داستان آدم در قرآن

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
داستان آدم در قرآن

نکته عجیب این است که در قرآن کریم قضیه و داستان آدم ابوالبشر آمده‏ ولی به عنوان یک تعلیم دیگری نه به عنوان شهادت بر توحید و اینکه به‏ دلیل اینکه زندگی بشر به آنصورت آغاز شده پس به خدائی خدا اعتراف کنید .

البته قرآن کریم خلقت آدم را به کیفیت خاصی بیان فرموده که کم و بیش‏ می‏دانیم و نظریه‏های علم الحیات هم به فرض اینکه به حد تحقیق رسیده‏ باشد و قانون اشتقاق انواع مسلم باشد ، دلیلی در دست نیست که امکان اینکه یک انقلاب دفعی پیش آید و یک جهش عظیم رخ دهد و در مدت کمی‏ یک توده خاک به یک انسان سوی معتدل تبدیل شود ، یعنی مراحلی که باید در طول قرنها و نسلها فراهم شود در تحت یک شرایط دیگر با سرعت فراهم‏ گردد ، و حتی خلاف سنن جاریه تکوین حیات هم نیست .

در سنن تکوین ، با اختلاف‏ شرایط و احوال ، سرعت و بطئ یک حرکت تغییر می‏کند ، همان طوری که مانعی‏ نیست ، برعکس ، حرکتی را کندتر کنند نظیر آنکه در شرایط معینی دوره‏ کودکی و جوانی و پیری را طولانی‏تر کنند و خیلی هم طولانی‏تر کنند .

به هر حال ، مقصود توضیح این روش تعلیماتی قرآن بود که در مسأله توحید به موضوع آغاز حیات متمسک نشده و نگفته به دلیل اینکه حیات و زندگی‏ آغازی و شروعی دارد خواه آنکه از یک سلول آغاز شده باشد یا از یک موجود چند میلیون سلولی به این دلیل خدا را بشناسید .
داستان آدم ابوالبشر را هم به منظور دیگری بیان‏ کرده . منظور از آن داستان تعلیمات دیگری است و شاید کمتر داستانی است‏ که مانند داستان آدم پر نکته باشد.

این داستان برای بیان بالا بردن مقام انسان و اینکه انسان اگر به مرتبه تعلیم اسماء الهی برسد از فرشتگان بالاتر است ، فرشتگان در پیشگاه چنین فردی خضوع می‏کنند و سجده می‏آورند ، برای تنبیه به‏ دشمنی شیطان و آگاه کردن بشر که به وسوسه‏های درونی خود توجه داشته باشد که او را از راه به در نبرد ، برای تکبر آمده که یک تکبر شیطان را از قرب الهی بیرون راند ، برای تنبیه به خطرات طمع و سقوطی که انسان از درجات عالی به واسطه تخلف اوامر الهی می‏کند آمده ، برای اشعار به مقام‏ عالی و استعداد بزرگترین مقامی که انسان دارد آمده و آن مقام خلافت الهی‏ است ، و بالاخره به یک سلسله تعلیمات اخلاقی و عرفانی در آن قضیه اشاره‏ شده :

" « وإذ قال ربک للملائکةإنی جاعل فی الارض خلیفه قالوا أتجعل فیها من‏ یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک قال‏إنی أعلم ما لا تعلمون و علّم آدم اسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکة فقال أنبئونی‏ بأسماء هؤلاءإن کنتم صادقین قالوا سبحانک لا علم لناإلا ما علمتناإنک‏ أنت العلیم الحکیم قال یا آدم أنبئهم بأسمائهم فلما أنباهم بأسمائهم‏ قال ألم أقل لکم‏إنی أعلم غیب السموات و الارض و أعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون »"( بقره ، 30 - . 33 )

یعنی آن زمان که پروردگار توبه فرشتگان گفت من در زمین جانشین قرار خواهم داد ، گفتند آیا می‏خواهی مخلوقی در زمین قرار دهی که فساد و خونریزی می‏کند و حال آنکه ما ترا تسبیح و حمد و تقدیس می‏کنیم ؟

خداوند گفت : من‏ چیزی می‏دانم که شما نمی دانید .

سپس تمام نامها را به آدم یاد داد ، بعد آنان‏ را بر فرشتگان عرضه داشت و گفت :
اگر راست می‏گویید به من بگویید نام‏ اینها چیست ؟

گفتند : ما جز آنچه تو به ما آموخته‏ای نمی دانیم ، البته تویی‏ دانا و حکیم .

گفت : ای آدم ! تو نامهای آنها را به اینها بگو .

چون آدم‏ نامهای آنها را گفت ، خداوند گفت : من به شما نگفتم که من از نهان و سرّ آسمان و زمین آگاهم ؟ آنچه شما ظاهر سازید و آنچه پنهان دارید همه را می‏دانم .

انسانها همه از یک پدر و مادرند


در قرآن آیاتی دلالت زیادی بر این مدعا دارد که انسانها همگی از نسل یک پدر و مادر خاص هستند.

دسته اول آیاتی که انسانها را به عنوان فرزند آدم مورد خطاب قرار داده است:

یا بَنی آدَمَ خُذُوا زینَتَکُم عِندَکُلّ مَسجِد اعراف/31

وَ لَقَد کَرّمنا بَنی‌ آدَم اسراء/70

دسته دوم آیاتی که محتوای آنها تصریح بر نشات گرفتن انسانها از اصل و ریشه‌ای واحد یعنی انسانی مشخص است:

یا بَنی آدَمَ لا یَفتِنَنّکُمُ الشَیطانُ کَما اَخرَجَ اَبَوَبکُم مِنَ الجَنّه اعراف/27

دست سوم شامل آیاتی است که تفاوت میان نحوة خلقت نخستین انسان و ادامه نبیل او را بیان می‌کند:

وَ بَدَاَ خَلَقَ الاِنسانَ مِن طین ثمّ جَعَلَ نَسلَهُ مِن سُلالَهٍ مِن ماءٍ مَهینِ(سجده 7)

این آیه شریفه انسانها را از نسل انسان خاصی دانسته که خلقت او از «نطفه» نبوده است بلکه از «گل» بوده و از این جهت در مقایسه با نحوة خلقت نسل و ذریه‌اش یک استثناء تلقی می‌شود.

اشاره به اینکه انسان از خاک و گل خلق شده همانطور که می‌تواند اشاره به خارق‌العاده و استثنایی بودن او داشته باشد، ممکن است دلالت بر این نکته داشته باشد که مبدا و منشا نخستین تطورات و تحولاتی که در نهایت منجر به پیدایش این موجود زنده شده، خاک بوده است.

نتایج حاصل از آیات خلقت انسان

نتایجی که از آیات قرآن کریم در باب خلقت انسان , نحوه آفرینش و ابعاد وجودی او می توان استنباط کرد به شرح زیراست :

1-موجوداتی که انسان نامیده می شوند دارای اصل و ریشه مشترکی هستند واز یک مرد و زن بوجود آمده اند.

2-این پدر و مادر خاص که نخستین انسانها هستند واز یک مرد و زن بوجود آمده اند.

3-انسان علاوه بر بعد جسمانی دارای گوهر غیر مادی نفس یا روح است.

4-حیات نفوس و ارواح انسانی مقدم بر جسم نیست و با حیات جسمانی آغاؤ می شود.

5-حقیقت انسان و انسانیت او به روح اوست نه جسم فناپذیر او ( اصالت روح).

منبع: بیست گفتار
نویسنده: شهید مطهری
صفحه334-339

در حدیثی که شیعه و سنی روایت کرده‌اند و در شیعه در کتاب اصول کافی آمده است که:

اِنًّ الله َتَعالی خَلَقَ المَلائکة وَ رَکَبَ فیهِِمُ العَقلَ وَ خَلَقَ البَهائِمَ وَ رَکَبَ فیهِمُ الشَّهوَةَوَ خَلَقَ الاِنسانَ وَ رَکَبَ فیهِ العَقلَ وَ الشَّهوة .

خداوند متعال فرشته را آفرید و او را از عقل محض ساخت و حیوان را آفرید و او را از شهوت محض ساخت و انسان را آفرید و در انسان این دو رایعنی سرشت فرشته و سرشت حیوان را با یکدیگر ترکیب کرد و از او انسان آفریده شد.

این ترکیب انسان به تعبیر حدیث از جنبه فرشته‌ای و جنبه حیوانی، قهراً در انسان دو گرایش متضاد به وجود آورده، گرایشی رو به بالا و گرایشی رو به پائین، گرایشی آسمانی و گرایشی زمینی، آنگاه خدا به انسان عقل و اراده داده است و او را در میان این دو راه مختار کرده است.

منبع : کتاب فطرت
نویسنده : شهید مرتضی مطهری
صفحه :106

آفرينش حضرت آدم (علیه السلام)
در قرآن 17 بار سخن از حضرت آدم ـ عليه السلام ـ به ميان آمده.[1] در اين جا به بخشي از زندگي ايشان كه در قرآن آمده با توجه به روايات و گفتار مفسران، اشاره مي‌كنيم:
آفرينش آدم، و نگاه او به نورهاي اشرف مخلوقات
آدم از دو بعد تشكيل شده، جسم و روح. خداوند نخست جسم او را آفريد، سپس روح منسوب خود را در او دميد،‌و به صورت كامل او را زنده ساخت.
از آيات مختلف قرآن و تعبيرات گوناگوني كه دربارة چگونگي آفرينش انسان آمده به خوبي استفاده مي‌شود كه انسان در آغاز، خاك بوده است،[2] سپس با آب آميخته شده است و به صورت گِل درآمده است،[3] و بعد به گل بدبو (لجن) تبديل شده،[4] سپس حالت چسبندگي پيدا كرده،[5] سپس به حالت خشكيده درآمده و هم چون سفال گرديده است.[6]
فاصلة زماني اين مراحل كه چند سال طول كشيده، روشن نيست.
اين قسمت نشان دهندة مراحل تشكيل جسم آدم است، كه همچنان تكميل شد تا به صورت يك جسد كامل درآمد. در كتاب ادريس[7] آمده: روزي حضرت ادريس پيامبر، به ياران خود رو كرد و گفت: روزي فرزندان آدم در محضر او پيرامون بهترين مخلوقات خدا به گفتگو پرداختند، بعضي گفتند: او پدر ما آدم ـ عليه السلام ـ است، چرا كه خداوند او را با دست مرحمت خود آفريد، و روح منسوب به خود را در او دميد، و به فرمان او، فرشتگان به عنوان تجليل از مقام آدم ـ عليه السلام ـ، او را سجده كردند، و آدم را معلم فرشتگان خواند، و او را خليفة خود در زمين قرار داد، و اطاعت او را بر مردم واجب نمود. جمعي گفتند: نه بلكه بهترين مخلوق خدا فرشتگانند كه هرگز نافرماني از خدا نمي‌كنند، و همواره در اطاعت خدا به سر مي‌برند، در حالي كه حضرت آدم ـ عليه السلام ـ و همسرش بر اثر ترك اَوْلي از بهشت اخراج شدند، گرچه خداوند توبة آنها را پذيرفت و آنان را هدايت كرد، و به ايشان و فرزندان با ايمانشان وعدة بهشت داد. گروه سوم گفتند: بهترين خلق خدا جبرئيل است كه در درگاه خدا امين وحي مي‌باشد. گروه ديگر سخن ديگر گفتند. گفتگو به درازا كشيد تا اين كه حضرت آدم ـ عليه السلام ـ در آن مجلس حاضر شد و پس از اطلاع از ماجرا، چنين فرمود: اي فرزندانم! آن طور كه شما فكر مي‌كنيد نادرست است. هنگامي كه خداوند مرا آفريد و روحش را در من دميد، بلند شده و نشستم. همين طور كه به عرش خدا مي‌نگريستم، ناگهان پنج نور بسيار درخشان را ديدم. غرق در پرتو انوار آنها شدم و از خداوند پرسيدم اين پنج نور كيستند؟ خداوند فرمود: «اين پنج نور، نورهاي اشرف مخلوقات، باب‌ها و واسطه‌هاي رحمت من هستند، اگر آنها نبودند تو و آسمان و زمين و بهشت و دوزخ و خورشيد و ماه را نمي‌آفريدم.»
پرسيدم: خدايا نام اينها چيست؟ فرمود: به عرش بنگر. وقتي به عرش نگاه كردم، اين نامها را مشاهده نمودم: «بارقليطا، ايليا، طيطه، شَبَر، شُبَير» (كه به زبان سرياني است، يعني محمد، علي، فاطمه، حسن و حسين ـ عليهم السلام ـ) بنابراين برترين مخلوقات اين پنج تن هستند.[8]
فرشتگان و سجده بر آدم ـ عليه السلام
آدم داراي دو بُعد است: جسم و روح انساني. جسم او به حكم مادي بودنش، او را به امور منفي دعوت مي‌كرد و روح او به حكم ملكوتي بودنش او را به امور مثبت فرامي‌خواند. فرشتگان جنبه‌هاي مثبت آدم ـ عليه السلام ـ را بر اساس فرمان خدا، ديدند، و بدون چون و چرا آدم را سجده كردند، يعني در حقيقت خدا را در راستاي تجليل از آدم سجده نمودند.[9]
ولي ابليس جنبة منفي آدم، يعني جسم او را مورد مقايسه قرار داد، و از سجده كردن آدم خودداري نمود، و فرمان خدا را انجام نداد.
درست است كه سجده بر آدم ـ عليه السلام ـ واقع شده و آدم ـ عليه السلام ـ قبلة اين سجده قرار گرفت. ولي همة انسانها در اين افتخار شركت دارند، چرا كه لياقت و استعدادهاي ذاتي آدم موجب چنين تجليلي از مقامش گرديد، و چنين لياقتي در ساير انسانها نيز وجود دارد. از اين رو در روايات معراج نقل شده: در يكي از آسمانها، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به جبرئيل فرمود: «جلو بايست تا همة ما و فرشتگان به تو اقتدا كنيم.»
جبرئيل پاسخ داد: «از آن هنگام كه خداوند به ما فرمان داد تا آدم را سجده كنيم، بر انسانها پيشي نمي‌گيريم، و امام جماعت آنها نمي‌شويم».
و نيز هنگامي كه آدم ـ عليه السلام ـ از دنيا رفت، فرزندش «هِبَةُ الله» به جبرئيل گفت: «جلو بايست و بر جنازة آدم ـ عليه السلام ـ نماز بخوان». جبرئيل در پاسخ گفت: «اي هِبَةُ الله! خداوند به ما فرمان داد تا آدم را در بهشت سجده كنيم، بنابراين براي ما روا نيست كه امام جماعت يكي از فرزندان آدم ـ عليه السلام ـ قرار گيريم.»[10]
تكبر و سركشي ابليس
ابليس گرچه فرشته نبود[11] ولي از عابدان ممتاز خدا با نام «حارث» در ميان كرّوبيان و فرشتگان، به عبادت خدا اشتغال داشت، و به فرمودة حضرت علي ـ عليه السلام ـ، «او شش هزار سال خدا را عبادت نمود، كه معلوم نيست از سالها دنيا است يا سالهاي آخرت، در عين حال لحظه‌اي تكبر، همة عبادت او را پوچ و نابود ساخت».[12]
همة فرشتگان فرمان حق را به طور سريع اجرا كردند، ولي ابليس بر اثر تكبر، از سجده نمودن خودداري ورزيد، و در صف كافران قرار گرفت.[13] مطابق آية 34 بقره، ابليس در اين نافرماني، مرتكب سه انحراف و خلاف شد:
1. خلاف عملي: چنان كه تعبير به «اَبي» (سركشي كرد) بيانگر آن است، كه موجب فسق او شد.
2. خلاف اخلاقي: چنان كه تعبير به «اِستَكْبَرَ» (تكبير ورزيد) حاكي از آن است كه موجب خروج او از بهشت، و داخل شدنش به دوزخ گرديد.
3. خلاف عقيدتي، كه با مقايسة كبر آميز خود، عدل الهي را انكار كرد «وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ؛ از كافران گرديد». خداوند به ابليس خطاب كرد و فرمود: «اي ابليس! چه چيز مانع تو شد كه از سجده كردن مخلوقاتي كه با قدرت خود آن را آفريدم سرباز زدي؟» ابليس در پاسخ خدا، نه تنهاعذرخواهي نكرد، بلكه با مقايسة غلط خود كه مقايسة جسم خود با جسم آدم بود گفت: «من از آدم بهترم، مرا از آتش آفريده‌اي، ولي آدم را از گِل و آتش بر گل برتري دارد.
پی نوشت:
[1] . و هشت بار ديگر به عنوان «يا بَنِي آدم».
[2] . حج، 5.
[3]. انعام، 2.
[4] . حجر، 28.
[5] . صافات، 11.
[6] . الرحمن، 14.
[7] . كتاب ادريس در سال 1895 ميلادي در لندن به زبان سرياني چاپ شده است و روايت فوق در صفحة 514 و 515 آن آمده است.
[8] . عليٌّ و الحاكمون، تأليف استاد دكتر محمد صادقي، ص 53.
[9] . تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 58.
[10] . تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 58.
[11] . به گفتة قرآن، ابليس از نژاد جن بود، كه در جمع فرشتگان عبادت مي‌كرد. (كهف، 50)
[12] . نهج البلاغه، خطبة 192.
[13] . بقره، 34.
موضوع قفل شده است