جمع بندی فرق فلسفه ی اسلامی با فلسفه غیر اسلامی چیه؟

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فرق فلسفه ی اسلامی با فلسفه غیر اسلامی چیه؟

فرق فلسفه ی اسلامی با فلسفه غیر اسلامی چیه؟
وقتی فلسفه قرار است بی طرف نسبت به فهم حقایق عمل کند دیگه اسلامی و غیر اسلامی ندارد
فلسفه ی اسلامی همون علم کلام ست؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد هادی

با سلام و عرض ادب و تشکر از پرسش خوبتان

فلسفه اسلامی موضوع مشخصی دارد و از ابتدا حول و حوش همان موضوع بحث می کند، موضوع فلسفه «موجود بما هو موجود» است ؛ یعنی موجود از آن جهت که موجود است نه از ان جهت که مثلا انسان، درخت، خورشید و ... است.(آشنایی با علوم اسلامی، منطق، فلسفه مرتضی مطهری، (قم، صدرا، بیتا)، ص128ـ131)
اما فلسفه غیر اسلامی (فلسفه غرب) موضوع واحدی ندارد و در موضوعات متفاوتی بحث می کند. در حقیقت می توان گفت فلسفه مشترک لفظی است که شامل همه محصولات فکری بشر می شود، کلمه «عین» در عربی مشترک لفظی بوده و شامل: چشمه، چشم،دهانه، کاراگاه و ... می شود. اگر چه «عین» شامل همه این معانی می شود اما هر یک موضوعات متفاوتی دارند. فلسفه هم مشترک لفظی است که شامل تمامی مکاتب فکری می شود، و فقط در فلسفه بودن اشتراک دارند اما موضوعات متفاوتی دارند مثلاً در برخی مکاتب غربی، بحث از انسان پررنگتر است؛ و در برخی دیگر بحث از زبان و در برخی دیگر بحث از تجربه و امور مادّ ، و در برخی دیگراز ادراکات بشری و ... .
فلسفه اسلامی با علم کلام متفاوت است، همان طور که عرض شد موضوع فلسفه «موجود بما هو موجود» است اما موضوع علم کلام، عقاید ایمانی یا اسلامی است. اصول این عقاید عبارت اند از وجود خداوند و یگانگی او (توحید)، صفات جمال و جلال (علم، قدرت، حیات، حکمت، عدل، و...) نبوت و معاد (ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، ص Dirol
البته فلسفه اسلامی نیز سعی دارد تمامی گزاره های دینی را استدلالی کرده و مبرهن کند. لذا می توان گفت کلام، فلسفه را به خدمت گرفت تا بتواند علاوه برنقل از طریق استدلال نیز عقاید دینی را مبرهن کند، بدین جهت اکثر متکلمین فیلسوف هم هستند.

هادی;540577 نوشت:
با سلام و عرض ادب و تشکر از پرسش خوبتان

فلسفه اسلامی موضوع مشخصی دارد و از ابتدا حول و حوش همان موضوع بحث می کند، موضوع فلسفه «موجود بما هو موجود» است ؛ یعنی موجود از آن جهت که موجود است نه از ان جهت که مثلا انسان، درخت، خورشید و ... است.(آشنایی با علوم اسلامی، منطق، فلسفه مرتضی مطهری، (قم، صدرا، بیتا)، ص128ـ131)
اما فلسفه غیر اسلامی (فلسفه غرب) موضوع واحدی ندارد و در موضوعات متفاوتی بحث می کند. در حقیقت می توان گفت فلسفه مشترک لفظی است که شامل همه محصولات فکری بشر می شود، کلمه «عین» در عربی مشترک لفظی بوده و شامل: چشمه، چشم،دهانه، کاراگاه و ... می شود. اگر چه «عین» شامل همه این معانی می شود اما هر یک موضوعات متفاوتی دارند. فلسفه هم مشترک لفظی است که شامل تمامی مکاتب فکری می شود، و فقط در فلسفه بودن اشتراک دارند اما موضوعات متفاوتی دارند مثلاً در برخی مکاتب غربی، بحث از انسان پررنگتر است؛ و در برخی دیگر بحث از زبان و در برخی دیگر بحث از تجربه و امور مادّ ، و در برخی دیگراز ادراکات بشری و ... .

پس میشه گفت فلسفه ی اسلامی شاخه ای از علم فلسفه است و تفاوت اساسی با هم ندارند
اما چرا فلسفه ی اسلامی موضوع بحثش رو این طوری محدود کرده؟
وقتی اسلام در همه ی زمینه ها که مربوط به علوم انسانی است بحث میکنه و نظریاتی داره چرا توی فلسفه این محدود شده؟

سلام بر کارشناس محترم تاپیک
میشه ساده تر توضیح بدید مثلا با مقال که کلا فلسفه چیکار میکنه
فلسفه اسلامی چیگار میکنه
و حالا کلام چیکار میکنه

جمع بندی:
موضوع: تفاوت علم کلام با فلسفه اسلامی
پرسش:

فرق فلسفه ی اسلامی با فلسفه غیر اسلامی چیه؟ فلسفه ی اسلامی همون علم کلام ست؟

پاسخ:
در ارتباط فرق فلسفه اسلامی با فلسفه غیر اسلامی عرض می شود: فلسفه اسلامی موضوع مشخصی دارد و از ابتدا در محور همان موضوع بحث می کند، موضوع فلسفه «موجود بما هو موجود» است ؛ یعنی موجود از آن جهت که موجود است نه از آن جهت که مثلا انسان، درخت، خورشید و ... است.(1) اما فلسفه غیر اسلامی (فلسفه غرب) موضوع واحدی ندارد و در موضوعات متفاوتی بحث می کند. در حقیقت می توان گفت فلسفه مشترک لفظی است که شامل همه محصولات فکری بشر می شود، کلمه «عین» در عربی مشترک لفظی بوده و شامل: چشمه، چشم،دهانه، کاراگاه و ... می شود. اگر چه «عین» شامل همه این معانی می شود اما هر یک موضوعات متفاوتی دارند. فلسفه هم مشترک لفظی است که شامل تمامی مکاتب فکری می شود، و فقط در فلسفه بودن اشتراک دارند اما موضوعات متفاوتی دارند مثلاً در برخی مکاتب غربی، بحث از انسان پررنگتر است؛ و در برخی دیگر بحث از زبان و در برخی دیگر بحث از تجربه و امور مادّی ، و در برخی دیگر از ادراکات بشری و ... .
اما اینکه آیا فلسفه اسلامی همان علم کلام است یا نه، برای روشن شدن بحث در ابتدا لازم است مقصود از فلسفه و کلام را بیان و سپس سیر تاریخی این دو علم را بیان و همچنین قلمروهای مشترک فلسفه و کلام و نیز تمایزهای آن دو از حیث موضوع، روش، اهداف و... بررسی کنیم:
فلسفه. علمی مستقل است که دارای موضوع و محمولات مشخصی است و بر حکـمت مابعدالطبیعی اطلاق می‌شود که مترادف «متافیزیک» بوده، «حکمت الهی» نیز نامیده می‌شود و موضوع آن، موجود بما هو موجود است یعنی احکام کلی هستی را بیان می‌کند.
کلام. با توجه به گستره تاریخی ادوار این علم، متکلمان و دانشمندان اسلامی تعریف‌های متفاوتی از «علم کلام» ارائه داده‌اند: «با توجه به رسالت متکلمان و اهداف دانش کلام، و با نظر به موضوع و روش آن، تعریف برگزیده از علم کلام چنین است: کلام علمی است که درباره عقاید اسلامی بحث می‌کند؛ یعنی آنها را تبیین کرده، با استفاده از روش‌های مختلف به اثباتشان می‌پردازد و با پاسخگویی به شبهات، از آنها دفاع می‌کند»(2)

جمع بندی (2)
در ادامه سیر تاریخی پیدایش کلام و فلسفه را ذکر می کنیم تا نقطه اشتراک و افتراق این دو علم مشخص گردد:
از نظر تاریخی، تقدم با کلام اسلامی است؛ زیرا کلام اسلامی به منزله یک علم مدون در نیمة اول قرن دوم هجری قمری ظهور کرده است؛ پیدایش کلام مقارن با ظهور اسلام است؛ زیرا با مراجعه به قرآن، احادیث و تاریخ اسلام روشن می‌شود که بحث‌های کلامی از نخستین روزهای ظهور اسلام به شکلی گسترده مطرح بوده است. بخش عظیمی از مباحثات کلامی پیامبراکرم (ص) با بت‌پرستان و اهل کتاب درباره توحید، نبوت و معاد، در قرآن‌‌کریم بیان شده است.
با توجه به این می‌توان گفت علم کلام، از کهن‌ترین دانش‌های اسلامی است که پیشینه‌ای به قدمت تاریخ اسلام دارد و از علوم اثرگذار در عرصه فرهنگ و معارف اسلامی است. ولی فلسفه پس از کلام و از طریق ترجمه آثار متفکران یونانی از قرن دوم به بعد در میان مسلمانان راه یافت و برخی آن را، کانون کاوش قرار دادند و با طرح پرسش‌ها و شبهه‌ها، زمینه تلاش متفکران و فیلسوفان مسلمان را فراهم ساختند و موجب رشد و رونق تفکرات عقلانی و اندیشه های عقلی و فلسفی گردیدند و با تهذیب و تکمیل آن، فلسفه اسلامی را بنا نهادند.

سیر تاریخی کلام اسلامی را می توان به سه مرحله تبیین کرد:
الف: کلام پیش از خواجه نصیر
کلام در این دوره بیشتر سبک جدلی داشت و در برابر فلسفه مطرح بود. متکلمان اسلامی از بدو ورود فلسفه به عالم اسلام تا قرن‌ها با فلاسفه نبرد کردند و بر قواعد فلسفی خدشه‌هایی وارد ساختند و حتی در اصول مسلم و مبادی اولی فلسفه شک و تردید روا داشتند. آنان حتی با منطق نیز مخالف بودند و آن را به کار نمی‌بردند؛ زیرا منطق در ردیف علوم فلسفی به شمار می‌رفت که به کلی مبنای عقاید شرعی بود (3)
ب: کلام در عصر خواجه نصیر (قرن هفتم و هشتم)
کلام در این دوره و مقداری بعد از آن، برهانی شد و صبغه فلسفی یافت(4). در این مرحله، کلام افزون بر تکیه بر آیات و روایات، بر استدلال برهانی نیز استوار گشت. به عنوان نمونه خواجه نصیرالدین، مباحثی مانند توحید و معاد را که موضوع آنها با فلسفه مشترک است با روش‌های برهانی اثبات کرد.
ج: کلام پس از خواجه نصیر (قرن نهم به بعد)
در این دوره، که با میرداماد و ملاصدرا (1050 ق) به اوج رسید، کلام به کلی برهانی شده،جزو مسائل فلسفه قرار می‌گیرد. در این دوره، کلام استقلال خود را از دست داد و به تعبیر استاد مطهری، فلسفه اسلامی یک قدم به طرف کلام نیامد، بلکه این کلام بود که به تدریج تحت نفوذ فلسفه قرار گرفت و سرانجام در فلسفه هضم شد (5)

بنابراین می‌توان از خواجه نصیرالدین طوسی به منزله ‌کسی یاد کرد که کلام و فلسفه را از جهاتی متحد ساخت، شهید مطهری در این باره می نویسد:
کتاب تجرید الاعتقاد خواجه نصیر را می‌توان حلقة اتصال کلام و فلسفه دانست. خواجه نصیر، علم کلام را داخل در فلسفه کرد و در واقع مؤسس «کلام فلسفی» شمرده می‌شود؛ یعنی علم کلام را از صبغه جدلی خارج و صبغه فلسفی و عقلی به آن بخشید، و بعد از او غالب متکلمین از قبیل علامه حلی، فضل الدین کاشانی، میثم ابن علی بحرانی و... چنین کردند. همچنین صدرالمتألهین شیرازی و ملاهادی سبزواری نیز مسائل کلامی را در ضمن فلسفه و با منهج فلسفی مطرح کردند (6).
دوران خواجه نصیر را باید دوران کمال علم کلام دانست. این حکیم بزرگ با شیوه حکیمانه وسیاست و تدبیر خود، علم کلام را از حشو و زواید پیراست و بر آن خلعت حکمت و فلسفه پوشانید ودر واقع علم کلام سنتی را به تدریج از میان برد وفلسفه‌ای به صورت علم کلام را به میدان آورد. (7)

جمع بندی (3)

نتیجه:
کلام در ابتدا علمی در مقابل فلسفه بود که متکلمین فلسفه را در مقابل علم کلام می دانستند و فلاسفه را تکفیر می کردند؛ اما خواجه نصیر (قرن هفتم) علم با درایت خاصی براهین عقلی را بر علم کلام افزود و برخی از مباحث مانند توحید را با براهین عقلی ثابت کرد و در نهایت با آمدن بزرگانی همچون میرداماد، ملاصدرا و ... علم کلام به کلی برهانی گردید و در حقیقت کلام در فلسفه هضم گردید کلام فلسفی پدیدار گشت، بنابراین علم کلام امروزی در بسیاری از جهات با فلسفه اسلامی متحد است و تفاوت چندانی بین این دو علم دیده نمی شود.
همچنانکه که گفته شد «کلام» بالاخص بعد از جناب ملاصدرا صبغه فلسفی به خود گرفت لذا تفاوت چندانی نمی توان بین فلسفه و این کلام قائل شد لذا تفاوت بین فلسفه و کلام را بایستى مربوط به کلام متقدمان دانست، زیرا از قرن هفتم به بعد، کلام و فلسفه بشدت بهم نزدیک شده‏‌اند به نحوى که تشخیص متون کلامى از فلسفى در قرون متأخر به آسانى صورت نمی گیرد. بهر حال در مورد تفاوت علم کلام با فلسفه و به تعبیر دیگر اختلاف متکلمین و فلاسفه باید گفت:
فلاسفه اهل برهانند و در تفکر ملتزم به وحى نیستند. (و این بدان معنى نیست که منکر وحى باشند) ‏
از نظر موضوع نیز، کلام و فلسفه با یکدیگر مشارکت ندارند زیرا موضوع فلسفه موجود من حیث هو موجود است درحالى‏که موضوع کلام- بنا به تعاریفى که گذشت- اصول و عقاید دینى است. دلائل فلسفه نیز با دلائل کلام متفاوت است. زیرا دلائل فلسفه منتهى به بدیهیات میشود در صورتى که دلائل علم کلام منتهى به مسلمات میگردد.
از نظر غایت و هدف نیز بین فلسفه و کلام اختلاف است زیرا غایت فلسفه حصول معرفت و کمال قوه نظرى است و غرض علم کلام محافظت شرع و اثبات عقاید دینى است.
اما چنانکه گفتیم، این تفاوتها مربوط به کلام متقدمان است و کلام متأخران به‏ فلسفه اسلامى بسیار نزدیک شده است و در موضوع و هدف اشتراک دارند و اختلافشان در مقدمات و دلائل است، زیرا مقدمات استدلال در حکمت، یقینى است و مقدمات استدلال در کلام، مسلمات و مشهورات شرع انور است.

.................................................................................................
1. آشنایی با علوم اسلامی، منطق، فلسفه مرتضی مطهری، قم، صدرا، بیتا، ص128ـ 131
2. ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی،جلد 1،ص7
3. ابن خلدون، مقدمه، ترجمة گنابادی، جلد 2 ص 948ـ947
4. مطهری، مجموعه آثار، 3 / 95
5. همان جلد13، ص234 و 237
6. همان، جلد 3 ص95
7. خامنه‌ای، سیر حکمت در ایران و جهان،270ـ 269

موضوع قفل شده است