آداب گفتگو از ديدگاه قرآن
تبهای اولیه
[="Tahoma"] ادامه دارد ...
[="]آداب گفتگو از ديدگاه قرآن[/]
[/]
[="Tahoma"][="]ج- پرهيز از خودمحوري: غرور و خودبرتربيني در گفتگو (23) و بيتوجهي به ديدگاههاي طرف مقابل (24)، موجب سلب اعتماد وي ميشود.
[="]2-4. همنوايي (همزباني)
[="]ترديدي نيست که در فرايند گفتگو و ارتباط ميانفردي، غالباً اختلاف نظرهايي برخاسته از تفاوت ديدگاهها، باورها و سليقهها وجود دارد. از سوي ديگر، برخورد با باورهاي اشخاص، به واقع برخورد با حقيقت آنهاست، و انگيزه و نظر ما، هر چند خيرخواهانه و به حق باشد، آنگاه که براي بيان اشتباه ديگران به کار ميرود، روند ارتباط را به مخاطره ميافکند. محتملترين واکنش مخاطب در اينگونه شرايط، گرفتن حالت تدافعي است. از اينرو، بهترين شيوه در اين حال، استفاده از روش همگامشدن است (25) که قرآن کريم، به هدف برقراري ارتباط مؤثر و نفوذ در مخاطب، ارائه نموده است:
[="]{قُلْ... وَ إِنَّا أَوْ إِيَّاکمْ لَعَلي هُدي أَوْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ} (26).
[="]2-5. رازداري
[="]رازداري و پاسداشت اسرار، نشانه ظرفيت بالاي شخصيت و خرد آدمي است (27)، اين مهم در ارتباطات ميانفردي، در دو عرصه حفظ اسرار خود و ديگران نمود مييابد:
[="]در مورد نخست، خودافشايي گاه مطلوب است و ديگرگاه ممنوع؛ خودافشايي در حد متعارف و معقول، به ويژه در آغاز گفتگو جهت گشودن باب گفتگوست، نيز براي تسهيل ابراز خودرهايي از احساسات منفي و ناخوشايند، نزد افراد قابل اعتماد (28)، که خود، درمانبخش و سودمند است. ليک افراط و تفريط در آن، برقراري روابط را دچار مشکل ميکند (29). حد و مرز آن را، ميتوان از اين سخن امام صادق (ع) دريافت که:«دوستت را از رازي باخبر کن که اگر دشمنت بر آن دست يابد، به تو زياني نرسد، چرا که دوست، ممکن است روزي دشمن تو گردد» (30).
[="]بدينسان، افشاهاي عميق حتي در روابط نزديک هم ميتواند خطرناک باشد، از اينرو، امير مؤمنان (ع) ميفرمايد:«براي دوستت به طور کامل ابراز محبت کن، ولي به طور کامل، اعتماد منما» (31).
[="]خودافشايي ممنوع نيز، مواردي دارد که از آن جمله است: فاش ساختن اسراري که زمينه بيآبرويي يا سوء استفاده فرصتطلبان را فراهم ميکند و به فرموده علي (ع)، آدمي را در کمند خود اسير مينمايد (32)، برملا کردن گناهان نهاني خود نزد ديگران (33)، و فاشکردن اسرار خود و جامعه نزد دشمنان (34). در اين موارد، مخاطب نيز نبايد در افشاخواهي و آگاهي از اسرار گوينده، پاي فشارد (35).
[="]در مورد (حفظ اسرار ديگران) تأکيدي بس فراوان بر لزوم رازداري و ممنوعيت افشاگريشده، آنسان که رسول خدا (ص) ميفرمايد:«نشستها امانتاند، و برملا نمودن راز برادرت، خيانت» (36).
[="]بنابراين، اصل آن است که نانمودههاي ديگران، ناگفته ماند، گو اين که در مواردي خاص، همچون دادخواهي از ستمگر (37)، کشف توطئه بدخواهان و افشاگري، جايز يا الزامي ميگردد (38).
[="]2-6. اولويتشناسي
[="]تشخيص يا دگرگونسازي موضوع بحث و گونهي بيان آن به فراخور زمينهها و شرايط از ديگر عناصر ايجاد و تداوم ارتباط گفتاري مؤثر است. گوينده بايد موضوعاتي را انتخاب و به گونهاي مطرح نمايد که مفيد و متناسب با فضاي گفتگو باشد. و اينگونه است که محتوا، سياق و حتي سجع و آواي سور مکي و مدني قرآن، غالباً با يکديگر تفاوت دارد؛ چرا که محيط و فرهنگ حاکم بر آن دو و موقعيت مسلمانان و مخاطبان مستقيم آيات، اينگونه اقتضا ميکرد، از سوي ديگر، بر گوينده است که موضوعات مطرحشده از سوي ديگران را - که بيفايده، نامناسب، گناهآلود يا اختلافبرانگيز ميباشد - به سمت مطالب مفيد و سازنده، هدايت کند، شيوهاي که قرآن کريم، در مواردي، آن را پيش گرفته است: برخي از مسلمانان يا مخالفان، گاه مسائلي را مطرح ميکردند که هيچگونه سودي براي آنان نداشت. در اينگونه موارد، قرآن کريم، با تغييردادن موضوع بحث و اشاره به بُعد ديگر مسئله، پاسخي متناسب و مفيد ارائه ميفرمود و يا به سادگي از کنار آن ميگذشت تا پاي گفت و شنود در آن موضوع، بسته شود (39).
[="]براي نمونه گروهي نزد رسول اکرم (ص) آمده و از هلال ماه و چگونگي پيدايش و دگرگونيهاي آن، سؤال کردند، اما از آنجا که علل پيدايش و محاسبات دقيق آن، نه در افکارشان ميگنجيد و نه فايدهاي براي آنان دربرداشت، قرآن در پاسخ آنها، به بيان فوايد دگرگوني هلال پرداخت (40). نمونه ديگر، گفتگوهاي فراواني بود که در مورد شمار اصحاب کهف وجود داشت. قرآن کريم، پس از طرح داستان، با اشاره به اختلاف يادشده و بدون تصريح به عدد واقعي آنها، پيامبر را از هر گونه جدال و گفتگو در اين باره - جز با منطق و مستدل - نهي ميکند (41).
[="]آموزه و پيام آيه، نکوهش گفتگو بر سر اين آيه، مطالب کم اهميت يا بيفايدهاي است که ميتواند آدمي را از انديشيدن به مطالب اساسي، و از جمله اهداف و آموزههاي هدايتي داستان قرآن، باز دارد.
[="]2-7. توجه به سطح فهم و نياز مخاطب (در سطح ديگران ظاهر شدن)
[="]توجه به سطح درک و فهم مخاطب، و نيز نيازها، علايق و گرايشهاي وي، در واقع يکي از معيارهاي گزينش موضوع گفتگو و چند و چون آن است. گوينده بايد با در نظر گرفتن سن، پايگاه اجتماعي و سطح خرد و دانش مخاطب، آنسان سخن گويد که قابل فهم و درک باشد و هم با ايجاد همسطحي و همساني بين خود و مخاطب و در سطح او ظاهر شدن، موجب تأثيرگذاري در وي، و کسب حمايت و همکاري او گردد (42). از اين رو، پيامآوران الهي، در وهله نخست، به «زبان» فرهنگ و عرف مقبول جامعهي خويش سخن ميگفتند (43).
[="]افزون بر آن، سطح درک و خرد مخاطبان را در نظر داشته و در ارتباطات گفتاري، در سطح آنان ظاهر ميشدند: آنگونه که امام صادق (ع) ميفرمايد: هيچگاه رسول خدا (ص) متناسب با خرد والاي خويش با مردم سخن نگفت، رسول خدا (ص) خود فرموده است:«ما پيامبران، مأموريم تا با مردمان به اندازه درک و عقلشان سخن گوييم» (44). نيک روشن است که پايينتر از سطح مخاطب ظاهر شدن نيز، ممکن است ضعف و کاستي گوينده را در ذهن مخاطب تداعي کند و از تأثير سخن او بکاهد.
[="]توجه به عنصر يادشده، به ويژه در گفتگو با کودکان، ضرورتي دو چندان دارد. درک محدود و روح لطيف آنان، نيازمند گشودن زبان کودکانه و رعايت ظرافتهاي برخورد با آنان است. از اينرو پيامبر اکرم (ص) ميفرمايد: «هرکس کودکي نزد اوست، بايد که برايش کودکي کند» (45).
[="]2-8. هنر خوب گوشدادن
[="]براساس پارهاي بررسيها، به طور متوسط 45 درصد از وقت ارتباط، صرف شنيدن ميشود (46)، ولي معدودي از افراد، شنوندگان خوبي هستند. چه، ميان «شنيدن» و «گوشدادن» تفاوت است: «شنيدن» براي توصيف آن بخش از فرايندهاي حسي به کار ميرود که از طريق آن، تحريکهاي شنيداري توسط ساختار گوش دريافت شده و به مغز منتقل ميشود، ولي «گوشدادن» فرايندي پيچيده و فعال است و شامل اين عناصر: توجه (به سخنان گوينده بدون درگيرشدن با افکار، احساسات و داوريهاي خود)، شنيدن، انتخاب و سازماندهي اطلاعات، تفسير (در نظرگرفتن ديدگاهگوينده)، پاسخدهي (با علائم بدني همچون نگاه و تأييد و...) و به خاطر سپردن اطلاعات (47).
[="]نيک روشن است که گوشدادن، نيازمند تلاش و تمرين است و عواملي همچون: حضور روانشناختي مخاطب و توجه او به گوينده، فهم و مقصود گوينده، تمرکز حواس و نبود اشتغال ذهني، حالت مناسب فيزيکي و تماس چشمي، در آن نقش دارند. با توجه به اهميت گوشدادن و نقش آن در اثر ارتباطات است که قرآن کريم پيامبر اکرم (ص) را، به خاطر خوب گوشدادن توأم با احترام و خوشبيني، ميستايد:
[="]{وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْر لَکمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْکمْ} (48)
[="]هر چند پيام اصلي اين آيه، بيان لطف و محبت رسول خدا (ص) در گوش فرادادن به سخنان مردم و تأييد ظاهري آنهاست (49)، ليک اين نکته نيز به خوبي برميآيد که توجه به سخنان گوينده، از آداب گوشدادن است، هر چند تصديق و ترتيب اثردادن، مخصوص گفتار مؤمنان است (50) که قابل اعتماد باشد.
[="]2-9. بهرهگيري از زبان بدن
[="]براساس پارهاي بررسيها، بيش از نيمي از مکالمات رودرروي ما، غير کلامي هستند و «زبان تن» پيش از آنکه سخن بگوييم، احساسات و نگرشهاي ما را مخابره ميکند (51). حالت چهره، تماس چشمي، طرز صدا و ژست بدني، هر کدام پيامي را تداعي ميکنند و در اين ميان، حالات چهره، از ساير شاخصها مؤثرتر است (52).
[="]قرآن کريم، در مواردي چند، به اين نکته اشاره فرموده، از جمله، در مورد تهيدستان خويشتندار ميفرمايد: {تَعْرِفُهُمْ بِسِيماهُمْ} (53) و درباره منافقان: {وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ} (54) همچنين امير مؤمنان (ع)، حالات چهره را، راهي براي درونکاوي افراد ميشمارند: هيچ کس چيزي را در دل نهان نکرد، جز که در سخنان بيانديشهاش آشکار گشت و در صفحه رخسارش پديدار (55).
[="]اهميت توجه به «زبان تن» تا بدانجاست که هرگاه بين حالات چهره و گفتار شخص، ناسازي وجود داشته باشد، حالات چهره و رفتار غير کلامي او، به مراتب مهمتر و معتبرتر از سخنانش ميباشد، به ويژه اينکه کنترل گفتار، بسي آسانتر از کنترل چهره است (56). از اينرو، علي (ع) ميفرمايد:«زبان حال، راستگوتر از زبان گفتار است» (57). مهمترين جنبههاي زبان تن براي تسهيل و تأثير گفتگو عبارتند از:
[="]- چهره باز و تبسم که نشان ميدهد براي طرف مقابل، رفتار مثبت و پذيرش قائل شدهايد. از اينرو رسول خدا (ص) پيوسته با تبسم سخن ميگفت (58).
[="]- دستدادن و معانقه: پيامبر اکرم (ص) با توصيه به اين کار ميفرمايد:«با سلامکردن و دستدادن، يکديگر را ملاقات کنيد» (59).
[="]- تماس چشمي مستقيم و مناسب، نه پيوسته و جبري (60)، چرا که چشمها در واقع آينه روحاند و نمايانگر خشم و مخالفت (61)، يا عشق و محبت (62). از اينرو، رسول خدا (ص)، هنگام گفتگو، نگاه گرم و صميمانه خود را، از هيچ يک از مخاطبان، دريغ نميفرمود:«رسول خدا (ص) همواره نگاههاي خويش را، ميان يارانش تقسيم ميکرد؛ و به طور برابر، گاه بدين [سو] نظر ميفرمود و گاه بدان [سو]. [آنسان که] تمام اهل مجلس را از توجه خود بهرهمند ميساخت» (63).
[="]- استفاده از احساسات خويش در بيان افکار خود
[="Tahoma"][="]- استفاده از احساسات خويش در بيان افکار خود.
[="]2-10. شايستگي سخن
[="]شايستگي چند و چون سخن و در نظرداشتن معيارهاي سخن شايسته، از مهمترين عوامل برقراري ارتباط مؤثر است. قرآن کريم، با عناويني همچون «معروف» و «حسن»، اين مهم را به گونه کلي، مطرح فرموده است (64). سخن شايسته، خود معيارها و مؤلفههايي دارد که به مهمترين آنها اشاره ميشود:
[="]الف) شيوايي و رسايي
[="]اين هنر است که قرآن به نيکي از آن بهره برده و با قرار گرفتن در اوج قله فصاحت و بلاغت، آنچنان در دلها نفوذ کرده که حتي دشمنان سرسخت خود را، وادار به اعتراف نموده است، آنسان که تأثير فوقالعادهاش را «سحر» ميناميدند (65).
[="]برخي از عوامل شيوايي و رسايي گفتار، عبارت است از: رعايت ايجاز (66) (نه چنان دراز و ناسخته که به اطناب ممل انجامد، و نه چنان کوتاه و پيچيده که از پيامرساني بازماند)، بهرهگيري مناسب از آرايههاي ادبي، تشبيه و کنايه (67)، رواني و همواري بروني و دروني الفاظ (68)، برخورداري از ساختاري منسجم و نيکو (69) و توجه به جنبههاي عاطفي (70)...
[="]ب) سلامت و عفت کلام
[="]پرهيز از تعبيرات زننده و کلمات رکيک، مبتذل و ناموزون، از شرايط مهم «سخن شايسته» است. نمونهي زيباي آن را قرآن کريم، در گزارش داستان يوسف (ع) به تصوير کشيده است، داستاني که در ترسيم صحنههاي حساس عشق سوزان و آتشين زني زيبا و هوسآلود، با جواني پاکدل و پاکدامن، «دقت در بيان» را با «متانت و عفت» به هم آميخته، و در شرح «خلوتگاه عشق» بدون آنکه از ذکر وقايع چشم بپوشد، تمام اصول اخلاقي و عفت را نيز به کار بسته است بنگريد: {وَ راوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَيْتَ لَک قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ} (71)؛ واژهي «راود» (طلب چيزي با اصرار آميخته با نرمش)، و تعبيراتي همچون {الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِها}؛ {غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ} و به ويژه {قالَتْ هَيْتَ لَک} (بيا که من در اختيار توأم)، آن صحنهي حساس را با عباراتي سنگين و پرمعنا و بدون هيچگونه جنبهي تحريکآميز و بدآموز، ترسيم کرده (72) و سپس بلافاصله شيوهي مقابله و سخنان هوشمندانهي يوسف و نيز، عاقبت شوم هوسراني را، مطرح فرموده است. در همين راستا، قرآن کريم هنگام يادکرد يا توصيف اشيا و مطالب شرمانگيز و خلاف ادب، همواره از تعبيرات کنايي استفاده کرده است (73).
[="]ج) نرمي و ملايمت در عين قاطعيت و شفافيت
[="]سخني که با نرمي و عطوفت همراه باشد، همچون آهنگي گوشنواز، دلنشين و تأثيرگذار است، چرا که عواطف و احساسات مخاطب را به هدف تأثيرگذاري در وي، به کمک ميگيرد. از اينرو خداي متعال، به موسي (ع) و هارون (ع) توصيه نمود که با فرعون به نرمي سخن گويند شايد که حق را بپذيرد:
[="]{فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَکرُ أَوْ يَخْشي} (74) نيز بدين جهت، قرآن کريم، راز موفقيت شگفتانگيز رسول خدا را در جذب افراد، قلب مهربان او ميداند که در سيره و سخن حضرت، نمود يافته بود (75).
[="]با اين همه، ملايمت در سخن، آنگاه ارزشمند است که با قاطعيت و شفافيت همراه گردد، چرا که نرمي گفتار، ابزاري است براي القاي نيکوتر حق، و آنگاه که موجب زير پانهادن بخشي از حق گردد، ديگر ارزش نخواهد داشت، بلکه جلوهاي از نفاق و تظاهر، و گونهاي از مداهنه (76) و چاپلوسي خواهد بود.
[="]د) استواري و سنجيدگي
[="]از ويژگيهاي سخن شايسته، استواري و سنجيدگي آن است. قرآن کريم در اين باره ميفرمايد:
[="]{فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَکرُ أَوْ يَخْشي، يُصْلِحْ لَکمْ أَعْمالَکمْ وَ يَغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ} (77) «سديد» از ريشهي «سد» و به معناي «محکم، استوار و خللناپذير» است و «قول سديد» سخني است که چونان سدي محکم، جلوي امواج فساد و باطل را بگيرد و موافق حق و واقع و به دور از گناه باشد (78).
[="]سنجيدگي و استواري سخن، در واقع برايند وجود عناصري چند در گفتار است که از آن جمله است: انديشيدن پيش از تکلّم (79)، آگاهانه سخنگفتن (80)، و نيز رعايت عدالت، انصاف و حقگرايي به ويژه در مقام داوري (81).
[="]3. موانع برقراري ارتباط مؤثر گفتاري
[="]ارتباط گفتاري مؤثر، نيازمند آراستن سخن به عناصر پيشگفته، و پيراستن آن از موانعي چند است که مورد بررسي قرار ميگيرد:
[="]3-1. ارتباط يکسويه در فضاي گفتگو
[="]از آداب گفتگو آن است که هر يک از طرفين، به ديگري اجازه سخنگفتن و اظهار نظر بدهد و با پرگويي وي را به سکوت وادار نکند. اين کار، برخاسته از ميل و شهوت، يا غرور و نخوت است و ارتباط سازنده و مؤثر را دچار مشکل و حتي ناممکن ميسازد. از اينرو، در آموزههاي ديني تأکيد ميشود که آدمي در فضاي گفتگو، بر گوش دادن بيش از سخن گفتن، علاقه نشان دهد (82).
[="]3-2. شروع از نقاط منفي (انتقاد گزنده)
[="]گفتگو را نبايد با سرزنش و انتقاد آغاز کرد، چرا که اين کار، ميتواند شخصيت مخاطب را جريحهدار سازد و پذيرش انتقاد و ادامه ارتباط را نيز با مشکل مواجه کند. بنابراين حتي در صورتي که موضوع اصلي سخن، انتقاد از مخاطب باشد، نخست لازم است به نقطه يا نقاط مثبتي اشاره شود و انتقاد با ستايش، همراه گردد (83)، افزون بر اين، انتقاد سازنده شرايط ديگري نيز دارد که از آن جمله است:
[="]- انتقاد، نبايد گزنده و توأم با سرزنش زياد باشد، چرا که در اين صورت، آنسان که امير مؤمنان فرموده است، تنها شعلههاي لجاجت مخاطب را برميافروزد (84).
[="]- تکرار بيش از حد انتقاد نيز از تأثير آن ميکاهد و بذر کينه و دشمني را در دل مخاطب ميافشاند (85).
[="]- انتقاد از مخاطب در حضور ديگران، معمولا موجب تخريب شخصيت وي شده (86) و نتيجه معکوس دارد (87).
[="Tahoma"][="]- انتقاد از مخاطب در حضور ديگران، معمولا موجب تخريب شخصيت وي شده (86) و نتيجه معکوس دارد (87).
[="]3-3. ستايش افراطي مخاطب
[="]همانگونه که انتقاد گزنده، مانع برقراري ارتباط مؤثر است، ستايش افراطي مخاطب نيز گاهي مشکلساز است. چرا که مخاطب احساس ميکند ستايش فراتر از حد او، نوعي مجامله و چاپلوسي (88)، يا ابزاري براي فريب و اغفال و در نتيجه وادار کردن وي به پذيرش يک کار يا مطلب است. از اينرو، بسياري از افراد، در برابر ستايش خود، حالت تدافعي ميگيرند (89). بدين جهت، و نيز به دليل آثار نامطلوبي که اين کار، بر روحيه و اخلاق مخاطب بر جاي مينهد، در آموزههاي ديني، نهي و نکوهش شده است، تا آنجا که رسول خدا (ص) فرموده است:«به ستايشکنندگان، خاک بپاشيد!» (90) و از سوي ديگر، اميرمؤمنان (ع) پارسايان را چنين توصيف ميکند که هرگاه مورد ستايش قرار گيرند، ترسان و نگران گردند و در درون، از پيشگاه الهي طلب آمرزش نمايند (91).
[="]3-4. گفتگوي آمرانه و منفعلانه
[="]از نظر چگونگي برقراري ارتباط و گفتگو، افراد را ميتوان به سه گروه تقسيم کرد: نخست انسانهاي «پرخاشگر» و متکبر، که در سخنان خود، پيوسته از دستور، تهديد، ارعاب و تحقير استفاده ميکنند، نيازها و تمايلات خود را هميشه حق و مهمتر از نيازها و خواستههاي ديگران ميدانند. روشن است که اين کار، شيوه گردنکشان و مستکبران (92) و مانع برقراري ارتباطي صميمي و مؤثر است.
[="]گروه دوم: افراد «منفعل» که شخصيت خويش را دست کم گرفته و خواستهها و نيازهاي خود را از خواست و نياز ديگران، بياهميتتر ميپندارند. آنان معمولا با صدايي ملايم سخن ميگويند و با تبسمهاي زياد و انفعالي، خودداري از تماس چشمي و عذرخواهي فراوان از سخنان خود، بيشتر شنوندهي حرفهاي ديگرانند و در سخن خود نيز، متکي به رأي آنان. اين حالت، افزون بر آنکه تأثيرگذاري ارتباط را به حداقل ميرساند، عزت نفس و شخصيت گوينده را در نظر ديگران، خدشهدار ميسازد و آدمي را از رسيدن به خواستههاي بحق خويش باز ميدارد. (93)
[="]گروه سوم: افراد «قاطع» هستند که ضمن احترام به حقوق و شخصيت ديگران، خواستههاي خود را نيز با قاطعيت همراه با آرامش و ادب مطرح ميسازند (94).
[="]براين اساس، ارتباط مؤثر، نيازمند آن است که گفتگوها، نه آمرانه و نه منفعلانه، بلکه با قاطعيت و ابراز وجود توأم با احترام، باشد (95).
[="]3-5. خودنمايي در بيان
[="]خودنمايي و فضلفروشي در سخن، ارتباط مؤثر را غيرممکن ميسازد، زيرا مخاطب، اين احساس را پديد ميآورد که گوينده، خود را از نظر سطح دانش و خرد يا پايگاه اجتماعي، در مقامي برتر، و مخاطب را فردي کمخرد و فرودست ميداند (96). خودستايي در واقع برخاسته از غرور خودبرتربيني است که ريشه در نبود شناخت صحيح از خويشتن دارد، از اينرو، قرآن کريم ميفرمايد:
[="]{[="]َلا تُزَکوا أَنْفُسَکمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقي} (97)
[="]3-6. مجادله
[="]بگو مگو و جر و بحثهاي بيحاصل، از مهمترين موانع ارتباط گفتاري مؤثر است که آموزههاي ديني، با عنوانهاي «جدال» و «مراء» (98) نکوهش و بازداشته شده است. اين کار، که غالباً ناشي از خودبزرگبيني و برتري جويي (99) به هدف محکومکردن و شرمندهساختن مخاطب است، وي را نيز به جدال و لجبازي ميکشاند. آنسان که امام هادي (ع) ميفرمايد: «مجادلهکردن، دوستي ديرين را از بين ميبرد و پيوند استوار را از هم ميگسلد، کمترين چيزي که در آن هست، چيرهجويي است و چيرهجويي، خود عامل اصلي قطع رابطه ميباشد» (100). از اينرو، آدمي حتي در صورتي که اطمينان دارد حق با اوست بايد از پافشاري بيش از حد بر آن که به جدال ميانجامد، بپرهيزد (101).
[="]3-7. پرسشگري منفي
[="]کارکردهاي اصلي «پرسش» به عنوان يک مهارت اجتماعي، بس فراوان و گونهگون است (102)، از آن جمله کسب اطلاعات (103) (به عنوان مهمترين کارکرد)، سنجش ميزان دانش پاسخدهنده (104)، تشخيص مشکلات طرف مقابل (105)، تعيين نگرشها، احساسات و عقايد وي (106)، ابراز علاقه به مخاطب (107)، تشويق تفکر انتقادي و ارزيابي (108)، تشويق به مشارکت بيشتر در بحث (109) و انتقاد و بازخواست (110). در کنار اين عناصر، گاه پرسشهايي نادرست، غير مفيد و يا به انگيزهاي ناسالم مطرح ميشود که فرايند ارتباط را نيز، دچار مشکل ميسازد، از اينرو، در آموزههاي ديني، نکوهش شده است. برخي از اينگونه پرسشها عبارتند از:
[="]يک: پرسش از مسائلي که هيچگونه سود قابل توجهي ندارد و تنها موجب اتلاف وقت و انرژي افراد است (111).
[="]دو: واکاوي آنچه دانستن آن، زيانبار است (112).(مانند اصرار بيمار براي آگاهي از بيماري درمانناپذير خود، سؤال از آلودگي افراد، اطلاعات سري...).
[="]سه: تجسس در امور شخصي ديگران (113).
[="]چهار: پرسش تمسخرآميز (114).
[="]پنج: پرسش به هدف خودنمايي، فضلفروشي و يا تخريب شخصيت مخاطب (115).
[="]شش: بهانهتراشي و ماجراجويي در قالب سؤالات بيجا (116).
[="]4. آسيبشناسي سخن
[="]سخن، از نظر چند و چون، پيوسته در معرض آفات و آسيبهاي گونهگوني است که به خاطر تأثيرات منفي بر شخصيت، روان و اعتبار اجتماعي گوينده يا مخاطب، بيارزش و گاه ضد ارزش ميشود و ناپايداري ارتباط کلامي سازنده را نيز موجب ميگردد. براساس آموزههاي ديني، مهمترين آسيبهاي سخن، عبارت است از:
[="]4-1. پرگويي
[="]پر حرفي، از مهمترين آفات سخن است. امير مؤمنان (ع) ميفرمايد: «آفة الکلام الإطالة...» (117) «طوبي لمن ... أمسک الفضل من لسانه» (118) معيار «زيادهگويي» آن است که سخن، نه سودي دنيوي داشته باشد و نه پاداشي اخروي، (119) بلکه گفتار بيهودهاي (120) که غالباً بدون انديشه بر زبان جاري ميشود (121)، همچنين، درازگويي ملالآور (122)، حتي در مطالب مفيد (123)، که خود، از تأثير کلام، سخت ميکاهد. بدينسان، نفي پرگويي، به معناي روايي کمگويي بيش از حد نيست، از اينرو، در روايات، بر رعايت «ميانهروي» در سخن، تأکيد ميشود (124).
[="]پرحرفي، پيامدهاي نامطلوب فراواني دارد. در وهله نخست، زيان آن بر روان و دل گوينده است، چرا که زبان، پنجرهاي به سوي دل آدمي است و پرگويي، موجب ملالت و قساوت آن (125). از سوي ديگر، شخص پرحرف، مرتکب سخناني گناهآلود ميشود (126) و برآيند اين دو، سقوط معنوي وي خواهد بود (127). افزون بر آن، زيادهگويي پارهاي از عيوب پنهان آدمي را آشکار ميسازد (128) و ملامت و رنجش مخاطبان را نيز در پي دارد (129).
[="]4-2. زشتگويي
[="]از آسيبهاي سخن که موجب ناپايداري ارتباط است، زشتگويي است؛ امير مؤمنان (ع) در نکوهش آن ميفرمايد:«از سخن زشت بپرهيز، که فرومايگان را گرد تو آورد و بزرگواران را از تو دور سازد» (130). زشتگويي، گاه از جهت محتوا، و به خاطر استفاده از کلمات زشت و رکيک، زخم زبان و طعنه و کنايات آزاردهنده، و به کارگيري برچسبهاي تحقيرآميز است. قرآن کريم، با نکوهش و بازداشتن از سخنان ناروا (131) و دشنام به مخالفان (132)، از به کارگيري نامها و لقبهاي زشت نيز، به صراحت نهي فرموده است: {وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ} (133)
[="]به ويژه اينکه برچسبهاي منفي، پيامها و برداشتهايي را در پي دارند که با ايجاد هالهاي بر شخصيت فرد، آدمي را از شناخت وي محروم ميکند آنسان که ديگر نه با خود وي، که با برچسب او روبرو ميگردد (134) و گاه زشتگويي از جهت صدا و آهنگ است. صدا، علاوه بر اينکه وسيلهاي ارتباطي، در تبادل افکار است، به عنوان پديدهاي زيباييشناسانه نيز، مورد توجه قرار ميگيرد (135).
[="]4-3. گناهآلودگي
[="]زبان، آنگونه که عالمان اخلاق گفتهاند، بيش از هر عضو ديگر، در معرض گناه و آسيب است (136). از اينرو، بر پرهيز از سخنان گناهآلود، بسي تأکيد ميشود: قرآن کريم - چنانکه پيشتر اشارت رفت - مؤمنان را به گفتار «استوار و درست» (سديد) فرا ميخواند (137)، سخني که بسان سد محکم، جلوي امواج گناه و باطل را ميگيرد.
[="]4-4. نجوا در سخن
[="]نجوا (گفتگوي در گوشي) در حضور ديگران، از آسيبهاي سخن و عوامل ناپايداري ارتباط است، چه اين کار موجب بياعتمادي و سوءظن ديگران و نشانه بياعتنايي به آنان و خلاف ادب است. از اينرو، در آيات و روايات، باز داشته شده است:{يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا تَناجَيْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوي... إِنَّمَا النَّجْوي مِنَ الشَّيْطانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا...} (138)
[="]نيز امام صادق (ع) ميفرمايد:«در جمع سه نفره، نبايد دو نفر از آنان جداي از سومي، به نجوا بپردازند، چرا که اين کار موجب اندوه و اذيت وي ميگردد» (139). از آيه و حديث يادشده برميآيد که نجوا، از دو جهت نکوهيده است: نخست از جهت محتواي آن، هرگاه گناه و تعدي و نافرماني باشد و دوم اين جهت که نجوا خود موجب اندوه و آزار ديگران ميگردد، بدينسان، اگر گفتگوي محرمانه، نگراني و سوءظني را برنيانگيزد و محتواي آن، توصيه به نيکيها و تقوا باشد (140)، روا خواهد بود (141).
[="]4-5. نازگويي (سخن دامافکنانه)
[="]از ديدگاه آموزههاي ديني، ارتباط با جنس مخالف، بر اصل تکبرورزي، فاصلهگرفتن و حريم قائلشدن، استوار است (142) و گفتگو ميان زن و مرد نامحرم، تنها به هدف انتقال اطلاعات لازم، در فضايي عادي و توأم با حيا و عفت، روا ميباشد (143).
[="]قرآن کريم، به همسران پيامبر (ص) و در واقع به تمام زنان مؤمن دستور ميدهد به گونهي جدي و متين و استوار با نامحرمان سخن گويند و از به کارگيري تعبيرات يا آهنگهاي نرم و تحريککننده که افراد شهوتران را به فکر گناه ميافکند، بپرهيزند:{فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً} (144).
[="]4-6. تعارض بين گفتار و شخصيت گوينده
[="]از آسيبهاي سخن، تعارض گفتار آدمي با شخصيت و متغيرهاي شخصيتي اوست. اين حالت، که نشانهي ناپاکي يا تزلزل دروني و حتي نماد «نفاق» به شمار ميرود نمودهاي گوناگوني دارد که از آن جمله است:
[="]يک: تعارض سخن با باورهاي دروني: قرآن کريم، با نکوهش از آنان که گفتار و پندارشان متعارض، و سخنان فريبندهشان برخلاف خواستهها و ايدههاي آنان است، ميفرمايد:
[="]{وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُک قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلي ما فِي قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ} (145) و در جاي ديگر، «اين شيوه را به صراحت، کار منافقان» ميداند:{وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ نافَقُوا... يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ} (146).
[="]دو: دورويي در سخن: برخي را عادت بر آن است که در گفتگو با افراد مختلف، شخصيتهاي متفاوت و گاه متضادي از خود بروز ميدهند، از اينرو، در حضور افراد به گونهاي سخن ميگويند و پشت سر آنان به گونهاي ديگر. تا به منافع خويش برسند. اين کار، که شعبهاي از نفاق و عامل سلب اعتماد عمومي است، در آيات و روايات (147)، سخت نکوهش شده است. از جمله، امام باقر (ع) ميفرمايد:«بد بندهاي است بندهي دو شخصيتي و دو زباني که در حضور برادرش، وي را ميستايد و در نهان، از او بدگويي ميکند» (148).
[="]سه: ناهمگوني سخن با سطح دانش: گفتن مطالبي که آدمي، آگاهي کافي از آنها ندارد، و نيز اظهار سخناني که سطح دانش او را فراتر از آنچه هست مينماياند، از آسيبهاي گفتگوست که اولي، عامل نشر شايعات، و دومي نشانه خودبرتربيني و فخرفروشي است. از اينرو، اميرمؤمنان (ع) ميفرمايد: «آنچه را نميداني، مگو، بلکه هر آنچه را ميداني نيز، مگو» (149).
[="]چهارم: تعارض گفتار با رفتار: ناهمگوني سخن با عمل، از مهمترين عوامل بياعتمادي، کاهش يا سلب تأثيرگذاري سخن، و در نتيجه ناپايداري ارتباطات کلامي است. زشتي اين کار و پيامدهاي منفي آن، از آيات ذيل، به روشني نمايان است:{يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ کبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ} (150).
[="]5. آداب ويژه گفتگو
[="]آنچه تاکنون ياد کرده شد، بخشي از آداب عمومي گفتگو و ارتباط مؤثر گفتاري بود. افزون بر آنها، آداب ويژه گفتگو با افراد و گروههاي خاص در آموزههاي ديني ارائه شده است که به پارهاي از آنها اشاره ميکنيم.
[="]5-1. با پدر و مادر
[="]از ديدگاه سيستم، ارتباط با پدر و مادر، آميزهاي از ادب و احترام و فروتني است که از مهر وعطوفت سرچشمه ميگيرد، و با قدرشناسي و سپاس بيمنت همراه ميگردد. آيات ذيل، ترسيمي زيبا و نکتهآموز از اين ارتباط - به ويژه ارتباط گفتاري - است:{فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کرِيماً وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کما رَبَّيانِي صَغِيراً} (151)؛ برخي از نکتههاي اين آيات، چنين است:
[="]الف- قرآن کريم، به منظور آسيبزدايي گفتگو با پدر و مادر، در عبارتي کوتاه و پرمعنا، از «اف» گفتن به پدر و مادر نهي کرده است. واژه «اف» در لغت به معناي «چرک و آلودگي ناچيز» است. اصل اين کلمه، از اينجا گرفته شده که هرگاه خاک و يا خاکستر مختصري روي بدن يا لباس ميريزد، انسان با فوتکردن، آن را دور ميسازد. صدايي که در اين هنگام از دهان بيرون ميآيد، شبيه صداي «اف» است. آنگاه اين واژه و مشتقات آن، به معني ابراز ناراحتي و تنفر، به ويژه از چيزهاي کوچک به کار رفته است (152)، براين اساس، هر گونه سخني که کمترين غبار ناراحتي و دلرنجي را بر پدر و مادر بنشاند، ممنوع است.
[="]ب- فرياد زدن بر سر پدر و مادر و بلند نمودن صدا فراتر از صداي آنان، روا نيست. {وَ لا تَنْهَرْهُما}. امام صادق (ع) در اين باره ميفرمايد:«و صدايت را از صداي آنها بلندتر مگردان».
[="]ج- رعايت ادب و احترام هنگام گفتگو با پدر و مادر، حتي در صورت بروز برخوردي ناشايست از سوي آنان، از وظايف فرزندان است.{وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کرِيماً}. امام صادق (ع) نمونه اينگونه برخورد و مصداق اين آيه را چنين بيان نموده است: «[حتي] اگر تو را کتک زدند، بگو خداوند شما را ببخشايد» (153).
[="]د- ابراز فروتني در چند و چون سخن و گوش دادن به سخنان آنان، تواضع در بهرهگيري از زبان بدن و حالات چهره و حتي تماس چشمي (154)، از ديگر ابعاد ادب گفتگو با پدر و مادر است:{وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ} بنابراين ابراز سخناني از سر تکبر، خودابرازي و فضلفروشي، نوعي تکبر و خلاف ادب است.
[="Tahoma"][="]د- ابراز فروتني در چند و چون سخن و گوش دادن به سخنان آنان، تواضع در بهرهگيري از زبان بدن و حالات چهره و حتي تماس چشمي (154)، از ديگر ابعاد ادب گفتگو با پدر و مادر است:{وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ} بنابراين ابراز سخناني از سر تکبر، خودابرازي و فضلفروشي، نوعي تکبر و خلاف ادب است.
[="]5-2. با فرزند
[="]آنسان که فرزند در برابر پدر و مادر موظف به رعايت آداب گفتگوست، آنان نيز، بيشتر چنين وظيفهاي دارند، چرا که خود، مسئول «ادبآموزي» به فرزند ميباشند (155).
[="]از اينرو، در آموزههاي ديني، بر رعايت ادب در صدا زدن فرزندان (156)، تناسب چند و چون سخن با سطح فهم، عاطفه و دانش آنان (157)، و توجه و ارزش دادن به شخصيت و نظرات فرزندان در گفتگوهاست (158) - به عنوان نمونه - تأکيد ميشود.
[="]5-3. با همسر
[="]ازدواج، بدون ارتباط مؤثر اثربخش، نميتواند شکوفا شود. زندگي بسياري از زوجها، به دليل فقدان مهارتهاي ارتباطي لازم و بيتوجهي به اصول و آداب گفتگو، به رابطهي موازي بدون صميميت و حتي مخرب ميانجامد. گرچه، هنگامي که ارتباط، ناکارآمد يا متوقف ميشود، انرژي عشق به آزردگي و خشم تبديل ميگردد و در نتيجه، بگو مگوهاي فراوان، طعنههاي خجلکننده، انتقادهاي پيدرپي و يا پناه بردن به سکوتي سرد را موجب ميشود (159)، ناگفته پيداست که ضرورت، چند و چون و آداب گفتگو، از نخستين ديدارهاي دوران خواستگاري و نامزدي، مورد توجه ميباشد (160). چه، سخنگفتن موجب افزايش شناخت نسبت به يکديگر (161) و در نتيجه، تصميمگيري و برنامهريزي صحيح ميگردد. سکوت و سخنان نابجا، باعث ايجاد بيعلاقگي، کاهش اطمينان و نگراني از آينده ميشود (162).
[="]اصول مذاکره و آداب گفتگو: توجه به عناصر ذيل، بايسته است:
[="]5-3-1. چه بگوييم؟
[="]در گزينش موضوع و محتواي گفتگو، توجه به عناصر ذيل، بايسته است:
[="]مورد علاقهي طرف: نخستين شرط تأثير ارتباط آن است که موضوع سخن، مورد علاقهي طرف گفتگو باشد و در مورد موضوعات لازم و مورد نيازي که چندان تمايلي به طرح آن وجود ندارد نيز، دست کم نقطه آغاز آن، مورد علاقه طرف مقابل باشد. امام صادق (ع) در بيان اهميت تفاهم و توافق ميان زن و شوهر، و به ويژه ايجاد آن توسط شوهر ميفرمايد: «... شوهر در رابطه با همسرش از سه چيز بينياز نيست: سازگاري با او تا بدين وسيله، سازگاري و محبت و عشق او را جلب کند...» (163) روشن است که طرح سخنان مورد علاقه همسر، از مؤثرترين شيوههاي جلب محبت و سازگاري اوست.
[="]آرامشبخش و اميدوارکننده: قرآن کريم در برخي آيات، هدف از ازدواج را رسيدن به آرامش قرار داده است:{وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکمْ مِنْ أَنْفُسِکمْ أَزْواجاً لِتَسْکنُوا إِلَيْها} (164). بر اين اساس، گفتگو در خانه بايد به گونهاي باشد که همسر مضطرب و پريشان را، آرامش بخشد، همسر نااميد و مأيوس را، اميدوار سازد، همسر بيانگيزه و افسرده را، اراده و استواري روحي بخشد، و همسر خسته و عصبي را، سرحال و بانشاط نمايد و غم و اندوه از دلش بزدايد. اين همان شيوهاي است که در فضاي صميمي زندگي حضرت علي (ع) و زهرا (س) وجود داشته است. امير مؤمنان (ع) ميفرمايد:«به خدا سوگند هرگز او را به خشم نياوردم و بر کاري، وادار نساختم... و هرگز او مرا به خشم نياورد و از خواستهام نافرماني نکرد، و هرگاه به او مينگريستم، غم و اندوه از من برطرف ميشد» (165).
[="]نشاطانگيز و سرورآفرين: بيترديد پارهاي از واقعيتها، نگرانيها و مشکلات زندگي، کم و بيش در هر خانوادهاي وجود دارد، ليک آنگاه که حسرت نداشتهها و نااميدي از آينده، بر فضاي ذهني افراد سايه افکند، ميتواند فضاي گفتگو را نيز غمآلود کند. با اين همه، هجوم غمها براي انسانهاي بزرگ و تربيتيافته، تنها گوشهاي از ذهن آنان را به خود مشغول ميدارد. آنها هيچگاه لذت و نشاط زندگي را در چنبره افکار منفي و يأسانگيز، به مسلخ نميبرند. روابط و گفتگوهاي نشاطانگيز امير مؤمنان (ع) با فاطمه (س) تابلوي زيباي زندگي را فراز تاريخ، براي تاريخ، براي آنان که ميخواهند در اوج مشکلات، مسرور باشند، ترسيم نموده است که نمونههايي از آن را تاريخ ثبت کرده است (166). باري، آدمي ميتواند براي عبرتگيري، تنها نيمنگاهي به خاطرات غمانگيز گذشته داشته باشد. براي برنامهريزي، نيمنگاهي به آينده.
[="]به کارگيري جملههاي حمايتآميز و واژگان مناسب: اساس ازدواج موفق، گزينش عاقلانه و زيستي عاشقانه است و استواري پايههاي زندگي، در گرو تعميق پيوندهاي محبتآميز (167). ناگفته است که واژهها و جملههاي زيبا، جذاب و محبتآميز، دلها را صفا ميبخشد (168) و بر ژرفا و استواري پيوندها ميافزايد. نکته قابل توجه در زندگي مشترک آن است که اينگونه سخنان، بايد به طور پيوسته از سوي زن و شوهر ابراز شوند و يکديگر را مورد حمايت قرار دهند، زيرا مرد، همواره نيازمند اعتماد، پذيرش، قدرداني، تأييد و تشويق است و زن، نيازمند توجه، عشقورزي درک و احترام (169). در اين ميان، جمله سحرآميز حمايت از زن، ابراز عشق و محبت به اوست، از اينرو، رسول خدا (ص) ميفرمايد:«اين سخن مرد به زن که «دوستت دارم» هرگز از دل زن بيرون نرود (170)» همچنانکه جمله حمايتآميز زن به شوهر نيز، عشوهگري در نماياندن عشق به شوهر و تأييد اوست، آنسان که امام صادق (ع) ميفرمايد:«زن نسبت به شوهر سازگار خود، بايد... عشق به او با عشوه و دلبري، ابراز دارد» (171)، تکرار اينگونه سخنان، مخزن عشق همسر را پيوسته پر نگه ميدارد و او نيز متقابلا اعتماد ميکند و عشق ميورزد. افزون بر آن، طرح سؤالات خاص و گوشدادن به احساسات و انگارههاي همسر، تمجيد از کارها و ظاهر او، - به ويژه در حضور ديگران يا هنگام اختلاف - پيشگام شدن در ابراز تحيت و سلام، عذرپذيري (172) و... کارهايي به ظاهر کوچک، ولي داراي آثار مثبتي بس بزرگ هستند. در مقابل، کليگويي و زيادهروي در انتقادها و سرزنشها، ابراز ناسپاسي و بيمهري (173) و تکرارهاي ملالآور (174)، موجب سستي پيوندها و سردي روابط ميشود.
[="]خطاپوشي: شمارکردن عيب و نقصهاي يکديگر و به رخکشيدن آنها، حرمتها را در هم ميشکند و بر روابط، تأثيرات نامطلوبي دارد. قرآن کريم، در تشبيهي زيبا از زن و شوهر، ميفرمايد:{هُنَّ لِباسٌ لَکمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ} (175)؛ باري، همسر، بسان لباسي زيبا، هم پوشاننده عيوب همسر است و هم زينت او.
[="]5-3-2. چگونه بگوييم؟
[="]در کنار موضوع و محتواي گفتگو با همسر، چگونگي ارائه آن نيز آدابي دارد که به اختصار عبارتند از:
[="]- نرمي و لطافت گفتار و خوشخلقي در گفتگو (176)، و ايجاد جاذبههاي گفتاري (177).
[="]- پاسداشت احترام، شخصيت و کرامت انساني همسر (178).
[="]- به کارگيري شيوههاي گوناگون برقراري رابطهي مؤثر - به ويژه هنگام بروز مشکلات و تيرگي روابط - همچون: بيان احساسات و خواستهها از راه نامهنگاري يا به گونهي غير مستقيم (179).
[="]- توجه به سخنان همسر و ايجاد ارتباط دو سويه (180).
[="]- سخنگفتن با چهرهاي باز و شاد (181).
[="Tahoma"][="]- سخنگفتن با چهرهاي باز و شاد (181).
[="]5-3-3. کي بگوييم؟
[="]توجه به زمان گفتگو، حالات روحي خود و همسر، شرايط فضاي گفتگو و حضور يا عدم حضور ديگران، ميتواند در اثربخشي ارتباط، نقش داشته باشد. از اينرو گفتگو با همسر، به ويژه در موضوعات اساسي و مهم، بايد زمان مناسبي داشته باشد، زماني که انجام کارهاي ديگر، پريشاني خاطر، بيحوصلگي (ناشي از خستگي، گرسنگي و...) و مانند آن، فضاي ذهني دو طرف را به خود مشغول نکرده باشد.
[="]گفتگو در برخي زمانها و حالات، نه تنها اثر مطلوبي ندارد، که اوضاع را پيچيدهتر و مشکلات را فزونتر ميسازد، از جمله:
[="]هنگام ناراحتي و عصبانيت: هنگام بروز احساسات ناخوشايند، حتي اگر نيت خير هم باشد، بحث و گفتگو معمولا به جدال و دعوا ميانجامد (182) چنانکه امير مؤمنان (ع) ميفرمايد: «خشم شديد، سخن را دگرگون ميسازد (183). از اينرو، شيوه درست آن است که در اين حال، از انجام گفتگو صرفنظر کرد: «خشم را با سکوت، درمان کنيد» (184) خواستهها و احساسات ناخوشايند خود را، از طريق نامهنگاري و پس از فرو نشستن آتش خشم، با بياني توأم با احترام و ادب، با وي در ميان گذاشت.
[="]هنگام بروز جر وبحث: پايفشاري بر نظرات و خواستهاي خود و سعي در تحميل آن بر مخاطب، موجب بروز جروبحث و بگو مگوهاي بيحاصل ميشود که مخربترين عناصر در برقراري ارتباط مؤثر است (185). براي پيشگيري از بروز بگو مگو در گفتگو با همسر، يا پاياندادن به آن راهکارهايي وجود دارد، از جمله:
[="]- سکوتي (186) کوتاه براي رسيدن به آرامش، و آنگاه شروعي دوباره با سخنان محبتآميز (187).
[="]- همراهي با همسر و تأييد سخن او، هر چند با يک جمله (188).
[="]- توجه به ريشههاي بروز بحث و مقابله با آنها.
[="]افزون بر آنچه گفته شد، آداب ويژهاي نيز براي گفتگو با معلم، شاگرد، مخالف، حاکم، بيمار و... در آموزههاي ديني وجود دارد که مجالي ديگر را ميطلبد.
[="]6. زيرساختها و راهکارهاي تحقيق آداب گفتگو
[="]تحقيق آداب گفتگو در افراد و فرهنگ عمومي، در گرو برطرفساختن موانعي چند و فراهمآمدن بسترها و زيرساختهاي مناسب است. براي برطرفساختن اين موانع و آسيبزدايي از ارتباطات کلامي، توجه به زيرساختها و راهکارهاي ذيل ميتواند مؤثر و سودمند باشد.
[="]6-1. خودسازي و رشد شخصيتي
[="]شخصيت و اوصاف دروني انسان، تأثير مستقيمي در رفتارها و چگونگي سخنگفتن او دارد (189). از اينرو، امام علي (ع) ميفرمايد: «شخصيت انسان در زير زبانش نهفته است» (190). بنابراين، از گفتههاي نيک يک شخص و مراعات آداب سخن از جانب او، ميتوان به ميزان رشد شخصيتي وي پي برد. امير مؤمنان (ع) ميفرمايد: «سخن گوييد تا شناخته شويد» (191). عکس اين مطلب نيز صادق است: رشد و تعالي شخصيتي، خود عامل رعايت هنجارها و آداب مثبت اجتماعي و از جمله آداب گفتگوست.
[="]در اين ميان، آنچه موجب رشد و تکامل شخصيت آدمي است، آراستن نفس به فضايل اخلاقي ميباشد. چرا که تا وقتي صفات پسنديده، در زمين دل و روح آدمي ريشه ندوانيده باشد، انتظار رفتار و گفتاري نيکو و از روي اخلاق و ادب نيز، انتظاري نابجاست (192).
[="]6-2. باورهاي ديني
[="]باورمندي به نظارت دائمي پروردگار و احساس حضور او، دگرگوني ژرفي در فکر آدمي و سپس گفتار و رفتار او ايجاد ميکند و وي را وادار ميسازد سخناني سنجيده و پاک بر زبان جاري سازد. از اينرو، قرآن کريم، براي بهسامانکردن رفتارها و گفتار انسان، آگاهي و نظارت الهي را همواره خاطرنشان ساخته است (193). از سوي ديگر، خداوند براي هر انساني، فرشتگاني را مأمور نموده است تا سخنان وي را ثبت نمايند: {ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ} (194) سوم آنکه سخنان آدمي در قيامت مورد حسابرسي دقيق قرار خواهد گرفت آنسان که گاه به ظاهر کوتاه، خشنودي خداوند يا خشم او را برميانگيزد (195).
[="]روشن است که ايمان به مجموع اين آموزهها، ميتواند سد محکمي در برابر سخنان باطل ايجاد نمايد و بستر مناسب تحقق آداب گفتگو را فراهم سازد.
[="]6-3. انديشيدن پيش از سخن
[="]ارتباط، فرايندي برگشتناپذير است (196) و ممکن است يک ارتباط کلامي نادرست، معضل جبرانناپذيري بيافريند که به هيچ روي قابل بازسازي نباشد. از اينرو، خردمند دورانديش، پيش از آنکه زبان به سخن بگشايد، انديشهاش را به کار ميگيرد و آثار و پيامدهاي احتمالي آن را پيشبيني ميکند، آنگاه در صورت لزوم، سخني سنجيده و آراسته به آداب، بر زبان جاري ميسازد. امير مؤمنان (ع) در اينباره ميفرمايد: «زبان مؤمن در پس دل اوست و دل منافق از پس زبان او. چه مرد باايمان چون خواهد سخني بر زبان آرد، در آن نيک بينديشد، اگر نيک است، آشکارش کند و اگر بد است پنهانش دارد و منافق ميگويد آنچه بر زبان آيد، و نميداند چه به سودش است و چه به زيانش» (197).
[="]6-4. تمرين و تکرار
[="]رفتارهاي آدمي در صورت تکرار، نخست به صورت «حالت» و آنگاه «عادت» درميآيد و به تدريج شکل «ملکه» و صفت پايدار نفساني به خود ميگيرد آنسان که به راحتي و بيدرنگ از انسان سر زند (198). از اينرو، تا پيش از تبديلشدن يک صفت يا رفتار مثبت به «ملکه» بايد هر چند با زحمت و تکلف خود را به انجام آن وادار نمود (199).
[="]از سوي ديگر، آداب گفتگو چونان ديگر آداب و به طور کلي ارتباط ميانفردي کارآمد، يادگرفتني و آموختني است و نه استعدادي ذاتي (200). بنابراين، تحقق آداب گفتگو، نيازمند آموزش و يادگيري، و سپس تمرين و تکرار است. حضرت رضا (ع) با اشاره به اين مطلب، ميفرمايد: «عقل، هديهاي است از سوي خدا، و ادب [با] زحمت [دستيافتني] است. پس هر کس به زحمت خود را باادب جلوه دهد، بر آن توانا خواهد بود، ولي هرکس خود را به زحمت، خردمند بنماياند، جز بر رنج خويش نيفزايد» (201).
[="]کتابشناسي
[="]1. نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدي.
[="]2. آمدي، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، بيتا.
[="]3. ابن سعد، الطبقان الکبري، بيروت، دار صادر، بيتا.
[="]4. انصاري، مرتضي، مکاسب، چاپ دوم، دهاقاني، 1374 ش.
[="]5. ايماني، محسن، بررسي ابعاد تربيتي و روانشناختي دوران عقد، تهران، انجمن اوليا و مربيان، 1381 ش.
[="]6. برومند، سيد مهدي، شيوههاي تعليم و تربيت در قرآن و سنت، رشت، کتاب مبين، 1380 ش.
[="]7. بولتون، رابرت، روانشناسي روابط انساني، ترجمه حميدرضا سهرابي، تهران، رشد، 1381 ش.
[="]8. بيهقي، احمد بن حسين، السنن الکبري، بيروت، دارالفکر، بيتا.
[="]9. حرّاني، حسن بن علي بن شعبه، تحف العقول، بيتا.
[="]10. حرّ عاملي، محمد بن حسن، وسائل الشيعه، قم، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1409 ق.
[="]11. حسيني زبيدي، سيدمحمد بن محمد، اتحاف السادة المتقين بشرح احياء علوم الدين، بيروت، دارالکتب العلميه، 1409 ق.
[="]12. دانشنامه امام علي (ع)، زير نظر علياکبر صادقي رشاد، تهران، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1380 ش.
[="]13. راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، بيتا.
[="]14. ريچاردسون، جري، معجزه ارتباط و ان. ال. پي، ترجمه مهدي قراچهداغي، چاپ هفتم، تهران، نشر پيکان، 1381 ش.
[="]15. صدوق، محمد بن علي ابن بابويه، الامالي، کتابخانه اسلاميه، چاپ چهارم، 1362 ش.
[="]16. همو، من لايحضره الفقيه، چاپ سوم، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، 1413 ق.
[="]17. طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، بيتا.
[="]18. طبراني، سليمان بن احمد، المعجم الکبير، تحقيق حمدي المجيد السلفي، چاپ دوم، دار احياء التراث العربي، بيتا.
[="]19. طبرسي، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، چاپ ششم، منشورات الشريف الرضي، 1392 ق.
[="]20. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1415 ق.
[="]21. غزالي، محمد بن محمد، احياء علوم الدين، بيروت، دارالمعرفه، 1402 ق.
[="]22. فضل الله، محمدحسين، گفتگو و تفاهم در قرآن کريم، ترجمه سيدحسين ميرداماد، تهران، مرکز بينالمللي گفتگوي تمدنها، 1380 ش.
[="]23. فيض کاشاني، محمد بن مرتضي (مولي محمد محسن)، المحجة البيضاء في تهذيب الحياء، تصحيح علياکبر غفاري، چاپ چهارم، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1417 ق.
[="]24. قمي، شاذان بن جبرئيل، الفضائل، النجف الاشرف، الکمتبة الحيدريه، 1381 ق.
[="]25. کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، چاپ چهارم، دارالکتب الاسلاميه، 1365 ش.
[="]26. گابور، دون، مهارتهاي گفتگو، ترجمه مهدي قراچهداغي، تهران، پيک بهار، 1381 ش.
[="]27. گري، جان، مردان مريخي و زنان ونوسي، ترجمه سيدرضا نيازي، بيتا.
[="]28. متقي هندي، کنزالعمال، بيتا.
[="]29. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ق.
[="]30. مک کي، ماتيو و ديگران، رابطه مؤثر، ترجمه مهدي قراچهداغي، تهران، اسرار دانش، 1379 ش.
[="]31. مکارم شيرازي، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، بيتا.
[="Tahoma"][="]. مکارم شيرازي، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، بيتا.
[="]32. نجفي، محمدحسن، جواهرالکلام، تحقيق محمد قوچاني، المکتبة الاسلاميه، بيتا.
[="]33. نراقي، محمد، جامع السعادات، تصحيح محمد کلانتر، چاپ چهارم، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات، بيتا.
[="]34. وود، جولياني، ارتباطات ميانفردي روانشناسي تعامل اجتماعي، ترجمه مهرداد فيروزبخت، تهران، مهتاب، 1379 ش.
[="]35. هارجي، اون و کريستين ساندرز و ديويد ديکسون، مهارتهاي اجتماعي در ارتباطات ميانفردي، ترجمه خشايار بيگي و مهرداد فيروزبخت، تهران، رشد، 1377 ش.
[="]پاورقيها
[="]------------------------------
[="]1) هارجي، 1377: 20-21.
[="]2) وود، 1379: 30، 34 و 35.
[="]3) رجوع کنيد به: بولتون، 1381: 25.
[="]4) کليني، 1365: 2 / 104.
[="]5) صدوق، 1413: 4 / 402.
[="]6) کليني، 1365: 2 / 114؛ حر عاملي،:140914 / 193.
[="]7) حر عاملي، 1409: 12 / 188.
[="]8) همان.
[="]9) مريم / 42 و 46.
[="]10) مريم / 47.
[="]11) مجلسي، 1404: 68 / 293.
[="]12) وود، 1379: 73-74.
[="]13) کليني، 1365: 2 / 362.
[="]14) رجوع کنيد به: نور / 11 و 12؛ بقره / 30 و 33.
[="]15) رجوع کنيد به: حجرات / 12.
[="]16) رجوع کنيد به: هود / 78 و 84؛ يوسف / 90 و 100.
[="]17) رجوع کنيد به: هود / 69 و 70.
[="]18) همان.
[="]19) ابن سعد، بيتا: 1 / 200.
[="]20) کليني، 1365: 2 / 104.
[="]21) رجوع کنيد به: اعراف / 62، 68، 79 و 93؛ مريم / 45 و 47؛ شعراء / 135؛ مؤمن / 30 و 33.
[="]22) رجوع کنيد به: هود / 29؛ فرقان / 57؛ شعراء / 109، 127، 145، 164 و 180؛ شوري / 23.
[="]23) بقره / 206.
[="]24) هود / 28.
[="]25) ريچاردسون، 1381: 47-48.
[="]26) سبأ / 24.
[="]27) نهج البلاغه، حکمت 6.
[="]28) روايات، بر لزوم قابل اعتماد بودن مخاطب در خودافشايي تأکيد دارند (رجوع کنيد به: مجلسي، 77 / 235).
[="]29) رجوع کنيد به: هارجي، 1377: 249 و 254.
[="]30) صدوق، 1362: 669.
[="]31) آمدي، بيتا: 421.
[="]32) همان:320.
[="]33) بيهقي، بيتا: 8 / 330.
[="]34) رجوع کنيد به: آلعمران / 118: توبه / 16.
[="]35) رجوع کنيد به: حجرات / 12.
[="]36) حر عاملي، 1409: 12 / 307؛ کليني، 1365: 2 / 660.
[="]37) رجوع کنيد به: نساء / 148؛ حر عاملي، 1409: 12 / 105.
[="]38) رجوع کنيد به: انصاري، 1374؛ 165.
[="]39) رجوع کنيد به: فضل الله، 1380: 192 و 197.
[="]40) در مورد ماهيت پرسش آنان، نظرات ديگري نيز مطرح شده است (رجوع کنيد به: طباطبايي، بيتا: 2 / 55 و 65؛ مکارم شيرازي و ديگران، بيتا: 2 / 11؛ بقره / 189؛ نيز رجوع کنيد به: اعراف / 187؛ اسراء / 85؛ احزاب / 63؛ نازعات / 42 و 46.
[="]41) کهف / 22.
[="]42) سعدي، چه حکيمانه و زيبا سروده است:
[="]حکايت بر مزاج مستمعگوي *** اگر خواهي که دارد با تو ميلي
[="]هر آن عاقل که با مجنون نشيند *** نبايد کردنش جز ذکر ليلي
[="]43) ابراهيم / 4.
[="]44) کليني، 1365: 1 / 23.
[="]45) صدوق، 1413: 3 / 483 و 484.
[="]46) هارجي، 1377: 215.
[="]47) وود، 1379: 348 و 362؛ بولتون، 1381: 61.
[="]48) توبه / 61.
[="]49) طباطبايي، بيتا:9 / 314 و 315.
[="]50) آيه ياد شده، گوش فرادادن پيامبر (ص) را، براي همه و به سود عموم افراد برميشمارد {أُذُنُ خَيْرٍ لَکمْ} ولي باور و پذيرش رسول را مخصوص گفتار مؤمنان ميداند {يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ}.
[="]51) رجوع کنيد به: گابور، 1381: 13.
[="]52) رجوع کنيد به: ريچاردسون، 32:1381؛ هارجي، 63:1377.
[="]53) بقره / 273.
[="]54) محمد / 30؛ نيز رجوع کنيد به: رحمن / 41؛ مطففين / 24؛ عبس / 1 و 2.
[="]55) نهج البلاغه، حکمت 26.
[="]56) ريچاردستون، 1381: 32؛ هارجي، 1377: 64.
[="]57) آمدي، بيتا: 153.
[="]58) مجلسي، 1404: 16 / 298؛ کليني، 2 / 236.
[="]59) کليني، 1365: 2 / 181.
[="]60) گابور، 1381: 13 و 22.
[="]61) رجوع کنيد به: احزاب / 19؛ محمد / 20.
[="]62) رجوع کنيد به: مجلسي، 1404: 71 / 73.
[="]63) کليني، 1365: 2 / 671؛ فيض کاشاني، 1417: 4 / 131.
[="]64) نساء / 5 و 8؛ نيز رجوع کنيد به: بقره / 235 و 263؛ احزاب / 32؛ محمد / 21.
[="]65) مدثر / 24.
[="]66) نمونه بارز آن را در قرآن بنگريد: يوسف / 9، 10، 42، 43، 45، 46، 55، 58، 82 و 83؛ امير مؤمنان (ع) ميفرمايد: «خير الکلام ما لايملّ و لايقل» (آمدي، بيتا: 210).
[="]67) قرآن کريم به فراواني از عناصر يادشده بهره برده است (براي نمونه رجوع کنيد به: بقره / 261، 264 و 265؛ ابراهيم / 18، 24 و 26؛ نور / 35؛ فاطر / 19 و 22؛ نساء / 43؛ اسراء / 24.
[="]68) امام علي (ع): «أحسن الکلام ما لاتمجّه الآذان و لايتعب فهمه الأفهام» (آمدي، بيتا: 210).
[="]69) امام علي (ع): «أحسن الکلام ما زانه حسن النظام» (همان).
[="]70) امام علي (ع): «مغرس الکلام القلب» (همان: 211؛ نيز رجوع کنيد به: دانشنامه امام علي (ع)، 1380: 11 / 17.
[="]71) يوسف / 23؛ نيز رجوع کنيد به: راغب اصفهاني، بيتا: 206.
[="]72) مکارم شيرازي، بيتا: 9 / 378 و 381.
[="]73) رجوع کنيد به: نساء / 43؛ اعراف / 189؛ بقره / 222؛ انبيا / 91؛ مکارم شيرازي، بيتا:3 / 399-400؛ 13 / 494.
[="]74) طه / 44.
[="]75) رجوع کنيد به: آلعمران / 159.
[="]76) مداهنه، به معناي نرمش و انعطاف مذموم و منافقانه است که بخشي از حقيقت را، فداي منفعت يا جلب رضايت ديگران ميکند (رجوع کنيد به: قلم / 9؛ راغب اصفهاني، 173-174).
[="]77) براي نمونه بنگريد: انعام / 68؛ يونس / 94 و 95؛ اسراء / 22 و 24؛ زمر / 65؛ احزاب / 70 و 71؛ نيز رجوع کنيد به: نساء / 9؛ درباره ارتباط قول سديد با اصلاح اعمال و مغفرت رجوع کنيد به: طباطبايي، بيتا: 16 / 347.
[="]78) مفسران در معناي «قول سديد» بيشتر به مصاديق اشاره کردهاند همچون: صواب، خالص از دروغ و لغو، هماهنگي ظاهر و باطن و...(رجوع کنيد به: طبرسي، 1415: 7 و 8؛ طباطبايي، بيتا: 16 / 447؛ مکارم شيرازي، بيتا: 17 / 447).
[="]79) زبان خردمند در پس دل اوست (رجوع کنيد به: نهجالبلاغه، حکمت 40؛ حجرات / 4).
[="]80) رجوع کنيد به: بقره / 113؛ انعام / 143 و 144؛ اعراف / 33 و 187؛ حج / 3 و 8؛ طه / 51 و 52.
[="]81) رجوع کنيد به: نساء / 135؛ انعام / 115 و 152.
[="]82) علي (ع) در ستايش يکي از برادران دينياش ميفرمايد: «بر آنچه ميشنود حريصتر بُوَد تا آنچه گويد» (نهجالبلاغه، حکمت 289).
[="]83) رجوع کنيد به: توبه / 43.
[="]84) آمدي، بيتا: 223.
[="]85) همان.
[="]86) حراني، بيتا: 489.
[="]87) يادکردني است که از صفات مؤمن «انتقادپذيري» است (رجوع کنيد به: کليني، 1365: 2 / 639).
[="]88) رجوع کنيد به: نهجالبلاغه، حکمت 347.
[="]89) بولتون، 1381: 45.
[="]90) رجوع کنيد به: صدوق، 1413: 4 / 11.
[="]91) رجوع کنيد به: نهجالبلاغه، خطبه 193؛ آمدي، بيتا: 223 و 466.
[="]92) رجوع کنيد به: اعراف / 123 و 124؛ طه / 71؛ زخرف / 51 و 54.
[="]93) از اينرو، آموزههاي ديني، انسان را از انفعال و ستمپذيري و خدشهدار نمودن عزت نفس، بازداشتهاند (براي نمونه، رجوع کنيد به: بقره / 279؛ کليني، 1365: 4 / 32.
[="]94) رجوع کنيد به: مک کي، 1379: 161-162.
[="]95) رجوع کنيد به: قصص / 25 و 28؛ مريم / 42 و 48.
[="]96) ريچاردسون، 1381: 43.
[="]97) نجم / 32. يادکردني است که گاه از روي ضرورت يا براي رسيدن به هدفي مهم، لازم است آدمي امتيازات خود را معرفي کند. اين مورد جداي از خودستايي، و مورد تأييد آموزههاي ديني است (رجوع کنيد به: يوسف / 55؛ اعراف / 68؛ مجلسي، 1404: 75 / 258.
[="]98) رجوع کنيد به: مجلسي، 1404: 2 / 125؛ مکارم شيرازي، بيتا: 16 / 299-300؛ برومند، 1380: 94 و 113.
[="]99) از اينرو امام صادق (ع) ميفرمايد: «از فروتني است که... مجادله را رها کني، هرچند حق با تو باشد» (رجوع کنيد به: کليني، 1365: 2 / 122)؛ نيز امام صادق (ع): «مجادله مکن که احترامت از بين ميرود» (همان).
[="]100) رجوع کنيد به: مجلسي، 1404: 75 / 369.
[="]101) همان: 2 / 138.
[="]102) هارجي، 1377: 113-114.
[="]103){فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکرِ إِنْ کنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ} (نحل / 43؛ انبياء / 7؛ نيز رجوع کنيد به: يونس / 94.
[="]104) رجوع کنيد به: بقره / 31.
[="]105) رجوع کنيد به: قصص / 23.
[="]106) رجوع کنيد به: عنکبوت / 61 و 62؛ لقمان / 25؛ زخرف / 87.
[="]107) رجوع کنيد به: طه / 17.
[="]108) رجوع کنيد به: اعراف / 195؛ شعراء / 72 و 73؛ قمر / 22 و 32.
[="]109) رجوع کنيد به: آلعمران / 159؛ نمل / 32.
[="]110) رجوع کنيد به: توبه / 43؛ حجر / 92؛ نحل / 93؛ صف / 2.
[="]111) رجوع کنيد به: کهف / 22.
[="]112) {يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَکمْ تَسُؤْکمْ} (مائده / 101).
[="]113) رجوع کنيد به: حجرات / 12.
[="]114) رجوع کنيد به: هود / 87؛ زخرف / 52.
[="]115) امام علي (ع) «سا تفقّها و لاتسأل تعنتا» (نهجالبلاغه، حکمت 320).
[="]116) رجوع کنيد به: بقره / 67 و 108.
[="]117) آمدي، بيتا: 212.
[="]118) نهجالبلاغه، حکمت 123.
[="]119) امام باقر (ع) ميفرمايد: «... دنيا را در دو کلمه قرار ده: سخني در جستجوي حلال، و سخني براي آخرت، که سومي، زيانبار و بيفايده است...» (رجوع کنيد به: صدوق، 1413: 2 / 282.
[="]120) در روايات، سخنان بيهوده با عنوانهايي همچون: «لايعني: بياهميت» و «فضل: زيادي» ذکر شده است (رجوع کنيد به: کليني، 1365: 2 / 116، 226 و 240؛ نهجالبلاغه، حکمت 123.
[="]121) امير مؤمنان (ع) ميفرمايد: «إذا تمّ العقل نقص الکلام» (رجوع کنيد به: نهجالبلاغه، حکمت 71).
[="]122) امام علي (ع): «الإکثار... يملّ الحليم» (رجوع کنيد به: آمدي، بيتا: 212).
[="]123) امام صادق (ع): «و ليدع کثيراً من الکلام فيما يعنيه» (رجوع کنيد به: مجلسي، 1404: 2 / 130).
[="]124) امام علي (ع): «الکلام بين خلتي سوء هما: الإکثار و الإقلال، فالإکثار هذر، و الإقلال عيّ و حصر» (رجوع کنيد به: آمدي، بيتا: 212).
[="]125) رسول خدا (ص): «... فإنّ کثرة الکلام بغير ذکر الله تقسو القلب» (رجوع کنيد به: مجلسي، 1404: 68 / 281).
[="]126) رسول خدا (ص): «أکثر الناس ذنوباً يوم القيامة أکثرهم کلاماً فيما لايعنيه» (رجوع کنيد به: متقي هندي، بيتا: 3 / 461).
[="]127) همان: 1 / 303.
[="]128) امام علي (ع): «... إيّاک و فضول الکلام، فإنّه يظهر من عيوبک ما بطن» (رجوع کنيد به: آمدي، بيتا: 212).
[="]129) امام علي (ع): «الإکثار إضجار» (همان: 212).
[="]130) آمدي، بيتا: 214.
[="]131) عنکبوت / 29.
[="]132) انعام / 108.
[="]133) حجرات / 11.
[="]134) بولتون، 1381: 39 و 44؛ مک کي، 1379: 179 و 184.
[="]135) برومند، 1380: 250؛ لقمان / 19.
[="]136) رجوع کنيد به: احزاب / 70. غزالي و شارحان کلام او، آفات زبان را بيست مورد شمرده و برخي از محققان، ده مورد بر آن افزودهاند (رجوع کنيد به: غزالي، 1402: 3 / 112 و 163؛ فيض کاشاني، 1417: 5 / 199 و 288؛ حسيني زبيدي، 1409: 9 / 149 و 383؛ مکارم شيرازي، بيتا: 17 / 448).
[="]137) نهجالبلاغه، خطبه 193.
[="]138) مجادله / 10.
[="]139) کليني، 1365: 2 / 660.
[="]140) رجوع کنيد به: نساء / 114.
[="]141) از اينرو، برخي از مفسران گفتهاند: نجوا با توجه به شرايط، هر يک از احکام پنجگانه فقهي را ميتواند دارا باشد، با اين حال، اگر شرايط خاصي نباشد، اين کار خود، برخلاف آداب مجلس، و ناپسند است (رجوع کنيد به: مکارم شيرازي، بيتا: 23 / 435).
[="]142) رجوع کنيد به: نهجالبلاغه، حکمت 234.
[="]143) رجوع کنيد به: قصص / 3؛ يوسف / 23. يادکردني است که از نظر فقيهان، شنيدن صداي زن نامحرم، در صورتي که همراه با لذت يا ترس از وقوع در فتنه باشد، حرام است و در غير اين صورت، به نظر مشهور آنان، جايز ميباشد (براي آگاهي از نظر فقيهان و روايات مربوط رجوع کنيد به: نجفي، بيتا: 29 / 97 و 99؛ کليني، 1365: 5 / 534 و 8 / 191؛ حر عاملي، 1409: 20 / 197).
[="]144) احزاب / 32.
[="]145) بقره / 204.
[="]146) آلعمران / 167؛ نيز رجوع کنيد به: مائده / 41؛ توبه / 8.
[="]147) رجوع کنيد به: بقره / 14 و 76؛ آلعمران / 119؛ مائده / 61.
[="]148) کليني، 1365: 2 / 343.
[="]149) نهجالبلاغه، حکمت 382؛ نيز رجوع کنيد به: بقره / 169؛ انعام / 143؛ اعراف / 187.
[="]150) صف / 2 و 3؛ نيز رجوع کنيد به: شعراء / 226.
[="]151) اسراء / 23-24.
[="]152) رجوع کنيد به: راغب اصفهاني، بيتا: 79؛ مکارم شيرازي، بيهمتا: 12 / 83-84.
[="]153) کليني، 1365: 2 / 158.
[="]154) امام صادق (ع): ذيل آيه {وَ اخْفِضْ لَهُما} ميفرمايد: «لاتملأ عينيک من النظر إليهما إلا برحمة و رقّة؛ نگاهت را جز از سر مهر و دلسوزي به آنان خيره مکن» (رجوع کنيد به: کليني، 1365: 2 / 158).
[="]155) امام علي (ع): «حق فرزند بر پدر آن بود که... به نيکي ادبش نمايد» (نهجالبلاغه، حکمت 399).
[="]156) رجوع کنيد به: هود / 42 و 43؛ يوسف / 5؛ صافات / 102.
[="]157) رسول خدا (ص): «هر کس کودکي دارد، بايد با او کودکي کند» (رجوع کنيد به: صدوق، 1413: 3 / 483).
[="]158) رجوع کنيد به: صافات / 102.
[="]159) رجوع کنيد به: بولتون، 1381: 26.
[="]160) رجوع کنيد به: بقره / 235.
[="]161) رجوع کنيد به: نهجالبلاغه، حکمت 392.
[="]162) رجوع کنيد به: ايماني، 1381: 24 و 38.
[="]163) مجلسي، 1404: 75 / 237.
[="]164) روم / 30؛ نيز رجوع کنيد به: اعراف / 189.
[="]165) مجلسي، 1404: 43 / 143.
[="]166) طبراني، بيتا: 11 / 56؛ قمي، 1381: 80 و 82.
[="]167) رجوع کنيد به: روم / 21.
[="]168) رجوع کنيد به: نهجالبلاغه، حکمت 91 و 197.
[="]169) رجوع کنيد به: مجلسي، 1404: 75 / 237؛ گري، بيتا: 185 و 188.
[="]170) کليني، 1365: 5 / 569.
[="]171) مجلسي، 1404: 75 / 237.
[="]172) کليني، 1365: 5 / 511.
[="]173) از امام صادق (ع) نقل شده که: هرگاه زني به شوهرش بگويد: هرگز از تو خيري نديدم عملش حبط و نابود گردد (رجوع کنيد به: طبرسي، 1392: 215).
[="]174) آمدي، بيتا: 212.
[="]175) بقره / 187.
[="]176) امام صادق (ع) ميفرمايد: شوهر در رابطه با همسرش، از سه چيز بينياز نيست: .... خوشرويي با او (رجوع کنيد به: مجلسي، 1404: 75 / 237).
[="]177) امام علي (ع): «با آنان به نيکي سخن گوييد» (صدوق، 1413: 3 / 55).
[="]178) امام سجاد (ع): «حق زن اين است که... او را گرامي داري و با وي نرمي کني» (رجوع کنيد به: همان: 2 / 621). امام صادق (ع): «خوشبخت آن زني که شوهر خود را احترام نهد و آزارش ندهد» (رجوع کنيد به: حرعاملي، 1409: 16 / 280).
[="]179) گري، بيتا: 279 و 310.
[="]180) محمدي ريشهري، بيتا: 4 / 287.
[="]181) درباره حقوق زن وشوهر، امام صادق (ع) ميفرمايد: «چهره را [با پرخاشگري] براي همسرش زشت نکند» (رجوع کنيد به: کليني، 1365: 5 / 511).
[="]182) رجوع کنيد به: گري، بيتا: 279.
[="]183) مجلسي، 1404: 68 / 428.
[="]184) آمدي، بيتا: 216.
[="]185) حر عاملي، 1409: 14 / 19.
[="]186) کليني، 1365: 5 / 534.
[="]187) رجوع کنيد به: طبرسي، 1415: 7 و 8 / 555؛ گري، بيتا: 211.
[="]188) کليني، 1365: 2 / 144.
[="]189) {قُلْ کلٌّ يَعْمَلُ عَلي شاکلَتِهِ}؛ «بگو: هر کس بر حسب ساختار [رواني و بدني، و شخصيت] خود عمل ميکند» (اسراء / 84).
[="]190) نهجالبلاغه، حکمت 148 و 392.
[="]191) همان.
[="]192) ابراهيم / 24 و 25.
[="]193) رجوع کنيد به: بقره / 77؛ نساء / 108؛ توبه / 78؛ هود / 5؛ رعد / 10؛ اسراء / 36 و 47؛ طه / 46؛ نور / 24؛ زخرف / 80؛ ملک / 13.
[="]194) ق / 18؛ نيز رجوع کنيد به: انفطار / 10 و 12.
[="]195) حر عاملي، 1409: 12 / 251.
[="]196) امام علي (ع): «چون سخن بر زبان راني در بند آني» (نهجالبلاغه، حکمت 381).
[="]197) نهجالبلاغه، خطبه 176.
[="]198) نراقي، بيتا: 1 / 55.
[="]199) رجوع کنيد به: نهجالبلاغه، حکمت 207.
[="]200) وود، 1379: 82.
[="]201) کليني، 1365:1/23