جمع بندی وصیت حضرت محمد (ص)

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
وصیت حضرت محمد (ص)

با سلام
من یک شیعه هستم ولی ی سوالی ذهنم رو مشغول کرده و اون اینه که با توجه به توصیه موکد اسلام به وصیت ، آیا پیامبر اسلام و امامان بعد از ایشان وصیتنامه داشتند یا خیر و اینکه در صورت داشتن وصیتنامه آیا در آن به جانشینی حضرت امام علی علیه السلام اشاره شده یا خیر؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد مقداد

alavim;537758 نوشت:
با سلام
من یک شیعه هستم ولی ی سوالی ذهنم رو مشغول کرده و اون اینه که با توجه به توصیه موکد اسلام به وصیت ، آیا پیامبر اسلام و امامان بعد از ایشان وصیتنامه داشتند یا خیر و اینکه در صورت داشتن وصیتنامه آیا در آن به جانشینی حضرت امام علی علیه السلام اشاره شده یا خیر؟

با عرض سلام و ادب

آنچه در اسلام مورد سفارش قرار گرفته و بخشی از احکام اسلامی را به خود اختصاص داده است،وصیت کردن است.وصیّت آن است که انسان سفارش کند بعد از مرگش برای او کارهایی انجام دهند.پیامبر(ص) و ائمه(ع) هم وصایایی داشته اند که در منابع روایی به آنها اشاره شده است.

در رابطه با جانشینی امام علی(علیه السلام)، پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) در طول 23 سال رسالتشان در مناسبت های مختلف به آن سفارش و وصیت کرده اند که مهمترین آن ماجرای غدیر خم بوده است.

چرا خداوند که زمان مرگ پیامبر اسلام را میدانست و میدانست بلدا ابوبکر خلیفه میشود نیامد مثلا قبل از بیماری ان حضرت بهشان وحی کند که وصیت کن بعد از مرگت علی خلیفه شود.

muiacir;539551 نوشت:
چرا خداوند که زمان مرگ پیامبر اسلام را میدانست و میدانست بلدا ابوبکر خلیفه میشود نیامد مثلا قبل از بیماری ان حضرت بهشان وحی کند که وصیت کن بعد از مرگت علی خلیفه شود.

با عرض سلام.

همه می دانیم که پیامبر اکرم (ص) ۲۳ سال دوره تبلیغ و بعثت شان طول کشید. مطالعه تاریخی این دوره زمانی این واقعیت را نشان می دهد که اقدامات پیامبر (ص) درخصوص رهبری امام علی (ع) تنها در جریان غدیر صورت نگرفت، بلكه رسول خدا(ص) در این مدت در مواقع مختلف به جانشینی حضرت علی (ع) پس از خودشان اشاراتی داشتند.در اینجا به چند مورد اشاره می کنیم:

اولین جایی که پیامبر(ص) به جانشینی امام علی(ع) اشاره کرده بودند،در مجلسی بود که هنگام شروع دعوت عمومی و برای دعوت خویشانش به اسلام برگزار کرده بودند.این جلسه به داستان «یوم الدار» معروف بوده و در همان روزهای نخستین آغاز تبلیغ عمومی پیامبر اکرم(ص) بود که مشروح آن در ذیل آمده است:
«در آن هنگام که آیه مبارکه: «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ‏»[1] نازل گردید، رسول اکرم(ص) فرزندان عبد المطلب را که جمعاً چهل تن بودند، در خانه ابوطالب جمع کرد. ... پس از صرف غذا، رسول خدا(ص) رو به جمع حاضر نمود و مأموریت خویش را ابلاغ و انذار الهى را آغاز کرد و فرمود: بدانید که خداى متعال، مرا به سوى شما فرزندان عبدالمطلب خصوصاً و به سایر مردم، عموماً مبعوث نموده، ... هم اکنون شما را به‏ دو کلمه‌اى که بر زبان سبک‌بار، امّا در میزان عمل سنگین و پُربار است دعوت می‏کنم، شما به وسیله این دو کلمه، زمام امور عرب و عجم را به دست گرفته و امت‌هاى مختلف در اطاعت و انقیاد شما در خواهند آمد، از آتش دوزخ نجات یافته و به بهشت وارد خواهید شد آن دو کلمه یکى شهادت به وحدانیّت خداى متعال و دیگرى گواهى به رسالت و پیامبرى من است. هر کدام از شما که در این امر خطیر، مرا اجابت نماید و در پیشرفت برنامه‏هاى آن وزیر و همگام با من باشد؛ او برادر، وصى، وزیر، وارث و جانشین بعد از من خواهد بود، از آن جماعت حتى یک نفر به وى جواب مثبت نداد. على(ع) فرمود: من که از همه، عمرم کمتر بود، از جاى برخاسته عرض کردم یا رسول اللَّه! افتخار این فرمان را به من واگذار کنید، رسول خدا(ص) فرمود: بنشین، ببینم دیگران چه مى‏گویند؛ براى نوبت دوّم سخن را تکرار نموده، باز هم همگى خاموش بودند و جوابى ندادند، بار دیگر از جاى برخاستم و فرمان وى را اجابت نمودم، باز مرا به نشستن امر نمود براى سوّمین بار سخن را اعاده نمود در این مرحله نیز همگى مُهر خاموشى بر لب زده و جواب ندادند، این بار نیز فقط من از جا برخاستم و آمادگى خود را اعلام کردم، رسول خدا(ص) فرمود: یا على! در جاى خود باش همانا تو وصى، برادر، وزیر، وارث و جانشین منى همین که سخن رسول خدا(ص) به پایان رسید، آن جماعت در حالى که خنده تمسخر آمیزى بر لب داشتند، از جاى برخاسته رو به ابوطالب نموده و گفتند: بر تو گوارا باد که اگر به آیین فرزند برادرت درآیى، فرزندت على بر تو امیر خواهد شد [یعنى سیادت و بزرگى قبیله‏ات از دست تو بیرون مى‏رود و به صورت یک مأمور فرمان‌بردار فرزندت در خواهى آمد]».[2]
این روایت با کمی اختلاف در الفاظ و در حدود همین محتوا در منابع دیگر نیز نقل شده است.[3] برخی از منابع اهل سنت نیز در نقل این داستان کوتاهی کرده و آنجا که به بیان خلافت و وصایت علی(ع) می‌پردازد با عبارت «کذا و کذا» از نقل آن خودداری کرده‌اند. [4] و برخی دیگر نیز روایت را ناقص بیان کرده‌اند.[5]

پی نوشتها:
[3] شعرا؛ 214: «نزدیک‌ترین خویشاوندانت را [از عذاب الهى‏] بیم ده».
[4]. علامه حلی، حسن بن یوسف، کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین(ع)، محقق و مصحح: درگاهی، حسین، ص 40 - 42، وزارت ارشاد، تهران، چاپ اول، 1411ق.
[5]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق و مصحح: موسوی جزائری، سید طیب،‏ ج ‏2، ص 124، دار الکتاب، قم، چاپ سوم، 1404ق؛ طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 2، ص 319 – 321، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق.
[6]. ابن کثیر الدمشقى، أبو الفداء اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج ‏3، ص 39 - 40، بیروت، دار الفکر، 1407ق.
[7]. مقریزی، تقی الدین‏، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع‏، تحقیق: نمیسی، محمد عبد الحمید، ج‏ 5، ص 176 – 177، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1420ق.

حدیث منزلت:
دلیل دیگری برای اثبات امامت وجانشینشی امام علی(ع) حدیث شریف منزلت است که شیعه و سنی به تواتر آن را از پیامبر نقل کرده اند،و حدیث این است که حضرت(ص) فرمود: أنتَ مِنِّی بمنزلَه هارون مِن موسَی إِلَّا أَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعدِی.(1)
چگونگی استدلال: کلمه منزلت خود اسم جنس است و مفید عموم است؛ یعتی جمیع منازلی که هارون نسبت به موسی داشت تو یا علی نسبت به من داری وانگهی به ما بعد هم اضافه شده و به قول اصولیین مفرد مضاف یا اسم جنس مضاف مفید عمومیت است؛ یعنی جمیع منازل و دلیل بر عمومیت هم صحت استثناست که در حدیث آمده: الّا انه لا نبی بعدی؛ یعنی تنها منزلتی را که تو نداری این است که پس از من پیامبری نیست. اینجا چند مورد متصور است:
1.منظور حدیث یک منزلت از منازل هارون نسبت به موسی باشد این باطل است چون که استثنا دلیل برکثرت و عمومیت است و از منزلت واحده استثنا معقول نیست.
2.منظور حدیث چندین منزلت باشد، ولی به صورت مجمل و مبهم که آن بعضی منازل کدام اند بیان نکرده است این هم باطل است، چون با کلام حکیم سازگار نیست که به گوید بعضی منازل ثابت است مگر نبوت و آن بعض را بیان نکند و مبهم بگذارد بلکه خطاب حکیم باید راهگشا باشد.
3.منظور حدیث همة منازل هارون نسبت به موسی باشد و هذا هو الحق و الاستثناء دلیله؛ زیرا استثنا همیشه از عموم و کلیت است مثل این که بگوید صد نفر آمدند مگر دو نفر وقتی این معنا صحیح شد می گوییم: از جمله منازل هارون نسبت به موسی خلافت بود که این منزلت هم برای علی(ع) ثابت است منتهی هارون قبل از موسی مُرد و خلافت بعد از موسی برای او فعلیت نیافت بر خلاف علی(ع) نسبت به رسول اکرم (ص)(2)

پی نوشتها:
(1). بدایه المعارف الالهیه ج2سید محسن خرازی ص105
(2). شرح کشف المراد ص352.

ماجرای دوات و قلم؟!

مطالعه تاریخ صدر اسلام از روز آغاز دعوت عمومی پیامبر اسلام تا لحظات پایانی عمر شریف آن حضرت حاکی از این واقعیت است که مهمترین موضوعی که آن حضرت بدان توجه داشته است همین موضوع تعیین و معرفی جانشین بوده است و در هر فرصتی به معرفی جانشین بعد خود اقدام می کردند.حتی در آخرین لحظات عمر شریفشان تصمیم داشتند تا این موضوع را مکتوب کنند،ولی آنان که کمر همت بسته بودند تا برای رسیدن به آمال و آرزوهایشان دست به هر کاری بزنند،مانع شدند.ماجرا اینگونه بود که:

در صحيح بخاري هفت روايت با اندک تفاوتي نقل شده که: رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم در واپسین روزهای حیات مبارک خویش فرمودند: بياييد و کاغذي بياوريد تا چيزي براي شما بنويسم که بعد از آن هرگز گمراه نشويد، عمر بن خطاب گفت: درد بر رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم غلبه کرده است و کتاب خدا نزد ما موجود است و همان کتاب خدا ما را کفايت مي‏کند، بعد از سخنان عمر، بين حاضرين اختلاف افتاد و کار به نزاع و خصومت کشيد و هر کس چيزي مي‏گفت، برخي مي‏گفتند کاغذ بياوريم تا رسول اللَّه‏ صلي الله عليه وآله وسلم بنويسد و برخي حرف عمر را مي‏زدند. همهمه و سر و صدا بالا گرفت، در این هنگام حضرت فرمودند: «قُومُوا عَنّي» از نزد من برخيزيد و دور شويد، سزاوار نيست نزد من با هم نزاع کنيد.

اين روايت در صحيح بخاري در هفت مورد با کمي تفاوت آمده است.

1 - در کتاب «العلم»[1]با جمله: قال عمر: ان النبي ‏صلي الله عليه وآله وسلم غلبه الوجع و عندنا کتاب اللَّه‏ حسبنا، فاختلفوا... آمده است.
«عمرگفت درد بر پيامبر غلبه‏ کرده و کتاب‏ خدا نزد ما موجود است و کفايت مي‏کند ما را پس بين حاضرين اختلاف افتاد.»

2 - در کتاب «الجهاد و السير[2] آمده است. در اين روايت است که: «ابن عباس زياد گريه کرد به طوري که ريگها از اشک چشم او تَر شد» نيز در اين روايت است که حاضرين با هم نزاع کردند: «فتنازعوا».

3 - در کتاب «الجزية و الموادعة»[3] آمده و اين روايت شبيه روايت قبل است.

4 - در کتاب «المغازي»[4]آمده است اين روايت و روايت دوم با کمي اختلاف نقل شده است.

5 - در کتاب «المغازي»[5] آمده و شبيه روايت دوم است.

6 - در کتاب «المرض»[6]آمده و در اين روايت است که:
«لمَّا حُضِرَ رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم و في البيت رجال فيهم عمر بن الخطاب، قال النبي‏ صلي الله عليه وآله وسلم «هَلُّمَ اکتب لکم کتاباً لاتضلّوا بعده» فقال عمر: ان النبي ‏صلي الله عليه وآله وسلم قد غلب عليه الوجع و عندکم القرآن حسبنا کتاب اللَّه فاختلف اهل البيت فاختصموا...».

7. در کتاب «الاعتصام بالکتاب و السنة»[7]آمده است، اين روايت مانند روايت قبل است.

نکاتی که در این روایات قابل توجه اند عبارتند از:

اول اينکه: رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم کساني را که دور بسترش جمع بودند و همه مسلمانان را در معرض ضلالت و گمراهي مي‏ديد و به حاضرين خطاب کرد و فرمود: بنويسم تا شما هرگز گمراه نشويد. «لن تضلّوا ابداً».

دوم اينکه: وقتي نامه رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم نوشته نشد، قهراً حاضرين از ضلالت و گمراهي مصون نماندند، چون آنچه طبق فرموده آن حضرت آنها را از گمراهي نجات مي‏داد همان نامه بود که نوشته نشد.

سوم اينکه: اختلاف و نزاع و کشمکش و خصومت و دشمني از همان موقع و در همان جلسه شروع شد.

چهارم اينکه: حرف عمر و سر و صداها پس از آن، چنان رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم را با آن حال بيماري، ناراحت کرد که فرمود: از نزد من برويد و آنان را طرد کرد، «قُومُوا عنّي».

پنجم اينکه: ابن عباس که خود حاضر و ناظر ماجرا بود و از سويي اهميّت آن نوشته را مي‏دانست و مي‏فهميد شديداً از وضع پيش آمده گريه مي‏کند و از حوادث تلخ و تأسف باري که بعدها دامن گير اسلام و مسلمانان مي‏شود ناراحت است و تصريح مي‏کند که همه گرفتاريها، همه مصيبتها از حائل شدن بين رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم و نوشتن آن نامه بوجود آمد.

آنچه مسلم است و حوادث بعد از رحلت پیامبر(ص) هم آن را ثابت کرد،اگر آن حضرت نوشته مهر شده ای هم باقی می گذاشتند،این افراد کار خودشان را می کردند،یک دلیل واضح و روشن این است که این آقایونی که خودشان را از یاران و اصحاب نزدیک رسول الله(ص) می دانستند،صبر نکردند تا بدن مطهر آن حضرت غسل و کفن و دفن شود،بلکه درست زمانی که امام علی(ع) و عده ای دیگر از اصحاب مشغول غسل دادن بدن مطهر پیامبر(ص) بودند،جمع شدند و خلافت را غصب کردند که در ادامه به موارد متعددی که پیامبر(ص) به جانشینی امام علی(ع) تصریح کرده بودند اشاره خواهیم کرد.

پی نوشتها:
[1] . باب کتابة العلم، ص 25، ح 114.

[2] . باب جوائز الوفد، ص 504، ح 3053.

[3] . باب اخراج اليهود، ص 527، ح 3168.

[4] . باب مرض النبي ‏صلي الله عليه وآله وسلم و وفاته، ص 754، ح 4431.

[5] . باب مرض النبي ‏صلي الله عليه وآله وسلم و وفاته، ص 754، ح 4432.

[6] . باب قول المريض، قوموا عنّي ص 1004، ح 5669.

[7] . باب کراهة الاختلاف، ص 1266، ح 7366.

تشکر از کارشناس عزیز و گرامی
اما اینان پاسخ من نبود
سوال رو تکرار میکنم
چرا خداوند قبل از بیماری ایشان مثلا یه 10 روز قبل این کار رو نکردند که پیامبر مثلا بگند : اب امت ، من نزدیکی های رحلتم هست و میخواهم صریحا وصیت کنم علی جانشین من هست و نه کس دیگه

muiacir;539619 نوشت:
تشکر از کارشناس عزیز و گرامی
اما اینان پاسخ من نبود
سوال رو تکرار میکنم
چرا خداوند قبل از بیماری ایشان مثلا یه 10 روز قبل این کار رو نکردند که پیامبر مثلا بگند : اب امت ، من نزدیکی های رحلتم هست و میخواهم صریحا وصیت کنم علی جانشین من هست و نه کس دیگه

با عرض سلام و ادب

اتفاقاً خداوند همین کار را کرد و ماجرای غدیر خم برای همین بوده است.خداوند به پیامبرش اینگونه دستور داد که:

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ(سوره مائده،آیه 67): ای پيامبر ، آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان ، اگر چنين نکنی امر رسالت او را ادا نکرده ای خدا تو را از مردم حفظ می کند ، که خدا مردم کافر را هدايت نمی کند.

از آیاتی که به طور خاص در شأن امامت امیر المومنین و اولاد طاهرینش (علیهم السلام) نازل شده، آیه ی 67 سوره ی مائده معروف به «آیه ی تبلیغ» می باشد. نزول این آیه پیش از وقوع ماجرای غدیر خم و ایراد خطبه ی مفصل حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) در آنجا می باشد. شأن نزول آیه و ماجرای غدیر خم از مسلمات تاریخی و مورد اتفاق همه ی مسلمانان از شیعه و سنّی می باشد.

ابن عباس و جابر بن عبد الله می گویند : خداوند پیامبر را امر کرد که علی را برای مردم نصب کند و آنان را از ولایت او باخبر نماید . پس رسول خدا ترسید که مردم بگویند : پسرعمویش را یاری کرد و به خاطر این بر وی طعنه بزنند . لذا خدا به او وحی کرد که : ای رسول ! آنچه را از سوی پروردگارت به تو رسیده ابلاغ کن ! الآیه . پس رسول خدا برای ولایت او در روز غدیر اقدام نمود .
عن ابن عباس و جابر بن عبد الله قالا أمر الله محمدا أن ينصب عليا للناس ليخبرهم بولايته فتخوف رسول الله ص أن يقولوا حابى ابن عمه و أن يطعنوا في ذلك عليه، فأوحى الله إليه يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الآية، فقام رسول الله بولايته يوم غدير خم.[1]

عبد اللَّه بن عباس حديث معراج را از پيامبر نقل مى‏كند تا آنجا كه خداوند فرمود: من پيامبرى را مبعوث نكردم مگر اينكه براى او وزيرى قرار دادم و تو رسول خدا هستى و على وزير توست.
ابن عباس می گوید: پيامبر خدا فرود آمد و دوست نداشت از اين موضوع به مردم سخن بگويد، چون آنان به عصر جاهليت نزديك بودند تا اينكه شش روز گذشت و خداوند اين آيه را نازل كرد: «فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى‏ إِلَيْكَ ، شايد تو ترك‏كننده قسمتى از آنچه بر تو وحى شده است باشى» پس پيامبر خدا تحمل كرد تا اينكه روز هيجدهم شد و اين آيه نازل گرديد: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» آنگاه پيامبر خدا به بلال دستور داد كه در ميان مردم اعلام كند كه فردا كسى نماند مگر اينكه به غدير خم برود، پيامبر خدا و مردم فردا (به آنجا) رفتند، پيامبر گفت: اى مردم خداوند مرا با پيامى به سوى شما فرستاده است و من در آن درنگ مى ‏كردم از بيم آنكه مرا متهم و تكذيب كنيد تا اينكه پروردگارم با وعيدى پس از وعيدى مرا در باره آن مورد عتاب قرار داد.

آنگاه دست علىّ بن ابى طالب (ع) را گرفت و او را بلند كرد تا جايى كه مردم سفيدى بغل آنها را ديدند سپس گفت: اى مردم! خدا مولاى من است و من مولاى شمايم، پس هر كس كه من مولاى اويم على مولاى اوست، خداوندا هر كس را كه او را دوست بدارد دوست بدار و هر كس را كه او را دشمن بدارد دشمن بدار و هر كس را كه او را يارى كند يارى كن و هر كس را كه او را خوار سازد خوار كن و اين آيه نازل شد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» .[2]

پی نوشتها:

[1]. شواهدالتنزيل ، الحاکم الحسکاني ، ج 1 ص 256.

[2]. شواهدالتنزيل ، الحاکم الحسکاني ، ج 1 ص 257 و 258.

وصیت حضرت محمد(ص)

جمع بندی

پرسش:
با توجه به توصیه موکد اسلام به وصیت ، آیا پیامبر اسلام و امامان بعد از ایشان وصیتنامه داشتند یا خیر و اینکه در صورت داشتن وصیتنامه آیا در آن به جانشینی حضرت امام علی علیه السلام اشاره شده یا خیر؟ اصولاً چرا خداوند به پیامبر دستور نداد،جانشینی امام علی(ع) را علنی اعلان کند؟

پاسخ:
آنچه در اسلام مورد سفارش قرار گرفته و بخشی از احکام اسلامی را به خود اختصاص داده است،وصیت کردن است.وصیّت آن است که انسان سفارش کند بعد از مرگش برای او کارهایی انجام دهند.پیامبر(ص) و ائمه(ع) هم وصایایی داشته اند که در منابع روایی به آنها اشاره شده است.
در رابطه با جانشینی امام علی(علیه السلام)، پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) در طول 23 سال رسالتشان در مناسبت های مختلف به آن سفارش و وصیت کرده اند که مهمترین آن ماجرای غدیر خم بوده است.
در مورد اعلان علنی موضوع جانشینی امام علی(ع) باید گفت:همه می دانیم که پیامبر اکرم (ص) ۲۳ سال دوره تبلیغ و بعثت شان طول کشید. مطالعه تاریخی این دوره زمانی این واقعیت را نشان می دهد که اقدامات پیامبر (ص) درخصوص رهبری امام علی (ع) تنها در جریان غدیر صورت نگرفت، بلكه رسول خدا(ص) در این مدت در مواقع مختلف به جانشینی حضرت علی (ع) پس از خودشان اشاراتی داشتند.در اینجا به چند مورد اشاره می کنیم:
یوم الدار:
اولین جایی که پیامبر(ص) به جانشینی امام علی(ع) اشاره کرده بودند،در مجلسی بود که هنگام شروع دعوت عمومی و برای دعوت خویشانش به اسلام برگزار کرده بودند.این جلسه به داستان «یوم الدار» معروف بوده و در همان روزهای نخستین آغاز تبلیغ عمومی پیامبر اکرم(ص) بود که مشروح آن در ذیل آمده است:
«در آن هنگام که آیه مبارکه: «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ‏»[1] نازل گردید، رسول اکرم(ص) فرزندان عبد المطلب را که جمعاً چهل تن بودند، در خانه ابوطالب جمع کرد. ... پس از صرف غذا، رسول خدا(ص) رو به جمع حاضر نمود و مأموریت خویش را ابلاغ و انذار الهى را آغاز کرد و فرمود: بدانید که خداى متعال، مرا به سوى شما فرزندان عبدالمطلب خصوصاً و به سایر مردم، عموماً مبعوث نموده، ... هم اکنون شما را به‏ دو کلمه‌اى که بر زبان سبک‌بار، امّا در میزان عمل سنگین و پُربار است دعوت می‏کنم، شما به وسیله این دو کلمه، زمام امور عرب و عجم را به دست گرفته و امت‌هاى مختلف در اطاعت و انقیاد شما در خواهند آمد، از آتش دوزخ نجات یافته و به بهشت وارد خواهید شد آن دو کلمه یکى شهادت به وحدانیّت خداى متعال و دیگرى گواهى به رسالت و پیامبرى من است. هر کدام از شما که در این امر خطیر، مرا اجابت نماید و در پیشرفت برنامه‏هاى آن وزیر و همگام با من باشد؛ او برادر، وصى، وزیر، وارث و جانشین بعد از من خواهد بود، از آن جماعت حتى یک نفر به وى جواب مثبت نداد. على(ع) فرمود: من که از همه، عمرم کمتر بود، از جاى برخاسته عرض کردم یا رسول اللَّه! افتخار این فرمان را به من واگذار کنید، رسول خدا(ص) فرمود: بنشین، ببینم دیگران چه مى‏گویند؛ براى نوبت دوّم سخن را تکرار نموده، باز هم همگى خاموش بودند و جوابى ندادند، بار دیگر از جاى برخاستم و فرمان وى را اجابت نمودم، باز مرا به نشستن امر نمود براى سوّمین بار سخن را اعاده نمود در این مرحله نیز همگى مُهر خاموشى بر لب زده و جواب ندادند، این بار نیز فقط من از جا برخاستم و آمادگى خود را اعلام کردم، رسول خدا(ص) فرمود: یا على! در جاى خود باش همانا تو وصى، برادر، وزیر، وارث و جانشین منى همین که سخن رسول خدا(ص) به پایان رسید، آن جماعت در حالى که خنده تمسخر آمیزى بر لب داشتند، از جاى برخاسته رو به ابوطالب نموده و گفتند: بر تو گوارا باد که اگر به آیین فرزند برادرت درآیى، فرزندت على بر تو امیر خواهد شد [یعنى سیادت و بزرگى قبیله‏ات از دست تو بیرون مى‏رود و به صورت یک مأمور فرمان‌بردار فرزندت در خواهى آمد]».[2]
این روایت با کمی اختلاف در الفاظ و در حدود همین محتوا در منابع دیگر نیز نقل شده است.[3] برخی از منابع اهل سنت نیز در نقل این داستان کوتاهی کرده و آنجا که به بیان خلافت و وصایت علی(ع) می‌پردازد با عبارت «کذا و کذا» از نقل آن خودداری کرده‌اند. [4] و برخی دیگر نیز روایت را ناقص بیان کرده‌اند.[5]

ادامه دارد....

حدیث منزلت:
دلیل دیگری برای اثبات امامت وجانشینشی امام علی(ع) حدیث شریف منزلت است که شیعه و سنی به تواتر آن را از پیامبر نقل کرده اند،و حدیث این است که حضرت(ص) فرمود: أنتَ مِنِّی بمنزلَه هارون مِن موسَی إِلَّا أَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعدِی.[6]
چگونگی استدلال: کلمه منزلت خود اسم جنس است و مفید عموم است؛ یعتی جمیع منازلی که هارون نسبت به موسی داشت تو یا علی نسبت به من داری وانگهی به ما بعد هم اضافه شده و به قول اصولیین مفرد مضاف یا اسم جنس مضاف مفید عمومیت است؛ یعنی جمیع منازل و دلیل بر عمومیت هم صحت استثناست که در حدیث آمده: الّا انه لا نبی بعدی؛ یعنی تنها منزلتی را که تو نداری این است که پس از من پیامبری نیست. اینجا چند مورد متصور است:
1.منظور حدیث یک منزلت از منازل هارون نسبت به موسی باشد این باطل است چون که استثنا دلیل برکثرت و عمومیت است و از منزلت واحده استثنا معقول نیست.
2.منظور حدیث چندین منزلت باشد، ولی به صورت مجمل و مبهم که آن بعضی منازل کدام اند بیان نکرده است این هم باطل است، چون با کلام حکیم سازگار نیست که به گوید بعضی منازل ثابت است مگر نبوت و آن بعض را بیان نکند و مبهم بگذارد بلکه خطاب حکیم باید راهگشا باشد.
3.منظور حدیث همة منازل هارون نسبت به موسی باشد و هذا هو الحق و الاستثناء دلیله؛ زیرا استثنا همیشه از عموم و کلیت است مثل این که بگوید صد نفر آمدند مگر دو نفر وقتی این معنا صحیح شد می گوییم: از جمله منازل هارون نسبت به موسی خلافت بود که این منزلت هم برای علی(ع) ثابت است منتهی هارون قبل از موسی مُرد و خلافت بعد از موسی برای او فعلیت نیافت بر خلاف علی(ع) نسبت به رسول اکرم (ص)[7]

ماجرای دوات و قلم؟!
مطالعه تاریخ صدر اسلام از روز آغاز دعوت عمومی پیامبر اسلام تا لحظات پایانی عمر شریف آن حضرت حاکی از این واقعیت است که مهمترین موضوعی که آن حضرت بدان توجه داشته است همین موضوع تعیین و معرفی جانشین بوده است و در هر فرصتی به معرفی جانشین بعد خود اقدام می کردند.حتی در آخرین لحظات عمر شریفشان تصمیم داشتند تا این موضوع را مکتوب کنند،ولی آنان که کمر همت بسته بودند تا برای رسیدن به آمال و آرزوهایشان دست به هر کاری بزنند،مانع شدند.ماجرا اینگونه بود که:
در صحيح بخاري هفت روايت با اندک تفاوتي نقل شده که: رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم در واپسین روزهای حیات مبارک خویش فرمودند: بياييد و کاغذي بياوريد تا چيزي براي شما بنويسم که بعد از آن هرگز گمراه نشويد، عمر بن خطاب گفت: درد بر رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم غلبه کرده است و کتاب خدا نزد ما موجود است و همان کتاب خدا ما را کفايت مي‏کند، بعد از سخنان عمر، بين حاضرين اختلاف افتاد و کار به نزاع و خصومت کشيد و هر کس چيزي مي‏گفت، برخي مي‏گفتند کاغذ بياوريم تا رسول اللَّه‏ صلي الله عليه وآله وسلم بنويسد و برخي حرف عمر را مي‏زدند. همهمه و سر و صدا بالا گرفت، در این هنگام حضرت فرمودند: «قُومُوا عَنّي» از نزد من برخيزيد و دور شويد، سزاوار نيست نزد من با هم نزاع کنيد.
اين روايت در صحيح بخاري در هفت مورد با کمي تفاوت آمده است.از جمله:
1 - در کتاب «العلم»[8]با جمله: قال عمر: ان النبي ‏صلي الله عليه وآله وسلم غلبه الوجع و عندنا کتاب اللَّه‏ حسبنا، فاختلفوا... آمده است.
«عمرگفت درد بر پيامبر غلبه‏ کرده و کتاب‏ خدا نزد ما موجود است و کفايت مي‏کند ما را پس بين حاضرين اختلاف افتاد.»
2 - در کتاب «الجهاد و السير[9] آمده است. در اين روايت است که: «ابن عباس زياد گريه کرد به طوري که ريگها از اشک چشم او تَر شد» نيز در اين روايت است که حاضرين با هم نزاع کردند: «فتنازعوا».

ماجرای غدیر:
مهمترین و آخرین موردی که پیامبر(ص) به جانشینی امام علی(ع) تصریح کردند ماجرای غدیر خم می باشد. خداوند به پیامبرش اینگونه دستور داد که:
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ(سوره مائده،آیه 67): ای پيامبر ، آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان ، اگر چنين نکنی امر رسالت او را ادا نکرده ای خدا تو را از مردم حفظ می کند ، که خدا مردم کافر را هدايت نمی کند.
از آیاتی که به طور خاص در شأن امامت امیر المومنین و اولاد طاهرینش (علیهم السلام) نازل شده، آیه ی 67 سوره ی مائده معروف به «آیه ی تبلیغ» می باشد. نزول این آیه پیش از وقوع ماجرای غدیر خم و ایراد خطبه ی مفصل حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) در آنجا می باشد. شأن نزول آیه و ماجرای غدیر خم از مسلمات تاریخی و مورد اتفاق همه ی مسلمانان از شیعه و سنّی می باشد.

ابن عباس و جابر بن عبد الله می گویند : خداوند پیامبر را امر کرد که علی را برای مردم نصب کند و آنان را از ولایت او باخبر نماید . پس رسول خدا ترسید که مردم بگویند : پسرعمویش را یاری کرد و به خاطر این بر وی طعنه بزنند . لذا خدا به او وحی کرد که : ای رسول ! آنچه را از سوی پروردگارت به تو رسیده ابلاغ کن ! الآیه . پس رسول خدا برای ولایت او در روز غدیر اقدام نمود .
عن ابن عباس و جابر بن عبد الله قالا أمر الله محمدا أن ينصب عليا للناس ليخبرهم بولايته فتخوف رسول الله ص أن يقولوا حابى ابن عمه و أن يطعنوا في ذلك عليه، فأوحى الله إليه يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الآية، فقام رسول الله بولايته يوم غدير خم.[10]

عبد اللَّه بن عباس حديث معراج را از پيامبر نقل مى‏كند تا آنجا كه خداوند فرمود: من پيامبرى را مبعوث نكردم مگر اينكه براى او وزيرى قرار دادم و تو رسول خدا هستى و على وزير توست.
ابن عباس می گوید: پيامبر خدا فرود آمد و دوست نداشت از اين موضوع به مردم سخن بگويد، چون آنان به عصر جاهليت نزديك بودند تا اينكه شش روز گذشت و خداوند اين آيه را نازل كرد: «فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى‏ إِلَيْكَ ، شايد تو ترك‏كننده قسمتى از آنچه بر تو وحى شده است باشى» پس پيامبر خدا تحمل كرد تا اينكه روز هيجدهم شد و اين آيه نازل گرديد: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» آنگاه پيامبر خدا به بلال دستور داد كه در ميان مردم اعلام كند كه فردا كسى نماند مگر اينكه به غدير خم برود، پيامبر خدا و مردم فردا (به آنجا) رفتند، پيامبر گفت: اى مردم خداوند مرا با پيامى به سوى شما فرستاده است و من در آن درنگ مى ‏كردم از بيم آنكه مرا متهم و تكذيب كنيد تا اينكه پروردگارم با وعيدى پس از وعيدى مرا در باره آن مورد عتاب قرار داد.
آنگاه دست علىّ بن ابى طالب (ع) را گرفت و او را بلند كرد تا جايى كه مردم سفيدى بغل آنها را ديدند سپس گفت: اى مردم! خدا مولاى من است و من مولاى شمايم، پس هر كس كه من مولاى اويم على مولاى اوست، خداوندا هر كس را كه او را دوست بدارد دوست بدار و هر كس را كه او را دشمن بدارد دشمن بدار و هر كس را كه او را يارى كند يارى كن و هر كس را كه او را خوار سازد خوار كن و اين آيه نازل شد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» .[11]
آنچه مسلم است و حوادث بعد از رحلت پیامبر(ص) هم آن را ثابت کرد،اگر آن حضرت نوشته مهر شده ای هم باقی می گذاشتند،این افراد کار خودشان را می کردند،یک دلیل واضح و روشن این است که این آقایونی که خودشان را از یاران و اصحاب نزدیک رسول الله(ص) می دانستند،صبر نکردند تا بدن مطهر آن حضرت غسل و کفن و دفن شود،بلکه درست زمانی که امام علی(ع) و عده ای دیگر از اصحاب مشغول غسل دادن بدن مطهر پیامبر(ص) بودند،جمع شدند و خلافت را غصب کردند که در ادامه به موارد متعددی که پیامبر(ص) به جانشینی امام علی(ع) تصریح کرده بودند اشاره خواهیم کرد.

پی نوشتها:
[1] شعرا؛ 214: «نزدیک‌ترین خویشاوندانت را [از عذاب الهى‏] بیم ده».
[2]. علامه حلی، حسن بن یوسف، کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین(ع)، محقق و مصحح: درگاهی، حسین، ص 40 - 42، وزارت ارشاد، تهران، چاپ اول، 1411ق.
[3]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق و مصحح: موسوی جزائری، سید طیب،‏ ج ‏2، ص 124، دار الکتاب، قم، چاپ سوم، 1404ق؛ طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 2، ص 319 – 321، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق.
[4]. ابن کثیر الدمشقى، أبو الفداء اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج ‏3، ص 39 - 40، بیروت، دار الفکر، 1407ق.
[5]. مقریزی، تقی الدین‏، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع‏، تحقیق: نمیسی، محمد عبد الحمید، ج‏ 5، ص 176 – 177، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1420ق.
[6]. بدایه المعارف الالهیه ج2سید محسن خرازی ص105
[7]. شرح کشف المراد ص352.
[8] . باب کتابة العلم، ص 25، ح 114.
[9] . باب جوائز الوفد، ص 504، ح 3053.
[10]. شواهدالتنزيل ، الحاکم الحسکاني ، ج 1 ص 256.
[11]. شواهدالتنزيل ، الحاکم الحسکاني ، ج 1 ص 257 و 258.

موضوع قفل شده است