جمع بندی اعتقاد به حکومت خلفا از سوی چه کسی مطرح شد؟

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اعتقاد به حکومت خلفا از سوی چه کسی مطرح شد؟

اعتقاد به حکومت خلفا از سوی چه کسی مطرح شد؟ آیا کسی که خلفا را قبول ندارد به ایمانش خدشه وارد می شود؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد سید محسن

با سلام
اعتقاد به حکومت خلفا را باید در عصر سقیفه بنی ساعده و جریانات پس از رحلت پیامبر دنبال کنیم آنهایی که در سقیفه بنی ساعده اجتماع کردند و ابوبکر را پس از کشمکشهای سیاسی و مباحثی که ردو بدل شد به عنوان خلیفه اول مشخص کردند همان افراد اعتقادبه خلیفه را واجب دانستند و برای این امر از مردم به زور بیعت گرفتند و برای این کار طبق اذعان و اعتراف منابع اهل سنت به زور وارد خانه علی (علیه السلام) شده و درب خانه ان حضرت را آتش زده و خواهان بیعت از او شدند ادعای آنها این بود که پیامبر جانشینی معین نکرده در حالی که شواهد متعددی بر جانشینی حضرت علی بود اما این حق را از او ربودند و گفتند مردم باید خلیفه را مشخص کنند پس در سقیفه ابوبکر روی کار آمد اما در دوران خلیفه دوم با این که میگفتند مردم باید خلیفه را مشخص کنند کما این که پیامبر هم مشخص نکرد به ناگاه دیدند ابوبکر خلیفه دوم را خود شخصا معرفی نمود و باید به او هم معتقد میشدند همینطور خلیفه سوم که باز بر خلاف روش پیامبر و روش ابوبکر از سوی عمر با تشکیل شورای شش نفره عثمان معین گردید به حکومت او هم باید معتقد میشدند لاجرم پس از این که مردم عثمان را از حکومت عزل کرده و او را کشتند علی رغم عدم میل باطنی حضرت علی به حکومت مردم خواهان بیعت با او شدند و او را به عنوان حاکم اسلامی انتخاب نمودند اما برخی به خاطر دشمنی با حضرت علی حاضر به بیعت با او نشدند ولی حضرت فرمود آنها را رها نمیایید و زور و اجباری برای بیعت در کار نبود به خلاف خلفای پیشین.
اما این که عدم اعتقاد خللی به ایمان وارد میکند یانه باید عرض کنم اعتقاد به خلفت در نزد اهل سنت لازم است اما در نزد شیعیان ولایت و خلافت از آن حضرت علی است و او جانشین پیامبر است

آیا بحث جانشینی حتما باید از جانب خود پیامبر تعیین میشد؟مثلو به شخصه من امروزه معتقدم حاکم یه مملکت نبای جانشین خودش(که عموما فامیل خودش هم هست) به حاکمی منصوب کنه ، این طوری میشه حکومت پادشاهی

muiacir;540091 نوشت:
آیا بحث جانشینی حتما باید از جانب خود پیامبر تعیین میشد؟مثلو به شخصه من امروزه معتقدم حاکم یه مملکت نبای جانشین خودش(که عموما فامیل خودش هم هست) به حاکمی منصوب کنه ، این طوری میشه حکومت پادشاهی

سلام علیکم،
مطابق قرآن حکومت تنها از آن خداست

... إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّـهِ ... [یوسف، ۴۰]
... تنها حکمفرمای عالم وجود خداست ...

که البته علت حکومت او هم به مالکیت او برمی‌گردد:

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّ‌حْمَـٰنِ الرَّ‌حِيمِ يُسَبِّحُ لِلَّـهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْ‌ضِ ۖ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ ۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ‌ [التغابن، ۱]

بسم الله الرحمن الرحيم هر چه در آسمانها و زمین است همه به تسبیح و ستایش خدا مشغولند که سلطنت ملک هستی و ستایش (اهل عالم) برای اوست و او بر هر چیز تواناست.

و حکومت را فقط او می‌تواند به دیگران ببخشد:

قُلِ اللَّـهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ ... [آل‌عمران، ۲۶]
بگو (ای پیغمبر): بار خدایا، ای پادشاه ملک هستی، تو هر که را خواهی ملک و سلطنت بخشی و از هر که خواهی ملک و سلطنت بازگیری ...

از مثال‌های معروف آن ماجرای به حکومت رسیدن طالوت علیه‌السلام است:

وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّـهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا ۚ قَالُوا أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ ۚ قَالَ إِنَّ اللَّـهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ ۖ وَاللَّـهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ ۚ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ [البقرة، ۲۴۷]
پیغمبرشان به آنها گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما برانگیخت. گفتند که از کجا او را بر ما بزرگی و شاهی رواست در صورتی که ما به پادشاهی شایسته‌تر از اوییم و او را مال فراوان نیست. رسول گفت: خداوند او را برگزیده و در دانش و توانایی و قوت جسم فزونی بخشیده، و خدا ملک خود را به هر که خواهد بخشد، که خدا به حقیقت توانگر و داناست.

و مثال دیگرش حضرت داوود علیه‌السلام است:

فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللَّـهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّـهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ ... [البقرة، ۲۵۱]
پس به یاری خدا کافران را شکست دادند و داود (علیه السّلام) امیر آنها جالوت را کشت و خدایش پادشاهی و فرزانگی عطا فرمود و از آنچه می‌خواست بدو بیاموخت ...

و نکته‌ی جالب اینجاست که حضرت داوود علیه‌السلام پیامبر یهود شدند اما همچنان حضرت طالوت علیه‌السلام پادشاه یهود بودند و تا خداوند ایشان را خلع نمی‌کردند حضرت داوود علیه‌السلام اجازه‌ی حکومت نداشتند، یعنی حکومت از طرف خداست و اگر به کسی بدهد کس دیگری جز خود خداوند نمی‌تواند آن حکومت را از او سلب کند ...
این به آن معنا نیست که اگر کسی به جای کسی که خداوند به او حکومت داده است بخواهد بنشیند هرگز نتواند، ولی مشروعیت نخواهد داشت اگرچه همه هم بر حکومت او متفق‌القول باشند، در این صورت شخصی که حکومت را غصب کرده است غاصب خواهد بود چون حکومت جز به امر خداوند مشروعیت نمی‌یابد. در همین رابطه از معصوم علیه‌السلام سؤال شد که آیا مطابق قرآن خداوند به بنی‌امیه حکومت را بخشیده است؟ ایشان فرمودند که اگر کسی به تو لباسی دهد و کس دیگری آن را از نو به زور بگیرد آن لباس از آن او خواهد شد یا او تنها دزد و غاصب لباس است؟ موضوع اینجاست که حکومت عطیه‌ی خداوند است و اینطور نیست که به زور اعمال هم بشود ... در قرآن هم با لفظ «بخشیدن» بیان شده است (بخشش در دل خود ضمانت اجرایی را نمی‌رساند بلکه به معنای اعطای حق است) ... این حکومت در زمان ظهور به سر جای خودش باز می‌گردد که خداوند ایشان را وارثان زمین می‌گرداند تا زمین را پر از عدل و داد کنند بعد از آنکه از ظلم و جور پر شده باشد ...
و بعد در آستانه‌ی قیامت دیگر غصب حکومت و ... نداریم چون خداوند در قیامت حکومت خود را با زور اعمال می‌کند و کسی را یارای ایستادگی مقابل خداوند نیست:
... لِّمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ۖ لِلَّـهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ‌ [غافر، ۱۶]
... در آن روز سلطنت عالم با کیست؟ با خدای یکتای بس قاهر منتقم است.

اهل سنت اما در اعتقاد به خلفا آنطور که جناب کارشناس محترم فرمودند یک مشکل بزرگ دارند چون در صحیحین خود دارند که عمر دراواخر عمر خود گفته است که بعد از رسول خدا صل‌الله‌علیه‌وآله ترس از تفرقه داشتیم به همین دلیل به صورت عجولانه یک نفر دستش را دراز کرد (ابوبکر) و یک نفر سریع با او بیعت کرد (عمر) تا قائله بخوابد و آگاه باشید که اگر بعد از این کسی خواست چنین کند هم بیعت‌کننده و هم بیعت‌شونده را فی‌المجلس گردن بزنید! بنابراین دو حالت دارد، یا این گردن زدن حکم دین است که در این صورت باید در مورد خودش و ابوبکر هم اجرا می‌شد و یا حکم دین نیست که در این صورت بدعت جناب عمر می‌باشد، آن هم بدعتی که در آن خون دو مسلمان به همین راحتی مباح می‌شود!
اگرچه این تنها مشکلی که اهل سنت با آن روبرو هستند هم نیست ... مثلاً ایشان می‌گویند پیامبر خدا برای خود جانشینی تعیین نکرد، از ایشان می‌پرسیم پس چرا ابوبکر این کار را کرد؟ می‌گویند (با ایشان بحث کردم و جوابشان این بود، از خودم نمی‌گویم) برای اینکه تفرقه‌ای که بعد از رسول خدا داشت در سقیفه بنی‌ساعده پیش می‌آمد تکرار نشود! حالا سؤال اینجاست که آیا رسول خدا امت را در معرض خطر تفرقه قرار داده بودند و ابوبکر این بصیرت را داشت که برای عدم پیدایش تفرقه باید جانشین تعیین کرد؟ یا آیا ابوبکر به حفظ دین خدا دلسوزتر از رسول خدا بوده است؟ اگر این کار ابوبکر درست بود چرا عمر روش دیگری را در پیش گرفت که در آن چندین شرط گذاشته شده است که اگر فلان نشد هرکه مخالف بود را گردن بزن و ... آن هم گردن کسانی را که در آن زمان از بزرگان امت بودند! به همین راحتی گردن بزنند!؟

بگذریم ...
یا علی

پرسش:
اعتقاد به حکومت خلفا از سوی چه کسی مطرح شد؟ آیا کسی که خلفا را قبول ندارد به ایمانش خدشه وارد می شود؟

پاسخ:
اعتقاد به حکومت خلفا را باید در عصر سقیفه بنی ساعده و جریانات پس از رحلت پیامبر دنبال کنیم آنهایی که در سقیفه بنی ساعده اجتماع کردند و ابوبکر را پس از کشمکش های سیاسی و مباحثی که ردو بدل شد به عنوان خلیفه اول مشخص کردند همان افراد اعتقاد به خلیفه را واجب دانستند و برای این امر از مردم به زور بیعت گرفتند و برای این کار طبق اذعان و اعتراف منابع اهل سنت به زور وارد خانه علی (علیه السلام) شده و درب خانه ان حضرت را آتش زده و خواهان بیعت از او شدند

ادعای آنها این بود که پیامبر جانشینی معین نکرده در حالی که شواهد متعددی بر جانشینی حضرت علی بود اما این حق را از او ربودند و گفتند مردم باید خلیفه را مشخص کنند پس در سقیفه ابوبکر روی کار آمد اما در دوران خلیفه دوم با این که میگفتند مردم باید خلیفه را مشخص کنند کما این که پیامبر هم مشخص نکرد به ناگاه دیدند ابوبکر خلیفه دوم را خود شخصا معرفی نمود و باید به او هم معتقد میشدند همینطور خلیفه سوم که باز بر خلاف روش پیامبر و روش ابوبکر از سوی عمر با تشکیل شورای شش نفره عثمان معین گردید به حکومت او هم باید معتقد میشدند

لاجرم پس از این که مردم عثمان را از حکومت عزل کرده و او را کشتند علی رغم عدم میل باطنی حضرت علی(علیه السلام) به حکومت مردم خواهان بیعت با او شدند و او را به عنوان حاکم اسلامی انتخاب نمودند اما برخی به خاطر دشمنی با حضرت علی(علیه السلام) حاضر به بیعت با او نشدند ولی حضرت فرمود آنها را رها نمایید و زور و اجباری برای بیعت در کار نبود به خلاف خلفای پیشین.
اما این که عدم اعتقاد خللی به ایمان وارد میکند یانه؟ باید عرض کنم اعتقاد به خلافت در نزد اهل سنت لازم است اما در نزد شیعیان ولایت و خلافت از آن حضرت علی(علیه السلام) است و او جانشین پیامبر است.

موضوع قفل شده است