حضرت هود (ع)

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حضرت هود (ع)

مشخصات هود (ع) و قوم او
يکي از پيامبراني که نام او در قرآن (ده بار) آمده، و يک سوره به نام او ناميده شده، حضرت هود - عليه السلام - است. سلسله نسب او را چنين ذکر نموده‌اند: «هود بن عبدالله بن رباح بن خلود بن عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوح». بنابراين نسب او با هفت واسطه به حضرت نوح - عليه السلام - مي‌رسد.
حضرت نوح - عليه السلام - هنگام رحلت، به پيروان خود چنين بشارت داد: «بعد از من غيبت طولاني رخ مي‌دهد. در طول اين مدت طاغوت‌هايي بر مردم حکومت مي‌کنند و بر آنها ستم مي‌نمايند، سرانجام خداوند آنها را به وسيله قائم بعد از من که نامش هود - عليه السلام - است نجات مي‌دهد. هود - عليه السلام - رادمردي با وقار، صبور و خويشتن‌دار است. در ظاهر و باطن به من شباهت دارد و به زودي خداوند هنگام ظهور هود - عليه السلام -، دشمنان شما را با طوفان شديد به هلاکت مي‌رساند.»
بعد از رحلت حضرت نوح - عليه السلام -، مؤمنان و پيروان او همواره در انتظار حضرت هود - عليه السلام - به سر مي‌بردند، تا اين که به اذن خدا ظاهر شد و سرانجام دشمنان لجوج حق بر اثر طوفان کوبنده و شديد، به هلاکت رسيدند.(1)
از اين رو به او هود گفته شد، که از ضلالت قومش هدايت يافته بود و از سوي خدا براي هدايت قوم گمراهش برانگيخته شده بود.
هود - عليه السلام - در قيافه و قامت همشکل حضرت آدم - عليه السلام - بود. سر و صورتي پر مو و چهره‌اي زيبا داشت.(2)
هود - عليه السلام - دومين پيامبري است که در برابر بت و بت پرستي قيام و مبارزه کرد، که اولي آنها حضرت نوح - عليه السلام - بود.(3)
با اين توضيح و با الهام از قرآن، نظر شما را به فرازهايي از زندگي حضرت هود - عليه السلام - و قومش که به قوم «عاد» معروف بودند جلب مي‌کنيم:
قوم سرکش عاد
حدود 700 سال قبل از ميلادِ حضرت مسيح - عليه السلام - در سرزمين احقاف (بين يمن و عمّان، در جنوب عربستان) قومي زندگي مي‌کردند که به آنها قوم عاد مي‌گفتند. زيرا جدّشان شخصي به نام «عاد بن عوص» بود و حضرت هود - عليه السلام - نيز از همين قوم بود و عاد بن عوص، جدّ سوم او به شمار مي‌آمد.(4)
قوم عاد افرادي تنومند، بلند قامت و نيرومند بودند، از اين رو به عنوان جنگاوراني برگزيده به حساب مي‌آمدند. از نظر تمدن نيز نسبت به قبايل ديگر تا حدود زيادي پيشرفته‌تر بودند و شهرهاي آباد، زمينهاي خرم و سر سبز و باغهاي پر طراوت داشتند.(5)
اين قوم در ناز و نعمت به سر مي‌بردند و هم چون شيوه بيشتر سرمايه داران و مرفّهين بي‌درد، مست غرور و غفلت بودند. از قدرتشان براي ظلم و ستم و استعمار و استثمار ديگران سوء استفاده مي‌کردند و از طاغوتها و مستکبران عنود و سرکش پيروي مي‌نمودند و در ميان انواع خرافات و بت پرستي و گناهان غوطه‌ور بودند.
طغيان، بي‌بند و باري، عيش و نوش و شهوت پرستي، جهل و گمراهي، لجاجت و يکدندگي در سراپاي وجودشان ديده مي‌شد و هرگز حاضر نبودند که از روش خود دست بکشند و در برابر حق تسليم گردند.(6)
دعوت و مبارزه هود - عليه السلام - با بت پرستي
حضرت هود - عليه السلام - در ميان قوم، دعوت خود را چنين آغاز کرد:
«اي قوم من! خدا را پرستش کنيد، چرا که هيچ معبودي براي شما جز خداي يکتا نيست، شما در اعتقادي که به بتها داريد در اشتباهيد، و نسبت دروغ به خدا مي‌دهيد.
اي قوم من! من از شما پاداشي نمي‌خواهم، پاداش من فقط بر کسي است که مرا آفريده است. آيا نمي‌فهميد؟
اي قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش کنيد، سپس به سوي او بازگرديد، تا باران رحمتش را پي در پي بر شما بفرستد، و نيرويي بر نيروي شما بيفزايد، روي از حق نتابيد و گناه نکنيد.»
قوم هود گفتند: اي هود! تو دليلي براي ما نياورده‌اي و ما خدايان خود را به خاطر حرف تو رها نخواهيم کرد، و ما اصلاً به تو ايمان نمي‌آوريم، ما فقط درباره تو مي‌گوييم؛ بعضي از خدايان ما به تو زيان رسانده و عقلت را ربوده‌اند.
هود گفت: من خدا را به گواهي مي‌طلبم، شما نيز گواه باشيد که من از آن چه شريک خدا قرار دهيد بيزارم.
من در برابر شما هستم، هر چه مي‌خواهيد در مورد من نقشه بکشيد و مرا تهديد کنيد، ولي از دست شما کاري ساخته نيست، من بر «الله» که پروردگار من و شما است توکل کرده‌ام، هيچ جنبنده‌اي نيست، مگر اين که او بر آن تسلط داشته باشد، اما سلطه‌اي براساس عدالت چرا که پروردگار من بر راه راست است. من رسالتي را که مأمور بودم به شما رساندم، پس اگر روي بگردانيد، پروردگارم گروه ديگري را جانشين شما مي‌کند، و شما کمترين ضرري به او نمي‌رسانيد، پروردگارم حافظ و نگاهبان هر چيز است.(7)
جوهره دعوت هود - عليه السلام -
خداوند در آيه 123 و 124 سوره هود مي‌فرمايد: «قوم عاد، رسولان خدا را تکذيب کردند، هنگامي که برادرشان هود - عليه السلام - آنها را به تقوا و دوري از گناه فرا خواند.» آن گاه شيوه دعوت هود - عليه السلام - را چنين بيان مي‌کند:
آيا تقوا را پيشه خود نمي‌کنيد؟ به سوي خدا بياييد، من براي شما فرستاده اميني هستم، از نافرماني خدا بپرهيزيد و از من اطاعت کنيد، من هيچ اجر و پاداشي در برابر اين دعوت ازشما نمي‌طلبم، اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالميان است.
آيا شما بر هر مکان بلندي، نشانه‌اي از هوي و هوس مي‌سازيد؟ تا خود نمايي و تفاخر کنيد، شما قصرها و قلعه‌هاي زيبا بنا مي‌کنيد، و آن چنان به اين بناها دل بسته‌ايد که گويي جاودانه در دنيا خواهيد ماند، هنگامي که کسي را مجازات مي‌کنيد، هم چون جباران کيفر مي‌دهيد. پرهيزکار شويد، از مخالفان فرمان خدا بپرهيزيد، خداوندي که با نعمتهايش شما را ياري نموده و شما را به چهارپايان و نيز پسران نيرومند امداد فرموده، و باغها و چشمه‌ها را در اختيار شما نهاده است، اگر کفران نعمت کنيد، من بر شما از عذاب روز بزرگ نگرانم که شما را فرا گيرد.(8)
عکس العمل لجوجانه قوم عاد در برابر هود - عليه السلام -
قوم هود - عليه السلام - در برابر اندرزهاي پر مهر حضرت هود - عليه السلام - به جاي اين که پاسخ مثبت بدهند، به لجاجت و سرکشي پرداختند، با صراحت او را تکذيب کردند، و گفتند: «براي ما تفاوت نمي‌کند، چه ما را اندرز بدهي يا ندهي. خود را بيهوده خسته نکن، روش ما همان روش پيشينيان است و از آن دست نمي‌کشيم، و اين تهديدهاي تو، دروغ است و ما هرگز مجازات نمي‌شويم.(9)
نيز به هود گفتند: آيا آمده‌اي که ما را (با دروغهايت) از معبودهايمان بازگرداني؟ اگر راست مي‌گويي عذابي را که به ما وعده داده‌اي بياور.(10)
حضرت هود - عليه السلام - آن چه توانست قوم خود را پند و اندرز داد، و شب و روز به دعوت آنها به سوي حق پرداخت، و راه روشن نجات را به آنها نشان داد، و با اصرار و تکرار، آنها را از انحراف و گمراهي بر حذر مي‌داشت، ولي تنها اندکي از آن قوم، به هود - عليه السلام - ايمان آوردند، و اکثريت قاطع مردم، رو در روي هود - عليه السلام - قرار گرفتند و نسبت دروغگويي، جنون و ابلهي به هود - عليه السلام - دادند و بر کفر و عناد خود افزودند.(11)
قرآن گوشه‌اي از داستان گفتگوي هود - عليه السلام - با قومش را چنين بيان مي‌کند:
هود: اي قوم من! تنها خدا را بپرستيد، جز او معبودي براي شما نيست، آيا پرهيزکاري پيشه نمي‌کنيد؟
بزرگان قوم: ما تو را در مقام ناداني و سبک مغزي مي‌نگريم، ما بطور قطع تو را دروغگو مي‌دانيم.
هود: اي قوم من! هيچ گونه ابلهي و سفاهت در من نيست، بلکه من فرستاده‌اي از سوي خدا به سوي شما هستم، پيامهاي خدا را به گوش شما مي‌رسانم و خيرخواه امين براي شما هستم. آيا تعجب مي‌کنيد که دستور آگاهي بخش خداوند توسط مردي از ميان شما به شما برسد، و او شما را از مجازات الهي بترساند؟
بزرگان قوم: آيا به سراغ ما آمده‌اي که تنها خداي يگانه را بپرستيم، ولي آن چه را که پدرانمان مي‌پرستيدند، رها سازيم، اگر راست مي‌گويي آن چه را که از عذاب به ما وعده مي‌دهي بياور.
هود: پليدي و غضب پروردگارتان، شما را فراگرفته است، آيا با من در مورد نامهايي که شما و پدرانتان بر بتها نهاده‌اند، ستيز مي‌کنيد؟ در حالي که خداوند هيچ دليلي درباره آن نازل نکرده است؟ پس شما منتظر (شکست من) باشيد و من نيز در انتظار عذاب شما خواهم بود.(12)
------------------------------
1- بحار، ج 11، ص 363.
2- همان مدرک، ص 357.
3- الميزان، ج 10، ص 207 و 208.
4- قبل از آنها نيز قومي به نام «قوم عاد اول» وجود داشته‌اند که در آيه 50 سوره نجم، به عنوان «عاداً الاولي» نام برده شده‌اند.
5- چنان که اين مطلب از آيه 8 سوره فجر استفاده مي‌شود.
6- چنان که اين مطلب از آيه 59 سوره هود استفاده مي‌شود.
7- سوره هود، آيات 50 تا 56.
8- شعراء، آيات 123 تا 135.
9- شعراء، آيات 136 تا 139.
10- احقاف، آيه 22.
11- اقتباس از آيه 54 هود، و آيه 66 اعراف.
12- اعراف، آيات 65 تا 71.

ادامه دارد


عذاب قوم عاد و نجات هود (ع) و مؤمنان
عذاب شديد و هلاکت سخت قوم عاد
به عذاب سختي که خداوند بر قوم عاد فرستاد و آنها را به هلاکت رسانيد، در آيات متعدد قرآن اشاره شده است(1) که از همه آنها چنين بر مي‌آيد که عذاب آنها بسيار سخت و وحشتناک بوده است.
در سوره حاقه آيه 6 به بعد چنين آمده:
«خداوند تند بادي طغيانگر و سرد و پر صدا را هفت شب و هشت روز پي در پي و بنيان کن بر قوم عاد مسلّط کرد، آن قوم ياغي هم چون تنه‌هاي پوسيده و نخل‌هاي تو خالي، در ميان آن تند باد کوبنده بر زمين افتادند و به هلاکت رسيدند، و همه آنها نابود شدند.»
ماجراي هلاکت قوم عاد، در بعضي از تفاسير چنين آمده است:
سرزمين قوم عاد، بسيار پر درخت وخرم و حاصلخيز بود، وقتي که از دعوت حضرت هود - عليه السلام - سر پيچي کردند، خداوند باران رحمتش را به مدت هفت سال از آنها باز داشت. خشکسالي و قحطي، همه جا را فرا گرفت. هوا خشک و گرم و خفه کننده شده بود.
حضرت هود - عليه السلام - به آنها فرمود: «توبه و استغفار کنيد، تا خداوند باران رحمتش را به سوي شما بفرستد.» ولي آنها بر عناد و سرکشي خود افزودند و دعوت آن حضرت را به مسخره گرفتند. خداوند به هود - عليه السلام - وحي کرد که فلان وقت عذاب دردناکي به صورت باد تند و کوبنده بر آنها مي‌فرستم.
آن وقت فرا رسيد، وقتي ملت گنهکار عاد به آسمان نگريستند ابري را ديدند که به سوي سرزمين آنها حرکت مي‌کند، تصور کردند که ابر نشانه باران است، از اين رو شادمان شدند، و گفتند: «اين ابري است باران زا که به سوي درّه‌ها و آبگيرهايمان رو مي‌آورد.» به استقبال آن شتافتند، و در کنار درّه‌ها و سيل گيرها آمدند تا منظره نزول باران پر برکت را بنگرند و روحي تازه کنند.
ولي به زودي به آنها گفته شد؛ اين ابر باران زا نيست، اين همان عذاب وحشتناکي است که براي آمدنش شتاب مي‌کرديد، اين تند باد شديدي است که حامل عذاب دردناکي خواهد بود.
طولي نکشيد که آن با تند و ويرانگر فرا رسيد، و اموال و چهار پايان و خود آنها را نابود کرد.(2)
نخستين بار که متوجه ابر سياهِ پر گرد و غبار شدند، وقتي بود که آن باد به سرزمين آنها رسيد و چهار پايان و چوپانان آنها را که در اطراف بودند، از زمين برداشت و به هوا برد، خيمه‌ها را از جا مي‌کند و چنان بالا مي‌برد که آنها به صورت ملخي ديده مي‌شدند، هنگامي که آن صحنه وحشت بار را ديدند، فرار کردند و به خانه‌هاي خود پناه بردند و درها را به روي خود بستند، ولي باد آن چنان تند بود که درها را از جا مي‌کند، و آنها را بر زمين مي‌کوبيد و با خود مي‌برد و پيکرهاي بي‌جان آنها را زير خروارها شن، پنهان مي‌ساخت.(3)
آري آنها آن چنان در چنبره عذاب الهي قرار گرفتند که به فرموده قرآن:
«ما تَذَرُ مِنْ شَي‌ءٍ اَتَتْ عَلَيهِ إِلاَّ جَعَلَتْهُ کالرَّمِيمِ؛ آن باد تند از هر چيز که مي‌گذشت، آن را رها نمي‌کرد، تا اين که آن را هم چون استخوانهاي پوسيده مي‌نمود.»(4)
نجات هود - عليه السلام - و مؤمنان
چنان که در قرآن، آيه 58 سوره هود آمده، خداوند مي‌فرمايد: «و هنگامي که فرمان عذاب ما فرا رسيد، هود و کساني را که به او ايمان آورده بودند، به رحمت خود نجات داديم، و آنها را را از عذاب شديد رهايي بخشيديم.»
مطابق پاره‌اي از روايات، هود و اطرافيانش، بعد از هلاکت قوم، به سرزمين حضر موت کوچ نموده، و تا آخر عمر در آن جا زيستند.
مولانا در کتاب مثنوي، ماجراي نجات هود و ايمان‌آورندگان را در اشعار خود ترسيم نموده که خلاصه شرح آن چنين است:
هنگامي که طوفان شديد و تند باد سرکش (هفت شب و هشت روز) بر قوم عاد فرود آمد، به هر کس که مي‌رسيد. او را مي‌کوبيد و به هلاکت مي‌رسانيد، حضرت هود - عليه السلام - در همان روزِ اولِ عذاب، به دور خود و افرادي که به او ايمان آورده بودند، خط دايره‌اي کشيد و به آنها فرمود:
«هشت روز در ميان اين دايره بمانيد، و اعضاي متلاشي شده تبه‌کاران را در بيرون از دايره تماشا کنيد.»
طوفان سرکش به آنان که در داخل دايره بودند، کوچکترين آسيبي نرساند، بلکه همان طوفان نسيم روح افزايي براي آنها بود، ولي جسدهاي کافران در هوا، گاهي با سنگ برخورد مي‌کرد، و گاهي طوفان آن چنان بدن آنها را به يکديگر مي‌زد که استخوانهايشان مانند دانه‌هاي خشخاش ريز ريز، بر زمين مي‌ريخت:
بر هوا بردي فکندي بر حَجَر *** تا دريدي عَظم و لَحم از يکدگر
يک گُرُه را به هوا بر هم زدي *** تا چو خشخاش، استخوان ريزان شدي
هود گِرد مؤمنان خط مي‌کشيد *** نرم مي‌شد باد کآنجا مي‌رسيد
هر که بيرون بود از آن خط جمله را *** پاره پاره مي‌شکست اندر هوا
هم چنين باد اجل با عارفان *** نرم و خوش هم چون نسيم بوستان(5)
------------------------------
1- مانند سوره ذاريات آيه 41 به بعد، و سوره حاقّه آيه 6 به بعد، و سوره قمر آيه 18 به بعد.
2- تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 18.
3- تفسير فخر رازي، ج 28، ص 28.
4- ذاريات، 42.
5- ديوان مثنوي، به خط ميرخاني، دفتر يک، ص 24.


ماجراي شدّاد چيست؟
بهشت شدّاد و هلاکت او قبل از ديدار بهشت خود
بعضي در ذيل آيه 6 تا 8 سوره فجر ماجراي بهشت شدّاد و هلاکت او را قبل از ديدار آن بهشت نقل کرده‌اند. در اين آيات چنين مي‌خوانيم:
«اَ لَمْ تَرَ کيفَ فَعَلَ رَبُّک بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِي لَمْ يخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ؛ آيا نديدي پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ با آن شهر اِرَم و باعظمت عاد چه نمود؟ همان شهري که مانندش در شهرها آفريده نشده.»
روايت شده: عاد که حضرت هود - عليه السلام - مأمور هدايت قوم عاد شد، دو پسر به نام «شدّاد» و «شديد» داشت، عاد از دنيا رفت، شدّاد و شديد با قلدري جمعي را به دور خود جمع کردند و به فتح شهرها پرداختند، و با زور و ظلم و غارت بر همه جا تسلط يافتند، در اين ميان، شديد از دنيا رفت، و شدّاد تنها شاه بي‌رقيب کشور پهناور شد، غرور او را فرا گرفت (هود - عليه السلام - او را به خداپرستي دعوت کرد، و به او فرمود: «اگر به سوي خدا آيي، خداوند پاداش بهشت جاويد به تو خواهد داد، او گفت: بهشت چگونه است؟ هود - عليه السلام - بخشي از اوصاف بهشت خدا را براي او توصيف نمود. شدّاد گفت اينکه چيزي نيست من خودم اين گونه بهشت را خواهم ساخت، کبر و غرور او را از پيروي هود - عليه السلام - باز داشت).
او تصميم گرفت از روي غرور، بهشتي بسازد تا با خداي بزرگ جهان عرض اندام کند، شهر اِرَم را ساخت، صد نفر از قهرمانان لشکرش را مأمور نظارت ساختن بهشت در آن شهر نمود، هر يک از آن قهرمانان هزار نفر کارگر را سرپرستي مي‌کردند و آنها را به کار مجبور مي‌ساختند.
شدّاد براي پادشاهان جهان نامه نوشت که هر چه طلا و جواهرات دارند همه را نزد او بفرستند، و آنها آنچه داشتند فرستادند.
آن قهرمانان مدت طولاني به بهشت سازي مشغول شدند، تا اين که از ساختن آن فارغ گشتند، و در اطراف آن بهشت مصنوعي، حصار (قلعه و دژ) محکمي ساختند، در اطراف آن حصار هزار قصر با شکوه بنا نهادند، سپس به شدّاد گزارش دادند که با وزيران و لشکرش براي افتتاح شهر بهشت وارد گردد.
شدّاد با همراهان، با زرق و برق بسيار عريض و طويلي به سوي آن شهر (که در جزيرة العرب، بين يمن و حجاز قرار داشت) حرکت کردند، هنوز يک شبانه روز وقت مي‌خواست که به آن شهر برسند، ناگاه صاعقه‌اي همراه با صداي کوبنده و بلندي از سوي آسمان به سوي آنها آمد و همه آنها را به سختي بر زمين کوبيد، همه آنها متلاشي شده و به هلاکت رسيدند.(1)
دلسوزي عزرائيل براي شدّاد
روزي رسول خدا - عليه السلام - نشسته بود، عزرائيل به زيارت آن حضرت آمد پيامبر - صلّي الله عليه و آله - از او پرسيد: «اي برادر! چندين هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسانها هستي، آيا در هنگام جان کندن آنها دلت براي کسي رحم آمد؟»
عزرائيل گفت: در اين مدت دلم براي دو نفر سوخت:
1. روزي دريا طوفاني شد و امواج سهمگين دريا يک کشتي را در هم شکست، همه سرنشينان کشتي غرق شدند، تنها يک زن حامله نجات يافت، او سوار بر پاره تخته کشتي شد و امواج ملايم دريا او را به ساحل آورد و در جزيره‌اي افکند، در اين ميان فرزند پسري از او متولد شد، من مأمور شدم جان آن زن را قبض کنم، دلم به حال آن پسر سوخت.
2. هنگامي که شدّاد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بهشت بي‌نظير خود پرداخت، و همه توان و امکانات ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد، و خروارها طلا و گوهرهاي ديگر براي ستونها و ساير زرق و برق آن خرج نمود تا تکميل شد(2) وقتي که خواست از آن ديدار کند، همين که خواست از اسب پياده شود و پاي راست از رکاب بر زمين نهاد، هنوز پاي چپش بر رکاب بود که فرمان از سوي خدا آمد که جان او را قبض کنم، آن تيره بخت از پشت اسب بين زمين و رکاب اسب گير کرد و مرد، دلم به حال او سوخت از اين رو که او عمري را به اميد ديدار بهشتي که ساخته بود به سر برد، سرانجام هنوز چشمش بر آن نيفتاده بود، اسير مرگ شد.
در اين هنگام جبرئيل به محضر پيامبر - صلّي الله عليه و آله - رسيد و گفت: «اي محمد! خدايت سلام مي‌رساند و مي‌فرمايد: به عظمت و جلالم سوگند که آن کودک همان شدّاد بن عاد بود، او را از درياي بيکران به لطف خود گرفتيم، بي‌مادر تربيت کرديم و به پادشاهي رسانديم، در عين حال کفران نعمت کرد، و خودبيني و تکبر نمود، و پرچم مخالفت با ما برافراشت، سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانيان بدانند که ما به کافران مهلت مي‌دهيم ولي آنها را رها نمي‌کنيم، چنان که در قرآن مي‌فرمايد:
«إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ؛ ما به آنها مهلت مي‌دهيم تنها براي اين که بر گناهان خود بيفزايند، و براي آنها عذاب خوار کننده‌اي آماده شده است.»(3)
------------------------------
1- مجمع البيان، ج 1، ص 486 و 487.
2- اوصاف اين بهشت بسيار پر زرق و برق در شهر اِرَم، در کتاب مجمع البيان، ج 10، ص 486 و 487 آمده است.
3- آل عمران، آيه 178

منبع: جوامع الحکايات / محمد عوفي

موضوع قفل شده است