جمع بندی بداهت اثبات وجود خدا

تب‌های اولیه

22 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بداهت اثبات وجود خدا

با سلام توی یه تایپیک خوندم که وجود خدا بدیهیه ؛

1-چگونه بداهت این موضوع ثابت میشه؟
2-با این وجود چرا افرادی مدام به شک می افتن و چرا افرادی منکر وجود این بدیهی هستند ؟
3-اگر بدیهی نیست چرا در قرآن برهانی برای اثبات خدا نیامده درحالی که خدا میدانست در اخر الزمان منکر او وجود داره.

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]سوال شما سه بخش دارد.
اما بخش اول:
[=microsoft sans serif]بداهت یک مسئله، دو صورت دارد.
[=microsoft sans serif]یا نیازی به استدلال ندارد و یا اینکه قابل استدلال نیست.
[=microsoft sans serif]مشهور متفکران دینی معتقدند که وجود خداوند، مسئله ای بدیهی و بی نیاز از اثبات است.
[=microsoft sans serif]برخی از این افراد، وجود خدا را بدیهی اولی و اولین مسئله فلسفی می دانند و براهینی که برای اثبات خدا اورده میشود را اموری تنبیهی میدانند.(1)
[=microsoft sans serif]با این توضیح که:
[=microsoft sans serif]خداوند، موجودی است که نبودن برایش امکان ندارد و نبودنش مساوی با اجتماع نقیضین.
[=microsoft sans serif]اصل وجود(نه وجودهای خاص و مشخص)، امری است که معدوم شدن برایش محال است.
[=microsoft sans serif]بنابراین، خداوند همین اصل وجود است که نبودن و معدوم شدن برایش امکان ندارد و محال است.
[=microsoft sans serif]پس وجود خداوند، همان اصل هستی است که هم تصورش بدیهی است و هم تصدیق به آن.
[=microsoft sans serif]زیرا هر کسی به راحتی میتواند بدون هیچ تامل و تفکر و استدلالی، به اصل وجود پی ببرد و انرا تصدیق کند.
[=microsoft sans serif]پس بداهت اصل وجود، به معنای بداهت وجود خداوند است.

[=microsoft sans serif]برخی دیگر نیز، باور به خدا را فطری میدانند که در نهاد و فطرت هر کسی قرار دارد.
[=microsoft sans serif]البته فطری بودن نیز در هر دو جنبه حضوری و حصولی است.
[=microsoft sans serif]به این معنا که هم علم حضوری وشهودی به خداوند، دانشی فطری است و هم علم حصولی به وجود خداوند و صفات او.
[=microsoft sans serif]فطری بودن علم حضوری به خداوند به این معناس که سرشت و خلقت بشر به گونه ای خلق شده است که همیشه، خدا را بدون وساطت هیچ مفهومی در می یابد و دائما در حضور او قرار دارد.
[=microsoft sans serif]فطری بودن علم حصولی به خداوند نیز به این معناست که از علم حضوری به خداوند، علم وجدانی به وجود او به دست می اید. یعنی به واسطه اینکه اگاهی ما از خداوند، اگاهی فطری و به نحو حضوری است، ما وجدانا نیز خداوند را در می یابیم و او را درک می کنیم.(2)

[=microsoft sans serif]تمام این راه حلها، نشان میدهد که وجود خدا چه به مساوی با اصل وجود باشد(آنچنانکه علامه طباطبایی بیان کرده است) و چه امری فطری و وجدانی، بدیهی خواهد بود و امر بدیهی، حداقل نیازی به استدلال ندارد.

[=microsoft sans serif]ـــــــــــــــ
[=microsoft sans serif]1. علامه طباطبایی، تعلیقات بر اسفار اربعه، ج6، صص14-15، پاورقی3
[=microsoft sans serif]2. نقد برهان ناپذیری وجود خدا، عسکری سلیمانی، ص1663-168

[=microsoft sans serif]اما بخش دوم سوال شما
بداهت یک مسئله به معنای این نیست که هر کسی در هر شرایطی به آن تصدیق دارد.
بلکه به این معناست که برای رسیدن به تصور آن و تصدیق کردن آن، نیازی به استدلال و تفکر ندارد.
اما شرط پی بردن به تصور و تصدیق نمودن یک مسئله بدیهی، مشروط به این است که حواس انسان سرجایش باشد و توجه به علم خود داشته باشد.
همانطور که درعلم حضوری، لازم است که به صورت اگاهانه باشد نه نیمه اگاهانه.
منظور از علم نیمه اگاهانه، دانش و علم ضعیف است که در اثر عوامل مهمتر و حساستری برای انسان، حواسش به علمش نیست.
مثلا احساس گرسنگی، از نوع علم حضوری است ولی کسی که سردرد شدید دارد، این سردردش گاه جلوی توجه به دل درد ناشی از گرسنگی اش را می گیرد و با اینکه این احساس وجود دارد، ولی او توجهی به ان ندارد.
در علم حضوری به خداوند نیز همین معضل وجود دارد.
در بیشتر مواقع، انسان به واسطه توجه به مادیات و امور محسوس و خوگرفتن با آنها، توجهی به اگاهی و علم به خداوند ندارد ولی این احساس وجودد ارد. همانطور که در لحظات حساس و لحظه های بغرنج زندگی، این احساس نمایان میشود. البته هرچقدر به واسطه توجه به خداوند و اهمیت دادن به حضور او، علم انسان به خداوند شدیدتر شود، این علم از حالت اگاهانه بیشتری برخوردار خواهد بود.
در علم وجدانی نیز همین مشکل وجود دارد، زیرا همانطور که گفته شد، علم وجدانی، نوعی علم حصولی است که از علم حضوری و شهودی انسان به یک مسئله به دست می اید. اما علم وجدانی به خداوند در صورتی برای فرد حاصل میشود که انسان به علم حضوری خود توجه داشته باشد تا بتواند با تصویر برداری از آن، قضیه ای وجدانی به دست آورد.(1)

ـــــــــــــــــ
1. نقد برهان ناپذیری وجود خدا، عسکری سلیمانی، قم، بوستان کتاب، 1388ش، چاپ دوم، پیشین

[=microsoft sans serif]اما بخش سوم
در این بخش، به دو صورت میتوان پاسخ داد.
پاسخ اول: با توجه به این مبنا که وجود خدا، امری بدیهی است، پس خود به خود این مسئله برطرف میشود.
پاسخ دوم: اگر وجود خدا امری بدیهی نباشد، پاسخ سوال شما این است که این مسئله در آن زمان امری مورد اشکال نبوده و همگان، حتی بت پرستان وستاره پرستان نیز وجود خدا را قبول داشته اند و تمام اشکالها و شبهات در توحید و صفات خدا بوده است.
به همین جهت، قران کریم صحبتی از اثبات خداوند ندارد و متکلمان متقدم، نیز اشاره ای به براهین اثبات خدا نداشته اند و حتی برهان نظم نیز برای اثبات علم خداوند اورده میشده است.
اما اینکه گفته شد این مسئله در حال حاضر مورد اشکال است، پس چرا در قران نیامده است، پاسخش این است که قرار نیست هر مسئله ای که در اینده قرار است مطرح شود، در قران بیاید، بلکه این نیاز به واسطه وجود عترت طاهره و ائمه اطهار(علیهم السلام) برطرف می شود.

موفق باشید.

محمد132;549603 نوشت:
-اگر بدیهی نیست چرا در قرآن برهانی برای اثبات خدا نیامده درحالی که خدا میدانست در اخر الزمان منکر او وجود داره.
سلام...تمام عالم دال بر وجود خداست و در قران بوضوح بعد از خواندن و تفکرش پی می بریم و حتی بیقین هم میشه رسید که قران از الله یگانه است...ودر قران نیز ایه ای هست که کافران دلیلی برای رد وجود خدا ندارند لذا این ایه واقعا معجزست و تا الان هیچ فردی هیچ دلیلی برای رد وجود خدا نداره و ارائه نمی توان داد...دلیل واقعی که مثل دلایل وجود خدا تن رو بلرزه در بیاره و ادم رو به تفکر عمیق و حیرت فرو ببره و هزاران نفر رو بیقین برسونه نه دلیل کودکانه...طبق اماری که از بی خدایان جهان گرفته شده 95 درصد گفتند ما دلیلی برای رد خدا نداریم و 4 درصد دلیل نداشتند دلایل وجود خدا رو می خواستند رد کنند که اونم نتونستن و 1 درصد که دلیل اوردن چیزی مثل برهان شرو ظلم غیره فوق العاده بی دلیل است اینها چون ظلم کردن یا بد و خوب بودن یک چیز دلیل بر بود و نبودش نمیشه....

صدیق;550106 نوشت:
پس وجود خداوند، همان اصل هستی است که هم تصورش بدیهی است و هم تصدیق به آن.
زیرا هر کسی به راحتی میتواند بدون هیچ تامل و تفکر و استدلالی، به اصل وجود پی ببرد و انرا تصدیق کند.

ممنون .ادامه :در صورتی میتونیم بگیم وجود خدا بدیهیه که این هستی رو خدا بدانیم اما اینکه ما جهان رو تصور میکنیم و وجودش رو تصدیق میکنیم فقط وجود جهان رو تصدیق کردیم نه وجود خدا رو مگر اینکه بگیم تمام وجودات خدا هستن.

[=microsoft sans serif]

محمد132;550195 نوشت:
در صورتی میتونیم بگیم وجود خدا بدیهیه که این هستی رو خدا بدانیم اما اینکه ما جهان رو تصور میکنیم و وجودش رو تصدیق میکنیم فقط وجود جهان رو تصدیق کردیم نه وجود خدا رو مگر اینکه بگیم تمام وجودات خدا هستن.

باسلام
دقت کنید. راه حل علامه،تنها یکی از راه حلهای تبیین بداهت وجود خداوند است.
راه حل دیگر، فطری بودن این مسئله است که راهی برای ابطالش ارائه نکردید.
در ضمن راه حل علامه، همانطور که گذشت، کاری به وجودهای خاص(چه جزیی چه مجموعه عالم ندارد) بلکه به اصل هستی و کلیت هستی می پردازد.
اینکه وجود قابل درک است. بودن، هستی. اینها از جمله اموری است که هیچ گاه قابل انکار نیست و این بودن قابل معدوم شدن نیست.
به هر حال، اگر راه حل علامه را نمی پذیرید، فطری بودن و وجدانی بودن باقی است.
و اگر این دو را نمیپذیرید، استدلالهای عقلی وجود دارد.
موفق باشید.

صدیق;550390 نوشت:
باسلام
دقت کنید. راه حل علامه،تنها یکی از راه حلهای تبیین بداهت وجود خداوند است.
راه حل دیگر، فطری بودن این مسئله است که راهی برای ابطالش ارائه نکردید.
در ضمن راه حل علامه، همانطور که گذشت، کاری به وجودهای خاص(چه جزیی چه مجموعه عالم ندارد) بلکه به اصل هستی و کلیت هستی می پردازد.
اینکه وجود قابل درک است. بودن، هستی. اینها از جمله اموری است که هیچ گاه قابل انکار نیست و این بودن قابل معدوم شدن نیست.
به هر حال، اگر راه حل علامه را نمی پذیرید، فطری بودن و وجدانی بودن باقی است.
و اگر این دو را نمیپذیرید، استدلالهای عقلی وجود دارد.
موفق باشید.

سلام
1-اینکه علامه کلیت هستی رو در نظر میگیره یعنی چه ؟همین نیازمند تعریف هست پس شاید از بداهت دورباشه
2-مسئله فطری بودن برام قابل هضم نیست شاید اعتقاد ما و حس ما بوجود خدا ناشی از این باشه که مدام کسانی گفتند خدایی هست و این خود به خود از تصورات ما قرار گرفت .
با این حال نمیخوام ردش کنم اما دلایلی هم که برای فطرت میارن به نظرم کافی نیست مثل:فاذا رکبوا فی الفلک ...

[=microsoft sans serif]

محمد132;550419 نوشت:
اینکه علامه کلیت هستی رو در نظر میگیره یعنی چه ؟همین نیازمند تعریف هست پس شاید از بداهت دورباشه

باسلام
وجود داشتن و بودن برای شما ابهامی دارد؟
همین بودن یعنی اصل هستی که مظاهر مختلفی دارد و به تعداد افراد و موجودات عالم، مصداق و جلوه دارد.

محمد132;550419 نوشت:
مسئله فطری بودن برام قابل هضم نیست شاید اعتقاد ما و حس ما بوجود خدا ناشی از این باشه که مدام کسانی گفتند خدایی هست و این خود به خود از تصورات ما قرار گرفت

خیر حتی کسانی که به خدا نیز اعتقاد ندارند، در مواقع خطر و حساس، به یاد موجودی می افتند که تکیه گاه انهاست و زمانی که هیچ کسی توان کمک به انها راندارد، او را محافظ خود در برابر خطر میدانند و او را صدا میزنند.
اصولا همین حس فطری بوده که عده ای را به اشتباه به پرستش بتها و موجوداتی کشانده که به نوعی قوی تر از خودشان بوده یا احساس میکردند که انها قدرتی بیشتر از انان دارد.

صدیق;551181 نوشت:
باسلام
وجود داشتن و بودن برای شما ابهامی دارد؟
همین بودن یعنی اصل هستی که مظاهر مختلفی دارد و به تعداد افراد و موجودات عالم، مصداق و جلوه دارد.

سلام،خیر
وجود داشتن مظاهر مادی که شما فرمودید برام ابهامی نداره و درک وجودشون بدیهیه ؛
اما وجود داشتن کلیاتی که مظاهر هستی مصادیق اون هستند که شما فرمودید، محل ابهام هستند و بدیهی به نظر نمیان
یعنی فرض وجود اینکه هستی یک اصل داره و اون اصل مظاهری داره بدیهی نیست اما درک اون مظاهر بدیهیه.

[=microsoft sans serif]

محمد132;551229 نوشت:
وجود داشتن مظاهر مادی که شما فرمودید برام ابهامی نداره و درک وجودشون بدیهیه ؛
اما وجود داشتن کلیاتی که مظاهر هستی مصادیق اون هستند که شما فرمودید محل ابهام هستند و بدیهی به نظر نمیان
یعنی فرض وجود اینکه هستی یک اصل داره و اون اصل مظاهری داره بدیهی نیست اما درک اون مظاهر بدیهیه

دوست عزیز، مظاهر را کنار بگذارید. وجود داشتن، خود وجود داشتن، بودن، هستی، برای شما معنا ندارد.
بودن در مقابل نبودن است.
بودن، ابهامی دارد.

اصل و مظهر را بگذارید کنار.
این بودن همان است که علامه انرا اصل وجود یا هستی مینامد.

صدیق;551239 نوشت:
دوست عزیز، مظاهر را کنار بگذارید. وجود داشتن، خود وجود داشتن، بودن، هستی، برای شما معنا ندارد.
بودن در مقابل نبودن است.
بودن، ابهامی دارد.
اصل و مظهر را بگذارید کنار.
این بودن همان است که علامه انرا اصل وجود یا هستی مینامد.

بله ابهامی نداره و عین بداهته

محمد132;551241 نوشت:
بله ابهامی نداره و عین بداهته

خب. تا اینجا روشن است.
خداوند نیز در تعریف و اصطلاح دینداران و فلاسفه، موجودی است که وجودش ضروری و نبودن برایش محال است. به عبارت دیگر، نبودن خداوند، مفهومی خود متناقض است.
این هم که بر اساس تقسیم موجودات به ممکن و واجب، اثبات میشود.
چون موجود واجب الوجود، موجودی است که وجودش ذاتی اوست و نبودن برایش امکان ندارد زیرا وجود برایش ذاتی است نه عرضی و از جانب دیگری.
این هم که واضح است؟

صدیق;551244 نوشت:
خب. تا اینجا روشن است.
خداوند نیز در تعریف و اصطلاح دینداران و فلاسفه، موجودی است که وجودش ضروری و نبودن برایش محال است. به عبارت دیگر، نبودن خداوند، مفهومی خود متناقض است.
این هم که بر اساس تقسیم موجودات به ممکن و واجب، اثبات میشود.
چون موجود واجب الوجود، موجودی است که وجودش ذاتی اوست و نبودن برایش امکان ندارد زیرا وجود برایش ذاتی است نه عرضی و از جانب دیگری.
این هم که واضح است؟

1-شما با اثبات تناقض در عدم وجودخدا ،بخاطر بداهت استحاله تناقض میخواهید وجود خدا رو بدیهی بدونید.
در حالی که حصر عقلی واجب و ممکن اثباتش بدیهی نیست .

[=microsoft sans serif]

محمد132;551247 نوشت:
یعنی شمال حصر عقلی واجب و ممکن رو که هر کدوم تعریف خاصی دارن رو بدیهی میدونید؟

بله این حصر عقلی است و در دوران بین نفی و اثبات.
برای فهم این حصر، تنها نیاز است که موضوع ومحمول و رابطه این دو را متوجه باشیم. اصلا بدون تصور موضوع و محمول و نسبت، نمیتوان نسبت به چیزی علم یافت و اصلا تصوری داشت تا چه رسد به تصدیق و بداهت آن.
هر مفهومی وقتی نسبت به وجود در نظر گرفته شود، یا حمل این وجود برایش ضروری است یا نیست.
اگر ضروری نبود، یا حمل نشدن برایش ضروری است یا حمل نشدن نیز برایش ضروری نیست.
اولی را واجب، دومی را ممکن و سومی را ممتنع الوجود می نامیم.

صدیق;551250 نوشت:
بله این حصر عقلی است و در دوران بین نفی و اثبات.
برای فهم این حصر، تنها نیاز است که موضوع ومحمول و رابطه این دو را متوجه باشیم. اصلا بدون تصور موضوع و محمول و نسبت، نمیتوان نسبت به چیزی علم یافت و اصلا تصوری داشت تا چه رسد به تصدیق و بداهت آن.
هر مفهومی وقتی نسبت به وجود در نظر گرفته شود، یا حمل این وجود برایش ضروری است یا نیست.
اگر ضروری نبود، یا حمل نشدن برایش ضروری است یا حمل نشدن نیز برایش ضروری نیست.
اولی را واجب، دومی را ممکن و سومی را ممتنع الوجود می نامیم.

ممنون .
اما توی خارج تحقق حصر عقلی با رد تسلسل ممکنه .خوب این تسلسلی که حتی شنیدم بهش اشکال گرفتن ایا به بداهت موضوع خلل وارد نمیکنه
سپاس از اینکه وقت گذاشتید.

[=microsoft sans serif]

محمد132;551254 نوشت:
اما توی خارج تحقق حصر عقلی با رد تسلسل ممکنه

متوجه منظور شما نمیشوم.
رد تسلسل چه ربطی به حصر عقلی دارد.
محمد132;551254 نوشت:
.خوب این تسلسلی که حتی شنیدم بهش اشکال گرفتن ایا به بداهت موضوع خلل وارد نمیکنه

اشکال گرفتن به یک مطلب بدیهی، نشانه نظری بودنش نیست، بلکه میتواند ناشی از عدم تصور درست موضوع ومحمول باشد.

صدیق;551257 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط محمد132 نمایش پست ها
اما توی خارج تحقق حصر عقلی با رد تسلسل ممکنه
متوجه منظور شما نمیشوم.
رد تسلسل چه ربطی به حصر عقلی دارد.
نقل قول نوشته اصلی توسط محمد132 نمایش پست ها
.خوب این تسلسلی که حتی شنیدم بهش اشکال گرفتن ایا به بداهت موضوع خلل وارد نمیکنه
اشکال گرفتن به یک مطلب بدیهی، نشانه نظری بودنش نیست، بلکه میتواند ناشی از عدم تصور درست موضوع ومحمول باشد.

به هر حال ممنون استاد .حل شد

[="Arial Narrow"][="Olive"]سلام
اگر عقیده به خداوند و اصول اعتقادات دینی همه با عقل و منطق و علیت، تبیین شده است، چه دلیلی دارد هنوز بحث سکولار و دین مطرح باشد؟
مثلاً الان 2 + 2 = 4 دینی و غیر دینی دارد؟ وقتی متکلم دینی عقایدش را تشریح عقلانی می کند، چرا هنوز اسم "دینی" روی آن است؟ آنچه در چهار چوب عقلی قرار می گیرد برای همه قابل قبول است. پس چرا باور به خداوند را "دینی" میدانند؟ حتی وقتی صحبت از نقل و باور به آن است، ما حجیت نقل را اول با عقل ثابت کردیم. شکاف بین هستی شناسی مبتنی بر باور به وجود خدا و هستی شناسی فیزیکی، به نظرم وقتی برای یک شخص مقدور است که قابل شکاف باشد. این مسائل وقتی به یکی از سخنرانی های استاد رحیم پور ازغدی گوش میدادم مطرح شد.
[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

محمد132;549603 نوشت:
با سلام توی یه تایپیک خوندم که وجود خدا بدیهیه ؛

1-چگونه بداهت این موضوع ثابت میشه؟
2-با این وجود چرا افرادی مدام به شک می افتن و چرا افرادی منکر وجود این بدیهی هستند ؟


3-اگر بدیهی نیست چرا در قرآن برهانی برای اثبات خدا نیامده درحالی که خدا میدانست در اخر الزمان منکر او وجود داره.

سلام علیکم کتب ربکم علی نفسه الرحمه
وجود خدای تعالی در نزد فطرت پاک ، بدیهی است همانطور که روشنایی روز برای آدم بینا بدیهی است اما اگر کسی نابینا بود و روشنایی روز را در روز انکار کرد تقصیر از آفتاب نیست که از چشم نابینا شده اوست
و اما در قرآن کریم ادله وجود خدای تعالی بصورت اشاره مطرح شده است مانند برهان وجوب و امکان در این آیه : یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله والله غنی حمید اما بیان قرآنی خاص اوست و مانند بیانات ما نیست در مثالی بیانات قرآنی مثل طبیعت در قیاس با مصنوعات بشری است
یا علیم[/]

پرسش:
در مورد بداهت اثبات وجود خدا، چند سوال دارم.
1- چگونه بداهت این موضوع ثابت می شود؟
2- با این وجود چرا افرادی مدام به شک می افتن و چرا افرادی منکر وجود این بدیهی هستند؟
3- اگر بدیهی نیست چرا در قرآن برهانی برای اثبات خدا نیامد در حالی که خدا می دانست در آخر الزمان منکر او وجود دارد.

پاسخ:
سوال شما سه بخش دارد.

اما بخش اول:
بداهت یک مسئله، دو صورت دارد. یا نیازی به استدلال ندارد و یا این که قابل استدلال نیست. مشهور متفکران دینی معتقدند که وجود خداوند، مسئله ای بدیهی و بی نیاز از اثبات است. برخی از این افراد، وجود خدا را بدیهی اولی و اولین مسئله فلسفی می دانند و براهینی که برای اثبات خدا آورده می شود را اموری تنبیهی می دانند.(1) با این توضیح که:
خداوند، موجودی است که نبودن برایش امکان ندارد و نبودنش مساوی با اجتماع نقیضین. اصل وجود (نه وجودهای خاص و مشخص)، امری است که معدوم شدن برایش محال است. بنا بر این، خداوند همین اصل وجود است که نبودن و معدوم شدن برایش امکان ندارد و محال است. پس وجود خداوند، همان اصل هستی است که هم تصورش بدیهی است و هم تصدیق به آن. زیرا هر کسی به راحتی می تواند بدون هیچ تامل و تفکر و استدلالی، به اصل وجود پی ببرد و آن را تصدیق کند. پس بداهت اصل وجود، به معنای بداهت وجود خداوند است.
برخی دیگر نیز، باور به خدا را فطری می دانند که در نهاد و فطرت هر کسی قرار دارد. البته فطری بودن نیز در هر دو جنبه حضوری و حصولی است. به این معنا که هم علم حضوری و شهودی به خداوند، دانشی فطری است و هم علم حصولی به وجود خداوند و صفات او.
فطری بودن علم حضوری به خداوند به این معناست که سرشت و خلقت بشر به گونه ای خلق شده است که همیشه، خدا را بدون وساطت هیچ مفهومی در می یابد و دائما در حضور او قرار دارد.
فطری بودن علم حصولی به خداوند نیز به این معناست که از علم حضوری به خداوند، علم وجدانی به وجود او به دست می آید. یعنی به واسطه این که آگاهی ما از خداوند، آگاهی فطری و به نحو حضوری است، ما وجدانا نیز خداوند را در می یابیم و او را درک می کنیم.(2)
تمام این راه حلها، نشان میدهد که وجود خدا چه به مساوی با اصل وجود باشد(آنچنانکه علامه طباطبایی بیان کرده است) و چه امری فطری و وجدانی، بدیهی خواهد بود و امر بدیهی، حداقل نیازی به استدلال ندارد.

اما بخش دوم
بداهت یک مسئله به معنای این نیست که هر کسی در هر شرایطی به آن تصدیق دارد. بلکه به این معناست که برای رسیدن به تصور آن و تصدیق کردن آن، نیازی به استدلال و تفکر ندارد.
اما شرط پی بردن به تصور و تصدیق نمودن یک مسئله بدیهی، مشروط به این است که حواس انسان سرجایش باشد و توجه به علم خود داشته باشد. همان طور که درعلم حضوری، لازم است که به صورت آگاهانه باشد نه نیمه آگاهانه.
منظور از علم نیمه آگاهانه، دانش و علم ضعیف است که در اثر عوامل مهم تر و حساس تری برای انسان، حواسش به علمش نیست. مثلا احساس گرسنگی، از نوع علم حضوری است ولی کسی که سر درد شدید دارد، این سر دردش گاه جلوی توجه به دل درد ناشی از گرسنگی اش را می گیرد و با این که این احساس وجود دارد، ولی او توجهی به آن ندارد. در علم حضوری به خداوند نیز همین معضل وجود دارد. در بیشتر مواقع، انسان به واسطه توجه به مادیات و امور محسوس و خو گرفتن با آن ها، توجهی به آگاهی و علم به خداوند ندارد ولی این احساس وجودد ارد. همان طور که در لحظات حساس و لحظه های بغرنج زندگی، این احساس نمایان می شود. البته هر چقدر به واسطه توجه به خداوند و اهمیت دادن به حضور او، علم انسان به خداوند شدیدتر شود، این علم از حالت اگاهانه بیشتری برخوردار خواهد بود.
در علم وجدانی نیز همین مسئله وجود دارد، زیرا همان طور که گفته شد، علم وجدانی، نوعی علم حصولی است که از علم حضوری و شهودی انسان به یک مسئله به دست می اید. اما علم وجدانی به خداوند در صورتی برای فرد حاصل میشود که انسان به علم حضوری خود توجه داشته باشد تا بتواند با تصویر برداری از آن، قضیه ای وجدانی به دست آورد.(3)

اما بخش سوم
در این بخش، به دو صورت می توان پاسخ داد.
پاسخ اول: با توجه به این مبنا که وجود خدا، امری بدیهی است، پس خود به خود این مسئله برطرف می شود.
پاسخ دوم: اگر وجود خدا امری بدیهی نباشد، پاسخ سوال شما این است که این مسئله در آن زمان امری مورد اشکال نبوده و همگان، حتی بت پرستان و ستاره پرستان نیز وجود خدا را قبول داشته اند و تمام اشکال ها و شبهات در توحید و صفات خدا بوده است. به همین جهت، قرآن کریم صحبتی از اثبات خداوند ندارد و متکلمان متقدم، نیز اشاره ای به براهین اثبات خدا نداشته اند و حتی برهان نظم نیز برای اثبات علم خداوند آورده می شده است. اما این که گفته شد این مسئله در حال حاضر مورد اشکال است، پس چرا در قران نیامده است، پاسخش این است که قرار نیست هر مسئله ای که در آینده مطرح شود، در قرآن بیاید، بلکه این نیاز به واسطه وجود عترت طاهره و ائمه اطهار (علیهم السلام) برطرف می شود


ـــــــــــــــ
(1) علامه طباطبایی، تعلیقات بر اسفار اربعه، ج6، صص14-15، پاورقی3.
(2) نقد برهان ناپذیری وجود خدا، عسکری سلیمانی، قم، بوستان کتاب، 1388ش، چاپ دوم، ص1663-168.
(3) نقد برهان ناپذیری وجود خدا، پیشین.

موضوع قفل شده است