منشا پیدایش فرقه اسماعیلیه چیست؟

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
منشا پیدایش فرقه اسماعیلیه چیست؟

منشا پیدایش فرقه اسماعیلیه چیست؟

فرقه " اسماعيليه " از فرق منشعب مذهب شيعه است . ظهور اين فرقه ، نتيجه
اختلاف در امامت اسماعيل با برادرش حضرت موسي بن جعفرالكاظم ( ع )
بوده است . اينان معتقد بودند كه بعد از امام جعفر صادق ( ع )‌ چون پسرش
اسماعيل پيش از پدر در گذشته امامت محمد بن اسماعيل منتقل شده كه سابع
تام بوده و دور هفت به او خاتمه يافته است ..
در اعتقاد آنان ، تاريخ بشر به چند دور تقسيم مي گردد و هر دور با پيامبري
" ناطق " و امامي " اساس "‌ آغاز مي شود . ناطقان ،‌همان پيامبران اولوالعز
م اند كه تعداد آنان هفت نفر است و پس از هر ناطقي ، هفت امام روي كار مي آيند
. دوره هر پيامبري هزار سال است و چون دور او به سر رسد ، پيامبر ديگري با
شريعتي نو ظهور مي كند . اين پيامير شريعت پيشين را نسخ مي نمايد.
ديدگاه اسماعيليان ، افراد بشر به دو گروه تقسيم مي شوند: ويژگان يا نخبگاني كه
با طي مراحل مختلف به باطن شريعت دست مي يابند و ديگر ،‌ عالم يا اكثريت
غير اسماعيلي كه فقط قادر به درك مفاهيم ظاهري مذهب هستند
همچنين ،‌سازمان مذهبي اسماعيليان بر مراتب و درجات منظمي استوار بود كه
از پايين به بالا ،‌عبارت بودند از : مستجيب ( تازه وارد به گروه ) ، ماذون ،
داعي ، حجت ، باب و امام .
امامان در بعضي از دوره ها مستور و در بعضي ديگر آشكار هستند . به اعتقاد
اسماعيليان ، در دوره ستر ( ياغيبت امام ) دعات موظف اند كه ابلاغ امر كنند .
در اين دوره ، فقط باب و نخبگان قادر به رويت امام هستند . آنان دوره ستر را
از دوره محمد اسماعيل تا قيام عبيدالله المهدي در قيروان مي دانند.
نام دعوت اسماعيليان به دليل انتساب به حضرت فاطمه ( س ) ، دخت گرامي پيامبر
اسلام ( ص ) ،‌" فاطمي " خوانده شد.
شاخص ترين چهره مبلغان اسماعيلي در قرن پنجم ،‌ناصر خسرو قبادياني بود . فعاليت
او از آغاز عهد سلجوقي شروع شد تبليغات ناصر خسرو در مازندران و خراسان باعث
گرديد كه فرقه خاصي از اسماعيليان ، به نام " ناصريه " در اين نواحي پديد آيد.

مرکز قدرت اینان در مصر بود که خلفای فاطمی
مصر این مذهب را در این کشور رسمی اعلام کرده بودند.

فعالیت این فرقه مقارن پیدایش سامانیان شکل گرفت. اما دعوت آنها در ماوراء النهر
و خراسان با مقاومت شدیدی رو به رو شد به طوری که در عهد غزنویان نیز کسانی
که منسوب به این فرقه بودند، به شدت مورد آزار و تعقیب قرار می‏گرفتند.

اوج فعالیت آنها، در عهد سلجوقیان بود که در طی آن، مدت برای براندازی حکومت و
خلافت می‏کوشیدند و از ایجاد ناامنی، به عنوان وسیله‏ای برای بروز اغتشاش و هرج
و مرج سیاسی استفاده می‏کردند.

اسماعیلیان با سایر فرقه‏های مشابه تفاوت چندانی نداشتند، جز آن که اقدام امام
جعفر صادق «ع» را در عزل پسرش اسماعیل جایز نمی‏دانستند .
به هر حال دعوت آنها ناظر به براندازی خلافت عباسیان و وعده ظهور امام فاطمی بود
پیشروان این فرقه، غالباً امامت را بعد از امام جعفر صادق «ع» / 148 ق / 765 م، خاص
محمد بن اسماعیل می‏دانستند که در عین حال او را صاحب شریعت می‏خواندند و مدعی
بودند که شریعت او ناسخ شریعت جاری است.

در عین حال برای اقامه دعوت خویش، قتل مخالفان را جایز و حتی لازم می‏ شمردند.

این فرقه، سبعیه «هفت امامی» خوانده می‏شدند چرا که ائمه را منحصر به هفت تن
می‏دانستند و محمد بن اسماعیل را امام هفتم و قائم امر می‏شمردند.

حسن صباح :

وی از قبیله حمیر بود، برخی گفته‏اند پدرش صبّاح از یمن به کوفه و از آن جا به قم
و ری رفت که حسن در شهر ری ولادت یافت.

حسن در ری به دعوت چند تن از باطنیان (فاطمیان)، علی الخصوص «مؤمن» که از جانب
عبدالملک عطّاش در ری مأمور دعوت بود، حسن را برای این دعوت مناسب تشخیص
داد به همین دلیل به او نیابت داد و از وی خواست تا به مصر برود.

حسن در 469 ق / 1076 م، در عهد خلیفه المستنصر فاطمی راه مصر را در پیش
گرفت و در 471 ق / 1078 م، به مصر رسید که نزدیک به یک سال و نیم در آن دیار
اقامت داشت.

در آن هنگام میان پیروان دو پسر مستنصر یعنی نزار و مستعلی اختلاف بود.
چون حسن طرفدار امامت نزار بود، در 473 ق / 1080 م به ایران بازگشت و مدتی در

خوزستان،
اصفهان،
یزد،
کرمان،
دامغان و

دیگر نواحی سرگرم دعوت بود.
او مردی زاهد، پاکدامن و دیندار بود که در موردش گفته شده است .

دو پسر خود را به بهانه‏های کوچک مذهبی همچون شرابخواری به قتل رساند تا هیچ
کس چنین تصور نکند که قصد حسن، تحصیل قدرت و سلطنت برای فرزندانش بوده است.


دژالموت که حسن صباح آن را به عنوان ستاد فرماندهی و پایگاه مرکزی خود برگزید.
برصخرهای بلند.در کوهستانی قرار داشت که دست یافتن به آن بسیار مشکل بود.
بعد از حسن صباح، کیا بزرگ امید «وفات 532 ق / 1138 م» که از جانب وی در قلعه
لمسر حاکم بود، در الموت به قدرت رسید.

جانشین او، پسرش، محمد بن بزرگ امید «وفات 557 ق / 1162 م» شد و این پدر
و پسر در مدت نزدیک به چهل سال پس از وفات حسن صباح بر سراسر سازمان
اسماعیلیه فرمان راندند.

در این میان، سلاجقه بارها الموت را محاصره کردند و در قلع و قمع اسماعیلیه سعی
فراوانی مبذول داشتند، اما تقریباً هرگز توفیقی حاصل نکردند.

بالاخره جانشین محمد بن بزرگ امید، که نزد این قوم «حسن علی ذکره السلام»
خوانده می‏شد، آغاز دور قیامت را که با قیام آن، تکلیف شرعی از روی دوش مردم
برداشته می‏شد، اعلام کرد

و خود را امام و از اولاد نزار خواند.

تا این که سرانجام در ماه رمضان 557 ق / اگوست 1162 م دوره جدیدی که متضمن
الغاء ظواهر و احکام دین بود را اعلام داشت.

در زمان حسن علی ذکره السلام، می بایست بر اساس شرایط قیامت رفتار شده
و از انجام قوانین شریعت خودداری می شد.

پس از حسن علی ذکره السلام ، پسرش محمد راه پدر را دنبال کرد «607 ق / 1210 م

پسر محمد، جلال الدین حسن نیز که بعد از او خداوند الموت شد، از همان آغاز، پیروان
خود را از نادیده گرفتن قوانین دین که دو رهبر پیش از او مردم را بدان ترغیب می‏کردند،
بر حذر داشت.

این بازگشت به شریعت، برای حفظ علاقه و ایمان مؤمنان واقعی بود که از روی
اخلاص، تسلیم «تعلیم» و «حکم» امام شده بودند و با شور و علاقه خود را موظف به
اجرای فرامین بی چون و چرای امام می‏دیدند.

با مرگ جلال الدین، پسرش علاء الدین که کودکی نه ساله بود خداوند الموت
و فرمانروای اسماعیلیه شد.

علاء الدین بعد از مرگ پدر، قاعده قیامت را بار دیگر برقرار ساخت. در این بین چند
سالی را هم که خواجه نصیر طوسی در قلعه الموت می‏گذراند، ظاهراً در ایام
فرمانروایی علاء الدین بود که به خواجه علاقه و احترام زیاد نشان می‏داد.

علاء الدین در اواخر عمر، با پسر بزرگش رکن الدین خور شاه درگیر منازعه‏ای شد که
در پیامد آن، چون تصمیم گرفت او را از امامت معزول نماید، بزرگان اسماعیلی نپذیرفتند
و گفتند که اعتبار از نص اول «نخستین اعلام آشکار برای امامت بعد از خود» همچنان
درست و صحیح است.

سرانجام مدتی بعد علاء الدین به دست قاتلانی ناشناس کشته شد «653 ق / 1255 م»
و رکن الدین خورشاه، جای او را گرفت.

اما طولی نکشید که هولاگو خان، نواده چنگیز، بار دیگر لشکر مغولان را به ایران آورد و در
نخستین اقدامش، فتح قلاع اسماعیلیه را مد نظر و اهتمام خویش قرار داد.

از این رو در مقابل سپاه هولاگو، تسلیم تنها راه چاره باقی ماند و به این ترتیب قلعه الموت
در 655 ق / 1257 م« سقوط کرد و به افسانه تسخیر ناپذیری آن، پایان داده شد

اسماعيليه بزرگترين فرقه شيعه بعد از اماميه (اثني عشري) است كه پس از رحلت امام صادق ـ عليه السلام ـ بر سر جانشيني آن حضرت در سال 148 هـ در كوفه از شيعه جدا شدند و دست به نهضتي سياسي مذهبي براي براندازي عباسيان زدند، ولي در اولين برخورد كه توسط ابي الخطاب و يارانش از كوفه عليه بني عباس صورت گرفت، شكست خوردند و ابي الخطاب كه رئيس اوليه گروه اسماعيل بود، كشته شد و از اين به بعد دعوت از كوفه به مناطق ديگري منتقل شد تا از دسترس عباسيان دور باشد و بتواند خود را حفظ نموده و پايه هايش را مستحكم كند، لذا از كوفه به طرف شام و مشخصاً به سلميّه در نزديكي حمص رفته و در ظاهر با عنوان تجارت، ولي در واقع با تبليغ مرام خود توانستند اعتقادات خود را در مناطق ديگري، گسترش داده و پيروان زيادي جلب كنند.[1]
البته اسماعيليه از همان ابتداي شكل گيري تا امروز از نظر اعتقادي به گروه هاي مختلفي تقسيم شده و اين تقسيم بندي هم بر اساس تفكرات و عقايد داعيان اسماعيلي بوده كه از طرف مركز به نقاط ديگر رهسپار مي شدند و به خاطر اختلافاتي كه با مركز پيدا مي كردند، فرقه اي به نام همان داعي بوجود مي آمد. به عنوان نمونه همدان قرمط، داعي كوفه به خاطر اينكه معتقد بوده كه محمد بن اسماعيل همان مهدي موعود است و اين تقكر را تبليغ مي كرده از اسماعيليه جدا مي شود و پيروان او بعداً فرقه قرامطه را در بحرين و جنوب عراق به وجود مي آورند.
به اعتقاد برخي از مورخان و اسماعيليه شناسان، محمد بن اسماعيل به خاطر اين كه در مدينه نتوانست مقابل عمويش، موسي بن جعفر ـ عليه السلام ـ ، به اهداف خود برسد لذا از مدينه كوچ كرده و به طور مخفي به طرف خوزستان و بلاد ديلم رفت تا براي خود اتباعي بيابد.
[2] در اين رابطه گفته شده كه محمد بن اسماعيل حتي تا شرقي ترين مناطق قلمرو اسلامي هم رفته و اين خط سير مسلماً طولاني هم بوده و لذا يكي از راه هاي جذب طرفدار به حساب مي آيد و همچنين مي تواند به انتشار عقايد كمك كند. بعد از مرگ محمد بن اسماعيل همچنان امامت در دوره ستر توسط اعقاب محمد دست به دست مي گشت و به طور وراثتي بوده و در خفا داعيان و مبلغيني به اطراف اعزام شده و عقايد اسماعيليه را منتشر مي كردند.[3]
داعياني مثل ابو حاتم رازي، محمد بن احمد نسفي از طرف مركز به جانب شرق يعني خراسان اعزام مي شوند كه اين دو نفر رهبري دعوت در اين منطقه را بر عهده داشتند و آن چنان نفوذ پيدا مي كنند و مردم را جذب مي كنند كه حتي بر حكام ساماني هم نفوذ مي يابند كه بعد ها ادامه دهندگان اين راه در شرق ابويعقوب سجستاني، حميد الدين كرماني، ناصرخسرو و .... در انتشار عقايد اسماعيلي در خراسان و ايران سهم به سزايي داشتند.
در انتشار عقايد اسماعيلي و گسترش آن در سرزمين هاي اسلامي بايد گفت كه وضع موجود نيز كمك شاياني نموده به طوريكه مي توان گفت علاوه بر مسايل سياسي و عقيدتي و نيز قدرت طلبي هاي فردي و شايد هم انگيزه هاي ملي و ميهني در مبارزه با تفكرات برتري طلبي عربي كه از دوره امويان شكل گرفت و زمينه مبارزات شعوبي را فراهم ساخت و مسائل نظري كه با ترجمه آثار ملت هاي مغلوب با شدتي هر چه تمامتر وارد جامعه اسلامي گرديد و زمينه هاي مباحث كلامي را به ويژه در عهد مامون فراهم ساخت. اوضاع اجتماعي و اقتصادي را نيز نمي توان ناديده گرفت و همچنين فشار حكام بر مردم ضعيف و نفوذ تركان در دستگاه خلافت و حاكميت بسته و متعصب اهل سنت همه زمينه ساز گسترش عقايدي جديد بود كه اسماعيليه از اين وضعيت استفاده كرده و با بيان انديشه مهدويت مردم را جذب نموده و عقايد خويش را منتشر مي كردند. و با چنين شيوه اي و با استفاده از اوضاع خفقان موفق شدند در قرن دوم و سوم هجري، حكومت هاي را در مصر و شامات، سواحل خليج فارس، و جنوب ايران و معبدها در مناطق كوهستاني و دور از دسترس تركان غزنوي و سلجوقي ايجاد كنند و با روش و شيوه خاص در مقابل مخالفان خود باستند.
به نوشته مورخان بعد از ابي الخطاب كه گفتيم اولين رئيس و رهبر اسماعيليه بود. رهبري را دو تن از طرفداران وي به نامهاي مبارك و عبدلله بن ميمون قداحا هوازي برعهده گرفتند و مخفيانه به دعوت پرداختند.
[4]
زندگي مخفيانه و مرگ محمد بن اسماعيل زمينه گسترش و پيشرفت دعوت را بيشتر فراهم ساخته است. از اين پس داعيان اسماعيلي در ايران و سوريه، شمال آفريقا به صورتي گسترده و مخفيانه به دعوت پرداختند. در ايران البته قبل از افرادي كه قبلاً بدان ها اشاره شد، افرادي همچون خلف و سپس پسرش محمد بن خلف رهبري دعوت را بر عهده داشتند و لذا اسماعيليان خراسان را خَلَفيّه مي گويند: سپس فردي به نام (غياث)‌ و بعد از وي ابوحاتم رازي رهبري را برعهده داشتند.
[5]
دعاتي كه از طرف رهبران و وكلاء اسماعيليه به شهرهاي مختلف مي رفتند، گاهي با موفقيت هاي بزرگي در جذب مردم و رساندن دعوت و عقايد خود به جامعه، رو به رو مي شدند يكي از دعاتي كه به طرف يمن مي رود شخصي است معروف به حسين بن حوشب ملقب به منصور يمن كه در مرو (266هـ ) موفق مي شود قبائل زيادي از مردم آن منطقه را به عقيده اسماعيلي در آورد. و همچنين داعي ديگري كه به شمال آفريقا مي رود و موفقيت زيادي كسب مي كند ابو عبداله شيعي است كه موفق مي شود قبايل كتامه را به آئين اسماعيل درآورد و همين قبيله هست كه رسيدن عبيد الله المهدي به حكومت، به وي كمك فراواني مي كنند، كه بعد از جدايي قرامطه از ترس آنها به شمال آفريقا فرار كرده و موفق مي شود با كمك ابو عبداله شيعي، خود را امام معرفي كرده و دعوت را از خفا به صورت علني درآورد.
[6]
و از اين به بعد كه دعوت از صورت خفا به صورت علني و ظاهر در مي آيد مركزيت نيز از سلميه به شمال آفريقا منتقل مي شود ابتدا به (رمله) و سپس به شهر مهديه و در نهايت پس از فتح مصر به قاهره انتقال مي يابد و از اين به بعد است كه دعوت نيز با برنامه ريزي و دقّت بيشتر به فعاليت در اقصي نقاط سرزمين هاي اسلامي ادامه مي دهد و رقباي خود را با خطرات بيشري تهديد مي كند.
جنبش اسماعيلي در قرن سوم هـ كه بر انتظار ظهور قريب الوقوع مهدي كه مي بايست حكومت عدل را در جهان مستقر سازد و خلافت را نيز به آل علي كه حقوق مشروعشان را عباسيان غضب كرده بودند منتقل سازد، تمركز يافته بود، جاذبه فوق العاده اي براي گروه هاي محروم از طبقات اجتماعي مختلف داشت. و اين انديشه توسط تعداد زيادي داعي در ميان طبقات اجتماعي گوناگون و در مناطق پراكنده از آسياي مركزي، شمال آفريقا انتشار يافت. دعوت اسماعيلي به خصوص در جنوب عراق، فارس، منطقه جبال، خراسان و ماوراءالنهر و نيز در شرق عربستان (بحرين)، يمن و بالاخره افريقيه در شمال آفريقا استقرار يافت. به طوري كه تا سال هاي 280 يك نهضت واحد و انقلابي كه از سلميه رهبري مي شد كلاً جايگزين گروه هاي متقدم كوچك كه پايگاهشان در كوفه بود، شده بود.
و با قدرتگيري فاطميان در مصر و شمال آفريقا دعوت اسماعيلي به نقطه اوج مي رسد و ادبيات و تفكر اسماعيلي به نهايت درجه گسترش مي رسد كه در رأس آن امام اسماعيلي قرار داشت. و با انشعاب اسماعيله نزاري از فاطميان مصر دعوت به دو گروه مستعلوي و نزاري تقسيم شده كه هر كدام داراي قدرت بوده و تهديدي از جانب شرق و غرب براي خلافت عباسي محسوب مي شد كه در نهايت با حمله مغول نزاريان قدرت خود را از دست داده و رو به زندگي مخفي مي آورند و فاطميان (مستعلويه) نيز توسط ممالك سني مذهب فرو پاشند و از اين پس دعوت به صورت مخفي و محدود دنبال مي شود تا اين كه در دو قرن اخير دوباره فعاليت اسماعيليه رونق گرفته و در قالب آقاخانيه فعاليت هاي در حدود 25 كشور جهان انجام مي دهند.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تاريخ و عقايد اسماعيليه، فرهاد دفتري، ترجمه فريدون بدره اي.
2. تاريخ دعوه الاسماعيليه، مصطفي غالب.

[1] . نوبختي، حسن بن موسي، فرق الشيعه، ترجمه محمد جواد مشكور، چاپخانة كتابچي، چاپ اول، 1325، ص 39.
[2] . ابي خلف اشعري، المقالات و الفرق، تصحيح محمد جواد مشكور، تهران، مطبعه حيدري، 1963، ص 214.
[3] . خراساني، فدائي محمد، تاريخ اسماعيليه، تصحيح الكساندر سيهيونوف، انتشارات اساطير، چاپ اول، 1362، ص 47.
[4] . داعي حسن رازي، سيد مرتضي، تبصره العوام، تصحيح عباس اقبال، تهران، 1313، ص 183.
[5] . خواجه نظام الملك، سياستنامه، 1364، ج 2، ص 254.
[6] . ابي خلف، پيشين، ص 216، و مشكور، محمد جواد، موسوعه فرق اسلامي، بيروت، انتشارات بحوث اسلامي، چاپ اول، ص 105.

مطالبتون خیلی خوب بود.ایا این فرقه به اما عصر(ارواحنا فداه)معتقدتد.برای اینکه نشان دهیم انتخابشان اشتباه است باید چه ادله ای بیاوریم.یا علی

با سلام و احترام

فرقة اسماعیلیه، دومین فرقه پرجمعیت شیعه، بعد از اثنی عشری است. تشكیل این فرقه به خاطر اختلاف برسر جانشینی امام جعفر صادق سلام الله علیه بود، كه آن ها در سال 148ق. (765م.) در كوفه از شیعیان جدا شدند و دست به نهضتی سیاسی مذهبی برای براندازی عباسیان زدند. آنها قایل بودند كه حكومت عدل توسط امامی از فرزندان اسماعیل بن جعفر(پسر بزرگ امام صادق سلام الله علیه) به وجود می آید. اسماعیلیان در قطعاتی از تاریخ دارای حكومت بوده اند( مثل فاطمیون مصر و الموت ایران)، بنابراین توانستند، عقاید خود را مكتوب و نظام مند كنند.

با نگاهی به تاریخ اسماعیلیه باید گفت، آنها سه دوره تاریخی داشته اند که عبارتند از: اول دوره كمون و شكل گیری؛ كه بعد از شهادت امام صادق سلام الله علیه تا زمان اختفای محمد بن اسماعیل را شامل می شود شیعه اثنی عشری و اسماعیلیه دو فرقۀ اصلی شیعه، در این زمان ، در حال شكل گیری بوده و حكومت عباسی هم مخالف آنان بود و پیوسته آنان را مورد آزار قرار می داد، بنابراین آنان، بیشتر در خفا زندگی كرده و عقاید خود را شفاهی بیان می كردند و از آنان، در این دوره آثار معدودی بر جای مانده است.

دوم، دوره ستر؛
این دوره پس از به امامت رسیدن محمد بن اسماعیل آغاز شد و تا تشكیل حكومت اسماعیلی در مغرب ادامه داشت. محمد به خاطر احترامی كه مردم برای امام كاظم سلام الله علیه می گذاشتند كم كم، اعتبار خود را در مدینه از دست داد، لذا از مدینه هجرت نمود و در عراق و ایران، یك زندگی مخفی را شروع كرد و با اعزام داعیان خود به نقاط مختلف، طرفداران خود را رهبری می كرد. پس از او نیز فرزندان او به سلمیه شام هجرت نمودند و در آنجا به طور مخفیانه، زندگی كردند. در این زمان آنها فقط از طریق داعیان خود، با مردم در ارتباط بودند.

سوم، دوره كشف(ظهور) ؛
كه با تشكیل دولت اسماعیلی در مغرب و بعد در مصر(فاطمیون) آغاز می شود كه امامان دیگر مخفی نبودند، و به طورآزادانه به تبلیغ دین خود پرداختند. این، زمانِ شكوفایی آنان است و بسیاری از عقاید خود را نیز تدوین نمودند. در این دوره بسیاری از عقایدی را كه در دوران ستر و كمون وجود داشت و فاطمیون آنان را نمی پسندیدند، حذف كرده و توانستند آن ها را ،نظام مند كنند. الان هم اسماعیلیه در دو فرقه مستعلوی(بهره ها و خوجه ها) و نزاری آقاخانی ادامه حیات می دهند.

یا زهرا;134241 نوشت:
مطالبتون خیلی خوب بود.ایا این فرقه به اما عصر(ارواحنا فداه)معتقدتد

با سلام و احترام
امامت محمد بن اسماعیل و عقیدۀ مهدویت
از نظر اسماعیلیه محمد بن اسماعیل امام بعد از امام جعفر صادق صلوات الله علیه است، چون نص به نام اسماعیل بن جعفر وجود داشت! اما او در زمان حیات پدرش درگذشت و چون امامت در اعقاب است و اعقاب او حق امامت بعد از او را دارند. با وفات محمد بن اسماعیل مبارکیه دو دسته شدند عده ای قائل به عدم وفات محمد بن اسماعیل شدند و او را مهدی منتظر دانستند و منتظر ظهور او ماندند چنانکه بعد از وفات پدرش اسماعیل همین اتفاق افتاد و باعث ظهور اسماعیلیه خالصه یا واقفه گردید و گروهی دیگر وفات محمد بن اسماعیل را پذیرفتند .

[=&quot] فرهاد دفتری در این باره می گوید [=&quot]:" با در نظر گرفتن تاریخ بعدی این فرقه ، می توان چنین پنداشت که پس از مرگ محمد بن اسماعیل مبارکیه به دو گروه تقسیم شدند گروه کوچک و ناشناخته ای ، ظاهراً به ادامۀ امامت در ذریه محمد قائل شدند اما در هیچ یک منابع هم عصر چیزی دربارۀ وجود مستقل این گروه نیامده است تا اینکه عبیدالله پیشوای آیندۀ نهضت ، علناً به ادعای امامت برای خود و اجدادش برخاست [=&quot]…[=&quot] گروه دومی که پس از مرگ محمد بن اسماعیل پدید آمد با آن که آن نیز کوچک بود ، اما اکثریت بیشتر مبارکیه را در برمی گرفت اینان مرگ محمد را نپذیرفتند ،این فرقه که ملل و نحل نویسان امامی آنها را پیشگامان قرامطه دانسته اند محمد بن اسماعیل را امام هفتم خویش و آخرین امام می شناختند و بازگشت او را به عنوان مهدی یا قائم انتظار می کشیدند[=&quot] ".[=&quot][1]

[=&quot][1][=&quot] .فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 123 .

[=&quot] ابوايّوب نحوي مي‏گويد:" پس از شهادت امام صادق صلوات الله علیه منصور گفت: بنويس كه اگر جعفر بن محمد صلوات الله علیه به شخص معيّني وصيّت كرده، او را بگير و گردنش را بزن. نامه ای فرستاده شد. جواب محمد بن سليمان آمد كه امام صادق صلوات الله علیه به پنج نفر وصيت كرده است: ابوجعفر منصور كه خليفه است، محمد بن سليمان، عبداللّه‏ بن جعفر، موسي بن جعفر و حميده".[1] اين حديث و احادیث ديگر نشان مي‏دهند كه امام صادق صلوات الله علیه نمي‏توانست جانشين خودش را آشكارا معرفي كند، بنابراین نص بر امامت اسماعیل بر اساس منابع مورد استناد اسماعیلیه صحت ندارد؛ و او مهدی نخواهد بود؛ و مهدی کسی جز محمد بن حسن العسکری ارواحنا له الفدا نیستٰ همان که امام صادق علیه السلام که مورد قبول اسماعیلیه است درباره اش فرمود:لو ادرکته لخدمته، اگر او را درک می کردم به خدمت او در می آمدم.

[=&quot][1][=&quot]. شیخ کلینی، اصول كافى ،ج‏2، ص، 47.

موضوع قفل شده است