آداب دعا در نيايشهاي انبياء
تبهای اولیه
آداب دعا در نيايشهاي انبياء
نويسنده: عاطفه زرسازان (دکتراي علوم قرآن و حديث)
نشريه: بيّنات
شماره: 55 سال چهاردهم
چکيده
دعا يگانه راه ارتباط بندگان با مبدأ بوده و تنها وسيلهاي است که خداي متعال براي ارتباط با خود مقرر فرموده است، اگر اين ارتباط و توجه به مبدأ نباشد، خداي منان عنايت خاصهي خود را قطع خواهد فرمود. در اين صورت، بندگان استعداد پذيرش اين عنايت را از دست داده و مقتضاي رحمت الهي را از کف ميدهند. قرآن کريم اين حالت را نوعي استکبار ميداند آن هم از موجودي که هيچ حيثيتي جز حيثيت بندگي ندارد. و از آنجا که هر يک از عبادتها، آداب و اسرار و احکامي دارند، دعا نيز به منزله برجستهترين عبادت، آداب واحکام و اسراري دارد. امام صادق (ع) فرمودهاند: «احفظ آداب الدعاء و انظر من تدعو و کيف تدعو» بر آداب دعا محافظت کن و ببين چه کسي را ميخواني و چگونه ميخواني؟(1) قرآن کريم از خلال نيايشهاي انبيا، آداب دعا و احکام آن را مطرح کرده است و ما در اين پژوهش ضمن آوردن نيايشهاي انبيا با آداب و احکام دعا آشنا ميشويم.
کليد واژهها: نيايش، انبياء، تفاسير، اوصاف دعا
دعا و نيايش
«دعا آن است که کسي را با صدا و کلام خود متوجه خود کني.»(2) و در «لسانالعرب» آمده است: «دعا الرجل ناداه» او را صدا زد.(3)
علامه طباطبايي «دعا» را آن ميداند که از قلب برخيزد و زبان فطرت آن را طلب کند، نه اينکه زبان هرطور خواست حرکت کند. بدان معنا که انسان چنين حقيقتي را در باطن جان خود ميشناسد و به طور روشن آن را ميفهمد.(4) ويژگي مهم اين تعريف آن است که شامل دعاي تکويني نيز ميشود. از اين رو علامه طباطبايي در ذيل همان عبارت، با کمي فاصله مينويسند:
لذا ميبينيد که خداي متعال حتي آنچه را که زبان در آن دخالت ندارد سؤال شمرده و در قرآن کريم فرموده: آنچه را سؤال کردهايد به شما عطا شده است. و اجمال مطلب آنکه نعم الهي قابل ذکر و سؤال و احصاء نيست و هرگز با زبان آن را نخواستهاند.(5)
شايد بتوان از مجموع آنچه گفته شد: چنين استفاده کرد که بهترين و جامعترين تعريف براي دعا، همان «طلب به معني عام» است که شامل تمامي اقسام دعا، حتي - دعاي تکويني - نيز ميشود.
عنايت انبيا به دعا و اصرار بر آن درهمه حال، نمونهاي از ادب انبيا در برابر خالق است. انبيا در هنگام دعا هرگز خود را نميبينند و عزم تماشاي معشوق را دارند که خويش را در نهان و عيان بر دل و ديدهي انسان نمايانده است. چنين است که دعا بيش از هر عامل و سبب ديگر در نيل به فلاح مؤثر ميباشد و در واقع راهي کوتاه و مستقيم به سوي خداوند تلقي ميشود و دعا به منزلهي برجستهترين عبادت، آداب و احکام و اسراري دارد.
به عنوان نمونه يکي از «آداب دعا» که خداوند پيامبرش را تعليم ميدهد، اين است که دعا را آهسته و با تضرع و ناله مطرح کنيم. و در دل خويش، پروردگارت را بامدادان و شامگاهان با تضرع و ترس، با صداي بلند، ياد کن و از غافلان مباش.(6)
در تفسير گرانقدر الميزان، «تضرّع» از «ضراعت» به معناي تملّق توأم با نوعي خشوع و خضوع آمده و «خيفة» را نوع مخصوصي از ترسيدن گرفته و مراد از آن را نوعي که با ساحت مقدس خداوند مناسب است، ميداند؛ و چنين نتيجه ميگيرد که در معناي «تضرع» ميل و رغبت به نزديک شدن به شخص متضرعاليه نهفته، و در معناي خيفة، پرهيز و ترس و ميل به دور شدن از آن شخص وجود دارد. سپس ادامه ميدهد يعني آدمي در ذکر گفتنش، حالت آن شخص را داشته که چيزي را هم دوست دارد و به اين خاطر نزديکش ميرود و هم از آن ميترسد و از ترس آن به عقب برگشته و دور ميشود، در اينجا ذکر و ياد پروردگار را دو قسم کرده: يکي در دل و ديگري به زبان و آهسته، آنگاه هر دو قسم را مورد امر قرار داده، و ذکر به صداي بلند را چون با ادب عبوديّت منافات دارد، مورد امر قرار نداده است.(7)
«احکام دعا» يعني انسان چه چيزي از خدا بخواهد و چه چيز نخواهد. قرآن کريم از خلال بيان نيايشهاي انبيا آداب دعا و احکام آن را مطرح کرده است. از مضامين دعاي انبيا ميتوان به آداب زير دست يافت:
1. ربوبيّت الهي در دعاي پيامبران
انبيا قبل از هر چيز، در دعا از اسم شريف «ربّ، ربّنا، ربّي» استفاده ميکردند، چون ربوبيّت، واسطه ارتباط بنده با خدا، ميباشد و فتح باب هر دعايي است. به عبارتي ديگر، چون به هنگام دعا، مقام بنده، مقام اظهار نياز و درخواست و طلب حاجت است، بايد از اسمي بهره گرفت که مناسب مقام باشد. از اين رو، «ربّ» که به معناي مالک و تربيت کننده است. براي دعا مناسبتر است و انسان با ذکر اين نام خود را غرق در الطاف الهي و وابسته دائمي به عنايات او ميبيند. آيات زير مصاديق گويايي از اين مطلب ميباشد.
چنانکه در دعاي حضرت آدم وحوا آمده است: {رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا} (اعراف، 7 / 23) پروردگارا، ما بر خويشتن ستم کرديم. اين نيايش، راز و نيازي است که آن دو بزرگوار بعد از خوردن از درختي که خداوند از نزديکي به آن نهيشان کرده بود با خداي خود کردند و به صفت ربوبيّتي متوسل شدند که دافع هر شر و جاذب هر خيري است.
يکي از دعاهاي حضرت ابراهيم (ع) زماني است که، هاجر و اسماعيل (ع) را در مکه - آن بيابان لم يزرع - به امر خداوند گذاشت و چنين دعا کرد: و (ياد کن) هنگامي را که ابراهيم گفت: پروردگارا اين شهر را ايمن گردان... پروردگارا، آنها بسياري از مردم را گمراه کردند... پروردگارا، بي گمان تو آنچه را که پنهان ميداريم، و آنچه را که آشکار ميسازيم ميداني... پروردگارا، مرا برپادارنده نماز قرار ده، و از فرزندان من نيز (چنين فرما)، پروردگارا، دعاي مرا بپذير. پروردگارا، روزي که حساب برپا ميشود، بر من و پدر و مادرم و بر مؤمنان ببخشاي.(8)
علامه طباطبايي در ذيل اين آيات آوردهاند:
از جمله لطائفي که در دعاي آن حضرت به چشم ميخورد، اختلاف تعبير در نداء است، در يک جا «ربّ» آمده و در جاي ديگر «ربّنا»، در اولي پروردگار را به خود نسبت داد، به خاطر آن موهبتهايي که خداوند مخصوص او ارزاني داشته است، از قبيل سبقت در اسلام و امامت، و در دومي پروردگار را به خودش و ديگران نسبت داده، به خاطر آن نعمتهايي که خداوند هم به او و هم به غير او ارزاني داشته است.(9) اين ندا اعتراف داعي را به ربوبيّت خدا در هر چيز و به عبوديّت خود نسبت به پروردگار عالم ميرساند.(10)
حضرت عيسي (ع) که خود يکي از مظاهر کامل بندگي و ادب و خضوع و خشوع است، اين چنين دعا ميکند:
عيسي پسر مريم گفت: بارالها، پروردگارا، از آسمان، خواني بر ما فرو فرست تا عيدي براي اوّل و آخر ما باشد و نشانهاي از جانب تو. و ما را روزي ده که تو بهترين روزي دهندگاني.(11)
«الله» نامي است که در بيان نامهاي خداوند جلوه خاصي دارد. در روايتي از امام حسن عسگري (ع) نقل شده است که فرمودند: «الله» همان است که هر آفريدهاي به هنگام قطع اميد و در نيازمندي و گرفتاريها از همه روي ميگرداند و دل از اسباب ميبرد و دل به او ميبندد.(12)
نکته جالب اين است که دعا به نداي {اللَّهُمَّ رَبَّنا} آغاز ميشود و حال آنکه سايرانبيا دعاي خود را تنها با کلمهي «ربّ» يا «ربّنا» افتتاح ميکردند. مفسّران اين زيادتي ندا در دعاي مسيح را، براي رعايت ادب نسبت به موقف دشوار خود ميدانند. شايد به اين علت که چون حواريون معجزات باهر و روشن عيسي (ع) را ديده بودند. در چنين شرايط، درخواست معجزه مناسب با مقام ايمان و اخلاص نبوده و ممکن است پيامدهاي ناگوار داشته باشد. از اين رو عيسي (ع) با احتياط کامل و با آوردن کلماتي که بيشتر رحمت حق را جلب ميکند، درخواست خود را مطرح ميکند.(13)
ما اين گونه ادب را در نيايشهاي پيامبر (ص) شاهديم، چنانکه خداوند به او دستور ميدهد:
و بگو: پروردگارا، مرا (در هر کاري) به طرز درست داخل کن و به طرز درست خارج ساز. و از جانب خود براي من تسلطي ياري بخش قرار ده.(14)
2. اوصاف الهي در آغاز دعا
ادب ديگر اينکه انبيا، بعد از ذکر نام ربّ، شروع به، ثنايي جميل از پروردگار ميکنند. کما اينکه ادب عبوديّت هم اين گونه اقتضا ميکند. انسان براي تقرّب به خدا آفريده شده است و بايد از تمام امکانات زندگي براي رسيدن به اين مقصود بهره گيرد، و حقيقت دعا هم، توجه به بارگاه معبود و حرکت در مسير هدف خلقت و قرب الهي است که براي مؤمنان معراجي روحي و معنوي است. حقيقت و روح دعا توجه قلبي انسان به خدا است و ميزان توجه انسان به خداوند به ميزان معرفت و محبت انسان به ذات ربوبياش بستگي دارد. از اين رو توجه به صفات و اسماء و حمد و ثناي الهي قبل از دعا و به هنگام دعا سفارش شده است. محمد بن مسلم از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمودند: در کتاب اميرالمؤمنين (ع) آمده است که ستايش، قبل از سؤال و تقاضا است.(15)
از جمله ادعيه پيامبران، دعايي است که قرآن کريم از حضرت يونس (ع)، در ايّامي که در شکم ماهي به سر ميبرد، حکايت ميکند:... تا در (دل) تاريکيها ندا در داد که: معبودي جز تو نيست، منزّهي تو، راستي که من از ستمکاران بودم.(16)
حضرت يونس (ع)، در بين انبيا، تنها کسي است که در آغاز دعا کلمه «ربّ» را به کار نبرده است. در اين جمله حضرت (ع)، از آنچه که عملش نشان ميداد، بيزاري ميجويد، چون عمل او ولو اينکه او چنين قصدي نداشت اين معنا را ميرساند که، غير از خدا مرجع ديگري است، که بتوان به او پناه برد. لذا وي از اين معنا، بيزاري جسته و عرض داشت: {لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ} وجه ديگر اينکه قبل از دعا، پاک شمردن و تنزيه خدا از هر عيب و نقص و ظلم و ستم، و هر گونه گمان سوء دربارهي ذات پاک او را برخود لازم ميداند. چون رفتار يونس (ع) اين معنا را ميرساند که، ممکن است که کسي به کارهاي خدا اعتراض نموده، و بر او خشم بگيرد، يا اينکه ممکن است کسي از تحت قدرت او بيرون شود، لذا براي عذر خواهي از آن گفت: «سبحانک».(17)
به پيامبر (ص) نيز خداوند، چنين دستور ميدهد: بگو: بارخدايا، تويي که فرمانفرمايي؛ هر آنکس را که خواهي، فرمانروايي بخشي؛ و از هر که خواهي، فرمانروايي باز ستاني؛ و هر که را خواهي، عزت بخشي؛ و هر که را خواهي، خوار گرداني؛ همهي خوبيها بدست توست، و تو بر هر چيز توانايي.(18)
حقيقت و روح دعا توجه قلبي انسان به خداوند است و ميزان توجه انسان به خداوند به ميزان معرفت و محبت انسان به ذات ربوبياش بستگي دارد. از اين رو توجه به صفات و اسماء و حمد و ثناي الهي قبل از دعا و به هنگام دعا سفارش شده است. بر اين اساس در اين آيه ميبينيم که در ابتدا خداوند لفظ «اللهم» را آورده است که در واقع همان «يا الله» ميباشد که حرف ندا حذف شده و به جاي آن «م» مشدد در انتها اضافه گشته است. و بعد از «اللهم» به پيامبر تعليم ميدهد که خداي خود را ثناي جميل بکند. در آيه اشاره ميکند که تو خدايي هستي که تمامي خيرها به طور مطلق به دست تو است و قدرت مطلقه خاص تو است.
3. اقرار به گناه
ديگر از آداب دعاي انبيا بعد از ستايش جميل، اقرار به بديها و گناهان ميباشد، اقرار به بديها روح انسان را براي اتصال به رحمت فضل خداوند آماده ميکند، اقرار به گناه موجب چشيدن روحانيّت و معنويّت دعا ميشود و زمينه و توفيق توبه را فراهم ميکند.
نوح (ع)؛ پيامبري که نه قرنونيم، ستم بدترين و سرکشترين قوم و طاغيترين امّت را تحمّل کرده و صبورانه به هدايت آنها انديشيده است، اکنون خود را در محضر الهي بدهکار ميداند و از خداي سبحان طلب مغفرت ميکند و اين گونه در اواخر زندگي خويش، ادب دعا را به ما ميآموزد: پروردگارا، بر من و پدر و مادرم و هر مؤمني که در سرايم درآيد، و بر مردان و زنان با ايمان ببخشاي، و جز بر هلاکت ستمکاران ميافزاي.(19)
سيد قطب آورده است:
اين نشان دهندهي ادب عبد در برابر ربّ ميباشد، عبدي که فراموش نکرده که بشر است و خطا و قصور دارد، هر چند که اطاعت و عبادت کند و داخل بهشت نميشود، جز اينکه خدا با فضلش با او معامله کند.(20)
موسي (ع) نيز، زماني که از کوه طور باز ميگردد، چنين ميگويد: پروردگارا، من و برادرم را بيامرز و ما را در (پناه) رحمت خود درآور، و تو مهربانترين مهرباناني.(21) اين تقاضاي بخشش براي خود و هارون (ع)، نه به خاطر آنست که گناهي از آنان سرزده، بلکه يک نوع خضوع به درگاه پروردگار و بازگشت به سوي او و ابراز تنفر از اعمال زشت بتپرستان همچنين سرمشقي است براي همگان تا فکر کنند جايي که موسي وهارون که انحرافي پيدا نکرده بودند چنين تقاضايي از پيشگاه خدا کنند، ديگرا ن بايد حساب کار خود را برسند و سرمشق بگيرند و رو به درگاه پروردگار آورده، از گناهان خود تقاضاي عفو و بخشش کنند، البته بعضي معتقدند شايد اين آمرزش موسي (ع) براي خود، به خاطر پرخاش به هارون و يا به خاطر انداختن الواح تورات باشد.(22)
خداوند پيامبرش را نيز تعليم ميدهد که نيايش مغفرتطلبانه داشته باشد، و بگو: پروردگارا، ببخشاي و رحمت کن (که) تو بهترين بخشايندگاني.(23)
پيداست که آمرزشخواهي چه اهميت و جايگاه رفيعي نزد خداوند دارد. خداوند بدين وسيله، بندگان محبوب خود را آماده بهرهوري از خوان نعم و الطاف پيدا و پنهانش ميسازد. اين گونه دعا و تعليم، مجال هر گونه ناداني و غفلت و سيهدلي را از ميان ميبرد و زمينهساز تطهير جان و ذهن آدمي ميشود. از نيايش بخششخواهانه انبيا ميآموزيم، که در سلوک توحيدي نيز، بيم غرور و خودفريبي ميرود و سالک حقجو بايد هوشيارانه در جستوجوي آسيبشناسانهي رفتارهاي خود برآيد.
4. ياد کردن نعمتها
يوسف (ع)، وقتي والدين و برادرانش، بعد از ديدن عظمت او به خاک افتادند، پس از يادآوري خاطرات گذشته به طور مجمل اين گونه دعا کرد: پروردگارا، تو به من دولت دادي و از تعبير خوابها به من آموختي. اي پديدآورنده آسمانها و زمين. تنها تو در دنيا و آخرت مولاي مني؛ مرا مسلمان بميران و مرا به شايستگان ملحق فرما.(24)
در نيايش يوسف پيامبر، ادب بندگي و سپاسگزاري به طرز چشمگيري انسان را به تأمل وا ميدارد. آن حضرت پيش از آنکه خواستههاي خود را بيان دارد، از آنچه پروردگارش به او ارزاني داشته است، سخن ميراند. اين نوع بندگي و نيايشگري سبب خواهد شد تا شخص همواره از خدا راضي و شاکر نعمتهايش باشد و نيز آرامش خويشتن را که تضمين کنندهي سلامت و امنيت و پيشرفت در زندگي و جامعه است، حفظ نمايد. وي بعد از آنکه خداي را ثنا گفت و احسانهاي او را در نجاتش از بلاها و نوائب برشمرد، خواست تا نعمتهايي را هم که خداوند، مخصوص او ارزاني داشته برشمرد، حضرت يوسف (ع) همه اين کارها را از خداوند سبحان ميداند و نميگويد من خود رنج کشيدم و به اين مرحله رسيدم. مفسّر بزرگ علامه طباطبايي آورده است:
آن جناب آنچنان محبت الهي در دلش هيجان يافته که به کلي توجهش از غير خدا قطع شده، در نتيجه يک باره از خطاب و گفتگو با پدر صرفنظر کرده و متوجه پروردگار خود شده است وخداوند را مخاطب قرار داده و ميگويد: «پروردگارا اين تو بودي که از سلطنت سهمي به سزا ارزانيم داشتي، و از تأويل احاديث تعليمم دادي».(25)
از آن جمله مناجاتي است که قرآن از حضرت ذکريا (ع)، براي درخواست فرزند، نقل کرده است: (اين) يادي از رحمت پروردگار تو (درباره) بندهاش ذکرياست. آنگاه که (ذکريا) پروردگارش را آهسته ندا کرد. گفت: پروردگارا، من استخوانم سست گرديده و (موي) سرم از پيري سپيد گشته، و - اي پروردگار من - هرگز در دعاي تو نااميد نبودهام. و من پس از خويشتن از بستگانم بيمناکم و زنم نازاست، پس از جانب خود وليِّ (و جانشيني) به من ببخش. که از من ارث برد و از خاندان يعقوب (نيز) ارث برد، و او را - اي پروردگار من - پسنديده گردان.(26)
سيد قطب آورده است:
زکريا (ع) در اين موقف در نهايت قرب و اتصال، پروردگارش را ميخواند، چنانکه شاهديم، «ربّ» را بدون حرف ندا بکار برده است.(27) او در اينجا با ذکر {وَ لَمْ أَکنْ بِدُعائِک رَبِّ شَقِيًّا} چنين بيان ميکند که از دوران جواني تا امروز که استخوانهايش سست و موي سرش سفيد شده، همچنان، معتکف و گداي اين درگاه بودم و هيچ وقت نااميد و تهي دست برنگشتهام. اين نحو تضرع، خود باعث شده که خدا اين دعايش را نيز شنيده و او را وارثي پسنديده ارزاني دارد.(28)
فراموش کردن امکانات و الطاف الهي - در گذشته و حال - که اغلب بر اثر فراواني و تکرار آن دست ميدهد، موجب ميشود که بعضي از مؤمنان، اندک اندک از توجه به آفريدگار و مناجات با وي غافل شوند. و بدين گونه انبيا که خود الگوي انسان کامل، امام، شاقول و ترازو براي ديگر انسانها هستند، به ما ميآموزند که همواره يادآور اين نعم و الطاف الهي باشيم.
5. ياد کردن خواستها
بعد از ذکر نعم الهي، نوبت به ذکر حوائج ميرسد. يکي ديگر از آداب دعاي انبيا اين است که، حوائج معنوي را، به طور صريح ذکر ميکردند، امّا حوائج مادي را به طور غير مستقيم بيان مينمودند.
دعاي حضرت ابراهيم (ع)، زماني که هاجر و اسماعيل (ع) را در مکه (بيابان لم يزرع) به امر خداوند گذاشت، چنين است: و (ياد کن) هنگامي را که ابراهيم گفت: «پروردگارا، اين شهر را ايمن گردان، و مرا و فرزندانم را از پرستيدن بتان دور بدار. پروردگارا، آنها بسياري از مردم را گمراه کردند. پس هر که از من پيروي کند، بي گمان او از من است، و هر که مرا نافرماني کند، به يقين، تو آمرزنده و مهرباني، پروردگارا، من (يکي از) فرزندانم را در درّهاي بي کشت، نزد خانه محترم تو، سکونت دادم. پروردگارا، تا نماز را به پا دارند. پس دلهاي برخي از مردم را به سوي آنان گرايش ده و آنان را از محصولات (مورد نيازشان) روزي ده باشد که سپاسگزاري کنند.(29)
ادبي که ابراهيم (ع) در اين دعا بکار برد، اين است که هر حاجتي از حوائج را که ذکر کرده، چون ممکن بود به غرض مشروع درخواست شود و هم به غرض نامشروع، آن جناب غرض مشروع و صحيح خود را در کلام خود ذکر کرده و بياني آن را ادا نموده که هر کس ميتواند از آن پي ببرد که وي تا چه اندازه اميد به رحمت پروردگار در دلش فوران داشته، مثلاً بعد از اين که عرض کرد: «مرا و فرزندانم را از اينکه پرستش بتها کنند دور بدار» غرض خود را اين طور بيان نمود: «پروردگارا به درستي که آنها گمراه کردند بسياري از مردم را - و اگر مجدداً نداي «ربّ» را تکرار کرده، به منظور تحريک رحمت الهي ميباشد. همچنين بعد از اينکه عرض کرد: «پروردگارا اينک که من ذريه خود را در بيابان لميزرع در کنار خانه تو سکونت دادم» غرض خود را از اين گفتار اين طور بيان نمود: «پروردگارا براي اينکه نماز به پا دارند. و نيز بعد از آنکه درخواست کرد: «دلهايي از مردم را به سوي آنان معطوف بدار و از ميوهها روزيشان فرما» دنبالش عرض خود را چنين شرح داد: «باشد که آنان تو را شکر گذارند.»(30)
اين دعا نمونه کامل براي انسان ذاکر شاکر ميباشد و در سياق آن، ذلّت و بيچارگي موج ميزند.
حضرت موسي (ع)، نيز بعد از قتل قبطي، چنين دعا ميکند: گفت: پروردگارا، من بر خويشتن ستم کردم، مرا ببخش. پس خدا از او درگذشت که وي آمرزنده مهربان است.(31) اين دعا، چون مربوط به امور مادي و دنيوي نبود، بلکه صرفاً توسل به مغفرت خدا بود، موسي (ع) به حاجت خود تصريح ميکند، اما بعد از فرار از مصر، چنين مناجات ميکند: پروردگارا، من به هر خيري که سويم بفرستي سخت نيازمندم.(32)
حضرت موسي (ع)، در اين رسالتش گذشته از التجا و تمسّک به ربوبيّت که خود ادب جداگانهاي است، ادب ديگري بکار برده و آن اينکه: درخواست نان از جانب حضرت موسيبنعمران در حالي صورت ميپذيرد که او به رغم احتياج شديد خويش از اظهار آشکار و مستقيم آن خودداري ميورزد. او تنها از وضع خود پس از قتل و فرار و تعقيب سخن ميگويد و خير را که در آن شرايط به جز نان نيست، ميطلبد يعني تنها احتياج و نياز خود را بازگو ميکند و بقيه را به لطف پروردگار وا ميگذارد. اين نوع ادب ورزيدن در حيات انبيا و اوليا شواهد بسيار دارد.(33)
حضرت ايّوب (ع)، سرگذشتي غمانگيز و در عين حال پرشکوه و با ابهت دارد. صبر و شکيبايي او مخصوصاً در برابر حوادث ناگوار عجيب بود. به گونهاي که «صبر ايّوب» يک ضربالمثل قديمي است، زماني که ايّوب، گرفتار مشکلات ميشود، چنين دست به دعا برميدارد: و ايوب را (ياد کن) هنگامي که پروردگارش را ندا ميداد که: به من آسيب رسيده است و تويي مهربانترين مهربانان.(34)
علامه طباطبايي در اين باره ميگويد:
ايوب همانند ساير پيامبران به هنگام دعا براي رفع اين مشکلات طاقت فرسا، نهايت ادب را در پيشگاه خدا به کار ميبرد، حتي تعبيري که بوي شکايت بدهد نميکند، هرگز جزع و ناله نکرد و جز به خدا به احدي متوسل نشد و بدون اذن خدا چيزي هم از او نخواست تا اينکه مأذون شد. او تنها ميگويد: من گرفتار مشکلاتي شدهام و تو ارحمالراحميني و پروردگارش را در نهايت رحمت ميخواند حتي نميگويد مشکلم را برطرف فرما زيرا او ميداند او بزرگ است و رسم بزرگي ميداند. وجوه ادبي که در اين دعا بکار رفته از بيانات قبلي روشن ميشود. ايوب حاجت خود را که عبارت بود: از بهبودي از مرض صريحاً ذکر نکرد، او نيز خواست هضم نفس کند و حاجت خود را کوچکتر از آن بداند که از پروردگار درخواست آن را بکند.(35)
انبيا (ع) هيچ وقت حاجت خود را اگر درباره امور دنيوي بود، صريحاً ذکر نميکردهاند اگر چه غرضشان از آن حاجت، پيروي نفس هم نبوده است.
6. گستردگي خواستها
ديگر از آداب دعاي انبيا، فراخواهي در دعا ميباشد. دعا براي برادران و دوستان مؤمن مخصوصاً افراد ذويالحقوق، علاوه بر اينکه از آداب دعا و اسباب اجابت خواستههاست، از حقوق ثابت مؤمنان بر يکديگر است. انسان مؤمن بايد بر اساس اصل کلي «براي ديگران دوست بدار هر چه براي خود ميخواهي» برادران و خواهران ايماني خود را از دعاي خير خويش محروم نسازد. از امام صادق (ع) منقول است که: هر کس در اتمام دعا چهل نفر از برادران (ايماني) خود را جلو بيندازد و دربارهي آنان دعا کند و پس از آن دربارهي خود دعا کند دعاي او، هم دربارهي آنان و هم دربارهي خودش مستجاب ميگردد.(36)
نوح (ع)، در اواخر زندگي خويش اين گونه دعا ميکند: پروردگارا، بر من و پدر و مادرم و هر مؤمني که در سرايم درآيد، و بر مردان و زنان با ايمان ببخشاي، و جز بر هلاکت ستمگران ميافزاي.(37)
در اين دعا ميبينيم که نوح (ع) در اول، طلب بخشش براي خود سپس براي والدينش و بعد از آن براي کليه مؤمنين ميکند. نوح (ع) بعد از نفرين کفّار قومش، ادب الهي چنين اقتضا ميکند که اين وعده را که به پروردگارش ايمان آورده و به دعوتش گرويدهاند از نظر دور نداشته از خدا خير دنيا و آخرت را برايشان درخواست کند، لذا ابتدا خود را دعا کرد سپس والدينش و بعد مؤمنين معاصرش و بعد از آن همه اهل توحيد، چه معاصرينش و چه آيندگان آنها.
حضرت شعيب (ع) نيز چنين دعا ميکند: ... بار پروردگارا، ميان ما و قوم ما به حق داوري کن که تو بهترين داوراني.(38) شعيب گفت: «بين ما» و نگفت: «بين من»، وجهش اين بود، که مؤمنين به توحيد را نيز ضميمه کرده باشد، چون کفار قومش در تهديد او مؤمنين را هم تهديد کرده و به همه آنها گفته بودند: اي شعيب، يا تو و کساني را که با تو ايمان آوردهاند، از شهر خودمان بيرون خواهيم کرد؛ يا به کيش ما برگرديد. گفت: آيا هر چند کراهت داشته باشيم؟(39) از اين جهت او نيز مؤمنين را ضميمه خود کرد و آنان را از قوم بريده با خود به درگاه خداوند گسيل داشته و گفت: پروردگارا حق را در بين ما و قوم ما ظاهر ساز و اين فراخواهي يکي از آداب دعا ميباشد.
با تأمل در نيايش انبيا و اوليا ميتوان نمونههاي بسيار از اين دست نشان داد. در حقيقت نيايشگران نکتهسنج، در حال گفتوگو با معبود خود ديگر خبري از خود ندارند و اثري از نفس نميبينند. اينکه رهوران حق به ما آموختهاند که به هنگام دعا و طلب، نخست به ديگران توجه کنيم و خير و عزّت و سلامت آنان را آرزومند باشيم، بي ترديد از ضرورت رهايي از قيد و بند نفس اماره و تطهير دعا از خودخواهي حکايت ميکند.
7. اسماء حسني - فرجام خواستها
در انتهاي دعا، در رديف هر حاجت، اسمي از اسماء حسناي الهي مناسب است با حاجت ذکر شود. اين حقيقت در قرآن کريم، جلوهاي بس زيبا دارد و خود زمينه پژوهشي قرآني و عرفاني است.
در رسالهي نور علي نور آمده است: دعوت حق تعالي بايد به اسماء حسني باشد، هر چند که او را اسما غيرمتناهي است و اسماء و صفات عين ذاتند و همه اسماي او حسنياند. ولکن سخن در ادب دعا است.(40)
يکي ديگر از ادعيه حضرت ابراهيم (ع)، دعايي است که آن حضرت و فرزندش اسماعيل (ع)، به طور مشترک در هنگام ساختن بناي کعبه، کردهاند و چنين گفتهاند: اي پروردگار ما، از ما بپذير که در حقيقت، تو شنواي دانايي... و آداب ديني ما را به ما نشان ده؛ و بر ما ببخشاي، که تويي توبهپذير مهربان. پروردگارا، در ميان آنان، فرستادهاي از خودشان برانگيز، تا آيات تو را بر آنان بخواند، و کتاب حکمت به آنان بياموزد و پاکيزهشان کند، زيرا که تو خود، شکست ناپذير حکيمي.(41)
حضرت ابراهيم (ع)، در اين درخواست، در رديف هر حاجتي که خواسته اسمي از اسماء حسناي خدا را از قبيل «السَّميعُ العَليم»، «التَّوابُ الرَّحيم»، «العَزيزُ الحَکيم»، به مناسبت آن حاجت ذکر کرده و اسم شريف «ربّ» را در تمامي آن حوائج تکرار نموده، چون ربوبيّت خدا واسطه ارتباط بنده با خداي خود ميباشد. نکته جالبتوجه در اين درخواست عارفانه، بيان جمعي آن ميباشد. ابراهيم خود را هنگام دعا و تمنا در ميان جمع ايمانآورندگان حقگرا جاي ميدهد و آنچه را آرزومند است براي همگان ميخواهد.
حضرت سليمان (ع)، نيز چنين دعا ميکند: پروردگارا، ملکي به من ارزاني دار که هيچ کس را پس از من سزاوار نباشد، در حقيقت، تويي که خود بسيار بخشندهاي.(42) وي، در انتهاي دعا، تمسّک به يکي از اسماء حسناي الهي که متناسب با درخواست او ميباشد، «وهاب» ميکند. سليمان (ع)، نيک ميدانست که درخواست اقتدار بيمانند از خداوند با مشيت و قدرت لا يزال او سازگار است و اين همه را نوعي بخشش دوست تلقي ميکرد، بدين سان، نيايشگر مطمئن است که ميتوان فراتر از پاداش عمل و ملاک توحيدي از خداوند تمنا داشت اين ارتباط نزديک و دوستانه، برآيند حقيقت دعا ميباشد که تنها نصيب انسانهاي سختکوش و پاکدل ميگردد.
نتيجه
از مضامين دعاي انبيا ميتوان به آداب زير دست يافت:
1. انبيا قبل از هر چيز، در دعا از اسم شريف «ربّ، ربّنا، ربّي» استفاده ميکردند، چون ربوبيّت، واسطه ارتباط بنده با خدا، ميباشد و فتح باب هر دعايي است.
2. بعد از ذکر نام ربّ، شروع به ثنايي جميل از پروردگار ميکردند. کما اينکه ادب عبوديّت هم اين گونه اقتضا ميکند.
3. ديگر از آداب دعاي انبيا بعد از ستايش جميل، اقرار به بديها و گناهان ميباشد، اقرار به بديها روح انسان را براي اتصال به رحمت فضل خداوند آماده ميکند و زمينه و توفيق توبه را فراهم ميکند.
4. سپس از نعمي که خدا به آنها ارزاني داشته ياد کرده و بعد از ذکر نعم الهي، نوبت به ذکر حوائج ميرسد. انبيا حوائج معنوي را، به طور صريح ذکر ميکردند، اما حوائج مادي را به طور غير مستقيم بيان مينمودند. البته ناگفته نماند که آنها فراخواهي در دعا را فراموش نميکردند.
5. و در انتهاي دعا، در رديف هر حاجت، اسمي از اسماء حسناي الهي مناسب با حاجتشان را ذکر ميکردند، زيرا هر اسمي براي خود تجلي ويژهاي دارد و رابطهي تجلي با آن اسم رابطهي خاصي دارد. وجود اوصاف الهي در پايان آيات دعا و به ديگر سخن حضور اسماء حسناي الهي در پايان اين آيات، جلوهي بسيار زيبايي است از حسن ختام.
پاورقيها
------------------------------
1) بحارالانوار، 93 / 322.
2) معجممقاييساللغة، 2 / 279.
3) لسانالعرب، 14 / 258.
4) الميزان، 2 / 33.
5) همان.
6) سورهي اعراف، آيهي 205.
7) الميزان، 8 / 399؛ جامعالبيان، 9 / 220؛ التبيان، 5 / 68؛ مجمعالبيان، 2 / 515.
سورهي ابراهيم، آيات 35-41.
9) الميزان، 12 / 79.
10) المستفاد من قصص القرآن للدعوه و الدعاه، 1 / 217.
11) سورهي مائده، آيهي 114.
12) نورالثقلين، 1 / 12.
13) التبيان، 4 / 61؛ صافي، 2 / 98؛ الميزان، 6 / 326؛ تفسير نمونه، 5 / 122.
14) سورهي اسراء، آيهي 80.
15) وسائلالشيعه، 4 / 3.
16) سورهي انبيا، آيهي 87.
17) تفسير نمونه، 13 / 418.
18) سوره ي آلعمران، آيهي 26.
19) سورهي نوح، آيهي 28.
20) في ظلال القرآن، 269 / 133.
21) سورهي اعراف، آيهي 151.
22) مجمعالبيان، 10 / 64؛ تفسير کاشف، 3 / 397؛ تفسير نور، 4 / 193.
23) سورهي مؤمنون، آيهي 118.
24) سورهي يوسف، آيهي 101.
25) الميزان، 11 / 274.
26) سورهي مريم، آيات 2-6.
27) في ظلال القرآن، 16 / 27.
28) مجمعالبيان، 15 / 141؛ صافي، 3 / 273.
29) سورهي ابراهيم، آيات 35-37.
30) الميزان، 6 / 296.
31) سورهي قصص، آيهي 16.
32) همان، آيهي 24.
33) مجمعالبيان، 18 / 179؛ الميزان، 6 / 326؛ الجامعالاحکام القرآن، 13 / 269-270؛ احسنالحديث، 8-342.
34) سورهي انبيا، آيهي 83.
35) الميزان، 6 / 320؛ الکشّاف، 3 / 130.
36) وسائلالشيعه، 4 / 3، ح 4.
37) سورهي نوح، آيهي 28.
38) سورهي اعراف، آيهي 89.
39) همان، آيهي 88.
40) رساله نور علي نور در ذکر و ذاکر و مذکور / 81.
41) سورهي بقره، آيات 127-129.
42) سورهي ص، آيهي 35.
منابع و مآخذ:
------------------------------
1) ابن فارس، ابوالحسين احمد، معجم مقاييساللغة، به تحقيق و ضبط عبدالسلام محمد هارون، شرکه مکتبه و مطبعه الحلبي، مصر، 1389 ق.
2) ابنمنظور، لسانالعرب، دارالصادر، بيروت، 1410 ق.
3) حجتي، سيد محمدباقر و بيآزار شيرازي، عبدالکريم، تفسير کاشف، دفتر نشر و فرهنگ اسلامي، 1363 ش.
4) حسن زاده آملي، حسن، رسالهي نور علي نور در ذکر و ذاکر و مذکور، انتشارات تبليغ، تهران، 1371 ش.
5) راغب اصفهاني، ابوالقاسمالحسينبنمحمد، المفردات في غريب القرآن، تحقيق محمد سيد گيلاني، دارالمعرفة، بيروت.
6) زمخشري، محمودبنعمر، الکشاف عن حقايق غرائض التنزيل و عيون الاقاويل في وجوه التأويل، منشورات البلاغة، قم 1415 ق.
7) زيدان، عبدالکريم، المستفاد من قصص القرآن للدعوه، بيروت، مؤسسهالرسالة، 1418 ق، 1997 م.
سيد قطب، في ظلال القرآن، دارالشروق، بيروت، 1408 ق.
9) طباطبايي، محمدحسين، تفسير الميزان، دارالکتب الاسلامية، تهران، 1397 ق.
10) طبرسي، ابو منصور احمد بنعلي، الاحتجاج، نشر مرتضي، مشهد، 1403 ق.
11) طبري، ابيجعفر محمد بنحرير، جامعالبيان عن تأويل آيات القرآن، دارالفکر، بيروت، 1415 ق.
12) طبرسي، امينالدين ابو علي الفضلبنالحسن، مجمعالبيان، مترجمان: ابراهيم ميرباقري، احمد بهشتي، محمد رازي، هاشم رسولي محلاّتي، علي صحّت، علي کاظمي، محمد مفتح، انتشارات فراهاني، تهران، 1350 ش.
13) الطوسي، ابو جعفر محمد بنالحسنبنعلي، التبيان في تفسير القرآن، مکتب الاعلام الاسلامي، قم، 1409 ق.
14) عاملي، محمدبنالحسنالحر، وسائل الشيعه، آل البيت، ق، 1409 ق.
15) عروسي، الحويزي، عبد عليبنجمعه، نورالثقلين، مطبعةالعليمة، قم، بيتا.
16) فضل الله، سيد محمدحسين، من وحيالقرآن، دارالزهرا، بيروت، چاپ سوم، 1405 ق.
17) فيض کاشاني، محسن، الصافي، دارالمرتضي للنشر، مشهد، چاپ اول، بيتا.
18) قرائتي، محسن، تفسير نور، مؤسسه در راه حق، قم، 1374 ش.
19) قرشي، سيد علياکبر، احسن الحديث، واحد تحقيقات اسلامي بنياد بعثت، تهران، چاپ اول، 1366 ش.
20) قرطبي، ابي عبدالله محمد بن احمد الانصاري (وفات 71 ق)، الجامع الاحکام القرآن، دار احياءالتراث العربي، بيروت، 1405 ق.
21) مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، دار احياءالتراث العربي، بيروت، 1403 ق.
22) مکارم شيرازي، ناصر و همکاران، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1367 ش.