جمع بندی اعتبار رأی اکثریت در دیدگاه اسلامی

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اعتبار رأی اکثریت در دیدگاه اسلامی

چندي لست كه برخي از كاربران در تاپيك هاي متفاوت و از جمله تاپيكي كه مطالب ذيل از آن نقل مي شود، نظر اكثريت ملاك قرار مي گيرد و برخي معتقدند كه همه جا ملاك بايد نظر اكثريت باشد :

NaKayama;550610 نوشت:
صادقانه میگم:
1-حجاب باید رعایت بشه اما حدودش اونی باشه که اکثریت قبولش دارن...مثلا مانتو نه چادر, شال و روسری نه مقنعه...
2-فرهنگ اسلامی اینی نیست که ما داریم...فرهنگ اسلامی 1400ساله منقرض شده...
3-روابط اجتماعی باید حد و حدودی داشته باشه, اما نه افراط نه تفریط...یعنی حدودش باید بر اساس اسلام توسط اکثریت تعیین بشه نه اینکه با زور بیایم.......

NaKayama;550613 نوشت:
همیشه چیزی که اکثریت میگه میشه حالت نرمال و طبیعی و طبیعت اون رو انتخاب میکنه و فراوانیش زیاد میشه,و چیزی که اقلیت میگن میشه آن نرمال و غیر طبیعی و طبیعت میزان اون رو کم میکنه...خیلی ساده گفتم تا شما هم متوجه شید...

NaKayama;551050 نوشت:
من گفتم نظر اکثریت همیشه تعیین کنندس,

NaKayama;550950 نوشت:
الانم اکثریت دینو یه مساله شخصی میدونن که به کسی ربطی نداره و به خاطر ناهماهنگیا و سخت گیریایی که ما به دین تزریق کردیم از دین فرارین

و .....

از اساتيد بخش كلام خواهشمندم درباره جایگاه و اعتبار رای اکثریت در دیدگاه اسلامی توضيحاتي بفرمايند.

از لطف همه عزيزان سپاسگزارم.

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صادق

نسیم رحمت;553340 نوشت:
چندي لست كه برخي از كاربران در تاپيك هاي متفاوت و از جمله تاپيكي كه مطالب ذيل از آن نقل مي شود، نظر اكثريت ملاك قرار مي گيرد و برخي معتقدند كه همه جا ملاك بايد نظر اكثريت باشد :
و .....
از اساتيد بخش كلام خواهشمندم درباره جایگاه و اعتبار رای اکثریت در دیدگاه اسلامی توضيحاتي بفرمايند.
از لطف همه عزيزان سپاسگزارم.

باسلام وتشکر .
در ابتدا باید گفت : در اسلام و بر پایه همه نظام های وحیانی گفتار ، عقیده یا عملکرد اقلیت یا اکثریت ،ملاک درستی یا نادرستی ، حق یا باطل بودن نیست .از این رو انبیای الهی با وجود حاکمیت شرک ، ظلم و تبعیض ، رواج انواع فساد های اخلاقی و... راهی را بر خلاف راه اکثریت و جماعت بر گزیدند. به بهانه رسوایی همرنگ جماعت نشدند . قیام و نهضت های خونین جوانمردان تاریخ همانند سید الشهدا به خاطر زیر بار نرفتن همرنگی با جماعت و اکثریت متمایل به باطل و گژی ها بود .
البته تاوان و هزینه سختی هم در دنیا بابت آن پرداخت کردند ، ولی نام و منطق و مکتب و مرام آن ها در دنیا و آخرت و در نزد انسان های پارسا و اهل منطق و انصاف و عدالت خواه، جاودانه شد. سیره و سنت عملی آنان، ملاک و میزان عمل نزد آنان قرار گرفت.
ذکر خدا در میان ذکر کنندگان و پایبندی به احکام و دستورات خدا در میان جمعیت و جامعه ای که اکثریت مردم به آن عمل می کنند، اگر چه ارزشمند است ،ولی هرگز با پایبندی به ارزش های دینی و اجرای احکام و دستورات خدا در میان اجتماع و جوامعی که از خدا غافلند و به دستوراتش بی توجهی می کنند، قابل مقایسه نیست . دین داران حقیقی را باید در زمان ها و مکان ها و اجتماعاتی شناخت که به دین و قوانین دینی عمل نمی شود . از این رو در احادیث فراوانی یاد خدا و اجرای قوانین الهی - از جمله حجاب - در اجتماعی که به دستورات خدا بی توجهی می شود آن قدر ارزشمند شمرده شده که ثواب ارزش آن با ارزشمند ترین کارها یعنی جنگ و جهاد فی سبیل الله و مقام شهادت مقایسه شده ، آمده که ارزش و ثواب عمل چنین آدمی همانند ارزش عمل شهیدی است که برای اجرای فرمان خدا در خون خود غوطه ور شده است . (1)
زنان پاکدامن و با حجاب به وسیله حجاب خود امر به معروف می کنند . نگاه دیگران را به تربیت شدگان مکتب انبیا و ائمه اطهار (ع) معطوف می دارند .
آیا می توان گفت نگاه مردم به این دسته از خانم ها که به خاطر پایبندی به دین ، قهرمانانه در یک اجتماع کفر حضور می یابند، با حضور زنانی بی حجاب یا بد حجاب که عامل تحریک شهوت جنسی مردان و جوانان می شوند ، یکسان است؟ خانم با حجاب خویش عامل گسترش عفت و پاکی و پاکدامنی، و قداست و دینداری است ، ولی این زن نماد هرزگی و خود فروشی ، و خود را تا سر حد ابزار شهوت جنسی مردان هوسباز پایین آوردن است . کجا این دو قابل مقایسه با هم هستند؟
از نظر اسلام، اکثریت یا عموم مردم، حق تعیین هر قانونی را برای جامعه ندارند، بلکه نمایندگان اکثریت فقط می‌توانند قوانینی که مخالف اسلام نباشد، برای جامعه وضع نمایند، بر همین اساس در قانون اساسی شورای نگهبان معین شده تا قوانینی که مخالف اسلام است ، گرچه در مجلس تصویب شود، مردود و بی اعتبار به حساب آورند. افزون بر این حجاب امری است فردی و شخصی و جزو حقوق مسلّم انسان‌هاست که هر کس در نوع لباس و غذا و خوراک و مسکن و... باید آزاد باشد .
کسی نمی‌تواند فردی را مجبور نماید تا حجاب را رعایت نکند. البته در مملکت اسلامی ما چون حجاب جزو واجبات مسلّم اسلامی است، باید زنان آن را رعایت کنند.
نکته دیگر این که حجاب وحدود حجاب در آموزه های اسلام (قران وسنت ) به طور واضح بیان شده واین هم از مقوله حکم است ونه موضوع تا با رای گیری مشخص گردد.
چه این که احکام اسلام هر گز کهنه ومنقرض نشده بلکه همچنان زنده وبالنده می درخشد .
احکام اسلام مثل آفتاب است که می درخشد حال ممکن است کسانی که از نظر بینایی دچار مشکل اند نور آفتاب را خوب نبینند ولی این ندیدن به معنای ضعف در نورانیت آن نور نیست .

پی نوشت :
1. ثقه الاسلام كليني، الكافي، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1365 ه.ش .ج2 ، ص502.

[=&quot] حاضر[=&quot]
:zendebaad:
[=&quot]
[=&quot]سلام علیکم و رحمة الله و برکاته[=&quot]
[=&quot]مطالعه دقيق منابع انديشه اسلامى، مانند آيات، روايات و سيره حضرت رسول‏ (صلى الله عليه وآله) و امام على‏ (عليه السلام) ما را به اين نكته رهنمون مى‏ سازد كه برخلاف ديدگاه قرارداد اجتماعى - كه منشأ مشروعيت همه مسائل سياسى و حتى ملاك و معيار ارزشى را در رأى اكثريت (نصف به علاوه يك) مى‏داند - در انديشه سياسى اسلام، اكثريت از آن جهت كه اكثريت است، اعتبار و ارزشى ندارد و مبناى هيچ گونه مشروعيّت و مقبوليّتى نمى‏ باشد؛ بلكه اكثريت از آن جهت كه نمودار ارزش‏هاى انسانى - اسلامى و منادى و مدافع حقايق راستين دينى و فضايل و كرامت‏هاى انسانى است، محترم و مقبول است[=&quot].
[=&quot]در قرآن كريم و ديگر منابع اسلامى به اين دو نوع اكثريت اشاره شده است؛ [=&quot]«[=&quot]اَلَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ[=&quot]»[=&quot] [=&quot]([=&quot]زمر (39)، آيه 18[=&quot])[=&quot]؛ [=&quot]«[=&quot]بندگان خدا كسانى هستند كه سخنان را مى ‏شنوند و بهترينش را پيروى مى‏ كنند». اين آيه، معيار «احسن» را براى گزينش مطرح مى‏كند و نه كميت افراد را[=&quot].
[=&quot]امام على‏ (عليه السلام) مى‏ فرمايد[=&quot]: «[=&quot]لا تستوحشوا فى طريق الهدى لقلّة اهله فانّ الناس قد اجتمعوا على مائدة شبعها قصير و جوعها طويل‏[=&quot]»[=&quot]؛ در طريق هدايت و رستگارى، از كمى نفرات، وحشت نكنيد؛ زيرا مردم در اطراف سفره‏اى اجتماع كرده‏اند كه مدت سيرى آن كوتاه و گرسنگى آن طولانى است[=&quot]» [=&quot]([=&quot]نهج‏ البلاغه، صبحى صالح، خطبه 201، ص 319[=&quot])[=&quot].[=&quot]
[=&quot]در آيه 116 سوره انعام آمده است[=&quot]: «[=&quot]وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِى اَلْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اَللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ اَلظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ[=&quot]»[=&quot]؛ «اگر از بيشتر مردم روى زمين پيروى كنى، تو را از راه خدا گمراه مى‏ كنند؛ زيرا آنها تنها از گمان پيروى مى‏كنند و تخمين و حدس [=&quot](-([=&quot]واهى)-) مى ‏زنند[=&quot]».
[=&quot]در مقابل اكثريتى كه تابع هواهاى نفسانى و مطرود اسلام مى‏ باشند، اسلام براى اكثريت هوشمند، مؤمن و آگاه به مسائل، ارزش بسيارى قايل است. اگر جامعه در چارچوب اسلام و اصول و ارزش‏هاى آن و با آگاهى و هوشيارى در مسائل سياسى وارد شود و در راه‏يابى به حقايق و عدالت و يا تشخيص قانون درست از نادرست، اختلاف پيش آيد، رأى چنين اكثريّتى بر رأى اقليّت ترجيح دارد؛ زيرا در اين صورت، اكثريت به واقعيات نزديك‏تر هستند و آراء چنين اكثريتى را عقل و شرع تأييد مى‏ كند. رأى چنين اكثريتى، بر وفق فطرت پاك و سرشت اوليه انسان‏ها مى‏باشد و در قرآن كريم نيز به آن اشاره شده است؛ [=&quot]«[=&quot]فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اَللَّهِ اَلَّتِى فَطَرَ اَلنَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اَللَّهِ[=&quot]»[=&quot] [=&quot]([=&quot]روم (30)، آيه 30[=&quot])[=&quot].[=&quot]
[=&quot]امام على‏ (عليه السلام) مى‏ فرمايد[=&quot]: «[=&quot]و الزموا السواد الأعظم فان يدالله مع الجماعة و ايّاكم و الفرقه فان الشاذ للشيطان، كما ان الشاذّ من الغنم للذئب»‏[=&quot] [=&quot]([=&quot]نهج البلاغه، خطبه 127 ؛ ابن ابى‏الحديد، شرح نهج‏البلاغه، ج 8، ص 112[=&quot])[=&quot]؛ [=&quot]با انبوه مردم، همگام باشيد؛ زيرا دست عنايت الهى بر سر انبوه مردم است[=&quot]. [=&quot]از كناره‏ گيرى و پراكندگى بپرهيزيد كه آن كه كنار گرفت، طعمه شيطان خواهد بود؛ همان‏ گونه كه گوسفند جدا از گله، طعمه گرگ است[=&quot]».
[=&quot]همچنين در جاى ديگرى مى‏ فرمايد[=&quot]: «[=&quot]الزموا ما عقد عليه حبل الجماعة و بُنيت عليه اركان الطاعة[=&quot]»[=&quot] ([=&quot]نهج‏ البلاغه، خطبه 151[=&quot])[=&quot]؛[=&quot] بر آن چه يافت جماعت امت است، بپيونديد كه پايه‏ هاى طاعت حق، بر آن نهاده شده است». اين‏ گونه عبارات، اشاره به همان فطرت پاك انسان‏هاست[=&quot].
[=&quot]نكته ديگرى كه در اين جا لازم به ذكر است، جايگاه اكثريت در ارتباط با تشكيل حكومت اسلامى است؛ اما قبل از پرداختن به آن، بايد توجه كرد كه در اين جا مراد از مشروعيت، مشروعيت به مفهوم مقبوليت و مورد رضايت مردم در حوزه جامعه‏ شناسى سياسى نیست؛ بلكه منظور مشروعيت به مفهوم حقانيت در برابر غصب، يعنى ناحق بودن حكومت در حوزه فلسفه، كلام و حقوق سياسى مى‏باشد[=&quot].
[=&quot]بر اساس آيات و روايات متعدّد، مشروعيت حاكم اسلامى - اعم از ائمه اطهار عليهم السلام در زمان حضور و ولى فقيه در عصر غيبت - وابسته به رأى و رضايت مردم نیست؛ بلكه رأى و رضايت و كمك و همدلى مردم، باعث به وجود آمدن و تحقق حكومت اسلامى مى‏ شود[=&quot].
[=&quot]حضرت امير عليه السلام مى‏ فرمايد[=&quot]: «[=&quot]لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر... لالقيت حبلها على غاربها[=&quot] [=&quot]([=&quot]نهج ‏البلاغه، خطبه 3[=&quot])[=&quot]؛[=&quot] اگر حضور بيعت‏ كنندگان و وجود ياوران نبود، حجّت بر من تمام نمى ‏شد... مهار شتر خلافت را بر كوهان انداخته، رهايش مى‏ساختم[=&quot]».
[=&quot]همچنين مى‏ فرمايد[=&quot]: «[=&quot]لا رأى لمن لا يطاع‏[=&quot]»[=&quot] [=&quot]([=&quot]نهج‏ البلاغه، خطبه 27[=&quot])[=&quot]؛[=&quot] كسى كه فرمانش پيروى نمى ‏شود، رأيى ندارد». اين سخنان، همگى بيان‏گر نقش مردم در پيدايش و تثبيت و كارآمدى حكومت الهى - خواه حكومت رسول‏ الله‏ (صلى الله عليه و آله) و امامان معصوم‏ (عليهم السلام) و خواه حكومت فقيه در زمان غيبت [=&quot]- [=&quot]است[=&quot].
[=&quot]حكومت اسلامى بر اراده تشريعى الهى استوار است و رأى خدا در همه جا، مطاع است و اعتبار رأى مردم، تا وقتى است كه با دين منافات نداشته باشد. بر اين اساس، مبانى مشروعيت دينى، محور است و مقبوليت مردمى با مشروعيت الهى، تلازمى ندارد. اگر نفوذ كلمه ولى‏فقيه از دست برود، مشروعيتش از دست نمى‏ رود؛ بلكه تحقق حاكميت، با مشكل مواجه مى‏شود[=&quot].
[=&quot]رابطه اسلام و دموكراسى‏[=&quot]
[=&quot]با توجه به مفهوم و جايگاه اكثريت و نقش مردم در منابع و متون اسلامى، روشن مى‏شود كه در اسلام، به هيچ وجه، دموكراسى به شكل غربى آن، پذيرفته نيست[=&quot]. [=&quot]در اسلام، نه دموكراسى مطلق هست و نه به طور كلى به نظر مردم بى‏اعتنايى مى‏شود. در قوانين ضرورى و مسلم اسلام، مردم حق دخالت ندارند و درباره مسائل شرعى نيز حق نظر تنها با فقيه جامع شرايط است و مردم نمى‏توانند اظهار نظر كنند؛ ولى در امور اجتماعى و مسائل سرنوشت‏ساز، مانند اين كه چه كسانى احكام الهى را اجرا كنند و مسئوليت‏هاى جامعه‏ بر دوش چه كسانى گذارده شود، نظر مردم محترم است[=&quot].
[=&quot]از اين رو، قرآن مجيد به پيامبر اسلام‏ (صلى الله عليه و آله) مى‏ فرمايد[=&quot]: «[=&quot]وَ شاوِرْهُمْ فِى اَلْأَمْرِ[=&quot]»[=&quot] ([=&quot]آل عمران (3)، آيه 160[=&quot])[=&quot]؛ «با مردم به مشورت بپرداز» يا [=&quot]«[=&quot]وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ[=&quot]»[=&quot] [=&quot]([=&quot]شورى (42)، آيه 38[=&quot])[=&quot]؛[=&quot] [=&quot]«[=&quot]مسلمين، امور جامعه اسلامى خود را به شورى مى‏گذارند[=&quot]».
[=&quot]با اين بيان، ديدگاه مردم در مسائل اقتصادى، سياسى، نظامى، امنيتى و اجتماعى و انتخاب مسئولين، مورد احترام است و آيين مقدس اسلام نيز همواره بر آن تأكيد كرده است؛ به ويژه اين كه در سيره نبى‏ اكرم (‏صلى الله عليه و آله[=&quot]) [=&quot]نمونه‏ هاى بارزى از توجه به آراى اكثريت مشاهده مى‏ شود[=&quot] .

[=&quot]

[=&quot]توجه[=&quot]
[=&quot]یکی از مغلطه هایی که از دیر باز در جامعه اسلامی مستمسک دست بعض [=&quot]" [=&quot]متدینین متحجر" و یا " دینداران دین دان دنیا مدار" گردیده است ، جایگاه " اعتبار رای اکثریت در دیدگاه قرآن و شارع مقدس " می باشد . در این میان گروه دوم با توسل به آیات " اکثرهم لایعلمون [=&quot]" [=&quot]و " اکثرهم لایعقلون " ، از یک طرف " نظریه صغیر و مهجور بودن مردم " را بشدت در بین عوام و یا توده متدین تبلیغ کرده ، و از طرف دیگر قائل به[=&quot] " [=&quot]لزوم هدایت از بالا توسط اشخاصی خاص و متعین " بوده و بصورت افراطی بدنبال حذف جایگاه اصلی مردم در حق تصمیم گیری در سرنوشت خود و یا امور عمومی جامعه هستند[=&quot] .[=&quot]
[=&quot]آنچه که از شان نزول آیات فوق فهمیده می شود ، اینست که : قرآن سعی در تقسیم بندی جامعه بر اساس مسائلی که مربوط به حقوق اجتماعی آنهاست نداشته ، بلکه اشاره آن آیات به مواردیست که در حوزه[=&quot] " [=&quot]مسائل غیبی و ماورائی و یا اخلاقیات " بوده و عمده مردم یا " علم به آنها [=&quot]" [=&quot]نداشته و یا " عقل خود را در درک آنها " بکار نمی گیرند[=&quot].[=&quot]
[=&quot]در ذیل به اختصار موارد مربوطه در قرآن کریم را به بررسی می نشینیم[=&quot] : [=&quot]
[=&quot]۱[=&quot])[=&quot]تعبیر " اکثرالناس لایعلمون[=&quot] "[=&quot]
[=&quot]قبلا باید به این مطلب توجه کنیم که آیا جمله " اکثر الناس لا یعلمون " ، که می گوید : " بیشتر مردم نمی دانند " ، اطلاق دارد و شامل محسوسات و بدیهیات نیز می شود ؟ آیا می توان گفت : این آیه دلالت می کند که بیشتر مردم نمی دانند آتش داغ است و یا ظلم قبیح است و یا برای هر امتی زمامدار لازم است و یا حکومت تحمیلی مردود است ! آیا این آیه می خواهد بگوید : اکثر مردم این محسوسات و بدیهیات را نمی دانند ؟! البته که چنبن نیست[=&quot] .
[=&quot]برای روشن شدن هدف آیه و نظائر آن به چند نمونه اشاره می شود[=&quot] :
[=&quot]درباره مردمی که می پرسیدند:" قیامت چه وقت است ؟ " فرمود : " قل انما علمها عند الله و لکن اکثرالناس لایعلمون " (اعراف، – آیه ۱۸۷) " بگو علم به وقت قیامت فقط نزد خداست ولی بیشتر مردم نمی دانند[=&quot] ".[=&quot]
[=&quot]مقصود آیه : اکثر مردم نمی دانند این مطلب غیبی را جز خدا کسی تمی داند و از اینرو از رسول خدا می پرسند : قیامت چه وقت است ؟ چون خیال می کنند او می داند[=&quot] .
[=&quot]درباره حضرت یوسف که از زندان و اسارت به قدرت و عزت رسید ؛ می فرماید[=&quot]: «[=&quot]و کذالک مکنا لیوسف فی الارض ... والله غالب علی امره و لکن اکثرالناس لایعلمون» (یوسف، – آیه ۲۱) " و اینچنین به یوسف در زمین مکنت و عزت دادیم .... و خدا بر کار خود غالب است ولی بیشتر مردم نمی دانند[=&quot] .[=&quot]
[=&quot]مقصود آیه : اکثر مردم نمی دانند دست تقدیر الهی و نیروی مرموز خدایی کارساز است و خدا برکار خود غالب است[=&quot] .
[=&quot]درباره اینکه کم و زیاد شدن رزق انسان به تقدیر خداوند است و اکثریت مردم نمی دانند؛ «قل ان ربی یبسط الرزق لمن یشائ و یقدر و لکن اکثرالناس لایعلمون» (سبأ،– آیه ۳۶) " بگو بی تردید پروردگار من رزق هرکس را بخواهد گسترش می دهد و یا تنگ می گیرد ولی بیشتر مردم نمی دانند[=&quot] . "[=&quot]
[=&quot]مقصود آیه: در این مسئله دقیقی که به قضا و قدر خدا مربوط است بیشتر مردم نمی دانند که کم و زیاد شدن رزق بدست خداست[=&quot] .
[=&quot]نتیجه [=&quot]: [=&quot]قدر مشترک بین مدلول سه آیه مذکور اینست که هر سه از مسائل دقیق ماورائ طبیعی و غیبی است زیرا " وقت قیامت " و " به عزت رساندن انسان اسیر و زندانی " و " تقدیر رزق بندگان " هر سه از مسائل ماورائ طبیعت است که دانستن رموز آنها از دسترس مردم خارج است ولی بیشتر مردم این مطلب را نمی دانند[=&quot] .
[=&quot]۲[=&quot]) [=&quot]تعبیر " اکثرهم لا یعقلون[=&quot] "[=&quot]
[=&quot]ابتدا به بررسی چند نمونه از آیات قرآن پرداخته و سپس به نتیجه گیری خواهیم پرداخت[=&quot] :
[=&quot]درباره کافرانی که به خدا افترا می زدند و احکامی را که برای حیوانهای " بحیره " و [=&quot]" [=&quot]سائبه " و " وصیله " و " حام " از خود ساخته بودند به خدا نسبت می دادند ؛ می فرماید[=&quot]:" ... [=&quot]الذین کفروا یفترون علی الله الکذب و اکثرهم لایعقلون " (مائده، – آیه ۱۰۳) " آنانکه کافر شدند به خدا افترا می زنند ( و احکام خود ساخته را به او نسبت می دهند ) و بیشتر آنان عقل خود را بکار نمی بندند و تدبر نمی کنند[=&quot].[=&quot]
[=&quot]درباره مسلمانان بی ادبی که از پشت حجره های رسول خدا (صلی الله علیه و آله[=&quot]) [=&quot]آنحضرت را با ندای بلند صدا میز دند ؛ فرموده است:" ان الذین ینادونک من ورائ الحجرات اکثرهم لایعقلون " (حجرات، – آیه ۴) " ای رسول گرامی آنانکه از پشت حجره ها ترا با ندای بلند صدا می زنند اکثرشان عقل خود را بکار نمی بندند[=&quot].[=&quot]
[=&quot]درباره مردمی که پیامبر خدا را مسخره می کردند و هوای نفس خود را خدای خود قرار داده بودن ؛ فرموده است:" ارایت من اتخذ الهه هواه افانت تکون علیه وکیلا ؟ ام تحسب ان اکثرهم یسمعون او یعقلون ؟ ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا " (فرقان – آیات ۴۳ و ۴۴) " آیا کسی که هوای خود را خدای خود گرفته است تو ای پیغمبر می توانی او را اجبارا هدایت کنی ؟ آیا تو گمان می کنی که بیشتر اینان گوش شنوا دارند یا عقل خود را بکار می اندازند ؟ نه چنین است ، اینان جز بمانند گاو و گوسفند و شتر نیستند بلکه گمراه ترند ." ضمنا پوشیده نیست که عبارت [=&quot]: " [=&quot]ام تحسب ان اکثرهم یسمعون او یعقلون ؟ " در آیه یاد شده در معنای " اکثرهم لایعقلون[=&quot] " [=&quot]است[=&quot] .[=&quot]
[=&quot]نتیجه : قدر مشترک بین این سه آیه اینست که در هر سه آیه افرادی که کارهای ضد اخلاق و فضیلت انجام داده اند مورد نکوهش واقع شده اند [=&quot]... [=&quot]و معلوم است کسانی که کارهای زشت و ضد فضیلت می کنند عقل خود را بکار نمی اندازند[=&quot] .[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]از آنچه گذشت روشن شد که[=&quot] :[=&quot]
[=&quot]عبارت [=&quot]" [=&quot]اکثر الناس لایعلمون " در قرآن مربوط به مسائل غیبی و ماورائ طبیعی و عبارت " اکثرهم لایعقلون " مربوط به کارهای ضد فضیلت است و هیچکدام مربوط به رای اکثریت در مسائل اجتماعی نیست[=&quot] .[=&quot]
[=&quot]اینگونه آیات شامل مسائل اجتماعی که حل آنها بعهده خود مردم است نمی شود[=&quot] .[=&quot]
[=&quot]معتبر دانستن رای اکثریت در مسائل اجتماعی ( مانند انتخاب رئیس حکومت ) ، غیر تقلید از اکثریت در مسائل فکری و علمی و اعتقادی است که قرآن از آن نکوهش کرده است[=&quot] .[=&quot]
[=&quot]منطقه اعتبار رای اکثریت، منطقه حقوق و مسئولیتهای اجتماعی است نه منطقه علوم و اعتقادات و اخلاق[=&quot] .[=&quot]
[=&quot]اعتبار دادن به رای اکثریت اطاعت و تقلید از اکثریت نیست بلکه عمل کردن به یک قرارداد عقلایی و اجتماعی است که عقلا برای رفع تزاحم حقوق و تعیین زمامدار آنرا انتخاب کرده اند و این پیروی از عقل است نه پیروی کورکورانه از اکثریت[=&quot].[=&quot]
[=&quot]:ok:

[=&quot] [=&quot]

[="Tahoma"][="Navy"]

نسیم رحمت;553340 نوشت:
از اساتيد بخش كلام خواهشمندم درباره جایگاه و اعتبار رای اکثریت در دیدگاه اسلامی توضيحاتي بفرمايند.

سلام
رای اکثریت به خودی خود هیچ ارزشی در تعیین احکام و اصول طرق کمال فرد و جامعه ندارد
مثلا در میان قوم لوط نظر اکثریت در رابطه با رفتار جنسی چه مفهومی می توانست داشته باشد جز همجنس گرایی
یا در میان قوم آدمخوار
یا در میان جامعه سکولار
می بینیم که رای اکثریت با توجه به وجود معیارهای اصولی کمال فرد و جامعه که انسان موحد و جامعه متدین بدنبال آن است هیچ مفهومی ندارد
بله در جامعه ای که ارزشهای الهی شناخته شده و اکثریت تابع آن هستند در تعیین روشها می توان از آن بهره برد چه اینکه وقتی اکثریت یک جامعه روشی را تایید و انتخاب کردند مطمئنا از آن حمایت و پشتیبانی هم می کنند . این است که علی ع در آن زمان می فرمایند : الزموا سواد الاعظم چون اکثریت آن روز به محور ولایت یعنی اهل بیت و شخص علی ع آگاه شده بود
بطور اجمال در جامعه اسلامی رای اکثریت صرفا یک روش در تعیین مسیر رسیدن به مقاصدی مادی است که اصول ارزشها و تعالیم دین آنها را تایید کرده باشد
یا علیم[/]

سوال :
اعتبار رأی اکثریت در دیدگاه اسلامی ؟

پاسخ :
در ابتدا باید گفت : در اسلام و بر پایه همه نظام های وحیانی گفتار ، عقیده یا عملکرد اقلیت یا اکثریت ،ملاک درستی یا نادرستی ، حق یا باطل بودن نیست .از این رو انبیای الهی با وجود حاکمیت شرک ، ظلم و تبعیض ، رواج انواع فساد های اخلاقی و... راهی را بر خلاف راه اکثریت و جماعت بر گزیدند. به بهانه رسوایی همرنگ جماعت نشدند . قیام و نهضت های خونین جوانمردان تاریخ همانند سید الشهدا به خاطر زیر بار نرفتن همرنگی با جماعت و اکثریت متمایل به باطل و گژی ها بود .
البته تاوان و هزینه سختی هم در دنیا بابت آن پرداخت کردند ، ولی نام و منطق و مکتب و مرام آن ها در دنیا و آخرت و در نزد انسان های پارسا و اهل منطق و انصاف و عدالت خواه، جاودانه شد. سیره و سنت عملی آنان، ملاک و میزان عمل نزد آنان قرار گرفت.
ذکر خدا در میان ذکر کنندگان و پایبندی به احکام و دستورات خدا در میان جمعیت و جامعه ای که اکثریت مردم به آن عمل می کنند، اگر چه ارزشمند است ،ولی هرگز با پایبندی به ارزش های دینی و اجرای احکام و دستورات خدا در میان اجتماع و جوامعی که از خدا غافلند و به دستوراتش بی توجهی می کنند، قابل مقایسه نیست . دین داران حقیقی را باید در زمان ها و مکان ها و اجتماعاتی شناخت که به دین و قوانین دینی عمل نمی شود . از این رو در احادیث فراوانی یاد خدا و اجرای قوانین الهی - از جمله حجاب - در اجتماعی که به دستورات خدا بی توجهی می شود آن قدر ارزشمند شمرده شده که ثواب ارزش آن با ارزشمند ترین کارها یعنی جنگ و جهاد فی سبیل الله و مقام شهادت مقایسه شده ، آمده که ارزش و ثواب عمل چنین آدمی همانند ارزش عمل شهیدی است که برای اجرای فرمان خدا در خون خود غوطه ور شده است . (1)
زنان پاکدامن و با حجاب به وسیله حجاب خود امر به معروف می کنند . نگاه دیگران را به تربیت شدگان مکتب انبیا و ائمه اطهار (ع) معطوف می دارند .
آیا می توان گفت نگاه مردم به این دسته از خانم ها که به خاطر پایبندی به دین ، قهرمانانه در یک اجتماع کفر حضور می یابند، با حضور زنانی بی حجاب یا بد حجاب که عامل تحریک شهوت جنسی مردان و جوانان می شوند ، یکسان است؟ خانم با حجاب خویش عامل گسترش عفت و پاکی و پاکدامنی، و قداست و دینداری است ، ولی این زن نماد هرزگی و خود فروشی ، و خود را تا سر حد ابزار شهوت جنسی مردان هوسباز پایین آوردن است . کجا این دو قابل مقایسه با هم هستند؟
از نظر اسلام، اکثریت یا عموم مردم، حق تعیین هر قانونی را برای جامعه ندارند، بلکه نمایندگان اکثریت فقط می‌توانند قوانینی که مخالف اسلام نباشد، برای جامعه وضع نمایند، بر همین اساس در قانون اساسی شورای نگهبان معین شده تا قوانینی که مخالف اسلام است ، گرچه در مجلس تصویب شود، مردود و بی اعتبار به حساب آورند. افزون بر این حجاب امری است فردی و شخصی و جزو حقوق مسلّم انسان‌هاست که هر کس در نوع لباس و غذا و خوراک و مسکن و... باید آزاد باشد .
کسی نمی‌تواند فردی را مجبور نماید تا حجاب را رعایت نکند. البته در مملکت اسلامی ما چون حجاب جزو واجبات مسلّم اسلامی است، باید زنان آن را رعایت کنند.
نکته دیگر این که حجاب وحدود حجاب در آموزه های اسلام (قران وسنت ) به طور واضح بیان شده واین هم از مقوله حکم است ونه موضوع تا با رای گیری مشخص گردد.
چه این که احکام اسلام هر گز کهنه ومنقرض نشده بلکه همچنان زنده وبالنده می درخشد .
احکام اسلام مثل آفتاب است که می درخشد حال ممکن است کسانی که از نظر بینایی دچار مشکل اند نور آفتاب را خوب نبینند ولی این ندیدن به معنای ضعف در نورانیت آن نور نیست .

پی نوشت :
1. ثقه الاسلام كليني، الكافي، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1365 ه.ش .ج2 ، ص502.

موضوع قفل شده است