شيوه همسرداري پيامبر به گزارش قرآن

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شيوه همسرداري پيامبر به گزارش قرآن

[="Tahoma"] [=&quot]شيوه همسرداري پيامبر به گزارش قرآن[/]
[=&quot]نويسنده: احمد عابديني[/]
[=&quot]نشريه: بينات[/]

[=&quot]شماره: 52، سال سيزدهم[/]

[=&quot] [/]
[=&quot]هر انسان چه مسلمان و چه غير مسلمان، دوست دارد که از شيوه‌ي همسرداري پيامبر (ص) آگاه شود و حتي ممکن است کساني به فکر باشند که اين شيوه را به عنوان يک مکتب مورد بررسي و مطالعه قرار دهند. زيرا وقتي مي‌شنوند مردي داراي چند همسر بوده و همه‌ي آنان در کمال آزادي در خانه مي‌زيسته‌اند و توان ابراز نظريات و خواسته‌هاي خود را داشته‌اند و با اين حال خانه، قوام لازم خود را داشته است، به فکر مي‌افتند که اين شيوه‌ي برخورد را کاملاً مورد مطالعه قرار دهند و از آن در اين دنياي پر هياهو استفاده کنند.[/]
[=&quot]ولي اولين مشکلي که فراروي هر محقق و نظريه‌پرداز، قد علم مي‌کند اين است که پس از حدود هزار و چهارصد سال چگونه مي‌توان خبرهاي يقيني در مورد آن خانه که در نقطه‌اي دور از تمدن و خط و کتابت تشکيل شده، پيدا نمود.[/]
[=&quot]اما خوشبختانه اين مشکل به راحتي قابل رفع است، زيرا قرآن عظيم که سابقه‌اي طولاني دارد و از سوي خداوند به وسيله‌ي همين پيامبر (ص) براي مردم آورده شده است، تعدادي از برخوردهاي همسران پيامبر (ص) و در مقابل، برخوردهاي آن حضرت را بيان کرده است که با کمک شأن نزول‌هايي که شيعه و سني ذيل اين آيات نقل کرده‌اند، گوشه‌هايي از حوادث درون خانه آن حضرت براي ما منکشف مي‌شود. لازم به يادآوري است که نمونه‌هاي بيشتر از اين برخوردها همراه پاسخ به برخي شبهات و نيز نمونه‌هايي از برخوردهاي مهربانانه پيامبر (ص) با ساير اهالي خانه را در کتاب «شيوه همسرداري پيامبر (ص) به گزارش قرآن و سنت» آورده‌ايم. قبل از هر چيز ذکر اين نکته لازم است که شيوه‌ي بديعي که پيامبر (ص) به کار گرفت و چون اکسيري همه را تحت تأثير قرارداد عبارت بود از مهرباني، احترام، سازگاري و گذشت. آري! خداوند او را ادب آموخت و پيامبر (ص) خوب آن را فرا گرفت. خداوند در سوره‌ي فصلت که در مکه نازل شده به او ياد داد: هيچگاه خوبي با بدي يکسان نيست و بنابراين بايد تلاش کرد که پاسخ بدي را با نيکويي داد تا دشمن به دوست صميمي تبديل شود: {وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَک وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ کأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ} (فصلت، 41 / 34) و او اين دستورالعمل بسيار مهم را در تمام دوره‌ي مدني که دوره‌ي چند همسري وي و دوران مشکلات حکومتي و جنگ‌هاي متعدد بود به کار برد و بر همه‌ي دشمنان پيروز شد. البته اين اکسير پر ارزش به راحتي به دست نمي‌آيد.[/]
[=&quot]سالها بايد که تا صاحبدلي پيدا شود *** بو سعيدي در خراسان يا اويسي در قرن[/]
[=&quot]و به همين جهت آيه‌ي بعدي فرمود: {وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ الَّذِينَ صَبَرُوا وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ} (فصلت / 35)[/]
[=&quot]و اين [فضيلت] را جز کساني که شکيبا بوده‌اند، نمي‌يابند و آن را جز صاحب بهره‌اي بزرگ نخواهد يافت.[/]
[=&quot]به هر حال با خواندن، شنيدن و تکرار، کم‌کم روحيه‌ي ما نيز متأثر مي‌شود و ان‌شاءالله از آن مهرباني‌ها و رفتار نيکو در ما نيز رشحه‌هايي پيدا مي‌شود.[/]
[=&quot]بنده بسيار متمايلم که سالي نيز به نام پيامبر رحمت و مهرباني، گذشت و سازگاري نامگذاري شود تا اخلاق کريمانة پيامبر در سر لوحه زبان و بيان همگان قرار گيرد تا اندک اندک تأثير خود را در جامعه بگذارد.[/]
[=&quot] [/]
[=&quot]بخش اول: نمونه‌هايي از ناسازگاري‌هاي همسران پيامبر (ص)[/]
[=&quot]نمونه‌ي اول:[/]
[=&quot]{يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَک تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِک وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ. قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکمْ تَحِلَّةَ أَيْمانِکمْ وَ اللَّهُ مَوْلاکمْ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَکيمُ. وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلي بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَک هذا قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ. إِنْ تَتُوبا إِلَي اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَلائِکةُ بَعْدَ ذلِک ظَهِيرٌ} (تحريم، 66 / 1-4)[/]
[=&quot]اي پيامبر! چرا براي جلب رضايت همسرانت، آنچه را که خدا بر تو حلال کرده است، حرام مي‌کني؟ و خداوند بخشاينده و مهربان است. خداوند [راه] گشودن سوگندها را برايتان روشن کرده و او مولاي شما و دانا و حکيم است. و هنگامي که پيامبر، سرّي را با برخي همسرانش در ميان نهاد و هنگامي که آن را [به ديگران] خبر داد و خداوند پيامبر را [از افشاي سرّ] با خبر ساخت، پيامبر برخي را به او شناسانده و از گفتن برخي خودداري کرد.[/]
[=&quot]هنگامي که پيامبر، وي را از آن با خبر ساخت، [او] گفت: اين خبر را چه کسي به تو داد؟ [پيامبر] گفت: خداي داناي آگاه، مرا با خبر ساخت. اگر شما دو زن توبه کنيد، بهتر است، اما دل‌هاي شما منحرف شده است و اگر با پشتيباني هم عليه او [پيامبر] قيام کنيد، خداوند ياور اوست و نيز جبرئيل و مؤمنان شايسته فرشتگان نيز پشتيبان وي خواهند بود.[/]
[=&quot]پيش از مراجعه به تفاسير و شأن نزول‌ها، اموري را که از خود آيات مي‌توان بدست آورد، مرور مي‌کنيم، تا با کمک آن بتوانيم شأن نزول واقعي را بيابيم. اين کار از آن رواست که شأن نزول‌هاي گوناگون در اين جا نقل شده و اگر چه همه‌ي آنها در اين مشترک‌اند که حفضه و عايشه موجبات ناراحتي پيامبر (ص) را فراهم کردند، ولي دانستن شأن نزول حقيقي در اين آيات بسيار مهم است، از آن رو که معلوم مي‌گرداند نوع آزار چه بوده است.[/]
[=&quot]نکته‌ها و مطالب[/]
[=&quot]1. پيامبر اکرم براي جلب رضايت همسرانش چيزي را که بر وي حلال بود، برخود حرام کرد.[/]
[=&quot]2. نحوة حرام کردن اين گونه بود که پيامبر اکرم سوگند ياد کرد که ديگر آن حلال را مرتکب نشود.[/]
[=&quot]3. با اين که عمل به مفاد سوگند واجب است خداوند روا داشته که افراد اين سوگند را بشکنند - و همان طور که در روايات هست - کفّاره آن را هم بدهند، که حضرت رسول (ص) نيز چنين کرد.[/]
[=&quot]4. پيامبر اکرم (ص) به يکي از همسرانش، سرّي را گفت و از او خواست آن را فاش نکند.[/]
[=&quot]5. او سرّ پيامبر را فاش کرد..[/]
[=&quot]6. به دنبال فاش ساختن راز، حوادثي به دور از چشم و آگاهي پيامبر (ص) اتفاق افتاد.[/]
[=&quot]7. خداوند پيامبر را از آن حوادث با خبر ساخت.[/]
[=&quot]8. پيامبر قسمتي از تبعات و نقشه‌هاي پيرامون سرّ فاش شده را به آن همسر گفت.[/]
[=&quot]9. او با تعجب پرسيد: «از کجا دانستي؟» و پيامبر جواب داد: «خداوند مرا با خبر ساخت».[/]
[=&quot]10. سرّي که بيان شد، داراي اجزا و قسمت‌هاي متعدّد بود و پيامبر از برخي از آنها پرده برداشت و باقي را پوشيده نگه داشت.[/]
[=&quot]11. افشاي سرّ و حوادث دنبال آن، داراي گناهي عظيم بود که نياز به توبه داشت.[/]
[=&quot]12. آن دو همسر، بر اثر اين خطا، به انحراف دل از حقّ گرفتار شدند که توبه کردن براي آنان کار مشکلي بود.[/]
[=&quot]13. ياور پيامبر (ص)، خداوند و جبرئيل و مؤمنان شايسته مي‌باشند. از تفاسير و روايات و مفرد بودن صالح معلوم مي‌شود آن مؤمن ياور، تنها حضرت علي (ع) است.[/]
[=&quot]14. در صورت ادامه‌ي ماجرا و تصميم آن دو زن براي توطئه عليه پيامبر (ص) ملائکه به ياري حضرت مي‌شتابند.[/]
[=&quot]15.«و اذ» دلالت مي‌کند بر اين که دو حادثه اتفاق افتاده که مشابه يکديگر بوده و در يکي پيامبر (ص) براي رضايت همسرانش چيزي را بر خود حرام کرده و در ديگري سرّي از اسرار را با يکي از همسرانش در ميان گذاشته است.[/]
[=&quot]16. از لحن آيات و خصوصاً با توجه به آيات ديگر همين سوره - که از زنان حضرت لوط و خضرت نوح که شوهرانشان را اذيت کردند و به آنان خيانت روا داشتند، ذکري به ميان مي‌آيد - روشن مي‌شود برخورد و عمل اين همسران کاري بسيار زشت و ناپسند بوده و نوعي خيانت محسوب مي‌شده است و آنان در حدّ زن حضرت لوط و زن حضرت نوح سقوط کرده‌اند.[/]
[=&quot]17. از بيان ياوران متعدد براي پيامبر اکرم (ص) روشن مي‌شود که توطئه‌اي عميق مطرح بوده که به راحتي قابل خنثي سازي نبوده است.[/]

[/]

[="Tahoma"] [=&quot]شأن نزول اول، ناسازگاري همسران، در ديدار پيامبر (ص) با آنان
[=&quot]مفسّران در شأن نزول اين آيات، اختلاف زيادي دارند و مطالب گوناگوني را ذکر کرده‌اند، از جمله:
[=&quot]رسول اکرم (ص) پس از نماز صبح به حجره‌هاي همسرانش سر مي‌زد. نزد يکي از همسرانش 1 ظرف عسلي بود که برايش هديه آورده بودند. او براي پيامبر از آن عسل، شربتي درست مي‌کرد. وقتي پيامبر (ص) وارد مي‌شد تا سلام کند و بگذرد او پيامبر (ص) را نگه مي‌داشت تا شربت را به او بدهد.
[=&quot]عايشه حسادت کرد و به همسران ديگر رسول‌الله (ص) گفت: وقتي پيامبر (ص) نزد شما آمد تا سلام کند، بگوييد دهانت بوي مغافير مي‌دهد 2 تا به اين وسيله پيامبر (ص) را از ماندن بيشتر در يک جا و نوشيدن شربت منع کنند.
[=&quot]عايشه همين که پيامبر اکرم (ص) را ديد، بيني خود را گرفت و گفت: «مغافير خورده‌اي؟» پيامبر فرمود: «نزد فلان زن، شربت عسل خورده‌ام».
[=&quot]عايشه گفت: «حتماً زنبور آن از شيره‌ي غُرفُط مکيده است».
[=&quot]پيامبر (ص) براي رضايت همسرانش سوگند ياد کرد که ديگر از آن شربت ننوشد.3
[=&quot]گفته‌ها و نکته‌ها
[=&quot]1. طبق اين شأن نزول، سرّي را که رسول‌الله به برخي همسرانش گفت، مربوط به تحريم شربت بود و حضرت نمي‌خواست خبر اين تحريم به گوش صاحب عسل برسد و ناراحت شود.
[=&quot]اما اين که چگونه پيامبر اکرم (ص) پس از فاش شدن سرّ، برخي را فاش کننده‌ي سرّ گفت، برخي را نگفت و چگونه يک جمله‌ي خبري که بيانگر يک چيز است، قابل تقسيم است، معلوم نيست؛ همچنان که معلوم نيست چرا کلمه‌ي «عرف» به معناي «آگاه ساخت» را به کار برده، در حالي که مناسب بود کلمه «توبيخ کرد» را بکار مي‌برد، لذا اين شأن نزول با {عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ}، سازگار نيست مگر اين که گفته شود اين قسمتي از ماجرا بوده است.
[=&quot]2. از شأن نزول ذکر شده معلوم مي‌شود عايشه در خانه‌ي پيامبر داراي موقعيت خاصي بوده است، زيرا وقتي او تصميم مي‌گيرد پيامبر اکرم (ص) را از ماندن بيشتر در يکي از حجره‌ها منع کند و به ديگران مي‌گويد به پيامبر بگوييد دهانت بوي مغافير مي‌دهد، آنان گوش مي‌کنند و چنين کاري را انجام مي‌دهند.
[=&quot]3. عايشه در برخورد با پيامبر (ص) ماهرانه عمل مي‌کند: اول با گرفتن دست جلوي بيني، پيامبر را حساس مي‌کند و وقتي حضرت مي‌فرمايد: «مغافير نخورده‌ام وعسل خورده‌ام». با مهارت مي‌گويد: «حتماً زنبور عسل از شيره‌ي غُرفُط مکيده است!»
[=&quot]4. پيامبر (ص) هيچ گاه آزردگي خاطر همسرانش را نمي‌پسنديد و از همين رو براي رضايت خاطر آنان عسل را بر خود حرام کرد ولي چون مي‌خواست آن همسرش که صاحب عسل است ناراحت نشود خواست خبر اين تحريم فاش نشود و مردم نيز تصوّر نکنند که عسل، حرام شده است.
[=&quot]5. معلوم مي‌شود همسران پيامبر اکرم (ص) به زني که دارنده عسل بوده، حساسيت داشته، مي‌خواستند او را از گردونه خارج کنند، يا خودشان را هم‌رتبه‌ي او قرار دهند.
[=&quot]
[=&quot]شأن نزول دوم، برخورد همسران با پيامبر (ص) در داستان ماريه
[=&quot]رسول اکرم (ص) هر روز اوقات فراغت را نزد يکي از همسرانش مي‌گذراند، تا رعايت عدالت بشود. روزي که نوبت حفصه بود، بر او وارد شده ولي حفصه از حضرت، اجازه خواست تا براي کاري نزد پدرش برود و در نبود او، حضرت ماريه‌ي قبطيه - که مادر ابراهيم فرزند رسول‌الله و خادمه حضرت بود - را نزد خود خواند.
[=&quot]حفصه برگشت و وقتي فهميد ماريه نزد پيامبر بوده است، بناي ناسازگاري را گذاشت و گفت: «در روز من، در حجره من و با غير من؟! حاشا!» پيامبر اکرم (ص) براي راضي کردن او گفت: «ماريه را بر خود حرام مي‌کنم و سوگند به خدا ديگر با او خلوت نکنم، و تو اين مسأله را با کسي در ميان مگذار». ولي حفصه بلافاصله عايشه را از اين حادثه با خبر کرد.4
[=&quot]
[=&quot]شأن نزول سوم
[=&quot]اين شأن نزول مانند شأن نزول دوم پيرامون تحريم ماريه است؛ فقط مقداري اضافه دارد و نشان مي‌دهد که حفصه به تحريم ماريه بر پيامبر اکرم (ص) قانع نشد و پيامبر (ص) ناچار شد او را از خليفه شدن ابوبکر و عمر پس از وفات خود، با خبر سازد و حفصه اين خبرها را به عايشه و او به پدرش ابوبکر رسانيد.5 و چهار نفري به فکر نقشه‌ها و توطئه‌هايي عليه پيامبر (ص) برآمدند 6 که خداوند پيامبرش را از آن نقشه‌ها باخبر ساخت و حضرت گوشه‌اي از آن نقشه‌ها را براي يکي از همسران بيان کرد و او با تعجب پرسيد: چه کسي تو را از اين نقشه‌ها با خبر ساخت؟ و حضرت جواب داد که خداوند داناي آگاه، مرا با خبر ساخت.
[=&quot]نکته‌ها و مطالب
[=&quot]1- از اين شأن نزول استفاده مي‌شود که حفصه و عايشه در يک خطّ و در يک راستا کار مي‌کردند و اخبار را سريعاً به يکديگر منتقل مي‌کردند و عايشه نقش مرکزيت داشت و زود در جريان کارها قرار گرفت.
[=&quot]2- حفصه و عايشه نسبت به ماريه حسّاسيت داشتند و از اين که پيامبر او را بر خود تحريم کرد، بسيار خوشحال شدند؛ به طوري که وقتي پيامبر (ص) از حجرة حفصه خارج شد، او با مشت به ديوار اتاق عايشه زد و وي را از اين خبر مهم آگاه کرد.
[=&quot]3. شايد حسّاسيت عايشه و حفصه - خصوصاً عايشه - از آن رو باشد که هيچ کدام از همسران پيامبر اکرم (ص) در مدينه از ايشان داراي فرزند نشدند و تنها ماريه‌ي قبطيه بود که صاحب فرزندي به نام ابراهيم شد. در اين صورت جا داشت عايشه - که عقيم بود - بيشترين حساسيت را نشان بدهد.
[=&quot]4. يقيناً حفصه، مشکل ديگري را با پيامبر اکرم (ص) در ميان گذاشت که با تحريم ماريه، آن مشکل رفع نگشته و حضرت ناچار شد از خليفه شدن پدر او سخن به ميان بياورد. و گرنه لزومي نداشت در هنگام عصبانيت و ناراحتي حفصه، او را از خليفه بعد از خود آگاه سازد.
[=&quot]به هر حال، اين شأن نزول با آيه سازگارتر است، چون داراي چند قسمت است که مي‌توان قسمتي را بيان کرد و از قسمتي چشم پوشيد. بنابراين با {عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ} سازگار است.
[=&quot]5. آنان نسبت به پيامبر (ص) آن احترامي را که امروزه مردم مسلمان و غير مسلمان ايشان قائلند و او را مي‌ستايند و از او رهنمود مي‌گيرند، قائل نبودند و حتي براي رسيدن به يک مقام اعتباري حاضر بودند عليه وي نقشه‌هايي بکشند.
[=&quot]نمونه دوم
[=&quot]{يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِک إِنْ کنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْکنَّ وَ أُسَرِّحْکنَّ سَراحاً جَمِيلاً. وَ إِنْ کنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکنَّ أَجْراً عَظِيماً} (احزاب 33 / 28-29)
[=&quot]اي پيامبر! به همسرانت بگو: اگر خواهان زندگي دنيا و زينت آنيد، بياييد شما را از متاع دنيوي بهره‌مند سازم و شما را به طلاقي نيکو طلاق دهم. و اگر خواهان خدا و رسول او و آخرت هستيد، خداوند براي نيکوکاران پاداش عظيمي مهيا کرده است.
[=&quot]نکته‌ها
[=&quot]1. همسران پيامبر اکرم (ص) تقاضاي بهره‌مندي از اموال و زيور آلات دنيايي داشته‌اند.
[=&quot]2. تقاضا در حد معمولي نبوده و آنان بيش از حد بر خواسته‌هاي خودشان اصرار مي‌کرده‌اند، به گونه‌اي که بحث طلاق و جدايي نيز پيش آمده است.
[=&quot]3. دنياخواهي با پيامبرخواهي ناسازگار است و همسران پيامبر (ص) نبايد به مال و منال دنيا طمع ورزند.

[="Tahoma"]- زنان پيامبر اکرم (ص) مجبور نبوده‌اند که در کابين او باقي بمانند ولي مجاز به دنيا طلبي نيز نبوده‌اند.

شأن نزول؛ کناره‌گيري پيامبر (ص) از همسران
هنگامي که رسول‌الله (ص) در غزوة خيبر پيروز شد و بر گنج‌هاي آل‌ابي‌الحقيق دست يافت، همسرانش - يا برخي از آنان - گفتند:«آنچه را که بدست آوردي، به ما بده». پيامبر (ص) به آنان فرمود: «بين مسلمانان آن طوري که خداوند دستور داده بود تقسيم کردم». زنان غضبناک شدند و گفتند: «شايد فکر مي‌کني اگر ما را طلاق دهي، هم‌طرازهايي از قوم خود پيدا نمي‌کنيم که ما را به همسري برگزينند؟» خداوند براي رسولش حميّت و غيرت به خرج داد و دستور داد حضرت از آنان کناره‌گيري کند.
پيامبر اکرم (ص) از آنان کناره‌گيري کرد و در مشربة امّ‌ابراهيم 7 بيست‌و‌نه روز باقي ماند، تا زنان حايض شوند و پاک گردند، تا طلاق دادنشان جايز باشد. آن گاه آيه‌ي تخيير آمد و آنان را بين زندگي ساده و فقيرانه پيامبر اکرم همراه با آخرت، و يا دنياخواهي و بهره‌مندي از متاع دنيا و طلاق، بدون نزاع و کشمکش مخيّر ساخت. 8
امّ‌سلمه برخاست و گفت: «خدا و رسول را برگزيدم». ديگران نيز برخاستند و دست در گردن پيامبر انداختند. در روايات اهل سنّت آمده است: پيامبر ابتدا آية تخيير را بر عايشه خواند و او پيامبر را برگزيد.
آيا همة همسران پيامبر (ص) از او نفقة بيشتري طلب کردند، يا تنها برخي از آنان اين خواسته را داشتند؟ از تفسيرها چيزي معلوم نمي‌شود، ولي روشن است که پيامبر از همة آنان کناره گرفت و همه را بين همسري خود با زندگي ساده، و يا طلاق محترمانه و بهر‌ه‌مند شدن از متاع دنيا مخيّر ساخت.
حال با توجه به اينکه طلاق مبغوض‌ترين راه حلال است و تا راه‌هاي مسالمت‌آميز ديگري باشد، کسي اين راه را پيشنهاد نمي‌کند، روشن مي‌شود چقدر زنان پيامبر، يا برخي از آنان براي ايشان مشکل آفريده و چقدر او را اذيت کرده‌اند که خداوند به مبغوض‌ترين راه‌هاي حلال رضايت داده است و حتي در جاهاي ديگر پيامبرش را تشويق مي‌کند که آنها را طلاق گويد: {عَسي رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْکنَّ} (تحريم،66 / 5)؛
اگر او شما را طلاق دهد، باشد که خداوند بهتر از شما را نصيب او کند.
بنابر‌اين، معلوم مي‌شود که زنان حضرت در مرحله‌اي با دنياطلبي و مال‌خواهي به آزار و اذيت او پرداخته‌اند که خداوند در آن مرحله به پيامبر اکرم (ص) دستور داد که آنان را بين بقا در کابين آن حضرت و زندگي ساده يا طلاق محترمانه مخيّر کند. امّا در مرحلة ديگر، برخي از زنان، آن چنان برخورد ناشايسته‌اي داشته‌اند که خداوند پيامبر اکرم (ص) را ترغيب به طلاق دادن آنان نموده است. حال، اين که برخوردهاي ناشايست از قبيل تهمت ناروا به مارية قبطيه بوده يا از قبيل نقشه و توطئه عليه پبامبر اکرم (ص) يا چيزهاي ديگر در آينده کمي روشن‌تر خواهد شد.
بنابر‌اين مسأله نبايد منحصر به زياده‌خواهي در سهم غنيمت يا اتّهام بدبويي دهان پيامبر باشد؛ اگر چه اينها نيز مهم است. دنياخواهي زنان پيامبر را آية 28 سورة احزاب با صراحت بيان مي‌کند. در واقع، پيامبر را به سوي زندگي تجملاتي‌کشيدن، پوچ‌کردن‌دين از درون و تضعيف‌کردن ارزش‌هايي است که اسلام براي احياي آنها آمده است.
آية 4 سوره‌ي تحريم نيز به منحرف شدن قلب دو زن از زنان پيامبر اکرم (ص) تصريح مي‌نمايد و برخي شأن نزول‌ها و داستان‌ها در کتب شيعه و سني حکايت از بالا گرفتن انحراف آنان دارد که باز در آينده به آنها اشاره خواهيم کرد.

[="Tahoma"]نمونه سوم:
{يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسي أَنْ يَکونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسي أَنْ يَکنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ} (حجرات، 49 / 11)
اي اهل ايمان! گروهي [از شما] گروه ديگر را مسخره نکند؛ شايد آنها [مسخره‌شدگان] از اينها بهتر باشند و زنان، زنان ديگر را [مسخره نکنند] شايد آنها بهتر باشند، و از يکديگر عيب مگيريد و به همديگر لقب‌هاي زشت ندهيد. چه ناپسند است نام زشت پس از ايمان!
از انس نقل شده است که {وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ...} در مورد عايشه و حفصه نازل شده است که ام‌سلمه را مسخره کردند. او با پارچه‌اي سفيد دو کشالة ران خود را مي‌بسته و دو طرف پارچه از پشتش آويزان بود. عايشه مي‌گفت: «ببينيد چه چيزي مانند زبان سگ از پشت او آويزان است!» نيز گفته شده است که عايشه او را به خاطر کوتاهي قد مورد تمسخر قرار مي‌داد.9
ابن عباس در مورد اين آيه نقل کرده است:
روزي صفيه، گريان نزد پيامبر اکرم (ص) آمد و گفت: «عايشه مرا سرزنش کرد و گفت: اي يهودي، فرزند يهودي؟». پيامبر اکرم (ص) فرمود:«چرا به او جوابي ندادي که پدرم هارون است و عمويم موسي و شوهرم محمد؟!»
آنگاه آيه‌ي فوق نازل شد.10
کسي که در آيات قرآن و تفاسير و شأن نزول‌ها تفحص کند، نمونه‌اي اين چنين پيدا مي‌کند، ولي قصد ما سفارش تمامي موارد نيست و حکم به صحّت تمامي موارد نيز نمي‌کنيم ولي از برخي آيات به خوبي روشن مي‌شود که پيامبر از دست برخي همسرانش به شدت آزرده‌خاطر بود.
قرآن در اين موارد، جانب پيامبر اکرم (ص) را مي‌گيرد و نشان مي‌دهد که زنان آن حضرت، کار خلافي مرتکب شده‌اند و آن کار سبب رنجش پيامبر اکرم (ص) شده است. آياتي که خود تصريح به خلافکاري برخي زنان دارد و يا آياتي که از شيعه و اهل سنّت شأن نزول آنها روايت شده است قابل بحث و تشکيک نيست.
برخي از حوادث، نظير تهمت به مارية قبطيه توسط عايشه که در تفسير قمي - که شيعي است - نقل شده است، در کتاب‌هاي اهل سنّت نيز يافت مي‌شود؛ مثلا ابن‌ابي‌الحديد در شرح نهج‌البلاغه 11 به اين داستان اشاره مي‌کند و کشف اين توطئه توسط حضرت علي (ع) را از علل کينه‌ي عايشه نسبت به ايشان و حضرت زهرا مي‌داند. بنابر‌اين اصل قصّه در روايت‌هاي هر دو گروه موجود است، بلکه در نزد ابن‌ابي‌الحديد از مسلمات است.
خلاصه داستان اين است که عايشه به پيامبر اکرم (ص) گفت: ابراهيم فرزند تو نيست بلکه فرزند جريح مصري است که هر روز بر ماريه وارد مي‌شود و... پيامبر اکرم (ص) غضبناک شد و شمشير به دست علي (ع) داد و... اما در اثناي انجام ماموريت روشن شد که جريح، اصلاً آلت تناسلي ندارد و نمي‌تواند اعمال منافي عفت انجام دهد و ماريه از اتهام پاک شد و کينه عايشه نسبت به ماريه و حضرت علي (ع) فزوني گرفت.12
بنابر‌اين معلوم مي‌شود که اختلافات، سخن‌ها و... تا اين حد بالا بوده و زنان آن حضرت تا اين مقدار، حضرت را مي‌آزردند، ولي او بزرگوارانه از آن مي‌گذشت.
شايد نمونه‌هاي فوق براي اين که با اخلاق، کارها و روحيّات همسران پيامبر (ص) آشنا شويم کافي باشد و از همين مقدار معلوم مي‌گردد که حوادث سهمگين و دلخراشي در خانوادة پيامبر اکرم (ص) اتفاق مي‌افتاد و حرف‌هاي گوناگوني زده مي‌شد که هر کدام از آنها براي تخريب بناي خانواده کافي بود، ولي بزرگواري، مديريت و متانت پيامبر (ص) نمي‌گذاشت آن حادثه يا سخن در جامعه راه يابد. از طرفي نشان مي‌دهد حديث «هيچ پيامبري مانند من آزار نديد.» تنها به خاطر اذيت‌هاي مشرکان و کفار نبوده است.

[="Tahoma"] [=&quot]بخش دوم: نمونه‌هايي از برخوردهاي پيامبر (ص) با همسران
[=&quot]اکنون مناسب است روش و منش پيامبر اکرم (ص) با همسرانش را ذکر کنيم تا با شيوه‌هاي سازگاري و مداراي وي آشنا شويم.
[=&quot]
[=&quot]رعايت عدالت
[=&quot]يکي از ويژگي‌هاي پيامبر اکرم (ص) رعايت مساوات بين همسران خود بود که به مواردي از آن اشاره مي‌شود:
[=&quot]الف) پيامبر (ص) مهرية هر يک از زنانش را چهارصد درهم قرار داد (مهرالسّنه) و فرقي بين عايشه، ام‌سلمه، سوده، ميمونه، زينب دختر جحش و زينب دختر خزيمه نگذاشت 13 و ملاحظاتي از قبيل قرشي و غير قرشي، جوان و غيرجوان، بيوه و غير بيوه و امثال آن در مهريه دخالت نداد. اين تساوي حتماً اثر مثبت خود را در ذهن زنان مي‌گذارد تا خود را از نظر شخصيت و ساير امور همانند يکديگر ببينند. اگر يکي از آنها ويژگي خاصّ يا وضعيت ويژه‌اي داشت، در آن وضعيت، پيامبر (ص) به نحو ديگري جبران فعاليت و ويژگي او را مي‌کرد و با زبان يا عمل به گونه‌اي رفتار مي‌نمود که تساوي و برابري، برتري شخصي را از بين نبرد، که به مواردي از آن در آينده اشاره خواهد شد.
[=&quot]ب) علاوه بر مهريه، از نظر نفقه و هزينة زندگي نيز پيامبر (ص) رعايت برابري و تساوي را مي‌کرد؛ مثلاً پس از فتح خيبر به هر کدام - طبق قول واقدي - صد وسق (هشتاد وسق خرما و بيست وسق جو) پرداخت.14
[=&quot]ابن‌هشام در اين باره مي‌گويد: «و قسّم لهنّ مئه وسق و ثمانين وسقاً» 15 که معلوم نيست آيا به برخي صد و به برخي هشتاد وسق داده و يا به هرکدام مجموعاً صد وسق داده که هشتاد تاي آن از يک جنس و بقيه از جنس ديگري بوده است، تا با عبارت مغازي تطبيق کند، و يا به هر کدام صد و هشتاد وسق داده است.
[=&quot]احتمال اخير درست نيست، چون در اين صورت کلمة وسق در عبارت زايد مي‌شود. احتمال اول نيز درست نيست، زيرا در اين صورت بايد تفصيل مي‌داد به کدام يکصد وسق داده است. همانطور که او واقدي دربارة سهم ديگران تفصيل داده‌اند. بنابر‌اين احتمال وسط صحيح‌تر است. به هر حال، واقدي که داستان و حوادث جنگ‌ها را نوشته، بيان مي‌کند که پيامبر (ص) سهم آنان را به صور متساوي پرداخت.
[=&quot]هر وسق، شصت صاع است.16 و صاع تقريباً سه کيلوگرم است. در نتيجه سهم هر زن هيجده تن مي‌شود که رقم نسبتاً بالايي است، ولي احتمال دارد صاع و وسق معاني ديگري نيز داشته باشد.
[=&quot]ج) پيامبر اکرم (ص) در ساير امور نيز رعايت تساوي و برابري را مي‌کرد؛ مثلاً صبحگاهان پس از نماز به حجرة يکايک همسرانش سر مي‌زد و از آنان احوال‌پرسي مي‌کرد.
[=&quot]د) او هرشب در اتاق يکي از آنان به سر مي‌برد و تساوي را کاملاً رعايت مي‌کرد، تا اينکه بيماري بر او سخت شد و طبق نقلي، از همسرانش اجازه خواست تا در اتاق عايشه بماند.17
[=&quot]شايد ماندن در خانة عايشه به اين جهت بود که او جوان‌تر بود و مي‌توانست از عهدة کارهاي منزل و مداواي حضرت برآيد، و شايد جهات ديگري داشته که بعداً مورد اشاره واقع خواهد شد.18
[=&quot]هـ) پيامبر خدا (ص) حتي در سفرها و جنگ‌ها رعايت تساوي را مي‌نمود و پيوسته قرعه مي‌کشيد و طبق آن يک از زنان را همراه خود مي‌برد. شايان ذکر است چون زمان و مدت غزوه‌ها معلوم نبود، راهي بهتر از قرعه کشيدن براي رعايت عدالت و برابري وجود نداشت.
[=&quot]جالب است بدانيم اين همه اصرار بر تساوي و برابري بين همسران و حتّي اجازه خواستن از آنان در برخي موارد، از کسي سر مي‌زند که خداوند به او اجازه داده است که نوبت هر کدام را خواست به تاخير اندازد.
[=&quot]{تُرْجِي مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِي إِلَيْک مَنْ تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَيْک ذلِک أَدْني أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَ لا يَحْزَنَّ وَ يَرْضَيْنَ بِما آتَيْتَهُنَّ کلُّهُنَّ} (احزاب، 33 / 51)
[=&quot]نوبت هر کدام از زنها را که مي‌خواهي، به تأخير انداز و هر کدام را که مي‌خواهي، پيش خود جاي ده. بر تو باکي نيست که هر کدام را که ترک کرده‌اي، [دوباره] طلب کني. اين نزديک‌تر است براي اينکه چشمانشان روشن گردد و دلتنگ نشوند و همگي به آنچه به آنان داده‌اي خشنود شوند.
[=&quot]اين اختيارات را خود همسران پيامبر (ص) به او دادند. هنگامي که او آنان را طبق دستور و ارشاد خداوند بين ماندن و تحمّل زندگي سادة پيامبر (ص) و بين طلاق مخير ساخت، همگي ماندن نزد آن حضرت را با شرايطي که پيامبر صلاح بداند، قبول کردند. آيات 28 و 29 سوره احزاب همين واقعه را بازگو مي‌کند. بنابر اين رعايت نکردن تساوي، اجحافي در حقّ زنان نبوده، بلکه همگي آن را قبول کرده‌بودند و آيه‌ي قرآن نيز بر اين مطلب تصريح دارد، ولي با اين حال پيامبر تمام سعي خود براي رعايت تساوي و عدالت به کار مي‌برد.19
[=&quot]حتي پيامبر اکرم در حال احرام نيز رعايت مساوات را مي‌کرد و هر شب را نزديکي از آنان به سر مي‌برد. اگر چه بهره‌گيري جنسي در حال احرام حرام است، ولي منافاتي با رعايت تساوي و همنشيني با آنان نداشت.
[=&quot]از ديگر ويژگي‌هاي پيامبر که محبّت همسرانش را به همراه داشت، رعايت روحيات آنان و ابراز علاقه به تمامي آنان مناسب با شأن هر يک بود، به طوري که هيچکدام احساس نمي‌کرد ديگري نزد پيامبر محبوب‌تر از اوست؛ مثلا وقتي مي‌ديد عايشه زن جواني است که دوست دارد محبوب شوهر خود باشد، با الفاظي نظير «کلّميني يا حميرا»(اي حميرا با من سخن بگو) محبّت او را به خود جلب مي‌کرد. هنگامي که با ام‌سلمه که داراي فرزنداني بود و بچه‌هايش را نيز دوست مي‌داشت، مواجه مي‌شد، احوال آنان را مي‌پرسيد و بر آنان اسم جديدي مي‌گذاشت که نشانة اعتنا به آنان بود، مثلاً او دختر کوچکي داشت که نامش زينب بود و پيامبر او را زناب صدا مي‌زد و مي‌پرسيد «زناب کجاست؟»
[=&quot]يا وقتي در حجة الوداع شتر صفيه از رفتن ايستاد و صفيه از شدّت ناراحتي گريه کرد، پيامبر با دست خود اشک‌هايش را پاک کرد و او را دلداري داد و دستور داد قافله همان جا فرود آيد، در حالي که تصميم به فرود آمدن در آن مکان نداشت.20
[=&quot]پيامبر اکرم (ص) به خاطر اهانت زينب بنت جحش به صفيه، مدتي با او قطع رابطه کرد، ولي پس از اين که زينب از کار خود پشيمان شد، به غرفة او رفت و بستر او را مرتب کرد 21 و اين گونه محبت خود را به وي ابراز نمود.
[=&quot]وقتي به برة دختر حارث از بني‌المصطلق که در جنگ اسير شده بود، پيشنهاد ازدواج داد و او با خوشحالي پذيرفت، اسم او را جويريه نهاد 22 و با اين کارها محبت او را کاملاً به خود جذب کرد.

[="Tahoma"]روزي از روزها پيامبر اکرم (ص) بر جويريه گذر کرد و ديد مشغول عبادت است. پس از حدود نصف روز بر او گذر کرد و باز ديد مشغول عبادت است، فرمود: «آيا مي‌خواهي کلماتي به تو تعليم دهم تا آنها را بگويي؟» سپس به او ياد داد هر يک از اين اذکار سه مرتبه بگوييد: «سبحان الله عدد خلقه، سبحان الله رضي نفسه. سبحان الله زنة عرشه، سبحان الله مداد کلماته.»23
در نزاع و اختلاف‌هايي که بين حفصه و پيامبر (ص) وجود داشت حضرت به او فرمود: آيا مي‌خواهي داوري بين ما قضاوت کند؟ و وقتي حفصه به داوري تن داد، حضرت به دنبال عمر بن خطاب (=پدر حفصه) فرستاد. هنگامي که عمر وارد شد، پيامبر اکرم (ص) به حفصه فرمود: مطالبت را بگو. حفصه گفت: تو بگو ولي راست بگو.
عمر از همين يک حرف ناراحت شد و حفصه را کتک زد و گفت: اي دشمن خدا، پيامبر غير حق نمي‌گويد. پيامبر اکرم (ص) از کتک‌کاري عمر جلوگيري کرد، ولي عمر گفت: «سوگند به کسي که او را مبعوث ساخت، اگر مجلس او نبود و او مرا منع نمي‌کرد، آن قدر تو را مي‌زدم تا بميري». 24

به هر حال، وقتي حفصه مي‌بيند داور، پدر اوست، که طبيعتاً بايد رعايت جانب او را بکند و در آن مجلس نيز پيامبر از حفصه گله و يا شکايتي نمي‌کند، ولي لحن سخن خود حفصه، آن قدر گزنده است که باعث مي‌شود از داور (پدر خودش) کتک بخورد و به دشمني با خدا متّهم شود؛ و باز مهر و محبت پيامبر اکرم (ص) است که او را از دست پدرش نجات مي‌دهد، با تمام وجود مي‌يابد که پيامبر اکرم (ص) بسيار بيشتر از پدر، به او مهربان است و بدي‌هاي او را تحمل مي‌کند و عکس‌العملي نشان نمي‌دهند.
باز وقتي حفصه مي‌فهمد که پدرش حتي براي شوهر کردن براي او دچار مشکل بود و به دوست قديمي خود، ابوبکر، پيشنهاد ازدواج با حفصه را مي‌دهد و ابوبکر روي مي‌گرداند، به عثمان پيشنهاد مي‌کند و او مي‌گويد فعلاً قصد ازدواج ندارم، و عمر ناراحت و عصباني شکايت آنان را نزد پيامبر اکرم (ص) مي‌برد، آن گاه پيامبر (ص) با جمله‌اي زيبا، ناراحتي عمر را از بين مي‌برد و مي‌فرمايد: «يتزوج حفصه من هو خير عثمان و يتزوج من هي خير من حفصه»25 شخصي که بهتر از عثمان است با حفصه ازدواج مي‌کند، و عثمان نيز با همسري بهتر از حفصه ازدواج مي‌کند؛ سپس پيامبر اکرم با حفصه ازدواج کرد و به ناراحتي عمر پايان داد و عثمان نيز با ام‌کلثوم دختر پيامبر اکرم (ص) ازدواج کرد؛ در اين هنگام، حفصه باز مي‌يابد که پيامبر اکرم (ص)، بهترين و با کرامت‌ترين افراد است.
اين که چرا کسي حاضر نمي‌شود حفصه را به همسري بپذيرد، بحث ديگري است که نمي‌خواهيم به آن بپردازيم، ولي آنچه مهم است اين که، وقتي حفصه و عمر اين همه بزرگواري و محبّت را از پيامبر مي‌بينند، شگفت‌زده مي‌شوند و به همين جهت وقتي حفصه با پيامبر اکرم نزاع‌ها و تندي‌هاي زيادي کرد و شايع شد که حضرت، او را طلاق داده است، عمر بر سر خود خاک ريخت و گفت: «ما يعبا الله بعمر و ابنته بعدها»26؛ «بعد از اين طلاق ديگر، خدا با عمر و دخترش اعتنايي نمي‌کند».
به هر حال، از مجموع کلمات و رفتاري که از پيامبر (ص) نقل شده و در لابه‌لاي کتاب‌هاي روايي و تفسيري نمونه‌هاي ديگر آن را پيدا کرد، فهميده مي‌شود اين برخوردها سبب جذب قلوب آنان مي‌شد.
البته اين برخوردها در آن زمان براي زنان بسيار مهم بود، زيرا آن زمان نزديک به جاهليت بود که زنان را يا مي‌کشتند و يا با آنان به گونه‌ي حيوان رفتار مي‌کردند و آنان را در ايّام عادت از خانه بيرون مي‌کردند، يا پس از مردن کسي، آنان را مانند ساير اموال ميّت به ارث مي‌بردند، و نيز با زنان مشورت نمي‌شد و کسي به سخن آنان گوش نمي‌داد و ... که آيات قرآن مقداري از اين برخوردها را بيان کرده است.
از سويي، تحمل اين برخوردها براي جامعه‌ي آن روز بسيار سخت بود، زيرا جامعه قبول نمي‌کرد مردي به همسرش شخصيت اجتماعي دهد، به سخنان او گوش دهد، به او محبّت کند و حتي اجازه دهد، زن با او قهر کند و به تندي سخن بگويد!
برخي افراد، نظير عمر، منشأ همه گرفتاري‌هاي پيامبر از سوي همسرانش را برخوردهاي خود حضرت مي‌دانستند و معتقد بودند اگر همان طور که آنان با زبانشان رفتار مي‌کردند، پيامبر نيز رفتار مي‌کرد، زنان جسور نمي‌شدند و علاوه بر آن زنان نيز جرأت نمي‌کردند روي حرف مردان حرف بزنند.27 در مقابل همه‌ي اين حرف‌ها، پيامبر تبسّم مي‌کرد و شايد با اين تبسّم، بر ساده‌انديشي برخي تأسف مي‌خورد و هدفش و راهش را که در جاهاي ديگر با صراحت بيان کرده، در درون خود زمزمه مي‌کرد که:
من نيامده‌ام تا با قهر و غلبه قدرت نظامي و زور بر ديگران برتري يابم و حکومت کنم. من نيامده‌ام تا ديگران از من بترسند و همسرم در خانه به خاطر ترس از کتک يا ترس از طلاق از من اطاعت کند، بلکه آمده‌ام خرد انسان‌ها را پرورش دهم و به آنان بياموزم که خودشان آزادانه راه حق را بيابند و در آن گام نهند. بنابراين اگر صد بار ديگر حفصه، عايشه و ... ناسازگاري کنند، آنان را با با زور تسليم نخواهم کرد؛ همان طور که حضرت نوح و حضرت لوط همسرانشان را با زور به راه حق نکشاندند؛ زيرا: {لا إِکراهَ فِي الدِّينِ} (بقره، 2 / 256)، اصلي مسلّم و غير قابل تشکيک است.

[="Tahoma"] [=&quot]اگر خدا مي‌خواست از راه زور و جبر همگان را هدايت کند، چنين مي‌کرد، ولي او خواست مردم اختيار داشته باشند. خدا راه را از چاه براي آنان بيان کرد، تا هر کسي هر مسيري را خواست، انتخاب کند: {وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکوا وَ ما جَعَلْناک عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَکيلٍ} (انعام،6 / 107)؛ «و اگر خدا مي‌خواست، آنان شرک نمي‌آوردند و ما تو را برايشان نگهبان نکرده‌ايم و تو وکيل [صاحب امتياز] آنان نيستي.» و در جايي ديگر فرمود: {فَذَکرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکرٌ. لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ} (غاشيه، 88 / 21-22)؛«پس تذکر ده، که تو تنها تذکر دهنده‌اي و بر آنان تسلط نداري». و درباره مردم فرمود: {وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَکفُرْ} (کهف، 18 / 29)؛«به آنان بگو: حقّ از جانب پروردگار است. پس هر که بخواهد ايمان بياورد و هر کس بخواهد، کافر شود» و فرمود: {إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاکراً وَ إِمَّا کفُوراً} (دهر، 76 / 3)؛ «ما راه را به او نموديم؛ يا سپاسگزار خواهد بود و يا ناسپاس». بنابراين با سخن و عمل و با گفتار و کردار بايد مردم را به راه راست هدايت کرد.
[=&quot]روش و منش پيامبر چنين بود. او مي‌خواست همه‌ي مردم و از جمله همسرانش را به اين طريق به راه راست هدايت کند و با خود سازگار سازد و به آنان اخلاق اسلامي بياموزد. قهر و غلبه و زور در اين گونه موارد تأثيري ندارد.
[=&quot]نکته‌اي که در پايان اين قسمت بيانش خالي از لطف نيست، اين است که حوادث را بايد در محدودة زماني و مکاني خود بررسي کرد، يعني وضع محيطي، اجتماعي و... را در نظر گرفت؛ مثلا ازدواج با حفصه، پاک کردن اشک چشم صفيه با دست مبارک خويش، سوار کردن او بر مرکب خويش و دل‌جويي از وي و... ممکن است امروزه اموري عادي جلوه کند، ولي اگر دقت کنيم که اين کارها در زماني اتفاق افتاده که به زن به عنوان موجودي پست نگاه مي‌شد و مردان آن روزگار به طور کلي از چنين کارهايي سرباز مي‌زدند، ارزش اين کارها بيشتر روشن خواهد شد.
[=&quot]
[=&quot]مدارا کردن
[=&quot]ويژگي ديگر پيامبر (ص) مدارا کردن با همسران و عفو و گذشت از اشتباهات آنان بود. گاهي خطاهاي همسران، تجاوز به حقوق پيامبر بود. در اين صورت حتي بدون يادآوري به آنان، از کنار اين قضيه مي‌گذشت و آنان متوجه اشتباه خود مي‌شدند و سرافکنده مي‌گشتند.
[=&quot]گاه خطاها و اشتباهات آنان در امور مربوط به ديگران بود، که پيامبر (ص) با گفتار و کرداري مناسب، آنان را متوجه مي‌کرد و اگر اشتباه آنان ناشي از جهالت بود، با بياني خوش، اين نقيصه را برطرف مي‌کرد، زيرا تبليغ احکام و هدايت انسان‌ها يکي از وظايف انبياست.
[=&quot]رجوع به بيشتر نمونه‌هاي مطرح شده مي‌تواند دليل خوبي براي اين ويژگي باشد؛ مثلاً وقتي عايشه به ايشان گفت:«دهانت بوي مغافير مي‌دهد، آيا مغافير خورده‌اي؟» حضرت فرمود:«خير، نزد زينب شربت عسل خورده‌ام». حضرت هيچ تحقيقي نکرد که آيا وي راست مي‌گويد يا نقشه‌اي کشيده، بلکه با سخت‌گيري بر خود و محرم ساختن خود از خوردن عسل، مشکل را حل کرد و سو گند ياد کرد ديگر از آن ننوشد.
[=&quot]يا هنگامي که حفصه، از بودن پيامبر اکرم با ماريه بر آشفت و نزاع به پا کرد و مشکلات فراوان به وجود آورد، به او نفرمود: تو چنين حقّي نداري، زيرا خودت در آن روزي که من طبق فرمان خداوند، تو و ساير همسرانم را بين ماندن و با زندگي ساده ساختن، و يا طلاق گرفتن مخيّر ساختم 28، اولي را اختيار کردي! و باز نفرمود: آية قرآن به من اين اختيار داده که نوبت هر کدام از زنان را که خواستم، به تأخير بيندازم و هرکدام را خواستم، مقدّم بدارم 29، حضرت بدون استفاده از حقّ قانوني خود و يا اشاره به ناسازگاري‌هاي برخي همسران، از تمامي اين امور با کمال بزرگواري گذشت.

[="Tahoma"] [=&quot]مدارا، خويشتن‌داري، کرامت و بزرگواري پيامبر اکرم (ص) در سومين شأن نزول مطرح شده در ذيل آيات اول سورة تحريم، بروز و ظهور بيشتري داري و هر انساني را شگفت‌زده مي‌کند و همگان را در مقابل اين چنين چشم‌پوشي‌ها و تغافل‌ها به خشوع مي‌کشاند.
[=&quot]سومين شأن نزول اين گونه است: حفصه پس از اين که فهميد ماريه نزد پيامبر اکرم (ص) بوده، به ناسازگاري و داد و فرياد پرداخت و سوگند پيامبر (ص) مبني بر تحريم ماريه نيز اثر نکرده و او بي‌فرزند بودن خود و حق شوهر نداشتن بعد از وفات پيامبر (ص) و نداشتن آينده‌اي مشخص را بهانه کرد، و به هيچ نحو آرام نگرفت. حضرت نيز بزرگواري کرد و از هيچ کدام از حقوق الهي و اختياراتي که زنانش به او داده بودند استفاده نکرد، بلکه تنها با بيان يک راز، يک خبر غيبي (به حکومت رسيدن ابوبکر و عمر پس از وفات خويش) در صدد برآمد که به او بفهماند وضع زندگي او و ساير همسران پس از وفات وي بدتر نمي‌شود، بلکه بهتر نيز مي‌شود. اما حفصه اين راز را با عايشه در ميان گذاشت.
[=&quot]تا اينجاي داستان، مورد اتفاق شيعه و سني است و همگي قبول دارند، و مداراي پيامبر اکرم (ص) با همسرانش روشن مي‌شود؛ ولي به نظر مي‌رسد و همچنين از آيات قرآن بر مي‌آيد که مسأله از اين حد نيز بالاتر بوده است. چون از يک طرف قرآن به حفصه و عايشه مي‌فرمايد: {فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکما}؛ «واقعا شما دو زن دلهايتان انحراف پيدا کرده است». و از طرف ديگر مي‌فرمايد: {وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَلائِکةُ بَعْدَ ذلِک ظَهِيرٌ} (تحريم، 66 / 4)؛ «و اگر شما دو زن عليه او يکديگر را ياري دهيد، خدا سرپرست اوست و جبرئيل و صالح مؤمنان و فرشتگان نيز ياور اويند».
[=&quot]اين مطلب روشن مي‌سازد که پشت پردة افشاي راز، امور ديگري در حال شکل‌گيري بوده که اين دو زن يکديگر را در آن رابطه ياري مي‌کرده‌اند و پيامبر (ص) نيز نياز به ياري داشته است.
[=&quot]از سوي ديگر، تناسب حکم و موضوع، و جزا و عمل نيز اقتضا مي‌کند که مسايل خاص ديگري نيز در کار باشد، زيرا يک افشاي راز، چنين توبيخ غلاظ و شدادي را به همراه ندارد. خصوصا طبق آنچه تا کنون گذشت، عايشه به عنوان شنونده‌ي راز هيچ گناهي مرتکب نشده، زيرا حفصه موظف بوده راز را با کسي در ميان نگذارد نه اين که عايشه هم موظف بوده نشنود. آن گاه توبيخ عايشه همراه حفصه، وجهي منطقي نخواهد داشت.
[=&quot]مجموعه‌ي اين قراين نشان مي‌دهد که به دنبال گرفتن سرّ و راز پيامبر اکرم (ص)، آنان به فکر توطئه‌هاي گوناگون افتادند که آنها گناه و سزاوار توبيخ بوده است. شايد يکي از آن توطئه‌ها، نقشه مسموم ساختن پيامبر اکرم (ص) بوده که در تفسير علي‌بن‌ابراهيم به آنان اشاره شده است.30
[=&quot]در اين هنگام خداوند پيامبرش را از افشاي سرّ و توطئه‌هاي پيرامون آن خبر داد؛ ولي حضرت در گفتگو با همسرش فقط از افشا شدن سرّ يا جلسه‌ي مخفي سخن به ميان آورد و از توطئه‌هاي آن جلسه مخفي، به ميان نياورد و آن زن با تعجب پرسيد:«چه کسي تو را با خبر ساخت؟»
[=&quot]پيامبر فرمود: «خداوند داناي آگاه به من خبر داده است».31
[=&quot]اساساً همين که زن به گونة تعجب‌آميز از پيامبر پرسيد: «چه کسي تو را با خبر ساخت؟» نشان مي‌دهد که آنان برنامه‌هاي مخفي‌اي تدارک ديده بودند که علي‌الظاهر نبايد هيچ کسي بر آن آگاهي مي‌يافت و ناگهان آن زن (حفصه) متوجه شد که پيامبر اکرم (ص) از آن برنامه‌ها خبر دارد. و گرنه احتمال اينکه عايشه پس از شنيدن خبر از حفصه، خودش از پيامبراکرم (ص) پيرامون صحت و سقم آن تحقيق کرده باشد، بعيد نبود و بنابراين جايي براي پرسش متعجّبانه «من أنباک» نمي‌ماند.
[=&quot]نکته‌اي که در بحث ما حايز اهميت است، اين است که پيامبر پرده از روي تمامي برنامه‌ها و نقشه‌هاي آنان برنداشت. در اينجا مفسران حديثي نقل کرده‌اند:
[=&quot]ما استقصي کريم قط 32؛ «هيچ‌گاه انسان کريم استقصا نمي‌کند و لغزش‌ها را پي‌گيري نمي‌کند». و يا گفته‌اند: ما زال التغافل من فعل الکرام 33؛ «از افعال انسان‌هاي با کرامت، تغافل و چشم پوشي است».
[=&quot]وقتي انساني به اين مرحله از کرامت و بزرگواري برسد که حتّي نسبت به توطئه قتل خويش تغافل کند و هيچ سخني از آن به ميان نياورد، خصوصاً وقتي که انسان متوجه شد توطئه از سوي کساني است که بيشترين لطف و عنايت را به آنان داشته است، بزرگواري و کرامت او بيشتر جلوه‌گر مي‌شود.
[=&quot]به هر حال اين عمل پيامبر چونان ساير اعمال او الگويي براي همگان است. مردي که در خانه مي‌خواهد نسبت به خانوادة خويش مديريت داشته باشد و معلمي که مي‌خواهد کلاس را اداره کند و حاکمي که خواهان ادارة جامعه است، بايد بيش از هر چيز به اصل تغافل و چشم‌پوشي فکر کند. مگر نه اين است که پيامبر با توطئه قتل خود، با گذشت و چشم‌پوشي برخورد کرد و همه را شرمنده‌ي خود ساخت؟ لااقل مرد خانه بايد از پيامبر بياموزد که گاه در مقابل بي‌اعتنايي‌ها و سخنان نسنجيده و نظاير آن با تغافل برخورد کند.

[="Tahoma"] [=&quot]در مورد برخوردهايي که همسران با يکديگر داشتند و نزاع و درگيري‌هايي که بين آنان به وجود مي‌آمد، نيز رفتار و گفتار بسيار راه گشاست. موارد زيادي از مداراي پيامبر با عايشه در بحث‌هاي گذشته مطرح شد. جاهايي که عايشه نسبت به خديجه بي‌احترامي مي‌کرد،34 مزاحم ملاقات‌هاي خصوصي پيامبر با حضرت علي مي‌گشت،35 در هنگام نماز شب خواندن پيامبر به توّهم اين که حضرت نزد ساير زنانش رفته، به تفحّص مي‌پرداخت 36 و حتّي يک مرتبه پيامبر را درحال مناجات زير پا گرفت و.... مواردي زيادي است که حضرت، با مدارا و تغافل، از کنار مسأله گذشت.
[=&quot]نظير اين موارد و حتّي بيشتر از اين را حفصه مرتکب مي‌شد و پيامبر اکرم (ص) مدارا مي‌کرد. حال چه شده است که مردان روزگار ما کوچک‌ترين ناراحتي و مشکل از سوي زنان را تحمّل نمي‌کنند و به ضرب و شتم و تهديد و ارعاب مي‌پردازند؟!
[=&quot]چرا به جاي برخورد عاطفي و محبّت‌آميز مي‌خواهند با زور بر همسر خويش پيروز شوند؟ چرا مرد و زن به جاي اينکه با محبّت و عشق هم‌ديگر را جذب کنند، به راه‌هايي نظير مهرية سنگين وشروط ضمن عقد متوسل مي‌شوند؟ چرا مسؤلان امر به جاي آموزش درس عشق و محبّت و تربيت انسان‌هاي فرهيخته و مهرپرور، به فکر دادگاه حمايت از خانواده و قوانين خشک و بي‌روح افتاده‌اند؟!
[=&quot]البته ناگفته نماند که تشکيل دادگاه تصويب قوانين حمايت از خانواده خوب است، ولي عشق و محّبت، کاربرد بيشتري دارد و بهتر است.
[=&quot]
[=&quot]زبان عذر خواهي
[=&quot]خصوصيت ديگر پيامبر زبان عذرخواهي داشتن آن حضرت است. ايشان در جاهايي از کار خويش عذر‌خواهي مي‌کرد که هر شخص منطقي و با انصافي، حکم به برائت آن حضرت مي‌داد. صرف نظر از اينکه پيامبر معصوم است و گناهي انجام نمي‌دهد و گذشته از اين که او از فکري سرشار و قدرت تصميم‌گيري بالا برخوردار است و آنچه انجام مي‌دهد، نه تنها صلاح امّت اسلامي، بلکه صلاح جامعه‌ي بشريت است، با اين حال، از کارهاي خود که ضرري متوجه شخص خاصي مي‌نمود، عذرخواهي‌مي‌کرد.
[=&quot]در جنگ خيبر، پدر، عمو، شوهر و برخي خويشان ديگر صفيه کشته شدند و مقصّر اصلي خود آنان بودند. کارشکني‌ها و آزارهايشان امر پوشيده‌اي نيست، ولي پيامبر (ص) در مورد کشته شدن آنان از صفيه عذرخواهي کرد و فرمود: «از تو عذري مي‌خواهم که خويشانت کشته شدند، ولي آنان بودند که عليه من توطئه کردند».37 اين عذرخواهي از ويژگي‌هايي است که اثر بسيار مثبتي در زندگي و رفع اختلافات دارد.
[=&quot]
[=&quot]عذر پذيري
[=&quot]از ويژگي‌هاي ديگر پيامبر، عذر پذيري ايشان بود. آن قدر پيامبر عذرها را قبول مي‌کرد که حتّي منافقان سخن را از حدّ گذراندند و گفتند: «او زودباور است و هر چيزي که به او گفته شود، قبول مي‌کند». آية قرآن در صدد دفاع از پيامبر برآمد و فرمود: {وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَکمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْکمْ} (توبه، 9 / 61)
[=&quot]و از ايشان [منافقان] کساني هستند که پيامبر را آزار مي‌دهند و مي‌گويند: او زودباور است. بگو: زودباوري‌اش به نفع شماست. او به خدا ايمان دارد و در جهت نفع شما [خبرها را] باور مي‌کند و براي کساني از شما که ايمان آورده‌اند، رحمت است.
[=&quot]پيامبر در زندگي خانوادگي همين‌گونه بود و در صدد تحقيق بر نمي‌آمد که عذر طرف مقابل، واقعي است يا ظاهري. سوده مي‌گويد:
[=&quot]بعد از جنگ بدر وقتي به اتاقم برگشتم، سهيل بن عمرو را ديدم که در گوشه‌اي از حجره‌ام دست‌هايش را با طناب به گردنش بسته است. گفتم: «با دست خودت ذلت را پذيرفتيد! چرا با بزرگواري مرگ را پذيرا نشديد؟!»
[=&quot]ناگهان کلام رسول خدا (ص) مرا متنبّه ساخت که فرمود: «اي سوده! آيا بر خدا و رسول او تحريک و ترغيب مي‌کني؟»
[=&quot]گفتم: «اي رسول خدا! سوگند به آنکه تو رابه حق مبعوث کرد، هنگامي که سهيل بن عمرو را به اين حالت ديدم، اختيار از کفم بيرون رفت و گفتم آنچه را که گفتم».38
[=&quot]روشن است که به مجرّد عذرآوردن پيامبر راضي شد و ديگر دنبال قضيه را نگرفت که آيا واقعاً بي‌اختيار اين سخن از دهان سوده خارج شد يا قصد تحريک داشته است.
[=&quot]به اميد اين که قطره‌اي از اخلاق و روش پيامبر اکرم (ص) در ما مسلمانان ايجاد شود تا بتوانيم زندگي‌هاي با صفا و صميميّت داشته باشيم و بتوانيم خود را مسلمان پيرو سنت او بناميم.
[=&quot]

[="Tahoma"] [=&quot]. در اينکه آن زن چه کسي بود، نيز اختلاف است برخي گفته‌اند زينب دختر جحش و برخي گفته‌اند سوده، و برخي ام‌سلمه و برخي گفته‌اند حفصه.
[=&quot]2. مغافير گياهي بدبو است.
[=&quot]3. مجمع البيان، والدرّ المنثور، ذيل آيه؛ بحارالانوار، 22 / 228.
[=&quot]4. بحارالانوار، 22 / 229، الدر المنثور. ذيل آيه؛ روح المعاني، 15 / 224.
[=&quot]5. تفسير علي‌بن‌ابراهيم قمي 20 / 375؛ بحارالانوار، 22 / 239؛ روح المعاني، 15 / 224.
[=&quot]6. تفسير علي‌بن‌ابراهيم قمي، 2 / 375.
[=&quot]7. مشربه‌ي ابراهيم: منزل مسکوني ماريه همسر پيامبر.
[=&quot]8. تفاسير شيعه و سني، ذيل آيه.
[=&quot]9. مجمع البيان، 9 / 135، همچنين ر. ک: روح المعاني و تفسيرالمقياس، تفسير ابن‌عباس، ذيل آيه.
[=&quot]10. مجمع البيان، همان؛ همچنين ر. ک: تفسير قمي، 2 / 321.
[=&quot]11. شرح نهج‌البلاغه، 9 / 159.
[=&quot]12. ر. ک: تفسير قمي، ذيل آيه {إِنْ جاءَکمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ...} همچنين ر. ک: تفسيرالميزان، ذيل آيات «افک» در اوايل سوره نور.
[=&quot]13. سيرة ابن‌هشام، 4 / 644 -647؛ بحارالانوار، 22 / 193-197 و 201-205.
[=&quot]14. مغازي، 2 / 693.
[=&quot]15. سيرة ابن‌هشام، 4 / 352.
[=&quot]16. فرهنگ دهخدا، 14 / 20498.
[=&quot]17. سيرة ابن‌هشام، 4 / 643، الکامل في التاريخ، 2 / 5.
[=&quot]18. در بحارالانوار، 22 / 467 آمده است: عايشه از زنان ديگر اجازه خواست پيامبر در حجرة او به استراحت بپردازد.
[=&quot]19. بحارالانور، 22 / 243.
[=&quot]20. اسدالغابه، 7 / 169.
[=&quot]21. همان، مسند احمد، 6 / 337.
[=&quot]22. اسدالغابه، 7 / 58.
[=&quot]23. همان / 68.
[=&quot]24. مجمع البيان، ذيل آيات 28 تا 33 سوره احزاب.
[=&quot]25. اسدالغابه، 7 / 67.
[=&quot]26. همان / 68.
[=&quot]27. نمونه‌هايي از آن سخنان را در بخش دوم از فصل اول کتاب شيوه همسرداري پيامبر (ص) به گزارش قرآن و سنت / 48 تا 51.
[=&quot]28. اشاره به آيات 28 و 29 از سوره احزاب است.
[=&quot]29. اشاره به آيه 51 سوره احزاب است.
[=&quot]30. تفسير علي بن ابراهيم قمي، ذيل آيه.
[=&quot]31. سوره تحريم، آية 3.
[=&quot]32. روح المعاني، 15 / 223، دارالفکر (بيروت).
[=&quot]33. همان.
[=&quot]34. نقش عايشه در تاريخ اسلام، 1 / 86.
[=&quot]35. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، 9 / 195.
[=&quot]36. مفاتيح الجنان، اعمال شب پانزدهم شعبان.
[=&quot]37. کنزالعمال، 13 / 637، حديث 37906.
[=&quot]38. سيره ابن هشام، 1 / 645.[=&quot]

سلام...ازدوستان مطلع ی سوالی داشتم...
دلایل چند همسره بودن پیامبر چی بوده؟؟؟لطفا پاسخ دقیق و علمی باشه...

موضوع قفل شده است