حضور شخصی ابلیس برای ممانعت از انجام کار خیر

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حضور شخصی ابلیس برای ممانعت از انجام کار خیر

السلام علیکم و رحمة الله

دربرخی احادیث گفته شده
"ابلیس در دو هنگام است که خودش شخصاً حضور می یابد(یعنی سربازهاشو نمی فرسته). یکی هنگام خلوت بین دونامحرم، و یکی هم هنگام صدقه دادن"
یک جای دیگه هم شنیدم که گفته: هنگام وفای به عهد.
لطفاً شکل صحیح این احادیث را ذکرفرمایید.

پرسش من هم این است که اگر همزمان در چند نقطه ی دنیا
چند نفر بخواهند صدقه بدهند یا چندین نامحرم با هم خلوت کنند، ابلیس، چگونه شخصاً درتمام این نقاط، حاضر می شود؟
قطعاً ابلیس، جن است و محدود و نمی تواند همزمان همه جا باشد.

ممنون

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد پیام

[h=2]ابلیس کیست؟[/h] از این روست که ابلیس، آدم را دلیل خواری و طردشدنش از بارگاه الهی می داند و در صدد انتقام از او و اولادش بر آمده. او برای این کار از خداوند مهلت خواسته و خداوند تا روز قیامت به او مهلت داده است. ابلیس نیز سوگند خورده است که آدم و فرزندانش را بفریبد.

لفظ «ابليس‏» يازده بار در قرآن مجيد آمده و عجيب اين است كه درست به همين تعداد هم لفظ «استعاذه‏» (پناه بردن به خدا از او) در قرآن ذكر شده است.

ريشه و مفهوم واژه ابليس
در كتاب «مفردات راغب‏» پيرامون اين لفظ چنين آمده:
«بلس، الابلاس: الحزن المعترض من شدة الباس يقال ابلس، و منه اشتق ابليس...» (1).
«بلس: مايوس و غمناك شد. الابلاس: حزن و اندوهى كه از شدت ياس و نوميدى شكايت كند. كه به او «ابلس‏» گفته مى‏شود. و ابليس از آن مشتق شده است.
مراد از اين كلمه در قرآن مجيد، موجودى است زنده، با شعور، مكلف، نامرئى، فريبكار و... كه از امر خداوند سرپيچيد و به آدم سجده نكرد، در نتيجه رانده شد و مستحق عذاب و لعن گرديد. او در قرآن غالبا به نام شيطان خوانده شده است، اما اين كه آيا اين كلمه علم شخص و نام مخصوص اوست و يا صفت است و به واسطه ياس از رحمت‏خدا به او ابليس گفته شده؟ محل بحث است.
مى‏توان احتمال دوم را ترجيح داد؛ زيرا همان‏طور كه از مفردات راغب نقل شد، ريشه ابليس از «بلس‏» است‏به معنى «مايوس شد» چنانكه در قرآن مجيد درباره گنهكاران آمده است: «يوم تقوم الساعة يبلس المجرمون‏» (2). «روزى كه قيامت‏برپا شود گنهكاران مايوس شوند».
در تفسير مجمع‏البيان آمده است: ابليس نام غير عربى است و گروهى گفته‏اند كه عربى است و از ابلاس مشتق است و در كتاب صحاح و قاموس، آن را عربى و از ابلاس گرفته است و در قاموس، عجمى بودن آن نيز محتمل شمرده شده است اگر - چنانكه نقل شده - ثابت‏شود كه اسم اصلى او «عزازيل‏» و كلمه ابليس عربى است، صفت‏بودن آن بهتر به نظر مى‏رسد، در كتاب «تفسير صافى‏» از حضرت رضا عليه السلام نقل شده كه نام او «حارث‏» بوده است، ابليس ناميده شد زيرا كه از رحمت‏خدا مايوس گرديد (3).

آيا ابليس از فرشتگان بود؟
در قرآن به صراحت ذكر شده كه او از جن بوده آنجا كه مى‏فرمايد:
«و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربه...» (4).
«چون به فرشتگان گفتيم آدم را سجده كنيد، همه سجده كردند مگر ابليس كه از جنيان بود و از فرمان پروردگارش بيرون شد...».

رانده شدن ابليس از درگاه الهى
ابليس كه به فرموده مولا على عليه السلام، خدا را شش هزار سال عبادت كرد و باز بنا به گفته خود امام: «لا يدرى امن سنى الدنيا ام من سنى الآخرة‏» (5). «معلوم نيست آيا از سالهاى دنيا بوده يا از سالهاى آخرت كه هر روز آن معادل پنجاه هزار سال دنيا است‏». چرا از درگاه خداوند رانده شد؟
پاسخش را نيز خود امام مى‏فرمايند: «عن كبر ساعة واحدة‏» «به جهت كبر و سركشى يك ساعت‏» (6).
قرآن هم اين موضوع را چنين بيان مى‏فرمايد:
«... قال انا خير منه خلقتنى من نار و خلقته من طين‏» (7).
«ابليس‏» گفت: من از او (آدم) بهترم، مرا از آتش آفريدى و او را از گل‏».

روش ابليس در فريب بندگان خدا و راه مقابله با او
پس از آن كه ابليس از بهشت رانده شد، به خدا عرض كرد:
«... فبعزتك لاغوينهم اجمعين× الا عبادك منهم المخلصين‏» (8).
«به عزتت‏سوگند كه همه بندگانت را گمراه مى‏كنم مگر آن بندگان مخلص تو».
طبق اين آيه، خداوند از قول ابليس مى‏فرمايد كه همه بندگان در معرض اغواى شيطان هستند مگر بندگان با اخلاص.
در سوره حشر، خداوند روش ابليس در گمراه كردن بندگان را اين‏گونه بيان مى‏فرمايد:
«كمثل الشيطان اذ قال للانسان اكفر فلما كفر قال انى برى‏ء منك انى اخاف الله رب العالمين‏» (9).
«همانند شيطان (10) كه به انسان گفت كافر شو، چون كافر شد، گفت: من از تو بيزارم، من از خدا، آن پروردگار جهانيان مى‏ترسم‏».
يعنى شيطان، خوب كه انسان را فريب داد و او را به كفر واداشت، از او بيزارى مى‏جويد.
باز در جاى ديگر خداوند مى‏فرمايد كه تسلط شيطان تنها بر آنهاست كه او را دوست دارند و كسانى كه بر خداى عالميان شرك بورزند:
«انما سلطانه على الذين يتولونه و الذين هم به مشركون‏» (11).
«اگر آدمى از ياد خدا سربتابد، خداوند شيطانى را بر او مى‏گمارد كه همواره با اوست و قرين و همنشين با او مى‏گردد».
«و من يعش عن ذكر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين‏» (12).
«و هركس از ياد خدا روى‏گردان شود، شيطان را به سراغ او مى‏فرستيم پس همواره قرين اوست‏».
چرا كه ابليس داراى اعوان و عفريتهايى از جن و انس است كه هر لحظه آماده اغواى آدميان هستند.
در كتاب «الميزان‏» بنا به نقل امالى صدوق از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه وقتى آيه: «و الذين اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم...» (13).
«كسانى كه وقتى كار زشتى مرتكب مى‏شوند و يا به خود ستم مى‏كنند به ياد خدا مى‏افتند و از گناهان خود استغفار مى‏كنند» نازل شد، ابليس به بالاى كوهى در مكه رفت كه آن را كوه «ثوير» مى‏نامند و به بلندترين آوازش عفريتهاى خود را صدا زد، همه نزدش جمع شدند، پرسيدند: اى بزرگ ما مگر چه شده كه ما را نزد خود خواندى؟ گفت: اين آيه نازل شده، كدام يك از شما است كه اثر آن را خنثى سازد؟ عفريتى از شيطانها برخاست و گفت: من از فلان راه آن را خنثى مى‏كنم، شيطان گفت: نه اين كار از تو برنمى‏آيد، عفريتى ديگر برخاست و مثل راهى را گفت كه اولى گفته بود؛ و مثل آن پاسخ را شنيد. وسواس خناس گفت: اين كار را به من واگذار، پرسيد از چه راهى آن را خنثى خواهى كرد؟ گفت: به آنان وعده مى‏دهم، آرزومندشان مى‏كنم تا مرتكب خطا و گناه شوند وقتى در گناه واقع شدند، استغفار را از يادشان مى‏برم، شيطان گفت: آرى تو؛ به درد اين كار مى‏خورى و او را تا روز قيامت موكل بر اين ماموريت كرد (14).
پس بهترين راه شيطان براى فريب انسان اين است كه او را از ياد خدا دور نمايد و به او وعده و وعيد بدهد و توفيق استغفار كردن را از او بگيرد و بهترين راه آدمى هم براى فرار از وساوس او و ذريه‏اش اين است كه همواره به ياد خدا باشد و پيوسته بگويد:
«و قل رب اعوذ بك من همزات الشياطين‏» (15). «پروردگارا از وسوسه‏هاى شياطين به تو پناه مى‏برم‏».
و به قول مرحوم آيت‏الله طالقانى‏قدس سره فقط در روشنى ايمان و معارف عاليه و هدايت قرآن مى‏توان عوامل و آثار و تحريكات آنها (شياطين) را شناخت و هشيار بود و در پناه رب‏العالمين و «ملك الناس و اله الناس‏» مى‏توان راه نفوذ وسوسه‏ها را بست و دريچه انوار الهامات را گشود: «ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون‏» (16).
«كسانى كه تقوا پيشه كنند، چون از شيطان وسوسه‏اى به آنها برسد، خدا را ياد مى‏كنند و در دم بصيرت مى‏يابند».
و اگر آدمى از خود غافل شود خدا را از ياد برد قرين شيطان مى‏گردد... و شيطان بر او چيره مى‏شود و جزء حزب او مى‏گردد: «استحوذ عليهم الشيطان فانساهم ذكرالله اولئك حزب الشيطان الا ان حزب الشيطان هم الخاسرون‏» (17).
«شيطان بر آنها چيره شده و نام خدا را از يادشان برده است، ايشان حزب شيطانند، آگاه باشيد كه حزب شيطان زيان كنندگانند».

پى‏نوشت:
1) المفردات فى غريب القرآن، راغب اصفهانى، ص 60.
2) روم: 12.
3) قاموس قرآن، سيد على اكبر قرشى، ج‏1، ص 226 و 227.
4) كهف: 50.
5) ترجمه و شرح نهج البلاغه فيض الاسلام، ج‏4، ص 779.
6) همان.
7) اعراف: 12.
8) ص: 82 و 83.
9) حشر: 16.
10) اين كلمه به صورت مفرد 70 بار و به صورت جمع (شياطين) 18 بار در قرآن مجيد آمده است، و به معنى «دور شده‏» و «متمرد» مى‏باشد. (قاموس قرآن، سيد على اكبر قرشى، ج‏4، ص 32).
11) نحل: 100.
12) زخرف: 36.
13) آل عمران: 135.
14) الميزان فى تفسير القرآن، علامه طباطبائى، ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى، ج‏20، ص 910.
15) مؤمنون: 97.
16) اعراف: 201.
17) مجادله: 19. تفسير پرتوى از قرآن، سيد محمود طالقانى، ج‏1 و 2، قسمت دوم از جزء سى‏ام، ص 315.

نکاتی چند در باره فریبکاری شطان :

عامل قريب نفوذ شيطان در انديشه­ي آدمي، نفس اوست، اگر نفس كه عامل نفوذي ابليس است نباشد، نظير اين است كه سمي وارد دهان انسان شود ولي به دستگاه گوارش او نرسد، يا دستگاه گوارش آن را قبول نكند. بر همين اساس خداي سبحان وسوسه و ازلال منسوب به شيطان را در بعضي آيات به نفس انسان منسوب مي­سازد: )ولقد خلقنا الإنسان و نعلم ما توسوس به نفسه...( ؛ و ما انسان را آفريده­ايم و مي­دانيم كه نفس او چه وسوسه­اي به او مي­كند... اين اسناد نشان مي­دهد اگرچه راه نفوذ شيطان، انديشه و فكر انسان است، ولي محور انديشه­هاي شيطاني، نفس آدمي است.
وجود انسان داراي فطرت و طبيعت است. فطرت از جانب خدا در انسان­ها نهاده شده و انسان را در تمام زمينه­ها به خوبي فرا مي­خواند، ولي طبيعت وظيفه­ ي تأمين نيازهاي مادي و جسماني انسان را به عهده دارد. در صورتي كه انسان از فطرت تبعيت نمايد؛ موجب صلاح و در صورت سرپيچي از فطرت، موجب فساد او خواهد شد. انسان­هاي فطرت گرا، در بعد بينش، بر برهان و دليلي كه مبتني بر عقل است، تكيه مي­كنند، و انسان­هاي طبيعت گرا به ظن و گمان مبتني بر حس و وهم و خيال اكتفا مي­كنند و از بركات عقل محروم مي­شوند.

باسلام "باتوجه به مطالب گذشته می توان جواب شما بزرگوار را این گونه بیان کرد:

1- روایاتی که حضور شخصی ابلیس را بیان می کند نشان دهنده اهمیت انجام آن موضوع است وحتمیتی برای حضور خود ابلیس نیست.

2-تاثیر گذاری ابلیس براندیشه های اوست وحتما لازم ندارد ابلیس شخصا آنجا حاضر باشد بلکه زمینه ها راقبلا آماده کرده.

3-اهمیت پرهیز از نامحرم و اهمیت دل کندن از مال برای صدقه را می رساند.

4-باتوجه به جنس وجودی ابلیس حرکت از مکانی به مکان دیگر طبق قواعد جسم بشری نبوده و مدت زمان آن نیز چنین می باشد.

شیطان، از نوع جن است: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا ِلآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنّ‏ِ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ ». (کهف، 50) و جن ها از آتش خلق شده اند. «وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ؛ و جن را از تشعشعى از آتش خلق کرد». (الرحمن، 15) و گویا جان اولین شخص از جن بوده است همان گونه که حضرت آدم اولین شخص از انسان است. (ر.ک: مجمع البحرین لغت جن و کشاف، ذیل آیه 56 الرحمن) و آتش جسم است - حتی اگر مراد از آتش انرژی باشد باز جسم است - بنابراین ماده ثانیه جن ها- به اصطلاح فلسفه - جسم است و محال است ماده ثانیه یک چیز جسم باشد و جنس و نوع و شخص آن موجود، جسمانی نباشد. هم چنین جن ها مکلفند و لازمه مکلف بودن - افزون بر روح داشتن و عقل داشتن - امکان تکامل اختیاری است؛ و لازمه ی تکامل اختیاری این است که موجود مکلف مادی باشد ؛به عبارت دیگر تکامل اختیاری یعنی بالعفل کردن استعدادها و لازمه وجود حالت بالقوه و استعداد، وجود ماده است - تفصیل و اثبات این مطالب در کتب فلسفی است- بنابراین شیطان موجودی است جسمانی لکن جسم جن و شیطان به گونه ای است که برای ما نامرئی است.
در علت نامرئی بودن جن ها نظرات، زیاد است ولی هیچ کدام با دلایل قطعی اثبات نشده اند. برخی گفته اند جن های دارای جسم منتشرند یعنی مثل گاز منتشر شده اند لذا اگر خود را منقبض کنند دیده می شوند. برخی نیز معتقدند جن ها دارای جسم عادی هستند ولی مثل هوا نامرئی هستند ولی می توانند خود را رنگی کنند و دیده شوند. برخی هم معتقدند که جن ها بیشتر از سه بعد دارند مثلا چهار بعدی یا پنج بعدی هستند و از نظر علم ریاضی بعد بالاتر می تواند از دید بعد پایین تر غایب شود.
از آیات و روایات و نقلهای متعدد از اشخاص ثقه معلوم می شود که جن ها و از جمله شیطان قادرند که خود را به انسان ها نشان دهند اما اینکه چگونه این کار را انجام می دهند معلوم نیست. شیاطین بسیار زیادند و ابلیس رئیس و فرمانده آنهاست و کار وسوسه تنها بر عهده یک نفر (ابلیس) نیست و جن ها دارای قدرت تحرک بسیار بالایی هستند و می توانند در فاصله ی زمانی کوتاهی مسافتهای درازی را طی کنند لذا بعید نیست که یک شیطان جن در عرض چند ثانیه بتواند ده ها و صدها نفر را وسوسه کند.
« سلیمان گفت ای گروه حاضران تخت او را (بلقیس را )برای من آورد قبل از آنکه او به تسلیم نزد من آید . عفریتی از جن گفت من قبل از آنکه تو از مجلس خود بر خیزی آن را برای تو می آورم ومن بر آن توانا وامینم». (نمل، 38-39)
فاصله بین سرزمین بلقیس (سبا) و سرزمین حضرت سلیمان (فلسطین) بسیار زیاد است و این جن مدعی است که در عرض چند ثانیه قادر است تختی سنگین را از سباء (یمن امروزی) تا فلسطین حمل کند، بدون این که تخت آسیب ببیند.- مطلب اخیر از کلمه «امین» استفاده می شود - بنابراین بعید نیست که یک شیطان جنی شخصی را در مشرق عالم وسوسه کند و چند ثانیه ی بعد شخصی دیگررا در غرب عالم وسوسه کند؛ واین امر با مادی و جسمانی بودن جن ها منافات ندارد. چرا که سرعت جن ها هر قدر که زیاد باشد باز بسیار کمتر از سرعت نور است. نور یک امر مادی و جسمانی است - ماده ی فلسفی مراد است نه ماده فیزیکی- مع ذلک دریک ثانیه هفت و نیم بار کره زمین را دور می زند و الکترونها که ذراتی مادی هستند باز با سرعتی نزدیک به سرعت نور حرکت می کنند. خود زمین با این اندازه عظیمش با سرعت سرسام آور به دور خورشید می چرخد و سفینه های فضایی که به کرات دیگر می روند برای گریز از جاذبه زمین در هر ثانیه بیش از یازده کیلومتر راه طی می کنند و در فضای میان سیاره ای سرعت آنها بسیار زیادتر می شود. بنابراین چنین سرعت بالایی از یک موجود مادی امر محالی نیست.

قرآن شیطان یا ابلیس را موجود مستقلی از طایفه جن می‌داند که از آتش آفریده شده و مستقل از انسان است؛ بنابراین شیطان در قرآن به معنای هوای نفس یا نفس اماره یا قوه واهمه یا یکی دیگر از قوای نفس نیست و موجودی مستقل است. بدین تفسیر این روایات به واقعیت خارجی نداشتن شیطان ودرونی بودن شیطان هر کس باطل است.

موضوع قفل شده است