هدف از تالیف کتاب گران سنگ بحار الانوار
تبهای اولیه
با سلام و عرض ادب و احترام
میخواستم بپرسم خود علامه مجلسی -ره- در کتاب بحار الانوار هدفش را از تالیف این کتاب چه فرموده است ؟؟
* من شنیده ام که هدف علامه مجلسی از نوشتن کتاب بحارالانوار جمع آوری احادیث و روایات صحیح نبوده است بلکه هدف او از این کار ، گرداوری همه احادیث و روایات چه معتبر و چه نا معتبر بوده است که : 1) احادیث و روایات بماند و از بین نرود ، 2) در مجموعه ای متمرکز باشد .
آیا این گفته صحیح است ؟
با سپاس فراوان
علامه مجلسي (ره ) و كساني كه همانند ايشان بوده و هستند, داراي دو گونه كار در زمينه احاديث اند :
1- گردآوري و طبقه بندي , 2- نقد و بررسي .
کسي كه اندك اطلاعي در مورد آثار علامه مجلسي (ره ) داشته باشد به آساني در مي يابد كه روش آن مرحوم در بحارالانوار گردآوري و طبقه بندي بوده است . كاري كه هر محققي در آغاز كار تحقيق بايد به آن بپردازد. كار علامه مجلسي در زمان خود كار بسيار لازم و ضروري بوده است ; چرا كه شيعه قرن ها در تحت فشار دستگاه هاي حكومتي بوده و از همين رو بسياري از احاديث و آثار آن نابود شده بود و يا در خطر نابودي قرار داشت . بقاي كتاب و حديث نيز در آن زمان به نوشتن و انتشار دستي وابسته بوده است . از اين رو اگر كتابي نوشته نمي شد واز روي آن نسخه هاي متعدد منتشر نمي گرديد, از بين مي رفت ; چنان كه آثار فراواني از بزرگان عالم اسلام به همين دليل و به دليل حوادث و پيشامدها, از بين رفته است . علامه مجلسي (ره) در روزگار كوتاهي كه فرصتي براي شيعه پديد آمده بود (نسبت به تاريخ اسلام ) همت نهاد و كتاب هاي رو به نابودي شيعه را از اقصي نقاط عالم اسلام گردآوري و به طبقه بندي احاديث و تبويب آنها همت گماشت , حاصل اين كار مجموعه گران قدر ‹‹بحارالانوار›› و نيز ‹‹عوالم بحراني ›› است . شأن محقق در مرحله تتبع تنها گردآوري است .
علامه مجلسي (ره) چهره ديگري دارد كه آن چهره نقد و بررسي است . كتاب شريف ‹‹مرآه العقول ›› -كه شرح و نقد علمي ودقيق كتاب گران قدر كافي است - اين جايگاه علامه را به روشني آشكار مي سازد. متأسفانه برخي كه از وادي تحقيق دورند, تنها يك چهره كار را ديده اند; گرچه آن نيز در جاي خود كاري لازم و ضروري بوده است (گردآوري ) و اگر بنا باشد محدث رواياتي را كه فقط به نظر او صحيح مي رسد گردآوري كند, اين كار عوارض بسيار نامطلوبي را در پي خواهد داشت :
اولا, بسياري از احاديث به دليل عدم نقل (به ويژه در گذشته ها) متروك و محجور مي ماند و كم كم از بين مي رفت .
ثانيا, نظر محدث نوعا نظري است اجتهادي كه بر طبق مباني خود آن را برمي گزيند. چه بسيار مواردي كه محدثي حديثي را صحيح مي داند ولي محدث ديگر بر طبق ادله آن را رد مي كند و برعكس . بنابراين حذف روايات , بستن راه تحقيق به روي ديگران است . چه بسا امروز حديثي فهميده نشود; ولي فردا همان حديث راه گشاي آيندگان باشد و... و يا با نقطه نظرهاي اجتهادي تازه , راه براي اثبات صحت سند آن فراهم گردد.
3-در مورد غیر منطقی بودن و یا خرافی بودن برخی احادیث به نظر ما باید گفت : «خرافه»؛ يعني چيزى كه فاقد سند و مدرك باشد و مردم بدون هيچ اصل و ريشهاى بدان معتقد باشند که موارد آن ممکن است که زياد هم باشد. در برخورد با مسائل ديني يک سري از آنها پايه و اساس و مدرک دارند و يک سري ديگر اين گونه نيست و ممکن است از خرافات و جعليات محسوب شوند. در شناخت اين دو گونه مي توان گفت ملاك شناخت حقيقت در حوزه معارف دينى دو منبع اصلى دارد که عبارت است از وحى و عقل. اگر هر يك از عقل يا وحى موضوعى را تأييد نمود به عنوان حقيقت مىپذيريم. البته بايد توجه داشت كه استفاده از عقل و وحى ضوابطى دارد كه دانشمندان مسلمان در تنقيح آن ضوابط زحمات بسيارى كشيدهاند و بايد به آن ضوابط توجه نمود. بعد از اين مقدمه توجه شما را به چند نكته جلب مىكنيم:
اول : عقل توانايى درك همهى حقايق را ندارد و يكى از حكمتهاى نياز به وحى نيز همين نكته مىباشد.
دوم : علوم تجربى در حوزه خودش قابل استناد است كه البته محدود به امور مادى مىباشد.
سوم :حرف عدم درك يك چيز موجب انكار آن نمىشود، اگر در روايات معتبر براى انگشتر عقيق خواصى ذكر شده كه ما از درك آن از طريق عقل يا تجربه عاجزيم، نبايد منكر گرديم. چرا كه از يك سو عقل ناتوان است و از سوى ديگر بسيارى از امور به مرور زمان در علوم تجربى روشن مىگردد. ما به استناد علم كامل و عصمت معصومين(ع) از كلمات آنان تبعيت مىكنيم و علم و عصمت آنان را با ادله قطعى، عقلى و نقلى اثبات مىكنيم. بنابر اين در شناخت خرافه از حقيقت تكيهگاه اصلى معيارهاى شناخت است.
براى آگاه از معيارهاى شناخت و ارزش معلومات نگاه كنيد:
1. آيةالله جوادى آملى، معرفتشناسى در قرآن، اسراء، قم.
2. علامه طباطبايى، اصول فلسفه و روش رئاليسم با پاورقىهاى شهيد مطهرى، مقاله چهارم.
بحارالانوار، بزرگترين مجموعه روايي شيعه و حاصل چهل سال تلاش و تحقيق همه جانبه و بي وقفه علامه مجلسي- قدس الله نفسه الزكية - است.
پس از آن كه محمدون (يا مشايخ) ثلاثه كتب اربعه حديثي را تاليف نمودند و هم زمان با آنها دهها كتاب روايي ديگر نيز تاليف گرديد ، لزوم گردآوري آنها در مجموعهاي كه جامع همه احاديث و مشتمل بر موضوعات گوناگون باشد احساس ميشد. تا آن كه در اواخر قرن يازدهم هجري چند مجموعه بزرگ روايي - كه به جوامع ثانويه حديثي اشتهار دارند - نوشته شدند كه بحارالانوار مفصلترين آنهاست.
علامه مجلسي وقتي ديد پراكندگي روايات در كتابهاي مختلف موجب شده كه سخنان معصومين - عليهمالسلام- كمتر مورد مراجعه قرار گيرد، دست به تاليف فهرستي بر ده كتاب روايي زد تا به اين وسيله مراجعه به آن ها را آسان كند. اما پس از آن كه اين كتاب در سال 1070 ق به پايان رسيد، چون به تنهايي هدف او را عملي نميساخت ، تا پايان عمر به جمعآوري و شرح و تفسير احاديث ائمه اطهار - عليهمالسلام - پرداخت و در نتيجه بزرگترين دائرةالمعارف شيعي را به نام بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار تاليف نمود.
اين كتاب در طول سه قرني كه از تاليف آن ميگذرد همواره مورد توجه و مراجعه محققان بوده است. و كتابهايي درباره آن به عنوان فهرست يا تلخيص يا ترجمه بعضي مجلدات آن نوشته شده است. اما كمتر به نوشتاري مستقل در معرفي آن و توضيح و تحليل روش و هدف علامه مجلسي برخورد ميكنيم. گرچه در كتابهاي تراجم و نيز فهرست ها با اندك توضيحاتي درباره آن مواجه ميشويم، اما اين ها هرگز نميتوانند نشان دهنده چهره واقعي بحارالانوار باشند.
اخيراً جناب آقاي بهاءالدين خرمشاهي مقالهاي با عنوان «بحارالانوار» نوشتهاند كه در دائرةالمعارف تشيع (ج3، ص 91-98 ) چاپ شده است و در كتاب سير بي سلوك نيز آمده است. ما در اين جا به بررسي اين مقاله و بيان برخي از نقاط قوت و ضعف آن ميپردازيم.
1.در اين مقاله آمده است: «او 13 كتاب به عربي و 53 كتاب به فارسي دارد».
ظاهرا نويسنده اين عبارت را از مقدمه مرحوم آيت الله رباني بر جلد اول بحار گرفته است كه در آن مقدمه سيزده كتاب عربي و 53 كتاب فارسي از علامه مجلسي نام برده و فرموده چند كتاب نيز منسوب به ايشان است.[1] ولي شيخ آقا بزرگ تهراني در الذريعة مجموعا 78 كتاب از علامه مجلسي نام برده است.[2] گرچه مرحوم امير محمد حسين خاتون آبادي در فهرست تاليفات علامه مجلسي تنها ده كتاب عربي و چهل و نه كتاب فارسي را نام برده است،[3] اما به هر حال قدر مسلم آن است كه تأليفات علامه مجلسي بيش از آن است كه در مقاله آقاي خرمشاهي آمده است. همچنين مؤلفان كتابشناسي مجلسي در مجموع ، نوزده كتاب و رساله و وصيت عربي و هفتاد كتاب فارسي از علامه مجلسي را با نقل آغاز و انجام هر كدام ، معرفي كردهاند.
2.در مقاله آمده است : «براي آن كه شان بحارالانوار در ميان مجموعه هايمعتبر حديث شيعه روشن تر شود و ارجاعات و اشاراتي كه به آن ها در اين مقاله هست بدون ابهام باشد به اختصار تمام به هشت كتاب عمده و معتبر حديث شيعه اشاره مي كنيم.»
آن گاه يك ستون از دائرةالمعارف به معرفي كتب اربعه و وافي و وسائلالشيعه و مستدركالوسائل اختصاص داده شده است. گرچه براي روشن شدن شأن بحارالانوار در ميان ساير مجموعههاي حديثي معرفي اين كتابها لازم و ضروري به نظر مي رسد، اما معرفي كردن آن ها بدون كمترين مقايسهاي بين آن ها و بحارالانوار چيزي را روشن نميكند.بله اين گونه معرفي تنها شان بحارالانواررا از حيث حجم و تعداد مجلدات در ميان ساير مجموعه ها مشخص ميكند كه اين هم نيازي به اين طول و تفصيل ندارد. مضافا اين كه در تمام اين مقاله هيچ ارجاعي به اين مجموعه ها وجود ندارد.
3.در مقاله آمده است: « كافي تاليف محمد بن يعقوب كليني كه شامل حدود شانزده هزار حديث است … من لا يحضره الفقيه تاليف شيخ صدوق يا ابن بابويه كه شامل 5998 حديث است … تهذيب تاليف شيخ الطائفه محمد بن حسن طوسي شامل 13590 حديث … استبصار تاليف همو، شامل 5511 حديث». علت آن كه ايشان تعداد احاديث كافي را به صورت تقريبي ذكر كردند، آن است كه در تعداد احاديث كافي اختلاف است. برخي15176 حديث[4] و برخي 16000[5] و بعضي 16121 حديث[6] و گروهي نيز16199[7] ذكر كردهاند. شايد علت اين اختلاف آن باشد كه بعضي از روايات در كتاب كافي تكرار شدهاند و بعضي روايات تقطيع شده و هر بخش آن در يك باب جداگانه آمده است و گاهي يك روايت با دو يا چند سند نقل شده است. و بعضي از دانشمندان هر كدام از اين ها را يك حديث جداگانه به حساب آورده اند و بعضي مجموع اين ها را يك حديث قرار داده اند و اين اختلاف در شمارش احاديث كافي از اين جا به وجود آمده است. و بهتر همان است كه آقاي خرمشاهي به صورت تقريبي ذكر كردهاند.
اما تعداد احاديث«من لا يحضره الفقيه» را كه آقاي خرمشاهي 5998 حديث ذكر كردهاند، به احتمال زياد از کتاب الذريعه گرفته اند.[8] اما در طبع جديد كتاب « من لا يحضره الفقيه» - كه به گفته خود نويسنده مقاله بهترين تصحيح و طبع آن كتاب است - تعداد احاديث آن 5920 حديث شمارش شده است.
همچنين تعداد احاديث « تهذيب » را همچون علامه سيد محسن امين[9] و نيز علامه آقا بزرگ تهراني[10] 13590 دانسته اند، در حالي كه تعداد احاديث آن طبق بهترين طبع آن كه در مقاله از آن زياد شده است 13988 حديث مي باشد.
اما در تعداد احاديث استبصار هيچ اختلافي نيست. زيرا نويسنده آن شيخالطائفه - رضوان الله عليه - در پايان كتاب احاديث آن را 5511 حديث ذكر كرده است.[11] و چون آقاي خرمشاهي در اين قسمت مقاله در معرفي اين كتاب ها بوده است، لازم بود كه نام كامل دو كتاب تهذيب و استبصار را ذكر ميكردند؛ يعني « تهذيب الاحكام » و « الاستبصار فيما اختلف من الاخبار».
4.در مورد وافي گفته اند: « و گويا مؤسسه آلالبيت در قم انتشار طبع مصحح و منقحي از آن را همانند وسائل الشيعه و مستدرك الوسائل جزو برنامههاي خود دارد. » گرچه مؤسسه مذكور تصميم به تصحيح كتاب وافي گرفت، اما پس از آن كه كتاب وافي توسط مكتبة الامام اميرالمؤمنين علي -عليهالسلام - اصفهان و با تصحيح و تعليق آقاي ضياء الدين حسيني اصفهاني منتشر شد، مؤسسه آلالبيت از تصحيح و طبع مجدد وافي صرف نظر كرد.
5.در معرفي مستدركالوسائل آمده است: « و اخيراً مؤسسه آلالبيت آن را به شيوه حروفي با تحقيق و تصحيح علمي به طبع رسانده است قم ، 1407 ه ق ».
بهتر بود براي آن كه خواننده به اشتباه نيفتد اشاره شود كه خاتمه مستدرك الوسائل، كه يك سوم كتاب مي باشد و قسمت مهم و عمده مستدرك همان خاتمه آن است، هنوز توسط مؤسسه مزبور چاپ نشده است. علاوه بر اين كه اين تصحيح از كارهاي آغازين مؤسسه آلالبيت است و تصحيح آن به هيچ وجه علمي و دقيق نيست.
6.در ص 92 آمده است: «و ترتيب آنها مانند ابواب خود وسائل است كه آن نيز همانند ابواب فقهي از طهارت تا ديات است».
چون ابواب فقهي در كتابهاي متفاوت از سبك و روش واحدي در تقويم و تأخير مباحث فقهي پيروي نميكنند، دقيقتر آن بود كه گفته شود: … كه آن نيز همانند ابواب فقهي كتاب شرايع الاسلام از طهارت تا ديات است. زيرا كتاب وسائل الشيعه طبق ترتيب مباحث و مسائل آن تنظيم شده است.
7.در ذيل محتويات بحارالانوار آمده است: « و مواد اصلي علوم نقلي و نيز تجربي اعلام و بزرگان شيعه از صحابه رسول اكرم - صلي الله عليه و آله -و اصحاب ائمه - عليهالسلام- تا قرن هشتم در آن گرد آوري شده است».
در اين جا دو نكته جاي تأمل دارد: اولاً چرا علوم عقلي را ذكر نكرده است؟! با آن كه مباحث و موارد مربوط به علوم عقلي و كلامي و فلسفي و رياضي در بحارالانوار،مخصوصا در جلد اول و سوم و چهاردهم
-از چاپ كمپاني- فراوان به چشم مي خورد. مانند بيان ماهيت عقل : ج1، ص99؛ برهانهاي توحيد: ج3، ص230؛ درباره احباط و تكفير : ج5، ص332؛ عصمت انبياء : ج11، ص89؛ حقيقت معجزه :ج17، ص 222؛ كروي بودن زمين : ج60، ص95؛ حقيقت نفس و روح :ج61،ص68؛ قبله مسجد كوفه : ج100، ص431.
ثانياً چرا آن چه در بحارالانوارنقل شده است ، محدود كرده و «تا قرن هشتم » ذكر كردهاند. با آن كه كلمات اعلام و بزرگاني كه در سه قرن بعد از آن نيز آمده اند در بحارالانوارمطرح شده است؛ همان گونه كه در موارد بسياري از والد جود علامه محمد تقي مجلسي - رضوان الله عليه - سخنان و تحقيقاتي را نقل كرده است و در جلد109،ص 125 رسالهاي را از ميرداماد نقل كرده است. همچنين مساله «حركت جوهري» كه هم از علوم عقلي است و هم در قرن يازدهم مطرح شده است،در بحارالانوارآمده است: و قال بعضهم بناء علي القول بالحركة في الجواهران الصورة النوعية الجمادية المنوية تترقي إلي ان تصير نفسا نباتية ، ثم تترقي الي آن تصير نفسا حيوانية و روحا حيوانيا ثم تترقي الي ان تصير نفسا مجردا علي زعمه مدركة للكليات ، ثم تترقي الي ان تصير نفسا قدسيا و روح القدس و علي زعمة يتحد بالعقل.[12]
8.در مقاله آمده است : «چنين دائرةالمعارف پر موضوع و مدخلي نه در ده قرن اول تاريخ شيعه تا عصر مجلسي و نه در سه قرن كاملي كه از وفات او مي گذرد در عالم تشيع و نيز ساير مذاهب اسلامي نوشته نشده است».
به نظر مي رسد كه دائرةالمعارفهايي مثل بحارالانوار نوشته شده است؛ مانند كتاب «حدائق العارفين الجامع لما في الوافي و البحار و الوسائل و مستدركه من اخبار الائمة الطاهرين» از ميرزا فضل علي بن عبد الكريم تبريزي.[13] همچنين كتاب العوالم ، جامع العلوم و المعارف و الاحوال من الايات و الاخبار و القول از شيخ عبدالله بن نورالدين بحراني كه مرحوم علامه آقا بزرگ تهراني گفته است: « اين كتاب بسيار بزرگ تر از بحارالانواراست» .[14] گرچه اين كتاب ها از نظر حجم بيشتر از بحارالانوارند، ولي هيچ كدام نه اعتبار بحار را دارند و نه اشتهار و معروفيت آن را. زيرا بي نظير بودن بحارالانوارتنها معلول پر موضوع و مدخل بودن آن نيست، بلكه معلول ويژگيهاي خاص آن است كه بعدا به آن اشاره خواهد شد.
9.در مقاله آمده است: « مجلسي اين اثر عظيم را كه در چاپ جديد در صد و ده مجلد (= در2327 باب) و بالغ بر حدود چهل هزار صفحه است در طي مدت سي و شش سال از 1070 تا 1106 ق. با همكاري جمع كثيري از فضلا و شاگردان ارشد خود به پايان برده است».
نويسنده محترم تعداد بابهاي بحارالانواررا 2327 باب ذكر كرده است، اما در سه سطر بعد ، كه به معرفي مجموع مجلدات بيست و پنج گانه آن همراه با ذكر تعداد ابواب هر مجلد پرداخته است، مجموعا 2433 باب ذكر كرده است كه اين عدد بيشتر از صد باب با عدد قبلي تفاوت دارد. گرچه مرحوم حاج نوري تعداد ابواب آن را 2042 باب ذكر كرده است،[15] ولي به نظر مي رسد كه عدد 2433 باب كه در الذريعه آمده است[16] ، و نويسنده مقاله نيز در معرفي مجلدات و تعداد ابواب بحار به آن اعتماد كرده است ، به واقع نزديكتر است.
اما آن كه تاليف بحارالانوار را «در طي مدت سي و شش سال» ذكر كرده اند ، صحيح نيست ؛ زيرا علامه مجلسي از سال 1070 ، كه تاريخ ختم «فهرس مصنفات الاصحاب» است ، به تاليف و جمع آوري بحارالانوار اشتغال ورزيد و تا پايان عمر خود ، كه سال 1110 ق است، به آن اشتغال داشته است كه دقيقا چهل سال مي باشد . علاوه بر آن كه هنگام وفات علامه مجلسي هنوز تاليف بحارالانوار پايان نيافته بود و پس از وي مدتي شاگردان او به پاكنويس و تنظيم مجلدات باقي مانده آن اشتغال داشته اند.
اما آن كه گفته اند: « با همكاري جمع كثيري از فضلا و شاگردان ارشد خود … » بسيار كلام عجيبي است ؛ زيرا شاگرداني كه با علامه مجلسي در تاليف بحار همكاري مي كردند پنج نفر به نامهاي زير بوده اند:[17]
ا: آمنه خاتون خواهر علامه مجلسي؛
ب: مير محمد صالح خاتون آبادي؛
ج: ميرزا عبدالله افندي ؛
د: مولي عبدالله بن نورالدين بحريني ؛
ه: سيد نعمتالله جزائري .
و از طرفي مي دانيم كه علامه مجلسي متجاوز از هزار نفر شاگرد داشته است[18] و آيا پنج نفر از يك جمع هزار نفري يا بيشتر را « جمع كثيري از شاگردان» ميگويند ؟!.
10.در مقاله آمده است :«جلد هشت چاپ سنگي برابر با مجلدات 28 تا 34 چاپ جديد … » است. در اين جا لازم بود كه نويسنده تذكر دهد كه در چاپ جديد ، جلدهاي 29، 30، 31 و 34 هنوز چاپ نشده است و تنها جلدهاي 32، 33 اخيراً به همت انتشارات وزارت ارشاد اسلامي به صورتي مغلوط و به دور از شأن اين كتاب و بدون تصحيح انتقادي چاپ شده است.
11.بهترين بخش اين مقاله ، قسمت توضيح « روش و هدف مجلسي » است كه پيش از يك صفحه به آن اختصاص داده است. گرچه كلمه «هدف» نيز جزء عنوان اين قسمت است، اما اصلا از هدف علامه مجلسي از تاليف اين كتاب چيزي ذكر نكرده است؛ مگر ترجمه قسمتي از مقدمه بحارالانواركه آن هم بيشتر به بيان روش و چگونگي تاليف كتاب مربوط است.
به هر حال نويسنده چهار مشخصه اصلي براي بيان روش علامه مجلسي ذكر كرده است :
ا : نصگرايي به معني مثبت كلمه .
ب: جدا نمودن روايت عيني از درايت ذهني .
ج: نقل از منابع اصيل و به دست دادن كتابشناسي آن ها .
د: اختصار اسناد و اخبار.
يكي از مهم ترين ويژگيهاي بحارالانوار، همان گونه كه آقاي خرمشاهي ذكر كرده ، نقل از منابع اصيل و كهن است. براي تحقق بخشيدن نه اين منظور ، علامه مجلسي معتبرترين نسخ خطي كتابهاي روايي را تهيه نموده است. مرحوم آيت الله علامه شعراني مي فرمايد : مؤلف بحارالانواربه گنجينههاي از علم كه براي هر كس اتفاق نميافتد دسترسي پيدا كرد؛ زيرا نسخههاي خطي كميابي كه در هر زماني نميتوان آنها را تحصيل نمود از كتاب هاي علماي گذشته نزد او جمع شدند و او نيز اين فرصت را غنيمت شمرده و همه را در يك كتاب جمع آوري كرد تا متفرق نشوند.[19] در مواردي كه نتوانسته است نسخه معتبر و تصحيح شدهاي پيدا كند آن را تذكر داده و به قدر امكان آن ها را خود تصحيح نموده است». ( ر . ك : ج 99 ، ص 333 و ج 46 ، ص326 ).
يكي ديگر از ويژگي هاي اساسي بحار كه نويسنده مقاله آن را تذكر نداده است آن است كه اين كتاب ها تنها جامع روايات نيست ، بلكه شرح و تفسيرهاي بسيار دقيق مؤلف آن و تبيين معضلات و مشكلات روايات موجب شده كه اين كتاب در رديف كتاب هاي شرح اخبار قرار گيرد. لذا بسياري از مراجعهكنندگان به آن با هدف اطلاع از بيان و توضيح علامه مجلسي از مشكلات اخبار از آن استفاده ميكنند.
سپس نويسنده مقاله ذيل سومين ويژگي بحار به اشكال مهمي كه بسياري بر بحار گرفته اند پرداخته و ميگويد: « اين تصور كه مجلسي همچون حاطب ليل گوهر و خزف را به يك رشته كشيده است به اين مي ماند كه چون در يك دائرةالمعارف از كاه تا كهكشان و شرق و غرب ياد مي شود آن مجموعه را جمع پريشان ناميد». در اين جا توجه به اين نكته لازم است كه اشكال بر سر گردآوري مطالب پراكنده و جمع نمودن مباحث متفرق نيست ؛ زيرا اين حسن يك كتاب است نه عيب آن بلكه اشكال عمده آن است كه چرا گوهر و خزف را به يك رشته كشيده و در يك سياق قرار داده است و اصلا چرا مطالب ضعيف و سقيم را نقل نموده است و همه آنچه در اين كتاب است- به نحو موجبه كليه - قابل اعتماد و پذيرش نيست ، و از طرفي چون توضيحات علامه مجلسي همراه با عجله و ضيق وقت بوده است از دقت لازم برخوردار نيستند. براي پاسخ به اين اشكال به يك جواب نقضي و تشبيه به يك دائرةالمعارف نميتوان اكتفا كرد، گذشته از آن كه اين جواب ربطي به آن اشكال ندارد.
بنابراين بهتر بود گفته شود اشكالاتي كه بر بحارالانوارذكر شده غالبا معلول توجه نكردن به هدف از تاليفات اين مجموعه گران قدر است؛ زيرا:
اولا هدف علامه مجلسي - آن گونه كه معروف است- جمع آوري رواياتي بوده كه احتمال تلف و ضايع شدن آن ها وجود داشته است و به همين جهت در مقدمه بحارالانوار فرموده است[20] كه از كتاب هاي متواتر مضبوط ، همچون كتب اربعه چيزي نقل نميکنم؛ زيرا در آن ها چنين احتمالي وجود ندارد.
ثانيا گاهي هدف از تاليف يك كتاب تنها جمع آوري روايات ضعيف و نادر و پراكنده است و اين از ارزش و اعتبار كتاب چيزي نميكاهد.
ثالثا هر محققي وقتي به كتابي مي نگرد، قطعا به مواردي برخورد خواهد كرد كه با مؤلف آن هم عقيده نيست. اما اين موجب آن نمي شود كه آن كتاب را رمي كند به اين كه مشتمل بر غث و سمين است. مثلا شيخ صدوق -رضوان الله عليه - خواسته است كه تنها در فقه آنچه بين او و پروردگارش حجت است و آن را صحيح مي داند نقل كند،[21] اما با اين حال روايات غير قابل استنادي هم در آن وجود دارد. اصلا نويسنده كتاب نبايد نظر خود را تحميل به ديگران نموده و تنها آنچه را خود صحيح مي داند به ديگران تحويل دهد. آيت الله علامه شعراني - قدس سره - مي فرمايد: « اگر هدف علامه مجلسي تنها نقل روايات صحيح و قابل اعتماد بود ، آن را انجام مي داد، ولي به جهاتي از آن صرف نظر كرد؛ مثل كمي فرصت يا بازگذاردن راه تحقيق و اظهار نظر براي ديگران و جلوگيري از اين تصور باطل كه محدثان آنچه را خود قبول ندارند نقل نميكند و روايت را با درايت ذهني خود عجين ميكنند؛ همان گونه كه بعضي از محدثان غير شيعي روايت غدير را چون با آراء آنان موافق نبود نقل نكردند. به اين جهت علامه مجلسي هر چه را يافت نقل كرد و بحث درباره آن ها را براي آيندگان گذارد ».[22]
به هر حال آقاي خرمشاهي هدف علامه مجلسي را از اين تاليف بزرگ بيان نكرده است. ما آن را در مقالهاي كه در آغاز المعجم المفهرس لالفاظ احاديث بحارالانوارچاپ شده توضيح دادهايم.
12.در ادامه مقاله آمده است: «يكي ديگر از وجوه ارزنده روش مجلسي اختصار اسناد و اخبار است».
اختصار اخبار كه اصطلاحا به آن تقطيع اخبار گفته مي شود هرگز كار پسنديدهاي نيست؛ زيرا غالبا قرائن روايات به واسطه تقطيع از بين مي روند و علامه مجلسي كاملا به اين نكته وقوف داشته و از آن پرهيز نموده است. بلكه بر سيد رضي و قطب راوندي - اعلي الله مقامهما - همين اعتراض را دارد كه چرا آن ها روايات را تلخيص نموده اند كه موجب فوت بعضي از فوائد و قرائن شده است.[23] و تعجب است كه چگونه آقاي خرمشاهي چيزي را كه در هر كتابي باشد از معايب آن به شمار ميرود و خود علامه مجلسي نيز آن را نا پسند مي داند، از وجوه ارزنده روش مجلسي مي داند.
انگيزه اصلي مرحوم آيت الله العظمي بروجردي بر امر به تدوين كتاب جامع احاديث الشيعه همين بوده است كه ديدهاند در بسياري از موارد شيخ حر عاملي - رضوان الله عليه - روايات را در كتاب وسائل الشيعه تقطيع نموده و چه بسا قرائتي كه در صدر روايات بر ذيل آن ها يا بالعكس بوده كه به اين جهت فوت شده است، لذا ايشان امر به تدوين جامع احاديث الشيعه فرمودند تا هر روايتي را در يك جاي كتاب طور كامل نقل نمايند و در ساير ابواب ، اگر آن را تقطيع كردند اشاره كنند كه متن كامل آن روايت در فلان باب نقل شده است.
بنابراين بهتر بود نويسنده مقاله به جاي آن كه اختصار اخبار را از وجوه ارزنده روش مجلسي قرار بدهد، بگويد يكي از ويژگي هاي ارزنده بحارالانوار اين است كه گرچه در هر بابي همان فقراتي از احاديث كه مربوط به آن باب است در آن آمده، ولي تمام حديث در جاي ديگر نيز نقل شده و به موضع آن هم اشاره شده كه چيزي از فوايد حديث فوت نشود. به عنوان مثال در ج 6 ص118 مي فرمايد : «سياتي الخبر بتمامه و اسناده و شرحه في كتاب السماء و العالم» و در ج 6 ص152 مي فرمايد: « سياتي تمامه في باب قضاء حاجة المؤمن».
در اين جا تذكر اين نكته نيز لازم است كه علامه مجلسي در مقدمه بحار فرموده است : « ثم إنه قد حاز كل باب منه إماما تمام الخبر المتعلق بعنوانه او الجزء الذي يتعلق به مع ايراد تمامه في موضع آخر أليق به او الإشارة الي المقام المذكور فيه لكونه انسب بذلك المقام ».[24] آقاي خرمشاهي اين عبارت را اين گونه ترجمه كرده است: «در اين كتاب هر بابي يا تمام اخبار متعلق به يك موضوع را در بر دارد يا بخشي از آن را و قسمت عمده را به بخش يا بابي كه مناسب تر بوده است برده ام و به آن موضع در همين باب اشاره كرده ام». همان گونه كه ملاحظه مي شود ، كلام علامه مجلسي اين نيست كه هر بابي همه روايات مربوط به آن موضوع و يا بخشي از آن روايات را داراست ، بلكه در اين عبارت مساله تقطيع و اختصار اخبار مطرح شده و مي گويد هر خبري را يا به طور كامل در آن باب ذكر كرده ام يا اگر آن را تقطيع كرده و قسمتي از آن روايت را در يك باب آورده ام ، آن را به طور كامل در جاي ديگري نقل كرده ام. ولي ظاهر كلام آقاي خرمشاهي آن است كه مي گويد: در هر بابي يا همه روايات - در حالي كه در عبارت مجلسي «تمام الخبر» است نه «جميع الاخبار» - متعلق به آن موضوع را آورده است و يا بخشي از روايات را آورده و قسمت ديگر روايات را در بابي كه مناسب تر بوده است.
13.درباره چگونگي همكاري خواستن مجلسي از شاگردانش عبارتي را از قصص العلماء تنكابني نقل كرده است : « طريقه مجلسي آن بود كه مثلا در مسئله نزول باران و رعد و برق مي خواست تحقيق نمايد به يكي از شاگردان مي گفت كه آيات متعلق به باران و رعد و برق را جمع كن. پس آن تلميذ آيات را جمع ميكرد و در زير آن كاغذ سفيد مي گذاشت تا آخوند ملا محمد باقر در زير آن ، بيانات و تحقيقات را بنويسد. و به تلميذ ديگر مي گفت اخباري كه در اين عنوان است از فلان كتاب جمع كن و بنويس و بياور. پس آن اخبار را آن تلميذ جمع مي كرد و خبر را مي نوشت و تحت آن كاغذ سفيد مي گذاشت كه اگر آخوند بخواهد ، بيان و تحقيقي بنويسد».
كسي كه اين عبارت را مي خواند ، تصور مي كند كه كار علامه مجلسي تنها تعيين موضوع و دستور جمع آوري آيات و روايات و احياناً ، اگر چيزي نياز به شرح و تفسير دارد بيان توضيح آن ها بوده است. در حالي كه علامه مجلسي گذشته از تعيين موضوع ، مظان وجود روايات را بر شاگردان خود مشخص مي نموده است كه يكي از مهمترين كارها در تحقيق علمي ، پيدا كردن منابع و محل وجود مطالب مربوط به آن موضوع است. علاوه بر آن كه نظم و ترتيب روايات نيز به عهده خود علامه مجلسي بوده است و گاهي بعضي روايات را كنار مي گذاشت كه مثلا با موضوع ارتباط ندارند و بعد به حك و اصلاح و تنظيم و تبويب آنها مي پرداخت. (ر. ك : اعيان الشيعه ، ج9 ص183).
اين كه مرحوم تنكابني گفته است كه علامه مجلسي موضوع باب را مشخص ميكرد ، ولي روايات را شاگردان مي نوشتند، مطابق است با بعضي از نسخه هاي خطي بحارالانوار. مرحوم آيت الله رباني در وصف يك نسخه خطي بحار مي فرمايد: « … و النسخة مخطوطة بخط جيد في غاية الدقة و الاتقان معلمة بخطوط افقية بالحمرة كتب المصنف بخطه الشريف عناوين ابوابها و رموز مصادرها و تفسير الآيات و شروح الفاظ الحديث و اما متون الاحاديث فهي بخط غيره». [25] ولي همه نسخه هاي بحارالانوارچنين نيستند ، بلكه بعضي از نسخه ها كاملا بر عكس آن چيزي است كه تنكابني گفته است . يعني علامه مجلسي به خط شريف خود آيات و اخبار ابواب را نوشته است ، اما تفسير آن ها به خط شاگردان وي مي باشد. همان گونه كه جناب آقاي بهبودي در مقدمه جلد 71 گفته است . و معلوم مي شود كه كار شاگردان بيشتر استنساخ بوده است.
14.در پاسخ به اين سؤال كه آيا بحارالانواركتب اربعه را در بر دارد يا نه ؟ نويسنده مقاله پس از نقل كلامي از رياض العلماء و نيز آقاي محمد تقي دانش پژوه مي گويد: «چه بسا احاديث مندرج در كتب اربعه از طريق منابع آن ها و اصول معتبره قديمي در بحارالانوارراه يافته و مندرج گرديده است. ديگر آن كه سه كتاب كافي ( با رمز «كا» )، تهذيب ( با رمز «يب» )، و من لا يحضره الفقيه ( با رمز«يه» ) ، در فهرست اختصارات يا رموز بحارالانوارديده مي شود و طبعا حاكي از مراجعه مجلسي به آنهاست. ولي ممكن است اين مراجعه در قسمت «بيان» يعني توضيح و تعليقات مجلسي بوده باشد».
علامه مجلسي انگيزه و موجبي براي نقل همه روايات كتب اربعه در بحارالانوارنداشته است ، ولي فراوان از آن ها استفاده كرده است . در مقدمه بحار مي فرمايد: « ثم اعلم أَنا انما تركنا ايراد اخبار بعض الكتب المتواترة في كتابنا هذا كالكتب الاربعة لكونها متواترة مضبوطة لعله لا يجوز السعي في نسخها و تركها و ان احتجنا في بعض المواضع الي ايراد خبر منها فهذه رموز ها «كا» للكافي «يب» للتذهيب، «صا» للاستبصار ، «يه» لمن لا يحضره الفقيه».[26]
علامه مجلسي در اين كلام مي گويد : چون كتب اربعه متواتر و مضبوط هستند و از طرفي جمع آوري آن ها در بحارالانوارچه بسا موجب متروك شدن آن ها گردد، لازم نيست آن ها را در اين كتاب ذكر كنيم. سپس رموز هر چهار كتاب را ذكر كرده است كه اگر لازم شد حديثي از آن ها نقل كند از آن استفاده نمايد. و شايد علت آن كه رمز «صا» كه در عبارت فوق آمده بود، اما در فهرست اختصارات با رموز بحارالانوارنيامده است ، اين باشد كه استفاده از استبصار در بحار يا اصلا وجود ندارد يا اگر هست ملحق به معدوم است و به همين جهت رمز آن در شمار اختصارات كتاب نيامده است.
اما آنكه نويسنده مقاله گفته است: « ولي ممكن است اين مراجعه در قسمت «بيان» يعني توضيح و تعليقات
مجلسي بوده باشد»، قطعا نادرست است.زيرا به عنوان نمونه در جلد 6 بحار باب 8 كه در احوال برزخ است مجموعا 128 حديث نقل كرده كه 38 حديث آن - يعني از حديث شماره 89 تا 127 از ص 256 تا 270 - را از كتاب كافي نقل كرده است و هيچ كدام مربوط به قسمت توضيح و تعليقات نمي باشند. و نيز در ج 83 باب 10 تحقيق منتصف الليل ( از ص 83 تا 134 ) مجموعا 68 روايت از كتب اربعه نقل شده است.
15.تعداد منابع بحار را اين گونه بيان كرده است: «اين منابع نزديك به چهارصد عنوان است». با توجه به آن كه خود نويسنده گفته است كه حدود نود منبع از كتابهاي اهل سنت نيز جزء منابع بحار بوده است و تنها منابع شيعي آن حدود چهارصد كتاب است و از طرفي بيش از يكصد اجازه نيز در آخر بحار آمده كه بسياري از آن ها تاليف مستقل به شمار ميآيند بهتر بود بگويد: اين منابع نزديك به ششصد عنوان است.
16.سپس نويسنده مقاله اشارهاي به رموز و اختصاصات بحارالانواركرده است. در اين جا خوب بود اين را تذكر مي دادند كه علامه مجلسي پس از انتشار بسياري از مجلدات بحار همه رموز را حذف كرده و نام كامل آن كتاب ها را مي نوشته است تا اشتباهي پيش نيايد؛ همان گونه كه در جلد 63، 64، 65، 66 از رموز كتاب استفاده نشده است.
17.در ذيل فهرست هاي بحارالانواردر مقاله مورد بحث آمده است: 4) فهرست بحارالانوار. در حالي كه نام صحيح اين كتاب فهرس مصنفات الاصحاب است؛ همان گونه مه خود علامه مجلسي در جلد 106، ص7 فرموده است .
ضمنا چند فهرست ديگر نيز وجود دارد كه اشاره به آن ها مفيد است . مانند «معجم احاديث الشيعة المذكورة في بحارالانوار» از محمد حسين حسيني جلالي كشميري،[27] «فهرست الكتب الماخوذ منها البحار» از سيد محمد بن احمد حسيني[28] و «بحارالانوار في تفسير الماثور للقرآن» از كاظم مراد خاني.
18.در ادامه مقاله آمده است : «جلد 105 تمامي كتاب فيض القدسي في ترجمة العلامة المجلسي نوشته حاجي ميرزا حسين نوري است». خواننده از اين عبارت چنين نتيجه مي گيرد كه تمامي مجلد 105 بحار همان فيض القدسي است ، در حالي كه تنها 120 صفحه آن اختصاص به فيض القدسي دارد.
خوب بود نويسنده محترم اشاره ميكردند كه در جلد 53 نيز از ص 199 تا 336 كتاب «جنةالماوي في ذكر من فاز بلقاء الحجة - عليهالسلام - او معجزة في الغيبةالكبري» تاليف حاجي نوري است كه همراه بحار طبع گرديده است.
احمد عابدي
[1] ) مقدمه جلد اول بحارالانوار، ص 12_14.
[2] ) رجوع شود به معجم مؤلفي الشيعه، ص383.
[3] ) کتابشناسي مجلسي، ص42_50.
[4] ) مقدمه دکتر حسين علي محفوظ بر جلد اول اصول کافي، ص28.
[5] ) الذريعه، ج17، ص245.
[6] ) رجال بحر العلوم، ج3، ص331 (پاورقي)
[7] ) لؤلؤة البحرين، ص394؛ الذريعه، ج13، ص95؛ رجال بحر العلوم، ج3، ص331؛ مستدرک الوسائل، ج3، ص541؛ کليات في علم الرجال، ص350.
[8] ) الذريعه، ج22، ص333.
[9] ) اعيان الشيعه، ج9، ص161.
[10] ) الذريعه، ج4، ص504.
[11] )الاستبصار، ج4، ص343.
[12] ) بحارالانوار، ج70، ص46 .
[13] ) الذريعه، ج6، ص289.
[14] ) همان، ج15، 356.
[15] ) دارالسلام، ج2، ص238_240.
[16] ) الذريعه، ج3، ص17_ 26.
[17] ) زندگينامه علامه مجلسي، سيد مصلحالدين مهدوي، ج2، ص226.
[18] ) همان، ج2،ص3.
[19] ) بحارالانوار، مقدمه، ج53، بدون شماره صفحه.
[20] ) همان، ج1، ص48.
[21] )من لا يحضره الفقيه، ج1، ص3.
[22] ) بحارالأنوار، جلد 53، بدون شماره صفحه. در اين باره نگارنده در مقالهاي که در آغاز المعجم المفهرس لالفاظ احاديث بحارالانوار چاپ شده مفصلاً توضيح دادهام.
[23] ) همان، ج57، ص158 و نيز ج14، ص159.
[24] ) همان، ج1، ص4.
[25] ) همان،ج15، مقدمه کتاب.
[26] ) همان، ج1، ص48.
[27] ) الذريعه، ج21، ص217.
[28] ) همان، ج16، ص319.