خودشیفتگی مردانه؛ چه کنم؟

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خودشیفتگی مردانه؛ چه کنم؟

با سلام
در نرم افزار نیش ها و نوشها،مطلبی رو در مورد خودشیفتگی مردانه خوندم و تازه به موضوع خودم پی بردم.
6 ماه پیش یکی از اقوام اومدند خواستگاری و به علت فوت پدر،این قضیه تا به الان مسکوت مانده و این طور هم که پیداست تا 6 ماه دیگر که سالگرد هست،همینطور باقی خواهد ماند و اون موقع پا پیش میذارن
در مورد خودشیفتگی مردانه،برای بعضی که نخواندن،مطلب این هست

شنبه: همون لحظه که وارد دانشکده شدم متوجه نگاه سنگینش شدم. هرکجا می رفتم اونو می دیدم. یکبار که از جلوی هم در اومدیم نزدیک بود به هم بخوریم صداشو نازک کرد و گفت: ببخشید.
من که میدونم منظورش چی بود. تازه ساعت ۵/۹ هم که داشتم بورد رو میخوندم اومد پشت سرم شروع به خوندن بورد کرد. آره دقیقا می دونم منظورش چیه. اون میخواد زن من بشه. بچه ها می گفتن اسمش مریمه. از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم باهاش ازدواج کنم.
یکشنبه: امروز ساعت ۹ به دانشکده رفتم. موقع رفتن تو سرویس یه خانومی پشت سرم نشسته بود و با رفیقش می گفتن ومی خندیدن. تازه به من گفت ببخشید آقا میشه شیشه پنجرتونو ببندین. من که میدونم منظورش چی بود. اسمش رو میدونستم اسمش نرگسه.
مثل روز معلوم بود که با این خنده هاش میخواد دل منو نرم کنه که بگیرمش. راستی یتش منم از اون بدم نمیاد. از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم با نرگس هم ازدواج کنم.
دوشنبه: امروز به محض اینکه وارد دانشکده شدم سر کلاس رفتم. بعد از کلاس مینا یکی از همکلاسی هام جزوه منو ازم خواست. من که میدونم منظورش چی بود. حتما مینا هم علاقه داره با من ازدواج کنه. راستی یتش منم ازش بدم نمی آد. از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم با مینا هم ازدواج کنم.
سه شنبه: امروز اصلا روز خوبی نبود. نه از مریم خبری بود نه از نرگس نه از مینا. فقط یکی ازم پرسید آقا ببخشید امور دانشجویی کجاست؟ من که میدونستم منظورش چی بود. ولی تصمیم نگرفتم باهاش ازدواج کنم چون کیفش آبی بود احتمالا استقلالیه. وقتی جریان رو به دوستم گفتم به من گفت: ای بابا! بدبخت منظوری نداشته. ولی من میدونم رفیقم به ارتباط بالای من با دخترا حسودیش میشه حالا به کوری چشم دوستم هم که شده هرطور شده با این یکی هم ازدواج می کنم.
چهارشنبه: امروز وقتی داشتم وارد سلف می شدم یک مرتبه متوجه شدم که از دانشگاه آزاد ساوه به دانشگاه ما اردو اومدند. یکی از دخترای اردو از من پرسید ببخشید آقا! دانشکده پرستاری کجاست؟ من که می دونستم منظورش چیه. اما تو کار درستی خودم موندم که چطور این دختر ساوجی هم منو شناخته و به من علاقه پیدا کرده. حیف اسمش رو نفهمیدم. راستی یتش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم هرطور شده پیداش کنم و باهاش ازدواج کنم. طفلکی گناه داره از عشق من پیر می شه.
پنج شنبه: یکی از دوستای هم دانشکده ایم به نام احمد منو به تریا دعوت کرد. من که میدونستم منظورش از این نوشابه خریدن چیه. میخواد که من بی خیال مینا بشم. راستش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون عمرا قبول کنم.
جمعه: امروز صبح در خواب شیرینی بودم که داشتم خواب عروسی بزرگ خودم رو می دیدم. عجب شکوه و عظمتی بود داشتم انگشتم رو توی کاسه عسل فرو می کردم که… مادرم یکهو از خواب بیدارم کرد و گفت که برم چند تا نون بگیرم. وقتی تو صف نانوایی بودم دختر خانومی ازمن پرسید ببخشید آقا صف پنج تایی ها کدومه؟
من که میدونم منظورش چی بود اما عمرا اگه باهاش ازدواج کنم. راستش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون من از دختری که به نانوایی بیاد زیاد خوشم نمی آد.
شنبه: امروز صبح زود از خواب بیدار شدم صبحانه را خوردم و اومدم که راه بیفتم که مادرم گفت: نمی خواد بری دانشگاه. امروز نوار مغزت آماده است برو از بیمارستان بگیر. راستش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون مردم میگن من مشکل روانی دارم.
وقتی به بیمارستان رسیدم از خانوم مسئول آزمایشگاه جواب نوار مغزم رو خواستم. به من گفت آقا لطفا چند دقیقه صبر کنید. من که می‌دونستم منظورش چی بود

من واقعا در این موارد بی اطلاع بودم و نمیدونستم مردان اینطورین.....
در ارتباط با این فامیلمون،که هیچ تناسبی با هم نداریم و شب خواستگاری هم این موضوع رو گفتم اما شاید چون قاطعانه نگفتم دچار سوءتفاهم شدن.بعدا به گوشم رسید که دختر،پسر رو میخاد و دوسش داره.....خیلی تعجب کردم،این حرفا از کجا اومده؟؟ایا رفتار نابجایی انجام دادم...؟
با خوندن این مطلب،یادم افتاد یکی دو سال پیش،وقتی عموام با پسرش اومده بود خونمون،خیلی ساده لوحانه،فقط به نیت اینکه او مهمان است و من میزبان و اصلا به این چیزا فکرمم قد نمیداد،همین که اومد، سریع رفتم و پیشدستی میوه رو جلوش گذاشتم و میوه تعارف کردم(یعنی بگید 1 درصد فکر و خیال داشته باشم ...نه هیچ نبود) متوجه نگاه متعجبانه عمو ام شدم اما به روی خودم نیوردم،با داداشم بحثمون شد سر این موضوع.اما عصبی بودنش رو به حساب غیرت بیجا و تعصبش گذاشتم....
این گذشت...اما فکر که میکنم،خیلی جاهام بوده که بی محلی کردم....شاید شازده خودش نشسته و دوباره تحلیل و تفسیر کرده و برداشت های منفی...
سوال اینجاست که چطور خانمی که این خودشیفتگی رو در مردان تحریک کرده(بدون هیچ نیتی،از سر بی اطلاعی)،چه کار کنه که طرف دست از این برداشت های منفیش برداره؟؟؟؟
سوال دیگر اینکه،6 ماه قبل که علت جواب منفی رو خواستن،گفتم به درد هم نمیخوریم،اما از انجا که فامیل هستن،میپرسه چرا؟به چه علت؟
دلیل واقعیم دوست داختر داشتنش و ادامه کاراش و رفیق باز بودنش و ....هست.اما میگن نباید بدی های طرف رو بگی....پس چی بگم؟؟؟ بگم به چه دلیلی؟ اینکه مناسب هم نیستیم،تناسب نداریم....به گوششون نمیره،دلیل میخان...

و اما یه چیزی این وسط برام مبهمه.میگن اگه یک نفر را در دنیا سرزنش کنی،تا نمیری،اون کار سرت میاد
چندین سال پیش،ما از دختر همین عموم خواستگاری کردیم،این وسط یه اتفاقاتی افتاد که این قضیه تا یه سال طول کشید،تو این یه سال زن عموم همه جا گفته بود که جوابشون مثبته.بعد که دوباره رفتیم خواستگاری،دختر عموم گفت من دوستش ندارم و...
این یه سال ما رو بازی دادن،به ناراحتی و کینه بین دو خانواده تبدیل شد.من که اون موقع کوچک بودم زیاد یادم نمیاد اما همین که شاید مامانم پیش بقیه این کار بدشون رو میگفت وسرزنششون میکرد....پسر ما زن گرفت و دختر انها هم شوهر کرد و ناراحتی ها هم برطرف شد
اما این قضیه(خواستگاری این پسر که تعجب برانگیز همه هم بود،چون جز اون دسته از پسرایی هست که به نظر میاد به راحتی شریک زندگی شو انتخاب نمیکنه و از لحاظ ظاهری بالاتر هست) با گذشت چندین سال،دوباره اتفاق افتاده و به این شکل
میخام بدونم ایا این عقوبت خداوند هست؟؟ ایا به خاطر سرزنشی هست که چندین سال پیش اتفاق افتاد؟؟اگر هست چطور برطرفش کرد؟؟؟


با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد حامی

سلام خدمت شما خواهر محترم
از اين كه اين سايت و اين انجمن را براي گرفتن پاسخ و دغدغه تان گزينش كرديد متشكرم
براي گزينش همسر بايد مانند خانم هايي كه با الگو و شيك خياطي مي كنند عمل كنيد. براي همسرگزيني مطالعه كنيد و معيارها و تناسب هايي را كه براي ازدواجي موفق است در نظر بگيريد. براساس آن معيار فرد متناسب و مورد علاقه را انتخاب كنيد
در مورد اين خواستگار نيز به الگوهاي گزينش همسر بايد مراجعه كنيد ايشان را با آن اشل بسنيجيد و اگر تناسب ها و اشتراكات را داشتند انتخاب كنيد البته چون فاميل هستيد با مشاوره ژنتيك.
اما اگر شناخت شما از ايشان به قدري جامع و كامل است و تحقيق نيازي نيست و ايشان را متناسب با خودتان نمي دانيد مي توانيد ايشان را محترمانه دنبال نخود سياه بفرستيد تا به خانواده ايشان هم برنخورد مثل اين كه بگوييد استخاره كرده ام بد آمد است و نمي توانم خلاف استخاره عمل كنم( توريه است يعني دروغ هم نگفته ايد قبلا اتفاق افتاده كه استخاره كرده باشيد و بد آمد باشد اگر هم تجربه نداريد اين تجربه را به وجود آوريد) يا بگوييد كه ما فاميل هستيم من از ازدواج هاي فاميلي مي ترسم حالا اونا هرچه استدلال بياورند شما نيز توضيح ندهيد فقط تكرار كنيد مي دونم مشاور ژنيتك است ولي من از اين ازدواج مي ترسم
اين طوري كسي هم رنجيده خاطر نمي شود
البته
و صد البته دقت كنيد كه مبادا كدورت هاي قبلي كه بين خانواده ها بوده عايق شده باشد و شما بي دليل يا حرف ديگران اين خواستگار را رد كنيد واقعا معيارها را بسنجيد

تحقيقات جامع از خواستگار
1- مذاكره ها و گفتگوهاي دونفري
2- گفتگوهاي خانوادگي- گفتگو با خواهر يا برادر و والدين
3- تحقيق درباره اصالت خانوادگي از همسايه و مسجد و قرض الحسنه و...محل
4- همكاران
5- همكلاسي ها
6- دوستان او(بسيار مهم است)
7- معرفان( از خواستگار بخواهيد چند نفر معرف معرفي كند شما از معرفان هم تحقيق كنيد البته درباره خودمعرفان نيز تحقيق كنيد ببينيد آدم حسابي اند يا نه)
8- توجه به نوع پوشش- توجه به كتاب ها و نرم افزارهاي اتاق او و لوازم تزييني و عكس هاي اتاقش
9- ديدن آلبوم عكس (روي عكس هاي گزينشي قضاوت كنيد)
از همه تحقيقات تان معدل بگيريد
به حرف يك نفر و دونفر اعتماد نكنيد طبيعي است هركسي دوستان و بدخواهاني دارد بدخواهان بد مي گويند و دوستان خوبي. بايد تحقيقات متنوع باشد و از افراد زيادي باشد به خصوص از افراد با انصاف و معتمد

تذكر: اگر در تحقيقات به اين نتيجه رسيديد كه خواستگار انسان ديندار و سالمي است هرگز درباره گذشته او مته به خشخاش نگذاريد و او را سؤال پيچ نكنيد كه آيا رابطه اي داشته است يا نه.

1. نمودار: همسرگزینی موفق
2. نمودار: علل عشق هاي بيمار گونه
3. نمودار: انگیزه های غلط در ازدواج
4. نمودار: خواستگاری و پروژه مهم تحقیق

موضوع قفل شده است