جمع بندی طریقه جزا (حق الناس) کسانی که به خدا اعتقاد ندارند چگونه است؟

تب‌های اولیه

34 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
طریقه جزا (حق الناس) کسانی که به خدا اعتقاد ندارند چگونه است؟

با عرض سلام خدمت کارشناس محترم سایت ...

امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشین .......

یه سوال برام پیش اومده که گفتم ازتون بپرسم ... فرض کنید انسانی به شرح حال زیر وجود داشته باشه .....

1- مسائل زیادی رو دیده باشه ... که بابت اون مسائل احتمال وجود خدا رو داده باشه .
2- مسائل خیلی خیلی بیشتری رو دیده باشه ... که بابته اون مسائل احتمال زیادتری بده که خدا وجود نداره .
3- این شخص عقل و استنتاجهای خودش رو به کار گرفت و نتونست به هیچ قطعیتی در مورد وجود خدا برسه .
4- این شخص یک ایدیولوژی بدون خدا برای خودش بنا میکنه .
5- این شخص هزاران نفر رو میکشه ... ( مثلا تبدیل به آدمی مانند هیتلر میشه )

خوب ...
شخصی که نتونسته با عقلش وجود یا عدم وجود خدا رو استنتاج کنه .... حداقلش حجتی مبنی بر این داره که عقلم خدادای بود ... من هم سعی و تلاشم رو کردم تا تصمیمی عقلانی بگیرم ولی در نهایت به این جا رسیدم که خدایی وجود نداره ...

ولی آیا این استدلال میتونه حجتی برای این باشه که حق الناسی هم به گردنش نباشه ...

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد شعیب

با سلام خدمت شما دوست گرامی
گذشته از بحث و مناقشاتی که مقدمات شما در اثبات وجود خدا و عدم آن داریم باید بگویم که بعضی از اصول فطری بشر است و در هر جای دنیا هم که بروید این اصول جاری است چه به خدا اعتقاد داشته باشند چه نداشته باشند چه موحد باشند چه مشرک، هیچ فرقی ندارد.
تعدی به حقوق دیگران در همه ملتها مذموم و نا پسند است و مردم فاعل آن را ذم می کنند ستم به کودکان ، جنگ و خون ریزی و.... همه و همه در نزد همه انسان ها قبیح است.

در کل یک سری اصول ثابت انسانی داریم که ریشه در فطرت انسان دارد که همه آنها به دو اصل ثابت عدل و ظلم بر می گردد که از مستقلات عقلیه است که جدای از شرع عقل انسانی به حسن یا قبح آن حکم می کند

منظور از مستقلات عقليه , آن سلسله احكام عقلى است كه عقل به طور مستقل يعنى بدون دخالت شرع , بلكه ابتدائا , به آن حكم مى كند . مانند خوبى عدالت و بدى ستمگرى و ظلم .

در اينگونه موارد براى كشف و رسيدن به حكم شرعى , يك قياس و استدلال منطقى بدينگونه تشكيل مى گردد كه حكم صادره از ناحيه عقل را صغرى قرار داده و سپس با اضافه نمودن كبراى كلى [ هر چه عقل بدان حكم كند , شرع نيز به آن حكم خواهد كرد ] نتيجه مى گيريم كه در اين مورد نيز حكم شرع وجود دارد .

همانطور كه ملاحظه كرديد , در تمام مراحل فوق براى كشف حكم شرعى , آنچه كه عمل مى كند و كاربرد دارد تنها عنصر عقل است , يعنى صغراى قياس منطقى و نيز كبراى آن از احكام عقل هستند , و بدين جهت آن را مستقلات عقليه مى گويند .

پس انسان درباره آنچه که عقل به تنهایی حکم می کند هر چند که اصلا به هیچ دینی معتقد نباشد مسئول است چه در مقابل اذهان عمومی و چه در مقابل خالق این عقل
حق الناس از این دسته از اچکام است و فرد چه دین دار و چه ملحد حق الناس بر گردن اوست .
از همین روست که در تعالیم دینی داریم که اگر کسی مستضعف فکری بود و دین به او نرسیده بود یا عقلش توانایی درک خدا و پیغمبر ومعاد و ... را نداشت در روز قیامت با فطرتش با او برخورد می کنند با آن احکام اولیه فکری اش که در نهاد همه انسانها نهادینه شده است

(برای مطالعه بیشتر ر.ک به تفسیر المیزان ج 5 ذیل آیه 98 سوره نساء، گفتاری در معنای مستضعف.)

دوست عزیزشعیب گرانقدرسلام
قبیح وزشت بودن گناه نزدهرانسان کاملا بارزواشکاراست امادلایل وعقل وی برعدم وجودخدااین تصورراپیش میاوردکه نه خداست نه اخرت پس چرامن فلانی رانکشم چراظلم نکنم من که دیگررهسپارنیستی میشوم پس مسلمابه دلیل جذابیت وزیبایی گناه ان راانجام میدهدواماان که کلماحکم بالشرع حکم بالعقل نیزبرااین منکرشرعی وجودنداره که بخوادازعقل برمبنای ان پیروی کنه

شعیب;553309 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست گرامی
گذشته از بحث و مناقشاتی که مقدمات شما در اثبات وجود خدا و عدم آن داریم باید بگویم که بعضی از اصول فطری بشر است و در هر جای دنیا هم که بروید این اصول جاری است چه به خدا اعتقاد داشته باشند چه نداشته باشند چه موحد باشند چه مشرک، هیچ فرقی ندارد.
تعدی به حقوق دیگران در همه ملتها مذموم و نا پسند است و مردم فاعل آن را ذم می کنند ستم به کودکان ، جنگ و خون ریزی و.... همه و همه در نزد همه انسان ها قبیح است.

در کل یک سری اصول ثابت انسانی داریم که ریشه در فطرت انسان دارد که همه آنها به دو اصل ثابت عدل و ظلم بر می گردد که از مستقلات عقلیه است که جدای از شرع عقل انسانی به حسن یا قبح آن حکم می کند
منظور از مستقلات عقليه , آن سلسله احكام عقلى است كه عقل به طور مستقل يعنى بدون دخالت شرع , بلكه ابتدائا , به آن حكم مى كند . مانند خوبى عدالت و بدى ستمگرى و ظلم .

در اينگونه موارد براى كشف و رسيدن به حكم شرعى , يك قياس و استدلال منطقى بدينگونه تشكيل مى گردد كه حكم صادره از ناحيه عقل را صغرى قرار داده و سپس با اضافه نمودن كبراى كلى [ هر چه عقل بدان حكم كند , شرع نيز به آن حكم خواهد كرد ] نتيجه مى گيريم كه در اين مورد نيز حكم شرع وجود دارد .

همانطور كه ملاحظه كرديد , در تمام مراحل فوق براى كشف حكم شرعى , آنچه كه عمل مى كند و كاربرد دارد تنها عنصر عقل است , يعنى صغراى قياس منطقى و نيز كبراى آن از احكام عقل هستند , و بدين جهت آن را مستقلات عقليه مى گويند .

پس انسان درباره آنچه که عقل به تنهایی حکم می کند هر چند که اصلا به هیچ دینی معتقد نباشد مسئول است چه در مقابل اذهان عمومی و چه در مقابل خالق این عقل
حق الناس از این دسته از اچکام است و فرد چه دین دار و چه ملحد حق الناس بر گردن اوست .
از همین روست که در تعالیم دینی داریم که اگر کسی مستضعف فکری بود و دین به او نرسیده بود یا عقلش توانایی درک خدا و پیغمبر ومعاد و ... را نداشت در روز قیامت با فطرتش با او برخورد می کنند با آن احکام اولیه فکری اش که در نهاد همه انسانها نهادینه شده است

(برای مطالعه بیشتر ر.ک به تفسیر المیزان ج 5 ذیل آیه 98 سوره نساء، گفتاری در معنای مستضعف.)

دوست عزیزشعیب گرانقدرسلام
قبیح وزشت بودن گناه نزدهرانسان کاملا بارزواشکاراست امادلایل وعقل وی برعدم وجودخدااین تصورراپیش میاوردکه نه خداست نه اخرت پس چرامن فلانی رانکشم چراظلم نکنم من که دیگررهسپارنیستی میشوم پس مسلمابه دلیل جذابیت وزیبایی گناه ان راانجام میدهدواماان که کلماحکم بالشرع حکم بالعقل نیزبرااین منکرشرعی وجودنداره که بخوادازعقل برمبنای ان پیروی کنه

احمد;556095 نوشت:
دوست عزیزشعیب گرانقدرسلام
قبیح وزشت بودن گناه نزدهرانسان کاملا بارزواشکاراست امادلایل وعقل وی برعدم وجودخدااین تصورراپیش میاوردکه نه خداست نه اخرت پس چرامن فلانی رانکشم چراظلم نکنم من که دیگررهسپارنیستی میشوم پس مسلمابه دلیل جذابیت وزیبایی گناه ان راانجام میدهدواماان که کلماحکم بالشرع حکم بالعقل نیزبرااین منکرشرعی وجودنداره که بخوادازعقل برمبنای ان پیروی کنه
ر
با سلام خدمت شما کاربر گرامی
درست است که جهانبینی او یک جهانبینی فاقد خدا و قیامت است اما فطرت او که یک حاکم قوی در درون اوست به او اجازه نمی دهد که هر قانونی را برای زندگی اش وضع کند.

او را از ظلم باز می دارد هر چند که قیامتی در کار نباشد از تعدی به حقوق دیگران منع می کند هرچند خدایی را به رسمیت نشناسد.
و اگر به حکم این حاکم درونی گوش ندهد وسط یک عامل درونی سرزنش می شود که همان وجدان انسانی است و این وجدان خدا پرست و غیر خدا پرست نمی شناسد.
تایید حرفم هم استقراء بیرونی است که حتی لاییک های ملحد هم در قوانینی که برای خود و جامعه شان وضع می کنند منع تعدی و ظلم به دیگران را لحاظ می منند و هر گونه بی پروایی در این زمینه را ممنوع می شمارند.

شعیب;556185 نوشت:
ر
با سلام خدمت شما کاربر گرامی
درست است که جهانبینی او یک جهانبینی فاقد خدا و قیامت است اما فطرت او که یک حاکم قوی در درون اوست به او اجازه نمی دهد که هر قانونی را برای زندگی اش وضع کند.

او را از ظلم باز می دارد هر چند که قیامتی در کار نباشد از تعدی به حقوق دیگران منع می کند هرچند خدایی را به رسمیت نشناسد.
و اگر به حکم این حاکم درونی گوش ندهد وسط یک عامل درونی سرزنش می شود که همان وجدان انسانی است و این وجدان خدا پرست و غیر خدا پرست نمی شناسد.
تایید حرفم هم استقراء بیرونی است که حتی لاییک های ملحد هم در قوانینی که برای خود و جامعه شان وضع می کنند منع تعدی و ظلم به دیگران را لحاظ می منند و هر گونه بی پروایی در این زمینه را ممنوع می شمارند.

باسلام مجدد
ایاانچه که عقل وی بران حکم کرده عدم وجودخداست حال پیروی ازفطرت خویش چه اهمیتی میتواندبرایش داشته باشددرحالی که گناه نزدهرانسانی جذاب است ومقدم شمردن خق خوددرعین نبودن برای وی پراهمیت است واماتایید حرفم رژیم اشغالگریست که وجدان دروجودش مرده اگروجدان راایینه درون فرض کنیم خاکی که عقل براین ایینه پاشیده ان رابی اثروکمرنگ میکند

احمد;556199 نوشت:
باسلام مجدد
ایاانچه که عقل وی بران حکم کرده عدم وجودخداست حال پیروی ازفطرت خویش چه اهمیتی میتواندبرایش داشته باشددرحالی که گناه نزدهرانسانی جذاب است ومقدم شمردن خق خوددرعین نبودن برای وی پراهمیت است واماتایید حرفم رژیم اشغالگریست که وجدان دروجودش مرده اگروجدان راایینه درون فرض کنیم خاکی که عقل براین ایینه پاشیده ان رابی اثروکمرنگ میکند

با سلام
آری خود پسندی خود بینی و خود خواهی و... همه در روند کار دنیاییی انسان هست اما آنچه که هست آن حاکم درونی است که انسان را حکم می کند . درست است که این فرد خدا را قبول ندارد ولی وجدان خود را که قبول دارد خدا روز قیامت محاجه می کند که حاکمی بر شما قرار داده بودم درونی چرا به حکم او گوش ندادید، مشکل شما شبهه علمی نبوده بلکه شهوت عملی است.
یعنی شما کاری نداشتید که خدا هست یا نه به حرف هیچ حاکمی گوش نمی دادی بلکه تابع هوای خود بودید.
به قول حکما حسن عدل و قبح ظلم از مستقلات عقلیه است.

باسلام
تبعیت ازهوای خودیاپیروی ازجنودعقل است یاجهل
حال سوال اینجاست توجه به حاکم درونی چه اهمیتی دارددرحالی که عقل وی باتوجه به دلایل خودان رابی اثرکرده
یاحق

احمد;557194 نوشت:
باسلام
تبعیت ازهوای خودیاپیروی ازجنودعقل است یاجهل
حال سوال اینجاست توجه به حاکم درونی چه اهمیتی دارددرحالی که عقل وی باتوجه به دلایل خودان رابی اثرکرده
یاحق

با سلام
در هر صورت این کسی که نتوانسته خدا را برای خود ثابت کند دیگر نمبی تواند بگوید که وجدان هم ندارم و اگر پیروی از هوای نفس کرد در واقع خلاف رای حاکم درونی خود عمل کرده و در نزد روان خود معقب است.

باسلام
حقیرنگفتم بگویدوجدان ندارم
گفتم بااین توجیه که هستم ودیگرنیستم عمل میکند
حکم حاکم درونی چه اهمیتی دارددرحالی که عقلش نتوانسته خداراوقیامت واخرت رااثبات کندپس به لذایذ دنیاروی میاورد
بحث حقیرعدم توانایی عقل دراثبات وبه دنبالش نادیده گرفتن حکم حاکم درون

شعیب;557539 نوشت:

با سلام
در هر صورت این کسی که نتوانسته خدا را برای خود ثابت کند دیگر نمبی تواند بگوید که وجدان هم ندارم و اگر پیروی از هوای نفس کرد در واقع خلاف رای حاکم درونی خود عمل کرده و در نزد روان خود معقب است.

سلام جناب استاد شعیب ...
ممکن هست اون شخص بگه ... من احساس کردم که وجدانم چنین هشداری رو بهم میده .... ولی وقتی مطمئن شدم دنیایه دیگه ای وجود نداره ... خوب چرا این کار رو نکنم ... با خودش بشینه و عقلانی تصمیم بگیره و به این نتیجه برسه وجدان چیزی هست که داره جلویه موفقیت و به سود رسیدنش رو میگیره و بنابراین تصمیم میگیره عمل جراحی بکنه ... وجدانش رو در بیاره و بندازه دور ...

مثلا کسی مثله نتانیاهو ... مطمئنا وجدانش میدونه که این کارها اشتباه هست .... ولی به نظره من چون ایشون اعتقاد به خدا و اون دنیا نداره .... بیشتر به دنبال کسب سود هست و چون میبینه وجدان مانعی برای این مساله هست .... به نظره خودش عقلانی تصمیم میگیره که نقطه ضعفش رو از بین ببره و با اینکه وجدانش چیزی دیگری به اون میگه .... اون رو به چشم یک نقطه ضعف نگاه کنه و با ابزار عقلانیت اون نوع تصمیم رو Cancel میکنه ...

الهه خشم;557548 نوشت:
سلام جناب استاد شعیب ...
ممکن هست اون شخص بگه ... من احساس کردم که وجدانم چنین هشداری رو بهم میده .... ولی وقتی مطمئن شدم دنیایه دیگه ای وجود نداره ... خوب چرا این کار رو نکنم ... با خودش بشینه و عقلانی تصمیم بگیره و به این نتیجه برسه وجدان چیزی هست که داره جلویه موفقیت و به سود رسیدنش رو میگیره و بنابراین تصمیم میگیره عمل جراحی بکنه ... وجدانش رو در بیاره و بندازه دور ...

مثلا کسی مثله نتانیاهو ... مطمئنا وجدانش میدونه که این کارها اشتباه هست .... ولی به نظره من چون ایشون اعتقاد به خدا و اون دنیا نداره .... بیشتر به دنبال کسب سود هست و چون میبینه وجدان مانعی برای این مساله هست .... به نظره خودش عقلانی تصمیم میگیره که نقطه ضعفش رو از بین ببره و با اینکه وجدانش چیزی دیگری به اون میگه .... اون رو به چشم یک نقطه ضعف نگاه کنه و با ابزار عقلانیت اون نوع تصمیم رو Cancel میکنه ...

باسلام
امایک احتمال وجودداردازانجایی که خداوندمیفرمایدماراه هدایت رابه انسان نشان داده ایم وانسان یاشکرمیکندیاکفرمی ورزدمشخص است راه هدایت نشان داده شده واینکه تفکرنکنه وحق رونتونه ازباطل تشخیص بده بعیدحتی امکان نداره بگه 100درصدمطمنم خداوجودندارداین غیرممکن است امابازهم درنهایت دروهمی می افتدواحتمالاتی میدهد
مثلا90درصدعقلم میگه وجودندارد10درصدهم ممکن وجودداشته باشدپس اوبایدپاسخ گوی گناه خویش درعدم یقین نسبت به عدم وجودخداباشدازنظرحقیراگربه یقین هم برسد!!!!!!!!ثابت میشوددرجهلی عظیم افتاده وظلم به دیگران حتی اگردرشک هم میفتادبازافعال بد راانجام میدادکسی که درچنین جهل عظیمی افتاده پس چگونه کارنیک کندکسی که جنودجهل بروی غلبه کرده درحالی که جنودعقلش ممکن های زیادی داردوچگونه ممکنه کسی تمام افعال عقلانی دروجودش نباشدوصددرصدبه یقین برسدخدانیست
واین نکته هم نبایدفراموش شودکه انتظارات پروردگارمتفاوت است
یاحق

احمد;557545 نوشت:
باسلام
حقیرنگفتم بگویدوجدان ندارم
گفتم بااین توجیه که هستم ودیگرنیستم عمل میکند
حکم حاکم درونی چه اهمیتی دارددرحالی که عقلش نتوانسته خداراوقیامت واخرت رااثبات کندپس به لذایذ دنیاروی میاورد
بحث حقیرعدم توانایی عقل دراثبات وبه دنبالش نادیده گرفتن حکم حاکم درون

با سلام
گوش دادن حکم حاکم درون ربطی به بودن سرای دیگر ندارد این یک حکم درونی برای انسان است که او را ملزم می کند هرچند که قیامتی نباشد طبق قانونی که وجدان برایش تنظیم کرده عمل کند و محاکمه او برای روز قیامت احاله نشده است بلکه در دادگاه وجدان این کار صورت می گیرد .

الهه خشم;557548 نوشت:
با خودش بشینه و عقلانی تصمیم بگیره و به این نتیجه برسه وجدان چیزی هست که داره جلویه موفقیت و به سود رسیدنش رو میگیره و بنابراین تصمیم میگیره عمل جراحی بکنه ... وجدانش رو در بیاره و بندازه دور ...

با سلام
مشکل همین جاست که فرد با عقل خودش نمی تواند همچنین تصمیمی بگیرد که"وجدانش را بندازه دور.." و این وجدان دایم حکم خودش را می کند و اگر کسی خلاف آن را انجام داد تخطی کرده و خودش از درون به این خطا حکم می کند. وشکی در آن نخواهد داشت.

الهه خشم;557548 نوشت:
ثلا کسی مثله نتانیاهو ... مطمئنا وجدانش میدونه که این کارها اشتباه هست .... ولی به نظره من چون ایشون اعتقاد به خدا و اون دنیا نداره .... بیشتر به دنبال کسب سود هست و چون میبینه وجدان مانعی برای این مساله هست .... به نظره خودش عقلانی تصمیم میگیره که نقطه ضعفش رو از بین ببره و با اینکه وجدانش چیزی دیگری به اون میگه .... اون رو به چشم یک نقطه ضعف نگاه کنه و با ابزار عقلانیت اون نوع تصمیم رو Cancel میکنه .

این فرد اگر دین هم می داشت به حرف دینش گوش نمی داد اگر خدا را هم با عقلش ثابت می کرد و روز قیامت را هم علما ثابت می کرد باز بر خلاف آن عمل می کرد. این نشانه خوبی است که بگوییم که آنها بر خلاف وجدانشان عمل می کنند و در محکمه وجدان خود را محکوم می دانند و باز هم راه به بیراهه می روند.
و این حکم درون متمسک خوبی برای احتجاج خدا در روز قیامت برای ملحدان خواهد بود.

شعیب;557689 نوشت:
با سلام
گوش دادن حکم حاکم درون ربطی به بودن سرای دیگر ندارد این یک حکم درونی برای انسان است که او را ملزم می کند هرچند که قیامتی نباشد طبق قانونی که وجدان برایش تنظیم کرده عمل کند و محاکمه او برای روز قیامت احاله نشده است بلکه در دادگاه وجدان این کار صورت می گیرد .

سلام
باکمال احترام شخصی که عقلش نتوانسته خدارابروی اثبات کندبه مرورحاکم درونی وجودش میمیرداگرماحاکم درون رااینه فرض کنیم خاکی که عقل به بران پاشیده ان رابی اثرویابسیارکمرنگ میکندوتاییدحرفم انسان های بسیاری برای نام بردن هست ازجمله ریگی و..

احمد;557716 نوشت:
باکمال احترام شخصی که عقلش نتوانسته خدارابروی اثبات کندبه مرورحاکم درونی وجودش میمیرداگرماحاکم درون رااینه فرض کنیم خاکی که عقل به بران پاشیده ان رابی اثرویابسیارکمرنگ میکندوتاییدحرفم انسان های بسیاری برای نام بردن هست ازجمله ریگی و..

با سلام
خیلی ها هم هستند که عقلشان خدا را ثابت می کند ولی عملشان از صدتا آدم ملحد و بی دین بد است مثل شمر و یزید و ...ریگی ...
بحث گم نشود ما می گوییم اگر کسی در این دنیا نتوانست با عقلش خدا را ثابت کند و یا اصلا دین به او نرسید خدا با امور فطری با او محاجه خواهد کرد .
این امور فطری نیز مانند اوامر شریعت می توانند مورد قبول یا نکول فرد قرار گیرند با این تفاوت که کسی که دین به او نرسد یا واقعا خدا را نتواند اثبات کند( به خاطر شبهات) دیگر نمی تواند بگوید امور فطری و اوامر آن به من نرسیده بوده پس در مقابل آن معاقب خواهد بود.

شعیب;558077 نوشت:

با سلام
خیلی ها هم هستند که عقلشان خدا را ثابت می کند ولی عملشان از صدتا آدم ملحد و بی دین بد است مثل شمر و یزید و ...ریگی ...
بحث گم نشود ما می گوییم اگر کسی در این دنیا نتوانست با عقلش خدا را ثابت کند و یا اصلا دین به او نرسید خدا با امور فطری با او محاجه خواهد کرد .
این امور فطری نیز مانند اوامر شریعت می توانند مورد قبول یا نکول فرد قرار گیرند با این تفاوت که کسی که دین به او نرسد یا واقعا خدا را نتواند اثبات کند( به خاطر شبهات) دیگر نمی تواند بگوید امور فطری و اوامر آن به من نرسیده بوده پس در مقابل آن معاقب خواهد بود.

باسلام
گفته حقیرهم دقیقاهمین بود
کسی که عقلش به هردلیلی نتوانداثبات کندفطرتش رایاهمان جنودعقل مثل احسان ونیکی و..دروجودش میمیردبخاطرعقلش پس این بی عدالتیست به واسطه فطرت مجازات شودچون جنودجهلش تحت تاثیرعقل است
یاحق

احمد;558322 نوشت:
باسلام
گفته حقیرهم دقیقاهمین بود
کسی که عقلش به هردلیلی نتوانداثبات کندفطرتش رایاهمان جنودعقل مثل احسان ونیکی و..دروجودش میمیردبخاطرعقلش پس این بی عدالتیست به واسطه فطرت مجازات شودچون جنودجهلش تحت تاثیرعقل است
یاحق

با سلام
جمله بنده این بود

شعیب;558077 نوشت:
خیلی ها هم هستند که عقلشان خدا را ثابت می کند ولی عملشان از صدتا آدم ملحد و بی دین بد است مثل شمر و یزید و ...ریگی ...

این یعنی این که حتی کسانی که با عقلشان خدا راثابت می کنند نیز می توانند بر خلاف تایید عقلشان عمل کنند این همان بحث علم و عمل است . چه بسا کسانی که علمشان کامل و عملشان ناقص است و بنا بر عدل الهی مواخذه خواهند شد این گروه هم عقلشان تحت جنود جهل است و با این وجود چون با اختیار این اعمال را انجام می دهند معقب هستند.
آری آنجایی دیگر عقاب برداشته می شود که به هیچ عنوان اختیار نباشد مجنون باشد خواب باشد مسحور باشد و...
و کسی که خدا را نتوانست با عقل خود ثابت کند( برفرض، جدای از این که همچین فرضی موجود باشد یا نه) در افعال فطری خود مجبور به عدم، نیست و خوب و بد را می فهمد به بدی ظلم و خوبی عدل ظلم می کند اگر چه بر خلاف آن عمل کند.(دقیقا مثل کسی که خدا را قبول و دستورات او را شنید می تواند بر طبق یا مخالف آن عمل کند.)

شعیب;558373 نوشت:

با سلام
جمله بنده این بود

این یعنی این که حتی کسانی که با عقلشان خدا راثابت می کنند نیز می توانند بر خلاف تایید عقلشان عمل کنند این همان بحث علم و عمل است . چه بسا کسانی که علمشان کامل و عملشان ناقص است و بنا بر عدل الهی مواخذه خواهند شد این گروه هم عقلشان تحت جنود جهل است و با این وجود چون با اختیار این اعمال را انجام می دهند معقب هستند.
آری آنجایی دیگر عقاب برداشته می شود که به هیچ عنوان اختیار نباشد مجنون باشد خواب باشد مسحور باشد و...
و کسی که خدا را نتوانست با عقل خود ثابت کند( برفرض، جدای از این که همچین فرضی موجود باشد یا نه) در افعال فطری خود مجبور به عدم، نیست و خوب و بد را می فهمد به بدی ظلم و خوبی عدل ظلم می کند اگر چه بر خلاف آن عمل کند.(دقیقا مثل کسی که خدا را قبول و دستورات او را شنید می تواند بر طبق یا مخالف آن عمل کند.)

دوست عزیزباکمال احترام بحث مادرموردعده ای که عقلش خدارااثبات کرده نیست لذاچنین شخصی مستحق کیفراست اماداریم ازاین صحبت میکنیم که عقلش به هردلیلی نتوانسنته حال این عقل موجب ضعف جنودعقل همان نیکی واحسان است وازانجایی که حدیث داریم جنودعقل برابرجهل است این عقلش که به هردلیلی نتوانسته روزبه روزجهل راپررنگ تروعقلش همان فطرت نیکش روز به روزمیمیرددروجودش
یاحق

مسلما خیر خداوند در قران گفته است که عقل شما محدود است وبرای پی بردن به واقعیت نیاز به مشورت بادانایان دارید حال اگر کسی فقط با عقل ناقص خود تصمیم بگیرد مسلما به گردن خود اوست آیا اشتباه میگویم

mahdihg;559338 نوشت:
مسلما خیر خداوند در قران گفته است که عقل شما محدود است وبرای پی بردن به واقعیت نیاز به مشورت بادانایان دارید حال اگر کسی فقط با عقل ناقص خود تصمیم بگیرد مسلما به گردن خود اوست آیا اشتباه میگویم

باسلام
حال اگردانای جامعه کفارخودباتوجیهات جهلانی خوددرجهل باشدپس دراینصورت میگوییدکافران زیردست اوکاملا کارشان حق ودرست است!!!!!!!!!

خیر منظور از دانا کسی است که شما اعتقاد دارید او انسان پاکدامن است واز خطاها خود را دور میکند و از مکان های فسق وفجور دوری میکند من به شما توصیه میکنم کتاب جواب شبهات دین رو بخونید و شبهه های خودتون رو حتی اگر کسی راپیدا نکردید بااین شرایط برطرف کنید ومسلما نوشتن نامه به دفتر مراجع عظام شما را هر چه بیشتر در این زمینه یاری میکند

نفرنفر;552581 نوشت:
با عرض سلام خدمت کارشناس محترم سایت ...

امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشین .......

یه سوال برام پیش اومده که گفتم ازتون بپرسم ... فرض کنید انسانی به شرح حال زیر وجود داشته باشه .....

1- مسائل زیادی رو دیده باشه ... که بابت اون مسائل احتمال وجود خدا رو داده باشه .
2- مسائل خیلی خیلی بیشتری رو دیده باشه ... که بابته اون مسائل احتمال زیادتری بده که خدا وجود نداره .
3- این شخص عقل و استنتاجهای خودش رو به کار گرفت و نتونست به هیچ قطعیتی در مورد وجود خدا برسه .
4- این شخص یک ایدیولوژی بدون خدا برای خودش بنا میکنه .
5- این شخص هزاران نفر رو میکشه ... ( مثلا تبدیل به آدمی مانند هیتلر میشه )

خوب ...
شخصی که نتونسته با عقلش وجود یا عدم وجود خدا رو استنتاج کنه .... حداقلش حجتی مبنی بر این داره که عقلم خدادای بود ... من هم سعی و تلاشم رو کردم تا تصمیمی عقلانی بگیرم ولی در نهایت به این جا رسیدم که خدایی وجود نداره ...

ولی آیا این استدلال میتونه حجتی برای این باشه که حق الناسی هم به گردنش نباشه ...


سلام
توجه به این نکته ضروری است که هرچند ما در مورد دیگران نمی دانیم و باخبر نمی شویم ولی با تجربه شخصی مان می دانیم که محال است انسان یک فعل خلاف فطرت الهی را به سادگی و بدون هیچ دغدغه ای انجام دهد . مطمئنا هرفردی قبل از اعمال ناشایست مثل خود ما در درگیری با فطرت و وجدان و عقل خود که رسولان الهی اند دچار مشکلاتی میشود و حتما اینها را زیر پا می گذارد تا به ارتکاب گناه و جنایت رضایت می دهد . برای خدای متعال نهیب فطرت و عقل و وجدان همان هدایت و علم است که بدان بی توجهی شد پس کسی بدون آگاهی به گناه و جنایت اقدام نمی کند
لذاست که در شریعت مقدس عقل و فطرت که نهیب آن از قلب هر انسانی بر می خیزد یک معیار در صحت و سقم امور است
پس عدم آگاهی در ارتکاب گناه منتفی است و به همان اندازه که فرد به پیامهای الهی دین عقل فطرت و وجدان بی توجهی کرده مورد مواخذه قرار می گیرد
یا علیم

محی الدین;559385 نوشت:

سلام
توجه به این نکته ضروری است که هرچند ما در مورد دیگران نمی دانیم و باخبر نمی شویم ولی با تجربه شخصی مان می دانیم که محال است انسان یک فعل خلاف فطرت الهی را به سادگی و بدون هیچ دغدغه ای انجام دهد . مطمئنا هرفردی قبل از اعمال ناشایست مثل خود ما در درگیری با فطرت و وجدان و عقل خود که رسولان الهی اند دچار مشکلاتی میشود و حتما اینها را زیر پا می گذارد تا به ارتکاب گناه و جنایت رضایت می دهد . برای خدای متعال نهیب فطرت و عقل و وجدان همان هدایت و علم است که بدان بی توجهی شد پس کسی بدون آگاهی به گناه و جنایت اقدام نمی کند
لذاست که در شریعت مقدس عقل و فطرت که نهیب آن از قلب هر انسانی بر می خیزد یک معیار در صحت و سقم امور است
پس عدم آگاهی در ارتکاب گناه منتفی است و به همان اندازه که فرد به پیامهای الهی دین عقل فطرت و وجدان بی توجهی کرده مورد مواخذه قرار می گیرد
یا علیم

سلام جناب محی الدین ...
خوب من حرف شما رو قبول ندارم ... معمولا انسانها با ابزار عقل ... خیلی از رفتارهای احساسی رو کنار میگذارند ... ممکن هست من احساس کنم رفتاری درست و غلط هست ... اونوقت با ابزار عقل اون مساله رو مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهم و در صورتیکه اون مساله به نظر عقلائی اومد بااینکه احساسم برانگیخته میشه ... وجدانم ناراحت میشه ... با این حال اون کار رو انجام میدم ...

مثالهاش خیلی خیلی زیاد هستند ... مثلا ...

1- مرد هر وقت دلش بخواد میتونه همسره چندین سالش رو طلاغ بده : خوب از نظره من این کاری غیر وجدانی است که دین بر رویه اون مهر عقلائی زده .
2- مرد میتونه 4 تا زن و 40 تا صیغه داشته باشند ولی زنها باید موشون و فرم حرکت کردنشون طوری باشه که به جز شوهرش هیچ کسه دیگری اون رو نبینه : خوب از نظره من این کاری غیر وجدانی است که دین بر رویه اون مهر عقلائی زده .
3- اگر جنگی پیش بیاد و مسلمین بر کفار پیروز بشن ... با اینکه مردان اون قبیله همسر دارند ... ولی ازدواجشون باطل هست و اون مردان کفاری که در جنگ شکست میخورند باید بجای رابطه با همسرانشون برن و خودارضائی کنند و خانومهاشون هم برن و کنیز بشن ...

به هر حال شاید از نظره برخی چنین مسائلی غیر وجدانی باشه ... اما وقتی عقل دینی شخص بر رویه چنین اعمالی مهر تائید میزنه ... اشخاص چنین اعمالی رو انجام میدهند و به مرور زمان هیچ ناراحتی هم در درون وجود خودشون احساس نمیکنند ...

نه فقط در درون دین اسلام ... بلکه در درون هر ایدیولوژی و رفتاری ما شاهد چنین اعمالی هستیم ... چند وقت پیش یک عکس از یک یهودیه در درون سایت گذاشته بودند که یهودیه یک لباس پوشیده بود که بر رویه اون نوشته شده بود ... فرستاده شدم ... نابود کردم ... لذت بردم ... ( غزه ) . خوب اونها هم یک مدل ایدیولوژی رو قبول کردند و مهر تائیدی بر رویه بایدها و نبایدهایی زده اند و با خیال آسوده دست به کشتارشون میزنن ...

به هر حال من فکر نمیکنم که احساس ابزار خوب و مناسبی برای این باشه که خدا در اون دنیا بگه چون احساس تو نسبت به این عمل "بد" بود بنابراین نباید انجام میدادی ... به بیان دیگر وجدانیات نمیتونن مانعی جهت تحقق عقلانیت باشند .

حال برمیگردیم به صورته سوال :

فرض کنین شخصی واقعا نتونست خدا رو برای خودش اثبات کنه و یک ایدیولوژی بی خدا برای خودش پایه ریزی کرد ... مطمئنا این ایشون این ایدیولوژی رو بر پایه عقلانیت خودش جلو میبره ... فرض کنین عقلانی ایشون بدین گونه باشد ...

1- خدایی وجود ندارد .
2- هیچ بازخواست کردنی در درون دنیا وجود ندارد و انسانهای موفق دائما در حال رشد و پیشترفت هستند .
3- میخواهم رشد و پیشترفت کنم .
4- در رشد و پیشترفت کردن ... باید دیگران نردبان ترقی من شوند .
5- دیگران را نردبان ترقی خود میکنم .
6- احساسم ناراحت میشود .
7- با عقلم بدین جا رسیده ام که احساسات مساله مهمی نیست .
7- بر اساس احساسم تصمیم نمیگیرم .
8- یوگا کار میکنم تا احساساتم را درست نگاه دارم .
9- کاره خودم را میکنم .

به بیان دیگه ما انسان ها همیشه در مقابل عقل هستش که محکوم میشیم ... نه در مقابل احساس ... فرض کن شما یک سوزن 3 سانتی رو میکنی در درون وجود یک بچه 3 ماهه ... این کار غیر وجدانی هست ... ولی وقتی عقل بر رویه اون مهر تائید میزنه و میگه منفعتی در پشت این سوزن هست این کار رو شما انجام میدین .

به هر گونه ای حتی اگر به هیچ چیزی هم اعتقاد نداشته باشد حق الناس برگردن او میباشد

[="Tahoma"][="Navy"]

الهه خشم;559478 نوشت:
سلام جناب محی الدین ...
خوب من حرف شما رو قبول ندارم ... معمولا انسانها با ابزار عقل ... خیلی از رفتارهای احساسی رو کنار میگذارند ... ممکن هست من احساس کنم رفتاری درست و غلط هست ... اونوقت با ابزار عقل اون مساله رو مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهم و در صورتیکه اون مساله به نظر عقلائی اومد بااینکه احساسم برانگیخته میشه ... وجدانم ناراحت میشه ... با این حال اون کار رو انجام میدم ...

مثالهاش خیلی خیلی زیاد هستند ... مثلا ...

1- مرد هر وقت دلش بخواد میتونه همسره چندین سالش رو طلاغ بده : خوب از نظره من این کاری غیر وجدانی است که دین بر رویه اون مهر عقلائی زده .
2- مرد میتونه 4 تا زن و 40 تا صیغه داشته باشند ولی زنها باید موشون و فرم حرکت کردنشون طوری باشه که به جز شوهرش هیچ کسه دیگری اون رو نبینه : خوب از نظره من این کاری غیر وجدانی است که دین بر رویه اون مهر عقلائی زده .
3- اگر جنگی پیش بیاد و مسلمین بر کفار پیروز بشن ... با اینکه مردان اون قبیله همسر دارند ... ولی ازدواجشون باطل هست و اون مردان کفاری که در جنگ شکست میخورند باید بجای رابطه با همسرانشون برن و خودارضائی کنند و خانومهاشون هم برن و کنیز بشن ...

به هر حال شاید از نظره برخی چنین مسائلی غیر وجدانی باشه ... اما وقتی عقل دینی شخص بر رویه چنین اعمالی مهر تائید میزنه ... اشخاص چنین اعمالی رو انجام میدهند و به مرور زمان هیچ ناراحتی هم در درون وجود خودشون احساس نمیکنند ...

نه فقط در درون دین اسلام ... بلکه در درون هر ایدیولوژی و رفتاری ما شاهد چنین اعمالی هستیم ... چند وقت پیش یک عکس از یک یهودیه در درون سایت گذاشته بودند که یهودیه یک لباس پوشیده بود که بر رویه اون نوشته شده بود ... فرستاده شدم ... نابود کردم ... لذت بردم ... ( غزه ) . خوب اونها هم یک مدل ایدیولوژی رو قبول کردند و مهر تائیدی بر رویه بایدها و نبایدهایی زده اند و با خیال آسوده دست به کشتارشون میزنن ...

به هر حال من فکر نمیکنم که احساس ابزار خوب و مناسبی برای این باشه که خدا در اون دنیا بگه چون احساس تو نسبت به این عمل "بد" بود بنابراین نباید انجام میدادی ... به بیان دیگر وجدانیات نمیتونن مانعی جهت تحقق عقلانیت باشند .

حال برمیگردیم به صورته سوال :

فرض کنین شخصی واقعا نتونست خدا رو برای خودش اثبات کنه و یک ایدیولوژی بی خدا برای خودش پایه ریزی کرد ... مطمئنا این ایشون این ایدیولوژی رو بر پایه عقلانیت خودش جلو میبره ... فرض کنین عقلانی ایشون بدین گونه باشد ...

1- خدایی وجود ندارد .
2- هیچ بازخواست کردنی در درون دنیا وجود ندارد و انسانهای موفق دائما در حال رشد و پیشترفت هستند .
3- میخواهم رشد و پیشترفت کنم .
4- در رشد و پیشترفت کردن ... باید دیگران نردبان ترقی من شوند .
5- دیگران را نردبان ترقی خود میکنم .
6- احساسم ناراحت میشود .
7- با عقلم بدین جا رسیده ام که احساسات مساله مهمی نیست .
7- بر اساس احساسم تصمیم نمیگیرم .
8- یوگا کار میکنم تا احساساتم را درست نگاه دارم .
9- کاره خودم را میکنم .

به بیان دیگه ما انسان ها همیشه در مقابل عقل هستش که محکوم میشیم ... نه در مقابل احساس ... فرض کن شما یک سوزن 3 سانتی رو میکنی در درون وجود یک بچه 3 ماهه ... این کار غیر وجدانی هست ... ولی وقتی عقل بر رویه اون مهر تائید میزنه و میگه منفعتی در پشت این سوزن هست این کار رو شما انجام میدین .

سلام
حرف ما اینه که نهیب عقل و فطرت و وجدان انسان بی خبری و بی اطلاعی افراد را در ارتکاب گناهان و جنایات غیر ممکن میکنه لذا کسی در ارتکاب این امور ولو با پایه گذاری یک ایدئو لوژی شخصی معذور نیست
دیگر اینکه فعل انسان در میدان تکوینیات آثار واقعی داره که ربطی به دانستن و ندانستن کسی نداره لذا بر پایه همان اثر حقیقی فرد مورد قضاوت قرار میگیره مگر اینکه شارع مقدس وعده برداشتن اثری را داده باشد که مشمول کفار هم نمیشود
یا علیم[/]

mahdihg;559378 نوشت:
خیر منظور از دانا کسی است که شما اعتقاد دارید او انسان پاکدامن است واز خطاها خود را دور میکند و از مکان های فسق وفجور دوری میکند من به شما توصیه میکنم کتاب جواب شبهات دین رو بخونید و شبهه های خودتون رو حتی اگر کسی راپیدا نکردید بااین شرایط برطرف کنید ومسلما نوشتن نامه به دفتر مراجع عظام شما را هر چه بیشتر در این زمینه یاری میکند

باسلام این منظوری وتفسیری که شما برای خودداریدمتفاوت باباتفسیریست که افرادی که درجهل افتاده وبادلایل,خودجهان خارج راانکارمیکنتدوبه نوعی عقلش نتوانسته ان دنیارااثبات کندپس مااگردرون رااینه فرض کنیم خاکی که عقل برحاکم درون پاشیده موجب غلبه جهل برعقل است ومسلما کسی که به منافع بیشتری به هرنحودشت یافته داناست چراکه استدلال انها این است,که هدف وسیله راتوجیه میکند
یاحق

احمد;558525 نوشت:
دوست عزیزباکمال احترام بحث مادرموردعده ای که عقلش خدارااثبات کرده نیست لذاچنین شخصی مستحق کیفراست اماداریم ازاین صحبت میکنیم که عقلش به هردلیلی نتوانسنته حال این عقل موجب ضعف جنودعقل همان نیکی واحسان است وازانجایی که حدیث داریم جنودعقل برابرجهل است این عقلش که به هردلیلی نتوانسته روزبه روزجهل راپررنگ تروعقلش همان فطرت نیکش روز به روزمیمیرددروجودش
یاحق

سوال کاربری که بحث را شروع کرد این بود:
نفرنفر;552581 نوشت:
خوب ...
شخصی که نتونسته با عقلش وجود یا عدم وجود خدا رو استنتاج کنه .... حداقلش حجتی مبنی بر این داره که عقلم خدادای بود ... من هم سعی و تلاشم رو کردم تا تصمیمی عقلانی بگیرم ولی در نهایت به این جا رسیدم که خدایی وجود نداره ...

ولی آیا این استدلال میتونه حجتی برای این باشه که حق الناسی هم به گردنش نباشه ...


جوا بنده هم این بود که:
شعیب;553309 نوشت:
گذشته از بحث و مناقشاتی که مقدمات شما در اثبات وجود خدا و عدم آن داریم باید بگویم که بعضی از اصول فطری بشر است و در هر جای دنیا هم که بروید این اصول جاری است چه به خدا اعتقاد داشته باشند چه نداشته باشند چه موحد باشند چه مشرک، هیچ فرقی ندارد.
تعدی به حقوق دیگران در همه ملتها مذموم و نا پسند است و مردم فاعل آن را ذم می کنند ستم به کودکان ، جنگ و خون ریزی و.... همه و همه در نزد همه انسان ها قبیح است.
در کل یک سری اصول ثابت انسانی داریم که ریشه در فطرت انسان دارد که همه آنها به دو اصل ثابت عدل و ظلم بر می گردد که از مستقلات عقلیه است که جدای از شرع عقل انسانی به حسن یا قبح آن حکم می کند

شما فرمودید:

احمد;556094 نوشت:
قبیح وزشت بودن گناه نزدهرانسان کاملا بارزواشکاراست امادلایل وعقل وی برعدم وجودخدااین تصورراپیش میاوردکه نه خداست نه اخرت پس چرامن فلانی رانکشم چراظلم نکنم من که دیگررهسپارنیستی میشوم پس مسلمابه دلیل جذابیت وزیبایی گناه ان راانجام میدهدواماان که کلماحکم بالشرع حکم بالعقل نیزبرااین منکرشرعی وجودنداره که بخوادازعقل برمبنای ان پیروی کنه

جواب بنده این بود:
شعیب;556185 نوشت:
درست است که جهانبینی او یک جهانبینی فاقد خدا و قیامت است اما فطرت او که یک حاکم قوی در درون اوست به او اجازه نمی دهد که هر قانونی را برای زندگی اش وضع کند.
او را از ظلم باز می دارد هر چند که قیامتی در کار نباشد از تعدی به حقوق دیگران منع می کند هرچند خدایی را به رسمیت نشناسد.

شما فرمودید:
احمد;556199 نوشت:
ایاانچه که عقل وی بران حکم کرده عدم وجودخداست حال پیروی ازفطرت خویش چه اهمیتی میتواندبرایش داشته باشددرحالی که گناه نزدهرانسانی جذاب است ومقدم شمردن خق خوددرعین نبودن برای وی پراهمیت است واماتایید حرفم رژیم اشغالگریست که وجدان دروجودش مرده اگروجدان راایینه درون فرض کنیم خاکی که عقل براین ایینه پاشیده ان رابی اثروکمرنگ میکند

از این جا بنده به محاجه خدا در روز قیامت بر عدم رفتار بر طبق حاکم درونی استدلال کردم:
شعیب;557135 نوشت:
آری خود پسندی خود بینی و خود خواهی و... همه در روند کار دنیاییی انسان هست اما آنچه که هست آن حاکم درونی است که انسان را حکم می کند . درست است که این فرد خدا را قبول ندارد ولی وجدان خود را که قبول دارد خدا روز قیامت محاجه می کند که حاکمی بر شما قرار داده بودم درونی چرا به حکم او گوش ندادید، مشکل شما شبهه علمی نبوده بلکه شهوت عملی است.
یعنی شما کاری نداشتید که خدا هست یا نه به حرف هیچ حاکمی گوش نمی دادی بلکه تابع هوای خود بودید.

که شما بحث را روی پوشانده شدن عقل توسط جنود جهل استدلال فرمودید:
احمد;557194 نوشت:
تبعیت ازهوای خودیاپیروی ازجنودعقل است یاجهل
حال سوال اینجاست توجه به حاکم درونی چه اهمیتی دارددرحالی که عقل وی باتوجه به دلایل خودان رابی اثرکرده
یاحق

که بنده هم جواب دادم:
شعیب;557539 نوشت:
در هر صورت این کسی که نتوانسته خدا را برای خود ثابت کند دیگر نمی تواند بگوید که وجدان هم ندارم و اگر پیروی از هوای نفس کرد در واقع خلاف رای حاکم درونی خود عمل کرده و در نزد روان خود معقب است.

پس تا اینجا نتیجه بحث بنده این شد که اگر چه فرد خدا را نتوانسته ( به هر علتی ) قبول کند آیا می تواند بگوید وجدان هم نداشته؟؟
آیا وجدانش هم حکم نمی کرده که ظلم نکن؟؟
این حرف با قبول یا رد این حکم وجدان فرق می کند. می تواند فرد حکمی را جزما بشنود چه از درون و چه از بیرون اما به آن گوش فرا ندهد
از این جا بود که بنده از بیرون تعلیل آوردم که حتی فردی که دین را قبول دارد نیز می تواند با آن مخالفت کند و معاقب نیز هم هست و فردی که حکم وجدانش را نیز عمل نمی کند فردا معاقب خواهد بود
شعیب;558077 نوشت:
با سلام
خیلی ها هم هستند که عقلشان خدا را ثابت می کند ولی عملشان از صدتا آدم ملحد و بی دین بد است مثل شمر و یزید و ...ریگی ...
بحث گم نشود ما می گوییم اگر کسی در این دنیا نتوانست با عقلش خدا را ثابت کند و یا اصلا دین به او نرسید خدا با امور فطری با او محاجه خواهد کرد .
این امور فطری نیز مانند اوامر شریعت می توانند مورد قبول یا نکول فرد قرار گیرند با این تفاوت که کسی که دین به او نرسد یا واقعا خدا را نتواند اثبات کند( به خاطر شبهات) دیگر نمی تواند بگوید امور فطری و اوامر آن به من نرسیده بوده پس در مقابل آن معاقب خواهد بود.

پس خلاصه بحث بنده این است که کسی که واقعا نتوانسته خدا را ثابت کند یا دین به او نرسیده و حکم حاکم بیرونی برای او نیست یک حاکم ردونی به نام وجدان و فطرت دارد که با آن محاجه خواهد شد.
حال آن فرد می تواند به این احکام گوش دهد و عمل کند یا عمل نکند دقیقا مانند دینداران و خدا باوران.
یک بحث دیگر باقی می ماند : اگر کسی نتوانست با عقل خود خدا را ثابت کند آیا این جهل او به احکام فطری و وجدان او نیز سرایت می کند و آن را از کار می اندازد ؟
جواب منفی است و شاهد آن ملحدان و بی دینانی هستند که خدا باور نیستند اما ظلم را بد و عدل را حسن می شمارند.

شعیب;561574 نوشت:

سوال کاربری که بحث را شروع کرد این بود:

جوا بنده هم این بود که:

شما فرمودید:

جواب بنده این بود:

شما فرمودید:

از این جا بنده به محاجه خدا در روز قیامت بر عدم رفتار بر طبق حاکم درونی استدلال کردم:

که شما بحث را روی پوشانده شدن عقل توسط جنود جهل استدلال فرمودید:

که بنده هم جواب دادم:

پس تا اینجا نتیجه بحث بنده این شد که اگر چه فرد خدا را نتوانسته ( به هر علتی ) قبول کند آیا می تواند بگوید وجدان هم نداشته؟؟
آیا وجدانش هم حکم نمی کرده که ظلم نکن؟؟
این حرف با قبول یا رد این حکم وجدان فرق می کند. می تواند فرد حکمی را جزما بشنود چه از درون و چه از بیرون اما به آن گوش فرا ندهد
از این جا بود که بنده از بیرون تعلیل آوردم که حتی فردی که دین را قبول دارد نیز می تواند با آن مخالفت کند و معاقب نیز هم هست و فردی که حکم وجدانش را نیز عمل نمی کند فردا معاقب خواهد بود

پس خلاصه بحث بنده این است که کسی که واقعا نتوانسته خدا را ثابت کند یا دین به او نرسیده و حکم حاکم بیرونی برای او نیست یک حاکم ردونی به نام وجدان و فطرت دارد که با آن محاجه خواهد شد.
حال آن فرد می تواند به این احکام گوش دهد و عمل کند یا عمل نکند دقیقا مانند دینداران و خدا باوران.
یک بحث دیگر باقی می ماند : اگر کسی نتوانست با عقل خود خدا را ثابت کند آیا این جهل او به احکام فطری و وجدان او نیز سرایت می کند و آن را از کار می اندازد ؟
جواب منفی است و شاهد آن ملحدان و بی دینانی هستند که خدا باور نیستند اما ظلم را بد و عدل را حسن می شمارند.

باسلام مجدد
این سخن واستدلال شماخلاف قران است چراکه کافران تاابدمعذوبنددرجهنم پس کسی که به هردلیل عقلش,نتوانسته خدارااثبات کندچه فطرتش پاک باشدچه نه اعمال فطری از وی پذیرفته نمیشود
ثانیافرمودیدبی دینی درفطرتش نفوذنمیکند بایدپذیرفت که بی تاثیرنیست عدالت خواهی انان برای سعادت درهمین دنیاست اما اگربتوانندقطعا هریک حق خودرامقدم میداردبازهم برای سعادت درهمین دنیا
یاحق

احمد;562419 نوشت:
باسلام مجدد
این سخن واستدلال شماخلاف قران است چراکه کافران تاابدمعذوبنددرجهنم پس کسی که به هردلیل عقلش,نتوانسته خدارااثبات کندچه فطرتش پاک باشدچه نه اعمال فطری از وی پذیرفته نمیشود

با سلام
مشکل کار این جاست که شما فرض سوال را فراموش فرموده اید فرض ما بر جاهل قاصر است نه مقصر.
اکثر کسانی که کافر هستند و خدا را باور ندارند جاهل مقصر اند دین به آن ها رسیده بینه عقلی بر وحود خدا دارند اما خدا باور نیستند اینها چه به احکام فطری عمل بکنند و چه نکنند به خاطر تقصیرشان در باور به خدا محکوم به عذاب اند .
بحث ما در آن جاهل قاصر( از نظر فکری) و مستضعفی است که دین به او نرسیده است و الا ما در کفار مقصر که بحثی نداریم.

احمد;562419 نوشت:
ثانیافرمودیدبی دینی درفطرتش نفوذنمیکند بایدپذیرفت که بی تاثیرنیست عدالت خواهی انان برای سعادت درهمین دنیاست اما اگربتوانندقطعا هریک حق خودرامقدم میداردبازهم برای سعادت درهمین دنیا

باز هم بحث بر می گردد به فرض سوال ؛ فرض سوال در جاهل قاصر است در حالی که فرض شما در جاهل مقصر است.
این عدالتی که شما می فرمایید در این گونه افراد برای سعادت در این دنیاست یک حکم فطری است که در فرض جاهل قاصر بودنشان برای آنها کفایت می کند و با همین حکم فطری باز خواست می شوندو به آن ثواب یا عقاب می شوند.

شعیب;562687 نوشت:

باز هم بحث بر می گردد به فرض سوال ؛ فرض سوال در جاهل قاصر است در حالی که فرض شما در جاهل مقصر است.
این عدالتی که شما می فرمایید در این گونه افراد برای سعادت در این دنیاست یک حکم فطری است که در فرض جاهل قاصر بودنشان برای آنها کفایت می کند و با همین حکم فطری باز خواست می شوندو به آن ثواب یا عقاب می شوند.

باسلام مجدد
هیچ ربطی به قاصرو..ندارد
حقیرمیگم اولا خدارونتونسته اثبات کنه ثانیاعدالت خواهی انان هم ازبرای سعادت درهمین دنیاست چراکه به اخرت ایمان ندارندوبرای همین دنیاست حال اگربافطرت مجازات شوندعادلانه نیست چراکه عقلش این فطرت رابه وجوداورده یابه عبارتی عقلش درعدم اثبات موجب غلبه جنودجهل برعقل شده
پس فطرت وی جهلانی ونیکی و..مربوط به عقل هست دروی کمرنگ شده
یاحق

احمد;562713 نوشت:
باسلام مجدد
هیچ ربطی به قاصرو..ندارد
حقیرمیگم اولا خدارونتونسته اثبات کنه ثانیاعدالت خواهی انان هم ازبرای سعادت درهمین دنیاست چراکه به اخرت ایمان ندارندوبرای همین دنیاست حال اگربافطرت مجازات شوندعادلانه نیست چراکه عقلش این فطرت رابه وجوداورده یابه عبارتی عقلش درعدم اثبات موجب غلبه جنودجهل برعقل شده
پس فطرت وی جهلانی ونیکی و..مربوط به عقل هست دروی کمرنگ شده
یاحق

با سلام
لا یکلف الله نفسا الا وسعها
اگر واقعا بی عقلی این فرد باعث ار بین رفتن فطرتش شود خدا نیز با حد اقل داشته اش با او رفتار می کند .

سوال1:
یه سوال برام پیش اومده که گفتم ازتون بپرسم ... فرض کنید انسانی به شرح حال زیر وجود داشته باشه .....
1- مسائل زیادی رو دیده باشه ... که بابت اون مسائل احتمال وجود خدا رو داده باشه .
2- مسائل خیلی خیلی بیشتری رو دیده باشه ... که بابته اون مسائل احتمال زیادتری بده که خدا وجود نداره .
3- این شخص عقل و استنتاجهای خودش رو به کار گرفت و نتونست به هیچ قطعیتی در مورد وجود خدا برسه .
4- این شخص یک ایدیولوژی بدون خدا برای خودش بنا میکنه .
5- این شخص هزاران نفر رو میکشه ... ( مثلا تبدیل به آدمی مانند هیتلر میشه )
خوب ...
شخصی که نتونسته با عقلش وجود یا عدم وجود خدا رو استنتاج کنه .... حداقلش حجتی مبنی بر این داره که عقلم خدادای بود ... من هم سعی و تلاشم رو کردم تا تصمیمی عقلانی بگیرم ولی در نهایت به این جا رسیدم که خدایی وجود نداره ...
ولی آیا این استدلال میتونه حجتی برای این باشه که حق الناسی هم به گردنش نباشه ...

جواب:
گذشته از بحث و مناقشاتی که مقدمات شما در اثبات وجود خدا و عدم آن داریم باید بگویم که بعضی از اصول فطری بشر است و در هر جای دنیا هم که بروید این اصول جاری است چه به خدا اعتقاد داشته باشند چه نداشته باشند چه موحد باشند چه مشرک، هیچ فرقی ندارد.
تعدی به حقوق دیگران در همه ملتها مذموم و نا پسند است و مردم فاعل آن را ذم می کنند ستم به کودکان ، جنگ و خون ریزی و.... همه و همه در نزد همه انسان ها قبیح است.
در کل یک سری اصول ثابت انسانی داریم که ریشه در فطرت انسان دارد که همه آنها به دو اصل ثابت عدل و ظلم بر می گردد که از مستقلات عقلیه است که جدای از شرع عقل انسانی به حسن یا قبح آن حکم می کند

منظور از مستقلات عقليه , آن سلسله احكام عقلى است كه عقل به طور مستقل يعنى بدون دخالت شرع , بلكه ابتدائا , به آن حكم مى كند . مانند خوبى عدالت و بدى ستمگرى و ظلم .
در اينگونه موارد براى كشف و رسيدن به حكم شرعى , يك قياس و استدلال منطقى بدينگونه تشكيل مى گردد كه حكم صادره از ناحيه عقل را صغرى قرار داده و سپس با اضافه نمودن كبراى كلى [ هر چه عقل بدان حكم كند , شرع نيز به آن حكم خواهد كرد ] نتيجه مى گيريم كه در اين مورد نيز حكم شرع وجود دارد .
همانطور كه ملاحظه كرديد , در تمام مراحل فوق براى كشف حكم شرعى , آنچه كه عمل مى كند و كاربرد دارد تنها عنصر عقل است , يعنى صغراى قياس منطقى و نيز كبراى آن از احكام عقل هستند , و بدين جهت آن را مستقلات عقليه مى گويند .

پس انسان درباره آنچه که عقل به تنهایی حکم می کند هر چند که اصلا به هیچ دینی معتقد نباشد مسئول است چه در مقابل اذهان عمومی و چه در مقابل خالق این عقل
حق الناس از این دسته از اچکام است و فرد چه دین دار و چه ملحد حق الناس بر گردن اوست .
از همین روست که در تعالیم دینی داریم که اگر کسی مستضعف فکری بود و دین به او نرسیده بود یا عقلش توانایی درک خدا و پیغمبر ومعاد و ... را نداشت در روز قیامت با فطرتش با او برخورد می کنند با آن احکام اولیه فکری اش که در نهاد همه انسانها نهادینه شده است
(برای مطالعه بیشتر ر.ک به تفسیر المیزان ج 5 ذیل آیه 98 سوره نساء، گفتاری در معنای مستضعف.)

سوال2:

قبیح وزشت بودن گناه نزدهرانسان کاملا بارزواشکاراست امادلایل وعقل وی برعدم وجودخدااین تصورراپیش میاوردکه نه خداست نه اخرت پس چرامن فلانی رانکشم چراظلم نکنم من که دیگررهسپارنیستی میشوم پس مسلمابه دلیل جذابیت وزیبایی گناه ان راانجام میدهدواماان که کلماحکم بالشرع حکم بالعقل نیزبرااین منکرشرعی وجودنداره که بخوادازعقل برمبنای ان پیروی کنه

جواب:
درست است که جهانبینی او یک جهانبینی فاقد خدا و قیامت است اما فطرت او که یک حاکم قوی در درون اوست به او اجازه نمی دهد که هر قانونی را برای زندگی اش وضع کند.
او را از ظلم باز می دارد هر چند که قیامتی در کار نباشد از تعدی به حقوق دیگران منع می کند هرچند خدایی را به رسمیت نشناسد.
و اگر به حکم این حاکم درونی گوش ندهد وسط یک عامل درونی سرزنش می شود که همان وجدان انسانی است و این وجدان خدا پرست و غیر خدا پرست نمی شناسد.
تایید حرفم هم استقراء بیرونی است که حتی لاییک های ملحد هم در قوانینی که برای خود و جامعه شان وضع می کنند منع تعدی و ظلم به دیگران را لحاظ می منند و هر گونه بی پروایی در این زمینه را ممنوع می شمارند.


موضوع قفل شده است