جمع بندی حدیثی از ابوحنیفه :پرستش کفش برای تقرب به خدا

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حدیثی از ابوحنیفه :پرستش کفش برای تقرب به خدا

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم


عرض سلام و ادب و احترام


آیا حدیث زیر از نظر سندی معتبر است!؟



اگر مردى این کفش را به منظور نزدیک شدن به خداوند بپرستد، من اشکالى در آن نمى ‌بینم ؛ پس سعید گفت: این کفر آشکارى است
أن أبا حنیفة قال : لو أن رجلا عبد هذه النعل یتقرب بها إلى الله ، لم أر بذلک بأسا . فقال سعید : هذا الکفر صراحا

تاریخ بغداد – الخطیب البغدادی – ج ۱۳ – ص ۳۶۹- دار الکتب العلمیة
المعرفة والتاریخ – ج ۳- ص۹۶- دار الکتب العلمیة


با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صدرا

با سلام و عرض ادب

از جهت سندی اشکال قابل توجهی متوجه این نقل نمی باشد؛ لذا چنین نقلی از حیث سند قابل احتجاج می باشد؛ علاوه بر اینکه این نقل تنها منحصر به روایت خطیب بغدادی (که خود از بزرگان علم حدیث اهل سنت است)نبوده ؛ و سخن ابوحنیفه با سه سند دیگر نیز توسط ابن جوزی و ابن حبان که از ائمه ی جرح و تعدیل می باشند[1] و همچنین فسوی روایت شده است؛ هر چند که با این نقلها این خبر از حد خبر واحد فراتر نخواهد رفت.

توضیح:
1) یکی از مباحثی که در علم رجال در مبحث اصول جرح و تعدیل مطرح است جرح و تعدیل اَقران(معاصران)، خصوصا ائمه ی مذاهب و حدیث می باشد. باید توجه داشت که کمتر کسی است که از خدشه ی ائمه ی جرح و تعدیل در امان بوده باشد؛ لذا بسیاری از بزرگان و راویان اخبار دارای خدشه می باشند؛ اما آنچه در این میان حائز اهمیت است آن است که کدام یک از جرح(خدشه ی و اشکال بر راوی) و یا تعدیل(وجیه نمودن راوی در وثاقت و قوه ی حفظ و ضبط)، بر یکدیگر مقدم خواهند بود. مختصر آنچه در علم جرح و تعدیل آمده، آن است که خدشه ی بر بزرگان در صورتی که از روی تعصب و عداوت و دشمنی و حسادت و امثال آنها بوده باشد پذیرفته نخواهد شد؛ اما در صورتی که این خدشه از روی این امور نبوده باشد، خدشه و ضعف پذیرفته می گردد.[2]

2) یکی از بزرگان فقهی اهل سنت که در این میان مورد نقد و اشکالات و تضعیفات مختلفی واقع شده است، امام اهل رای نعمان بن ثابت ابوحنیفه ی کوفی می باشد. در بسیاری از کتب رجالی ای که مختص به حال ضعفا می باشد نام ابوحنیفه به چشم می خورد؛ لذا این امر سبب شده است که احناف به دفاع از امام مذهب پرداخته و چنین اشکالاتی را ناشی از دشمنی و حسادت با ابوحنیفه دانسته و تلاش نموده اند که وی را مبرای از این ایرادات بدانند.[3]

3) یکی از خدشه های وارده بر ابوحنیفه سخنی است که یحیی بن حمزه و سعید بن عبدالعزیز از وی نقل نموده اند که وی در نزد آنان گفت:«قال لو أن رجلا عبد هذه النعل يتقرب بها إلى الله لم أرى بذلك بأسا»؛ اگر کسی با پرستش این کفش قصد تقرب به خدا را داشته باشد، اشکالی در آن نمی بینم. که بعد از این نقل سعید بن عبدالعزیز می گوید این سخن کفر آشکار است. این نقل با سه سند دیگر روایت شده است؛ لذا این طرق مجموعا یکدیگر را تقویت می نمایند و سند چنین نقلی را تقویت می نمایند. ابن حبان در کتاب مجروحین، به شکل مبسوطی به نقد ابو حنیفه پرداخته، و در چاپ دو جلدی آن در هشت صفحه تضعیفات مختلفی که از سوی بزرگان نقل شده را آورده است و آخرین نقل همین سخنی است که محل کلام می باشد. البته در نقل ابن حبان به جای کلمه ی «نعل»، «بغل»‌آمده که ترجمه ی روایت را رکیک تر خواهد نمود؛ زیرا محتوای کلام وی چنین می شود: هر کس که این استر و قاطر را بخاطر تقرب به خدا بپرستد ایرادی بر او نیست.[4]

نقل ابن جوزی نیز همانند نقل ابن حبان می باشد؛[5] اما نقل فسوی همچون نقل خطیب بغدادی می باشد.[6]

4) خطیب بغدادی در مجلد سیزدهم تاریخ بغداد، چاپ دارالکتب العلمیة، بیروت، در ترجمه ی :7297، از صفحه ی 323 تا صفحه ی 454،‌ در 131 صفحه به مطائن ابوحنیفه پرداخته و داستان مذکور را در صفحه 375، ذکر نموده است.

5) از آنجا که چنین امری در یکی از مهمترین کتب تراجم، امر سنگینی بر احناف بوده؛ در همین چاپ (در تتمه ای بعد از مجلد سیزدهم)، مجلد سیزدهم دیگری به نقد بر خطیب اختصاص یافته و با عنوان:«الرد علی ابی بکر الخطیب البغدادی فیما ذکر فی تاریخه فی ترجمة الامام سراج الامة ابی حنیفه النعمان لابی المظفر الحنفی»، به چاپ رسیده و نویسنده سعی در رد بر نقلیات کتاب خطیب نموده است.

وی در این کتاب در صفحه ی 54 به نقد این نقل پرداخته است. از آنجا که سند این روایت دارای ضعف قابل قبولی نبوده، نویسنده بیشتر به نقد محتوایی آن پرداخته که چنین سخنی با اصول پذیرفته شده توسط ابوحنیفه سازگار نبوده و اصحاب ابوحنیفه نیز بیشتر از هر شخص دیگری با مبانی امام مذهب آشنا می باشند؛ لذا نمی توان به این خبر واحد اعتنا نمود.

موفق باشید.


[/HR] [1] . هرچند که ابن جوزی و ابن حبان در جرح مسرف بوده اند و جزو متشددین در جرح می باشند.

[2] . الرفع والتکمیل،‌الکهنوی،‌ص 409، ایقاظ 25.

[3] . افرادی همچون محمد زاهد کوثری و دیگران تلاش وافری در این میان نموده باشند.

[4] . ابن حبان في كتاب المجروحين ( ج3،ص73) : أخبرنا الثقفي قال : حدثنا أحمد بن الوليد الكرخي قال : حدثنا الحسن بن الصباح قال : حدثنا محفوظ بن أبي ثوبة قال : حدثني ابن أبي مسهر قال : حدثنا يحيى ابن حمزة وسعيد بن عبد العزيز قالا : سمعنا أبا حنيفة يقول : لو أن رجلا عبد هذا البغل تقربا بذلك إلى الله جل وعلا لم أر بذلك بأسا .

[5] . ابن الجوزي في المنتظم في التاريخ (ج3،ص25): أخبرنا القزاز قال: أخبرنا أحمد بن علي الحافظ قال: أخبرنا محمد بن الحسين بن الفضل قال: أخبرنا عبد الله بن جعفر بن درستويه قال: حدثنا يعقوب بن سفيان قال: حدثني علي بن عثمان بن نفيل قال: حدثنا أبو مسهر قال: حدثنا يحيى بن حمزة: أن أبا حنيفة قال : لو أن رجلاً عبد هذا البغل يتقرب به إلى الله لم أر بذلك بأساً.

[6] . الفسوي في كتاب المعرفة و التاريخ(ج3،ص94): حدثني علي بن عثمان بن نفيل حدثنا أبو مسهر حدثنا يحيى بن حمزة - وسعيد يسمع - : أن أبا حنيفة قال: لو أن رجلاً عبد هذه النعل يتقرب بها إلى الله لم أر بذلك بأساً . فقال سعيد : هذا الكفر صراحاً.

سلاممن درست متوجه نشدم .یعنی این حدیث درسته؟ یا اشتباه؟

با سلام

أخبرنا محمد بن الحسين بن الفضل القطان أخبرنا عبد الله بن جعفر بن درستويه حدثنا يعقوب بن سفيان حدثني علي بن عثمان بن نفيل حدثنا أبو مسهر
حدثنا يحيى بن حمزة وسعيد يسمع أن أبا حنيفة قال لو أن رجلا عبد هذه النعل يتقرب بها إلى الله لم أرى بذلك بأسا فقال سعيد هذا الكفر صراحا .تاریخ بغداد

أخبرنا الثقفى قال: حدثنا أحمد بن الوليد الكرخي قال: حدثنا الحسن بن الصباح قال: حدثنا محفوظ بن أبى توبة قال: حدثنى ابن أبى مسهر قال: حدثنا يحيى ابن حمزة وسعيد بن عبد العزيز قالا: سمعنا أبا حنيفة يقول: لو أن رجلا عبد هذا البغل تقربا بذلك إلى الله جل وعلا لم أر بذلك بأسا.مجروحین

محفوظ بن أبي توبة.
سمع عبد الرزاق.
ضعف أحمد أمره جدا وقال: كان يسمع معنا باليمن ولم يكن ينسخ.
قلت: وهو محفوظ بن الفضل , روى عن معن وضمرة بن ربيعة , حدث عنه إسماعيل القاضي وعمر بن أيوب السقطي ولم يترك. انتهى.
ذكره العقيلي في الضعفاء ونقل عن أحمد هذا الكلام ولفظه: كان يسمع، وَلا يكتب , وزاد عن أحمد: وكان يسمع مع إبراهيم أخي أبان , وروى عنه أيضًا جماعة.

الاسم : عبد الأعلى بن مسهر بن عبد الأعلى : أبى ذرامة بن مسهر الغسانى أبو مسهر الدمشقى
المولد : 140 هـ
الطبقة : 10 : كبارالآخذين عن تبع الأتباع
الوفاة : 218 هـ
روى له : خ م د ت س ق ( البخاري - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )
رتبته عند ابن حجر : ثقة فاضل
رتبته عند الذهبي : الإمام ، شيخ الشام ، من أجل العلماء و أفصحهم و أحفظهم

الاسم : سعيد بن عبد العزيز بن أبى يحيى التنوخى ، أبو محمد ، و يقال أبو عبد العزيز ، الدمشقى ( فقيه أهل الشام و مفتيهم بدمشق )
الطبقة : 7 : من كبار أتباع التابعين
الوفاة : 167 هـ و قيل بعدها
روى له : بخ م د ت س ق ( البخاري في الأدب المفرد - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )
رتبته عند ابن حجر : ثقة إمام ، سواه أحمد بالأوزاعى ، و قدمه أبو مسهر ، لكنه اختلط فى آخر أمره
رتبته عند الذهبي : مفتى دمشق و عالمها ، قال أحمد : هو و الأوزاعى عندى سواء ، . . ، و قال النسائى : ثقة ثبت

الاسم : يحيى بن حمزة بن واقد الحضرمى ، أبو عبد الرحمن الدمشقى البتلهى القاضى ( من أهل بيت لهيا ، و هى قرية بالقرب من دمشق )
المولد : 103 هـ ( و قيل غير ذلك )
الطبقة : 8 : من الوسطى من أتباع التابعين
الوفاة : 183 هـ ( على الصحيح )
روى له : خ م د ت س ق ( البخاري - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )
رتبته عند ابن حجر : ثقة رمى بالقدر
رتبته عند الذهبي : ثقة إمام

أخبرنا بن رزق أخبرنا أحمد بن جعفر بن سلم حدثنا أحمد بن علي الأبار حدثنا عبد الأعلى بن واصل حدثنا أبي حدثنا بن فضيل عن القاسم بن حبيب قال: وضعت نعلي في الحصى ثم قلت: لأبي حنيفة أرأيت رجلا صلى لهذه النعل حتى مات إلا أنه يعرف الله بقلبه؟ فقال: مؤمن فقلت: لا أكلمك أبداً.تاریخ بغداد

ابن رزق هو أبو الحسن محمد بن أحمد بن محمد بن أحمد بن رزق بن عبد الله بن يزيد بن خالد أبو الحسن البزاز المعروف بابن رزقويه وكان ثقة صدوقاً كثير السماع والكتابة حسن الإعتقاد جميل المذهب مديماً لتلاوة القرآن شديداً على أهل البدع. اهـ «تاريخ الخطيب» (ج1ص315) .
وأحمد بن جعفر بن سلم هو أحمد بن جعفر بن محمد بن سلم بن راشد أبو بكر الختلي وكان صالحاً ديناً مكثراً ثقة ثبتاً «ترجمة الخطيب» (ج4ص71).
وأحمد بن علي الأبار هو أحمد بن علي بن مسلم أبو العباس النخشبي قال الخطيب: وكان ثقة حافظاً متقناً حسن المذهب. اهـ «تاريخ بغداد» (ج4ص306) .
وعبد الأعلى بن واصل بن عبد الأعلى ثقة وكذا أبوه كما في «التقريب» .

با توجه به مجموع طرق و شواهد متن خبر فوق از ابوحنیفه صحیح است .

سلام

میشه روی معنی و مفهوم حدیث هم مطلبی بفرماید؟

دقیقا پرستش اینجا یعنی چی؟

روح سبز;554110 نوشت:
سلاممن درست متوجه نشدم .یعنی این حدیث درسته؟ یا اشتباه؟

با سلام و عرض ادب

1) سلسله سند این نقل مقبول است و اشکالی متوجه سند آن نیست؛ منتهی از دیدگاه حنفی مذهبان این امر پذیرفته نیست؛ زیرا معتقدند مقام و منزلت امام مذهب از این سخنان بدور است؛‌سخنانی که حتی عوام مردم نیز متوجه بطلان و انحراف آن می باشند و همچنین معتقدند این سخنان را دشمنان و حسودان امام مذهب(ابوحنیفه) به وی نسبت داده اند.

اما سوال و اشکالی که در اینجا نمایان است آن است که نقل این اقوال از سوی افرادی بوده که در عدالت آنها شکی نبوده و دروغگو نبوده اند و از سویی دیگر امام مذهب نیز شخص معصومی نبوده که به شکل قطع بتوان هر نسبتی را از وی دفع نمود.

در هر حال باید توجه داشت که مذمت ائمه مذاهب امری معمول در بین مذاهب فقهی دیگر بوده است و به برکت وجود شیعه است که وحدتی نسبی در بین مذاهب اربعه به چشم می خورد.

2) مراد از لفظ پرستش نیز در کلام نسبت داده شده معلوم است. یعنی خضوع و خشوع نسبت به مخلوق داشته باشد منتهی هدف اصلی تقرب به خدا بوده باشد.

موفق باشید.

سلام
ببخشیذ باز میپرسم
یعنی من الان یه درخت رو مورد پرستش و خضوع و خشوع قرار بدم برا تقرب به الله مشکلی نیست؟

روح سبز;557467 نوشت:
سلام
ببخشیذ باز میپرسم
یعنی من الان یه درخت رو مورد پرستش و خضوع و خشوع قرار بدم برا تقرب به الله مشکلی نیست؟

با سلام و عرض ادب

قطعا چنین کاری شرک خواهد بود؛ منتهی بحث بر سر آن است که با سند قابل قبولی از امام مذهب حنفیان نقل گردیده: اگر کسی کفشی یا قاطری را به نیت تقرب به خدا بپرستد اشکالی بر آن نمی بینم؟!

ابوحنیفه چنین عمل باطلی را شرک آمیز ندانسته؟ واز آنجا که وی امام مذهب است سؤال این است که نظر وی در مورد سایر مصادیق مشروع توسل چه خواهد بود؟ جواب قطعا عدم اشکال این مصادیق خواهد بود واین امری است که مد نظر از طرح این سؤال می باشد.

موفق باشید.

سؤال:
آیا سخن ابوحنیفه در مورد جواز پرستش کفش برای تقرب به پروردگار، از جهت سندی مورد قبول است؟

پاسخ:

در متن سوال پرسیده شده که در روایتی این چنین آمده
توضیح: در روایتی خطیب بغدادی از ابوحنیفه نقل نموده که وی گفته: «اگر مردى این کفش را به منظور نزدیک شدن به خداوند بپرستد، من اشکالى در آن نمى ‌بینم. پس سعید گفت: این کفر آشکارى است: «أن أبا حنیفة قال : لو أن رجلا عبد هذه النعل یتقرب بها إلى الله، لم أر بذلک بأسا . فقال سعید : هذا الکفر صراحا».
حال سؤال این است که چنین روایتی از جهت سندی مورد قبول بوده؟ یا خیر دروغی است که به ابو حنیفه نسبت داده شده است؟

از جهت سندی اشکال قابل توجهی متوجه این نقل نمی باشد؛ لذا چنین نقلی از حیث سند قابل احتجاج می باشد؛ علاوه بر اینکه این نقل تنها منحصر به روایت «خطیب بغدادی، متوفی463هـ» (که خود از بزرگان علم حدیث اهل سنت است)نبوده؛ و سخن «ابوحنیفه» با سه سند دیگر نیز توسط «ابن جوزی، متوفی597» و «ابن حبان، متوفی354هـ» که از ائمه ی جرح و تعدیل می باشند[1] و همچنین «فسوی، متوفی277هـ» روایت شده است؛ هر چند که با این نقلها این خبر از حد خبر واحد فراتر نخواهد رفت؛ اما خبری است که با سه طریق نقل شده که مجموع طرق آن یکدیگر را تقویت می نماید.

توضیح:

یکی از موضوعات طرح شده در علم اصول حدیث(درایه) اهل سنت، مسأله ی جرح أقران(معاصران)؛‌خصوصا ائمه ی حدیث و فقه است. باید توجه داشت که کمتر کسی است که از خدشه ی ائمه ی جرح و تعدیل در امان بوده؛ لذا بسیاری از بزرگان و راویان اخبار دارای خدشه می باشند؛ اما آنچه در این میان حایز اهمیت بوده آن است که کدام یک از جرح(خدشه ی و اشکال بر راوی) و یا تعدیل(وجیه نمودن راوی در وثاقت و قوه ی حفظ و ضبط)، بر دیگری مقدم است.
به شکل مختصر بنابر قواعد مورد پذیرش در علم جرح و تعدیل، خدشه ی بر بزرگان در صورتی که از روی تعصب و عداوت و دشمنی و حسادت و امثال آنها بوده، مورد پذیرش نخواهد بود و در غیر این صورت، خدشه و ضعف پذیرفته می گردد.[2]

یکی از بزرگان فقهی اهل سنت که در این میان مورد نقد و اشکالات و تضعیفات مختلفی واقع شده است، امام اهل رأی «نعمان بن ثابت، ابوحنیفه ی کوفی، متوفی159هـ» می باشد. در بسیاری از کتب رجالی ای که مختص به حال ضعفا بوده نام «ابوحنیفه» به چشم می خورد؛ لذا وقوع چنین امری موجب آن شده که احناف به دفاع از امام مذهب خویش پرداخته و چنین اشکالاتی را ناشی از دشمنی و حسادت با ابوحنیفه دانسته و تلاش نموده اند که وی را مبرای از این ایرادات بدانند.[3]

از خدشه های وارده بر ابوحنیفه سخنی است که «یحیی بن حمزه» و «سعید بن عبدالعزیز» از وی نقل نموده اند که وی در نزد آنان گفت: «قال لو أن رجلا عبد هذه النعل يتقرب بها إلى الله لم أرى بذلك بأسا»؛ اگر کسی با پرستش این کفش قصد تقرب به خدا را داشته باشد، اشکالی در آن نمی بینم. که بعد از این نقل «سعید بن عبدالعزیز» که خود یکی از راویان خبر است می گوید: چنین سخنی کفر آشکار است.

«ابن حبان» در کتاب «المجروحین»، به شکل مبسوطی به نقد «ابو حنیفه» پرداخته، و در چاپ دو جلدی آن در هشت صفحه تضعیفات مختلفی که از سوی بزرگان نقل شده را جمع آوری نموده که آخرین نقل سخن کفر آمیز منسوب به وی می باشد؛ البته در نقل «ابن حبان» به جای کلمه ی «نعل»، «بغل»‌آمده که ترجمه ی روایت را رکیک تر خواهد نمود؛ زیرا محتوای کلام وی چنین می شود: هر کس که این استر و قاطر را بخاطر تقرب به خدا بپرستد ایرادی بر او نیست.[4] نقل «ابن جوزی» نیز همانند نقل «ابن حبان» است؛[5] اما نقل «فسوی» همچون نقل «خطیب بغدادی» می باشد.[6]

«خطیب بغدادی» نیز در مجلد سیزدهم تاریخ بغداد، چاپ دارالکتب العلمیة، بیروت، در ترجمه ی :7297، از صفحه ی 323 تا صفحه ی 454،‌ در 131 صفحه به مطائن «ابوحنیفه» پرداخته و داستان مذکور را در صفحه 375، ذکر نموده است.

از آنجا که چنین امری در یکی از مهمترین کتب تراجم، امر سنگینی بر احناف بوده؛ در همین چاپ (در تتمه ای بعد از مجلد سیزدهم)، مجلد سیزدهم دیگری به نقد بر «خطیب بغدادی» اختصاص یافته و با عنوان: «الرد علی ابی بکر الخطیب البغدادی فیما ذکر فی تاریخه فی ترجمة الامام سراج الامة ابی حنیفه النعمان لابی المظفر الحنفی»، به چاپ رسیده و نویسنده سعی در رد بر نقلیات کتاب خطیب نموده است.

وی در این کتاب در صفحه ی 54 به نقد این نقل پرداخته است. از آنجا که سند این روایت دارای ضعف قابل قبولی نبوده، نویسنده بیشتر به نقد محتوایی آن پرداخته که چنین سخنی با اصول پذیرفته شده توسط «ابوحنیفه» سازگار نبوده و اصحاب «ابوحنیفه» نیز بیشتر از هر شخص دیگری با مبانی امام مذهب آشنا می باشند؛ لذا نمی توان به این خبر واحد اعتنا نمود.

پی نوشت:
____________________________________________________________________________________________
[1] . هرچند که ابن جوزی و ابن حبان در جرح مسرف بوده اند و جزو متشددین در جرح می باشند. (ر.ک: الرفع والتکمیل،‌اللکنوی الهندی، ص275و 325، مكتب المطبوعات الإسلامية - حلب).

[2] . الرفع والتکمیل فی الجرح والتعدیل،‌ اللکنوی الهندی،‌ص 409، ایقاظ 25 : «الْجرْح غير اذا صدر من تعصب اَوْ عَدَاوَة ام منافرة اَوْ نَحْو ذَلِك فَهُوَ جرح مَرْدُود وَلَا يُؤمن بِهِ الا المطرود...).

[3] . افرادی همچون محمد زاهد کوثری و دیگران تلاش وافری در این میان نموده باشند. (ر.ک: تأنیب الخطیب علی ما ساقه فی ترجمة أبی حنیفة من الأکاذیب).

[4] . المجروحین، ابن حبان، ج3، ص73، دار الوعي - حلب: «أخبرنا الثقفي قال : حدثنا أحمد بن الوليد الكرخي قال : حدثنا الحسن بن الصباح قال : حدثنا محفوظ بن أبي ثوبة قال : حدثني ابن أبي مسهر قال : حدثنا يحيى ابن حمزة وسعيد بن عبد العزيز قالا : سمعنا أبا حنيفة يقول : لو أن رجلا عبد هذا البغل تقربا بذلك إلى الله جل وعلا لم أر بذلك بأسا».

[5] . المنتظم فی التاریخ، ابن الجوزي، ج8،‌ص133، دار الكتب العلمية، بيروت: « أخبرنا القزاز قال: أخبرنا أحمد بن علي الحافظ قال: أخبرنا محمد بن الحسين بن الفضل قال: أخبرنا عبد الله بن جعفر بن درستويه قال: حدثنا يعقوب بن سفيان قال: حدثني علي بن عثمان بن نفيل قال: حدثنا أبو مسهر قال: حدثنا يحيى بن حمزة: أن أبا حنيفة قال : لو أن رجلاً عبد هذا البغل يتقرب به إلى الله لم أر بذلك بأساً».

[6] . المعرفة و التاريخ، الفسوی، ج2، ص784، مؤسسة الرسالة، بيروت: « حدثني علي بن عثمان بن نفيل حدثنا أبو مسهر حدثنا يحيى بن حمزة - وسعيد يسمع - : أن أبا حنيفة قال: لو أن رجلاً عبد هذه النعل يتقرب بها إلى الله لم أر بذلك بأساً . فقال سعيد : هذا الكفر صراحاً».

موضوع قفل شده است