داستان فتح خیبر

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
داستان فتح خیبر

منابع مقاله:

ترجمه المیزان ج 18 ، علامه طباطبایی ؛
و در مجمع البیان در داستان فتح خیبر می گوید: وقتی رسول خدا(ص) از حدیبیه به مدینه آمد، بیست روز در مدینه ماند آنگاه برای جنگ خیبر خیمه زد.
ابن اسحاق به سندی که به مروان اسلمی دارد از پدرش از جدش روایت کرده که گفت: با رسول خدا(ص)به سوی خیبر رفتیم، همین که نزدیک خیبرشدیم و قلعه هایش از دور پیدا شد، رسول خدا(ص)فرمود: بایستید.مردم ایستادند، فرمود: بار الها!ای پروردگار آسمانهای هفتگانه و آنچه که بر آن سایه افکنده اند، و ای پروردگار زمینهای هفتگانه و آنچه بر پشت دارند، و ای پروردگار شیطانها و آنچه گمراهی که دارند، از تو خیر این قریه و خیر اهلش و خیر آنچه در آنست را مسالت می دارم، و از شر این محل و شر اهلش و شر آنچه در آنست به تو پناه می برم، آنگاه فرمود: راه بیفتید به نام خدا (1)
و از سلمة بن اکوع نقل کرده که گفت: ما با رسول خدا(ص)به سوی خیبر رفتیم شبی در حال حرکت بودیم مردی از لشکریان به عنوان شوخی به عامر بن اکوع گفت: کمی از شروورهایت(یعنی از اشعارت)برای ما نمی خوانی؟و عامر مردی شاعر بود شروع کرد به سرودن این اشعار:
لا هم لو لا انت ما حجینا و لا تصدقنا و لا صلینا فاغفر فداء لک ما اقتنینا و ثبت الاقدام ان لاقینا و انزلن سکینة علینا انا اذ صیح بنا اتینا و بالصیاح عولوا علینا (2)
رسول خدا(ص)پرسید این که شتر خود را با خواندن شعرمی راند کیست؟عرضه داشتند عامر است.فرمود: خدا رحمتش کند.عمر که آن روز اتفاقا برشتری خسته سوار بود شتری که مرتب خود را به زمین می انداخت، عرضه داشت یا رسول الله عامر به درد ما می خورد از اشعارش استفاده می کنیم دعا کنیم زنده بماند.چون رسول خدا(ص)در باره هر کس که می فرمود"خدا رحمتش کند"در جنگ کشته می شد.
می گویند همین که جنگ جدی شد، و دو لشکر صف آرایی کردند، مردی یهودی ازلشکر خیبر بیرون آمد و مبارز طلبید و گفت:
قد علمت خیبر انی مرحب شاکی السلاح بطل مجرب اذا الحروب اقبلت تلهب (3)
از لشکر اسلام عامر بیرون شد و این رجز را بگفت:
قد علمت خیبر انی عامر شاکی السلاح بطل مغامر (4)
این دو تن به هم آویختند، و هر یک ضربتی بر دیگری فرود آورد، و شمشیر مرحب به سپر عامر خورد، و عامر از آنجا که شمشیرش کوتاه بود، ناگزیر تصمیم گرفت به پای یهودی بزند،نوک شمشیرش به ساق پای یهودی خورد، و از بس ضربت شدید بود شمشیرش، در رگشت به زانوی خودش خورد و کاسه زانو را لطمه زد، و از همان درد از دنیا رفت.
سلمه می گوید: عده ای از اصحاب رسول خدا(ص)می گفتندعمل عامر بی اجر و باطل شد، چون خودش را کشت.من نزد رسول خدا(ص) شرفیاب شدم، و می گریستم عرضه داشتم یک عده در باره عامر چنین می گویند،فرمود: چه کسی چنین گفته.عرض کردم چند نفر از اصحاب. حضرت فرمود دروغ گفتند،بلکه اجری دو چندان به او می دهند.
فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که...
می گوید: آنگاه اهل خیبر را محاصره کردیم، و این محاصره آنقدر طول کشید که دچار مخمصه شدیدی شدیم، و سپس خدای تعالی آنجا را برای ما فتح کرد، و آن چنین بودکه رسول خدا(ص)لوای جنگ را به دست عمر بن خطاب داد، وعده ای از لشکر با او قیام نموده جلو لشکر خیبر رفتند، ولی چیزی نگذشت که عمر وهمراهیانش فرار کرده نزد رسول خدا(ص)برگشتند، در حالی که اوهمراهیان خود را می ترسانید و همراهیانش او را می ترساندند، و رسول خدا(ص)دچار درد شقیقه شد، و از خیمه بیرون نیامد، و فرمود: وقتی سرم خوب شد بیرون خواهم آمد.بعد پرسید: مردم با خیبر چه کردند؟جریان عمر را برایش گفتند فرمود: فردا حتماپرچم جنگ را به مردی می دهم که خدا و رسولش را دوست می دارد، و خدا و رسول او، وی رادوست می دارند، مردی حمله ور که هرگز پا به فرار نگذاشته، و از صف دشمن برنمی گردد تاخدا خیبر را به دست او فتح کند (5).
بخاری و مسلم از قتیبة بن سعید روایت کرده اند که گفت: یعقوب بن عبد الرحمان اسکندرانی از ابی حازم برایم حدیث کرد، و گفت: سعد بن سهل برایم نقل کرد که: رسول خدا(ص)در واقعه خیبر فرمود فردا حتما این پرچم جنگ را به مردی می دهم که خدای تعالی به دست او خیبر را فتح می کند، مردی که خدا و رسولش را دوست می دارد، و خدا و رسول او وی را دوست می دارند، مردم آن شب را با این فکر به صبح بردندکه فردا رایت را به دست چه کسی می دهد.وقتی صبح شد مردم همگی نزد آن جناب حاضرشدند در حالی که هر کس این امید را داشت که رایت را به دست او بدهد

[=Book Antiqua]رسول خدا(ص)فرمود: علی ابن ابی طالب کجاست؟:Sham:عرضه داشتند یا رسول الله او درد چشم کرده.فرمود: بفرستید بیاید.رفتند و آن جناب را آوردند.
[=Book Antiqua]حضرت آب دهان خود را به دیدگان علی(ع)مالید، و در دم بهبودی یافت، به طوری که گوئی اصلا درد چشم نداشت، آنگاه رایت را به وی داد.علی(ع)پرسید: یارسول الله!با آنان قتال کنم تا مانند ما مسلمان شوند؟فرمود: بدون هیچ درنگی پیش روی کن تا به درون قلعه شان درآئی، آنگاه در آنجا به اسلام دعوتشان کن، و حقوقی را که خدا به گردنشان دارد برایشان بیان کن، برای اینکه به خدا سوگند اگر خدای تعالی یک مرد را به دست تو هدایت کند برای تو بهتر است از اینکه نعمت های مادی و گرانبها داشته باشی.
[=Book Antiqua]سلمه می گوید: از لشکر دشمن مرحب بیرون شد، در حالی که رجز می خواند، ومی گفت: "قد لمت خیبر انی مرحب..."، و از بین لشکر اسلام علی(ع)به هماوردیش رفت در حالی که می سرود:
[=Book Antiqua]انا الذی سمتنی امی حیدره کلیث غابات کریه المنظره اوفیهم بالصاع کیل السندره (6)
[=Book Antiqua]آنگاه از همان گرد راه با یک ضربت فرق سر مرحب را شکافت و به خاک هلاکتش انداخت و خیبر به دستش فتح شد (7).
[=Book Antiqua]این روایت را مسلم (8) هم در صحیح خود آورده.
[=Book Antiqua]ابو عبد الله حافظ به سند خود از ابی رافع، برده آزاد شده رسول خدا، روایت کرده که گفت: ما با علی(ع)بودیم که رسول خدا(ص)او را به سوی قلعه خیبر روانه کرد، همین که آن جناب به قلعه نزدیک شد، اهل قلعه بیرون آمدند و با آن جناب قتال کردند.مردی یهودی ضربتی به سپر آن جناب زد، سپر از دست حضرتش بیفتاد،ناگزیر علی(ع)درب قلعه را از جای کند، و آن را سپر خود قرار داد و این درب همچنان در دست آن حضرت بود و جنگ می کرد تا آن که قلعه به دست او فتح شد، آنگاه درب را از دست خود انداخت.به خوبی به یاد دارم که من با هفت نفر دیگر که مجموعاهشت نفر می شدیم هر چه کوشش کردیم که آن درب را تکان داده و جابجا کنیم نتوانستیم (9).
[=Book Antiqua]و نیز به سند خود از لیث بن ابی سلیم از ابی جعفر محمد بن علی روایت کرده که فرمود: جابر بن عبد الله برایم حدیث کرد که علی(ع)در جنگ خیبر درب قلعه راروی دست بلند کرد، و مسلمانان دسته دسته از روی آن عبور کردند با اینکه سنگینی آن درب به قدری بود که چهل نفر نتوانستند آن را بلند کنند (10).
[=Book Antiqua]و نیز گفته که از طریقی دیگر از جابر روایت شده که گفت: سپس هفتاد نفر دور آن درب جمع شدند تا توانستند آن را به جای اولش برگردانند (11).
[=Book Antiqua]و نیز به سند خود از عبد الرحمان بن ابی لیلی روایت کرده که گفت: علی(ع)همواره در گرما و سرما، قبایی باردار و گرم می پوشید، و از گرما پروا نمی کرد،اصحاب من نزد من آمدند و گفتند: ما از امیر المؤمنین چیزی دیده ایم، نمی دانیم تو هم متوجه آن شده ای یا نه؟پرسیدم چه دیده اید؟گفتند: ما دیدیم که حتی در گرمای سخت با قبائی باردار و کلفت بیرون می آید، بدون اینکه از گرما پروایی داشته باشد، و بر عکس در سرمای شدید با دو جامه سبک بیرون می آید، بدون اینکه از سرما پروایی کند، آیا تو در این باره چیزی شنیده ای؟من گفتم: نه چیزی نشنیده ام.گفتند: پس از پدرت بپرس شاید او در این باب اطلاعی داشته باشد، چون او با آن جناب همراز بود.من از پدرم ابی لیلی پرسیدم، او هم گفت: چیزی در این باب نشنیده ام.
[=Book Antiqua]آنگاه به حضور علی(ع)رفت و با آن جناب به راز گفتن پرداخت و این سؤال را در میان نهاد.علی(ع)فرمود: مگر در جنگ خیبر نبودی؟عرضه داشتم چرا.فرمود یادت نیست که رسول خدا(ص)ابو بکر را صدا کرد، وبیرقی به دستش داده روانه جنگ یهود کرد، ابو بکر همین که به لشکر دشمن نزدیک شد،مردم را به هزیمت برگردانید، سپس عمر را فرستاد و لوائی به دست او داده روانه اش کرد.عمرهمین که به لشکر یهود نزدیک شد و به قتال پرداخت پا به فرار گذاشت.
[=Book Antiqua]رسول خدا(ص)فرمود: رایت جنگ را امروز به دست مردی خواهم داد که خدا و رسول را دوست می دارد، و خدا و رسول هم او را دوست می دارند، و خدابه دست او که مردی کرار و غیر فرار است قلعه را فتح می کند، آنگاه مرا خواست، و رایت جنگ به دست من داد، و فرمود: بارالها او را از گرما و سرما حفظ کن.از آن به بعد دیگر سرماو گرمایی ندیدم.همه این مطالب از کتاب دلائل النبوة تالیف امام ابی بکر بیهقی نقل شده (12).
[=Book Antiqua]طبرسی می گوید: بعد از فتح خیبر رسول خدا(ص)مرتب سایرقلعه ها را یکی پس از دیگری فتح کرد و اموال را حیازت نمود، تا آنکه رسیدند به قلعه"وطیح"و قلعه"سلالم"که آخرین قلعه های خیبر بودند آن قلعه ها را هم فتح نمود و ده روز واندی محاصره شان کرد (13).
[=Book Antiqua]ابن اسحاق می گوید: بعد از آنکه قلعه"قموص"که قلعه ابی الحقیق بود فتح شد،صفیه دختر حی بن اخطب و زنی دیگر که با او بود اسیر شدند.بلال آن دو را از کنار کشتگان یهود عبور داد، و صفیه چون چشمش به آن کشتگان افتاد، صیحه زد، و صورت خود را خراشید و خاک بر سر خود ریخت.چون رسول خدا(ص)این صحنه را دیدفرمود: این زن فتنه انگیز را از من دور کنید و دستور داد صفیه را پشت سر آن جناب جای دادند، و خود ردائی به روی او افکند.مسلمانان فهمیدند رسول خدا(ص)او را برای خود انتخاب فرموده، آنگاه وقتی از آن زن یهودی آن وضع را دید به بلال فرمود ای بلال مگر رحمت از دل تو کنده شده که دو تا زن داغدیده را از کنار کشته مردانشان عبور می دهی؟
[=Book Antiqua]از سوی دیگر صفیه در ایام عروسی اش که بنا بود به خانه کنانة بن ربیع بن ابی الحقیق برود، شبی در خواب دید ماهی به دامنش افتاد، و خواب خود را به همسرش گفت.
[=Book Antiqua]کنانه گفت: این خواب تو تعبیری ندارد جز اینکه آرزو داری همسر محمد پادشاه حجاز شوی،و سیلی محکمی به صورتش زد، به طوری که چشمان صفیه از آن سیلی کبود شد، و آن روزی که او را نزد رسول خدا(ص)آوردند، اثر آن کبودی هنوز باقی مانده بود.
[=Book Antiqua]رسول خدا(ص)پرسید: این کبودی چشم تو از چیست؟صفیه جریان رانقل کرد (14).
[=Book Antiqua]ابن ابی الحقیق شخصی را نزد رسول خدا(ص)فرستاد که دریک جا جمع شویم با شما صحبتی دارم.حضرت پذیرفت.ابن ابی الحقیق تقاضای صلح کرد، بر این اساس که خون هر کس که در قلعه ها مانده اند محفوظ باشد، و متعرض ذریه واطفال ایشان نیز نشوند، و جمعیت با اطفال خود از خیبر و اراضی آن بیرون شوند، و هر چه مال و زمین و طلا و نقره و چارپایان و اثاث و لباس دارند برای مسلمانان بگذارند، و تنها با یک دست لباس که به تن دارند بروند.رسول خدا(ص)هم این پیشنهاد راپذیرفت به شرطی که از اموال چیزی از آن جناب پنهان نکرده باشند، و گر نه ذمه خدا ورسولش از ایشان بری خواهد بود.ابن ابی الحقیق پذیرفت و بر این معنا صلح کردند.
[=Book Antiqua]مردم فدک وقتی این جریان را شنیدند پیکی نزد رسول خدا(ص)فرستادند که به ما هم اجازه بده بدون جنگ از دیار خود برویم، و جان خود را سالم بدرببریم، و هر چه مال داریم برای مسلمین بگذاریم.رسول خدا(ص)هم پذیرفت.و آن کسی که بین رسول خدا(ص)و اهل فدک پیام رد و بدل می کرد، محیصة بن مسعود یکی از بنی حارثه بود.
[=Book Antiqua]آوردن گوسفند مسموم یک یهودیه برای رسول الله(ص)بعد از آنکه یهودیان بر این صلحنامه تن در دادند، پیشنهاد کردند که اموال خیبر را به ما واگذار که ما به اداره آن واردتر هستیم تا شما، و عوائد آن بین ما و شما به نصف تقسیم شود.رسول خدا(ص)هم پذیرفت به این شرط که هر وقت خواستیم شمارا بیرون کنیم این حق را داشته باشیم.اهل فدک هم به همین قسم مصالحه کردند، در نتیجه اموال خیبر بین مسلمانان تقسیم شد، چون با جنگ فتح شده بود، ولی املاک فدک خالص برای رسول خدا(ص)شد، برای اینکه مسلمانان در آنجا جنگی نکرده بودند.
[=Book Antiqua]بعد از آنکه رسول خدا(ص)آرامشی یافت زینب دختر حارث همسر سلام بن مشکم و برادرزاده مرحب گوسفندی بریان برای رسول خدا(ص)هدیه فرستاد، قبلا پرسیده بود که آن جناب از کدام یک از اجزای گوسفند بیشترخوشش می آید؟گفته بودند از پاچه گوسفند، و بدین جهت از سمی که در همه جای گوسفند ریخته بود، در پاچه آن بیشتر ریخت، و آنگاه آن را برای رسول خدا(ص)آورد،و جلو آن حضرت گذاشت.رسول خدا(ص)پاچه گوسفند را گرفت وکمی از آن در دهان خود گذاشت، و بشر بن براء ابن معرور هم که نزد آن جناب بود،استخوانی را برداشت تا آن را بلیسد، رسول خدا(ص)فرمود از خوردن این غذا دست بکشید که شانه گوسفند به من خبر داد که این طعام مسموم است.آنگاه زینب را صدا زدند، و او اعتراف کرد، پرسید: چرا چنین کردی؟گفت برای اینکه می دانی چه برسر قوم من آمد؟پیش خود فکر کردم اگر این مرد پیغمبر باشد، از ناحیه غیب آگاهش می کنند، و اگر پادشاهی باشد داغ دلم را از او گرفته ام، رسول خدا(ص)از جرم او گذشت، و بشر بن براء با همان یک لقمه ای که خورده بود درگذشت.
[=Book Antiqua]می گوید: در مرضی که رسول خدا(ص)به آن مرض از دنیارفت مادر بشر بن براء وارد شد بر رسول خدا(ص)تا از آن جناب عیادت کند، رسول خدا(ص)فرمود: ای ام بشر آن لقمه ای که من با پسرت درخیبر خوردیم!مدام اثرش به من برمی گردد و اینک نزدیک است رگ قلب مرا قطع کند.ومسلمانان معتقدند که رسول خدا(ص)با اینکه خدای تعالی او را به نبوت گرامی داشته بود به شهادت از دنیا رفت [=Book Antiqua](15).
پی نوشت ها:
1) مجمع البیان، ج 9، ص 119
2) یعنی: بار الها اگر لطف و عنایت تو نبود ما نه حج می کردیم، و نه صدقه می دادیم و نه نمازمی خواندیم، پس بیامرز ما را، فدایت باد آنچه که ما آن را بدست آوردیم. و قدمهای ما را هنگامی که بادشمن ملاقات می کنیم ثابت فرما، و سکینت و آرامش را بر ما نازل فرما.ما هر وقت به سوی جنگ دعوت شویم براه می افتیم، و رسول خدا(ص)هم به همین که ما را دعوت کند اکتفاء واعتماد می کند.
3) یعنی: مردم خیبر مرا می شناسد، که مرحبم، و غرق اسلحه و قهرمانی هستم که همه قهرمانیم را تجربه کرده اند، و در مواقعی که تنور جنگ شعله می زند دیده اند.
4) لشکر خیبر می داند که من عامر، غرق در سلاح و قهرمانی هستم که تا قلب لشکر دشمن پیش می روم.
5) مجمع البیان، ج 9، ص 119.
6) من همانم که مادرم نامم را حیدر گذاشت، من چون شیر جنگلم که دیدنش وحشت است، وضربت من مانند کیل سندره که احتیاج به دو بار وزن کردن ندارد احتیاج به تکرار ندارد.
7) صحیح بخاری، ج 5، ص 171 و مجمع البیان، ج 9، ص 120.
Dirol صحیح مسلم، ج 5، ص 178.
9 و 10 و 11) مجمع البیان، ج 9، ص 120 و 121.
12 و 13) مجمع البیان، ج 9، ص 121.
14) مجمع البیان، ج 9، ص 121.
15) مجمع البیان، ج 9، ص 121.

فتح خیبر



روزی كه ستاره فروزان اسلام در سرزمین " مدینه" درخشید، ملت یهود بیش از قریش، عداوت پیامبر و مسلمانان را به دل گرفتند، و با تمام دسیسه ها و قوای خود، بر كوبیدن آن كمر بستند.

یهودیانی كه در مدینه و اطراف آن سكونت داشتند، به سرنوشت شومی كه نتیجه مستقیم اعمال و حركات ناشایست خود آنها بود، دچار شدند. گروهی از آنها اعدام و برخی مانند قبیله های " بنی قین قاع" و " بنی النضیر" ، از سرزمین مدینه رانده شدند و در " خیبر" و " وادی القری" یا " اذرعات شام" ، سكونت گزیدند.
جلگه وسیع حاصلخیزی را كه در شمال مدینه، به فاصله سیو دو فرسنگی آن قرار دارد؛ " وادی خیبر" می نامند كه پیش از بعثت پیامبر، ملت یهود برای سكونت و حفاظت خویش در آن نقطه، دژهای هفتگانه محكمی ساخته بودند. از آنجا كه آب و خاك این منطقه برای كشاورزی آمادگی كاملی داشت؛ ساكنان آنجا در امور زراعت و جمع ثروت و تهیه سلاح و طرز دفاع،مهارت كاملی پیدا كرده بودند، و آمار جمعیت آنها بالغ بر بیست هزار بود، و در میان آنها مردان جنگاور و دلیر فراوان به چشم می خورد.(1)
جرم بزرگی كه یهودیان خیبر داشتند، این بود كه تمام قبائل عرب را برای كوبیدن حكومت اسلام تشویق كردند، و سپاه شرك با كمك مالی یهودان خیبر، در یك روز از نقاط مختلف عربستان حركت كرده خود را به پشت مدینه رسانیدند. در نتیجه، جنگ احزاب رخ داد؛ و سپاه مهاجم با تدابیر پیامبر و جانفشانی یاران او، پس از یك ماه توقف در پشت خندق، متفرق شدند و به وطن خود- از آن جمله یهودان خیبر به خیبر – بازگشتند و مركز اسلام آرامش خود را باز یافت.
ناجوانمردی یهود خیبر، پیامبر را بر آن داشت كه این كانون خطر را برچیند و همه آنها را خلع سلاح كند ؛ زیرا بیم آن می رفت كه این ملت لجوج و ماجراجو، بار دیگر با صرف هزینه های سنگین، بت پرستان عرب را بر ضد مسلمانان برانگیزند و صحنه نبرد احزاب بار دیگر تكرار شود. بخصوص كه تعصب یهود نسبت به آئین خود، بیش از علاقه مردم قریش به بت پرستی بود، و برای همین تعصب كور بود كه هزار مشرك اسلام می آورد، ولی یك یهودی حاضر نبود دست از كیش خود بردارد!
عامل دیگری كه پیامبر را مصمم ساخت قدرت خیبریان را در هم شكند ، و همه آنها را خلع نماید و حركات آنان را زیر نظر افسران خویش قرار دهد؛ این بود كه او با ملوك و سلاطین جهان مكاتبه نموده و همه آنها را با لحن قاطع به اسلام دعوت كرده بود. در این صورت هیچ بعید نبود كه ملت یهود ، آلت دست كسری و قیصر شوند و با كمك این دو امپراتور، برای گرفتن انتقام، كمر ببندند، و نهضت اسلامی را در نطفه خفه سازند و یا خود امپراتوران را بر ضد اسلام بشورانند، چنانكه مشركان را بر ضد اسلام جوان شورانیدند.
بنابراین دلائل ، پیامبر گرامی فرمان داد كه مسلمانان برای تسخیر آخرین مراكز یهود در سرزمین عربستان، آماده شوند و فرمود: فقط كسانی می توانند افتخار شركت در این نبرد را به دست آورند كه در صلح " حدیبیه" حضور داشته اند، و غیر آنان می توانند به عنوان داوطلب شركت كنند، ولی از غنائم سهمی نخواهند داشت. پیامبر" غیله لیثی" را جانشین خود در مدینه قرار داد، پرچم های سفیدی به دست علی"ع" داد و فرمان حركت را صادر نمود.
تاكتیك پیامبر اكرم(ص) در هنگام حركت

پیامبر به هنگام حركت دادن سپاه اسلام، توجه خاصی به شیوه استتار نظامی داشت. او علاقمند بود كه كسی از مقصد وی آگاه نشود تا دشمن را غافلگیر نموده و قبل از هر گونه اقدامی، محوطه آنها را محاصره نماید. علاوه بر این، متحدان دشمن تصور كنند ، كه مقصد پیامبر به سوی آنها است ، و برای احتیاط در خانه های خود بمانند، و به یكدیگر نپیوندند.قصد پیامبر (ص) كشورگشایی نبود

رهبر بزرگ اسلام با هزار و ششصد سرباز – كه دویست سوار نظام در میان آنها بود - به سوی خیبر پیشروی كرد.(2)هنگامی كه به سرزمین خیبر نزدیك شد، دعای زیر را كه حاكی از نیت پاك او است خواند: بارالها! توئی خدای آسمانها و آنچه زیر آنها قرار گرفته، و خدای زمین و آنچه بر آن سنگینی افكنده. من از تو خوبی این آبادی و خوبی اهل آن و آنچه در آن هست را می خواهم و از بدیهای آن و بدی آنچه در آن قرار گرفته ، به تو پناه می برم.
این دعا در حال تضرع، آن هم در برابر هزار و ششصد سرباز دلیر كه هر كدام كانون سوزانی از عشق و شور به جنگ و نبرد بودند؛ حاكیست كه پیامبر به منظور كشورگشائی، توسعه طلبی و انتقام جوئی پا به این سرزمین نگذاشته است ؛ او برای این آمده است كه این كانون خطر را كه هر لحظه ممكن است پایگاهی برای مشركان بت پرست، قرار بگیرد، درهم بكوبد تا نهضت اسلامی از این ناحیه تهدید نشود. پیامبر پس از فتح دژها و خلع سلاح، اراضی و مزارع آنها را به خود آنها واگذار نمود، و تنها با اخذ " جزیه" در برابر حفظ جان و مال آنها، اكتفاء كرد.
موقعیت استراتژیكی دژهای خیبر

دژهای هفتگانه " خیبر"، هر كدام نام مخصوصی داشتند و نام های آنها به قرار زیر بود: ناعم؛ قموص، كتیبه، نساة، شق؛ وطیح و سلالم . برخی از این دژها گاهی به یكی از سران آن دژ منسوب می شُد؛ مثلا می گفتند: دژ "مرحب" و...همچنین، برای حفاظت و كنترل اخبار خارج دژ، در كنار هر دژی، برج مراقبت ساخته شده بود تا نگهبانان برج ها، جریان خارج قلعه را به داخل گزارش دهند، و طرز ساختمان برج و دژ طوری بود، كه ساكنان آنها بر بیرون قلعه كاملاً مسلط بودند و با منجنیق و غیره می توانستند دشمن را سنگباران كنند.(3) در میان این جمعیت بیست هزاری، دو هزار مرد جنگی و دلاور بود كه فكر آنها از نظر آب و ذخائر غذائی كاملاً آسوده بود ، و در انبارها، ذخایر زیادی داشتند. این دژها آنچنان محكم و آهنین بودند كه سوراخ كردن آنها امكان نداشت، و كسانی كه می خواستند خود را به نزدیكی دژ برسانند، با پرتاب سنگ ، مجروح و یا كشته می شدند. این دژها ، سنگرهای محكمی برای جنگاوران یهود به شمار می رفت.
مسلمانان كه در برابر چنین دشمن مجهز و نیرومندی قرار گرفته بودند؛ باید در تسخیر این دژها از هنرنمائی نظامی و تاكتیك های جنگی حداكثر استفاده را می نمودند . نخستین كاری كه انجام گرفت، این بود كه شبانه تمام نقاط حساس و راهها، به وسیله سربازان اسلام اشغال گردید. این كار به قدری مخفیانه و در عین حال سریع انجام گرفت، كه نگهبانان برجها نیز از این كار آگاهی نیافتند. صبحگاهان كه كشاورزان " خیبر" ، با لوازم كشاورزی از قلعه ها بیرون آمدند؛ چشمانشان به سربازان دلیر و مجاهد اسلام افتاد، كه در پرتو قدرت ایمان و بازوان نیرومند و سلاح های برنده، تمام راهها را به روی آنها بسته اند و اگر قدمی فراتر بگذارند ، فوراً دستگیر خواهند شد. این منظره آنچنان آنها را خائف و مرعوب ساخت، كه بی اختیار پا به فرار گذاردند، و همگی گفتند : محمد با سربازانش اینجاست و فوراً درهای دژها را سخت بسته و در داخل دژها شورای جنگی تشكیل گردید.
نتیجه شورا این بود كه زنان و كودكان را در یكی از دژها، و ذخائر غذائی را در دژ دیگر جای دهند و دلیران و جنگاوران هر قلعه با سنگ و تیر از بالا دفاع كنند و قهرمانان هر دژ در مواقع خاصی از دژ بیرون آیند و بیرون دژ با دلیران اسلام بجنگند. جنگاوران از این نقشه تا آخر نبرد دست بر نداشته ، از این جهت، توانستند مدت یك ماه در برابر ارتش نیرومند اسلام مقاومت كنند، به طوریكه گاهی برای تسخیر یك دژ ، ده روز تلاش انجام می گرفت و نتیجه ای به دست نمی آمد.
سنگرهای یهود فرو می ریزد

از مجموع كتاب های تاریخ و سیره چنین استفاده می شود كه سربازان اسلام، دژها را یك یك محاصره می كردند؛ و كوشش می نمودند كه ارتباط دژ محاصره شده را از دژهای دیگر قطع نمایند، و پس از گشودن آن دژ، به محاصره دژ دیگر می پرداختند.دژهائی كه با یكدیگر ارتباط زیرزمینی داشتند و یا رزمندگان آنها به دفاع سرسختانه بر می خاستند، گشودن آنها به كندی صورت می گرفت، ولی دژهائی كه رعب و ترس برفرماندهان آنها مستولی گشته، و یا روابط آنها با خارج به كلی بریده شده بود، به آسانی تحت تسلط در می آمدند و قتل و خونریزی كمتر اتفاق می افتاد و كار به سرعت زیاد پیش می رفت.
امانتداری در عین نیاز

در حالتی كه گرسنگی شدید، بر مسلمانان مستولی گردیده بود و آنان با خوردن گوشت حیواناتی كه خوردن آنها مكروه است، گرسنگی را برطرف می كردند؛ چوپان سیاه چهره ای كه برای یهودیان گله داری می كرد، حضور پیامبر شرفیاب گردید و درخواست نمود كه حقیقت اسلام را بر او عرضه بدارد. او در همان جلسه بر اثر سخنان نافذ پیامبر ایمان آورد، و گفت: این گوسفندان همگی در دست من امانت است، و اكنون كه رابطه من با صاحبان گوسفندان بریده شده ، تكلیف من چیست؟!پیامبر در برابر دیدگان سربازان گرسنه ، با كمال صراحت فرمود:" در آئین ما خیانت به امانت یكی از بزرگترین جرم ها است. برتو لازم است همه گوسفندان را تا در قلعه ببری و همه را به دست صاحبانشان برسانی." او دستور پیامبر را اطاعت نمود و بلافاصله در جنگ شركت كرد و در راه اسلام جام شهادت نوشید.(4)
آری، پیامبر نه تنها دردوران جوانی، لقب "امین" گرفته بود؛ بلكه در تمام حالات امین و درستكار بود. در تمام دوران محاصره، رفت و آمد گله های قلعه، در صبح و عصر، كاملاً آزاد بود و یك نفر از مسلمانان در فكر ربودن گوسفندان دشمن نبود ؛ زیرا آنان در پرتو تعالیم عالی رهبر خود، امین و درستكار بار آمده بودند.
سردار بزرگ خیبر

پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله برای تصرف دژهای خیبر، فرماندهی لشكر را به عهده دو نفر قرار داد اما آنها نتوانستند پیروز شوند و با ترس از دشمن از میدان باز گشتند. بنا به نقل طبری، پس از بازگشت آخرین فرد از صحنه نبرد، پیامبر و سرداران اسلام سخت ناراحت شدند.در این لحظات ، پیامبر، افسران و دلاوران ارتش را گرد آورد، و جمله ارزنده زیر را كه در صفحات تاریخ ضبط است، فرمود:" لأعطینَّ الرایة َ غداً رجلا یُحبُ الله َ و رسوله و یُحبه الله و رسولُه یفتح الله علی یدیه لیس بفرار."(5)
" این پرچم را فردا به دست كسی می دهم كه خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا و پیامبر او را دوست می دارند و خداوند این دژ را به دست او می گشاید. او مردی است كه هرگز پشت به دشمن نكرده و از صحنه نبرد فرار نمی كند و بنا به نقل طبرسی و حلبی چنین فرمود: كرّارا غیر فرّار، یعنی به سوی دشمن حمله كرده، و هرگز فرار نمی كند.
این جمله كه حاكی از فضلیت و برتری معنوی و شهامت آن سرداری است كه مقدر بود فتح و پیروزی به دست او صورت بگیرد؛ غریوی از شادی توأم با اضطراب ودلهره در میان ارتش و سرداران سپاه برانگیخت. هر فردی آرزو می كرد كه این مدال بزرگ نظامی ، نصیب وی گردد و این قرعه به او افتد.
بالاخره آفتاب با طلوع خود، سینه افق را شكافت، خورشید با اشعه طلائی خود دشت و دمن را روشن ساخت. سرداران گرد پیامبر آمده و دو سردار شكست خورده، با گردن های كشیده متوجه دستور پیامبر شده و می خواستند هر چه زودتر بفهمند كه این پرچم پر افتخار به دست چه كسی داده خواهد شد.
سكوت پر انتظار مردم، با جمله پیامبر كه فرمود: "علی (ع)كجا است؟" در هم شكست . در پاسخ او گفته شد كه او دچار درد چشم است، و در گوشه ای استراحت می كند . پیامبر فرمود او را بیاورید. طبری می گوید: علی (ع)را بر شتر سوار نموده و در برابر خیمه پیامبر فرود آوردند. این جمله حاكی است كه عارضه چشم به قدری سخت بوده كه سردار را از پای در آورده بود. پیامبر دستی بر دیدگان او كشید، و درحق او دعا نمود. این عمل و آن دعا، مانند دم مسیحائی ، آنچنان اثر نیك در دیدگان او گذارد كه سردار نامی اسلام تا پایان عمر به درد چشم مبتلا نگردید.
پیامبر به علی (ع)علیه السلام دستور پیشروی داد. همچنین، یاد آور شد كه قبل از جنگ نمایندگانی را به سوی سران دژ اعزام بدارد و آنها را به آئین اسلام دعوت نماید ؛ اگر آن را نپذیرفتند، آنها را به وظایف خویش تحت لوای حكومت اسلام آشنا سازد كه باید خلع سلاح شوند و با پرداخت جزیه در سایه حكومت اسلامی آزادانه زندگی كنند. اگر به هیچ كدام گردن ننهادند، با آنان بجنگد. جمله زیر، آخرین جمله ای بود كه مقام فرماندهی ، بدرقه راه علی (ع) علیه السلام ساخت و گفت:" لئن یهدی الله بك رجلاً واحداً خیر من ان یكون لك حمرالنعم": هر گاه خداوند یك فرد را به وسیله تو هدایت كند، بهتر از این است كه شتران سرخ موی مال تو باشد و آنها را در راه خدا صرف كنی.(6)
گشودن در خیبر

هنگامی كه امیرمؤمنان"ع" ، از ناحیه پیامبر مأمور شد كه دژهای " وطیح" و " سلالم" را بگشاید. زره محكمی بر تن كرد و شمشیر مخصوص خود،" ذوالفقار" را حمایل نموده؛" هروله" كنان و با شهامت خاصی كه شایسته قهرمانان ویژه میدان های جنگی است، به سوی دژ حركت كرد و پرچم اسلام را كه پیامبر به دست او داده بود، در نزدیكی خیبر بر زمین نصب نمود. در این لحظه ، در خیبر باز گردید، و جنگاوران از آن بیرون ریختند . و دو تن از جنگاوران معروف یهود به نام " مرحب" و " حارث" به دست امام كشته شدند.پس از مرگ حارث، برادرش مرحب برای انتقام وارد میدان شد . امام و مرحب شروع به رجز خوانی كردند.
رجزهای دو قهرمان پایان یافت. صدای ضربات شمشیر و نیزه های دو قهرمان اسلام و یهود، وحشت عجیبی در دل ناظران پدید آورد. ناگهان شمشیر برنده و كوبنده قهرمان اسلام، بر فرق مرحب فرود آمد و سپر و كلاه خود و سنگ و سر را تا دندان ، دو نیم ساخت. این ضربه آنچنان سهمگین بود كه برخی از دلاوران یهود كه پشت سر مرحب ایستاده بودند، پا به فرار گذارده و به دژ پناهنده شدند. و عده ای كه فرار نكردند، با علی (ع) تن به تن جنگیده و كشته شدند ، علی (ع) یهودیان فراری را تا در حصار تعقیب نمود. دراین كشمكش، یك نفراز جنگجویان یهود با شمشیر بر سپر علی (ع) زد و سپر از دست وی افتاد . علی (ع) فوراً متوجه در دژ گردید، و آن را از جای خود كند، و تا پایان كارزار به جای سپر به كار برد. پس از آنكه آن را بر روی زمین افكند، هشت نفر از نیرومندترین سربازان اسلام از آن جمله ابورافع، سعی كردند كه آن را از این رو به آن رو كنند، نتوانستند.(7) در نتیجه قلعه ای كه مسلمانان ده روز پشت آن معطل شده بودند، در مدت كوتاهی گشوده شد.
یعقوبی، در تاریخ خود(8)می نویسد: در حصار از سنگ و طول آن چهار ذرع و پهنای آن دو ذرع بود. شیخ مفید، در ارشاد(9) به سند خاصی از امیرمؤمنان ، سرگذشت كندن در خیبر را چنین نقل می كند: من در خیبر را كنده به جای سپر به كار بردم و پس از پایان نبرد آن را مانند پل به روی خندقی كه یهودیان كنده بودند، قرار دادم. سپس آن را میان خندق پرتاب كردم مردی پرسید آیا سنگینی آن را احساس نمودی؟ گفتم به همان اندازه سنگینی كه از سپر خود احساس می كردم.
عوامل پیروزی

دژهای خیبر فتح شد و یهودیان با شرایط خاصی در برابر ارتش اسلام سر تسلیم فرود آوردند. پیروزی فوق العاده مسلمانان در این نبرد ، درگروی عواملی بود كه اكنون به طور اجمال به آنها اشاره می شود.1- نقشه و تاكتیك نظامی
2- كسب اطلاعات و تحصیل اسرار داخلی دشمن.
3- جانبازی و فداكاری همه جانبه امیرمؤمنان. اینك ما هر سه قسمت را مورد بررسی قرار می دهیم.
1- نقشه و تاكتیك نظامی

ارتش اسلام در نقطه ای فرود آمد، كه روابط یهودیان را با دوستان آنان (قبائل غطفان) قطع نمود. به طور كلی در میان تیره های غطفان ، مردان شمشیر زن و بی پروا فراوان بود، و اگر آنها به كمك یهودیان شتافته و دست به دست هم داده بودند؛ فتح دژهای خیبر غیرممكن بود. قبیله " غطفان" وقتی از حركت ارتش اسلام آگاهی یافتند، با تجهیزات كافی برای نجات متحدان خود حركت كردند؛ ولی هنوز چیزی راه نپیموده بودند، كه در میان آنان شایع شد كه یاران محمد" ص" از یك راه انحرافی متوجه سرزمین آنها شده اند. این شایعه به قدری قوت گرفت كه آنان از نیمه راه بازگشتند و تا پایان فتح خیبر از جایگاه خود حركت نكردند.2- كسب اطلاعات

پیامبر اسلام در نبردها به كسب اطلاعات اهمیت فراوان می داد، و پیش از محاصره خیبر بیست تن از پیشتازان جنگ را به سرپرستی" عبادبن بشیر"، به سوی خیبر روانه ساخت. آنان با یك نفر از یهودیان در نزدیكی خیبر روبرو شدند. عباد پس از مذاكره با او دریافت كه وی از كارآگاهان یهود است. فوراً دستور داد او را دستگیر كرده به حضور پیامبر بردند. او وقتی به مرگ تهدید شد، همه اسرار یهودیان خیبر را بیرون ریخت. در نتیجه ، معلوم شد كه خیبریان پس از گزارش رهبر منافقان، "عبدالله بن سلول" روحیه خود را سخت باخته اند، و هنوز از قبیله غطفان كمكی به آنها نرسیده است. البته در این باره ، نمونه های دیگری وجود دارد كه مجال بیان آنها نیست.3- فداكاری امیرمومنان"ع"

فداكاری حضرت علی (ع)علیه السلام در فتح خیبر پیشتر بیان شد. اینك به ذكر جمله ای از خود آن حضرت می پردازیم:" ما در برابر ارتش بزرگ یهود و دژهای آهنین آنها قرار گرفتیم. دلاوران آنها هر روز از دژها بیرون آمده مبارز می طلبیدند، و گروهی را می كشتند. در این لحظه ، پیامبر خدا به من دستور داد تا برخیزم و به سوی دژ بروم. من با قهرمانان آنها رو به رو شدم، گروهی را كشته و گروهی را عقب راندم. آنان به دژ پناهنده شدند و در را بستند. من در دژ را كنده و تنها وارد شدم، كسی در برابر من مقاومت نكرد و در این راه كمكی جز خدا نداشتم."(10)
گذشت در هنگام پیروزی

مردان الهی و جوانمردان بزرگ جهان، به هنگام فتح وپیروزی با دشمن ناتوان و رنجور ، باكمال لطف و محبت معامله می نمایند. اغماض و گذشت آنان بر سر دشمن، سایه می افكند و از لحظه ای كه دشمن تسلیم می شود، از در عطوفت وارد شده، انتقام جوئی و كینه توزی را كنار می گذارند.پیشوای بزرگ مسلمانان پس از فتح خیبر، بالهای عطوفت خود را بر سر مردم خیبر گشود،( مردمی كه با صرف هزینه های زیاد، اعراب بت پرست را بر ضد او شورانیده و مدینه را مورد تهاجم و در آستانه سقوط قرار داده بودند) و تقاضای یهودیان خیبر را، مبنی بر اینكه آنان در سزمین خیبر سكنی گزینند، و اراضی و نخل های خیبر در اختیار آنها باشد و نیمی از درآمد را به مسلمانان بپردازند، پذیرفت.(11) حتی به نقل ابن هشام، مطلب یاد شده را خود پیامبر پیشنهاد كرد، و دست یهود را در امور كشاورزی و غرس نهال و پرورش درختان باز گذارد.
پی نوشتها:

1- ج2، ص46.2- " امالی طوسی"/164- ابن هشام، ج2، ص328.
3- " سیره حلبی" ، ج 3، ص 38.
4-" سیره ابن هشام، ج 3، ص 345.
5- " مجمع البیان"، ج9، ص 120.
6- " صحیح مسلم"، ج 5، ص 195.
7- " تاریخ طبری"، ج 2، ص 94.
8- ج2، ص 46.
9- ارشاد، ص59.
10- خصال، ج2،ص16.
11- سیره ابن هشام،ج1، ص337.


تصویری از قلعه خیبر که توسط حضرت علی (ع) فتح شد
موضوع قفل شده است