بایدها و نبایدهاى اسلامى سازى علوم انسانى

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
بایدها و نبایدهاى اسلامى سازى علوم انسانى


مقدّمه
با پیشرفت روزافزون علوم طبیعى و انسانى، پرسش هاى بسیارى درباره ارتباط این علوم با دین مطرح مى شود. دیدگاه ها در اثبات، نفى و یا انکار رابطه علم و دین مختلف است. با توجه به اهتمام جدى علّامه مصباح به علوم انسانىِ اسلامى، و همچنین نبودِ اثرى جامع از او در این موضوع، مقاله پیش رو با به کارگیرى روش توصیفى ـ تحلیلى، به بررسى موضوع بایدها و نبایدهاى اسلامى سازى علوم انسانى از دیدگاه علّامه مصباح اختصاص یافته است.

تعریف علوم انسانى

علّامه مصباح علوم گوناگون بشرى به جز علم ریاضیات را براساس یکى از تقسیم بندى هاى مشهور به سه دسته علوم مربوط به ماده بى جان، علوم ماده جاندار و علوم مربوط به انسان ـ خواه ناظر به اوضاع و احوال فردى انسان باشند و خواه مربوط به امور و شئون اجتماعى او ـ تقسیم مى کند و دانش هایى چون تاریخ، اقتصاد، روان شناسى و حقوق را علومى در برابر علوم فیزیکى و زیستى قرار مى دهد و از آنها به علوم انسانى تعبیر مى کند.(1) وى تعریف هاى ارائه شده از علوم طبیعى و انسانى را قراردادى مى داند و معتقد است بحث فلسفى و عقلى درباره ملاک علوم انسانى و غیرانسانى ارزش ندارد.(2) علّامه مصباح، علوم انسانى را بر اساس قرارداد، علومى تعریف کرده است که «با فکر و اندیشه انسان سروکار دارد؛ یعنى متعلَّق این علوم با فکر و اندیشه انسان ارتباط دارد.»(3) بنابراین علوم طبیعى، در برابر علوم انسانى، دانش هایى هستند که با اندیشه انسان سروکار ندارند و آن دسته از دانش هایى که صرف نظر از بود و نبود انسان، متعلقشان وجود دارد، علوم غیرانسانى خواهند بود.(4) علّامه مصباح در مقام بیان علت افزوده شدن واژه «انسانى» به «علوم انسانى» مى فرماید: «اگر بخواهیم علوم را به دو دسته انسانى و غیرانسانى تقسیم کنیم، اقتضاى لفظ این است که به نحوى انسان در موضوع آن دخالت داشته باشد؛ روح، بدن و ارزش هاى انسانى نه تنها در فهم (که همه علوم در فهم به انسان نیازمندند)، بلکه در موضوعشان مرتبط با مسائل انسانى اند و در مقابل، آن دسته از علوم که روحِ انسانى نه در فهم آنها دخیل است و نه در موضوعات آنها، علوم غیرانسانى اند.(5)

تعریف علوم انسانى اسلامى

به اعتقاد علّامه مصباح، هنگام نسبت دادن (از جمله نسبت دادن دین به علم) کمترین مناسبت بسنده است. بنابراین ممکن است به لحاظ مناسبت هاى گوناگون، به علوم، «اسلامى» یا «دینى» گفته شود و این انتساب همیشه به یک دلیل و بر اساس یک اصطلاح نباشد.(6) چه بسا علمى براساس یک مناسبت و اصطلاح، دینى باشد و بر اساس اصطلاح دیگر غیردینى. با توجه کردن به این نکته مى توان ریشه برخى اختلاف نظرها در به کارگیرى واژه «علم دینى» را نزاع لفظى، و راه حل را توجه به ملاک هاى مختلف اطلاق وصف دینى براى علوم دانست. از دیدگاه علّامه مصباح، بعضى از این ملاک ها که مى توانند نسبت دادن «علم» به «دین» را تصحیح کنند، و از نظر ذوق عرفى مقبول باشند، عبارت اند از:

1.کشف واقع؛ بر پایه این ملاک، همه علوم یقینى، دینى اند؛ زیرا هدف علوم کشف واقعیت هاست و همین هدف را دین با گستره بیشترى نسبت به ابزار دستیابى به واقع برمى آورد و هدف دستیابى به واقع را که علم واقعى به دنبال آن است امضا مى کند.(7)

2. مخالفت نداشتن با دین؛ بر این اساس هر علمى (از جمله علوم انسانى) که با عقاید، اخلاق و احکام اسلام مخالفت نداشته باشد، اسلامى است.(8)

3. موافقت با دین؛ بر پایه این اصطلاح، هرچند علوم روش یا روش هاى ویژه خود (مانند تجربه و قیاس عقلى) را دارند و ممکن است در آنها به صورت مستقیم از وحى و یا آنچه به وحى مى انجامد استفاده نشده باشد، اما چون اولیاى دین یا مسلمانان چنین علوم یا نظریه هایى را تأیید کرده اند و یا آنها را بر علوم یا نظریه هاى دیگر ترجیح داده اند، دینى نامیده مى شوند.(9)

4. وحدت مسائل؛ صرف نظر از روش اثبات مسائل، اگر مسائلى که در علوم بررسى مى شوند، در دین نیز کانون بررسى قرار گیرند، آن مسائل دینى خوانده مى شوند. به عبارت دیگر اگر مسائل علوم عینا در دین هم بیان شده باشند، آن علوم، دینى نامیده مى شوند.(10)

5. روش اثبات مسائل؛ اگر بخشى از علوم، تنها با روش وحیانى و از طریق منابع دینى اثبات پذیر باشد و این گونه به اثبات برسند، دینى نامیده مى شوند.(11)

6. توقف اثبات مسائل دین بر علم؛ اگر علمى براى اثبات بخشى از دین موردنیاز باشد، دینى نامیده مى شود.(12)


ضعف هاى علوم انسانى موجود

علوم انسانى اى که در دانشگاه هاى جهان و از جمله در ایران رواج دارند، گرفتار آسیب هایى جدى اند که توجه به آنها مى تواند ضرورت بحث درباره اسلامى سازى علوم و دانشگاه ها را به خوبى روشن سازد. بنابراین با نگاهى گذرا ضعف هاى علوم انسانى موجود را از دیدگاه علّامه مصباح بررسى مى کنیم:

1. استوار نبودن علوم بر اصول موضوعه و مبانى صحیح(13)؛ به لحاظ منطقى هر علمى بر مبانى و اصولى استوار است. بنیادى ترین پایه هاى علوم را باید در معرفت شناسى و هستى شناسى به اثبات رساند. علوم موجود از این نظر کاستى دارند و آگاهانه یا ناآگاهانه بر اصولى اثبات ناشده و یا حتى اشتباه استوارند. انحصار روش تحقیق در تجربه از جمله قواعدى است که علوم موجود از آن بهره مى برند؛ اصلى که میزان اعتبار و گستره کاربرد آن باید در معرفت شناسى بررسى شود. چه بسا ارزش این روش در مقایسه با روش هاى دیگرِ تحقیق، بسیار کم باشد. فیلسوفان علم نیز معتقدند که روش تجربى به ندرت یقین آور است و در بهترین شرایط، نتیجه اى جز ظن دربرندارد. اصل علیت نیز که یکى از اصول مسلم و پرکاربرد در علوم موجود تلقى مى شود، از اصول متافیزیکى و فلسفى است که با روش تعقلى در فلسفه بررسى مى شود. بنابراین نمى توان نسبت به آن بى مهرى ورزید و آن را به بهانه غیرعلمى بودن کنار نهاد و از نظریاتى مانند توالى و تعاقب پدیده ها دفاع کرد. یکى از مسائلى که سیطره خود را بر کیهان شناسى گسترده است، مسئله پیدایش تصادفى جهان است که با اصول مسلم متافیزیکى منافات دارد؛ زیرا هیچ پدیده و معلولى بدون علت محقق نمى شود. همچنین روان شناسى امروز با رویکردهاى گوناگونش چیزى جز تحولات مغز و اعصاب را مطالعه نمى کند و گاه وجود چیزى به نام روح را بر همین اساس انکار مى کنند. این در حالى است که حتى بر اساس روش تحقیق مورد قبول دانشمندان غربى، نمى توان عدم وجود روح مستقل را در آزمایشگاه به اثبات رساند. نهایت چیزى که آنها به لحاظ منطقى مى توانند ادعا کنند، نیافتن دلیل تجربى و آزمایشگاهى بر وجود روح است که البته نباید هم از این روش توقع اثبات و یا انکار وجود روح را داشت. وجود روح و ویژگى هاى آن را باید در هستى شناسى و انسان شناسى کانون بحث و بررسى قرار داد. روشن است که انکار روح چه تأثیر بدى بر اعتقادات و اعمال دینى مى گذارد؛

2. خلط حیثیت هاى توصیفى و دستورى علوم(14): بعضى از علوم انسانى دو حیثیت توصیفى و دستورى دارند. این دو حیثیت در علوم موجود خلط شده اند. از این رو کسى که توصیف هاى علوم را مى آموزد و آنها را مطابق با واقع مى داند، تصور مى کند که دستورهاى این علوم نیز واقعى اند؛ در حالى که دستورها و ارزش هاى علوم موجود، بر اصول صحیح و منطقى استوار نیستند؛

3. توهم تعارض علم ودین(15): گاه در علوم انسانى موجود فرضیه ها و یا نظریه هایى مطرح مى شوند که با آموزه هاى دینى ناسازگارند. چگونه علم مى تواند ادعاى کشف واقع را داشته باشد، در حالى که با دین صحیح تعارض دارد؟ بنابراین تعارض مبانى و مسائل علوم انسانى موجود با معارف اسلامى را نیز مى توان از نقاط ضعف علوم انسانى موجود برشمرد؛

4. ناکارآمدى علوم انسانى در عرصه عمل و عدم توانایى این علوم براى برآورده کردن نیازهاى بنیادین بشر، مانند امنیت، اخلاق، عاطفه و معنویت.(16)

5. ناکارآمدى علوم انسانى در عرصه نظر و تعامل دوسویه با دیگر علوم.(17)
با توجه به آنچه بیان شد، مى توان با تشریح مزایاى علوم انسانى اسلامى، ضرورت تحول در علوم انسانى موجود را استنتاج کرد.

ضرورت اسلامى سازى علوم انسانى

از دیدگاه علّامه مصباح، نه تنها اسلامى سازى علوم انسانى امکان پذیر است، که پرداختن به علوم دینى به دلیل هایى ضرورت دارد:

1. علوم انسانى اسلامى، مهم ترین و سودمندترین علوم
علّامه مصباح با توجه به دسته اى از آموزه هاى اسلامى مانند آخرت و جاودانگى روح، علوم را به دو دسته تقسیم مى کند:
الف) علومى که تنها در زندگى دنیایى ما کاربرد و سودمندى دارند؛
ب) علومى که یا براى دنیا و آخرت سودمند و یا تنها براى آخرت.
همان گونه که دنیا محدود و پایان پذیر است، سودمندى دنیوى و همچنین هر آنچه فلسفه وجودى اش سودمندى دنیوى باشد زوال پذیرند. بنابراین سودمندى علوم دسته اول نیز محدود است و روزى پایان مى یابد. این در حالى است که اگر علمى براى دنیا و آخرت یا تنها براى آخرت سودمند باشد، به دلیل بى نهایت بودن آخرت، سودمندى علم مزبور نیز همیشگى خواهد بود. در این صورت فراگیرى چنین دانش هایى مهم تر و سودمندتر خواهد بود. از آنجاکه هدف علم دینى این است که انسان را به سعادت بى پایان اخروى برساند، نتیجه یادگیرى این علوم مى تواند بى نهایت باشد.(18) باید توجه کرد که داشتن اطلاعات در زمینه دین، به تنهایى سودمندى این علوم را ضمانت نمى کند و آیات و روایت هاى بسیارى نیز بر این مطلب گواهى مى دهند.(19)

2. در امان ماندن از نفوذ موج ویرانگر غرب گرایى(20)
اگر علم، مستند به دین و داراى پایه هاى محکم و تزلزل ناپذیر باشد، اندیشه هاى نادرست غربى نمى توانند در دل ها نفوذ کند.

3. وجوب تحصیل علوم دینى
اگر علمى به منزله علم دینى مطرح باشد، یادگیرىِ آن واجب خواهد بود. بنابراین باید این مسئله روشن شود که چه علمى دینى است و براى گام برداشتن در مسیر سعادت و عمل به تکلیف (به نحو وجوب کفایى یا عینى) باید با چه معارفى آشنا باشیم.(21) با توجه به تعریفى که از علم دینى در آغاز پژوهش حاضر از دیدگاه علّامه مصباح ارائه شد، روشن مى شود که وجوب تحصیل این گونه علوم اختصاصى به علوم دینى رایج در حوزه هاى علمیه ندارد و دیگر علوم انسانى را نیز دربرمى گیرد.

4. عمل به وظیفه سنگین بیان حکم خدا
وجود منابع ارزشمند علوم انسانى در اسلام، وظیفه سنگین فهم، استنباط و تبیین چنین مسائلى را به دنبال دارد. در این دوره از تاریخ اسلام، باید با رعایت اصول پژوهش، از این منابع بهره بردارى صحیح شود. شکى نیست که از دست دادن چنین فرصت هایى و غفلت از این تکلیف مهم موجب پشیمانى خواهد شد.(22) دشوارىِ چنین وظیفه اى با توجه به این نکته دوچندان مى شود که ممکن است محقق با فهم نادرست خود، به انحراف هایى کشیده شود که انحراف میلیون ها انسان و گاهى درگیرى ها و جنگ ها را در پى دارد؛ در این صورت، مسئولیت ریخته شدن خون ها و بروز فسادها بر عهده دانشمندان کج فهم خواهد بود.(23)

5. متفاوت بودن انسان شناسى اسلامى
با متفاوت بودن انسان در اندیشه اسلام و غرب و وجود انسان شناسى هاى گوناگون(24) شکى براى ایجاد علوم انسانى مستقل براى ما باقى نمى ماند. انسان غربى برخلاف انسان در اندیشه اسلامى، تک ساحتى است و تنها عوامل مادى اند که بر رفتار او تأثیر مى گذارند. روشن است که راه رسیدن انسان به سعادت در مکتب اسلام با بیراهه هاى غربى که برخى آنها را سعادت بشر مى نامند، کاملاً متفاوت است.(25)
علوم، بر پایه پیش فرض ها و اصول موضوعه اى استوارند که باید در جاى خود تبیین شوند. علوم انسانى رایج از این حکم مستثنا نیستند و بر اصولى استوارند که باید در درستى آنها تردید داشت و دست کم ضمن بررسى آنها به نواقص احتمالى ـ و بلکه حتمى ـ آنها پى برد و از این طریق به بازسازى آنها پرداخت.

آسیب شناسى اسلامى سازى علوم انسانى

در این بخش مى کوشیم ضعف ها و موانع پژوهش در قلمرو علوم انسانى دینى را بیان کنیم و راهکارهایى ارائه دهیم.

الف) آسیب هاى روشى و ساختارى

1. عدم استفاده از روش متناسب با موضوع تحقیق: گرچه در علوم تجربى بیشتر از شیوه تجربى استفاده مى شود، ولى نتیجه این مطلب، درستى به کارگیرى این روش در همه موضوعات نیست و نمى توان شیوه تحقیق در علوم تجربى را به علوم انسانى ـ به ویژه روان شناسى و جامعه شناسى ـ تعمیم داد. به اعتقاد برخى جامعه شناسان، منحصر به فرد و تکرارناپذیر بودن پدیده هاى اجتماعى سدى محکم در برابر اجراى چنین شیوه اى است. هرچند علّامه مصباح وجود جهت هاى مشترک در پدیده هاى اجتماعى را قبول دارد، کشف و ارزیابى آنها و نتیجه گیرى از آنها به منزله یک تجربه را کارى دشوار مى داند؛ زیرا با توجه به مقارن بودن پدیده هاى اجتماعى، تعیین رابطه دقیق علّى و معلولى میان آنها توسط بشر کارى دشوار است.(26) نمونه دیگر از این ناکارآمدى، ضعف شیوه تجربى در شناخت انسان است؛ زیرا ممکن است یافته هاى علمى علاوه بر اینکه بیان کننده همه ابعاد وجودى انسان نیستند، با اندیشه هاى دینى ناسازگار باشند.(27) آیا مى توان با استفاده از وسایل آزمایشگاهى ماهیت انسان و چیستى و ویژگى هاى روح را شناخت؟ روشن است که پاسخ منفى است.
نکته مهم دیگر، صحیح نبودن کمیت گرایى در علوم انسانى است. هرچند این روش در برخورد با پدیده هاى مادى و داده هاى حسى اهمیت بسیار دارد، ولى نمى توان ارزش امور معنوى را با معیارهاى کمى سنجید و بر اساس آنها ارزش گذارى کرد. از این رو دایره آگاهى هاى بشر به آنچه امروزه از آن به «علم» تعبیر مى شود، منحصر نیست و حتى ارزش امور معنوى از این گونه علوم بیشتر است.(28)
بنابراین یک محقق باید با اعتقاد به عدم انحصار شیوه هاى پژوهش در روش هاى تحقیق موجود و رایج در علوم تجربى، با روحیه بى طرفانه علمى به تحقیق بپردازد و بکوشد همواره در جست وجوى شیوه هاى صحیح و نوین پژوهش باشد(29)

2. استناد به روایت هاى ضعیف یا مشکوک: هرچند در سندیت قرآن شکى نیست و تنها تمام همت باید به سوى دلالت متن هدایت شود، در روایت ها که منابع غنى علوم انسانى اند، باید هم در سند روایت ها تحقیق کافى انجام شود و هم در دلالت و جهت صدور. توجه نداشتن به این مطلب موجب مى شود برخى با استناد به روایت هاى ضعیف و یا حتى مشکوک درصد خطاى نظریه خود را بالا ببرند و علم و دین را در معرض تقابل قرار دهند. روشن است که تلقى رایج در میان عالمان تجربى در این گونه موارد، حکم به اشتباه دین و صحیح بودن نظریه هاى اندیشمندان خواهد بود؛ زیرا چنین نظریه اى از نظر ایشان اعتبار مطلوب را دارد، ولى هنوز حکم دینى به دست آمده از روایت ها، بنا به فرض، ضعیف یا مشکوک است. استناد به چنین روایت هایى اساس دین را مخدوش مى کند و علوم از این طریق بر پایه هاى متزلزل و لرزانى بنا مى شوند که زیانشان بیش از سودشان است. با توجه به روش فقیهان در استنباط احکام مى توان به این نکته دست یافت که نباید به روایت هاى ضعیف، مشکوک و یا متناقض، استناد قطعى و استقلالى کرد و حکمى را که از آنها استخراج مى شود، به خدا نسبت داد(30)

3. ضعف در برنامه ریزى رشته هاى علمى در دانشگاه ها براى اهداف اسلامى:(31) رشته هاى علمى به ویژه رشته هاى علوم انسانى در دانشگاه ها به این دلیل به ضعف بنیادى دچارند که براى اهداف اسلامى برنامه ریزى نشده اند و گاه دروسى در دانشکده ها تدریس مى شوند که با مبانى دینى سازگار نیستند. البته پس از انقلاب تلاش هایى براى تقویت و جهت دهى مناسب دروس شده است، که این میزان، با اهداف مطلوب فاصله بسیار دارد.(32)

4. علمى کردن دین: نباید تصور کرد که تطبیق کشف هاى علمى جدید با آیات و روایت ها، آن هم به هر شیوه ممکن، شایسته و افتخارآمیز است؛ زیرا هرچند ممکن است در کوتاه مدت نظر برخى را جلب کند و حتى موجب اشتیاق روزافزون به دین شود، در درازمدت آفت هاى بسیار خواهد داشت که مى توان نمونه اش را در تاریخ تفکر غرب ملاحظه کرد. چه بسا همین کار موجب شود برخى از راه اثبات کذب گزاره هاى علمى دین، در اصل دین تشکیک کنند.(33)

5. شتاب زدگى در فرایند اسلامى سازى: اسلامى سازى علوم انسانى کارى سترگ و گسترده و نیازمند صرف وقت، هزینه، و نیز تلاش بسیار اندیشمندان است. بنابراین نباید در این مسیر شتاب زده عمل کرد.(34)
هرچند ایده هاى نو باید ظرفیت نقدپذیرى را داشته باشند و صاحبان اندیشه باید براى بالندگى و تقویت هرچه بیشتر اندیشه هاى خود، آنها را در معرض نقد قرار دهند، ناقدان نیز باید متوجه باشند که برخوردهاى تخریبى به جاى نقد سازنده موجب مى شود اندیشه در جایگاه واقعى خود قرار نگیرد و قربانى اغراض و هواهاى نفسانى منتقدان شود.(35) ناقدان باید توجه کنند که نقدِ بیشتر، همواره با ترفیع درجه علمى ناقد همراه نیست و کسى در این کارِ مهم و ضرور موفق است که جهت هاى مثبت و منفى یک ایده را مطرح کند و با پیشنهادهاى خود بکوشد در صورت امکان، نقاط قوت آن نظریه را حفظ و با جبران نقاط ضعف، آن را ترمیم و بازسازى کند.

ب) آسیب هاى محتوایى

1. رواج اصطلاح پوزیتیویستى علم: شاید بتوان یکى از موانع تقویت و گسترش علوم انسانى دینى در جوامع دانشگاهى ایران را رواج اصطلاح پوزیتیویستى واژه علم و عدم توجه به هویت فرهنگى و لوازم لاینفک این دسته از علوم(36) دانست. گاهى در دانشگاه ها از همان آغاز عقاید مخالف اسلام چنان با آب وتاب بیان مى شوند که گویا قطعى و تخلف ناپذیرند و به دلیل علمى بودن، جاى بحث درباره این مسائل باقى نمى ماند. انباشته شدن ذهن دانشجو از مفاهیم غیردینى آسیبى است که برطرف کردن آن بسیار دشوار است(37) و مانع بزرگى در راه اسلامى سازىِ علوم به شمار مى آید.

2. فقر علمى در زمینه شناخت دین: مصادیق گوناگون این نوع آسیب محتوایى عبارت اند از:
الف) عدم آشنایى دانشجویان و برخى استادان دانشگاه با مبانى اندیشه هاى اسلامى؛(38) در بسیارى از رشته هاى دانشگاهى مانند الکترونیک، مکانیک، فیزیک و شیمى این ضعف دیده مى شود که اسلام در آنها به لحاظ کمى و کیفى به درستى شناخته نمى شود. اندک بودن واحدهاى درسى معارف اسلامى، عدم آشنایى عمیق استادان دانشگاه با آموزه هاى دین، وام دار بودن برخى استادان به اندیشه هاى مسموم غربى و نیز جایگاه پایینِ نقد اندیشه هاى غربى در دانشگاه از عوامل پیدایش افکار التقاطى و نادرست (از جمله جدایى دین از سیاست و ناتوانى دین در ارائه برنامه در عرصه هاى غیرعبادى) هستند. براى رسیدن به نتیجه مطلوب در قلمرو علوم انسانىِ اسلامى باید بینش عمیق نسبت به اسلام و مبانى علوم یافت؛(39)
ب) اسلامى نبودن برخى مطالب موجود در کتاب هاى درسى؛ یکى از انگیزه هاى طرح بازسازى علوم انسانى که از سوى حوزه مطرح شد، این بود که سیاست گذشته آموزش علوم انسانى، سلب باورهاى اسلامى صحیح از دانشجویان بوده است. گنجانده شدن مباحث وارداتى و غیراسلامى به گونه نامرئى در متون درسى، کاملاً در این راستا قرار دارد.(40) با آشنا شدن دانش آموزان و دانشجویان با فرهنگ غرب در سطح فرهنگ علمى، و آشنایى آنها با آموزه هاى اسلامى در سطح فرهنگ عمومى، نه تنها خلّاقیت به وجود نمى آید، بلکه شخصیتى دوگانه در آنها توأم مى یابد که فرهنگ اسلامى به صورت کم رنگ در لایه هاى زیرین آن جاى مى گیرد؛(41)
ج) منتشر شدن نشریه ها با محتواى غیراسلامى در کشور؛ گاه در دانشگاه ها و دیگر مراکز فرهنگى کشور، نشریه هایى توسط مدعیان قافله سالارىِ علم و فرهنگ چاپ مى شوند که با اهداف اسلامى و آرمان هاى انقلاب اسلامى سازگار نیستند و در برخى موارد اهدافى ضداسلامى را دنبال مى کنند. این در حالى است که علوم انسانى بیش از علوم تجربى و پایه و به صورت مستقیم، بر فرهنگ اسلامى تأثیر مى گذارند. به همین دلیل باید درباره مطالبى که در این حوزه منتشر مى شوند نهایت دقت را به کار گرفت؛(42)
د) فقر علمى جامعه در زمینه شناخت معارف و شناخت عقیده اسلامى؛ گاه برخى به اصطلاح اسلام شناسان با استناد به ظواهر اسلامى، شرایطى را فراهم مى آورند تا مردم به طرف دارى از ایشان برخیزند؛ تا آنجاکه روزى در سخنرانى و یا مقاله اى از برترى علوم انسانى غربى بر اندیشه هاى اسلامى سخن به میان آید، مردم اعتراضى نمى کنند. اگر مردم به درستى اسلام را شناخته بودند، اجازه مطرح شدن چنین افکارى را نمى دادند و به زودى از آنها تأثیر نمى پذیرفتند.(43)

3. اهمیت ندادن به علوم انسانى، پیش از انقلاب(44): پیش از انقلاب اسلامى در ایران، به دلیل اینکه به محتواى علوم انسانى از جهت سازگارى یا ناسازگارى با دین اهمیت داده نمى شد، هر دانشى با هر محتوایى وارد ادبیات علمى کشور شد. اگر در آن زمان در این علوم بازنگرى مى شد و در گزینش آنها دقت بیشترى به عمل مى آمد، امروز با این حجم از مشکل هاى جدى در زمینه اسلامى سازى علوم انسانى روبه رو نبودیم.

پی نوشت ها در دفتر نشریه 9 دی موجود است

نویسنده : محمد علی محیطی اردکان-حجت الاسلام علی مصباح
* (دانشیار گروه فلسفه مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره)
* (دانش پژوه دکترى فلسفه مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره)