جمع بندی حالات قلبی و نفسانی سالک از ابتدا تا انتها

تب‌های اولیه

35 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حالات قلبی و نفسانی سالک از ابتدا تا انتها

سلام و عرض ادب

ممنون میشم اگر حالات قلبی و نفسانی سالک از ابتدای سلوک تا انتهای سلوک رو نام ببرید و بفرمایید که چگونه و چطور میشه این حالات رو بدست آورد؟

پیشاپیش از پاسخ گوییتون متشکرم

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد اویس

[="Georgia"][="Blue"] [=&quot]
[=&quot]با عرض سلام خدمت شما خواهر گرامی
[=&quot]سالک طریقت را در سیر و سلوک انسانی حالات و انقلابات قلبی گوناگون بسیار است که در ذیل به برخی از آنها اشاره میکنم.

[=&quot]از جمله احوالات سالک «[=&quot]اراده[=&quot]» نیل به کمالات است. اراده سالک با جزم و همت گماردن سالک مقتضی سلوک وی خواهد بود و اگر این اراده منقطع گردد سلوک وی نیز پایان می پذیرد.

[=&quot]اگر اراده و طلب کردن سالک تقویت شود و اشتداد یابد، حالتی دیگر به نام «[=&quot]شوق[=&quot]» را رقم خواهد زد . لذا شوق یکی دیگر از احوالات سالک الی الله است که پس از ادراک اندکی محبت محبوب عارض وی می شود. اگر این ادراک محبت خداوند از ناحیه سالک مسبوق به درد و رنجهای فراوان سالک بوده باشد این شوق و اشتیاق فزونی یافته و لذتی بیشتر را مقتضی خواهد بود.

[=&quot]گاه نیز سالک در میانه راه دچار «[=&quot]سکون[=&quot]» می شود و این سکون به معنای غفلت و اشتغال به روزمرگیها است این حالت که برای همه سالکان حقیقت در ابتدای راه رخ می دهد نباید موجبات یاس و ناامیدی سالک را فراهم سازد چرا که در این صورت میل و اراده و شوق ایجاد شده به کلی زائل گشته و جانب انحطاط و وسیله فرومایگی و مایه خسران سالک را سبب خواهد شد. بعد از هر شکست و اشتباهی سالک باید بار دیگر عزم خویش را برای سیر و سلوکی بی نقص تر جزم نماید و از آنچه موجب هبوط وی میشود به شدت پرهیز نماید.

[=&quot]یکی دیگر از حالات سالک «[=&quot]قبض[=&quot]» و گرفتگی وی در راه است که این نیز اگر استمرار یابد موجب یاس و ناامیدی سالک خواهد بود. همچنان که یکی دیگر از حالات سالک «[=&quot]بسط[=&quot]» و خوشحالی قلبی سالک است که آن نیز اگر استمرار یابد موجبات غرور و خودخواهی سالک را رقم خواهد زد.[=&quot] [=&quot]در حقیقت قبض، گرفتگی دل از هیبت حق تعالی است و پیوند با صفات جلالیه حق تعالی دارد و بسط گشادگی دل از انس و لطف او، و به صفات جمالیه وی وابسته است. دو حالت قبض و بسط از آنِ سالکان در میانه راه است و درجه این دو پس از خوف و رجای مبتدیان و قبل از هیبت و انس واصلان است.[=&quot]

[=&quot]یکی دیگر از حالات سالک حقیقت، «[=&quot]محبت[=&quot]» شدید وی به حضرت باری تعالی است. خداوند در قرآن کریم می فرماید:

[=&quot]وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ [=&quot](بقره/165) یعنی و بعضى از مردم كسانى هستند كه بجاى خدا شريك‏هایی می‌گيرند و آنها را مانند خدا دوست مي دارند ولی كسانى كه به خدا ايمان آورده‏اند شدت محبت‌شان به الله است.

[=&quot]سالک در این حالش چنان است که هر ميل و محبتى در برابر عشق خداوند در نظرش سخیف و بى ارزش است، و هر محبتی به خلق را بر پایه نگاه توحیدی خود که نور حق را ساطع بر تمامی ممکنات می بیند روا می دارد و در درياى بيكران عشق الهی آن چنان غوطه‏ ور می شود كه على ‏وار مى‏ گويد:«[=&quot]فهبنى صبرت على عذابك فكيف اصبر على فراقك[=&quot]» یعنی گيرم كه بر عذاب تو صبر كنم اما با فراق و دورى تو چه كنم.

[=&quot]اجازه دهید به همین مقدار از بیان حالات سالک الی الله بسنده نماییم.
[/]

با تشکر از استاد اویس عزیز

حقیر هم به اندازه توان سعی میکنم از حالات سالک بگم اما قبل از شروع باید بگیم که تمام حالات به دو دسته اصلی تقسیم می شند.

مقام:مقام هرکسی جای ایستادن او بود بدان نزدیکی و آنچه به ریاضت بیابد.

حال: معنیی است که بر دل در آید بی‌آنک سالک اندر وی اثری باشد.(یعنی خارج از اختیار سالک هست)

و از نگاه دیگر مقام حالتی هست که دارای ثبات هست و حال حالتی هست که پرنده روی بام هست و سالک نمی تونه نگهش داره ...

یعنی حال اون فرد حال توکل هست اما مقام توکل نیست یعنی حالت توکل در فرد شکل گرفته اما دوام آنچنانی نداره اگر سالک جهدی کنه و اون رو در نفسش دچار استقرار تام کنه این حالت رو تبدیل به مقام کرده...

تعبیر شریف قرآن اشاره به همین بحث داره الذین یقیمون الصلوة کسانی که مقیم نماز هستند نه کسانی که نماز رو لب خونی می کنند...

و ازجمله حالات سالک هَیْبَت و اُنْس است. هیبت و انس برتر از قبض و بسط بود چنانکه قبض برتر درجۀ خوف بود و بسط برتر از منزلت رجا است و هیبت برتر از قبض است و انس تمامتر از بسط...
و علامت هر دو حالت در این است که اگر شمشیری یا تیری بر روی او زنی خبر ندارد ...

چه اینکه در حالات حضرت امیر(ع) امام العارفین نقل شده ...

از جمله حالت سالکان تواجُد هست یعنی خود رو به وجد زدن و خود رو به شوق زدن در ابتدای مسیر ، این کلمه از حدیث شریف سرور امت محمد مصطفی(ص) گرفته شده که: اِبکوا فاِنلَم تَبکوا فَتَباکَوا یعنی بگریید و اگر توان گریستن ندارید خودتون رو به گریه بزنید... خودمانی بگیم ادای گریه کردن درآورید...

سالک در ابتدا مسیر نگای بسیاری از سالک های پیشرفته میکنه می بینه این ها با یه شوق خاصی اعمالشون رو انجام میدند اما در خودش همچین چیزی پیدا نمیکنه باید خودش رو به تواجد بزنه یعنی ادای این رو در بیاره که شوق داره حتی اگر قلبش در اثبات این معنی همیاری نکنه اگر این مرحله رو پشت سر گذاشت دچار حالت وجد میشه

پس بعد از تواجد خدا بهش حالت وجد رو هدیه میکنه... پس وجد آن بود که بدل تو درآید بی‌تکلّفی تو ...

و از مطالبی که تاکید اولیا بوده در پیدا کردن حالت وجد این هست هر که صادق بود اندر مراعات و حرمت پیران (یعنی استاد سیر و سلوک) خدای عزّوجلّ وقت بر وی نگاهدارد تا بوقت خلوت وجد پدیدار آید.

کسی هست همچین حالاتی رو داشته باشه اینجا ؟

tah;550760 نوشت:
کسی هست همچین حالاتی رو داشته باشه اینجا ؟

این حالات چیز شگفتی نیستن،خیلی از جونا هستند که شوق به خدا دارن و ... مهم ثابت قدمی و استقامته وگرنه حال میاد و میره اگر دوام داشته باشه خوبه.

tah;550760 نوشت:
کسی هست همچین حالاتی رو داشته باشه اینجا ؟

کاربر گرامی

بسیاری هستند که دارای حالت های اهل سلوک هستند کمترینش همین تواجد هست که سعی میکنند خودشون رو به وجد بزنند در انجام دادن اعمال ...

مفتقر;550776 نوشت:
کاربر گرامی

بسیاری هستند که دارای حالت های اهل سلوک هستند کمترینش همین تواجد هست که سعی میکنند خودشون رو به وجد بزنند در انجام دادن اعمال ...

نه من منظورم حالت هایی هست که مثلا انسان خواب های حقیقی ببیند و از این قبیل

tah;550786 نوشت:
نه من منظورم حالت هایی هست که مثلا انسان خواب های حقیقی ببیند و از این قبیل

من که گناهکارمو استقامتم نداشتم اونایی هم که دیدن نمیان کل زندگیشونو تو یه تایپیک بریزن.

محمد132;550790 نوشت:
من که گناهکارمو استقامتم نداشتم اونایی هم که دیدن نمیان کل زندگیشونو تو یه تایپیک بریزن.

متاسفانه همه ی ما با این گناه ها خودمونو دور می کنیم

[="Arial"][="Black"]سلام من یه سوال بپرسم , دقیقا کار استاد چیه؟
چی یاد میده ?
بعدشم فکر کنم همون حزن درونی منظور هست ?
آخه بیشتر در کدوم اعمال باید کمترین عمل که میگین رو داشت?
[/]

tah;550785 نوشت:
نه من منظورم حالت هایی هست که مثلا انسان خواب های حقیقی ببیند و از این قبیل

با سلام خدمت دوستان

رویاهای صادقه و خوابهای راست و الهام و... جزو کشف و مکاشفه می باشد! اهل دل بیشتر به عدم افشاء اسراری که برایشان کشف شده روی میآورند و در اندک مواقعی تنها برای نزدیکان و افرادی که محرم هستند چنین مطالبی را فاش میکنند.

البته مواقعی هم هست که عارف برخی از مکاشفات و حالاتش را بیان میکند مثلا علامه حسن زاده آملی در برخی کتبشان به ذکر چنین مکاشفاتی پرداخته اند که در لینک زیر موجود است

مکاشفات علامه ذوالفنون


بطور کلی سالکان فقط برای استاد و کسی که محرم اسرار است میتواند این وقایع را بگوید و...

در لینک زیر هم مطالب مفیدی قرار دادم

http://www.askdin.com/thread21728.html

قلب سلیم";550875 نوشت:
با سلام خدمت دوستان

رویاهای صادقه و خوابهای راست و الهام و... جزو کشف و مکاشفه می باشد! اهل دل بیشتر به عدم افشاء اسراری که برایشان کشف شده روی میآورند و در اندک مواقعی تنها برای نزدیکان و افرادی که محرم هستند چنین مطالبی را فاش میکنند.

البته مواقعی هم هست که عارف برخی از مکاشفات و حالاتش را بیان میکند مثلا علامه حسن زاده آملی در برخی کتبشان به ذکر چنین مکاشفاتی پرداخته اند که در لینک زیر موجود است

مکاشفات علامه ذوالفنون


بطور کلی سالکان فقط برای استاد و کسی که محرم اسرار است میتواند این وقایع را بگوید و...

در لینک زیر هم مطالب مفیدی قرار دادم

http://www.askdin.com/thread21728.html

چرا برای کسی تعریف نمی کنن دلیلش چیه ؟

tah;550785 نوشت:
نه من منظورم حالت هایی هست که مثلا انسان خواب های حقیقی ببیند و از این قبیل

این مسائل هم خیلی دور از دسترس نیست، پیش مسیری که انتهاش مشخص نیست این ها جزو مسائل ابتدایی راه محسوب می شند...

tah;550876 نوشت:
چرا برای کسی تعریف نمی کنن دلیلش چیه ؟

دلایل زیادی داره، یک دلیلش این هست که سالک دچاره غرور میشه و فکر می کنه به چیزی دست پیدا کرده که دیگران ازش محروم هستند، دلیل دیگه رجوع مردم به این فرد هستند چون احساس میکنند این فرد به درجه خاصی رسیده و رجوع مردم وقتی که فرد پخته نشده باعث سقوط اون فرد میشه چون هنوز جای پای خودش رو محکم نکرده ...
یک دلیل دیگر این هست که افشای بعضی از این خواب ها و مکاشفات یک نوع معصیت هست ازین بابت که اون مطلب اگر قرار بود پخش کوچه و برزن بشه خدا خودش این مهم رو انجام می داد اما خدا اون مطلب رو برای سالک قرار داده و هر مطلبی اجازه افشا نداره...
در حالات حضرت رسول و حضرت امیر سلام خدا بر هر دو بزرگوار داریم که اصحابی داشتند که حامل اسرار های خاصی بودند و این ها هم اجازه نداشتند این مطالب رو برای دیگر عوام مسلمین بیان کنند...

باخیش;550795 نوشت:
سلام من یه سوال بپرسم , دقیقا کار استاد چیه؟
چی یاد میده ?
بعدشم فکر کنم همون حزن درونی منظور هست ?
آخه بیشتر در کدوم اعمال باید کمترین عمل که میگین رو داشت?

سلام علیکم و رحمه الله

اگر منظورتون استاد سیر و سلوک هست باید گفت استاد مثل طبیبی هست که بیماری های نفس شما رو به انحای گوناگون درمان میکنه...

منظورتون از جمله آخر رو متوجه نشدم اگر لطف کنید واضح تر بپرسید...

مفتقر;550907 نوشت:
این مسائل هم خیلی دور از دسترس نیست، پیش مسیری که انتهاش مشخص نیست این ها جزو مسائل ابتدایی راه محسوب می شند...

دلایل زیادی داره، یک دلیلش این هست که سالک دچاره غرور میشه و فکر می کنه به چیزی دست پیدا کرده که دیگران ازش محروم هستند، دلیل دیگه رجوع مردم به این فرد هستند چون احساس میکنند این فرد به درجه خاصی رسیده و رجوع مردم وقتی که فرد پخته نشده باعث سقوط اون فرد میشه چون هنوز جای پای خودش رو محکم نکرده ...
یک دلیل دیگر این هست که افشای بعضی از این خواب ها و مکاشفات یک نوع معصیت هست ازین بابت که اون مطلب اگر قرار بود پخش کوچه و برزن بشه خدا خودش این مهم رو انجام می داد اما خدا اون مطلب رو برای سالک قرار داده و هر مطلبی اجازه افشا نداره...
در حالات حضرت رسول و حضرت امیر سلام خدا بر هر دو بزرگوار داریم که اصحابی داشتند که حامل اسرار های خاصی بودند و این ها هم اجازه نداشتند این مطالب رو برای دیگر عوام مسلمین بیان کنند...

حال اگه کسی ندانسته خوابی رو ببینه وبرای کسی تعریفش کنه به نظر شما خدا ازش ناراحت میشه !؟ من خوابی صادقانه دیدم و برای خیلی ها تعریفش کردم و فکر کنم کارم اشتباه بوده ! باید توبه کنم باید چی کار کنم که دوباره خواب صادقانه ببینم !؟ فکر کنم اشتباه کردم که تعریف کردم

[="Arial"][="Black"]

مفتقر;550910 نوشت:
سلام علیکم و رحمه الله

اگر منظورتون استاد سیر و سلوک هست باید گفت استاد مثل طبیبی هست که بیماری های نفس شما رو به انحای گوناگون درمان میکنه...

منظورتون از جمله آخر رو متوجه نشدم اگر لطف کنید واضح تر بپرسید...

بیماری نفس همون رزایل اخلاقی هست؟ یا چیزهای دیگه رو هم شامل میشه؟
منظورم ازجمله آخر راستش خودمم یادم رفته منظورم چی بود
بعدشم از کجا میشه فهمید که سلوک داریم یا نه؟
و اینکه آخه تکلیف اونایی که سلوک ندارند اما رویای صادقه میبینن چیه؟
خب رویاهای صادقانه هم طبقه بندی دارند؟؟؟؟؟؟؟[/]

tah;550974 نوشت:
حال اگه کسی ندانسته خوابی رو ببینه وبرای کسی تعریفش کنه به نظر شما خدا ازش ناراحت میشه !؟ من خوابی صادقانه دیدم و برای خیلی ها تعریفش کردم و فکر کنم کارم اشتباه بوده ! باید توبه کنم باید چی کار کنم که دوباره خواب صادقانه ببینم !؟ فکر کنم اشتباه کردم که تعریف کردم

سلام علیکم و رحمه الله

همینکه انسان بعد از علم به مطلبی سعی کنه از اون علمش استفاده کنه کفایت میکنه برای ادامه دادن مسیر، پس استغفار داشته باشید و از این بعد هر واردی (الهامی که به نفس انسان وارد میشه) رو حراج نکنید...

باخیش;551088 نوشت:

بیماری نفس همون رزایل اخلاقی هست؟ یا چیزهای دیگه رو هم شامل میشه؟
منظورم ازجمله آخر راستش خودمم یادم رفته منظورم چی بود
بعدشم از کجا میشه فهمید که سلوک داریم یا نه؟
و اینکه آخه تکلیف اونایی که سلوک ندارند اما رویای صادقه میبینن چیه؟
خب رویاهای صادقانه هم طبقه بندی دارند؟؟؟؟؟؟؟

سلام علیکم و رحمه الله
بله بیماری نفس منظور همان رذایل اخلاقی هستند...
همین که آدمی برای حیات معنوی خودش هدف ترسیم کنه و پا در جاده شریعت قرار بده و هدفش از پیروی شریعت رو لقای الله چه در این جهان و چه در جهان دیگر قرار بده یعنی سالک الی الله هست و هر روز در سلوک هست پس سلوک داشتن به این معنی نیست که فرد از حالت نرمال خارج هست ... همین پیروی از شریعت یعنی سلوک داشتن.
اما طبقه بندی رویاهای صادقه و مکاشفات در این انجمن بحث شده که می تونید با جستجو اون رو بیابید، محل بحث این تاپیک حالات قلبی و نفسانی سالک هست...

اما بعد از تواجد و وجد نوبت به وجود برسد...

وجود پس از آن بود که از درجۀ وجد درگذرد، وجود نبود مگر پس از آنکه از بشریّت مرده گردد، زیرا که بشریّت را نزدیک سلطان حقیقت بقا نباشد.

تواجد مبتدیان را بود و وجود منتهیان را و وجد واسطه بود میان نهایت و بدایت.

تواجد بنده را به وجد برد و وجد موجب استغراق بنده بود و وجود موجب هلاک بنده بود چنانکه کسی بکنارۀ دریائی شود و پس اندر دریا نشیند پس هلاک شود...

بله متاسفانه دعایی به من گفته شد بخون که نشانه های رویای صادقانه رو داشت ولی من متاسفانه از نادانی به دوستام گفتم خودمم نخوندمش ! ولی نمی دونستم نباید بگم برای همین الان حس معنویم کم شده ! شاید با توبه همه چیز خوب بشه دوباره

و از جمله حالات سالک فنا و بقا است ...

فنا پاک شدن است از صفات نکوهیده و بقاء تحصیل اوصاف ستوده...

و چون این اندر آید دیگر برود، متعاقب باشند بر یکدیگر هر که از اوصاف مذموم فانی گردد خصال محمود بر وی درآید و هر که خصلت مذموم بر وی غلبه گیرد از خصال محمود برهنه گردد...

نکته ای که در این بیانات شریف هست این هست که نمی شه آدمی در نقطه صفر وایسه ، نمیشه بین خدا و شیطون هیچ کدام رو انتخاب نکنه ، نمیشه یه مکانی رو بین بهشت و جهنم برای جهان دیگر خودش داشته باشه ، آدمی یا این بری میشه در آخر یا اون بری ... حد وسط نداره ، اگر به سمت خدا حرکت نکنه پس حتما در سپاه شیطان قرار گرفته ، اگر مخالفت نفس و هوای درونی نکنه پس حتما اطاعت از هوای نفس خودش کرده ...

عزیزان ما نمی تونیم در سیر و سلوک وارد نشیم ، مجبور هستیم برای نجات نفس خودمون از آتش برای نجات خود همین نفس باهاش مخالفت کنیم... اصلا فرار کردن ازین ماجرا وارد نشدن به این ماجرا یعنی از جهاد روگردون شدیم، جاهدوا به اموال و به انفس اگر جهاد نمی کنی به مالت و به نفست چی به جز رفتن به جهنم باقی میمونه؟!

[="Arial Narrow"][="Olive"]سلام
وقتی ما برای هر مصداق در خارج از ذهن یک صورت در ذهن باید داشته باشیم تا آنرا بفهمیم. چطور خدا شناس واقعی شویم؟
اصلاً خدا شناس واقعی کیست؟ همه پیمانه ی وجودشان محدود است و وقتی می گوییم خداوند. چه صورتی در ذهن پدید می آید؟آیا وحی و الهام اللهی، با صورت های فکر حضرت پیامبر(ص) در هم می آمیزد؟ آیا همین اتفاق موجب می شود که وحی از آن حالت ناب و خالصش افت پیدا کند؟ اینجا منظورم مسأله ی عصمت در ابلاغ وحی نیست. مسأله ی محدودیت های ذهن انسانست.
[/]


و اما فنا و بقا تنها مربوط به اخلاق و رفتار نیست بلکه درجاتی بسیار داره یکی دیگه از فنا و بقا مربوط هست به فانی شدن از نفس خودش هست ...

و هر که سلطان حقیقت بر وی غلبه گرفت تا از اغیار هیچ‌چیز نبیند نه عین و نه اثر، او را گویند از خلق فانی شد و بحق باقی شد و فناء بنده از احوال نکوهیدۀ او و احوال خسیس او، نیستی این فعلها بود و فناء او از نفسش و از خلق، آن بود که او را بخویشتن و بایشان حسّ نبود، چون از احوال و افعال و اخلاق فانی گشت روا نبود که کس ازین هیچ‌چیز موجود بود چون گویند از خویشتن و خلق فانی گشت.

نفس او و خلق موجود باشند ولیکن او غافل ماند از نفس خویش و از خلق، نه خود را بیند و نه خلق را.

و مرد بینی که در نزدیکی پادشاهی شود یا در پیش محتشمی از خویشتن و از اهل آن مجلس غافل شود و بود که ازان محتشم نیز غافل شود و اگر او را پرسند از صفات آن صدر و چگونگی آن مقام، خبر نتواند داد.

قالَ اللّهُ تَعالی فَلَمّا رَأَیْنَهُ اَکْبَرْنَه و قَطَعْنَ اَیْدِیَهُنَّ آن زمان نزدیک دیدار یوسف الم و درد دست بریدن نیافتند و ایشان ضعیف‌ترین مردم بودند و گفتند این آدمی نیست و او فرشته است و او فرشته نبود، این غفلت مخلوقی بود از مخلوقی چه ظن بری بر آنک او را از حضرت حق‌تعالی کشفی افتد بشهود حق‌تعالی اگر از حس و علم بنفس خویش و ابناء جنس خویش غافل شود چه عجب بود.

میگه قرآن خدا صادق هست که ماجرای یوسف رو دیدن و باعث شد دست رو ببرند و نفهمند که دست بریدند، دیدن حق تعالی که هزار درجه احساس شدید تری رو به نفس سالک القا خواهد کرد... پس باید در جنب اون دیدن از خیلی چیزا فرد غافل بشه و فانی بشه، اما همین که این حس نیست یعنی روئت تجلی خدا در فرد وجود نداره...

[="Arial"][="Black"]عرض سلام خدمت همراهان گرامی

در ابتدا لازم است که از طرف تمامی دوستان و کاربران از زحمات و محبت های جناب مفتقر تشکر ویژه ای داشته باشیم.
از خداوند برای ایشان توفیق و سعادت در مسیر بندگی مسالت داریم و امیدواریم خداوند لیاقت درک و معرفت عمیق این مباحث رو به ما عطا کناد انشاالله...

بی صبرانه منتظر از سر گیری مطالب و مباحث این تاپیک هستیم و امیدوارم شاهد حضور گرم و صمیمی همه عزیزان باشیم:Gol:

اگر باعث انحراف مباحث نمیشه ، در هر مقطع از بحث که صلاح دونستید یک مقداری هم از موانع و خطرات پیش روی سالک در مسیر سلوک برامون بگید مثل غرور که سالک یکمی که پیش میره گاهاٌ ممکن هست که خودش رو برتر از دیگران ببینه یا حتی شاید این غرور در حضور خدا هم بروز کنه و سالک بگه که من دیگه به جایی رسیدم که احتمال هر خطا و غفلتی ممکن نیست از من سر بزنه و این حس کم کم باعث بشه که خیلی توفیقات مثل اشک ازش گرفته بشه... یا خیلی خطرات دیگه ای که ممکن هست پیش روی سالک قرار بگیره.

سپاسگذارم

با سلام خدمت همه عزیزان و تشکر از حضور بسیار گرم و استقبال بی نظیری که ازین مطالب میشه!!!!!!!!!!!

به دلبری از دلبرهای خدا که مردم رو موعظه میکرد گفتند چرا انقدر گلوی خودت رو خراش میدی که مردم پای منبر رو بیدار کنی، که این ها خواب نیستند و مرده هستند، حضرتش در پاسخ فرمود: برای خودم میگم که هر چند نفس خودم هم خواب هست اما میگم که از خواب تبدیل به همین مرده های پای منبر نشه...

امیدواردم زنده دلانی که این مطالب رو نگاه میکنند حقیر رو در دعا فراموش نکنند، بنویسیم شاید بعد از خود ما کسی این مطالب رو خوند و به کار بست و ما رو هم دعایی کرد.

اما تشکر از سرکار گوهر به خاطر سوال بسیار خوبشون.

ایرادات نفس یکی دوتا نیست و خطراتی هم که سالک رو تهدید میکنه کم نیست، مانند راه گمراهی که بیشمار راه برای گمراه شدن وجود داره و در نقطه مقابل تنها یک مسیر هست که راه مستقیم هست .

پس در مورد خطر و سلامت هم ماجرا به همین شکل هست، یک صحت هست و هزار و هزار بیماری برای نفس... اگر سالک از صحت نفس غافل شد مطمئنا دچار بیماری خواهد شد

صحت نفس چی هست؟ یاد خدا ، به انحا گوناگون این یاد، یعنی یاد زبانی، یاد چشمی، یاد گوشی، یاد دست و پایی ، یاد فکری، یاد قلبی و دیگر مراتب یاد خدا.

بچه از عقرب نمی ترسه، چرا؟ چون خبر نداره که عقرب چقدر می تونه خطر ایجاد کنه براش؟ آدمی چرا به نترسیدن از خدا دچار میشه چون شناختی از خدا نداره ؟
چرا دچار غرور میشه ؟ چون از اولیای بزرگتر از خودش خبر نداره و خودش رو با چهار نفر که از دین و دیانت خبری ندارن مقایسه میکنه...

چرا دچار تکبر میشه؟ چون از قضا و قدر خبر نداره که همین لباسی که از تقوا برش رفته میتونه یه شبه در بیاد از تن آدم...

چرا دچار ریا میشه ؟ چون از خدا خبر نداره که چجور محاسبه عمل میکنه...

چرا دچار حسادت میشه؟ چون از فضل خدا خبر نداره و اینکه حساب و کتاب خدا چگونه هست؟

پس اگر تمام ایرادات رو اینجا لیست کنیم علت همش دوری از خدا هست و علت صحت نفس هم یه چیز هست نزدیکی به خدا و ازونجا که اطبای جسم برای مزاج گرم توصیه به سردی میکنند ما هم استناد میکنیم به روش اطبا نفس که برای درمان یک بیماری نقطه مقابل رو تجویز میکنند محض همین تمرکز این تاپیک بهتر هست روی همون صحت و حالات نفسی که نزدیک به صحت هست بیان بشه...

*گوهــر*;557969 نوشت:
اگر باعث انحراف مباحث نمیشه ، در هر مقطع از بحث که صلاح دونستید یک مقداری هم از موانع و خطرات پیش روی سالک در مسیر سلوک برامون بگید مثل غرور که سالک یکمی که پیش میره گاهاٌ ممکن هست که خودش رو برتر از دیگران ببینه

با عرض سلام

میخواستم بگم شاید یکی از نکات مهم در بحث عرفان این باشه که افراد اول ظرفیت خودشون رو بسنجند و بعد اعمالی که توصیه شده روی خودشون پیاده کنند.

برای مثال من فکر میکنم شرایط نفسانی و روحی خودمو در نظر نگرفتم و یکدفعه یکسری کارهای روزمره ام رو کنار گذاشتم. نمیدونم چرا ولی به شدت از نظر روحی به هم ریختم. هنوزم مثل اوایل به آرامشی که میخوام نرسیدم! اگه مدت طولانی بخوام قرآن یا دعا بخونم از نظر روحی اذیت میشم. الان عکس بچه های غزه رو نمیتونم نگاه کنم در صورتی که قبلا اینطور نبودم!!

یکی از موانع پیش رو کم بودن ظرفیت افراد هست....الان من میخوام رفت و آمد ها رو با دوستان و اقوام کمتر کنم اما میترسم اوضاع روحیم بدتر بشه....خلاصه باید یه مدتی همینطور درجا بزنیم دیگه....

به گفته ی امام علی (ع)اگر شما نفس خود را به کاری مشغول نکنید اوشما را به کاری مشغول میکند پس باید نفس را با ،قران،نماز،روزه ،داستانهای حدیثی و بسیاری چیزهای دیگر مشغول کنیم

[=microsoft sans serif]سلام علیکم

نمیدونم سوالم چقدر مرتبط با مباحث مطرح شده در این تاپیک هست اما کمی ذهنمو درگیر کرده، کسی که در مسیر سلوک قرار گرفته و در حد نیاز و دردی که داره در حال شناخت و کسب معرفت هست ، آیا میشه گفت انتظار و توقع خدا ازین فرد بالاتر رفته؟
منظورم این هست که یک گناه مشابه یا حتی ترک یک حسنه رو در نظر بگیرید برای دو نفر، کسی که در مسیر سلوک هست و کسی که مشغول روزمرگی های خودشه و کاری با این مسایل نداره؛ آیا میشه گفت که خدا در برخورد با گناه و یا ترک حسنه این دو فرد، به دو شکل رفتار میکنه و توقع متفاوتی ازین دو فرد داره؟ و این توقع به چه شکل در حال و اوضاع سالک بروز پیدا میکنه؟ به شکل تنبیه؟ تنبیه به چه شکل هست؟ میشه گفت اون عذاب وجدان و حالِ بدی که سالک بعد از ارتکاب اون عمل داره برگرفته از همین تنبیهِ؟

با تشکر

سلام و عرض ادب

حد شوخی و مزاح سالک باید چقدر باشه؟ امکان داره که به خاطر شوخی و خنده و مزاح عقب بمونه یا چون گناهی در این مورد نیست اشکالی نداره؟ البته منظورم در حد افراطیش نیست. اما خب کسی که قبلا توی خونه اهل مزاح بوده یه دفعه نمیتونه آروم و کم حرف بشه و این خودش جلب توجه میکنه. لطفا راهنماییم کنید.
ممنونم.

یا زهرا(س);566357 نوشت:
سلام و عرض ادب

حد شوخی و مزاح سالک باید چقدر باشه؟ امکان داره که به خاطر شوخی و خنده و مزاح عقب بمونه یا چون گناهی در این مورد نیست اشکالی نداره؟ البته منظورم در حد افراطیش نیست. اما خب کسی که قبلا توی خونه اهل مزاح بوده یه دفعه نمیتونه آروم و کم حرف بشه و این خودش جلب توجه میکنه. لطفا راهنماییم کنید.
ممنونم.

سلام علیکم و رحمه الله
بله شوخی و خنده ی بی جا می تونه حالت های به دست آمده از سیر و سلوک رو از کف سالک خارج کنه، منش سرور این امت محمد مصطفی(ص) تبسم بود نه خنده های بلند ، اگر انسان نتونه به تبعیت از ایشون قدم بگذاره لااقل قدری نزدیک بشه به حرکات و سکنات به حد توان.
اما راجع به تغییر منش برای هر کس که تا به حال رویه ای نداشته و میخواد اون رویه رو اجرا کنه باید جوری باشه که به قول معروف نه سیخ بسوزه نه کباب، نه به حدی آدمی تغییر کنه که برای همه سوال بشه که تو چرا اینجور شدی؟ حالا بخواد برای همه توضیح بده که اگر به این روز افتاد آدمی دیگه از تربیت خودش باز میشه ....
اما از طرفی نه خودش رو دست دیگران بده که برای همیشه از سلوک باز خواهد شد.
حتی در مورد پدر و مادر، احترامشون واجب هست و اطاعت ازشون همه واجب هست اما این به این معنی نیست که خودت رو بدی دستشون تا در آتش دوزخ بندازنت.
شیطان از خیلی حرفا لباس خدا ساخت و مردم رو گول زد، یکیش همین اطاعت پدر و مادر واجب هست، مثلا در دوستان رفیقی داشتیم میگفت پدر و مادر گفتن بیا بریم تولد دختر خاله فلانی که همه لخت هستند و من هم رفتم چون اطاعت پدر و مادر واجب هست؟!!!!! رفتن همانا و سقوط کردن هم همانا....

[="Arial"][="Black"]سلام علیکم

جناب مفتقر حالاتی که در مسیر سلوک توضیح دادید به پایان رسید یا اینکه به دلیل استقبال خوب و گرم ما!!!! از توضیحشون منصرف شدید؟
ممنون میشیم اگر ما رو لایق بدونید و مباحث رو ادامه بدید.:Gol:

[="Georgia"][="Blue"]جمع بندی
پرسش
لطفا حالات قلبی و نفسانی سالک از ابتدای سلوک تا انتهای سلوک رو نام ببرید و بفرمایید که چگونه و چطور میشه این حالات رو بدست آورد؟

پاسخ
سالک طریقت را در سیر و سلوک انسانی حالات و انقلابات قلبی گوناگون بسیار است که در ذیل به برخی از آنها اشاره میکنم.

از جمله احوالات سالک «اراده» نیل به کمالات است. اراده سالک با جزم و همت گماردن سالک مقتضی سلوک وی خواهد بود و اگر این اراده منقطع گردد سلوک وی نیز پایان می پذیرد.

اگر اراده و طلب کردن سالک تقویت شود و اشتداد یابد، حالتی دیگر به نام «شوق» را رقم خواهد زد . لذا شوق یکی دیگر از احوالات سالک الی الله است که پس از ادراک اندکی محبت محبوب عارض وی می شود. اگر این ادراک محبت خداوند از ناحیه سالک مسبوق به درد و رنجهای فراوان سالک بوده باشد این شوق و اشتیاق فزونی یافته و لذتی بیشتر را مقتضی خواهد بود.

گاه نیز سالک در میانه راه دچار «سکون» می شود و این سکون به معنای غفلت و اشتغال به روزمرگیها است این حالت که برای همه سالکان حقیقت در ابتدای راه رخ می دهد نباید موجبات یاس و ناامیدی سالک را فراهم سازد چرا که در این صورت میل و اراده و شوق ایجاد شده به کلی زائل گشته و جانب انحطاط و وسیله فرومایگی و مایه خسران سالک را سبب خواهد شد. بعد از هر شکست و اشتباهی سالک باید بار دیگر عزم خویش را برای سیر و سلوکی بی نقص تر جزم نماید و از آنچه موجب هبوط وی میشود به شدت پرهیز نماید.

یکی دیگر از حالات سالک «قبض» و گرفتگی وی در راه است که این نیز اگر استمرار یابد موجب یاس و ناامیدی سالک خواهد بود. همچنان که یکی دیگر از حالات سالک «بسط» و خوشحالی قلبی سالک است که آن نیز اگر استمرار یابد موجبات غرور و خودخواهی سالک را رقم خواهد زد.در حقیقت قبض، گرفتگی دل از هیبت حق تعالی است و پیوند با صفات جلالیه حق تعالی دارد و بسط گشادگی دل از انس و لطف او، و به صفات جمالیه وی وابسته است. دو حالت قبض و بسط از آنِ سالکان در میانه راه است و درجه این دو پس از خوف و رجای مبتدیان و قبل از هیبت و انس واصلان است.

یکی دیگر از حالات سالک حقیقت، «محبت» شدید وی به حضرت باری تعالی است. خداوند در قرآن کریم می فرماید:

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ (بقره/165) یعنی و بعضى از مردم كسانى هستند كه بجاى خدا شريك‏هایی می‌گيرند و آنها را مانند خدا دوست مي دارند ولی كسانى كه به خدا ايمان آورده‏اند شدت محبت‌شان به الله است.

سالک در این حالش چنان است که هر ميل و محبتى در برابر عشق خداوند در نظرش سخیف و بى ارزش است، و هر محبتی به خلق را بر پایه نگاه توحیدی خود که نور حق را ساطع بر تمامی ممکنات می بیند روا می دارد و در درياى بيكران عشق الهی آن چنان غوطه‏ ور می شود كه على ‏وار مى‏ گويد:«فهبنى صبرت على عذابك فكيف اصبر على فراقك» یعنی گيرم كه بر عذاب تو صبر كنم اما با فراق و دورى تو چه كنم.
لازم به ذکر است سالک الی الله برای نیل به حالات و مقامات فوق باید ملتزم به دستورات شرعیه و اخلاق الهیه باشد یعنی باید علی رقم اهتمام به واجبات و ترک محرمات درصدد تهذیب اخلاق برآمده و با تقویت بنیه توحیدی خود معرفت خود را در این سیر و سلوک بیفزاید آنگاه به تدریج به تمامی این حالات یکی پس از دیگری راه می یابد.

موضوع قفل شده است