تناقض میان حاجت و اطاعت از خدا

تب‌های اولیه

18 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تناقض میان حاجت و اطاعت از خدا

سلام
حاجت خواستن از خدا چگونه با اطاعت از او و مقام توحيدي پروردگار قابل جمع است؟
حاجت هاي ما معمولا جنبه مادي دارد حتي عبادتمان هم براي نعمت هاي مادي بهشت است
در حالي كه دين به اطاعت و قرب الهي دعوت ميكند نه خود خواهي
منتظر پاسخ شما هستم

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صدرا

با سلام و عرض ادب

توحید و اعتقاد به یگانگی خدا دارای ابعاد مختلفی همچون توحید ذاتی و توحید صفاتی و توحید افعالی و توحید عبادی است. انسان موحد همچنان که خالق خویش را تنها خدای واحد یکتا می داند، جمیع شؤون وجودی خویش را نیز عین ربط به دوام فیض الهی دانسته؛ لذا همچنان که او را یگانه و خالق خویش می داند، او را نیز تنها مربی و رازق خویش دانسته؛ بنابراین درخواست حاجت از درگاه الهی خود از شؤون توحید محسوب می گردد، هر چند که این حاجات جنبه ی دنیوی داشته باشند؛ بله در این میان باید سعی شود که تنها به بیان و درخواست حاجات دنیوی اکتفاء نشود؛ بلکه حاجات اخروی را نیز در کنار حاجات دنیوی خویش از خدای متعال خواستار باشیم؛ تا زندگی دنیوی ما در راستای زندگی و حیات اخرویمان باشد.

توضیح: ابعاد توحید عبارتند از:

1. توحید ذاتی: که توحید ذاتی خود داراي دو شاخه است:

الف) خداوند مثل و مانندي ندارد، يگانه و بي همتاست، از اين معنا به توحيد واحدي تعبير مي شود و ذيل سوره اخلاص به همين معني اشاره دارد «ولم يكن له كفواً احد» خدا واحد است كه ثاني ندارد و اصلا براي او متصور نيست.

ب) خداوند جزء ندارد، بسيط و غير مركب است از اين معنا به توحيد احدي تعبير مي شود. كه صدر سوره اخلاص به آن اشاره دارد «قل هو الله احد» پس توحيد ذاتي يعني نفي شريك و نفي تركيب از خداوند.

2. توحيد صفاتي مقصود از توحيد صفاتى اين است كه صفات ذاتى خداوند چون علم، قدرت و حيات، اگرچه از نظر مفهوم مختلف‏اند، ولى از نظر مصداق هيچ گونه اختلاف و كثرتى در بين آنها نيست. و مصداق همگى، ذات بسيط خداوند است؛ زيرا اگر جز اين باشد، در ذات الهى كثرت راه خواهد يافت كه با توحيد ذاتى منافات دارد. بنابراين توحيد صفاتى، لازمه‏ى توحيد ذاتى است.

3. توحيد افعالي:(خالقیت؛ ربوبیت؛رازقیت؛ تقنین) که حقیقت آن همان: لا مؤثر فی الوجود الا الله، می باشد. در جهان، علل طبيعي، داراي آثار ويژه خود هستند، مثل حرارت خورشيد، تيزي شمشير و... همانطوري كه اصل وجود آنها مخلوق خدا است آثار آنها نيز از جانب خدا است، توحيد افعالي يعني در جهان يك مؤثر بالذات داريم. فقط يك وجود است كه اثر گذاري و انجام كار ذاتاً مال خود اوست و تأثير علل مادي و طبيعي و غير خدايي همه و همه در پرتو وجود او و به اتكاء او صورت مي گيرد كه هو القيوم. البته اين سخن به معناي انكار تأثير علل طبيعي نيست، بلكه در عين اعتراف به اينكه خورشيد حرارت دارد و آتش مي سوزاند، معتقديم كه در جهان، يك مؤثر بالذات بيشتر نيست بقيه، همه مؤثر بالعرض و بالغيراند.

4. توحيد در عبادت: يعني عبادت و پرستش فقط از آن خداست و هيچ فردي جز خدا گرچه از نظر شرف و كمال در مقام بالايي باشد شايسته پرستش نيست. بنابراین شخص موحد کسی است که در جمیع ابعاد(چه دنیوی و چه اخروی) توجه تام به خدا داشته باشد.

موفق باشید.

ملا علي;535466 نوشت:
حتي عبادتمان هم براي نعمت هاي مادي بهشت است
سلام...این عبدات بردگان نام داره.....شاید شما اینگونه باشید اما برخی فقط برای خود خدا و به عشق خود خدا عبادت می کنند ولو جهنم هم بروند....و چنین شخصی که حتی در جهنم هم بی دلیل فرض محال برود باز هم خدا را دوست دارد حضرت علی است و این عبادت مخلصینه که بسیار کمند

اول باید خداوند رو مصلحت خواه خودمون بدونیم و در همین جهت به این ایمان داشته باشیم که خداوند برای بنده هاش مسیری به سمت بهشتش قرار میده مگر اینکه بر اصرار و لجبازی ما بر مسائلی باشه که بر صلاح ما نیست.
من مثل دوستان مطالعات دینی گسترده ای ندارم ولی در حد خودم کم یا زیاد به این پی بردم که حتی مستجاب نشدن فلان دعا یا حاجت خودش نوعی استجابته یعنی شاید به چشم دنیابین ما اتفاق مثبتی برای ما شکل نگرفته ولی در اصل و در ماوراء چیزی که بصورت مادی میبینیم مسیرمون با مستجاب نشدنه فلان خواسته در جهت بهتری قرار گرفته چون ممکن بود در برآورده شدن اون حاجت شری پشتش خوابیده باشه.
پس اول باید به این قضیه یعنی ایمان به صلاحدید خداوند رسید
البته در این دنیا بحث از ماده هست در بهشت حتی افکار به شکل دیگه ای و پاکی درش به بالاترین حد خودش رسیده.و اتفاقا کسی که بهشت رو بخواد اول خدا رو میطلبه غیره این راهش پر از خللهای فراوانی میشه.
و کسانی هم که حاجتهای مادی دارن و اگر خدا رو قبول دارن پس باید بر این هم مهر قبولی بزنن که خداوند صلاحشون رو میخواد و نمیخواد که بنده ی خودش رو فقط صرف اینکه مجذوب دنیا شده از راه حقیقت دور کنه مگر که اصرار و کفر بورزه که اون موقع با برآورده شدن حاجتی که به نفعش نبوده تنبیه میشه.که البته خداوند اونقدر بزرگو بخشندست که در همین لجبازیها و تنبیهات راه بازگشت قرار داده که بعضیها باز لجبازی روی لجبازی قبل میارن و دورترو دورتر میشن.
پس وقتی حاجتی میخوایم نباید اصرار و لجبازی بر برآورده شدنش کنیم.واگرنه وابسته دنیا و دور از خدا و بهشتش میشیم.

صدرا;536496 نوشت:
بنابراین درخواست حاجت از درگاه الهی خود از شؤون توحید محسوب می گردد، هر چند که این حاجات جنبه ی دنیوی داشته باشند؛ بله در این میان باید سعی شود که تنها به بیان و درخواست حاجات دنیوی اکتفاء نشود؛ بلکه حاجات اخروی را نیز در کنار حاجات دنیوی خویش از خدای متعال خواستار باشیم؛ تا زندگی دنیوی ما در راستای زندگی و حیات اخرویمان باشد.

با سلام و تشكر
علاقه به نعمت هاي دنيايي هميشه در مقابل آخرت معرفي شده
و بيشتر عدم استجابت دعا ها حاكي از همين مسئله است كه به مصلحت نيست..
سوال اين است كه وقتي خدا بهتر صلاح ما را ميداند حاجت خواستن به چه معناست؟
آيا فقط توكل كردن كافي نبود؟

بعضی از خواسته های ما ب صلاحمون نیست نه همشون...

خداوند به ما فرموده اند که نماز بخوانیم و روزه بگیریم و به فقرا و یتیمان کمک کنیم. حال چگونه است که ما در دعاهای خود نمی توانیم بگوییم خدایا نماز ما را بخوان و یا روزه ما را بگیر ولی می توانیم بگوییم که خداوندا به مقروضان کمک کن و به بی خانمانها خانه بده. کاری که خداوند از ما خواسته است.

ملا علي;538366 نوشت:
با سلام و تشكر
علاقه به نعمت هاي دنيايي هميشه در مقابل آخرت معرفي شده
و بيشتر عدم استجابت دعا ها حاكي از همين مسئله است كه به مصلحت نيست..
سوال اين است كه وقتي خدا بهتر صلاح ما را ميداند حاجت خواستن به چه معناست؟
آيا فقط توكل كردن كافي نبود؟

با سلام و عرض ادب

1) ذکر حاجت بدرگاه باری تعالی نه تنها با توکل منافاتی ندارد؛ بلکه تحقق بندگی در آن است که بنده تمامی حاجات دنیوی و آخروی خویش را از خدای متعال تمنا نماید.

در آیات متعددی از آیات قرآن سخن از درخواست بنده از ولی نعمت خویش است، و این درخواست نیز از شؤون بندگی و از آداب دعا است؛ هر چند که خدای متعال از رگ گردن به ما نزدیک تر می باشد و همه ی موجودات با همه ی هستیشان تحت سیطره ی رحمت حق قرار دارند.

خدای متعال در قرآن کریم می فرماید:«... ادْعُونى‏ اسْتَجِبْ لَكُمْ ... مومن/60»؛مرا بخوانيد، تا دعاى شما را مستجاب كنم ....
و نیز می فرماید:«وَاذا سَئَلَكَ عِبادى‏ عَنّى‏ فَانّى‏ قَريبٌ اجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ اذا دَعانِ ... بقره/186»؛ و هنگامى كه بندگان من، از تو در باره من سؤال كنند، (بگو:) من نزديكم! دعاى دعا كننده را، به هنگامى كه مرا مى‏ خواند، پاسخ مى‏ گويم!

و در ذکر مناجات بنده ی مقرب خویش ذکریا در ابتدای سوره ی مریم می فرماید: «كهيعص؛ ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا؛ إِذْ نادى‏ رَبَّهُ نِداءً خَفِيًّا؛ قالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا؛ وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائِي وَ كانَتِ امْرَأَتِي عاقِراً فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا؛ يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا »؛ (اين) يادى است از رحمت پروردگار تو نسبت به بنده ‏اش زكريا ؛در آن هنگام كه پروردگارش را در خلوتگاه (عبادت) پنهان خواند؛ گفت: «پروردگارا! استخوانم سست شده و شعله پيرى تمام سرم را فراگرفته و من هرگز در دعاى تو، از اجابت محروم نبوده‏ ام! ؛و من از بستگانم بعد از خودم بيمناكم (كه حق پاسدارى از آيين تو را نگاه ندارند)! و (از طرفى) همسرم نازا و عقيم است تو از نزد خود جانشينى به من ببخش؛ كه وارث من و دودمان يعقوب باشد و او را مورد رضايتت قرار ده!» .

مرحوم کلینی در کافی روایت می کند که: حضرت صادق عليه السلام فرمود: خداى تبارك و تعالى ميداند كه بنده‏ اش چه مي خواهد هر گاه بدرگاهش دعا كند، ليكن دوست دارد كه حاجتها بدرگاهش شرح داده شود پس هر گاه دعا كردى حاجتت را نام ببر.

و در حديث ديگرى گويد: كه آنحضرت فرمودند: خداى عز و جل حاجت تو را مي داند و نيز داند كه تو چه خواهى ولى دوست دارد كه حاجتهاى (خود را) بدرگاه او شرح دهى.[1]

2) دنیا و آنچه در آن است نعمت الهی است،‌آنچه مذموم است دلبستگی به دنیا و فراموش نمودن آخرت است و الا باید گفت که برخی از انبیاء همچون یوسف و سلیمان علیهما السلام اهل دنیا بوده باشند.

قرآن کریم در رابطه با دعای حضرت سلیمان علیه السلام به درگاهش می فرماید: «قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّاب ...ص35»؛ گفت: پروردگارا! مرا ببخش و حكومتى به من عطا كن كه بعد از من سزاوار هيچ كس نباشد، كه تو بسيار بخشنده ‏اى.

موفق باشید.


[/HR]
[1] . أصول الكافي / ترجمه مصطفوى ؛ ج‏4 ؛ ص225

ملا علي;535466 نوشت:
سلام
حاجت خواستن از خدا چگونه با اطاعت از او و مقام توحيدي پروردگار قابل جمع است؟
حاجت هاي ما معمولا جنبه مادي دارد حتي عبادتمان هم براي نعمت هاي مادي بهشت است
در حالي كه دين به اطاعت و قرب الهي دعوت ميكند نه خود خواهي
منتظر پاسخ شما هستم

سلام علیکم،
توحید افعالی: لا مؤثر فی الوجود الا الله
یعنی هیچ وجودی هیچ اثری ندارد مگر خداوند ... و هر تأثیرگذاری از خداست

حالا مثال ساده‌ی رفع تشنگی:
۱. شخص موحد با توحید قوی، رفع تشنگی را از خدا می‌خواهد و نه از آب، با این وجود آب را می‌نوشد چون خداوند رفع تشنگی او را در آب قرار داده است. چنین کسی آب می‌خورد ولی رفع تشنگی خود را از خدا می‌خواهد و وقتی هم تشنگی‌اش رفع شد آن را از خدا می‌داند و شکر خدا را می‌کند و در این شکرگویی صادق است ...
۲. شخص موحد با توحید ضعیف، رفع تشنگی را از آب می‌خواهد اما می‌داند که آب نعمت خداست، اگرچه گاه فراموش می‌کند و اعتقادش چندان بیش از آنچه به زبانش می‌آید نیست، چنین کسی آب را می‌خورد و رفع تشنگی خود را به آب نسبت می‌دهد اما چون آب را نعمت خدا می‌داند خدا را هم شکر می‌کند و البته در این شکر گویی چندان صادق نیست، چون در ورای لقلقه‌ی زبان او آب را علت دیده است و نه خدا را ...
۳. شخص غیر موحد، رفع تشنگی را از آب می‌خواهد و آب را از غیر خدا می‌داند (مثلاً طبیعت)، چنین کسی رفع تشنگی خود را هم به آب نسبت می‌دهد و شکر خدا را هم نمی‌کند.

حالت کلی‌تر خواستن جاجت از خداوند:
۱. شخص موحد با توحید قوی از خدا رفع نیازش را می‌خواهد با دانستن سه علم:
الف) خداوند این دنیا را عالم نیاز قرار داده و انسان مکلف به برطرف کردن نیازهای خود می‌باشد برای بقا و تکامل جسمانی و روحانی
ب) خداوند برای برطرف کردن نیاز او خود نیازمند وسیله نیست
ج) خداوند برای امور دنیایی اسباب و وسایل را واسطه قرار می‌دهد
البته شخص موحد با توحید قوی کاری به اینکه وسیله چه باشد ندارد و هر چه از خداوند به او برسد را راضی خواهد بود.
۲. شخص موحد با توحید ضعیف اگرچه ارتباط اسباب و علل را با علت‌العلل قبول دارد ولی رفع نیازهایش را در خود اسباب و علل می‌داند و در نتیجه امور را به خداوند واگذار نمی‌کند و خودش در درخواستش به خداوند تعیین می‌کند که چه چیزی را گمان دارد که نیاز خواهد داشت، اگر به او داده شد شکر می‌کند و اگر داده نشد دلگیر می‌شود (اگرچه اعتراض هم نکند ولی وقتی راضی نباشد یعنی دلگیر است)
۳. شخص غیر موحد که از خدا چیزی را طلب نمی‌کند و از زمین و زمان طلب می‌کند و مورد نیازش را هم خودش در طلبش اعلام می‌کند و چنین کسی در بحث ما نمی‌گنجد

پس خواستن حاجت از خداوند با توحید منافاتی ندارد، اما متوجه نشدم چرا با اطاعت از خداوند ممکن است منافات داشته باشد؟ مگر نیاز انسان به خدا ذاتی و مخلوق خود خداوند نیست؟ آیا تبعیت تکوینی و تشریعی هر دو اطاعت به حساب نمی‌آیند؟ خواستن حاجت چه منافاتی با مطیع خداوند بودن دارد اگر در راستای رفع نیازهای حقیقی‌اش باشد؟

یا علی

ملا علي;538366 نوشت:
با سلام و تشكر
علاقه به نعمت هاي دنيايي هميشه در مقابل آخرت معرفي شده
و بيشتر عدم استجابت دعا ها حاكي از همين مسئله است كه به مصلحت نيست..
سوال اين است كه وقتي خدا بهتر صلاح ما را ميداند حاجت خواستن به چه معناست؟
آيا فقط توكل كردن كافي نبود؟

سلام علیکم مؤمن،
دنیا در مقابل آخرت نیست بلکه مقدمه‌ی آخرت است،
نعمت‌های دنیا برای دنیا نهی شده است وگرنه دنیا برای آخرت تشویق هم می‌شود ... مانند ماجرای آن مردی که ناراحت بود و خدمت معصوم علیه‌السلام رسید و از نفسش شکایت کرد که طالب دنیاست، بعد توضیح داد که دوست دارم خانه‌ی بزرگ داشته باشم که بتوانم در آن دوستان مؤمنم را دعوت کنم و دور هم جمع کنم و موارد دیگر، امام علیه‌السلام هم فرمودند که آنچه گفتی دنیا نیست و آخرت است ... همانطور که نعمت خواب وقتی به قصد بازیابی نیرو برای تلاش و بندگی خدا باشد عبادت است و اگرچه نعمت دنیا باشد اما کالای (توشه‌ی) آخرت است.


[/HR]در تأیید صحبت‌های کارشناس محترم:

قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَ‌بِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ ... [الفرقان، ۷۷]
بگو اگر دعاى شما نباشد پروردگارم هيچ اعتنايى به شما نمى‌كند ...

ما امر شده‌ایم به دعا و طلب حاجت، هم برای دنیا (البته دنیا برای آخرت) و هم برای آخرت (مستقیماً برای آخرت):

... فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَ‌بَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَ‌ةِ مِنْ خَلَاقٍ / وَمِنْهُم مَّن يَقُولُ رَ‌بَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَ‌ةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ‌ / أُولَـٰئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِّمَّا كَسَبُوا ۚ وَاللَّـهُ سَرِ‌يعُ الْحِسَابِ [البقرة، ۲۰۰-۲۰۲]

... و از مردم كسى است كه مى‌گويد: «پروردگارا، به ما، در همين دنيا عطا كن» و حال آنكه براى او در آخرت نصيبى نيست. / و برخى از آنان مى‌گويند: «پروردگارا! در اين دنيا به ما نيكى و در آخرت [نيز] نيكى عطا كن، و ما را از عذاب آتش [دور] نگه دار.» / آنانند كه از دستاوردشان بهره‌اى خواهند داشت و خدا زودشمار است.

اما سؤال می‌تواند این باشد که چرا امر شده‌ایم به طلب حاجت وقتی خیر خود را نمی‌شناسیم و خداوند بهتر می‌شناسد؟
در پاسخ باید گفت که خداوند هم نفرموده که راه حل پیش پای من بگذارید که چطور باید نیازهایتان را برآورده سازم تا من هم اجابت کنم، خودش می‌داند که چه چیزی خیر ماست، ما فقط باید خیرمان را از او بخواهیم ... دیگر هر طور که خودش صلاح دانست ... باید راضی بود به رضای خدا ... باید از خدا خواست که ما را به خودمان وانگذارد (الهی لا تکلنی علی نفسی طرفة عین او أقل)
این صورت کلی پاسخ بود در مورد حاجات دنیایی (فی الدنیا حسنة) و البته در مورد حاجات اخروی اشکالی ندارد که تک‌تک آنها را نام هم ببریم چون از نعمات اخروی هرچه از خداوند بخواهیم در راستای اطاعت از اوست. با این وجود حتی در مورد حاجات دنیایی هم گاهی که در میان مصداق‌های ادعیه‌ی مأثور نگاه می‌کنیم به نظر می‌آید برخی استثنائات هم وجود داشته باشند که همچنان قابل بررسی باشند، مثل:

  • دعا برای سلامتی از مرض،
  • دعا برای حفظ مال و ثروت و خانواده در زمان ترک ایشان به قصد مسافرت،
  • دعا برای ازدیاد نعمات خداوند،
اگر این دعاها برای خود نباشد و برای دیگران باشد یک بحث است و اگر برای خود باشد بحث دیگر است و در هر دو مورد هم بستگی به شدت و ضعف توحید شخص دعا کننده و دعا شونده می‌تواند تعابیر جداگانه‌ای داشته باشد. چون احتمال می‌دهم که شاید تا اینجای کار را موافق نباشید یا جواب حقیر زیادی ناقص باشد فعلاً بحثم را همینجا متوقف می‌کنم.

اما از این بحث که بگذریم در خود عمل خواستن خیر بزرگی برای انسان است که در تکامل او مؤثر است و راز آن را می‌شود از تأثیر به زبان آوردن و تأثیر شنیدن در انسان دنبال کرد. حتی نوشتن هم تأثیرات خود را دارد. اینکه در فقه شیعه اذکار باید حتماً به زبان بیایند و مرور شدنشان در دل کفایت از گفتن ذکر نمی‌کند (مثلاً در نماز ولو اخفاتی که جوهر صدا نباید آشکار شود!) هم در دل همین بحث جا دارد. اینکه گفتن شهادتین و به زبان آوردن صیغه‌ی ازدواج و برخی صیغه‌های دیگر شرط مسلمان شدن و صحت برخی اعمال است هم باز در همین راستامحل تأمل است.

یا علی

سلام

owari;538567 نوشت:
شخص موحد با توحید ضعیف اگرچه ارتباط اسباب و علل را با علت‌العلل قبول دارد ولی رفع نیازهایش را در خود اسباب و علل می‌داند و در نتیجه امور را به خداوند واگذار نمی‌کند و خودش در درخواستش به خداوند تعیین می‌کند که چه چیزی را گمان دارد که نیاز خواهد داشت، اگر به او داده شد شکر می‌کند و اگر داده نشد دلگیر می‌شود

علت نارضايتي سوبرداشتي است كه بناي اولش در خود قرآن است، اين آيه كه ميگويد ادعوني استجب لكم... فكر كنم كه در تاويل و معني آن اشتباهي رخ داده
وشايد روضه خوانها هم بي تقصير نيستند كه خواسته يا ناخواسته با احساسات و ناكامي ها بازي ميكنند

owari;538567 نوشت:
خواستن حاجت چه منافاتی با مطیع خداوند بودن دارد اگر در راستای رفع نیازهای حقیقی‌اش باشد؟

مسئله همين جاست!
منافات بين اطاعت و حاجاتي وجود دارد كه به زعم خود حقيقي اند اما نيستند
وقتي از صد حاجت من وشما صد و يكي آن به مصلحت نيست اساسا حاجت خواستن بي معناست و همچنين پرخطر.
من خيلي هارو ديدم هم در اين سايت و جاي ديگر كه مسئله حاجت خواستن اونهارو به مرز نااميدي و كفر رسونده

خداوند خودش فرموده از من بخواهید تا اجابت کنم.
حاجت خواستن یعنی خدایا اگر بر سود و مصلحت ماست برآورده کن و اصل حاجت خواهی باید بر مصلحت خدا باشه
واگرنه اینکه انسان از خداش درخواست استجابت نداشته باشه یعنی بی تفاوتی به زندگی خودش.
اصولا حاجت باید کمک خواستن از خداوند برای تغییر سمتو سوی ناگواری در زندگیمون به سمتو سوی خوش باشه.
متاسفانه گاهی حاجت رو اشتباه میگیریم.
اول باید صلاح کارمون رو به خداوند بسپریم و بعد درخواستهامون رو از خداوند بخوایم چون خودش اشاره کرده که اگه درخواستی داریم از خودش بخوایم
یعنی سود و زیانش رو به خدا بسپاریم و درخواستمون رو بخوایم اگر به سودمون باشه برآورده میشه واگرنه نه.یعنی طوری میشه که عاقبت بخیری رو به دنبال داره اگر لجبازی ما نباشه.
این برنامه خدا و دستور خداست که مخلوقات تا حدی میتونن سر دربیارن تا حد بسیار کمی و دیگه از اون کمش اونورترو نمیشه فهمید.
پس طبق دستورش از خودش میخوایم اگر سودی باشه برآورده میشه و اگر ضرری به دنبالشه نه.

ملا علي;535466 نوشت:
سلام
حاجت خواستن از خدا چگونه با اطاعت از او و مقام توحيدي پروردگار قابل جمع است؟
حاجت هاي ما معمولا جنبه مادي دارد حتي عبادتمان هم براي نعمت هاي مادي بهشت است
در حالي كه دين به اطاعت و قرب الهي دعوت ميكند نه خود خواهي
منتظر پاسخ شما هستم

سلام علیکم،

  • دعا کردن و خواستن حاجتی که خلاف امر خداوند باشد (خواستن حرام) دعای درستی نیست ...
  • اما خواستن (حلال‌های) دنیا به خودی خود حرام نیست، اگرچه کسی که آخرت را نخواهد به او داده هم نخواهد شد، به هر کس به اندازه‌ی فهمش داده می‌شود، مگراینکه خداوند به کسی رحم کند (طبق مثلاً لا یکلف الله نفساً الا وسعها)
  • اما خواستن دنیا و آخرت با هم خوب است، دنیا را بخواهیم و آخرت را هم بخواهیم، نعمت بخواهیم هم در دنیا و هم در آخرت
  • و خواستن دنیا برای آخرت بهترین حالت است که زهد خواهد بود چون زهد یعنی دنیا در دست و خدا در دل و اینکه دنیا در دل جا باز نکند
  • و خواستن آخرت منهای دنیا هم خالی از اشکال نیست اگرچه چه بسا استثنائاتی دارد و این شباهتی با رهبانیت مسیحیان دارد و صوفیه در اسلام که هر دو بدعت و انحراف هستند.
پس دعا کردن به خودی خود مخالف اطاعت خداوند نیست، خودخواهی هم باشد خودخواهی حرام نیست، اگرچه وقتی بحث خواستن آخرت درش مطرح شود می‌تواند رشد تا خداخواهی را هم کم‌کم با خود برساند و خودخواهی تبدیل شود به خداخواهی و فنای فی الله.

ملا علي;538820 نوشت:
علت نارضايتي سوبرداشتي است كه بناي اولش در خود قرآن است، اين آيه كه ميگويد ادعوني استجب لكم... فكر كنم كه در تاويل و معني آن اشتباهي رخ داده
وشايد روضه خوانها هم بي تقصير نيستند كه خواسته يا ناخواسته با احساسات و ناكامي ها بازي ميكنند

شاید بیان حقیر ناقص بوده است، ببینید آیا این بیان مشکل قبلی را رفع می‌کند یا خیر:

  • می‌توان گفت «أفوض أمری الی الله و اتوکل علیه» که یعنی تمام کارهایم را به خدا می‌سپارم و وکالت تام‌الأختیار به او می‌دهم که خداوند «نعم الوکیل» است و خوب مولایی است (نعم المولی) که جز خیر بنده‌اش را نمی‌خواهد و خودش هم نیازی ندارد که این وسط از قدرت خودش و ضعف ما سوء استفاده کند ... و این بهترین رویکردی است که حقیر به ذهنم می‌رسد ... در این حالت «هر چه پیش آمد» را می‌توان گفت «خوش آمد»، بد باشد می‌گویند «قضا بلا بود» یا «گر ببندد خداوند ز حکمت دری ... ز رحمت گشاید در دیگری» یا به طور کلی «خیر است ...» و حتی اگر ظاهرش خیلی هم بد باشد گفت «نعمت خفیه است» که یعنی نعمت در ظاهر نغمت و بلا. سنت پیامبر خدا صل‌الله‌علیه‌وآله بود که اگر پیشامدی پیش می‌آمد که مطابق میلشان بود می‌فرمودند «الحمد لله» و اگر مخالف میلشان بود می‌فرمودند «الحمد لله علی کل حال»، به هر حال بی‌خود که نامشان محمد و أحمد نبوده است، صل‌الله‌علیه‌وآله.
  • می‌توان هم چیز یا کاری که برایمان مهم است را از خدا بخواهیم ولی باز اینکه بشود یا نشود را به خدا بسپاریم و اگرچه از شدنش خوشحال و از نشدنش غمگین شویم و اعتراضی هم بکنیم ولی باز بگوییم لابد خیرمان بوده و ما نمی‌دانیم، چه آنکه خداوند هم فرموده که «وَعَسَىٰ أَن تَكْرَ‌هُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ‌ لَّكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ‌ لَّكُمْ ۗ وَاللَّـهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ». این دیگر مقام رضا نیست بلکه مقام تسلیم است. تسلیم خدا هستیم ولی با کراهت از پیشامدی که خلاف میلمان بوده است.
  • می‌توان هم از خدا چیزی را خواست و روی آن اصرار کرد. از یک طرف دستور داده شده‌ایم که به مطلبی که می‌خواهید از خداوند اصرار کنید (که دلیل هم دارد، همانطور که به زبان آوردن دعا لازم است اصرار بر آن هم روی خود انسان اثر دارد)، از طرف دیگر مطابق قرآن می‌دانیم که اصرار کردن بر دعا خطرناک است، چه آنکه چه بسا صلاحمان در آن نباشد اما در اثر اصرار ما خداوند اجابتش کند و گرفتار شویم:
لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ‌ اللَّـهِ ۗ إِنَّ اللَّـهَ لَا يُغَيِّرُ‌ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُ‌وا مَا بِأَنفُسِهِمْ ... [الرعد، ۱۱]
براى او فرشتگانى است كه پى در پى او را به فرمان خدا از پيش رو و از پشت سرش پاسدارى مى‌كنند. در حقيقت، خدا حال قومى را تغيير نمى‌دهد تا آنان حال خود را تغيير دهند ...

در این حالت اخیر است که گفته می‌شود که هشدار! دقت کنید که اصرار هم اگر بر دعایی می‌کنید آن دعا را مطمئن باشید که خیر و صلاحتان درش هست. مثلاً اصرار بر تعجیل در فرج امام زمان علیه‌السلام می‌توان کرد ... دعا برای عاقبت بخیری را باید رویش اصرار داشت ... اما دعا برای استخدام شدن در یک شغل ... برای قبولی در یک دانشگاه ... برای آنکه فلانی حتماً همسرم شود ... اینها را باید به خدا سپرد و کسی نمی‌سپرد و اصرار بر چیزی می‌کند که دلش می‌خواهد باید پیه‌ی تشخیص اشتباه خودش در خیر و صلاح خودش را هم بچشد اگر خداوند آن دعا را اجابت کند

ملا علي;538820 نوشت:
مسئله همين جاست!
منافات بين اطاعت و حاجاتي وجود دارد كه به زعم خود حقيقي اند اما نيستند
وقتي از صد حاجت من وشما صد و يكي آن به مصلحت نيست اساسا حاجت خواستن بي معناست و همچنين پرخطر.
من خيلي هارو ديدم هم در اين سايت و جاي ديگر كه مسئله حاجت خواستن اونهارو به مرز نااميدي و كفر رسونده

عوامل متعددی در اجایت نشدن یا ظاهراً اجابت نشدن یک دعا مؤثر هستند. مثلاً در نفرین فرعون توسط حضرت موسی علیه‌السلام در قرآن داریم که:

وَقَالَ مُوسَىٰ رَ‌بَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْ‌عَوْنَ وَمَلَأَهُ زِينَةً وَأَمْوَالًا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا رَ‌بَّنَا لِيُضِلُّوا عَن سَبِيلِكَ ۖ رَ‌بَّنَا اطْمِسْ عَلَىٰ أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُوا حَتَّىٰ يَرَ‌وُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ / قَالَ قَدْ أُجِيبَت دَّعْوَتُكُمَا فَاسْتَقِيمَا وَلَا تَتَّبِعَانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ [یونس، ۸۸ و ۸۹]
و موسى گفت: «پروردگارا، تو به فرعون و اشرافش در زندگى دنيا زيور و اموال داده‌اى، پروردگارا، تا [خلق را] از راه تو گمراه كنند، پروردگارا، اموالشان را نابود كن و آنان را دل‌سخت گردان كه ايمان نياورند تا عذاب دردناك را ببينند.» / فرمود: «دعاى هر دوى شما پذيرفته شد. پس ايستادگى كنيد و راه كسانى را كه نمى‌دانند پيروى مكنيد.»

اما در روایت مبارکه داریم که از وقتی این دعا را حضرت موسی علیه‌السلام کردند و خداوند هم فرود که اجابتش کردم تا زمانی که فرعون در دریا غرق شد حدود ۴۰ سال فاصله بوده است!
پس گاهی واقعاً حکمتی است که دعایی متسجاب نشود که در این صورت مطابق حدیث خداوند بهتر از آن را برای شخص دعا کننده در دنیا یا آخرت قرار می‌دهد، گاهی دعا مستجباب می‌شود ولی به وقتش و با ایجاد شرایطش، یک وقت هم شخص آنقدر گناهکار است که با وجودیکه دعا را به زبان هم می‌آورد ولی دعایش به سمت خدا نیست چون شخص خودش با خداوند نیست و دعایش اصطلاحاً در راه اشتباهی می‌رود:

قَالُوا أَوَلَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُ‌سُلُكُم بِالْبَيِّنَاتِ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۚ قَالُوا فَادْعُوا ۗ وَمَا دُعَاءُ الْكَافِرِ‌ينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ [غافر، ۵۰]
[نگهبانان] می گویند: آیا پیامبرانتان دلایل روشن برای شما نیاوردند؟ می گویند: چرا آوردند. می گویند: پس [هر اندازه که می خواهید خدا را] بخوانید، ولی دعای کافران جز در بیراهه و گمراهی نیست.

در دعای کمیل هم با صراحت بیشتری آمده که اثر برخی گناهان این است که شخص دعایش مستجب نشود، یعنی دعایش می‌شود تیری در تاریکی و هرگز به هدف اجابت نمی‌رسد چون آن گناهان چشم را تاریک می‌گرداند تا اصلاً هدف را نبیند و دعای چنین کسی تنها چرخش لغو زبان در دهان خواهد بود.

ان شاء الله جبران نقیصه‌ی پاسخ قبلی شده باشد.
حقیر چیز بیشتری نمی‌دانم، ان شاء الله اگر سؤالی داشتید کارشناس تاپیک بهتر می‌توانند کمکتان کنند.
یا علی

صدرا;538530 نوشت:
2) دنیا و آنچه در آن است نعمت الهی است،‌آنچه مذموم است دلبستگی به دنیا و فراموش نمودن آخرت است

با سلام و احترام
به يكي از دوستان هم عرض كردم وقتي كه از صد حاجت صدو يكي آن بي مصلحت است يا اينكه شرايط استجابت محيا نيست.. اساسا حاجت خواستن بي معناست
از نظر من دوتا فرض بيشتر نمي توان در نظر گرفت

1- بايد به آنچه كه با تلاش خود ميرسيم راضي بود وصحبت از ناكامي ها با خداوند را فقط بعنوان درد و دل قبول داشت و آيه"« ادعوني استجب لكم »را كاملا طور ديگر معنا كرد. شايد كه در عالم بعد جبران شد و شايد هم نه

2- منكر نبوت و عدل و غيره شد

در ضمن اين سخن شما را بنده قبول ندارم كه حاجات دنيايي منافاتي با آخرت ندارد(به مضمون)
تماميت دين بر عليه خواسته هاي نفساني آمده
اگر نبود نفسانيات و محدود بودن نعمت ها دين چه معنايي داشت؟ شما همين روزه گرفتنو ملاحظه كنيد در آن براي رسيدن به خدا حتي استفاده هاي حلال هم ممنوع ميشود، چرا؟
چون آخرت و دنيا ، نفسانيات و خدا از اساس رابطه معكوس با هم دارند
نعمت هاي به ظاهر مادي اخروي هم جز استعاره چيز ديگري نيست

منتظر پاسخ شما هستم

سلام ، ببخشيد من دير به دير مي تونم توي سايت بيام

owari;538880 نوشت:
از طرف دیگر مطابق قرآن می‌دانیم که اصرار کردن بر دعا خطرناک است، چه آنکه چه بسا صلاحمان در آن نباشد اما در اثر اصرار ما خداوند اجابتش کند و گرفتار شویم:

طرح مسئله مصلحت به نظر بنده كلاف سر درگم دعا و استجابتو سردرگم تر ميكنه
يعني چي كه مثلا فلان خواسته مصلحت نيست؟ اگر همه چيز طبق روال طبيعي خود بايد پيش برود پس دعا قرار است به چه چيزي تعلق بگيرد؟؟
استجابت يعني اينكه اگر دعا نبود الي رقم تلاش باز امر مورد نظر ما محقق نشود..

من از شما مي پرسم خود مصلحت(خارج شدن شر از امري) چرا نمي تونه مورد خواست و دعاي ما باشه؟ پس دعا يعني چي؟

ملا علي;542751 نوشت:
سلام ، ببخشيد من دير به دير مي تونم توي سايت بيام

طرح مسئله مصلحت به نظر بنده كلاف سر درگم دعا و استجابتو سردرگم تر ميكنه
يعني چي كه مثلا فلان خواسته مصلحت نيست؟ اگر همه چيز طبق روال طبيعي خود بايد پيش برود پس دعا قرار است به چه چيزي تعلق بگيرد؟؟
استجابت يعني اينكه اگر دعا نبود الي رقم تلاش باز امر مورد نظر ما محقق نشود..

من از شما مي پرسم خود مصلحت(خارج شدن شر از امري) چرا نمي تونه مورد خواست و دعاي ما باشه؟ پس دعا يعني چي؟

سلام علیکم برادر عزیزم،
برای درک معنای مصلحت اول به این فکر کنید که چرا شما در این خانواده که هستید به دنیا آمده‌اید یا در این کشور و در این زمان که هستید به دنیا آمدید و بزرگ شدید و چرا حوادث زندگی شما با دوستانتان یا دیگران متفاوت بوده است ... این روند زندگی را چرا خداوند برای شما قرار داده است ...
این مسیری که خداوند پیش پای شما قرار داده است یک مسیر منحصر به فرد است که در آن به ترتیب و به تدریج شما را با نقاط ضعف و قدرتتان آشنا می‌کند و به شما فرصت‌هایی برای جبران نقص‌ها و تقویت نقاط قوت می‌دهد ...
برخی از دعاها در همین راستاست ... یا لااقل به رشد و تکامل شما در دنیا و آخرت لطمه‌ای نمی‌زند ... این دعاها به صلاحتان هست ... چه بدانید و چه ندانید ...
اما برخی از دعاها یا در خلاف این راستاست، یا اصلاً خلاف سنت‌های خداست ...
اگر خلاف سنت نباشد با اصرار کردن روی دعا ممکن است خداوند آن را اجابت کند اما ... اما ...

اما اینکه می‌فرمایید استجابت یعنی اینکه اگر اگر دعا نبود با تلاش نتوان به منظور خود رسید ... این تا حدودی درست است، استجابت دعا مسیر و توالی رخدادهای را به ترتیبی می‌چیند که منظور مورد نظر با تلاش به دست بیاید ...

منظورتان را درست نفهمیدم که یعنی چی که خود «مصلحت» مورد خواست و دعای ما باشه؟ یعنی ما از خدا چیزی را بخواهیم که خدا می‌داند مصلحت ماست؟ اگر منظورتان این باشد که این از بهترین دعاهاست ... اما اگر منظورتان این است که چیزی که ما دوست داریم را از خداوند بخواهیم مصلحتمان باشد بحث کمی متفاوت خواهد بود ... چون شما نمی‌توانید دعا کنید که یکی دیگر باشید، مصلحت او مصلحت شما باشد و مشابه آن ... شما خودتان هستید با مصالح خودتان ... با این وجود سؤال خوبی است که حقیر سواد پاسخ دادنش را ندارم ان شاء الله کارشناسی تاپیک پاسخ بدهند همه استفاده کنیم.

یا علی

ملا علي;542751 نوشت:
طرح مسئله مصلحت به نظر بنده كلاف سر درگم دعا و استجابتو سردرگم تر ميكنه
يعني چي كه مثلا فلان خواسته مصلحت نيست؟ اگر همه چيز طبق روال طبيعي خود بايد پيش برود پس دعا قرار است به چه چيزي تعلق بگيرد؟؟
استجابت يعني اينكه اگر دعا نبود الي رقم تلاش باز امر مورد نظر ما محقق نشود..

من از شما مي پرسم خود مصلحت(خارج شدن شر از امري) چرا نمي تونه مورد خواست و دعاي ما باشه؟ پس دعا يعني چي؟

منتظر پاسخ كارشناس محترم هستم

موضوع قفل شده است