جمع بندی چرا خدا فرق میذاره؟؟؟

تب‌های اولیه

32 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا خدا فرق میذاره؟؟؟

با عرض سلام خدمت شما دوستان عزیز....امیدوارم نماز و روزه هاتون قبول باشه...

خدا رو شکر بالاخره اینجارو پیدا کردم...خیلی دنبال این سایت بودم...

برم سر اصل مطلب...

مشکل من جواب دادن به یه سوال هستش....

خیلی دوستدارم تو بحثایه دینی یه سریا که خب کمی دینشون ضعیف هستش (البته خودمم بنده گناه کاری هستم و نمیخوام بگم خودم خیلی خوبم) متاسفانه تو جواب دادن یه سوال به مشکل بر میخورم و نمیتونم طرف مقابل رو متقاعد کنم...

سوالم اینه اگه کسی بپرسه که چرا یه نفر میشه فلانی و زندگیش خوبه و یه نفر میشه فلانی و زندگیش پر از مشکل چه جوابی بدم؟

البته سوال اصلی اینه که چرا یه فرزندی تو یه خانواده با ایمان به دنیا میاد و در نتیجش با ایمان میشه و یا تو یه خانواده پولدار به دنیا میاد و در رفاه کامل و برعکسش چرا یه فرزندی تو یه خونه بی ایمان و یا تویه خانواده فقیر یه دنیا میاد...

علت این چیه؟ خیلیا در مورد این موضوع میگن چرا خدا فرق میزاره؟؟؟

خواهش میکنم یه جواب کامل بدین و کمکم کنید تا به دیگران هم کمک کنم...اگه آیه قرآنی هست که این رو اثبات میکنه حتما بگید تا با یه دلیل محکم بهشون اثبات کنم...

اگه بازم متوجه منظور و سوالم نشدین حتما بگین که بیشتر توضیح بدم....

ببخشید اگه زیادی حرف زدم....

بازم تشکر ....

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صفا

با سلام
موضوع حضرتعالی را از جنبه های مختلف می توان بررسی نمود لذا مجموعه مطالب در چند قسمت بیان خواهیم کرد:
1-کمال محض بودن خداوند؛
الف) خداوند کمال محض است و این کمال لازمه خدایی اوست؛( معنی کمال محض بودن این است که خداوند متعال ، هر کمال وجودی را داراست و فاقد هیچ کمال وجودی نیست).
ب)حکمت نیز یکی از کمالات وجودی است ؛ پس خدا یقیناً واجد حکمت بوده ، حکیم است.
ج) چون خداوند منشاء هر کمال وجودی است(الله خالق کل شیء) لذا حکمتی فوق حکمت او نیز متصوّر نیست. پس او حکیم مطلق است.
د) حکیم کسی است که بهترین و مستحکم ترین کار ممکن را می کند. لذا بنا به حکمت خدا شکّی نیست که عالم موجود ، بهترین عالم ممکن است. و)فرض وجود عالمی بهتر از این عالم موجود ، مستلزم این است که خدا حکیم مطلق نباشد ؛ چون ترک نظام بهتر و خلق نظام ناقص ، برخلاف حکمت است.
ی) لازمه ی حکیم مطلق نبودن خدا ،کمال محض نبودن اوست.که با مقدمه اول ناسازگار است.
نتیجه: به حکم برهان عقلی ، عالم موجود ، بهترین عالم ممکن است که بهتر از آن فرض ندارد ، شکّی نیست که تمام تفاوتهای موجود در میان موجودات عالم ، و تمام اتّفاقاتی که در این عالم می افتند ، همگی ناشی از حکمت بالغۀ الهی است. « وَ تِلْكَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهیمَ عَلى‏ قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكیمٌ عَلیمٌ . ـــــــ اینها دلایل ما بود كه به ابراهیم در برابر قومش دادیم! درجات هر كس را بخواهیم بالا مى‏بریم؛ پروردگار تو ، حكیم و علیم است‏. » (الأنعام:83) در این آیه شریفه ملاحظه می شود که خداوند متعال تفاوت درجات مردم را به حکمت و علم مطلق خود نسبت می دهد. یعنی خدا چون حکیم و علیم است.
ادامه دارد....

با سلام مجدد
2) حکمت تفاوت
یکی از حکمتهای تفاوتهای موجود بین انسانها این است که مردم به همدیگر محتاج شوند تا به این وسیله جامعه شکل گیرد در نتیجه ، انسان بتواند در متن جامعه به کمالات خاصّی که در تنهایی حاصل نمی شود دست یابد.
خداوند متعال می فرماید:« أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ. ــــــــ آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم مى‏كنند؟! ما معیشت آنها را در حیات دنیا در میانشان تقسیم كردیم و بعضى را بر بعضى برترى دادیم تا یكدیگر را مسخّر كرده به خدمت گیرند ؛ و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع‏آورى مى‏كنند بهتر است.» (الزخرف:32)
طبق این آیه شریفه ، یکی از حکمتهای تفاوتها این است که هر کسی در محدوده ی نداشته ها یا کمبودهای خود محتاج دیگران باشد تا به این وسیله افراد جامعه مثل شبکه ای به هم تنیده به هم متّصل شوند. یکی پزشک شود دیگری کارگر شود ، سومی نانوا شود و ... تا جامعه شکل گیرد.
مساله مهم این است که؛ در متن این جامعه ، امتحانات الهی ،که اشکال گوناگون تمرین انسانیّت اند ، جاری می شوند تا بشر به سوی کمال مطلوب خویش سوق داده شود..
ادامه دارد....

با سلام مجدد
3)اختیار
در این که محیط خانواده و جامعه و ... بر روی شخصیّت انسان تأثیر می گذارند شکّی نیست. امّا در این هم شکّی نیست که انسان موجودی مختار است. بین امور گوناگون . توان انتخاب دارد. لذا تأثیر عوامل محیطی مشروط به این است که انسان خود را با اختیار تسلیم آنها بکند؛ بنابراین، اگر انسان در مقابل این عوامل مقاومت کند نه تنها این عوامل نمی توانند انسان را منحرف کنند بلکه برعکس عاملی برای رشد انسان خواهند بود. نمونه های فراوانی بودند که در محیطهای نامناسب رشد کردند ولی اهل سعادت شدند، یافت میشود. برای نمونه حضرت یوسف ، حضرت موسی در همان دوران کودکی بی سرپرست ، در سرزمینی بت پرست ، و در کاخ کسانی که خود را خدا می خواندند بزرگ شد و با عظیمترین وسوسه ها روبرو شد ولی با اختیار خود آلوده نشد، آسیه زن فرعون، ساحران موسی ، برخی یاران اولیه حضرت پیامبر(ص) ، حرّبن یزید ریاحی و.....بر تمام شرائط و عوامل محیطی غلبه نمودند و راه سعادت را در پیش گرفت . پسر و زن حضرت نوح و زن حضرت لوط و فرزندان حضرت یعقوب و قابیل پسر حضرت آدم ، در بهترین محیطها بودند ولی طغیانگر شدند. این مثالهی قرآنی نشان می دهد که نقش محیط یک نقش اساسی و قطعی نیست ؛ آنچه نقش اساسی در سعادت و شقاوت انسان دارد ، اختیار خود انسان است.
این مساله در دیگر امور زندگی نیز جاری است، انسا هی متعددی بودند که در شرایط بد اقتصادی و.... در خانواده ای بدنیا آمدند ولی با اختیار و تلاش خود به درجات عالی در زمینه های مختلف رسیدند.
اگر این تفاوت ها بود اما امکان تغییر اوضاع فراهم نبود این موجب بی عدالتی می شد.
ادامه دارد....

خواهرم با اینکه خیلی زحمت کشیده بود ارشد غیر انتفاعی آورد
اونم خیلی گلایه داره میگه انقد نذر کردم...دعا ..ذکر اینهمه زحمت کشیدم شرایطم فلان بود..خدا اینارو ندید...!!!حالا قبول نشدنمو میگی یا ی گناهی کردی کفاره ندادی خدا به صورت اندوه وارد زندگیت کرده(طبق حدیث)یا امتحانته...خب خدا چرا اینجوری میکنه..من 5 ماه زحمت کشیدم نمیبینه حالا یه بار فلان گناهو کردم میبینه حالمو میگیره؟
چرا فلانه؟چرا بهمانه؟:god:

سلام
حالا که بحث حکمت شد یه سوالی داشتم. یکی از دوستام میگفت دین هی میگه خوب باشید که نتیجشو میگیرید. بعد که آدم به اون نتیجه نمیرسه میگه حکمتی توش بوده (که متاسفانه ما اصولا اون حکمتو نمیفهمیم). دوستم میگفت این یه راه در رو برای دینه هی میگن این کارو بکن، اون کارو بکن آخرشم که نمیشه حتما حکمتی بوده!!!!!! :Moteajeb!::Motehayer:
این که نمیشه. انگار داریم خودمونو گول میزنیم. میشه لطفا راجع به این مساله هم توضیح بدید.

با سلام مجدد
4) الدنیا مزرعه الآخره
یکی از اصول اعتقادی ادیان ابراهیمی مساله معاد و زندگی بعد از مرگ است،
(اثبات عقلی قیامت)بحث عدالت و نیکی آن، مساله ای عقلی است بعبارت دیگر عقل انسان حتی بدون کمک وحی حسن آنرا درک می کند.
عقل انسان با وجود درک مساله عدالت می بیند، این عالم قابلیت اجراء عدالت به نحو کامل را ندارد، چرا که امثال صدام هزاران نفر را می کشند ولی در عمل فقط یکبار کشته می شوند.
با فرض بالا عقل درک می کند باید مکان و زمانی موجود باشد که امکان اجراء عدالت به نحو کامل در آن مهیا باشد. این مساله معاد و قیامت را اثبات می نماید. البته ادله نقلی فراوانی بر اثبات معاد موجود است که بخاطر ضیق به آنها نمی پردازیم.
اما بحث عدالت الهی؛ تجلی کامل عدالت الهی در مجموعه زندگی دنیوی و اخروی است. هرکس بر اساس امکاناتی که در زندگی دنیا در اختیار او بوده مورد بازخواست قرار خواهد گرفت، لذا در روایات متعدد از افرادی خبر داده شده که در بهشت همنشین پیامبران خواهند بود. چرا؟ چون ایشان از همان امکانات موجود خود به نحو اعلی استفاده نموده اند و مسئله مهم مدیریت صحیح امکانات است.
ادامه دارد.....

5) سنت های الهی
مطلب دیگری که در وضوح موضوع ما را مدد می رساند این است که خداوند در عالم سنت هایی قرار داده است؛ هرکس داخل در حیطه این قوانین قرار گیرد از نتایج آن بهره خواهد برد و هرکس استفاده ناقصی از آن داشته باشد بهره او نیز ناقص خواهد بود.
تلاش یک سنت الهی است
وجدان کاری یک سنت الهی است
وحدت یک سنت الهی است
نظم یک سنت الهی است
این سنن مثل قانون جاذبه هستند، مومن و کافر نمی شناسند، هرکس آنها را بکار بندد موفق خواهد شد. ما علل شکست هایمان را باید در خود جستجو نماییم. ما هستیم که این سنن را به نحو احسن بکار نمی بریم و شکست می خوریم و کم کاری خود را بگردن خدا می اندازیم!
بله مسائلی هستند که باعث می شوند نتوانیم در داخل دائره این سنن قرار گیریم. مثلا در روایات متعدد مطرح شده است که برخی گناهان ، اراده انسان را ضعیف می کنند، ما مرتکب گناه می شویم و چه بسا در برخی گناهان اصرار می ورزیم، اراده ضعیف می شود، نمی توانیم نظم داشته باشیم، لذا یا تلاشمان کم می شود یا تلاش های بدون نظممان، ما را از هدف دورتر می سازد. این یک سنت الهی است!

ادامه دارد.....

یاس...;563064 نوشت:
خواهرم با اینکه خیلی زحمت کشیده بود ارشد غیر انتفاعی آورد
اونم خیلی گلایه داره میگه انقد نذر کردم...دعا ..ذکر اینهمه زحمت کشیدم شرایطم فلان بود..خدا اینارو ندید...!!!حالا قبول نشدنمو میگی یا ی گناهی کردی کفاره ندادی خدا به صورت اندوه وارد زندگیت کرده(طبق حدیث)یا امتحانته...خب خدا چرا اینجوری میکنه..من 5 ماه زحمت کشیدم نمیبینه حالا یه بار فلان گناهو کردم میبینه حالمو میگیره؟
چرا فلانه؟چرا بهمانه؟

شما دیگه چرا؟ همان طور که کارشناس محترم فرمودند بر اساس حکمتی بوده دیگه. از کجا معلوم این عدم موفقیت ظاهری به نفع خواهرتون نبوده؟؟؟ من دو سال پشت کنکور ارشد موندم و همش میگفتم من که اینقدر خوبم:khandeh!: چرا نباید قبول بشم. سال سوم قبول شدم و بعداً متوجه شدم اگه سال اول یا دوم قبول می شدم یکی از برکات زندگیم رو از دست می دادم.

javaneh1986;563295 نوشت:
شما دیگه چرا؟ همان طور که کارشناس محترم فرمودند بر اساس حکمتی بوده دیگه. از کجا معلوم این عدم موفقیت ظاهری به نفع خواهرتون نبوده؟؟؟ من دو سال پشت کنکور ارشد موندم و همش میگفتم من که اینقدر خوبم:khandeh!: چرا نباید قبول بشم. سال سوم قبول شدم و بعداً متوجه شدم اگه سال اول یا دوم قبول می شدم یکی از برکات زندگیم رو از دست می دادم.

میشه بگید چی؟ چی بوده که ارزش سه سال زندگی شما، جونی شما رو داشته؟؟؟ راستش اگه ازدواج هم بوده باشه، باز ...

amirhossein74;546463 نوشت:
سوالم اینه اگه کسی بپرسه که چرا یه نفر میشه فلانی و زندگیش خوبه و یه نفر میشه فلانی و زندگیش پر از مشکل چه جوابی بدم؟

البته سوال اصلی اینه که چرا یه فرزندی تو یه خانواده با ایمان به دنیا میاد و در نتیجش با ایمان میشه و یا تو یه خانواده پولدار به دنیا میاد و در رفاه کامل و برعکسش چرا یه فرزندی تو یه خونه بی ایمان و یا تویه خانواده فقیر یه دنیا میاد...

علت این چیه؟ خیلیا در مورد این موضوع میگن چرا خدا فرق میزاره؟؟؟

خواهش میکنم یه جواب کامل بدین و کمکم کنید تا به دیگران هم کمک کنم...اگه آیه قرآنی هست که این رو اثبات میکنه حتما بگید تا با یه دلیل محکم بهشون اثبات کنم...

اگه بازم متوجه منظور و سوالم نشدین حتما بگین که بیشتر توضیح بدم....



سلام
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
الم ﴿١﴾ أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ ﴿٢وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ ۖ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّـهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ ﴿٣

الم (۱)آیا مردم گمان كردند همین كه بگویند: «ایمان آوردیم‏»، بهحال خود رها مى‏شوند و آزمایش نخواهند شد؟! (۲)ما كسانى را كه پیش از آنان بودند آزمودیم (و اینها را نیزامتحان مى‏كنیم); باید علم خدا درباره كسانى كه راست مى‏گویند و كسانى كه دروغمى‏گویند تحقق یابد! (۳)
سوره عنکبوت

همه ما باید امتحان بشویم... چگونه...؟


وَلَنَبْلُوَنَّكُم بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ ﴿١٥٥
قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مالها و جانها و میوه‌ها، آزمایش می‌کنیم؛ و بشارت ده به استقامت‌کنندگان
سوره بقره

ی نفر با گرسنگی اش امتحان میشه...
ی نفر با بیماری...
ی نفر با شهرتش...
ی نفر با ثروتش...
ی نفر با زیباییش...

مترصد;563371 نوشت:

ی نفر با شهرتش...
ی نفر با ثروتش...
ی نفر با زیباییش...

خوب مسئله اینجاست، امتحان بعضیها خیلی خوبه(حتی اگه به ظاهر خوب باشه)...؟؟؟

[="DarkRed"]سلام
بهتره برنامه شب های اسمانی شبکه قران را ببینید
دقیقا هفته پیش به همین سوال جواب دادن
کلیپش توی سایت شبکه قران هست[/]

javaneh1986;563295 نوشت:
سال سوم قبول شدم و بعداً متوجه شدم اگه سال اول یا دوم قبول می شدم یکی از برکات زندگیم رو از دست می دادم.

بله ولی احساس جریحه دار شده اون این حرفا رو درک نمیکنه

FTN;563466 نوشت:
خوب مسئله اینجاست، امتحان بعضیها خیلی خوبه(حتی اگه به ظاهر خوب باشه)...؟؟؟

سلام
این امکان دارد سقوط شان در امتحانات بیشتر از افرادی است که در ناگواری ها امتحان می شوند...

وقتی انسان بیمار، بی پول و خلاصه دچار سختی هاست دنبال کسی می گردد که همدم او باشد و این مشکلات را حل کند...
در نتیجه آدم را بطرف خداوند سوق می دهد...

اما کسی که دارای شهرت و ثروت است دیگر غمی ندارد که بخواهد برطرف کند در نتیجه آیا او به سمت خدا کشیده می شود...؟

هدف از این امتحانات، سنجش میزان ایمان است...

امام باقر (ع) :

هرگاه خداوند بخواهد بنده ای را گرامی بدارد ، در حالی که گناهانی دارد ،

او را مریض میکند تا پاک شود.

اگر به سبب شدت گناه پاک نشد ، او را حاجتمند میکند.

اگر باز هم پاک نشد ، هنگام جان دادن بر او سخت می گیرد تا پاک شود.

javaneh1986;563295 نوشت:
شما دیگه چرا؟ همان طور که کارشناس محترم فرمودند بر اساس حکمتی بوده دیگه. از کجا معلوم این عدم موفقیت ظاهری به نفع خواهرتون نبوده؟؟؟ من دو سال پشت کنکور ارشد موندم و همش میگفتم من که اینقدر خوبم چرا نباید قبول بشم. سال سوم قبول شدم و بعداً متوجه شدم اگه سال اول یا دوم قبول می شدم یکی از برکات زندگیم رو از دست می دادم.

با سلام
بنده علت عدم موفقیت خواهر ایشان را فقط حکمت الهی عنوان ننمودم! بلکه از سنت های الهی، اختیار و... نیز سخن گفتم،
متاسفانه خیلی اوقات، ما انسانها وقتی به آنچه می خواهیم نمی رسیم، تقصیر را گردن حکمت الهی می اندازیم و پای حکمت را وسط می کشیم، بله حکمت ( علم ازلی تام و کامل خداوند حتی به جزئیات امور) امری صحیح است. ولی باید دقت داشته باشیم بسیاری از ناکامی های ما ریشه در عدم توجه به سنت های الهی است. تقصیر خود ما است، خود ما بسیاری از مواقع، شرایط تحقق کامل خواسته هایمان را فراهم نمی کنیم و متاسفانه بعد مواجهه با شکست، علت آنرا حکمت الهی می دانیم این ظلم به خدا است.
بنده باید تمام تلاش خویش را به نحو کامل انجام دهد و بعد نتیجه کار را بخدا بسپارد .

مترصد;563651 نوشت:
سلام
این امکان دارد سقوط شان در امتحانات بیشتر از افرادی است که در ناگواری ها امتحان می شوند...

وقتی انسان بیمار، بی پول و خلاصه دچار سختی هاست دنبال کسی می گردد که همدم او باشد و این مشکلات را حل کند...
در نتیجه آدم را بطرف خداوند سوق می دهد...

اما کسی که دارای شهرت و ثروت است دیگر غمی ندارد که بخواهد برطرف کند در نتیجه آیا او به سمت خدا کشیده می شود...؟

هدف از این امتحانات، سنجش میزان ایمان است...

هر دو طرف این امتحانات ممکنه در نهایت منجر به دوری از خدا بشه...نه فقط امتحانهای خوب (یا به ظاهر خوب)....
مثلا فقر خودش دیوار به دیوار کفر هست و می تونه منشا گناههای بیشمار دیگه ای بشه.
نمی شه صد در صد گفت که کسایی که به نوع سخت این امتحانات گرفتار هستن، در آخر سربلند ازش بیرون میان...

صفا;563749 نوشت:
بنده باید تمام تلاش خویش را به نحو کامل انجام دهد و بعد نتیجه کار را بخدا بسپارد .

اتفاقا خواهرم گفت:خب اگه براساس سنت الهی مثلا قبول نشدن توکار هست...پس چرا خدا از اول ی کاری نمیکنه من6 ماه خودمو حبس نکنم (و البته به خاطر این حبس کردن ها روانشم هم خراب شد.)..چرا از اول اگه قراره نشه ی جایگزین نمیذاره براش؟

صفا;563749 نوشت:
بنده باید تمام تلاش خویش را به نحو کامل انجام دهد و بعد نتیجه کار را بخدا بسپارد .

با سلام

ضمن تأیید فرمایشات شما باید بگویم که بنده دقیقا همین کار را کردم و وقتی گفتم توکلت علی الله و افوض امری علی الله اونوقت بود که خدا هم راه درست را برایم هموار کرد.

خدایا عاشقانه دوستت دارم

یاس...;563539 نوشت:
بله ولی احساس جریحه دار شده اون این حرفا رو درک نمیکنه

جریحه دار شدن احساس یک امر دنیوی هست. شاید در پس اون همون طور که دوستان دیگه هم فرمودند یه امر اخروی وجود داشته باشه که ارزش این جریحه دار شدن احساسات رو داشته باشه

یاس...;563913 نوشت:
اتفاقا خواهرم گفت:خب اگه براساس سنت الهی مثلا قبول نشدن توکار هست...پس چرا خدا از اول ی کاری نمیکنه من6 ماه خودمو حبس نکنم (و البته به خاطر این حبس کردن ها روانشم هم خراب شد.)..چرا از اول اگه قراره نشه ی جایگزین نمیذاره براش؟

کرم تا دور خودش پیله نزنه به پروانه زیبا تبدیل نمیشه. شاید این 6 ماه سکوی پرتابی برای خواهر شما بوده باشد. به نظر من ( اگه نفرمایید خیلی ایده آل گرا هستم ) یک فرذ باید فقط تلاش خودش رو بکنه و بعد بگه توکلت علی الله و دیگه هرچه بادا باد. خواهر شما تلاش خودشون رو کردن و دیگه نتیجه رو به خدا باید واگزار کرد که من تا حالا از این واگزار کردن ها پشیمون نشدم.


افوض امری علی الله

javaneh1986;563993 نوشت:
جریحه دار شدن احساس یک امر دنیوی هست. شاید در پس اون همون طور که دوستان دیگه هم فرمودند یه امر اخروی وجود داشته باشه که ارزش این جریحه دار شدن احساسات رو داشته باشه
البته این جریحه دار شدن ها ممکنه سبب دوری از دین وخدا و پیغمبر بشه..حتی اگه چیزی که میگید درست باشه

یاس...;563995 نوشت:
البته این جریحه دار شدن ها ممکنه سبب دوری از دین وخدا و پیغمبر بشه..حتی اگه چیزی که میگید درست باشه

و این دقیقا ترازویی هست که میزان ایمان افراد رو میسنجه. رو دیوار مرکز مشاوره دانشگاهمون این جمله رو نوشته بود:


برای پخته شدن کافی ست از کوره در نروید.


برای رسیدن به خدا کافی ست از امتحانات سختش سربلند بیرون بیایم به همین سادگی به همین خوشمزگی.

یاس...;563913 نوشت:
اتفاقا خواهرم گفت:خب اگه براساس سنت الهی مثلا قبول نشدن توکار هست...پس چرا خدا از اول ی کاری نمیکنه من6 ماه خودمو حبس نکنم (و البته به خاطر این حبس کردن ها روانشم هم خراب شد.)..چرا از اول اگه قراره نشه ی جایگزین نمیذاره براش؟

با سلام
بنده تلاش، وجدان کاری، نظم را به عنوان مصادیقی از سنن الهی مطرح نمودم و عرض کردم برای موفقیت باید داخل این سنن و قوانین الهی قدم بر داریم، هیچ گاه از عدم موفقیت به عنوان سنت الهی صحبت نشد، بلکه عرض شد اگر تلاش و .... به نحو کامل از سوی هر کس صورت گیرد چه مومن و چه کافر نتیجه آن کامیابی است. اگر به کامیابی نمی رسیم تقصیر خودمان است که خوب تلاش نمی کنیم یا درست تلاش نمی کنیم، در موضعی که باید تلاش کنیم ، سعی نمی کنیم و.... کی گفته ما باید خودمان را حبس کنیم ، بلکه گفته شده تلاش درست کنید، حرکت بدون معرفت و آگاهی جز خسران و از دست دادن انرژی و سرمایه چیزی ندارد حضرت امام صادق(ع) فرمودند:« [=Traditional Arabic]الْعَامِلُ عَلَى غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى السَّرَابِ بِقِيعَةٍ [=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]لَا[=Traditional Arabic] [=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]يَزِيدُ[=Traditional Arabic] سُرْعَةُ سَيْرِهِ [=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]إِلَّا[=Traditional Arabic] [=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]بُعْداً»( بحار الانوار،ج1،ص208)[=Traditional Arabic].[=Traditional Arabic]

[="Tahoma"][="Navy"]

amirhossein74;546463 نوشت:
با عرض سلام خدمت شما دوستان عزیز....امیدوارم نماز و روزه هاتون قبول باشه...

خدا رو شکر بالاخره اینجارو پیدا کردم...خیلی دنبال این سایت بودم...

برم سر اصل مطلب...

مشکل من جواب دادن به یه سوال هستش....

خیلی دوستدارم تو بحثایه دینی یه سریا که خب کمی دینشون ضعیف هستش (البته خودمم بنده گناه کاری هستم و نمیخوام بگم خودم خیلی خوبم) متاسفانه تو جواب دادن یه سوال به مشکل بر میخورم و نمیتونم طرف مقابل رو متقاعد کنم...

سوالم اینه اگه کسی بپرسه که چرا یه نفر میشه فلانی و زندگیش خوبه و یه نفر میشه فلانی و زندگیش پر از مشکل چه جوابی بدم؟

البته سوال اصلی اینه که چرا یه فرزندی تو یه خانواده با ایمان به دنیا میاد و در نتیجش با ایمان میشه و یا تو یه خانواده پولدار به دنیا میاد و در رفاه کامل و برعکسش چرا یه فرزندی تو یه خونه بی ایمان و یا تویه خانواده فقیر یه دنیا میاد...

علت این چیه؟ خیلیا در مورد این موضوع میگن چرا خدا فرق میزاره؟؟؟

خواهش میکنم یه جواب کامل بدین و کمکم کنید تا به دیگران هم کمک کنم...اگه آیه قرآنی هست که این رو اثبات میکنه حتما بگید تا با یه دلیل محکم بهشون اثبات کنم...

اگه بازم متوجه منظور و سوالم نشدین حتما بگین که بیشتر توضیح بدم....

ببخشید اگه زیادی حرف زدم....

بازم تشکر ....


سلام
تفاوتهای ظاهری انسانها اصالتی ندارند
برخی برای تمایز و شناسایی اند : و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا
برخی برای آزمون اند : انما اموالکم و اولادکم فتنه
اساس ارزش روح انسانهاست که به حسب عطای الهی یکسان است : کل مولد یولد علی الفطره
مشکل از اینجاست که ما بجای معیار قرار دادن روح الهی انسان ، امور مادی و ظاهری را معیار قرار می دهیم در حالیکه ملاک ارزش و کمال و سنجش امور مادی نیست
امور مادی تنها فرصتهایی هستند که باید از آنها بهره مطلوب را برد از سختی بهره صبر از آسانی بهره شکر وووو
یا علیم[/]

raha2020;563075 نوشت:
سلام
حالا که بحث حکمت شد یه سوالی داشتم. یکی از دوستام میگفت دین هی میگه خوب باشید که نتیجشو میگیرید. بعد که آدم به اون نتیجه نمیرسه میگه حکمتی توش بوده (که متاسفانه ما اصولا اون حکمتو نمیفهمیم). دوستم میگفت این یه راه در رو برای دینه هی میگن این کارو بکن، اون کارو بکن آخرشم که نمیشه حتما حکمتی بوده!!!!!!
این که نمیشه. انگار داریم خودمونو گول میزنیم. میشه لطفا راجع به این مساله هم توضیح بدید.

با سلام
سوال حضرت عالی به شکل نا خود آگاه اینگونه القا میکند که در همه ی موارد افراد از گناهان دوری کرده، در دایره ی سنت های الهی قدم میزنند، تصمیماتشان را بر مبنا و مدار شرع و عقل و مشورت می گیرند، و با توکل به خدا و توسل کارشان را انجام میدهند ولی به موفقیت نمیرسند. و دین این عدم موفقیت را حکمت می نامد.
درحالی که در عموم موارد یکی از آن مقدمه ها می لنگد. عموم مردم در دایره ی سنت های الهی نیستند. تصمیماتشان به شکل کامل و درست بر اساس عقل و شرع و با تحقیق و مشورت گرفته نمیشود. به خدا توکل و اعتماد ندارند و وقتی به هدف نمیرسند دین و خدا را سرزنش میکنند. آن دسته ی اندک که بر اساس فرمول گفته شده کار میکنند معمولا به موفقیت دست میابند واگر در برخی مواضع قلیل موفق نباشند راضی به رضای خدا هستند چون میدانند حکمت الهی بر این مساله تعلق گرفته و یا این آزمون خداست.

حاضر: به نظر بنده، آن چه در زندگی مهم است، انجام دادن تکلیف به شکل شایسته آن است، حال آیا به نتیجه دلخواه خود می رسیم یا خیر، این مهم نیست، مهم این است که خداوند از ما راضی باشد و خودمان را به خدا نشان دهیم و به او بگوییم که ما کوشش می کنیم که به هدف خودمان برسیم و در این راه تلاش و سعی می کنیم. انسان، محدود است و از همه چیز اطلاع درستی ندارد و آن موجودی که خالق این جهان و انسان است و از همه چیز آگاه و باخبر است، خیر و صلاح انسان را بهتر می داند و باید نتیجه را به چنین موجودی واگذار نماییم و تنها بر حسب مقتضای عقل و راهنمایی های قرآن و معصومین، به وظیفه خودمان عمل نماییم. ذات انسان و طبیعت به گونه ای است که انسان به همه آن چیزهایی که می خواهد، دست نمی یابد و اگر بخواهد به صورت همیشگی خودش را به خاطر این مسائل اذیت و ناراحت نماید، از میان می رود و مشکلات روانی برای او به وجود می آید بنابراین، مهم انجام وظیفه در راه رسیدن به هدف آرمانی و الهی است و رسیدن به هدف، بستگی به خواست و اراده و حکمت الهی دارد.

حاضر: این چیزی که شما گفتید، کلیت ندارد و همیشگی نیست. بسیاری از انسان ها هستند که در خانواده بی دین به دنیا آمدند ولی خودشان با دیانت کامل هستند و بسیاری از انسان ها هستند که در خانواده بادیانت به دنیا آمدند ولی خودشان دیانت کافی ندارند. بله تا حدودی محیط و خانواده در انسان تأثیر دارد ولی علت تام نیست و انسان دارای اختیار و اراده است و می تواند بر اطرافیان و محیط خودش فائق شود و خودش را از منجلاب گناهان و لغزش ها رهایی بخشد. خداوند پیامبر اکرم را در بدترین مردمان به صورت موحد کامل و با اخلاق کامل رشد و پرورش داد. حضرت موسی در کاخ فرعون رشد یافت ولی از اخلاق او چیزی کسب نکرد و انسان موحدی و دین داری بود. پسر حضرت نوح با این که پدرش پیامبر و موحد و دین دار بود، کافر و بی دین بود. خلاصه از این جور موارد خیلی زیاد است و انسان نباید با این بهانه ها خودش را فریب دهد و از اصل باز بماند

یاس...;563064 نوشت:
خواهرم با اینکه خیلی زحمت کشیده بود ارشد غیر انتفاعی آورد
اونم خیلی گلایه داره میگه انقد نذر کردم...دعا ..ذکر اینهمه زحمت کشیدم شرایطم فلان بود..خدا اینارو ندید...!!!حالا قبول نشدنمو میگی یا ی گناهی کردی کفاره ندادی خدا به صورت اندوه وارد زندگیت کرده(طبق حدیث)یا امتحانته...خب خدا چرا اینجوری میکنه..من 5 ماه زحمت کشیدم نمیبینه حالا یه بار فلان گناهو کردم میبینه حالمو میگیره؟
چرا فلانه؟چرا بهمانه؟

با سلام
در کتاب عطش(زندگی نامه ی آیة الله قاضی) از ایشان نقل شده که فرمودند 40 سال برای بدست آوردن حاجتی دعا می کردم بعد از چهل سال خداوند به من فهماند این خواسته به صلاح من نبوده....
متاسفانه ما کم صبر و لجوجیم.الا و لا بد می خواهیم آن چه دوست داریم بدست آوریم صرف نظر از همه ی جوانب.واقعا درک این مطلب که شاید خواسته و حاجتمون به نفع ما(در این دنیا شاید هم در آخرت)نیست کار سختیه.اینکه روز قیامت روزه حسرته اشاره به همینه که اونجا از خیلی داشته هامون پشیمون می شیم.مثلا ای کاش با فلانی دوست نمی شدم یا ازدواج نمی کردم تا...

حاضر: خداوند عادل و حکیم است و به کسی ظلم نمی کند و تبعیض قائل نمی شود. اگر فرقی در ظاهر میان ما انسان ها است، این به ظرفیت ها و پتانسیل ها و توانایی ها و اعمال خود ما بر می گردد. خداوند آماده است که طبق ظرفیت و توانایی و اعمال انسان، انسان را به کمال کامل برساند ولی این انسان است که گنجایش و ظرفیت این کمالات را ندارد. همه انسان ها برای خداوند ارزش دارند ولی برخی از انسان ها با اعمال و افکار خودشان راه های ترقی و کمال را بر خودشان می بندند.

پرسش:
چرا خدا فرق می گذارد؟

پاسخ:
به این سوال دو نوع پاسخ می توان ارائه نمود:
_ پاسخ اجمالی؛ کمال محض بودن خداوند:
الف) خداوند کمال محض است و این کمال لازمه خدایی اوست؛ (معنی کمال محض بودن این است که خداوند متعال ، هر کمال وجودی را داراست و فاقد هیچ کمال وجودی نیست.)
ب) حکمت نیز یکی از کمالات وجودی است؛ پس خدا یقیناً واجد حکمت بوده، حکیم است.
ج) چون خداوند منشاء هر کمال وجودی است «الله خالق کل شیء» لذا حکمتی فوق حکمت او نیز متصوّر نیست. پس او حکیم مطلق است.
د) حکیم کسی است که بهترین و مستحکم ترین کار ممکن را می کند. لذا بنا به حکمت خدا شکّی نیست که عالم موجود ، بهترین عالم ممکن است. و بر فرض وجود عالمی بهتر از این عالم موجود، مستلزم این است که خدا حکیم مطلق نباشد؛ چون ترک نظام بهتر و خلق نظام ناقص، برخلاف حکمت است.
هـ) لازمه ی حکیم مطلق نبودن خدا ،کمال محض نبودن اوست.که با مقدمه اول ناسازگار است.

نتیجه: به حکم برهان عقلی، عالم موجود، بهترین عالم ممکن است که بهتر از آن فرض ندارد، شکّی نیست که تمام تفاوت های موجود در میان موجودات عالم، و تمام اتّفاقاتی که در این عالم می افتند، همگی ناشی از حکمت بالغۀ الهی است. «وَ تِلْكَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهیمَ عَلى‏ قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكیمٌ عَلیمٌ»؛ این ها دلایل ما بود كه به ابراهیم در برابر قومش دادیم! درجات هر كس را بخواهیم بالا مى‏بریم؛ پروردگار تو، حكیم و علیم است‏.(1) در این آیه شریفه ملاحظه می شود که خداوند متعال تفاوت درجات مردم را به حکمت و علم مطلق خود نسبت می دهد. یعنی خدا چون حکیم و علیم است.

_ پاسخ تفصیلی
حیثیث های متعددی برای وجود تفاوت بین انسان ها وجود دارد:
1) حکمت احتیاج
یکی از حکمت های تفاوت های موجود بین انسان ها این است که مردم به همدیگر محتاج شوند تا به این وسیله جامعه شکل گیرد در نتیجه، انسان بتواند در متن جامعه به کمالات خاصّی که در تنهایی حاصل نمی شود دست یابد.
خداوند متعال می فرماید:«أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ»؛ آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم مى ‏كنند؟! ما معیشت آن ها را در حیات دنیا در میانشان تقسیم كردیم و بعضى را بر بعضى برترى دادیم تا یكدیگر را مسخّر كرده به خدمت گیرند ؛ و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع‏ آورى مى ‏كنند بهتر است.»(2)
طبق این آیه شریفه ، یکی از حکمت های تفاوت ها این است که هر کسی در محدوده نداشته ها یا کمبودهای خود محتاج دیگران باشد تا به این وسیله افراد جامعه مثل شبکه ای به هم تنیده به هم متّصل شوند. یکی پزشک شود دیگری کارگر شود ، سومی نانوا شود و ... تا جامعه شکل گیرد.
مساله مهم این است که؛ در متن این جامعه، امتحانات الهی،که اشکال گوناگون تمرین انسانیّت اند، جاری می شوند تا بشر به سوی کمال مطلوب خویش سوق داده شود.

2) اختیار
در این که محیط خانواده و جامعه و ... بر روی شخصیّت انسان تأثیر می گذارند شکّی نیست. امّا در این هم شکّی نیست که انسان موجودی مختار است. بین امور گوناگون . توان انتخاب دارد. لذا تأثیر عوامل محیطی مشروط به این است که انسان خود را با اختیار تسلیم آن ها بکند؛ بنا بر این، اگر انسان در مقابل این عوامل مقاومت کند نه تنها این عوامل نمی توانند انسان را منحرف کنند بلکه بر عکس عاملی برای رشد انسان خواهند بود.
نمونه های فراوانی بودند که در محیط های نامناسب رشد کردند ولی اهل سعادت شدند، یافت می شود. برای نمونه حضرت یوسف، حضرت موسی در همان دوران کودکی بی سرپرست، در سرزمینی بت پرست، و در کاخ کسانی که خود را خدا می خواندند بزرگ شد و با عظیم ترین وسوسه ها روبرو شد ولی با اختیار خود آلوده نشد، آسیه زن فرعون، ساحران موسی، برخی یاران اولیه حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله) ، حرّ بن یزید ریاحی و... بر تمام شرائط و عوامل محیطی غلبه نمودند و راه سعادت را در پیش گرفت. پسر و زن حضرت نوح و زن حضرت لوط و فرزندان حضرت یعقوب و قابیل پسر حضرت آدم، در بهترین محیط ها بودند ولی طغیانگر شدند. این مثال های قرآنی نشان می دهد که نقش محیط یک نقش اساسی و قطعی نیست ؛ آنچه نقش اساسی در سعادت و شقاوت انسان دارد ، اختیار خود انسان است.
این مساله در دیگر امور زندگی نیز جاری است، انسا های متعددی بودند که در شرایط بد اقتصادی و... در خانواده ای به دنیا آمدند ولی با اختیار و تلاش خود به درجات عالی در زمینه های مختلف رسیدند.
اگر این تفاوت ها بود اما امکان تغییر اوضاع فراهم نبود این موجب بی عدالتی می شد.

3) الدنیا مزرعه الآخره
یکی از اصول اعتقادی ادیان ابراهیمی مساله معاد و زندگی بعد از مرگ است.
اثبات عقلی قیامت؛ بحث عدالت و نیکی آن، مساله ای عقلی است به عبارت دیگر عقل انسان حتی بدون کمک وحی حسن آنرا درک می کند.
عقل انسان با وجود درک مساله عدالت می بیند، این عالم قابلیت اجراء عدالت به نحو کامل را ندارد، چرا که امثال صدام هزاران نفر را می کشند ولی در عمل فقط یکبار کشته می شوند.
با فرض بالا عقل درک می کند باید مکان و زمانی موجود باشد که امکان اجراء عدالت به نحو کامل در آن مهیا باشد. این مساله معاد و قیامت را اثبات می نماید. البته ادله نقلی فراوانی بر اثبات معاد موجود است که به خاطر ضیق به آن ها نمی پردازیم.
اما بحث عدالت الهی؛ تجلی کامل عدالت الهی در مجموعه زندگی دنیوی و اخروی است. هرکس بر اساس امکاناتی که در زندگی دنیا در اختیار او بوده مورد بازخواست قرار خواهد گرفت، لذا در روایات متعدد از افرادی خبر داده شده که در بهشت همنشین پیامبران خواهند بود. چرا؟ چون ایشان از همان امکانات موجود خود به نحو اعلی استفاده نموده اند و مسئله مهم مدیریت صحیح امکانات است.

4) سنت های الهی
مطلب دیگری که در وضوح موضوع ما را مدد می رساند این است که خداوند در عالم سنت هایی قرار داده است؛ هرکس داخل در حیطه این قوانین قرار گیرد از نتایج آن بهره خواهد برد و هرکس استفاده ناقصی از آن داشته باشد بهره او نیز ناقص خواهد بود.
تلاش یک سنت الهی است.
وجدان کاری یک سنت الهی است.
وحدت یک سنت الهی است.
نظم یک سنت الهی است.
این سنن مثل قانون جاذبه هستند، مومن و کافر نمی شناسند، هر کس آن ها را بکار بندد موفق خواهد شد. ما علل شکست هایمان را باید در خود جستجو نماییم. ما هستیم که این سنن را به نحو احسن بکار نمی بریم و شکست می خوریم و کم کاری خود را به گردن خدا می اندازیم! برای موفقیت باید داخل این سنن و قوانین الهی قدم برداریم، اگر تلاش و ... به نحو کامل از سوی هر کس صورت گیرد چه مومن و چه کافر نتیجه آن کامیابی است. اگر به کامیابی نمی رسیم تقصیر خودمان است که خوب تلاش نمی کنیم یا درست تلاش نمی کنیم، در موضعی که باید تلاش کنیم ، سعی نمی کنیم و... چه کسی گفته ما برای موفقیت مثلا در کنکور باید خودمان را حبس کنیم ، بلکه گفته شده تلاش درست کنید، حرکت بدون معرفت و آگاهی جز خسران و از دست دادن انرژی و سرمایه چیزی ندارد حضرت امام صادق(ع) فرمودند: «الْعَامِلُ عَلَى غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى السَّرَابِ بِقِيعَةٍ لَايَزِيدُ سُرْعَةُ سَيْرِهِ إِلَّابُعْداً».(3)
بله مسائلی هستند که باعث می شوند نتوانیم در داخل دائره این سنن قرار گیریم. مثلا در روایات متعدد مطرح شده است که برخی گناهان، اراده انسان را ضعیف می کنند، ما مرتکب گناه می شویم و چه بسا در برخی گناهان اصرار می ورزیم، اراده ضعیف می شود، نمی توانیم نظم داشته باشیم، لذا یا تلاشمان کم می شود یا تلاش های بدون نظممان، ما را از هدف دورتر می سازد. این یک سنت الهی است.!

سوال: آیا موکول نمودن شکست ها را به مساله حکمت (طبق پاسخ اجمالی) فرار از بحث نیست؟ چرا که غالبا مساله حکمت، امری بیان می شود که عقل ما توان دست یابی به آن را ندارد؟
پاسخ: در مباحث پیشین علت عدم موفقیت ها را فقط حکمت الهی عنوان ننموده ایم! بلکه از سنت های الهی، اختیار و... نیز سخن گفته شد، متاسفانه خیلی اوقات، ما انسان ها وقتی به آنچه می خواهیم نمی رسیم، تقصیر را گردن حکمت الهی می اندازیم و پای حکمت را وسط می کشیم، بله حکمت ( علم ازلی تام و کامل خداوند حتی به جزئیات امور) امری صحیح است. ولی باید دقت داشته باشیم بسیاری از ناکامی های ما ریشه در عدم توجه به سنت های الهی است. تقصیر خود ما است، خود ما بسیاری از مواقع، شرایط تحقق کامل خواسته هایمان را فراهم نمی کنیم و متاسفانه بعد مواجهه با شکست، علت آنرا حکمت الهی می دانیم این ظلم به خدا است. بنده باید تمام تلاش خویش را به نحو کامل انجام دهد و بعد نتیجه کار را به خدا بسپارد .
این سوال به شکل ناخود آگاه این گونه القا می کند که در همه موارد افراد از گناهان دوری کرده، در دایره سنت های الهی قدم می زنند، تصمیماتشان را بر مبنا و مدار شرع و عقل و مشورت می گیرند، و با توکل به خدا و توسل کارشان را انجام می دهند ولی به موفقیت نمی رسند. و دین این عدم موفقیت را حکمت می نامد.
درحالی که در عموم موارد یکی از آن مقدمه ها می لنگد. عموم مردم در دایره سنت های الهی نیستند. تصمیماتشان به شکل کامل و درست بر اساس عقل و شرع و با تحقیق و مشورت گرفته نمی شود. به خدا توکل و اعتماد ندارند و وقتی به هدف نمی رسند دین و خدا را سرزنش می کنند. آن دسته ی اندک که بر اساس فرمول گفته شده کار می کنند معمولا به موفقیت دست می یابند و اگر در برخی مواضع قلیل موفق نباشند راضی به رضای خدا هستند چون می دانند حکمت الهی بر این مساله تعلق گرفته و یا این آزمون خداست.

________
(1) الأنعام/ 83.
(2) الزخرف/ 32.
(3) بحار الانوار، ج1، ص208.

موضوع قفل شده است