قهر کردن حضرت فاطمه(س) با ابوبکر

تب‌های اولیه

28 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
قهر کردن حضرت فاطمه(س) با ابوبکر

با عرض سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات.

در روایات اهل سنت، روایتی داریم که فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أبا بَكْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتى تُوُفِّيَتْ.(صحیح بخاری) که مورد استناد علیه اهل سنت قرار می گیرد، ولی در صحاح اهل سنت، روایت دیگری نیز هست به این مضمون: لا یحلُّ لمسلمٍ أن یهجرَ أخاهُ فوقَ ثلاثٍ؛ فمن هجرَ فوقَ ثلاثٍ فمات، دخلَ النار ".(صحیح سنن أبی داود: 4106) اگر اهل سنت به این روایت دوم استناد کنند و بگویند این روایت بیشتر علیه حضرت فاطمه است تا علیه ابوبکر، چه پاسخی می توان به آنها داد؟

با تشکر

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صدرا

با سلام و عرض ادب

1) ابتداء باید توجه داشت که با بررسی قرآن و سنت به این نتیجه می رسیم که نظر اسلام پیرامون رابطه ی زن با افراد نامحرم در حداقل رابطه ی ممکن می باشد و این امر به عنوان یک اصل اولی در روابط زن و مرد لحاظ شده است و از دیدگاه اسلام حضور زن در جامعه زمانی خالی از اشکال خواهد بود که وی علاوه بررعایت موازین شرعی مربوط به خویش، در ارتباط مستقیم با نامحرمان نیز نبوده باشد.

قران کریم در رابطه با روابط مردان و زنان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید: «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ»؛ و چون از زنان [پيامبر] چيزى خواستيد از پشت پرده از آنان بخواهيد اين براى دلهاى شما و دلهاى آنان پاكيزه ‏تر است. این آیه بیانگر آن است که نبود ارتباط مستقیم میان زن و مرد به مصلحت آنان بوده و در راستای حفظ طهارت قلوب آنان می باشد.

در روایتی که محتوای اصلی آن در منابع شیعی و سنی[1] به یک صورت است می خوانیم: زمانی زن به پروردگارش نزدیکتر است که در کنج خانه قرار گیرد و از منزل خویش بیرون نیاید.[2]

بنابراین اصل در عدم ارتباط زن و مرد می باشد و در موارد ضرورت نیز دلیلی نداریم که این ارتباط بر اساس ایجاد علایق طرفینی بوده باشد؛ لذا شاید بتوان گفت که مفاد روایات نهی از قهر تا سه روز، از حیطه ی روابط زن با مردان نامحرم منصرف باشد و شامل این مورد نگردد.

2) باید توجه داشت که حضرت زهرا سلام الله علیها معصومه است و انسان معصوم نیز مرتکب خطا و یا گناه نخواهد شد.

3) بنابراین فرض که روایات دال بر نهی از قهر تا سه روز عمومیت داشته باشند و شامل روابط زن و مرد نیز بشوند و بنابر این فرض که کسی به عصمت حضرت زهرا سلام الله علیها معتقد نباشد می گوئیم:

عمومیت این روایات به واسطه ی وجود مخصصاتی برداشته شده است و اینگونه نیست که ابراز تنفر از شخص مسلمانی و یا قطع ارتباط با او در همه ی موارد و مصادیق مذموم بوده باشد؛ زیرا بدیهی است که شخص مسلمان در معرض گناه بوده و در روابط اجتماعی ادله ی فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر مقدم بر ادله ی نهی از قهر با مسلمان تا سه روز خواهد بود؛ لذا چه بسا در مواردی قطع ارتباط با گناهکار به جهت بازداشتن وی از گناه و یا متنبه نمودن وی و یا بیزاری از عمل وی وظیفه شرعی بوده باشد.

مرحوم مجلسى در ذیل روایتی از امام صادق عليه السلام که فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «لَاهِجْرَةَ فَوْقَ ثَلَاثٍ».[3] بيش از سه روز جدائى و قهر كردن روا نيست.

می نویسند: ظاهر اين حديث آن است كه اگر ميانه دو برادر ايمانى در اثر كوتاهى كردن در آداب معاشرت كدورت و نقارى پيدا شد و سرانجام به قهر و جدائى‏ آنان انجامید نبايد آنان متاركه را بيش از سه روز ادامه دهند... و (بايد دانست كه) اين گونه اخبار مخصوص است به غير بدعت‏گذاران و هوا پرستان و آنان كه بر گناه خو گرفته ‏اند و رها نمى‏ كنند، و گرنه قهر و جدائى از آنان مطلوب و اين خود يك نوع نهى از منكر است.[4]

4) با نگاهی به روایات وارده از سوی اهل سنت با همین تخصیص مواجه می شویم، به عنوان مثال ابوداود با روایتی که سند آن از دیدگاه عامه صحیح می باشد از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل می کند که حضرت فرمودند: «هر روز دوشنبه و پنجشنبه درهاى آسمان گشوده مى شود و در آن روز گناهان هر كس را كه براى خدا شريك قائل نباشد ببخشند مگر آن كس كه با برادر خود دشمنى داشته باشد. که در این صورت گفته می شود به این دو مهلت دهید تا با یکدیگر صلح نمایند».

ابوداود بعد از نقل روایت می گوید:

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله با برخی از زنانش تا چهل روز قطع مراوده نمودند و ابن عمر نیز با فرزند خویش قطع رابطه نمود تا اینکه فرزندش از دنیا رفت. ابوداود می گوید:‌ اگر قطع رابطه بخاطر خدا بوده باشد پس اشکالی در آن نیست و همانا عمر بن عبدالعزیز روی خودش را از (بخاطر ندیدن کسی) پوشاند.[5]

با توجه به مطالب فوق می گوئیم:

الف) وجهی برای رابطه ی از روی علایق میان زن و مرد وجود ندارد.

ب) روایات بیانگر مذمت قهر که در منابع شیعه و سنی آمده اند عمومیت ندارند و به واسطه ی ادله ی نهی از منکر تخصیص می خورند.

ج) قهر حضرت از ابوبکر به معنای قهر سیاسی می باشد و بر اساس نهی از منکر و به جهت متوجه ساختن مسلمانان از ظلم بر اهل بیت و انحراف از مسیر و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده است و آنحضرت به وظیفه ی الهی خویش عمل نمودند.

موفق باشید.


[/HR] [1] . مجمع الزوائد، الهیثمی،‌ح:2116:«عن النبي صلى الله عليه و سلم قال : المرأة عورة وإنها إذا خرجت استشرفها الشيطان وإنها أقرب ما تكون إلى الله وهي في قعر بيتها».

[2] . بحار الانوار، ج 43، ص 92:« رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم از اصحاب خود پرسيد: زن چيست؟ آنها عرض كردند: «عَوْرَةٌ»: (چيزى است كه بايد پوشيده شود). فرمود:«فَمَتى تَكُونُ أَدْنى‏ مِنْ رَبِّها؟»؛ چه زمانى به پروردگار نزديكتر است؟ اصحاب نتوانستند جواب دهند، فاطمه عليها السلام چون اين سؤال را شنيد، فرمود: «أَدْنى‏ ما تَكُونُ مِنْ رَبِّها أَنْ تَلزَم قَعْرَ بَيْتِها»؛ زمانى به پروردگارش نزديكتر است كه در قعر خانه اش قرار گيرد. رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:«إِنَّ فاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنّي.» فاطمه، پاره تن من است».

[3]. الفقيه، ج 4، ص 380، ح 5809؛ الخصال، ص 183، باب الثلاثة، ح 250؛ الأمالي للطوسي، ص 391، المجلس 14، ح 8، و فيه مع زيادة في آخره، و في كلّها بسند آخر عن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله، مع اختلاف يسير الوافي، ج 5، ص 920، ح 3278؛ الوسائل، ج 12، ص 260، ح 16251؛ البحار، ج 75، ص 185، ح 2.

[4]. اصول کافی، ج4، 44.

[5] . سنن أبي داود، أبو داود سليمان بن الأشعث السجستاني،ج4،ص432، ح4918، دار الكتاب العربي:« عَنْ أَبِى هُرَيْرَةَ عَنِ النَّبِىِّ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ « تُفْتَحُ أَبْوَابُ الْجَنَّةِ كُلَّ يَوْمِ اثْنَيْنِ وَخَمِيسٍ فَيُغْفَرُ فِى ذَلِكَ الْيَوْمَيْنِ لِكُلِّ عَبْدٍ لاَ يُشْرِكُ بِاللَّهِ شَيْئًا إِلاَّ مَنْ بَيْنَهُ وَبَيْنَ أَخِيهِ شَحْنَاءُ فَيُقَالُ أَنْظِرُوا هَذَيْنِ حَتَّى يَصْطَلِحَا ». قَالَ أَبُو دَاوُدَ النَّبِىُّ -صلى الله عليه وسلم- هَجَرَ بَعْضَ نِسَائِهِ أَرْبَعِينَ يَوْمًا وَابْنُ عُمَرَ هَجَرَ ابْنًا لَهُ إِلَى أَنْ مَاتَ. قَالَ أَبُو دَاوُدَ إِذَا كَانَتِ الْهِجْرَةُ لِلَّهِ فَلَيْسَ مِنْ هَذَا بِشَىْءٍ وَإِنَّ عُمَرَ بْنَ عَبْدِ الْعَزِيزِ غَطَّى وَجْهَهُ عَنْ رَجُلٍ. قال الألباني: صحيح.

با عرض سلام و خسته نباشید و تشکر از کارشناس گرامی و سپاسگذاریِ پیشاپیش از دوستانی که اجازه می دهند این بحث بین بنده و کارشناس در جریان باشد و با بیان نقطه نظرات ارزشمند خویش باعث انحراف بحث نمی گردند.

صدرا;543030 نوشت:
الف) وجهی برای رابطه ی از روی علایق میان زن و مرد وجود ندارد.

ب) روایات بیانگر مذمت قهر که در منابع شیعه و سنی آمده اند عمومیت ندارند و به واسطه ی ادله ی نهی از منکر تخصیص می خورند.

ج) قهر حضرت از ابوبکر به معنای قهر سیاسی می باشد و بر اساس نهی از منکر و به جهت متوجه ساختن مسلمانان از ظلم بر اهل بیت و انحراف از مسیر و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده است و آنحضرت به وظیفه ی الهی خویش عمل نمودند.

در مورد دلایل ذکر شده از سوی شما:

الف)روشن است که روابط بین دو انسان می تواند به سه حالت دوستی، قهر و عادی تقسیم شود(و البته این حالات نیز تقسیماتی دارند، مثلاً عادی نیز قابل تقسیم به آشنا بودن، غریبه بودن، همکار بودن و... است) همکنون چند صد میلیون زن مسلمان در جهان هستند که هیچیک با من قهر نیستند، ولی خب هیچکدام نیز دوست من محسوب نمی شوند. بعلاوه، اگر این مسئله وجهی از حریمهای روابط زن و مرد است، چرا طبق روایات تنها بعد از ظلم و جفا به حضرت فاطمه(س) رخ می دهند؟

ب)وقتی حکمی در روایتی بیان می گردد، و اساس نقلی دارد، تخصیص آن نیز قاعدتاً باید نقلی باشد، یعنی جایی در نقل هم داشته باشیم که اگر کسی با یک مسلمان ظالم یا غاصب قهر کرد، ایرادی ندارد. آیا چنین چیزی داریم؟(بعلاوه بدعتگذار و هواپرست خواندن ابوبکر پیشفرض دشواریست که اثباتش بحثی مجزا را می طلبد ولی نمی تواند پیشفرضی برای بحث ما باشد.)

ج)در مورد سیاسی بودنِ این قهر، خب خیلی سخت می شود این مسئله را اینگونه تفسیر کرد، روایت مورد استناد در صحیح بخاری، به وقوع مسئله پس از غصب فدک اشاره دارد و نه امری سیاسی مثل غصب ولایت مسلمین. لذا برای اثبات این ادعا از یک سو باید ثابت کنید که غصب فدک و دادخواهی حضرت فاطمه(س) فقط جنبه سیاسی داشته است و از سوی دیگر باید توضیح دهید که چرا پیش از غصب فدک و در دوران غصب ولایت، این قهر صورت نگرفت؟

با تشکر

مسلمان ایرانی;543224 نوشت:

الف)روشن است که روابط بین دو انسان می تواند به سه حالت دوستی، قهر و عادی تقسیم شود(و البته این حالات نیز تقسیماتی دارند، مثلاً عادی نیز قابل تقسیم به آشنا بودن، غریبه بودن، همکار بودن و... است) همکنون چند صد میلیون زن مسلمان در جهان هستند که هیچیک با من قهر نیستند، ولی خب هیچکدام نیز دوست من محسوب نمی شوند. بعلاوه، اگر این مسئله وجهی از حریمهای روابط زن و مرد است، چرا طبق روایات تنها بعد از ظلم و جفا به حضرت فاطمه(س) رخ می دهند؟

ب)وقتی حکمی در روایتی بیان می گردد، و اساس نقلی دارد، تخصیص آن نیز قاعدتاً باید نقلی باشد، یعنی جایی در نقل هم داشته باشیم که اگر کسی با یک مسلمان ظالم یا غاصب قهر کرد، ایرادی ندارد. آیا چنین چیزی داریم؟(بعلاوه بدعتگذار و هواپرست خواندن ابوبکر پیشفرض دشواریست که اثباتش بحثی مجزا را می طلبد ولی نمی تواند پیشفرضی برای بحث ما باشد.)

ج)در مورد سیاسی بودنِ این قهر، خب خیلی سخت می شود این مسئله را اینگونه تفسیر کرد، روایت مورد استناد در صحیح بخاری، به وقوع مسئله پس از غصب فدک اشاره دارد و نه امری سیاسی مثل غصب ولایت مسلمین. لذا برای اثبات این ادعا از یک سو باید ثابت کنید که غصب فدک و دادخواهی حضرت فاطمه(س) فقط جنبه سیاسی داشته است و از سوی دیگر باید توضیح دهید که چرا پیش از غصب فدک و در دوران غصب ولایت، این قهر صورت نگرفت؟

با سلام و عرض ادب

1) ادله دوستی با شخص مسلمان عام نمی باشند و تخصیص خورده اند و این تخصیص علاوه بر اینکه امری عقلی است در قرآن و روایات نیز آمده که خدای متعال ظالمین و همنشینی با ظالمین را مبغوض می دارد و دستور به نهی از منکر داده که خود دارای مراتبی است. رجوع فرمائید به آیات متعدد قرآن.

2) در مورد ابوبکر و قهر حضرت زهرا سلام الله علیها نسبت به او مراجعه فرمائید به خطب ایراد شده ی حضرت چه در مسجد نبوی و چه در جمع زنان مهاجرین و انصار و دیگر خطب آن حضرت تا بدانید که مبارزه حضرت صدیقه بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آغاز گردید و مساله ی فدک نیز همه ی درخواست آنحضرت نبوده است؛ بلکه درد و غم حضرت صدیقه عهد شکنی مردم و تبعیت از باطل و انحراف امت از مسیر هدایت بوده است.

واینکه حضرت زهرا سلام الله علیها ابوبکر را مورد خشم و نفرین خویش قرار دادند و از مردان مهاجر و انصار نیز خشمگین شدند، به واسطه ی ایجاد بزرگترین انحراف در امت پیامبر صلی الله علیه و آله بوده که خود بزرگترین گناه و انحراف محسوب می گردد. رجوع شود به خطب حضرت.

3) پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله مردم را به تبعت از عترت فرا خواندند نه اینکه دستور داده باشند عترت از مردم تبعیت نمایند. قال: «لا تقدّموهما فتهلكوا ولا تقصروا عنهما فتهلكوا ولا تعلّموهم‏ فإنّهم أعلم منكم»؛ از آنان پيشى نگيريد كه هلاك خواهيد شد و درباره آنان كوتاهى نكنيد كه نابود خواهيد شد و به آنان مطلبى نياموزيد كه آنان از شما داناترند.

بنابراین فعل عترت علیهم السلام خود بزرگترین میزان است که حوادث و موضوعات باید بر محور آن سنجیده شود نه اینکه کار آنها با امور دیگر سنجیده گردد.

در این موضوع نیز عالمی از اهل سنت قائل به این مقاله نشده است؛ زیرا که بدیهی است کسی که سرور زنان اهل بهشت است به این مقام نخواهد رسید مگر در پرتوی عصمت.

موفق باشید.

مسلمان ایرانی;542425 نوشت:
فَهَجَرَتْ أبا بَكْرٍ

مسلمان ایرانی;542425 نوشت:
لا یحلُّ لمسلمٍ أن یهجرَ أخاهُ فوقَ ثلاثٍ

در کتاب غذاء الألباب في شرح منظومة الآداب نوشته ی شمس الدين، أبو العون محمد بن أحمد بن سالم السفاريني الحنبلي (المتوفى : 1188هـ) ج1،ص256 مطلبی وجود دارد که مَطْلَبٌ: فِي هَجْرِ مَنْ أَعْلَنَ بِالْمَعَاصِي:

وَهِجْرَانُ مَنْ أَبْدَى الْمَعَاصِيَ سُنَّةٌ ... وَقَدْ قِيلَ إنْ يَرْدَعْهُ أَوْجِبْ وَأَكِّدْ
(وَهِجْرَانُ) مَصْدَرُ هَجَرَهُ هَجْرًا بِالْفَتْحِ وَهِجْرًا بِالْكَسْرِ صَرَمَهُ قَالَ فِي النِّهَايَةِ: الْهَجْرُ ضِدُّ الْوَصْلِ يَعْنِي صَرْمَ وَقَطْعَ (مَنْ) أَيْ إنْسَانٍ مُكَلَّفٍ (أَبْدَى) أَيْ أَظْهَرَ وَأَعْلَنَ ذَلِكَ الْمُكَلَّفُ (الْمَعَاصِيَ) جَمْعُ مَعْصِيَةٍ وَهِيَ مَا يُعَابُ فَاعِلُهَا ضِدُّ الطَّاعَةِ. وَلَا فَرْقَ بَيْنَ كَوْنِ الْمَعَاصِي فِعْلِيَّةً أَوْ قَوْلِيَّةً أَوْ اعْتِقَادِيَّةً (سُنَّةٌ) مِنْ سُنَنِ الْمُصْطَفَى يُثَابُ الْإِنْسَانُ عَلَى فِعْلِهَا حَيْثُ كَانَ الْهَجْرُ لِلَّهِ تَعَالَى وَغَضَبًا لِارْتِكَابِ مَعَاصِيهِ أَوْ لِإِهْمَالِ أَوَامِرِهِ. قَالَ الْإِمَامُ أَحْمَدُ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ -: إذَا عَلِمَ أَنَّهُ مُقِيمٌ عَلَى مَعْصِيَتِهِ وَهُوَ يَعْلَمُ بِذَلِكَ لَمْ يَأْثَمْ إنْ جَفَاهُ حَتَّى يَرْجِعَ، وَإِلَّا كَيْفَ يَتَبَيَّنُ لِلرَّجُلِ مَا هُوَ عَلَيْهِ إذَا لَمْ يَرَ مُنْكَرًا وَلَا جَفْوَةً مِنْ صَدِيقٍ. وَقَدْ هَجَرَ النَّبِيُّ - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - كَعْبًا وَصَاحِبِيهِ وَأَمَرَ أَصْحَابَهُ بِهَجْرِهِمْ خَمْسِينَ يَوْمًا. وَهَجَرَ نِسَاءَهُ شَهْرًا. وَهَجَرَتْ سَيِّدَتُنَا عَائِشَةُ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا - ابْنَ أُخْتِهَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الزُّبَيْرِ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا - مُدَّةً. وَهَجَرَ جَمَاعَةٌ مِنْ الصَّحَابَةِ وَمَاتُوا مُتَهَاجِرِينَ - رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ -.
أَمَّا هِجْرَانُ النَّبِيِّ - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - كَعْبًا وَصَاحِبَهُ وَهُمَا (مُرَارَةُ بْنُ رَبِيعَةَ) الْعَامِرِيُّ وَ (هِلَالُ بْنُ أُمَيَّةَ) الْوَاقِفِيُّ فَلِتَخَلُّفِهِمْ عَنْهُ - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - فِي غَزْوَةِ تَبُوكَ.
وَأَمَّا هِجْرَانُهُ أَهْلَهُ شَهْرًا فَلِكَلَامٍ أَغْضَبَهُ - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - مِنْ طَلَبِ بَعْضِ أُمُورٍ وَشُئُونٍ مِنْهُ حَتَّى أَمَرَهُ اللَّهُ أَنْ يُخَيِّرَهُنَّ، فَخَيَّرَهُنَّ فَاخْتَرْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ.
وَأَمَّا هِجْرَانُ سَيِّدَتِنَا وَأُمِّنَا عَائِشَةَ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا - ابْنَ أُخْتِهَا الْإِمَامَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزُّبَيْرِ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ - فَلِفَرْطِ كَرَمِهَا - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا - وَعَدَمِ اكْتِرَاثِهَا بِالدُّنْيَا فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ -: إنَّ هَذَا سَفَهٌ أَوْ كَلَامٌ مِنْ هَذَا الْمَعْنَى أَوْجَبَ غَضَبَ عَائِشَةَ وَآلَتْ أَنْ لَا تُكَلِّمَهُ أَبَدًا.
وَلَفْظُ صَحِيحِ الْبُخَارِيِّ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزُّبَيْرِ قَالَ فِي بَيْعٍ أَوْ عَطَاءٍ أَعْطَتْهُ عَائِشَةُ لَتَنْتَهِيَنَّ عَائِشَةُ أَوْ لَأَحْجُرَنَّ عَلَيْهَا فَقَالَتْ قَالَ هَذَا؟ قَالُوا نَعَمْ. قَالَتْ هُوَ لِلَّهِ عَلَيَّ نَذْرٌ أَنْ لَا أُكَلِّمَ ابْنَ الزُّبَيْرِ أَبَدًا فَاسْتَشْفَعَ ابْنُ الزُّبَيْرِ إلَيْهَا حِينَ طَالَتْ الْهِجْرَةُ، فَقَالَتْ لَا وَاَللَّهِ لَا أُشَفِّعُ فِيهِ أَبَدًا. قَالَ الْحَافِظُ ابْنُ حَجَرٍ: أَرَادَ الْبُخَارِيُّ بِإِيرَادِ أَثَرِ عَائِشَةَ هَذَا أَنْ يُبَيِّنَ أَنَّ حَدِيثَ النَّبِيِّ - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - عَنْ الْهِجْرَةِ لَيْسَ عَلَى عُمُومِهِ بَلْ هُوَ مَخْصُوصٌ بِمَنْ هَجَرَ بِغَيْرِ مُوجِبٍ لِذَلِكَ. وَقَدْ أَخْرَجَهُ الْإِسْمَاعِيلِيُّ فِي صَحِيحِهِ وَفِيهِ فَطَالَتْ هِجْرَتُهَا إيَّاهُ فَنَغَّصَهُ اللَّهُ بِذَلِكَ فِي أَمْرِهِ كُلِّهِ فَاسْتَشْفَعَ بِالْمُهَاجِرِينَ فَلَمْ تَقْبَلْ. وَأَخْرَجَهُ إبْرَاهِيمُ الْحَرْبِيُّ مِنْ طَرِيقِ حُمَيْدِ بْنِ قَيْسٍ وَزَادَ فِيهِ: فَاسْتَشْفَعَ إلَيْهَا بِعُبَيْدِ بْنِ عُمَيْرٍ فَقَالَ لَهَا أَيُّ حَدِيثٍ أَخْبَرْتَنِيهِ عَنْ النَّبِيِّ - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - أَنَّهُ نَهَى عَنْ الصَّرْمِ فَوْقَ ثَلَاثٍ فَلَمْ تَقْبَلْ، أَيْ لِأَنَّ الْحَدِيثَ عِنْدَهَا مَخْصُوصٌ كَمَا تَقَدَّمَ. فَلَمَّا طَالَ ذَلِكَ عَلَى ابْنِ الزُّبَيْرِ كَلَّمَ الْمِسْوَرَ بْنَ مَخْرَمَةَ وَعَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ الْأَسْوَدِ بْنِ عَبْدِ يَغُوثَ وَهُمَا مِنْ بَنِي زُهْرَةَ وَقَالَ لَهُمَا أَنْشُدُكُمَا بِاَللَّهِ لَمَا أَدْخَلْتُمَانِي عَلَى عَائِشَةَ فَإِنَّهُ لَا يَحِلُّ لَهَا أَنْ تَنْذُرَ قَطِيعَتِي. فَأَقْبَلَ بِهِ الْمِسْوَرُ وَعَبْدُ الرَّحْمَنِ مُشْتَمِلِينَ بِأَرْدِيَتِهِمَا حَتَّى اسْتَأْذَنَا عَلَى عَائِشَةَ فَقَالَا السَّلَامُ عَلَيْك وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ أَنَدْخُلُ؟ قَالَتْ عَائِشَةُ اُدْخُلُوا. قَالُوا كُلُّنَا؟ قَالَتْ نَعَمْ اُدْخُلُوا كُلُّكُمْ وَلَا تَعْلَمُ أَنَّ مَعَهُمَا ابْنَ الزُّبَيْرِ. فَلَمَّا دَخَلُوا دَخَلَ ابْنُ الزُّبَيْرِ الْحِجَابَ، الْحَدِيثَ بِطُولِهِ وَفِيهِ أَنَّهُ بَكَى وَبَكَتْ وَأَعْتَقَتْ فِي نَذْرِهَا ذَلِكَ أَرْبَعِينَ رَقَبَةً كَمَا فِي الْبُخَارِيِّ.
وَفِي رِوَايَةٍ: ثُمَّ بَعَثَتْ إلَى الْيَمَنِ بِمَالٍ قَالَ فَابْتِيعَ لَهَا بِهِ أَرْبَعُونَ رَقَبَةً فَأَعْتَقَتْهَا كَفَّارَةً لِنَذْرِهَا. وَأَرْسَلَ لَهَا ابْنُ الزُّبَيْرِ بِعَشْرِ رِقَابٍ فَأَعْتَقَتْهُمْ وَلَعَلَّهُمْ مِنْ جُمْلَةِ الْأَرْبَعِينَ بِأَنْ كَمَّلَتْ عَلَيْهِمْ.
قَالَ أَبُو دَاوُد - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ -: إذَا كَانَتْ الْهِجْرَةُ لِلَّهِ فَلَيْسَ مِنْ هَذَا يَعْنِي مِنْ أَحَادِيثِ الْوَعِيدِ بِالْهِجْرَانِ بِشَيْءٍ، فَإِنَّ النَّبِيَّ - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - هَجَرَ بَعْضَ نِسَائِهِ أَرْبَعِينَ يَوْمًا. وَابْنُ عُمَرَ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ - هَجَرَ ابْنًا لَهُ إلَى أَنْ مَاتَ. وَالْإِمَامُ أَحْمَدُ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ هَجَرَ جَمَاعَةً مِمَّنْ أَجَابُوا فِي الْمِحْنَةِ مِثْلَ يَحْيَى بْنِ مَعِينٍ وَعَلِيِّ بْنِ الْمَدِينِيِّ وَغَيْرِهِمَا مَعَ فَخَامَةِ شَأْنِهِمْ، حَتَّى ذَكَرَ الْإِمَامُ ابْنُ الْجَوْزِيِّ أَنَّ الْإِمَامَ أَحْمَدَ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ - عَمِلَ أَبْيَاتًا فِي شَأْنِ عَلِيِّ بْنِ الْمَدِينِيِّ وَأَرْسَلَهَا إلَيْهِ وَهِيَ:يَا ابْنَ الْمَدِينِيِّ الَّذِي عَرَضَتْ لَهُ ... دُنْيَا فَجَادَ بِدِينِهِ لِيَنَالَهَا
مَاذَا دَعَاك إلَى انْتِحَالِ مَقَالَةٍ ... قَدْ كُنْت تَزْعُمُ كَافِرًا مَنْ قَالَهَا
أَمْرٌ بَدَا لَك رُشْدُهُ فَتَبِعْته ... أَمْ زِينَةُ الدُّنْيَا أَرَدْت نَوَالَهَا
وَلَقَدْ عَهِدْتُك مَرَّةً مُتَشَدِّدًا ... صَعْبَ الْمَقَالَةِ لِلَّتِي تُدْعَى لَهَا
إنَّ الْمُرَزَّى مَنْ يُصَابُ بِدِينِهِ ... لَا مَنْ يُرَزَّأُ نَاقَةً وَفِصَالَهَا
ذَكَرَ هَذِهِ الْأَبْيَاتَ الْإِمَامُ ابْنُ الْجَوْزِيِّ فِي مَنَاقِبِ الْإِمَامِ أَحْمَدَ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ - بِسَنَدٍ لِابْنِ الْجَوْزِيِّ - رَحِمَهُ اللَّهُ -. وَكَمْ إمَامٍ هَجَرَ لِلَّهِ خِدْنًا كَانَ أَعَزَّ عَلَيْهِ لَوْلَا انْتِهَاكُهُ لِمَحَارِمِ مَوْلَاهُ مِنْ رُوحِهِ، فَصَارَ بِذَلِكَ كَالْجَمَادِ بَلْ أَدْنَى. فَلَا نُطِيلُ الْكَلَامَ بِحِكَايَاتِ أَئِمَّةِ الْإِسْلَامِ وَيَكْفِي مِنْ ذَلِكَ قِصَّةُ خَيْرِ الْأَنَامِ عَلَيْهِ أَفْضَلُ الصَّلَاةِ وَالسَّلَامِ مَعَ كَعْبٍ وَصَاحِبَيْهِ وَهِيَ مَشْهُورَةٌ فِي الصَّحِيحَيْنِ مَذْكُورَةٌ.
(وَقَدْ) حَرْفُ تَحْقِيقٍ، وَتَأْتِي لِلتَّقْلِيلِ كَ (قَدْ يَصْدُقُ الْكَذُوبُ) وَلِلتَّكْثِيرِ كَقَوْلِ الشَّاعِرِ:
قَدْ أَتْرُكُ الْفُرْنَ مُصْفَرًّا أَنَامِلُهُ
وَلِلتَّوَقُّعِ قَدْ يَقْدُمُ الْغَائِبُ وَتَقْرِيبِ الْمَاضِي مِنْ الْحَالِ قَدْ قَامَ زَيْدٌ وَكَذَا لِتَقْرِيبِ الْمُسْتَقْبَلِ كَقَدْ قَامَتْ الصَّلَاةُ وَلِلنَّفْيِ كَقَوْلِهِمْ: قَدْ كُنْت فِي خَيْرٍ فَتَعْرِفَهُ بِنَصْبِ تَعْرِفُ. وَمَعْنَى هَذَا كَمَا ذَكَرْنَا لِلتَّحْقِيقِ (قِيلَ) فِعْلٌ مَاضٍ مَبْنِيٌّ لِلْمَجْهُولِ أَصْلُهُ قُوِلَ بِضَمِّ الْقَافِ وَكَسْرِ الْوَاوِ اُسْتُثْقِلَتْ الضَّمَّةُ عَلَى الْقَافِ فَحُذِفَتْ ثُمَّ نُقِلَتْ كَسْرَةُ الْوَاوِ إلَى الْقَافِ فَصَارَتْ قِوْلَ فَقُلِبَتْ الْوَاوُ يَاءً لِسُكُونِهَا وَانْكِسَارِ مَا قَبْلَهَا فَصَارَتْ قِيلَ (أَنْ يَرْدَعَهُ) أَيْ إنْ كَانَ الْهِجْرَانُ يَرْدَعُ مَنْ أَظْهَرَ الْمَعَاصِيَ أَيْ يَكُفُّهُ وَيَزْجُرُهُ وَيَرُدُّهُ، يُقَالُ رَدَعَهُ كَمَنَعَهُ كَفَّهُ وَرَدَّهُ (أَوْجَبَ) ذَلِكَ عَلَيْهِ (وَأَكِّدْ) الْوُجُوبَ لِأَنَّ مَا لَمْ يَتِمَّ الْوَاجِبُ إلَّا بِهِ فَهُوَ وَاجِبٌ. وَإِنْ حَرْفُ شَرْطٍ جَازِمٌ، وَيَرْدَعْهُ فِعْلُ الشَّرْطِ، وَأَوْجِبْ جَوَابُهُ، وَأَكِّدْ مَعْطُوفٌ وَحُرِّكَ بِالْكَسْرِ لِلْقَافِيَّةِ.
وَقِيلَ
عَلَى الْإِطْلَاقِ مَا دَامَ مُعْلِنَا ... وَلَاقِهِ بِوَجْهٍ مُكْفَهِرٍّ مُرَبَّدِ
(وَقِيلَ) أَوْجَبَ هَجْرَهُ (عَلَى) سَبِيلِ (الْإِطْلَاقِ) مِنْ غَيْرِ قَيْدٍ بِكَوْنِهِ يَرْتَدِعُ بِهَذَا الْهَجْرِ أَوْ لَا. فَمَتَى ارْتَكَبَ مَعَاصِيَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى أَوْجِبْ عَلَى نَفْسِك وَإِخْوَانِك الْمُتَشَرِّعِينَ هِجْرَانَهُ (مَا دَامَ مُعْلِنَا) أَيْ مُدَّةَ دَوَامِ إعْلَانِهِ لِارْتِكَابِ الْمَعَاصِي. وَالْإِعْلَانُ الظُّهُورُ وَالْبَيَانُ وَهُوَ ضِدُّ السِّرِّ وَالْإِخْفَاءِ. قَالَ فِي الْآدَابِ الْكُبْرَى: يُسَنُّ هَجْرُ مَنْ جَهَرَ بِالْمَعَاصِي الْفِعْلِيَّةِ وَالْقَوْلِيَّةِ وَالِاعْتِقَادِيَّة، وَقِيلَ: يَجِبُ إنْ ارْتَدَعَ بِهِ وَإِلَّا كَانَ مُسْتَحَبًّا. وَقِيلَ: يَجِبُ هَجْرُهُ مُطْلَقًا إلَّا مِنْ السَّلَامِ بَعْدَ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ.
وَقِيلَ تَرْكُ السَّلَامِ عَلَى مَنْ جَهَرَ بِالْمَعَاصِي حَتَّى يَتُوبَ فَرْضُ كِفَايَةٍ، وَيُكْرَهُ لِبَقِيَّةِ النَّاسِ تَرْكُهُ. وَظَاهِرُ كَلَامِ سَيِّدِنَا الْإِمَامِ أَحْمَدَ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ - تَرْكُ السَّلَامِ وَالْكَلَامِ مُطْلَقًا. وَقَالَ الْقَاضِي أَبُو حُسَيْنٍ فِي التَّمَامِ: لَا تَخْتَلِفُ الرِّوَايَةُ فِي وُجُوبِ هَجْرِ أَهْلِ الْبِدَعِ وَفُسَّاقِ الْمِلَّةِ.
وَظَاهِرُ إطْلَاقِهِ لَا فَرْقَ بَيْنَ الْمُجَاهِرِ وَغَيْرِهِ كَالْمُبْتَدِعِ وَالْفَاسِقِ فَيَنْبَغِي لَك إنْ كُنْت مُتَّبِعًا سُنَنَ مَنْ سَلَفَ أَنَّ كُلَّ مَنْ جَاهَرَ بِمَعَاصِي اللَّهِ لَا تُعَاضِدْهُ وَلَا تُسَاعِدْهُ وَلَا تُقَاعِدْهُ وَلَا تُسَلِّمْ عَلَيْهِ بَلْ اُهْجُرْهُ (وَلَاقِهِ) فِعْلُ أَمْرٍ مِنْ الْمُلَاقَاةِ (بِوَجْهٍ مُكْفَهِرٍّ) عَلَى وَزْنِ مُسْتَمِرٍّ هُوَ الْغَلِيظُ، يُقَالُ اكْفَهَرَّ وَجْهُهُ عَبَسَ وَقَطَبَ.
وَفِي الْحَدِيثِ «الْقَوْا الْمُخَالِفِينَ بِوَجْهٍ مُكْفَهِرٍّ» قَالَ فِي النِّهَايَةِ: أَيْ عَابِسٍ قَطُوبٍ. وَحَدِيثُ ابْنِ مَسْعُودٍ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ - «إذَا لَقِيت الْكَافِرَ فَالْقَهُ بِوَجْهٍ مُكْفَهِرٍّ» وَقَوْلُهُ (مُرَبَّدِ) صِفَةٌ بَعْدَ صِفَةٍ. وَالْمُرَبَّدُ الْمُلَوَّنُ وَزْنًا وَمَعْنًى.
قَالَ فِي الْقَامُوسِ: تَرَبَّدَ تَغَيَّرَ، وَتَرَبَّدَتْ السَّمَاءُ تَغَيَّمَتْ وَتَعَبَّسَتْ انْتَهَى. وَقَالَ غَيْرُهُ: تَرَبَّدَ لَوْنُهُ وَأَرْبَدَ أَيْ تَلَوَّنَ وَصَارَ كَلَوْنِ الرَّمَادِ. وَقَالَ ابْنُ دُرَيْدٍ فِي الْجَمْهَرَةِ: وَالرُّبْدَةُ لَوْنٌ أَكْدَرُ مِنْ الْوَرْقَاءِ، يَعْنِي الْحَمَامَةَ الرَّبْدَاءَ. يُقَالُ نَعَامَةٌ رَبْدَاءُ وَظَلِيمٌ أَرْبَدَ. قَالَ وَتَرَبَّدَ وَجْهُ الرَّجُلِ إذَا احْمَارَّ حُمْرَةً فِيهَا سَوَادٌ عِنْدَ الْغَضَبِ. وَرَبَدَ السَّيْفُ فَرَبَدَهُ، يُقَالُ سَيْفٌ ذُو رُبْدٍ أَيْ فِيهِ شِبْهُ غُبَارٍ أَوْ مَدَبُّ نَمْلٍ. انْتَهَى.
وَفِي قَصِيدَةِ بِشْرِ بْنِ أَبِي عَوَانَةَ الْعَبْدِيِّ الْجَاهِلِيِّ الَّتِي كَتَبَهَا إلَى أُخْتِهِ فَاطِمَةَ، كَانَ قَدْ خَرَجَ فِي ابْتِغَاءِ مَهْرِ ابْنَةِ عَمِّهِ فَعَرَضَ لَهُ أَسَدٌ فَقَتَلَ الْأَسَدَ، كَمَا ذَكَرَهُ فِي قُرَاضَةِ الذَّهَبِ وَقَالَ فِي ذَلِكَ:
أَفَاطِمُ لَوْ شَهِدْت بِبَطْنٍ خَبْتٍ ... وَقَدْ لَاقَى الْهِزَبْرُ أَخَاك بِشْرَا
إذًا لَرَأَيْت لَيْثًا رَامَ لَيْثًا ... هِزَبْرًا أَغْلَبًا لَاقَى هِزَبْرَا
تَبَهْنَسَ إذْ تَقَاعَسَ عَنْهُ مُهْرِي ... مُحَاذَرَةً فَقُلْت عُقِرْت مُهْرَا
أَنِلْ قَدَمَيَّ ظَهْرَ الْأَرْضِ إنِّي ... رَأَيْت الْأَرْضَ أَثْبَتَ مِنْك ظَهْرَا
فَحِينَ نَزَلْت مَدَّ إلَيَّ طَرْفًا ... تَخَالُ الْمَوْتَ يَلْمَعُ مِنْهُ شَزَرًا
فَقُلْت لَهُ وَقَدْ أَبْدَى نِصَالًا ... مُحَدِّدَةً وَوَجْهًا مُكْفَهِرَّا
تَدَلَّ بِمِخْلَبٍ وَبِحَدِّ نَابٍ ... وَبِاللَّحَظَاتِ تَحْسَبُهُنَّ جَمْرَا
وَفِي يُمْنَايَ مَاضِي الْحَدِّ أَبْقَى ... بِمِضْرَبِهِ قِرَاعَ الدَّهْرِ أَسْرَا
إلَى آخِرِهَا. وَهِيَ قَصِيدَةٌ عَظِيمَةٌ.
وَالشَّاهِدُ فِي قَوْلِهِ وَوَجْهًا مُكْفَهِرَّا يَعْنِي عَابِسًا قَطُوبًا. قَالَ الْإِمَامُ ابْنُ عَقِيلٍ فِي الْفُنُونِ: الصَّحَابَةُ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ - آثَرُوا فِرَاقَ أَنْفُسِهِمْ لِأَجْلِ مُخَالَفَتِهَا لِلْخَالِقِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى. فَهَذَا يَقُولُ زَنَيْت فَطَهِّرْنِي، وَنَحْنُ لَا نَسْخُو أَنْ نُقَاطِعَ أَحَدًا فِيهِ لِمَكَانِ الْمُخَالَفَةِ.
وَفُهِمَ مِنْ قَوْلِ النَّاظِمِ وَهِجْرَانُ مَنْ أَبْدَى الْمَعَاصِيَ، وَمِنْ قَوْلِهِ مَا دَامَ مُعْلِنًا أَنَّ مُرْتَكِبَ الْمَعَاصِي الْمُسْتَتِرَ لَا يُهْجَرُ وَهُوَ صَحِيحٌ قَالَ ابْنُ مَنْصُورٍ: قُلْت لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ -: إذَا عُلِمَ مِنْ الرَّجُلِ الْفُجُورُ أَيُخْبَرُ بِهِ النَّاسُ؟ قَالَ بَلْ يُسْتَرُ عَلَيْهِ إلَّا أَنْ يَكُونَ دَاعِيَةً. قَالَ ابْنُ مُفْلِحٍ - رَحِمَهُ اللَّهُ تَعَالَى -: وَيُتَوَجَّهُ أَنَّ فِي مَعْنَى الدَّاعِيَةِ مَنْ اُشْتُهِرَ وَعُرِفَ بِالشَّرِّ وَالْفَسَادِ يُنْكَرُ عَلَيْهِ وَإِنْ أَسَرَّ الْمَعْصِيَةَ. وَهُوَ يُشْبِهُ قَوْلَ الْقَاضِي فِيمَنْ أَتَى مَا يُوجِبُ حَدًّا إنْ شَاعَ عَنْهُ اُسْتُحِبَّ أَنْ يَذْهَبَ إلَى وَلِيِّ الْأَمْرِ لِيَأْخُذَهُ بِهِ وَإِلَّا سَتَرَ نَفْسَهُ. قَالَ الْقَاضِي: فَإِنْ كَانَ يَسْتَتِرُ بِالْمَعَاصِي فَظَاهِرُ كَلَامِ الْإِمَامِ أَحْمَدَ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ - أَنَّهُ لَا يُهْجَرُ. قَالَ فِي رِوَايَةِ حَنْبَلٍ: لَيْسَ لِمَنْ يَسْكَرُ وَيُقَارِفُ شَيْئًا مِنْ الْفَوَاحِشِ حُرْمَةٌ وَلَا وَصْلَةٌ إذَا كَانَ مُعْلِنًا بِذَلِكَ مُكَاشِفًا.
وَقَالَ الْخَلَّالُ فِي كِتَابِ الْمُجَانَبَةِ: أَبُو عَبْدِ اللَّهِ يُهْجَرُ أَهْلُ الْمَعَاصِي وَمَنْ قَارَفَ الْأَعْمَالَ الرَّدِيَّةَ أَوْ تَعَدَّى حَدِيثَ رَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - عَلَى مَعْنَى الْإِقَامَةِ عَلَيْهِ أَوْ الْإِضْرَارِ. وَأَمَّا مَنْ سَكِرَ أَوْ شَرِبَ أَوْ فَعَلَ فِعْلًا مِنْ هَذِهِ الْأَشْيَاءِ الْمَحْظُورَةِ ثُمَّ لَمْ يُكَاشِفْ بِهَا وَلَمْ يَلْقَ فِيهَا جِلْبَابُ الْحَيَاءِ فَالْكَفُّ عَنْ أَعْرَاضِهِمْ وَعَنْ الْمُسْلِمِينَ وَالْإِمْسَاكُ عَنْ أَعْرَاضِهِمْ أَسْلَمُ.
وَقَالَ شَيْخُ الْإِسْلَامِ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ: إنَّ الْمُسْتَتِرَ بِالْمُنْكَرِ يُنْكَرُ عَلَيْهِ وَيُسْتَرُ عَلَيْهِ، فَإِنْ لَمْ يَنْتَهِ فُعِلَ مَا يَنْكَفُّ بِهِ إذَا كَانَ أَنْفَعَ بِهِ فِي الدِّينِ. وَإِنَّ الْمُظْهِرَ لِلْمُنْكَرِ يَجِبُ الْإِنْكَارُ عَلَيْهِ عَلَانِيَةً، وَلَا تَبْقَى لَهُ غِيبَةٌ، وَيَجِبُ أَنْ يُعَاقَبَ عَلَانِيَةً بِمَا يَرْدَعُهُ عَنْ ذَلِكَ. وَيَنْبَغِي لِأَهْلِ الْخَيْرِ أَنْ يَهْجُرُوهُ مَيِّتًا إذَا كَانَ فِيهِ كَفٌّ لِأَمْثَالِهِ فَيَتْرُكُونَ تَشْيِيعَ جِنَازَتِهِ. انْتَهَى.
وَهَذَا لَا يُنَافِيهِ وُجُوبُ الْإِغْضَاءِ عَنْهُ، فَإِنَّهُ لَا يَمْنَعُهُ وُجُوبُ الْإِنْكَارِ سِرًّا جَمْعًا بَيْنَ الْمَصَالِحِ. وَلِذَا يَقُولُ شَيْخُ الْإِسْلَامِ فِي بَعْضِ الْمَحَالِّ: تُعْتَبَرُ الْمَصْلَحَةُ قَالَ فِي الْآدَابِ: وَكَلَامُهُمْ ظَاهِرٌ أَوْ صَرِيحٌ فِي وُجُوبِ السَّتْرِ عَلَى هَذَا يَعْنِي الَّذِي لَمْ يُعْلِنْ بِالْمَعْصِيَةِ. وَظَاهِرُ كَلَامِهِمْ الْحَلَالُ يُسْتَحَبُّ. قَالَ ابْنُ مُفْلِحٍ: وَلَمْ أَجِدْ بَيْنَ الْأَصْحَابِ خِلَافًا فِي أَنَّ مَنْ عِنْدَهُ شَهَادَةٌ بِمَا يُوجِبُ حَدًّا لَهُ أَنْ يُقِيمَهَا عِنْدَ الْحَاكِمِ وَيُسْتَحَبُّ أَنْ لَا يُقِيمَهَا لِقَوْلِهِ - عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ - «مَنْ سَتَرَ مُسْلِمًا سَتَرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ» فَدَلَّ هَذَا عَلَى أَنَّ سَتْرَهُ لَا يَجِبُ، وَأَنَّهُ يُنْكَرُ عَلَيْهِ بِطَرِيقِهِ. وَلَمْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ أَنْ يَكُونَ الْمَشْهُودُ عَلَيْهِ مَشْهُورًا بِالشَّرِّ وَالْفَسَادِ أَمْ لَا.
وَرَوَى أَبُو دَاوُد عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ - عَنْ النَّبِيِّ - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - أَنَّهُ قَالَ «مَنْ رَأَى عَوْرَةً فَسَتَرَهَا كَانَ كَمَنْ أَحْيَا مَوْءُودَةً» قَالَ فِي شَرْحِ مُسْلِمٍ فِي قَوْلِهِ - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - «وَمَنْ سَتَرَ مُسْلِمًا سَتَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» قَالَ أَمَّا السَّتْرُ الْمَنْدُوبُ إلَيْهِ هُنَا فَالْمُرَادُ بِهِ السَّتْرُ عَلَى ذَوِي الْهَيْئَاتِ وَنَحْوِهِمْ مِمَّنْ لَيْسَ هُوَ مَعْرُوفًا بِالْأَذَى وَالْفَسَادِ، وَأَمَّا الْمَعْرُوفُ بِذَلِكَ فَيُسْتَحَبُّ أَنْ لَا يُسْتَرَ عَلَيْهِ بَلْ يَرْفَعُ قِصَّتَهُ إلَى وَلِيِّ الْأَمْرِ إنْ لَمْ يَخَفْ مِنْ ذَلِكَ مَفْسَدَةً، لِأَنَّ السَّتْرَ عَلَى هَذَا يُطْمِعُهُ فِي الْإِيذَاءِ وَالْفَسَادِ وَانْتِهَاكِ الْمُحَرَّمَاتِ وَجَسَارَةِ غَيْرِهِ عَلَى مِثْلِ فِعْلِهِ. وَهَذَا كُلُّهُ فِي سِتْرِ مَعْصِيَةٍ مَضَتْ وَانْقَضَتْ، أَمَّا مَعْصِيَةٌ رَآهُ عَلَيْهَا وَهُوَ بَعْدُ مُتَلَبِّسٌ فَتَجِبُ الْمُبَادَرَةُ بِإِنْكَارِهَا عَلَيْهِ وَمَنْعِهِ مِنْهَا عَلَى مَنْ قَدَرَ عَلَى ذَلِكَ فَلَا يَحِلُّ تَأْخِيرُهَا، فَإِنْ عَجَزَ لَزِمَهُ رَفْعُهَا إلَى وَلِيِّ الْأَمْرِ إذَا لَمْ يَتَرَتَّبْ عَلَى ذَلِكَ مَفْسَدَةٌ. انْتَهَى.

با عرض سلام و خسته نباشید. استاد صدرای گرامی، همانطور که مطلع هستید بحث بر سر یک استدلال شیعی است و نمی تواند بر مبنای پیشفرضهای شیعی باشد.

صدرا;543490 نوشت:

1) ادله دوستی با شخص مسلمان عام نمی باشند و تخصیص خورده اند و این تخصیص علاوه بر اینکه امری عقلی است در قرآن و روایات نیز آمده که خدای متعال ظالمین و همنشینی با ظالمین را مبغوض می دارد و دستور به نهی از منکر داده که خود دارای مراتبی است. رجوع فرمائید به آیات متعدد قرآن.

بزرگوار، رابطه مسلمان با مسلمان چه ارتباطی به رابطه خدا با انسان دارد؟ و خب دستور به نهی از منکر چه ربطی به قهر کردن دارد و اگر شما حدیث معتبری که یکی از مراتب آنرا قهر کردن می داند، ارائه فرمایید. شما بهتر از بنده می دانید که اثبات به عهده مدعی است و صرف ارجاع چیزی را ثابت نمی کند.


صدرا;543490 نوشت:


2) در مورد ابوبکر و قهر حضرت زهرا سلام الله علیها نسبت به او مراجعه فرمائید به خطب ایراد شده ی حضرت چه در مسجد نبوی و چه در جمع زنان مهاجرین و انصار و دیگر خطب آن حضرت تا بدانید که مبارزه حضرت صدیقه بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آغاز گردید و مساله ی فدک نیز همه ی درخواست آنحضرت نبوده است؛ بلکه درد و غم حضرت صدیقه عهد شکنی مردم و تبعیت از باطل و انحراف امت از مسیر هدایت بوده است.

واینکه حضرت زهرا سلام الله علیها ابوبکر را مورد خشم و نفرین خویش قرار دادند و از مردان مهاجر و انصار نیز خشمگین شدند، به واسطه ی ایجاد بزرگترین انحراف در امت پیامبر صلی الله علیه و آله بوده که خود بزرگترین گناه و انحراف محسوب می گردد. رجوع شود به خطب حضرت.

بنده هم می دانم که مسئله فقط بر سر فدک نیست، ولی خب استدلال به هر مسئله ای نیاز به ارائه مدارک مورد قبول از سوی طرف مقابل را دارد. اگر این خطبه صحیح السند است، لطفاً صحت سند آنرا نشان بدهید.


صدرا;543490 نوشت:

3) پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله مردم را به تبعت از عترت فرا خواندند نه اینکه دستور داده باشند عترت از مردم تبعیت نمایند. قال: «لا تقدّموهما فتهلكوا ولا تقصروا عنهما فتهلكوا ولا تعلّموهم‏ فإنّهم أعلم منكم»؛ از آنان پيشى نگيريد كه هلاك خواهيد شد و درباره آنان كوتاهى نكنيد كه نابود خواهيد شد و به آنان مطلبى نياموزيد كه آنان از شما داناترند.

بنابراین فعل عترت علیهم السلام خود بزرگترین میزان است که حوادث و موضوعات باید بر محور آن سنجیده شود نه اینکه کار آنها با امور دیگر سنجیده گردد.

این حدیث را که سندی برایش ذکر نفرمودید، اثبات صحتش از منظر اهل سنت، به عهدۀ شماست، ضمن اینکه اثبات اینکه منظور از عترت در دقیقاً چیست نیز به عهدۀ شماست.


صدرا;543490 نوشت:


در
این موضوع نیز عالمی از اهل سنت قائل به این مقاله نشده است؛ زیرا که بدیهی است کسی که سرور زنان اهل بهشت است به این مقام نخواهد رسید مگر در پرتوی عصمت.

یعنی می فرمایید علمای اهل سنت قائل به عصمت حضرت هستند؟ البته فکر کنم منظورتان را بد رسانده اید، ولی برداشتی که از جمله می شود همین است. به هر روی، عنایت دارید که برخی شبهات قدیمی هستند و برخی جدید و این شبهه را باید در زمرۀ شبهات جدید به حساب آورد.

اجرتان با حضرت زهرا(س)

[="Navy"]

مسلمان ایرانی;542425 نوشت:
اگر اهل سنت به این روایت دوم استناد کنند و بگویند این روایت بیشتر علیه حضرت فاطمه است تا علیه ابوبکر، چه پاسخی می توان به آنها داد؟

سلام
در هر صورت چه نعوذ بالله روایت علیه حضرت فاطمه باشد چه علیه ابوبکر باشد باطل کننده عدالت صحابی است و در اینصورت هم مذهب اهل سنت که بر اساس عدالت تمام صحابی است بطلانش ثابت می شود:
مثلا در کتاب عقيدة أهل السنة والجماعة في الصحابة،ص14 می گوید:
الصحابة كلهم عدول
وصحابة رسول الله صلى الله عليه وسلم كلهم عدول بتعديل الله تعالى لهم وثنائه عليهم وثناء رسوله صلى الله عليه وسلم. قال النووي في التقريب الذي شرحه السيوطي في تدريب الراوي: "الصحابة كلهم عدول من لابس الفتن وغيرهم بإجماع من يعتد به" انتهى. وقال الحافظ ابن حجر في الإصابة: "اتفق أهل السنة على أن الجميع عدول ولم يخالف في ذلك إلا شذوذ من المبتدعة" انتهى. ولهذا لا تضر جهالة الصحابي فإذا قال التابعي: "عن رجل صحب النبي صلى الله عليه وسلم" لم يؤثر ذلك في المروي لأن الجهالة في الصحابة لا تضر لأنهم كلهم عدول[/]

مسلمان ایرانی;542425 نوشت:
با عرض سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات.

در روایات اهل سنت، روایتی داریم که فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أبا بَكْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتى تُوُفِّيَتْ.(صحیح بخاری) که مورد استناد علیه اهل سنت قرار می گیرد، ولی در صحاح اهل سنت، روایت دیگری نیز هست به این مضمون: لا یحلُّ لمسلمٍ أن یهجرَ أخاهُ فوقَ ثلاثٍ؛ فمن هجرَ فوقَ ثلاثٍ فمات، دخلَ النار ".(صحیح سنن أبی داود: 4106) اگر اهل سنت به این روایت دوم استناد کنند و بگویند این روایت بیشتر علیه حضرت فاطمه است تا علیه ابوبکر، چه پاسخی می توان به آنها داد؟

با تشکر

سلام علیکم،
خوب بیینید اینطور درست است بحث کنیم؟
روایت اول می‌گوید حضرت از ایشان کناره گرفت و قهر کرد و هرگز هم از این کناره گیری بازنگشتند ...
روایت دوم می‌گوید مسلمان با برادر ایمانی‌اش حرام است که بیش از سه روز قهر بماند و اگر ماند داخل آتش می‌شود ...
آیه‌ی تطهیر و روایات سید‌ه‌ی نساء بودن اهل بهشت حضرت زهراء سلام الله علیها احتمال ارتکاب حرام بعد از نزول آیه‌ی تطهیر و احتمال ورود ایشان به جهنم را منتفی می‌کند ... فقط می‌ماند اینکه از نظر ایشان اولی و دومی برادر ایمانی به حساب نیایند ... به عبارت دیگر مسلمان نباشند.

یا علی

[SPOILER]
اما یک سؤال:
طلاق مکروه هست و حرام نیست، آیا زن و شوهری که با قهر از هم جدا می‌شوند و دیگر یکدیگر را نمی‌بینند یا با هم کاری ندارند مرتکب حرام شده‌اند؟ گمان نکنم![/SPOILER]

مسلمان ایرانی;543568 نوشت:
با عرض سلام و خسته نباشید. استاد صدرای گرامی، همانطور که مطلع هستید بحث بر سر یک استدلال شیعی است و نمی تواند بر مبنای پیشفرضهای شیعی باشد.

با سلام و عرض ادب

در نقد عقاید مخالف باید به استدلال آنها توجه داشت؛ نه اینکه از سوی خود برای آنها محمل و توجیهی بیان نمود.

ابن حجر و به تبع آن دیگر اهل سنت در توجیه غضب و قهر حضرت صدیقه ی طاهره علیها السلام نسبت به ابوبکر می نویسد: «وأما سبب غضبها مع احتجاج أبي بكر بالحديث المذكور فلاعتقادها تأويل الحديث على خلاف ما تمسك به أبو بكر...»؛[1][2] اما سبب غضب فاطمه علیها السلام (بر ابوبکر) با اینکه ابوبکر به حدیث لانورث (احتجاج نمود آن است که)، فاطمه علیها السلام آن حدیث را بر خلاف آنچه ابوبکر استدلال نمود تاویل نمود.

این استدلال بر اساس اصل عدالت صحابی بنا شده است، که دراین استدلال هر دو طرف دعوا معذور بوده؛ زیرا اصل آن است که صحابه عدول بوده و از عدالت ساقط نمی گردند؛ لذا بر اساس دیدگاه عامه افعالی که از آنان صادر شده که در ظاهر با عدالت آنها سازگاری ندارد توجیه می گردند؛ زیرا که آنان عادلند و بر خلاف عدالت عمل نمی نمایند.

این جواب تنزل یافته ترین جوابی است که می توان به سوال شما داد؛ یعنی اگر کسی معتقد به جایگاه والای عترت نیز نباشد(که خود خلاف نصوص قطعی است) و اهل بیت علیهم السلام را با سایر صحابی یکسان بداند و هیچکدام را بر دیگری ترجیح ندهد این جواب به او داده می شود.

موفق باشید.


[/HR] [1]. فتح الباری، ابن حجر، ج6،ص14.

[2]. بیان مطلب بر اساس اعتقاد خصم است و الا استدلال ابن حجر با نصوص روایی و تاریخی منطبق نمی باشد.

صدرا;547509 نوشت:
با سلام و عرض ادب

در نقد عقاید مخالف باید به استدلال آنها توجه داشت؛ نه اینکه از سوی خود برای آنها محمل و توجیهی بیان نمود.

ابن حجر و به تبع آن دیگر اهل سنت در توجیه غضب و قهر حضرت صدیقه ی طاهره علیها السلام نسبت به ابوبکر می نویسد: «وأما سبب غضبها مع احتجاج أبي بكر بالحديث المذكور فلاعتقادها تأويل الحديث على خلاف ما تمسك به أبو بكر...»؛[1][2] اما سبب غضب فاطمه علیها السلام (بر ابوبکر) با اینکه ابوبکر به حدیث لانورث (احتجاج نمود آن است که)، فاطمه علیها السلام آن حدیث را بر خلاف آنچه ابوبکر استدلال نمود تاویل نمود.

این استدلال بر اساس اصل عدالت صحابی بنا شده است، که دراین استدلال هر دو طرف دعوا معذور بوده؛ زیرا اصل آن است که صحابه عدول بوده و از عدالت ساقط نمی گردند؛ لذا بر اساس دیدگاه عامه افعالی که از آنان صادر شده که در ظاهر با عدالت آنها سازگاری ندارد توجیه می گردند؛ زیرا که آنان عادلند و بر خلاف عدالت عمل نمی نمایند.

این جواب تنزل یافته ترین جوابی است که می توان به سوال شما داد؛ یعنی اگر کسی معتقد به جایگاه والای عترت نیز نباشد(که خود خلاف نصوص قطعی است) و اهل بیت علیهم السلام را با سایر صحابی یکسان بداند و هیچکدام را بر دیگری ترجیح ندهد این جواب به او داده می شود.

موفق باشید.


[/HR] [1]. فتح الباری، ابن حجر، ج6،ص14.

[2]. بیان مطلب بر اساس اعتقاد خصم است و الا استدلال ابن حجر با نصوص روایی و تاریخی منطبق نمی باشد.

با عرض سلام و خسته نباشید.

جناب صدرای عزیز، پیش از هر چیز یادآوری می کنم که ما اگر قرار است پاسخ شبهات برادران سنی مذهب را بدهیم، باید ابتدا مسئله برای خودمان روشن بشود. اگر دشمن تا به حال به استدلالی متوسل نشده است، به این معنا نیست که در آینده نیز متوسل نخواهد شد، به خصوص که گروههای خاصی از اهل سنت، جدیداً گرایش به این پیدا کرده اند که در مقابل نقد شیخین، اهل بیت را به نقد بکشند و بگویند اگر شما چنان روایاتی دارید، ما هم چنین روایاتی داریم. بهتر است خود ما شبهات جدید را بیابیم و برایشان آمده شویم.

اما گویا شما قصد ادامه دادند به استدلالات پیشین خویش را ندارید، و آیا این به آن معناست که قبول دارید که آن استدلالات پاسخگوی سؤال ما نبوده است؟ اگر نه، لطفاً پاسخ نظرات من در مورد آن استدلالات را نیز قید بفرمایید.

اما در مورد پاسخ اخیر شما، باید عرض کنم که این مسئله اصلاً ربطی به صورت مسئله نداشته، و اتفاقاً به ضرر آن است، زیرا اینجا فقط بیان می شود که ناراحتی حضرت فاطمه، از سر اختلاف تأویلهاست، این مسئله که آیا ایشان حق داشتند حس کنند که مظلوم واقع شده اند را نیز زیر سؤال می برد. اما صورت مسئله که روایت مربوط به قهر کردن است، همچنان سر جایش باقی است و پاسخ شما که صرفاً به بحث غضب پرداخته است، اصلاً ارتباطی به قهر کردن ندارد.

با تشکر

مسلمان ایرانی;548119 نوشت:

جناب صدرای عزیز، پیش از هر چیز یادآوری می کنم که ما اگر قرار است پاسخ شبهات برادران سنی مذهب را بدهیم، باید ابتدا مسئله برای خودمان روشن بشود. اگر دشمن تا به حال به استدلالی متوسل نشده است، به این معنا نیست که در آینده نیز متوسل نخواهد شد، به خصوص که گروههای خاصی از اهل سنت، جدیداً گرایش به این پیدا کرده اند که در مقابل نقد شیخین، اهل بیت را به نقد بکشند و بگویند اگر شما چنان روایاتی دارید، ما هم چنین روایاتی داریم. بهتر است خود ما شبهات جدید را بیابیم و برایشان آمده شویم.

اما گویا شما قصد ادامه دادند به استدلالات پیشین خویش را ندارید، و آیا این به آن معناست که قبول دارید که آن استدلالات پاسخگوی سؤال ما نبوده است؟ اگر نه، لطفاً پاسخ نظرات من در مورد آن استدلالات را نیز قید بفرمایید.

اما در مورد پاسخ اخیر شما، باید عرض کنم که این مسئله اصلاً ربطی به صورت مسئله نداشته، و اتفاقاً به ضرر آن است، زیرا اینجا فقط بیان می شود که ناراحتی حضرت فاطمه، از سر اختلاف تأویلهاست، این مسئله که آیا ایشان حق داشتند حس کنند که مظلوم واقع شده اند را نیز زیر سؤال می برد. اما صورت مسئله که روایت مربوط به قهر کردن است، همچنان سر جایش باقی است و پاسخ شما که صرفاً به بحث غضب پرداخته است، اصلاً ارتباطی به قهر کردن ندارد

.


با سلام و عرض ادب

1) جوابهای سابق ما به قوت خویش باقی است و ما دوباره همان سخنان را خواهیم گفت.

2) از آنجا که شما معمولا به دنبال جواب حداقلی و بیان احتمالات هستید؛ جواب پیشین داده شد و آن جواب نیز بر اساس اصل عدالت و اجتهاد صحابی است. ظاهرا فراموش فرمودید که در دیدگاه جمهور اهل سنت کسی به خود اجازه نقد افعال صحابه را نمی دهد.

به عنوان مثال عایشه که باید در خانه بنشیند به جنگ امام علی علیه السلام می رود؛ امامی که بر اساس اعتقاد اهل سنت لااقل خلیفه ی مسلمین بوده است و خروج بر او نیز حرام است، و این در حالی است که نصوص قطعی بر محبت امام علی و عترت علیهم السلام و حقانیت مطلق امیر المؤمنین وجود داشته است، با این حال کسی به خود اجازه نمی دهد که ام المؤمنین؟ را زیر سوال ببرد و این امر نیز موجب تنزل جایگاه او نخواهد بود؛ بلکه عایشه محبوبترین وبالاترین جایگاه را در بین زنان پیامبر صلی الله علیه وآله خواهد داشت؟!(ولو اینکه از لحاظ نقل جایگاه او نسبت به سایر زنان تنها همانند جایگاه آبگوشت نسبت به سایر غذا ها باشد).

یا مثلا معاویه که خود فرزند طلیق و آزاد شده پیامبر صلی الله علیه وآله است و مثالب او در روایات نبوی کم نمی باشد و او و پدرو برادرش مورد لعن پیامبر صلی اله علیه وآله واقع شده اند، با خلیفه ی به حق بیعت نمی نماید و علیه وی به جنگ بر می خیزد اما با این حال وی صحابی است، کاتب وحی است، خال المؤمنین است و عادل نیز می باشد و مورد محبت اهل سنت نیز هست و این در حالی است که وی بنیانگذار لعن علنی بر امیر المؤمنین علی علیه السلام بوده است، سؤال این است که چرا افعال این فرد در نزد اهل سنت قابل نقد نیست؟ و اهل سنت نیز به وی حساسیت ویژه ای دارند. آیا جز این است که در منظر آنان همه ی صحابه عدول و مجتهد می باشند و عایشه و معاویه (علیه الهاویة ) نیز مجتهدی اند عادل که بر اساس علم و عدالت خویش عمل نموده اند؟ اگر نگوئیم که برخی نیز حتی چهره ی یزید لعنة الله علیه را تطهیر نموده اند؟!

سؤال ما از شما این است که در این فضای اعتقادی چگونه کسی به خود اجازه ی نقد عملکرد دختر پیامبر صلی الله علیه وآله را خواهد داد؟ آیا دیگران به بیت وحی و تعلیمات و تربیت پیامبر صلی الله علیه وآله اولی تر بوده اند؟ دختری که فرزند پیامبر صلی الله علیه وآله است، محبوبترین فرد در نزد آن حضرت است، مصداق اتم آیه ی تطهیر و ذوی القربی و مباهله و هل اتی و آیات دیگر قرآن است، صاحب بیشترین مناقب در بین زنان است، رضایت پیامبر صلی الله علیه وآله بر محور رضایت ایشان است، و غضب او نیز به شکل مطلق موجب غضب پیامبر صلی الله علیه وآله است، سیده ی زنان اهل بهشت است و دهها روایت دیگر که همگی در مصادر اهل سنت است. اگر اهل سنت کسی را سراغ داشتند که ذره ای از فضائل عترت را دارا بودند بعد بفرمایند میان عملکرد عترت و مخالفینشان، عملکرد مخالفین را مقدم بدارند.

3) جوابی که از ابن حجر داده شد یک بار دیگر مطالعه بفرمائید اشکالتان وارد نیست.

4) اگر نقد دیگری دارید تنها با بیان روایت و نحوه ی استدلال به آن مطلب خویش را بیان بفرمائید؛ زیرا در غیر این صورت و تنها با بیان احتمال بحث فاقد اعتبار علمی حتی در نظر عامه می باشد.

موفق باشید.

[="Navy"]

مسلمان ایرانی;548119 نوشت:
. اگر دشمن تا به حال به استدلالی متوسل نشده است، به این معنا نیست که در آینده نیز متوسل نخواهد شد، به خصوص که گروههای خاصی از اهل سنت، جدیداً گرایش به این پیدا کرده اند که در مقابل نقد شیخین، اهل بیت را به نقد بکشند و بگویند اگر شما چنان روایاتی دارید، ما هم چنین روایاتی داریم. بهتر است خود ما شبهات جدید را بیابیم و برایشان آمده شویم.

سلام
هیچ یک از اهل سنت که آشنا به مبانی خودشان باشد چنین اشکالی را مطرح نمی کند این اشکال مثل این می ماند که یک اهل سنت بگوید اگر یک شیعه گفت مثلا امام علی نعوذ بالله گناه و خطا کرده چه جوابی به او می دهیم و چگونه عدالت صحابی پیامبر یعنی حضرت علی را برای او ثابت کنیم؟!!!!!
واضح است هیچ شیعه ای که مبانی شیعه را بداند چنین سخن مضحکی را نمی گوید زیرا قایل به عصمت ائمه می باشد دقیقا همینطور اهل سنت قایل به عدالت تمام صحابه می باشند تا جایی که ابن حجر عسقلانی در الاصابه که می گوید:
فقال العلّامة البيجوريّ في شرحه عليها:وقد وقع تشاجر بين علي ومعاوية وقد افترقت الصحابة ثلاث فرق:فرقة اجتهدت، فظهر لها أن الحق مع عليّ، فقاتلت معه، وفرقة اجتهدت، فظهر لها أن الحق مع معاوية، فقاتلت معه، وفرقة توقّفت.وقد قال العلماء: المصيب بأجرين والمخطئ بأجر، وقد شهد اللَّه ورسوله لهم بالعدالة، والمراد من تأويل ذلك أن يصرف إلى محمل حسن لتحسين الظّنّ بهم[HL] فلم يخرج واحد منهم عن العدالة بما وقع بينهم، لأنهم مجتهدون.[/HL]
الإصابة في تمييز الصحابة،ج1،ص:25
که می گوید بیجوری می گوید در جنگ بین حضرت علی و معاویه مردم سه دسته شدند و دسته ای اجتهاد کرده و با حضرت علی بودند و دسته ای اجتهاد کرده و علیه حضرت علی بودند و حق را با معاویه می دیدند و گروهی در هیچ یک از این دو دسته نبودند و علما گفته اند که مجتهد اگر اشتباه کند یک اجر می برد و اگر اجتهادش درست باشد دو اجر می برد (یعنی هم پیروان حضرت علی و هم معاویه در جنگ همگی به بهشت می روند و از این جنگ اجر و پاداش دارند!!!!)
و نکته مورد نظر ما اینجاست که می گوید خدا و رسول به عدالت صحابه شهادت دادند و مراد از تاویل آن این است که ما تمام کارهاي خلاف صحابه را توجيه کنيم و محمل شرعي براي آنها درست کنيم و نسبت به آنها حسن ظن داشته باشیم و نباید هیچ یک از صحابه را از عدالت به خاطر آن اختلاف هایی که بینشان پیش آمده از خارج نکنیم زیرا همه صحابه مجتهدند!!!!!!!

در واقع در نزد اصل بر این است که باید عمل تمام صحابه چه خوب و چه بد توجیه بشود و همه را بهشتی بدانیم و این اصل اساسی مذهب اینهاست حال چگونه می توانند بیایند به عمل حضرت فاطمه ایراد بگیرند؟؟؟؟؟؟

ابن حجر هیتمی مکی می گوید:
وَمِمَّا يُوجب أَيْضا الْإِمْسَاك عَمَّا شجر أَي وَقع بَينهم من الِاخْتِلَاف والإضراب صفحا عَن أَخْبَار المؤرخين سِيمَا جهلة الروافض وضلال الشِّيعَة والمبتدعين القادحين فِي أحد مِنْهُم فقد قَالَ صلى الله عَلَيْهِ وَسلم (إِذا ذكر أَصْحَابِي فأمسكوا)
الصواعق المحرقة، ج2، ص621
که می گوید و از آنچه که واجب است این است که اتفاقات و اختلاف هایی که صحابه با هم داشتند را بپوشانیم.

و یا سخن ابن ابی یعلی که می گوید:
ومن الحجة الواضحة الثابتة البينة المعروفة ذكر محاسن أصحاب رَسُول اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - كلهم أجمعين والكف عَنْ ذكر مساويهم والخلاف الذي شجر بينهم
طبقات الحنابلة، ج1، ص30[/]

با عرض سلام و روز بخیر.

جناب صدرا، گویا شما همچنان در حال و هوای بحث پیشین بوده، گمان می برید که ما اینجا از احتمالا سخن می گوییم. خواهش من این است که یک بار مطلب بنده را تا آخر بخوانید، و سپس به پاسخگویی بپردازید. البته بنده نمی دانم آیا شما با کمبود وقتی که دارید، مطالب را دقیق می خوانید یا خیر، ولی امیدوارم با حوصله به مباحث بپردازید.

باید عرض کنم که بحث ما در این تاپیک بحث احتمالات نیست، بلکه بحث جمع دو حدیث در کنار یکدیگر است. حال اگر شما بررسی شبهات احتمالی و بررسی "ان قلت"ها را بحث بر مبنای احتمال می دانید، خب اینگونه بحث کردن، معمول علماست.

صدرا;548345 نوشت:
4) اگر نقد دیگری دارید تنها با بیان روایت و نحوه ی استدلال به آن مطلب خویش را بیان بفرمائید؛ زیرا در غیر این صورت و تنها با بیان احتمال بحث فاقد اعتبار علمی حتی در نظر عامه می باشد.

جناب صدرا، بحث احتمالات مربوط به جای دیگری بود! اینجا که من از احتمالات سخن نمی گویم. اتفاقاً الان شما هستید که احتمالاتی از قبیل حریم زن و مرد نامحرم و سیاسی بودنِ قهر و نهی از منکر را مطرح می فرمایید. اثبات هم همانطور که می دانید به عهدۀ مدعی است. اما شبهه ای که بنده طرح کردم، شبهه ای مطرح نشدنی نیست، که در ادامه عرض می کنم.


صدرا;548345 نوشت:
1) جوابهای سابق ما به قوت خویش باقی است و ما دوباره همان سخنان را خواهیم گفت.

خب من به جوابهای سابق شما، نقدهایی را وارد دانستم! لطف کنید پاسخ نقدهای جوابهای سابق خویش را بیان کنید.

صدرا;548345 نوشت:

2) از آنجا که شما معمولا به دنبال جواب حداقلی و بیان احتمالات هستید؛ جواب پیشین داده شد و آن جواب نیز بر اساس اصل عدالت و اجتهاد صحابی است. ظاهرا فراموش فرمودید که در دیدگاه جمهور اهل سنت کسی به خود اجازه نقد افعال صحابه را نمی دهد.

به عنوان مثال عایشه که باید در خانه بنشیند به جنگ امام علی علیه السلام می رود؛ امامی که بر اساس اعتقاد اهل سنت لااقل خلیفه ی مسلمین بوده است و خروج بر او نیز حرام است، و این در حالی است که نصوص قطعی بر محبت امام علی و عترت علیهم السلام و حقانیت مطلق امیر المؤمنین وجود داشته است، با این حال کسی به خود اجازه نمی دهد که ام المؤمنین؟ را زیر سوال ببرد و این امر نیز موجب تنزل جایگاه او نخواهد بود؛ بلکه عایشه محبوبترین وبالاترین جایگاه را در بین زنان پیامبر صلی الله علیه وآله خواهد داشت؟!(ولو اینکه از لحاظ نقل جایگاه او نسبت به سایر زنان تنها همانند جایگاه آبگوشت نسبت به سایر غذا ها باشد).

یا مثلا معاویه که خود فرزند طلیق و آزاد شده پیامبر صلی الله علیه وآله است و مثالب او در روایات نبوی کم نمی باشد و او و پدرو برادرش مورد لعن پیامبر صلی اله علیه وآله واقع شده اند، با خلیفه ی به حق بیعت نمی نماید و علیه وی به جنگ بر می خیزد اما با این حال وی صحابی است، کاتب وحی است، خال المؤمنین است و عادل نیز می باشد و مورد محبت اهل سنت نیز هست و این در حالی است که وی بنیانگذار لعن علنی بر امیر المؤمنین علی علیه السلام بوده است، سؤال این است که چرا افعال این فرد در نزد اهل سنت قابل نقد نیست؟ و اهل سنت نیز به وی حساسیت ویژه ای دارند. آیا جز این است که در منظر آنان همه ی صحابه عدول و مجتهد می باشند و عایشه و معاویه (علیه الهاویة ) نیز مجتهدی اند عادل که بر اساس علم و عدالت خویش عمل نموده اند؟ اگر نگوئیم که برخی نیز حتی چهره ی یزید لعنة الله علیه را تطهیر نموده اند؟!

سؤال ما از شما این است که در این فضای اعتقادی چگونه کسی به خود اجازه ی نقد عملکرد دختر پیامبر صلی الله علیه وآله را خواهد داد؟ آیا دیگران به بیت وحی و تعلیمات و تربیت پیامبر صلی الله علیه وآله اولی تر بوده اند؟ دختری که فرزند پیامبر صلی الله علیه وآله است، محبوبترین فرد در نزد آن حضرت است، مصداق اتم آیه ی تطهیر و ذوی القربی و مباهله و هل اتی و آیات دیگر قرآن است، صاحب بیشترین مناقب در بین زنان است، رضایت پیامبر صلی الله علیه وآله بر محور رضایت ایشان است، و غضب او نیز به شکل مطلق موجب غضب پیامبر صلی الله علیه وآله است، سیده ی زنان اهل بهشت است و دهها روایت دیگر که همگی در مصادر اهل سنت است. اگر اهل سنت کسی را سراغ داشتند که ذره ای از فضائل عترت را دارا بودند بعد بفرمایند میان عملکرد عترت و مخالفینشان، عملکرد مخالفین را مقدم بدارند.

اولاً اینجا بحث از احتمالات و جواب حداقلی نیست.

ثانیاً نقد با شبهه و پاسخ نقضی فرق دارد. اهل سنت شاید نقدی را به اصحاب و اهل بیت وارد ندانند، ولی از ایجاد شبهه و پاسخ نقضی هم ابایی ندارند. خب شما به من بفرمایید که یک عالم سنی مذهب، چگونه می تواند چنین شبهه ای را در کتاب مظلومیت حضرت زهرا، ایجاد کند: «به عنوان مثال نواصب و دشمنان اهل بیت می توانند با استناد به روایات مربوط به مظلومیت زهراء سلام الله علیها به طعن و نکوهش علی مرتضی پردازند و ادعا کنند آنچه برای فاطمه روی داد، به تدبیر و دسیسه ی علی بن ابی طالب بود، بدین سان خودش را از او خلاص کند و پس از او ازدواج نماید» پس یک سنی مذهب هم می تواند با انداختن توپ به زمین نواصب، شبهه ای مطرح کند.

همچنین در چند سال اخیر تحولات خاصی در بین برخی گروههای اهل سنت رخ داده است. به نظر شما چگونه ممکن است اجازه بدهند که یک افغانی فارسی زبان با محافظت نیروهای امنیتی خودشان در کنار بقیع، به حضرت فاطمه فحاشی کند، یا بر سر راه شیعیان در حج، محمّد و آل محمّد را لعن کنند؟ هدف هم روشن است: می خواهند بگویند توهین کنی توهین می شنوی و لعن کنی لعن دریافت می کنی! در واقع اگر قرار باشد به قول شما برای معاویه آن فرمایش فوق زده شود، باید برای بقیه هم زده شود. یا به عبارت دقیقتر اگر مقدسات ما مصون نیستند، مقدسات تو هم مصون نیستند. حال اگر شما فقط بزرگان اهل سنت را معیار قرار می دهید، کسانی که پشتیبانی مالی و تبلیغ را در دست دارند، اینها هستند که در جای خود شبهات را آغاز خواهند کرد. همین چندسال پیش، چند سنی وبلاگی گروهی، به نام راه توحید، در بلاگفا ایجاد کردند و یکی از آنها در پستی نوشت: «علت نفرت من از رافضیها، علی رافضیهاست.» هر چند این مطلب به دعوای بین خودشان و حذف وبلاگ منجر شد، ولی روشن است که کم کم گروهی در بین اهل سنت در حال رشد هستند که حس می کنند که باید هر چه علیه مقدساتشان از سوی شیعه رخ می دهد، علیه مقدسات شیعه اقامه کنند.

پس روشن است که ایجاد شبهه از سوی اهل سنت «یک احتمال» نیست که یک مثالش را نیز در بالا ذکر کردیم.

اما از سوی دیگر، ما نباید به صرف اینکه احتمال ندارد اهل سنت چنین شبهه ای را ایجاد کنند، دقت کنید که اینجا بحث احتمال از سوی شماست و نه من، در پی تحقیق و تدبر نباشیم.

صدرا;548345 نوشت:

3) جوابی که از ابن حجر داده شد یک بار دیگر مطالعه بفرمائید اشکالتان وارد نیست.

بنده اشکالی به جواب ابن حجر وارد دانستم؟ بنده عرض کردم که این جواب ارتباطی به سؤال من ندارد. ابن حجر توضیح می دهد که در تأویل حدیث وراثت پیامبر، هر دو طرف دعوا عادل بودند و در واقع ابن حجر بخش مربوط به غضبناک شدن حضرت فاطمه را توضیح می دهد. شبهه ی بنده، مربوط به "فغضبت" نیست، بلکه مربوط به "فهجرت" است. ابن حجر توضیح نداده است که چگونه بیش از سه روز قهر حضرت فاطمه با ابوبکر را، با توجه به آن روایت دیگر، با عدالت ایشان تطبیق می دهد.

با تشکر

[="Navy"]

مسلمان ایرانی;548535 نوشت:
ثانیاً نقد با شبهه و پاسخ نقضی فرق دارد. اهل سنت شاید نقدی را به اصحاب و اهل بیت وارد ندانند، ولی از ایجاد شبهه و پاسخ نقضی هم ابایی ندارند. خب شما به من بفرمایید که یک عالم سنی مذهب، چگونه می تواند چنین شبهه ای را در کتاب مظلومیت حضرت زهرا، ایجاد کند: «به عنوان مثال نواصب و دشمنان اهل بیت می توانند با استناد به روایات مربوط به مظلومیت زهراء سلام الله علیها به طعن و نکوهش علی مرتضی پردازند و ادعا کنند آنچه برای فاطمه روی داد، به تدبیر و دسیسه ی علی بن ابی طالب بود، بدین سان خودش را از او خلاص کند و پس از او ازدواج نماید» پس یک سنی مذهب هم می تواند با انداختن توپ به زمین نواصب، شبهه ای مطرح کند.

همچنین در چند سال اخیر تحولات خاصی در بین برخی گروههای اهل سنت رخ داده است. به نظر شما چگونه ممکن است اجازه بدهند که یک افغانی فارسی زبان با محافظت نیروهای امنیتی خودشان در کنار بقیع، به حضرت فاطمه فحاشی کند، یا بر سر راه شیعیان در حج، محمّد و آل محمّد را لعن کنند؟ هدف هم روشن است: می خواهند بگویند توهین کنی توهین می شنوی و لعن کنی لعن دریافت می کنی! در واقع اگر قرار باشد به قول شما برای معاویه آن فرمایش فوق زده شود، باید برای بقیه هم زده شود. یا به عبارت دقیقتر اگر مقدسات ما مصون نیستند، مقدسات تو هم مصون نیستند. حال اگر شما فقط بزرگان اهل سنت را معیار قرار می دهید، کسانی که پشتیبانی مالی و تبلیغ را در دست دارند، اینها هستند که در جای خود شبهات را آغاز خواهند کرد. همین چندسال پیش، چند سنی وبلاگی گروهی، به نام راه توحید، در بلاگفا ایجاد کردند و یکی از آنها در پستی نوشت: «علت نفرت من از رافضیها، علی رافضیهاست.» هر چند این مطلب به دعوای بین خودشان و حذف وبلاگ منجر شد، ولی روشن است که کم کم گروهی در بین اهل سنت در حال رشد هستند که حس می کنند که باید هر چه علیه مقدساتشان از سوی شیعه رخ می دهد، علیه مقدسات شیعه اقامه کنند.

پس روشن است که ایجاد شبهه از سوی اهل سنت «یک احتمال» نیست که یک مثالش را نیز در بالا ذکر کردیم.


سلام

بحث روشن است در صحیح بخاری می گوید که حضرت فاطمه پس از شنیدن حدیث لا نورث ابوبکر غضبناک شد:
فَقَالَ لَهَا أَبُو بَكْرٍ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ نُورَثُ، مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ»، فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ
صحیح البخاری،ج4،ص:79

و هم چنین طبق حدیث صحیح مستدرک حاکم
4730 - حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، ثنا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عَفَّانَ الْعَامِرِيُّ، وَأَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ دُحَيْمٍ، بِالْكُوفَةِ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ حَازِمِ بْنِ أَبِي غَرَزَةَ، قَالَا: ثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ، ثنا حُسَيْنُ بْنُ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ، عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِيٍّ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِفَاطِمَةَ: «إِنَّ اللَّهَ يَغْضَبُ لِغَضَبِكِ وَيَرْضَى لِرَضَاكِ» هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ "

طبق حدیث صحیح بخاری حضرت فاطمه از ابوبکر به غضب آمده و طبق حدیث صحیح مستدک حاکم خداوند از غضب حضرت فاطمه به غضب می آید پس خداوند از ابوبکر غضبناک است و در قرآن می خوانیم:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ﴿الممتحنة: ١٣﴾
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! با قومی که خداوند آنان را مورد غضب قرار داده دوستی نکنید

بنا بر این طبق صریح قرآن دوستی با کسی که مورد غضب خداست جایز نیست و عمل حضرت فاطمه هم از همین جهت بوده و آن حدیث در اینجا مصداقی پیدا نمی کند.

در ثانی ابوبکر طبق صریح قرآن ایمان نداشت که مصداق آن حدیث باشد که با برادر مومنت بیش از چند روز قهر نکن
آنجا که در قرآن می خوانیم:
إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَىٰ وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿التوبة: ٤٠﴾
اگر او را یاری نکنید، خداوند او را یاری کرد؛ (و در مشکلترین ساعات، او را تنها نگذاشت؛) آن هنگام که کافران او را (از مکّه) بیرون کردند، در حالی که دوّمین نفر بود (و یک نفر بیشتر همراه نداشت)؛ در آن هنگام که آن دو در غار بودند، و او به همراه خود می‌گفت: «غم مخور، خدا با ماست!» در این موقع، خداوند سکینه (و آرامش) خود را بر او فرستاد؛ و با لشکرهایی که مشاهده نمی‌کردید، او را تقویت نمود؛ و گفتار (و هدف) کافران را پایین قرار داد، (و آنها را با شکست مواجه ساخت؛) و سخن خدا (و آیین او)، بالا (و پیروز) است؛ و خداوند عزیز و حکیم است!

طبق آيه غار ، سکينه (آرامش) تنها بر پيامبر (ص) نازل شد ، نه بر ابوبکر . "فَأَنزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ" و خدا در همان سوره (توبه) آيه 26 و همچنين آيه 26 سوره فتح مي فرمايد: "ثُمَّ أَنَزلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ " (آنگاه خدا سکينه خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آورد) و اگر اين دو آيه را با هم مقايسه کنيم نتيجه مي گيريم که ابوبکر جزء مومنين نبوده وگرنه خدا سکينه را در غار بر او نيز نازل مي کرد

در ثانی در آيه غار نيز خداوند از فعل مضارع «يَقُولُ» در جمله «إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ» به جاى فعل ماضى «قال» استفاده است كرده است. و اين بدان معنا است كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله همواره به ابوبكر مى‌گفته كه «نترس، خداوند با ماست» و اين گفته را مدام تكرار مى‌كرده است؛ اما حزن و اندوه ابوبکر را پايانى نبود و او با بى‌اعتمادى و عدم اطمينان به تسلاّى پى در پى رسول خدا، بر حزن و اندوه خود مى‌افزود؛ تا جائى كه از ترس گرفتار شدن به دست مشركان قريش، اشك‌هاى خليفه سيل‌آسا برگونه‌هايش جارى مى‌شد و خود این نشان از عدم ایمان ابوبکر دارد.
رشيد رضا، تفسير پرداز معاصر سنى در ذيل آيه غار مى‌نويسد:
وَقَدْ عَبَّرَ عَنِ الْمَاضِي بِصِيغَةِ الِاسْتِقْبَالِ (يَقُولُ) لِلدَّلَالَةِ عَلَى التَّكْرَارِ الْمُسْتَفَادِ مِنْ بَعْضِ الرِّوَايَاتِ.
خداوند از فعل ماضى (قال) با صيغه مضارع (يقول) استفاده كرده است، تا دلالت بر تكرار (حزن و اندوه ابوبكر) نمايد كه از بعضى از روايات استفاده مى‌شود.
تفسير المنار، ج 10، ص 369، ذيل آيه 40 سوره توبة
فخررازى نيز و در ذيل آيه «وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُواْ فَأَصْلِحُواْ بَيْنَهُمَا (الحجرات/9)» و آيات ديگر؛ از جمله در ذيل آيه 17 الزمر، به همين قاعده استناد كرده است:
المسألة الخامسة: قال تعالى: (اقْتَتَلُواْ) ولم يقل: يقتتلوا، لأن صيغة الاستقبال تنبىء عن الدوام والاستمرار، فيفهم منه أن طائفتين من المؤمنين إن تمادى الاقتتال بينهما فأصلحوا، وهذا لأن صيغة المستقبل تنبىء عن ذلك، يقال فلان يتهجد ويصوم.
مسأله پنجم: خداوند فرموده است «اقتتلوا» و نفرموده است «يقتتلوا»؛ زيرا صيغه استقبال دلالت بر دوام و استمرار دارد، از اين مطلب فهميده مى‌شود كه اگر جنگ و قتال ميان دو طايفه از مؤمنان استمرار پيدا كرد، بايد بين آن‌ها صلح كنيد. و اين بدان جهت است كه صيغه مضارع بر آن دلالت دارد؛ چنانچه گفته مى‌شود كه فلانى «عبادت مى‌كند و روزه مى‌گيرد.
التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 28، ص110

ثالثا ادله معتبره در اینکه حضرت فاطمه برترین زن بهشتی است موجود است:
حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ دُحَيْمٍ الصَّايِغُ، بِالْكُوفَةِ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْحُسَيْنِ، ثنا عَلِيُّ بْنُ ثَابِتٍ الدَّيَّانُ، ثنا مَنْصُورُ بْنُ أَبِي الْأَسْوَدِ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نُعْمٍ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «فَاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، إِلَّا مَا كَانَ مِنْ مَرْيَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ» هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ
ذهبی هم در تلخیص حدیث را صحیح می داندمستدرک حاکم،ج3،ص:168

اگر بخواهیم طعنی به سیده نساء اهل الجنه وارد کنیم دیگر تکلیف افراد دیگر با فضیلت های آبگوشتی! مشخص است و خود این امر طعن به دیگر زنان پیامبر که تمام اهل سنت عدالت آنها را قبول دارند می باشد زیرا اگر طعنی به حضرت فاطمه برترین زن وجود داشته باشد تکلیف دیگران که از او پایینتر هستند مشخص است.

و ادله متعدد دیگری که وجود دارد...

بنا بر این اهل سنت در واقع سه راه دارند:
الف)عدالت ابوبکر را رد کنند
ب)عدالت حضرت فاطمه را رد کنند (که هر کدام از این دو راه را انتخاب کنند به ضرر خودشان است زیرا اصلی از اصول کلی مذهبشان که عدالت صحابه است را زیر سوال برده اند که چنین کاری نمی کنند)
ج)روی به توجیه اعمال صحابه بیاورند و روی به توجیه روایات در این مورد بیاورند مثلا همین هجرت و غضبت و فلم تكلمه حتى ماتت را جور دیگری معنا کنند که می کنند.

و اینها هر کدام از این راه ها را بروند مخالف ادله معتبره کتبشان خواهد بود و بهترین راه فرارشان از این موضوع همان توجیه است که همان کار را انجام می دهند و این اشکالاتی که شما مطرح می کنید که به حضرت فاطمه طعن می زند توسط این جوجه وهابی ها که در فیس بوک و دیگر سایت ها فعالیت می کنند می باشد و گرنه تا آنجا که بنده سخنان لیدر های وهابیت علیه شیعه مثلا عثمان الخمیس و دمشقیه و ... را گوش کرده ام همان توجیه و تاویل روایات است بر اساس عدالت و اجتهاد صحابه است.

نهایتا هم که جوابی نداشته باشند بدهند می گویند:
تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ
غافل از اینکه يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا
یکی از دلایل جهنمی شدن افراد پیروی از بزرگان خودشان می باشد.

پس کسانی که می گویند چرا حضرت فاطمه بیش از چند روز با ابوبکر قهر کرد ابتدا بیایند ثابت کنند ابوبکر مغضوب خداوند نیست زیرا تا زمانی که مغضوب خداوند است نباید طبق صریح قرآن با آنها دوستی داشت ثانیا بیایند برای ما ایمان ابوبکر را ثابت کنند که اصلا ابوبکر ایمان دارد که قهر کردن با او بیش از چند روز جایز نباشد ثالثا بیایند روایات خودشان در مورد افضلیت حضرت فاطمه و فضیلت های ایشان را زیر سوال ببرند و آن را رد کنند اگر می توانند تا آنوقت با آنها بحث شود.[/]

[="Blue"]

مسلمان ایرانی;542425 نوشت:
با عرض سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات.

در روایات اهل سنت، روایتی داریم که فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أبا بَكْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتى تُوُفِّيَتْ.(صحیح بخاری) که مورد استناد علیه اهل سنت قرار می گیرد، ولی در صحاح اهل سنت، روایت دیگری نیز هست به این مضمون: لا یحلُّ لمسلمٍ أن یهجرَ أخاهُ فوقَ ثلاثٍ؛ فمن هجرَ فوقَ ثلاثٍ فمات، دخلَ النار ".(صحیح سنن أبی داود: 4106) اگر اهل سنت به این روایت دوم استناد کنند و بگویند این روایت بیشتر علیه حضرت فاطمه است تا علیه ابوبکر، چه پاسخی می توان به آنها داد؟

با تشکر

سلام بزرگوار !

این نزاع موجود بین حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها و خلیفه اول بر سر یک سو برداشت اشتباه بوده و از روی کینه و قلب نبوده .... خلیفه اول طبق حدیثی که شنیده بود گمان میکرد که فدک ارث برای فاطمه سلام الله علیها است و از این رو تردید داشت و از هبه بودن اطلاعی نداشت ... اما به خاطر محبت بسیار زیادی که به خاندان رسالت صلی الله علیه و اله داشت شک را کنار گذاشت و بر بالین حضرت زهرا سلام الله علیها حاضر شده و ان چنان گریست که تاریخ قطره قطره اشک ان پیر سالخورده را ضبط کرده است و بعد هم اقدام به امضای فدک به نفع فاطمه سلام الله علیها کرد .... تمامی این مسائل به یک طرف و از سویی جملات بلند و نورانی که خلیفه اول در خطبه فدکیه از روی ارادت و عشق به حضرت زهرا سلام الله علیها میزند این را میرساند که بین خلفا و اهل بیت رابطه صمیمی و مودت بسیار بالایی بوده است و این نزاع های پیش امده از نوع مادی و سو ظن بوده ..... اهل بیت علیهم السلام خاندان کرم هستند و این حزن حضرت زهرا سلام الله علیها به خاطر یک حق حقوقی در دنیا بوده است و بی شک ان حضرت در قیامت شفیع خلیفه اول خواهد بود چرا که در خب راست که حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود روز قیامت که از خاک برخیزم به شفاعت امکت پدرم مشغول شوم . و در راس این امت دوم مرد مسلمان ابوبکر است . همه در بهشت برین به نزد خدای متعال ارام خواهند گرفت .... ان المتقین فی جنان و نهر فی مقعد صدق عند ملیک مقدر[/]

مسلمان ایرانی;542425 نوشت:
اگر اهل سنت به این روایت دوم استناد کنند و بگویند این روایت بیشتر علیه حضرت فاطمه است تا علیه ابوبکر، چه پاسخی می توان به آنها داد؟

سوالتان بسيار ساده هست اخوي

حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها اصلا ابوبكر را مسلمان نمي دانست لذا اينكه با او قهر كرد به اين جهت بوده است كه او را مسلمان نمي دانست اهل سنت به سند صحيح روايت دارند غضب حضرت زهرا س غضب خداست لذا وقتي خداوند بر كسي غضب كند شكي در كفر و جهنمي بودن ان نيست
نكته دوم خود مولا علي ع در كتاب سليم در ماجراي فدك فرمودند ابوبكر كافر هست در نتيجه در كفر او شك نيست اگر حضرت زهرا س با او قهر نمودند و از حد هم گذتت به اين جهت هست اصلا او را مسلمان نمي دانست

«فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْر، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ».
فاطمه بر ابوبکر خشمگین شد و با او قطع رابطه کرد که این قطع رابطه و دوری وی تا وفاتش ادامه یافت

صحيح البخاري - كِتَاب فَرْضِ الْخُمُسِ - ما لك فقلت يا رسول الله ما رأيت كاليوم قط عدا حمزة على ناقتي – ح 2926

فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْر فِي ذَلِكَ - قَالَ - فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ .
فاطمه بر ابوبكر غضب نمود و با وى قهر كرد و تا پايان عمر با او سخنى نگفت

صحيح البخاري - كِتَاب الْمَغَازِي - واعجبا لك وبر تدأدأ من قدوم ضان - ح 3998
صحيح مسلم: ج 5، ص 154، ح 4471، كتاب الجهاد والسير (المغازى )، ب 16 ـ باب قَوْلِ النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم، ج لاَ نُورَثُ مَا تَرَكْنَا فَهُوَ صَدَقَةٌ.
صحيح مسلم بشرح النووي - كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ - لا نورث ما تركنا صدقة إنما يأكل آل محمد صلى الله عليه وسلم في هذا المال – ح 1759
فتح الباري شرح صحيح البخاري - كِتَاب الْمَغَازِي - لا نورث ما تركنا صدقة إنما يأكل آل محمد صلى الله عليه وسلم في هذا المال – ح 3998

«فاطمة بضعة منّي من أغضبها أغضبني»؛[5]فاطمه، پاره تن من است؛ هر كس او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است».

در تعبير ديگرى پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه وآله‏ فرمودند:
«فاطمة بضعة منّي يريبني ما أرابها و يؤذيني ما آذاها»[6]؛فاطمه، پاره تن من است؛ مرا آشفته مى‏كند، هر آن‏چه او را آشفته كند و مرا ناراحت مى‏سازد، هر چه كه او را ناراحت كند.

در صحيح‏ مُسلم آمده است كه پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه وآله‏ فرمود:
«إنّما فاطمة بضعة منّي يؤذيني ما آذاها»؛[7]به طور حتم، فاطمه، پاره تن من است؛ آن‏چه كه او را بيازارد، مرا مى‏آزارد.

[5]. صحيح البخارى،ج4،ص210، كتاب بدء الخلق، باب مناقب قرابة الرسول و منقبة فاطمه عليها السلام.
[6].سنن النسائی،ج5،ص97.

[7]. صحيح مُسلم:ج7،ص141،ح:6461 ، باب فضايل فاطمه عليها السلام

إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِينًا ﴿57﴾

بى‏گمان كسانى كه خدا و پيامبر او را آزار مى‏رسانند خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده و برايشان عذابى خفت‏آور آماده ساخته است (57)

غضب حضرت زهرا س غضب پيغمبر هست و كسي كه باعث غپب يغمبر شود خداوند او را لعنت كرده و جهنمي ميداند لذا در كفر او شكي نيست به همين جهت حضرت صديقه طاهره به او ديگر اشتي نكرد اينها ادله محكم در اثبات كفر او هست بايد از كفرش دفاع كند

عالم مقدس ملکوت;549379 نوشت:
خلیفه اول طبق حدیثی که شنیده بود گمان میکرد که فدک ارث برای فاطمه سلام الله علیها است و از این رو تردید داشت و از هبه بودن اطلاعی نداشت

اولا ما ثابت كرده ايم كه ابوبكر همين روايت را هم بر پيغمبر دروغ بسته است دوستان مي توانند اين كليپ را مشاهده كنند

آیا ابوبكر به پیغمبر دروغ بسته است؟

پس خود حديث يك نشر اكاذيبي از جانب ابوبكر بوده است

عالم مقدس ملکوت;549379 نوشت:
این نزاع موجود بین حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها و خلیفه اول بر سر یک سو برداشت اشتباه بوده و از روی کینه و قلب نبوده

غضب حضرت زهرا سلام الله عليها غضب خداست لذا حضرت زهرا از روي عبس بر كسي غضب نمي كند پس اين هم ادعاي باطلي و خلاف عصمت حضرت صدقه طاهره هست كه از روي سوء برداشت و نااگاهي بر او غضب كند زيرا حضرت بارها و بارها پيك فرستاد اما ابوبكر منكر شد كه در اخر خودشان براي مطالبه رفتند و عمر بن خطاب نامه فدك را پاره كرد خدا عذابش را زياد كند در نتيجه غضب ايشان از روي كاملا اگاهي بوده است لذا به حضرت صديقه دروغ نبنيديد همان گونه كه مولاي شما ابوبكر به پيغمبر دروغ بست

عالم مقدس ملکوت;549379 نوشت:
اما به خاطر محبت بسیار زیادی که به خاندان رسالت صلی الله علیه و اله داشت شک را کنار گذاشت و بر بالین حضرت زهرا سلام الله علیها حاضر شده و ان چنان گریست که تاریخ قطره قطره اشک ان پیر سالخورده را ضبط کرده است و بعد هم اقدام به امضای فدک به نفع فاطمه سلام الله علیها کرد

تاريخ دو چيزه ديگري را هم ثبت كرده است اولي اينكه وقتي ابوبكر امد اولا كه حضرت زهرا س اذن ورود ندادند و اين مخسئله خود مويد اوج كينه و بغض و نفرت بي بي بر خليفه اول و دوم هست
ثانيا زماني كه انها امدند حضرت بر انها نفرين كرد و فرمودند در هر نمازم بر شما نفرين خواهم نمود كه شما اين را از مقوله جحا انداختيد و تدليس كرديد
ثالثا اگر اين شك بر طرف شد و حضرت صديقه طاهره او را بخشيدپس چرا باز هم بر او غضب كرد و تا پايان عمر با او قهر بود؟

«فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْر، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ».
فاطمه بر ابوبکر خشمگین شد و با او قطع رابطه کرد که این قطع رابطه و دوری وی تا وفاتش ادامه یافت

صحيح البخاري - كِتَاب فَرْضِ الْخُمُسِ - ما لك فقلت يا رسول الله ما رأيت كاليوم قط عدا حمزة على ناقتي – ح 2926

فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْر فِي ذَلِكَ - قَالَ - فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ .
فاطمه بر ابوبكر غضب نمود و با وى قهر كرد و تا پايان عمر با او سخنى نگفت

صحيح البخاري - كِتَاب الْمَغَازِي - واعجبا لك وبر تدأدأ من قدوم ضان - ح 3998
صحيح مسلم: ج 5، ص 154، ح 4471، كتاب الجهاد والسير (المغازى )، ب 16 ـ باب قَوْلِ النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم، ج لاَ نُورَثُ مَا تَرَكْنَا فَهُوَ صَدَقَةٌ.
صحيح مسلم بشرح النووي - كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ - لا نورث ما تركنا صدقة إنما يأكل آل محمد صلى الله عليه وسلم في هذا المال – ح 1759
فتح الباري شرح صحيح البخاري - كِتَاب الْمَغَازِي - لا نورث ما تركنا صدقة إنما يأكل آل محمد صلى الله عليه وسلم في هذا المال – ح 3998

اين غضب حضرت صديقه بر انها خود مسئله نفرين و لعن بر خلفا را تا پايان عمر مباركشان مرتفع مي كند زيرا مسئله فقط در فدك خلاصه نمي شود زيرا اينها علاوه بر غصب حقوق حضرت زهرا س حق بلافصل همسرشان را هم غصب كردند

عالم مقدس ملکوت;549379 نوشت:
تاریخ قطره قطره اشک ان پیر سالخورده را ضبط کرده است

زحمتي بكشيد حالا كه قطره ها را ثبت و ضبط كرده امار بدهيد چند قطره اشك ريخته؟ گويا شما مسئول امار گيري اشك هاي او هستيد اگر امار دقيق دهيد ممنون مي شويم

عالم مقدس ملکوت;549379 نوشت:
و بعد هم اقدام به امضای فدک به نفع فاطمه سلام الله علیها کرد


جدي؟ اگر اينگونه هست چرا تا پايان عمر بر او غضب كردند حضرت زهرا س؟

چرا مولا علي ع خليفه اول را كاذب و غائن خواندند در ماجراي فدك؟

چرا حضرت امير در نهج البلاغه به صراحت تصريح بر غصب فدك داشتند اما خبري از باز پس نيست

أمير المؤمنين (عليه السلام) در نامه 45 نهج البلاغه مي‌فرمايد:
بلي، كانت في أيدينا فدك من كل ما أظلته السماء، فشحت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرين و نعم الحكم الله و ما أصنع بفدك و غير فدك؟!
آري، از آنچه آسمان بر آن سايه افكنده، فدك در دست ما بود كه گروهي بر آن بخل ورزيدند و گروهي ديگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند و بهترين داور خداست. مرا با فدك و غير فدك چه كار؟!


عالم مقدس ملکوت;549379 نوشت:
تمامی این مسائل به یک طرف و از سویی جملات بلند و نورانی که خلیفه اول در خطبه فدکیه از روی ارادت و عشق به حضرت زهرا سلام الله علیها میزند این را میرساند که بین خلفا و اهل بیت رابطه صمیمی و مودت بسیار بالایی بوده است و این نزاع های پیش امده از نوع مادی و سو ظن بوده


واقعا سوال ما از اين برادر اهل سنت اين هست ايا جملات ذيل ابوبكر نوراني بوده است؟ يا ناصبي بودن او را ثابت مي كند؟

فلما سمع أبو بكر خطبتها شق علیه مقالتها فصعد المنبر وقال: أیها الناس، ما هذه الرعة إلى كل قالة أین كانت هذه الأمانی فی عهد رسول الله صلى الله علیه وسلم ألا من سمع فلیقل، ومن شهد فلیتكفم، إنما هو ثعالة شهیده ذنبه، مرب لكل فتنة، هو الذی یقول: كروها جذعة بعدما هرمت، یستعینون بالضعفة، ویستنصرون بالنساء، كأم طحال أحب أهلها إلیها البغی... .

ثم نزل، فانصرفت فاطمة علیها السلام إلى منزلها.

قلت: قرأت هذا الكلام على النقیب أبی یحیى جعفر بن یحیى بن أبی زید البصری وقلت له: بمن یعرض، فقال: بل یصرح. قلت: لوصرح لم أسألك. فضحك وقال: بعلی بن أبی طالب علیه السلام، قلت: هذا الكلام كله لعلی یقوله قال: نعم، إنه الملك یا بنی

وقتى ابوبكر، خطبه فاطمه را شنید،‌ سخنان فاطمه بر او سنگین آمده بر منبر رفت و گفت: اى مردم، این گوش‌دادن به سخن هر زن سخنگو چه معنى دارد؟!

این ادعاها در زمان رسول خدا (صلى الله علیه وآله) كجا بود؟

هركس كه مى‌شنود باید بگوید، و هركس كه حاضر است، باید مطرح كند كه «او روباهى است كه شاهدش دم او است»!!! پرورش دهنده تمام فتنه‌ها او است؛‌ او است كه مى‌گوید «شتر ما بعد از پیرى دوباره جوان شده است»! از ضعیفان كمك مى‌خواهد و از زنان یارى مى‌طلبد! مانند ام طحال (از ذوات اعلام در جاهلیت)‌كه محبوب‌ترین نزدیكان او، شایسته‌ترین فرد برای زنا بود ... .

سپس از منبر پایین آمده و فاطمه زهرا (علیها ‌السلام)‌ به منزلش رفت.

إبن أبی‌الحدید المدائنی المعتزلی، ابوحامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفای655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 16 ص 126، تحقیق محمد عبد الكریم النمری، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.

بر ان ملعون ناصبي و حاميانانش كه اين فحاشي را مكتوبه نوراني مي دانند لعن جن و انس و همه انبيا و خدا بر او


عالم مقدس ملکوت;549379 نوشت:
و این حزن حضرت زهرا سلام الله علیها به خاطر یک حق حقوقی در دنیا بوده است و بی شک ان حضرت در قیامت شفیع خلیفه اول خواهد بود

اين اقرار شما ادعاي باطل بالايي شما را خود به خود باطل مي كند كه گفتيد فدكم را به حضرت برگرداند

اگر فدك را برگرداند ديگر حضرت زهرا س نبايد غضبي بر ابوبكر كرده باشد كه فرداي قيامت بخواهد شفاعت كند، لذا شفاعت شامل او زماني مي شود كه غضب بر او استوار مانده باشد كما اينكه با اقرار بخاري اين عقيده يعني استوار بودن غضب حضرت زهرا س بر او استوار هست اما ايا مورد شفاعت قرار مي يگريد يا نه؟ پاسخش خير هست به دو دليل اولا خداوند او را لعن كرده و جهنمي ميداند دوم وقتي حضرت زهرا س در اين دنيا بر او غضب كرده و لعن و نفرين كرده و قهر كرده چونه فرداي قيامت او را شفاعت مي كند؟ حال انكه با توجه به روايات شيعه دشمنان اهل بيت ان هم اين نواصب در قعر و درك الاسفل جهنم هستند

عالم مقدس ملکوت;549379 نوشت:
اما به خاطر محبت بسیار زیادی که به خاندان رسالت صلی الله علیه و اله داشت شک را کنار گذاشت و بر بالین حضرت زهرا سلام الله علیها حاضر شده و ان چنان گریست که تاریخ قطره قطره اشک ان پیر سالخورده را ضبط کرده است و بعد هم اقدام به امضای فدک به نفع فاطمه سلام الله علیها کرد ....

نمیدانم این مطلب از کدام منبع بنقل آورده اید .

جناب عالم مقدس ملکوت شما خبر دارید در کدام کتاب و سندی چنین اتفاقی نقل شده ؟

[="Navy"]

عالم مقدس ملکوت;549379 نوشت:
این نزاع موجود بین حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها و خلیفه اول بر سر یک سو برداشت اشتباه بوده و از روی کینه و قلب نبوده ...

حتما هجوم به خانه حضرت فاطمه هم بر اساس سوء برداشتی بوده به قول ابن تیمیه ناصبی
وغاية ما يقال : إنه كبس البيت لينظر هل فيه شيء من مال الله الذي يقسمه ، وأن يعطيه لمستحقه ، ثم رأى أنه لو تركه لهم لجاز ، فإنه يجوز أن يعطيهم من مال الفيء
إبن تيمية - منهاج السنة النبوية - الجزء : ( 8 ) - رقم الصفحة : ( 291 )

نهايت چيزي که در اين رابطه مي‌شود گفت: اين قضيه هجوم به خانه حضرت زهرا نهايتش اين است که به زور وارد خانه شده‌اند تا ببيند که در خانه فاطمه زهرا چيزي از بيت المال دزدي کرده‌اند و گذاشته‌اند که خليفه اول بردارد و در ميان مستحقين تقسيم کند.

حتما همان اعتراف ابوکر در هنگام مرگش که می گوید:
فأما الثلاث التي وددت أني لم أفعلهن‏ :‏ فوددت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة وتركته وأن أغلق علي الحرب

الهيثمي - مجمع الزوائد - كتاب الخلافة - باب كراهة الولاية ولمن تستحب - الجزء : ( 5 ) - رقم الصفحة : ( 202 )
و به هجوم به خانه حضرت فاطمه اعتراف می کند هم از روی سوء برداشت بوده و کینه و عداوتی بین آن ها نبوده؟
ما لکم کیف تحکمون؟

عالم مقدس ملکوت;549379 نوشت:
خلیفه اول طبق حدیثی که شنیده بود گمان میکرد که فدک ارث برای فاطمه سلام الله علیها است و از این رو تردید داشت و از هبه بودن اطلاعی نداشت ...

اولا ابوبکر چنین حدیثی را نشنیده و به دروغ به پیامبر نسبت داده است همانطور که حضرت علی ابوبکر را دروغگو می دانست و در کتب معتبره شما آمده است
امبرمؤمنان (ع)پس از بكار نيافتادن اقدامات گذسته و اصرار ابوبكر بر حديثش و برمحروميت اهل بيت (ع) از ميرات رسول خدا (ص) ، به صراحت تمام نظر خود را در مورد شخصيت ابوبكر بيان نموده و او را دروغگو ، گنه‌كار ، ظالم و خائن معرفي نمود، اين مطلب را نيز منابع فراواني از اهل سنت ظبط كرده و انعكاس داده‌اند از جمله :
مسلم در صحيح خود از عُمر بن خطاب چنين روايت مي‌كند:
... . قَالَ فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ... .
...عمر (در زمان خلافتش رو به اميرمؤمنان (ع) و عباس نمود) گفت : چون رسول خدا از دنيا رفت ، ابوبكر گفت : من جانشين پيغمبرم ، شما دو نفر( عباس و علي عليه السلام) آمديد وتو تقاضاي ميراث پسر برادرت را مطرح كردي و علي سهم همسرش فاطمه را خواستار شد ، ابوبكر گفت : پيغمبر فرموده است : ما ارث نمي گذاريم ؛ بلكه آنچه مي ماند صدقه است ؛ لذا شما دو نفر او را دروغگو ، گناهكار ، حيله گر و خائن دانستيد ، با اينكه خدا مي داند او راستگو ، نيكوكارو پيرو حق بود... .
النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

ثانثا خلاف قرآن بودن این روایت را حضرت علی برای ابوبکر بیان کرد اما وی با توجه به دشمنی که نسبت به اهل بیت داشت همچنان طبق نظر خود باقی ماند:
أخبرنا محمد بن عمر، حدثني هشام بن سعد عن عباس بن عبد الله بن معبد عن جعفر قال: جاءت فاطمة إلى أبي بكر تطلب ميراثها، وجاء العباس بن عبد المطلب يطلب ميراثه، وجاء معهما علي، فقال أبو بكر: قال رسول الله لا نورث، ما تركنا صدقة، وما كان النبي يعول فعلي، فقال علي: ورث سليمان داود وقال زكريا يرثني ويرث من آل يعقوب؛ قال أبو بكر: هو هكذا وأنت والله تعلم مثلنا أعلم، فقال علي: هذا كتاب الله ينطق! فسكتوا وانصرفوا.
فاطمه(عليها السلام) همراه عباس نزد ابوبكر آمده و در خواست ارث كردند، علي (عليه السلام) نيز حضور داشت، ابوبكر گفت: رسول خدا فرمود: ما چيزي به ارث نمي گذاريم بلكه صدقه است، علي(عليه السلام) پاسخ داد: سليمان از داود ارث بُرد و زكريا گفت: «فرزندي كه از من و از آل يعقوب ارث بَرَد عنايت فرما»، ابوبكر تاييد كرد و گفت: به خدا سوگند كه تو از همه داناترى، علي(عليه السلام) فرمود: اين كتاب خدا است كه چنين سخن مي‌گويد، (سپس) همه سكوت نموده و بازگشتند.
الزهري، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبرى، ج2، ص315، ناشر: دار صادر - بيروت

عالم مقدس ملکوت;549379 نوشت:
اما به خاطر محبت بسیار زیادی که به خاندان رسالت صلی الله علیه و اله داشت شک را کنار گذاشت و بر بالین حضرت زهرا سلام الله علیها حاضر شده و ان چنان گریست که تاریخ قطره قطره اشک ان پیر سالخورده را ضبط کرده است و بعد هم اقدام به امضای فدک به نفع فاطمه سلام الله علیها کرد ....

اولا این روایت که در منابع اهل سنت آمده حتی برای اهل سنت هم اعتباری ندارد زیرا
اولاً: سند روايت مرسل است؛ چرا كه شعبى از تابعين است و خود شاهد ماجرا نبوده.
ثانياً: بر فرض اين كه مرسلات تابعى مورد قبول باشد، باز هم نمى‌توان روايت شعبى را پذيرفت؛ زيرا شعبى از دشمنان اميرمؤمنان عليه السلام و ناصبى بوده است؛ چنانچه بلاذرى و ابوحامد غزالى به نقل از خود شعبى مى‌نويسند:
عن مجالد عن الشعبي قال: قدمنا على الحجاج البصرة، وقدم عليه قراء من المدينة من أبناء المهاجرين والأنصار، فيهم أبو سلمة بن عبد الرحمن بن عوف رضي الله عنه... وجعل الحجاج يذاكرهم ويسألهم إذ ذكر علي بن أبي طالب فنال منه ونلنا مقاربة له وفرقاً منه ومن شره....
در شهر بصره همراه عده‌اى بر حجاج وارد شديم گروهى از قاريان مدينه از فرزندان مهاجر و انصار كه ابوسلمه بن عبد الرحمن بن عوف نيز در جمع آنان بود، حضور داشتند. حجاج با آنان مشغول گفتگو بود يادى از علي بن ابوطالب كرد و از او بدگويى نمود و ما نيز به خاطر رضايت حجاج و در امان ماندن از شرّ او از علي بدگويى كرديم ....
البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف، ج 4، ص 315؛
الغزالي، محمد بن محمد أبو حامد (متوفاي505هـ)، إحياء علوم الدين، ج 2، ص 346، ناشر: دار االمعرفة – بيروت.
آيا روايت يك ناصبى مى‌تواند براى ما حجت باشد؟

نارضايتي فاطمه (سلام الله عليها) از ابوبكر در صحيح‌ترين كتاب‌هاى اهل سنت

ثانياً: غضب فاطمه سلام الله عليها بر ابوبكر از آفتاب روشن تر و غير قابل انكار است. بخارى در صحيح‌ترين كتاب اهل سنت از تداوم غضب و قهر فاطمه سلام الله عليها بر ابوبكر، سخن گفته است.
در كتاب أبواب الخمس، مى‌نويسد:
فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتى تُوُفِّيَتْ.
فاطمه دختر رسول خدا از ابوبكر ناراحت و از وى روى گردان شد و اين ناراحتى ادامه داشت تا از دنيا رفت.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 3،‌ ص 1126، ح2926، باب فَرْضِ الْخُمُسِ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
در كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، حديث 3998 مى‌گويد:
فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ على أبي بَكْرٍ في ذلك فَهَجَرَتْهُ فلم تُكَلِّمْهُ حتى تُوُفِّيَتْ
فاطمه بر ابوبكر غضب كرد وبا وى سخن نگفت تا ازدنيا رفت.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
در كتاب الفرائض، بَاب قَوْلِ النبى (ص) لا نُورَثُ ما تَرَكْنَا صَدَقَةٌ حديث 6346 مى‌نويسد:
فَهَجَرَتْهُ فَاطِمَةُ فلم تُكَلِّمْهُ حتى مَاتَتْ.
پس فاطمه از ابوبكر كناره گيرى كرد وبا وى سخن نگفت تا از دنيا رفت.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 6، ص 2474، ح6346، كتاب الفرائض، بَاب قَوْلِ النبي (ص) لا نُورَثُ ما تَرَكْنَا صَدَقَةٌ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
و در روايت ابن قتيبه آمده است كه هنگامى كه آن دو براى عيادت آمدند، فاطمه زهرا سلام الله عليها اجازه ورود نداد و ناچار شدند به اميرمؤمنان علي عليه السلام متوسل شوند و آن حضرت وساطت كرد،‌ در پاسخ اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:
البيت بيتك.
يعنى علي جان! خانه خانه تو است، تو مختارى هر كسى را كه دوست دارى اجازه ورود بدهي. امير مؤمنان عليه السلام براى اتمام حجت و اين كه آن دو بعداً بهانه نياورند كه ما مى‌خواستيم از فاطمه رضايت بگيريم ؛ ولى علي نگذاشت ، به آن دو اجازه ورود داد .
هنگامى كه آن‌ دو عذرخواهى كردند، صديقه طاهره نپذيرفت؛ بلكه از آن‌ها اين چنين اعتراف گرفت:
نشدتكما الله ألم تسمعا رسول الله يقول «رضا فاطمة من رضاي وسخط فاطمة من سخطي فمن أحب فاطمة ابنتي فقد أحبني ومن أ رضى فاطمة فقد أرضاني ومن أسخط فاطمة فقد أسخطني »
شمارا به خدا سوگند مى‌دهم آيا شما دو نفر از رسول خدا نشنيديد كه فرمود: خوشنودى فاطمه خوشنودى من، و ناراحتى او ناراحتى من است. هر كس دخترم فاطمه را دوست بدارد و احترام كند مرا دوست داشته و احترام كرده است و هر كس فاطمه را خوشنود نمايد مرا خوشنود كرده است و هر كس فاطمه را ناراحت كند مرا ناراحت كرده است؟.
هر دو نفرشان اعتراف كردند: آرى ما از رسول خدا اينگونه شنيده ايم.
نعم سمعناه من رسول الله صلى الله عليه وسلم.
سپس صديقه طاهره فرمود:
[HL]فإني أشهد الله وملائكته أنكما أسخطتماني وما أرضيتماني ولئن لقيت النبي لأشكونكما إليه.
پس من خدا و فرشتگان را شاهد مى‌گيرم كه شما دو نفر مرا اذيت و ناراحت كرده‌ايد و در ملاقات با پدرم از شما دو نفر شكايت خواهم كرد.[/HL]
به اين نيز بسنده نكرده و فرمود:
[HL]والله لأدعون الله عليك في كل صلاة أصليها.
به خدا قسم پس از هر نماز بر شما نفرين خواهم كرد.[/HL]
الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، الإمامة والسياسة، ج 1،‌ ص 17، باب كيف كانت بيعة علي رضي الله عنه، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.
با اين حال چگونه مى‌توان باور كرد كه صديقه شهيده سلام الله عليها از آن دو راضى شده باشد؟ آيا روايت بخارى مقدم است يا روايت بيهقي؛ آن‌هم روايت شخصى كه دشمن اميرمؤمنان عليه السلام محسوب مى‌شده و خود نيز شاهد ماجرا نبوده است؟

عالم مقدس ملکوت;549379 نوشت:
. تمامی این مسائل به یک طرف و از سویی جملات بلند و نورانی که خلیفه اول در خطبه فدکیه از روی ارادت و عشق به حضرت زهرا سلام الله علیها میزند این را میرساند که بین خلفا و اهل بیت رابطه صمیمی و مودت بسیار بالایی بوده است و این نزاع های پیش امده از نوع مادی و سو ظن بوده ..... اهل بیت علیهم السلام خاندان کرم هستند و این حزن حضرت زهرا سلام الله علیها به خاطر یک حق حقوقی در دنیا بوده است و بی شک ان حضرت در قیامت شفیع خلیفه اول خواهد بود چرا که در خب راست که حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود روز قیامت که از خاک برخیزم به شفاعت امکت پدرم مشغول شوم . و در راس این امت دوم مرد مسلمان ابوبکر است . همه در بهشت برین به نزد خدای متعال ارام خواهند گرفت .... ان المتقین فی جنان و نهر فی مقعد صدق عند ملیک مقدر

اگر فاطمه زهرا سلام الله عليها از آن دو نفر راضى شده بود، چرا وصيت كرد كه او را شبانه دفن كنند و هيچ يك از كسانى را كه به وى ستم روا داشته‌اند، براى تشييع جنازه و نماز خبر نكنند؟
محمد بن اسماعيل بخارى مى‌نويسد:
وَعَاشَتْ بَعْدَ النبي صلى الله عليه وسلم سِتَّةَ أَشْهُرٍ فلما تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا ولم يُؤْذِنْ بها أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّى عليها
فاطمه پس از رسول خدا شش ماه زنده بود و چون از دنيا رفت همسرش علي شبانه او را دفن كرد و به ابوبكر خبر نداد و خودش بر بدن فاطمه نماز خواند.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
ابن قتيبه دينورى در تأويل مختلف الحديث مى‌نويسد:
وقد طالبت فاطمة رضي الله عنها أبا بكر رضي الله عنه بميراث أبيها رسول الله صلى الله عليه وسلم فلما لم يعطها إياه حلفت لا تكلمه أبدا وأوصت أن تدفن ليلا لئلا يحضرها فدفنت ليلا
فاطمه از ابوبكر ميراث پدرش رسول خدا را درخواست نمود و چون ابوبكر سرپيچى كرد سوگند ياد كرد كه ديگر با وى سخن نگويد و وصيت كرد شبانه او را دفن كنند تا ابوبكر در تشييعش شركت نكند.
الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، تأويل مختلف الحديث، ج 1،‌ ص 300، تحقيق: محمد زهري النجار، ناشر: دار الجيل، بيروت، 1393، 1972.
و عبد الرزاق صنعانى مى‌نويسد:
عن بن جريج وعمرو بن دينار أن حسن بن محمد أخبره أن فاطمة بنت النبي صلى الله عليه وسلم دفنت بالليل قال فر بها علي من أبي بكر أن يصلي عليها كان بينهما شيء
از حسن بن محمد نقل است كه گفت: فاطمه دختر پيامبر شب دفن شد تا ابوبكر بر پيكرش نماز نخواند؛ زيرا كدورتى بين آن دو وجود داشت.
و در ادامه نيز مى‌گويد:
عن بن عيينة عن عمرو بن دينار عن حسن بن محمد مثله الا أنه قال اوصته بذلك.
از حسن بن محمد نيز همانند روايت پيشين نقل شده است؛ الا اين كه در اين روايت گفته شده: فاطمه بر دفن شبانه وصيت كرد.

أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ ﴿هود: ١٨﴾

و السلام علی من اتبع الهدی[/]

با عرض سلام. دوستان عزیز اکثر جوابهایی که به بنده می دهید را مروروار می خوانم، ولی در کل مایل به دانستن جواب کارشناس هستم و خب البته جوابهای دوستان نیز نقصهای خودش را دارد ولی وارد بحث با این عزیزان نمی شوم، به خصوص که اکثراً به دور از محور اصلی بحث، به مباحثه می پردازند.

حال اگر دوستان دلشان می خواهد به پستهای بنده پاسخ بدهند، مختار هستند و باعث افتخار من است، ولی دیگه خواهشاً بحث رو منحرف نکنید به مباحث پیرامونی. اگر دوستان مایل هستند که در مورد مباحث پیرامونی صحبت کنند، امکان ایجاد موضوع برای تمام کاربران وجود دارد و می توانند تاپیکی برای این مباحث ایجاد نمایند.

با تشکر

فاتح;549466 نوشت:
جناب عالم مقدس ملکوت شما خبر دارید در کدام کتاب و سندی چنین اتفاقی نقل شده ؟

حقيقتا حقير هم مطالب اين برادر اهل سنت را مي خوانم به شدت متحير مي مانم و برايم مانند اين هست كه در گردنه هاي حيرا جاده استارا مانده ام، ايشان گويا در كارخانه حديث سازي مشغول به فعاليت هستند تا حوزه مكي زاهدان

ابن حجر عسقلاني مي‌گويد:
قوله: «فمن أغضبها اغضبني» استدل به السهيلي على أن من سبها فإنه يكفر و توجيهه أنها تغضب ممن سبها و قد سوى بين غضبها و غضبه و من أغضبه صلى الله عليه و سلم يكفر.
حديثي که پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مي‌فرمايد: «اذيت کردن فاطمه، اذيت کردن من است»، سهيلي به آن استدلال کرده است که هر کس کوچک‌ترين اهانتي به فاطمه بکند، کفر است و صاحب آن کفر، کافر است و هيچ تفاوتي ندارد در نوع اذيتي که به فاطمه انجام مي‌گيرد.
فتح الباري لإبن حجر، ج7، ص82 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج4، ص554

كبار علمناي اهل سنت مي گويند كسي كه باعع ناراحتي و غضب حضرت زهرا شود در كفرش شك نيست حالا عجيب هست كه در صحيح بخاري امده حضرت زهرا س بر ابوبكر غضبت نموده و به اقرارعلماي اهل سنت ابوبكر كافر هست اما يك سني كه ادعاي شيعه گري مي كند مي خواهد از كفر ابوبكر دفاع كند

جناب ملكوت نظر شما در اين مورد چيست؟ ههههههه

مسلمان ایرانی;548535 نوشت:
جناب صدرا، گویا شما همچنان در حال و هوای بحث پیشین بوده، گمان می برید که ما اینجا از احتمالا سخن می گوییم.

باید عرض کنم که بحث ما در این تاپیک بحث احتمالات نیست، بلکه بحث جمع دو حدیث در کنار یکدیگر است. حال اگر شما بررسی شبهات احتمالی و بررسی "ان قلت"ها را بحث بر مبنای احتمال می دانید، خب اینگونه بحث کردن، معمول علماست.

جناب صدرا، بحث احتمالات مربوط به جای دیگری بود! اینجا که من از احتمالات سخن نمی گویم. اتفاقاً الان شما هستید که احتمالاتی از قبیل حریم زن و مرد نامحرم و سیاسی بودنِ قهر و نهی از منکر را مطرح می فرمایید. اثبات هم همانطور که می دانید به عهدۀ مدعی است. اما شبهه ای که بنده طرح کردم، شبهه ای مطرح نشدنی نیست، که در ادامه عرض می کنم.
جر وارد دانستم؟ بنده عرض کردم که این جواب ارتباطی به سؤال من ندارد. ابن حجر توضیح می دهد که در تأویل حدیث وراثت پیامبر، هر دو طرف دعوا عادل بودند و در واقع ابن حجر بخش مربوط به غضبناک شدن حضرت فاطمه را توضیح می دهد. شبهه ی بنده، مربوط به "فغضبت" نیست، بلکه مربوط به "فهجرت" است. ابن حجر توضیح نداده است که چگونه بیش از سه روز قهر حضرت فاطمه با ابوبکر را، با توجه به آن روایت دیگر، با عدالت ایشان تطبیق می دهد.

با تشکر[

/QUOTE]

با سلام و عرض ادب

1) حقیر در پاسخ به دوستان مطالب آنها را به دقت می خوانم و بدون مبنا پاسخ نمی دهم. جوابهای گذشته به قوت خویش باقی است. در باب جمع بین دو روایت نیز صرف نظر از عصمت گفتیم؛ روایت دسته ی اول که دال بر نهی از قهر بیش از سه روز بود عمومیت نداشته و شامل همه ی افراد و شرایط نمی گردد و ادله نهی از منکر مقدم بر روایات دسته ی اول می باشند و اگر کسی هم آنحضرت را بر فرض معصومه هم نداند نمی تواند که علم دیگران را بیش از آن حضرت و خاندان مطهر آنان بداند و آن حضرت بنا بر علم خویش که بر گرفته از سرچشمه ی پاک نبوت است رفتار خلیفه ی وقت با خود و خاندان خویش را بزرگترین منکر می دانند و با این فرض چه وجهی برای عدم قهر آن حضرت وجود خواهد داشت؟

و در بیان روایتی نیز در در عنوان مساله از ابوداود بیان نمودید پاسخ دادیم که وی بیان داشت: پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله با برخی از زنانش تا چهل روز قطع مراوده نمودند و ابن عمر نیز با فرزند خویش قطع رابطه نمود تا اینکه فرزندش از دنیا رفت.

ابوداود بعد از نقل روایت بیان داشت:‌ اگر قطع رابطه بخاطر خدا بوده باشد پس اشکالی در آن نیست و همانا عمر بن عبدالعزیز روی خودش را از (بخاطر ندیدن کسی) پوشاند.[1]

بی شک ظلمی که برخی از همسران پیامبر صلی الله علیه وآله به آنحضرت روا داشتند بیشتر از ظلم و جفای خلفا بر حضرت صدیقه سلام الله علیها نبوده است و طبق سخن ابوداود نیز قهر به خاطر خدا اشکالی ندارد؛ آیا می توانید بگوئید که عملکرد حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها بخاطر رضای خداوند متعال نبوده است؟!

2) سخن ابن حجر نیز که بیان داشته شد بر اساس اصل مورد پذیرش آنان است که همه ی صحابی را عدول و مجتهد می دانند که از این منظر نقدی بر عملکرد هیچکدام از آنها وارد نخواهد بود؛ زیرا مفروض عدالت به همراه اجتهاد است؛ لذا وی می گوید حضرت زهرا سلام الله علیها بر اساس تاویل خود(که بر خواسته از اجتهاد) با روایت ابوبکر به مخالفت برخواست. اما اینکه بگوئید ابن حجر سخن از غضب می گوید و غضب را توجیه می کند و نه قهر را سخنی است عجیب؟!

3) اما اشکالی که بر روش حضرتعالی وارد است آن است که مطالبتان در فضای اعتقادی اهل سنت قرار ندارد؛ بلکه وجه و احتمالی است که صرف نظر از روایات بیان می گردد با این توجیه که ممکن است کسی این سخن را مطرح نماید، که جواب ما در همه این احتمالات آن است زمانی این توجیهات ارزش علمی پیدا می کنند که سند قابل دفاع داشته باشند و الا بیان احتمالات نمی تواند به تنهایی معارض با متون نمی تواند باشد؛‌لذا ما بر اساس مبنای خصم پاسخ می دهیم و خصم نیز باید بر این مبنای خود ملتزم باشد و الا از اعتقادات اهل سنت و جماعت خارج شده است که دیگر عنوان اهل سنت ندارند که بر اساس دیدگاه آنان پاسخ بگوئیم.

4) اینکه کسی نعوذ بالله به پیامبر صلی الله علیه و آله و یا دخت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و عترت دشنام دهد، شکی نیست که عملی را انجام داده که موجبات کفر فرد را ایجاد می نماید؛‌ هر چند که بعید می دانم کسی نیز در آن مکان مقدس علنا چنین کاری را انجام داده باشد.

موفق باشید.


[/HR] [1] . سنن أبي داود، أبو داود سليمان بن الأشعث السجستاني،ج4،ص432، ح4918، دار الكتاب العربي:« عَنْ أَبِى هُرَيْرَةَ عَنِ النَّبِىِّ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ « تُفْتَحُ أَبْوَابُ الْجَنَّةِ كُلَّ يَوْمِ اثْنَيْنِ وَخَمِيسٍ فَيُغْفَرُ فِى ذَلِكَ الْيَوْمَيْنِ لِكُلِّ عَبْدٍ لاَ يُشْرِكُ بِاللَّهِ شَيْئًا إِلاَّ مَنْ بَيْنَهُ وَبَيْنَ أَخِيهِ شَحْنَاءُ فَيُقَالُ أَنْظِرُوا هَذَيْنِ حَتَّى يَصْطَلِحَا ». قَالَ أَبُو دَاوُدَ النَّبِىُّ -صلى الله عليه وسلم- هَجَرَ بَعْضَ نِسَائِهِ أَرْبَعِينَ يَوْمًا وَابْنُ عُمَرَ هَجَرَ ابْنًا لَهُ إِلَى أَنْ مَاتَ. قَالَ أَبُو دَاوُدَ إِذَا كَانَتِ الْهِجْرَةُ لِلَّهِ فَلَيْسَ مِنْ هَذَا بِشَىْءٍ وَإِنَّ عُمَرَ بْنَ عَبْدِ الْعَزِيزِ غَطَّى وَجْهَهُ عَنْ رَجُلٍ. قال الألباني: صحيح.

عالم مقدس ملکوت;549379 نوشت:

سلام بزرگوار !

این نزاع موجود بین حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها و خلیفه اول بر سر یک سو برداشت اشتباه بوده و از روی کینه و قلب نبوده .... خلیفه اول طبق حدیثی که شنیده بود گمان میکرد که فدک ارث برای فاطمه سلام الله علیها است و از این رو تردید داشت و از هبه بودن اطلاعی نداشت ... اما به خاطر محبت بسیار زیادی که به خاندان رسالت صلی الله علیه و اله داشت شک را کنار گذاشت و بر بالین حضرت زهرا سلام الله علیها حاضر شده و ان چنان گریست که تاریخ قطره قطره اشک ان پیر سالخورده را ضبط کرده است و بعد هم اقدام به امضای فدک به نفع فاطمه سلام الله علیها کرد .... تمامی این مسائل به یک طرف و از سویی جملات بلند و نورانی که خلیفه اول در خطبه فدکیه از روی ارادت و عشق به حضرت زهرا سلام الله علیها میزند این را میرساند که بین خلفا و اهل بیت رابطه صمیمی و مودت بسیار بالایی بوده است و این نزاع های پیش امده از نوع مادی و سو ظن بوده ..... اهل بیت علیهم السلام خاندان کرم هستند و این حزن حضرت زهرا سلام الله علیها به خاطر یک حق حقوقی در دنیا بوده است و بی شک ان حضرت در قیامت شفیع خلیفه اول خواهد بود چرا که در خب راست که حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود روز قیامت که از خاک برخیزم به شفاعت امکت پدرم مشغول شوم . و در راس این امت دوم مرد مسلمان ابوبکر است . همه در بهشت برین به نزد خدای متعال ارام خواهند گرفت .... ان المتقین فی جنان و نهر فی مقعد صدق عند ملیک مقدر

با سلام و عرض ادب

محتوای این نوشتار صرف نظر از آنکه مبتنی بر هیچ سندی نیست و اگر به نویسنده ی محترم آن بی احترامی نباشد و از ایشان عذر خواهی می نمایم مقداری خنده آور است؛ بیانگر آن است که نویسنده ی آن سنی دوازده امامی باشد(هر چند که ممکن است اعتقاد نویسنده اینچنین نباشد)؛ اما به هر حال این نحوه ی بیان نزدیکترین دیدگاه یک سنی می تواند به شیعه باشد.

موفق باشید.

با عرض سلام و خسته نباشید

امیدوارم پیشنهاد بنده باعث رنجش جناب صدرا نشده باشد. بنده برداشتم این بود که ایشان با توجه کمبود وقتی، که دارند، ممکن است قدری سریع پرسشهای بنده را بخوانند و از طرفی من اصلاً روی احتمالات بحث نمی کنم و لذا این امر باعث تقویت این انگاره شد..

صدرا;550114 نوشت:

با سلام و عرض ادب

1) حقیر در پاسخ به دوستان مطالب آنها را به دقت می خوانم و بدون مبنا پاسخ نمی دهم. جوابهای گذشته به قوت خویش باقی است. در باب جمع بین دو روایت نیز صرف نظر از عصمت گفتیم؛ روایت دسته ی اول که دال بر نهی از قهر بیش از سه روز بود عمومیت نداشته و شامل همه ی افراد و شرایط نمی گردد و ادله نهی از منکر مقدم بر روایات دسته ی اول می باشند و اگر کسی هم آنحضرت را بر فرض معصومه هم نداند نمی تواند که علم دیگران را بیش از آن حضرت و خاندان مطهر آنان بداند و آن حضرت بنا بر علم خویش که بر گرفته از سرچشمه ی پاک نبوت است رفتار خلیفه ی وقت با خود و خاندان خویش را بزرگترین منکر می دانند و با این فرض چه وجهی برای عدم قهر آن حضرت وجود خواهد داشت؟

و در بیان روایتی نیز در در عنوان مساله از ابوداود بیان نمودید پاسخ دادیم که وی بیان داشت:پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله با برخی از زنانش تا چهل روز قطع مراوده نمودند و ابن عمر نیز با فرزند خویش قطع رابطه نمود تا اینکه فرزندش از دنیا رفت.

ابوداود بعد از نقل روایت بیان داشت:‌ اگر قطع رابطه بخاطر خدا بوده باشد پس اشکالی در آن نیست و همانا عمر بن عبدالعزیز روی خودش را از (بخاطر ندیدن کسی) پوشاند.[1]

بی شک ظلمی که برخی از همسران پیامبر صلی الله علیه وآله به آنحضرت روا داشتند بیشتر از ظلم و جفای خلفا بر حضرت صدیقه سلام الله علیها نبوده است و طبق سخن ابوداود نیز قهر به خاطر خدا اشکالی ندارد؛ آیا می توانید بگوئید که عملکرد حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها بخاطر رضای خداوند متعال نبوده است؟!

2) سخن ابن حجر نیز که بیان داشته شد بر اساس اصل مورد پذیرش آنان است که همه ی صحابی را عدول و مجتهد می دانند که از این منظر نقدی بر عملکرد هیچکدام از آنها وارد نخواهد بود؛ زیرا مفروض عدالت به همراه اجتهاد است؛ لذا وی می گوید حضرت زهرا سلام الله علیها بر اساس تاویل خود(که بر خواسته از اجتهاد) با روایت ابوبکر به مخالفت برخواست. اما اینکه بگوئید ابن حجر سخن از غضب می گوید و غضب را توجیه می کند و نه قهر را سخنی است عجیب؟!

3) اما اشکالی که بر روش حضرتعالی وارد است آن است که مطالبتان در فضای اعتقادی اهل سنت قرار ندارد؛ بلکه وجه و احتمالی است که صرف نظر از روایات بیان می گردد با این توجیه که ممکن است کسی این سخن را مطرح نماید، که جواب ما در همه این احتمالات آن است زمانی این توجیهات ارزش علمی پیدا می کنند که سند قابل دفاع داشته باشند و الا بیان احتمالات نمی تواند به تنهایی معارض با متون نمی تواند باشد؛‌لذا ما بر اساس مبنای خصم پاسخ می دهیم و خصم نیز باید بر این مبنای خود ملتزم باشد و الا از اعتقادات اهل سنت و جماعت خارج شده است که دیگر عنوان اهل سنت ندارند که بر اساس دیدگاه آنان پاسخ بگوئیم.

4) اینکه کسی نعوذ بالله به پیامبر صلی الله علیه و آله و یا دخت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و عترت دشنام دهد، شکی نیست که عملی را انجام داده که موجبات کفر فرد را ایجاد می نماید؛‌ هر چند که بعید می دانم کسی نیز در آن مکان مقدس علنا چنین کاری را انجام داده باشد.

موفق باشید.


[/HR] [1] . سنن أبي داود، أبو داود سليمان بن الأشعث السجستاني،ج4،ص432، ح4918، دار الكتاب العربي:« عَنْ أَبِى هُرَيْرَةَ عَنِ النَّبِىِّ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ « تُفْتَحُ أَبْوَابُ الْجَنَّةِ كُلَّ يَوْمِ اثْنَيْنِ وَخَمِيسٍ فَيُغْفَرُ فِى ذَلِكَ الْيَوْمَيْنِ لِكُلِّ عَبْدٍ لاَ يُشْرِكُ بِاللَّهِ شَيْئًا إِلاَّ مَنْ بَيْنَهُ وَبَيْنَ أَخِيهِ شَحْنَاءُ فَيُقَالُ أَنْظِرُوا هَذَيْنِ حَتَّى يَصْطَلِحَا ». قَالَ أَبُو دَاوُدَ النَّبِىُّ -صلى الله عليه وسلم- هَجَرَ بَعْضَ نِسَائِهِ أَرْبَعِينَ يَوْمًا وَابْنُ عُمَرَ هَجَرَ ابْنًا لَهُ إِلَى أَنْ مَاتَ. قَالَ أَبُو دَاوُدَ إِذَا كَانَتِ الْهِجْرَةُ لِلَّهِ فَلَيْسَ مِنْ هَذَا بِشَىْءٍ وَإِنَّ عُمَرَ بْنَ عَبْدِ الْعَزِيزِ غَطَّى وَجْهَهُ عَنْ رَجُلٍ. قال الألباني: صحيح.

در مورد بندهای پاسخ شما:

1) بحمدالله در این بند، جواب پرسش من را ارائه کرده اید و بنده از شما متشکرم. البته شما احتمالات دیگری را مطرح کرده بودید، که البته زیاد هم منطقی نبودند.

2)سخن بنده در مورد سخن ابن حجر، عجیب نیست. شما اگر دقت کنید ابن حجر در حال پاسخ به این شبهه است که چگونه یکی از اهل بیت بر یکی از شیخین غضبناک می شود و هر دو بر حق هستند. بحث قهر هم اگر مد نظر اوست، فقط بر سر چرایی قهر است، و نه بر سر کنار هم قرار دادن آن با روایت شبهه.

3)گرامی در مورد بحث احتمالات پاسخ مبسوطی در پست قبلی خویش به شما دادم که در آن پاسخ همین سخنان فعلی شما را نیز ارائه کرده ام. اگر شما نقدی را به روش پرسشگری بنده وارد می دانید، لطفاً بر اساس آن پست مرقوم بفرمایید.

4)چیزی که به شما عرض کردم، یک شاهد عینی به بنده می گفت. عرض می کنم که شما باید به تحرکات درون گروههای رادیکال-وهابی هم توجه نمایید و اینکه چه اندیشه هایی برای تقابل با تشیع دارند.

با تشکر از پاسخگویی شما. شبهه ی بنده برطرف شد.

موضوع قفل شده است