امیر سرلشگر خلبان شهید خالد حیدری

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
امیر سرلشگر خلبان شهید خالد حیدری


شهید خالد حیدری در سال 1329 در روستای قلقله از توابع شهرستان مهاباد چشم به جهان گشود.
وی علاقه خاصی به ادبیات و شعر داشت و در نقاشی سیاه قلم و خوشنویسی به حدی تبحر داشت که آثار ماندگاری از خود در این زمینه به یادگار گذاشته است.صالحی در سال 1350 برای گذراندن دوره مقدس سربازی در نیروی هوایی مشغول به خدمت شد.
پس از سپری کردن دوره خدمت سربازی در آزمون ورودی دانشکده خلبانی شرکت کرد و با قبولی در این آزمون به نیروی هوایی و دانشکده خلبانی وارد شد.
خالد حیدری پس از طی دوره یک ساله مقدماتی در ایران سال 1353 جهت فراگرفتن دورههای تکمیلی به مدت دو سال به امریکا اعزام شد.
وی پس از آموزش پرواز با هواپیماهای تی 37 و تی 38 و اف 4 به عنوان خلبان شکاری به ایران بازگشت و پس از 6 ماه حضور در پایگاه یکم شکاری در سال 1356 به پایگاه سوم شکاری منتقل شد.خالد حیدری با آغاز جنگ تحمیلی همگام با سایر خلبانان شجاع به پاسداری از آسمان میهن خویش پرداخت.وی سرانجام در ساعت ۵ عصر روز 31 شهریور سال 1359 در عملیاتی معروف به "انتقام" در حالی که به همراه تیم آلفارد از پایگاه سوم شکاری مامور بمباران پایگاه هوایی کوت در استان میسان عراق بود هواپیمایش مورد اصابت یک فروند موشک سام قرار گرفت و در رودخانه دجله سقوط کرد و به همراه کمکش محمد صالحی به شهادت رسید.پس از سالها در جریان لایروبی رودخانه دجله لاشه هواپیمای شهید حیدری به دست آمد.
خالد حیدری به عنوان اولین شهید برون مرزی نیروی هوایی در دوران دفاع مقدس و نیز شهید وحدت در استان آذربایجانغربی شناخته میشود.
تندیس خلبان شهید خالد حیدری، نخستین خلبان شهید نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در کنار ماکت هواپیمای آن شهید بزرگوار، در ورودی مهاباد - ارومیه نصب شده است.
فیلم سینمایی آلفارد روایت زندگی و نحوه شهادت خالد حیدری و محمد صالحی است که توسط هوشنگ میرزایی به تصویر کشیده شده است.


خاطرات همسر شهید خالد حیدری:

آخرین روز تابستان 59 در همدان پایگاه سوم شکاری نوژه بودیم. مرخصی داشت و در خانه ماند. به دلیل حمله هواپیماهای عراقی مرخصیاش لغو شده بود و باید میرفت. من مخالفت میکردم اما او مدام مرا قانع میکرد و اصرار به رفتن داشت.
یادم میآید روز اولی که عراق حمله کرد، بعد از دو ساعت که میخواست از خانه خارج شود، گفت:" من میروم شاید برگشتنی نباشم، نزد مادرم برو، اینجا امن نیست." ساکی که نقشههای جنگیاش در آن بود را برایش حاضر کردم و به خواست خودش تکهای از موهای دخترمان "طلا" را برایش گذاشتم.
هر کس یک بار شهید حیدری را میدید شیفتهاش میشد و دوست داشت دوستی و دیدارش را ادامه دهد.
وقتی شهید شد ما خبر نداشتیم. تا اینکه همه همرزمانش بازگشتند اما خبری از او نشد. ماموریت او خارج از مرزهای ایران بود و من همواره منتظر بازگشتش بودم.


دلنوشته هاي دختر سرلشگر شهید خالد حیدری


شهادت بالاترين مزد جهاد في سبيل الله است

با عرض تسليت ايام سوگواري سالار شهيدان به تمام مسلمانان دنيا و به شما؛
با سلام و احترام و استعانت از الطاف الهي؛
درود بر روح پاك شهداي هشت سال "دفاع مقدس" بالاخص پدر عزيزم سرلشگر خلبان "خالد حيدري"، اولين شهيد خلبان دفاع مقدس؛
شهيد حيدري، پدر عزيزم در 31 شهريور 59 بعد از دو ساعت از حمله رژيم بعثي براي دفاع از ميهن داوطلبانه اعلام آمادگي كرد.
وقتي كه بابا به ماموريت رفتند من دو ماهه بودم. در اين سال ها هميشه از خدا مي خواستم كه روزي پدرم برگردد. در دوران تحصيلم به زيارت امام رضا(ع) رفته بودم. از بچگي شنيده بودم كه امام رضا غريب و ضامن آهو هستند.دست به ضريح امام رضا زدم و از ايشان خواستم كه ضامن پدر غريب من هم شود و از خدا بخواهد كه پدرم به آغوش من برگردد.
امروز بعد از 32 سال انتظار در 1 آبان 91 روز دوشنبه به من خبر دادند كه پيكر مطهر پدر به ميهن برمي گردد. آن روزها مصادف با تولد پدر عزيزم بود. ايشان در دو آبان 1329 به دنيا آمدند. دو شب قبل از اين خبر من خواب ديدم كه از تهران برايم آهويي آورده اند. خواب من تعبير شد، دعايم مستجاب شد، امام رضا ضامن پدرم شد.
بعد از سال ها انتظار، بابا پرافتخار به وطن برگشت. چهارشنبه كه به ميهن بازگشت، من از طرف پدر به خاك پاك ميهن بوسه زدم. بعد از استقبال از پيكر شهدا در شلمچه با بابا اولين سفر به پابوس امام رضا رفتيم. با بابا دعاي عرفه را خوانديم. بعد از مشهد به تهران رفتيم و در مراسم نيروي هوايي شركت كرديم. در تهران مراسم كفن پوشي شهدا خيلي سخت بود. ولي خوشحال بودم كه پس از سال ها دوري و ناراحتي، پيكر پاك پدر را در آغوش مي كشيدم. پدري كه 32 سال عكس كودكي من را در آغوش كشيده بود.عكسي كه زمان رفتنش در جيب لباس خلباني اش داشت.
اين اولين ديدار من با پدر، آخرين وداع با استخوان هاي پدر پرپرم ،پدري كه علي وار اولين پهلوان ميدان جنگ در راه حق و حسين وار بي سر به وطن اسلامي خود بازگشت و همچون اسمش "خالد" براي هميشه جاودانه ماند.
دو روز بعد با پدر به شهرمان مهاباد برگشتيم. مردم شهيد پرور اروميه و مهاباد از پدر استقبال باشكوهي كردند.
بعد از مراسم نظامي بابا را پاي تنديس و يادمانش به خاك سپردند.
خدا را به خاطر همه الطافش شاكرم.
در پايان از تمامي كساني كه در تفحص پيكر مطهر پدر و همچنين تشييع پيكر ايشان ما را همراهي كردند و همچنين از حضور گرم استاندار محترم و مسئولان براي تسلي خاطر خانواده شهيد حيدري نهايت سپاسگزاري را دارم.


گفتني است اين متن توسط دختر سرلشگر خلبان "خالد حيدري"، اولين شهيد خلبان دفاع مقدس در پنجمين جلسه شوراي اداري آذربايجان غربي قرائت شد.



پیکر این شهید در سال 1391 چیدا و در شهرستان مهاباد، تشییع و خاکسپاری شد.