون میومد، یعنی مشکل حل نشده بود. فقط بعد از یه مدتی مشکل فراموش میشد!

این سی روز و مدرسه هم انتخاب بین بد و بدتره! ولی مهم اینه که جفتش بده!

دوست عزیز من هرموقع این طوری میشدم این قدر سر خودم رو گرم می کرد که دیگه بهش فک نکنم....
خوب بله شاید خیلی تفاوت باشه...من این طوری بودم شاید شما همین هام براتون کسل کننده وخسته کننده باشه....
[/]

صابر;560699 نوشت:
سلام و تشکر از همه دوستاني که در اين موضوع اظهار نظر فرمودند.
در ادامه پاسخ عزيزمان بايد بگويم که همانطور هم که خودتان حدس زديد بزرگترين مشکل هدف گذاري شما است.
لذا در اين پست قدري درابره آن گفتگو ميکنيم.
چند نکته در اين زمينه وجود دارد:
1. معناي هدف: هدف يعني نقطه اي که کار به آنجا ختم مي شود. اگر درست ندانيم که هدف چيست و چه معنايي دارد آن را به اشتباه اخذ مي کنيم مانند کساني که هدف زندگي در دنيا را شهوت راني پنداشتند و از رسيدن به کمال غافل شدند.
2.بايد دقيق بدانيم هدف ما چيست. از کلي گويي که بگوييم هدفي دارم و بدنبال رسيدن به آن هستم خودداري کنيم.
3.[=Yagut]فرض كنيد بيمارى داريد كه نياز فورى به دارويى خاص دارد. از طرفى، شما مى‏دانيد كه اين دارو، تنها در يك داروخانه عرضه مى‏شود؛ امّا شما آنجا را نمى‏شناسيد. اكنون درمى‏يابيد كه دانستن نام يا مشخصات اين داروخانه، از طرفى و يافتن آدرس آن از طرف ديگر، تا چه حد ضرورى و جدى است؛ يعنى، همان قدر كه دانستن نام و مشخصات داروخانه، براى يافتن دارو مهم است؛ اينكه شما از كدام خيابان و به چه شكلى برويد تا به آن داروخانه برسيد نيز اهميت خواهد داشت. بدون شك اگر نام و نشانى و چگونگى رفتن به داروخانه، به صورت اشتباه در اختيار شما قرار گيرد، لطمه‏اى جانسوز و جبران‏ناپذير در پى خواهد آورد.
4.توجه به اين نکته که قرار است يک بار زندگي کنيم و زندگي راهي است که يکبار ميتوانيم طي کنيم و بازگشتي ندارد.
برادر عزيزم!
خيلي خودمان بهتان بگويم که قدر ثانيه ثانيه عمرتان را داشته باشيد. از جا بلند شويد و با گفتن يک يا علي براي رسيدن به اهداف خود کوشش کنيد. روزي مي شود که غبطه لحظات عمرمان را ميخوريم و ميگوييم اي کاش بيشتر تلاش کرده بودم. ا کاش دوباره 17 ساله مي شدم و...
موفق باشيد.

احتمالا نباید این اصطلاح رو بکار میبردم، ولی چرا جو میدید!؟
یه دارو خاص هست. یه داروخانه خاص هم اون رو داره. هم داروخانه رو پیدا میکنم، هم اون دارو رو. من دارم میگم اون از اون سبزه هایی که توی خیابان های اطراف هست و جک و جونورهایی که اون بغلا پرسه میزنند، خوشم نمیاد. الان موندم که باید جک و جونورها رو عوض کنم تا خوشم بیاد، یا اینکه سلیقه خودم رو یا هردو؟ و صد البته چی جوری؟

عشق معنوی;560706 نوشت:
[="DimGray"]

دوست عزیز من هرموقع این طوری میشدم این قدر سر خودم رو گرم می کرد که دیگه بهش فک نکنم....
خوب بله شاید خیلی تفاوت باشه...من این طوری بودم شاید شما همین هام براتون کسل کننده وخسته کننده باشه....
[/]

من فقط میخوام تلاش کنم که جفتش خوب باشه و انتخاب بین عالی تر و عالی تر باشه!

Hmaid;560648 نوشت:
دنیا تا الان چند نفر ۱۷ ساله داشته!؟ چه تغییری کرده!؟ به کجا رسیده!؟
برنامه ریزی دارم. ولی اون لذت هایی که توس هست، لذت بخش نیستن!
دوست عزیز ب دنیا کاری ندارم ولی تویه جنگ مون اینقد 17 ساله داشتیم ک صدام نتونست 3 روزه تهران رو صاحب بشه ... ما خیلی وقته تقویم مون رو با شهدامون میزون کردیم نه با دنیا !!! موفق باشی :khandeh!:

نهال;560646 نوشت:
مشكل شما اينه چيزي ديگه بهت حال نميده مشكل من اينه كه نه تنها حال نميده هر چي تو زمين و اسمون هست حالم رو هم ميگيره

واااای پس چرا نسل ما اینجوری شده؟هیشکی دیگه نشاط نداره!:Moteajeb!:

rreezzaa;560875 نوشت:
واااای پس چرا نسل ما اینجوری شده؟هیشکی دیگه نشاط نداره!:Moteajeb!:

اتفاقا من خيلي هم با نشاط بودم زوري أزمون نشاط رو گرفتن

نهال;560881 نوشت:
زوري أزمون نشاط رو گرفتن

منظورتان چه کسانی است؟

خانواده ام

rreezzaa;560875 نوشت:
واااای پس چرا نسل ما اینجوری شده؟هیشکی دیگه نشاط نداره!:Moteajeb!:

نمیدونم. شاید این نسل اینجوریه. شاید ما اینجوری ایم. شاید من اینجوریم. شاید نسل های قبل هم اینجوری بودن و صداش در نمیومده. شایدم اینجوری بودن، راستش فکر نکنم اگر لذتی باحال تر از توپ و تانک براشون وجود داشت، پا میشدن میرفتن جنگ. شاید اگر با زندگی شون حال میکردن، دیگه هیچ دلیلی واسه انقلاب نبود.

نهال;560881 نوشت:
اتفاقا من خيلي هم با نشاط بودم زوري أزمون نشاط رو گرفتن

میشه بیشتر توضیح بدین؟

به نام خداوند بخشایشگر و مهربان

سلام بر شما

خب شما یک کاری بکن . شما طرز نگاهت نسبت به به دست آوری میل رو عوض کن . میل ورزی شما به این سو میره که ، شما یک چیز میخوای و بعد به دست آوردی ، میری دنبال دیگری و این همینطور ادامه پیدا میکنه و حالا فکر میکنین با خودتون که خب که چی ؟

درسته . این نشون دهنده ی یک چیز هست . پروته آ ، a کوچیک .

در هر چیزی یک پروته آ ، وجود داره که شمارو نظاره گر هست . شما وقتی عاشق میشی ، یا هر گونه میلی به چیزی پیدا میکنی ، در واقع داری به اون پروته آ دل میبندی و کشش وجودی بین شما و اون هست .
شما به سوی اون میرین و میخواین به دست بیارین اما هرگز این اتفاق نمیوفته ، و ناکامی داره یا ازش رد میشین و یا یک قدم قبلش می ایستین و همین مسئله ی ناکامی جزئی در لذت رو اثبات میکنه .

چیزی که همیشه هست و نمیشه کاریش کرد .

به نظرم بهتره شما دیدت رو نسبت به میل ورزی عوض کنی . یعنی بدون که اگر برسی ، یک ناکامی ای در انتظارته . این نشات گرفته از حفره ی درونی هر انسان هست که پروته آ میخواد اونو بپوشونه اما نمیتونه . اون لذت نهایی و کامل انجام نمیشه .

بنابراین اگر با این دید جلو برین ، بهتر با این مسئله کنار میاین و بهتره که اگر دلیلی برای میل ورزی میسازین ، دلیل رو به صورت رانه انجام بدین یعنی اون چیز (هدف) رو میخواین فقط برای اینکه میخواین و انتظار این رو نداشته باشین که بله وقتی گرفتی ، دیگه همه چی رو داری و لذت کامل رو میبری و حالا بری سراغ یه چیز دیگه .

به شما پیشنهاد میکنم مطالعات در زمینه ی روانکاوی داشته باشین . خیلی کمک میکنه

موضوع قفل شده است