دين از ديدگاه جامعه شناسان بزرگ جهان

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دين از ديدگاه جامعه شناسان بزرگ جهان

شايد صحبت ازلزوم اهميت و جايگاه دين در زندگي انسان ها در کشور ما، توضيح واضحات يا آب در هاون کوبيدن به حساب آيد. قرن هاست که دين در رگ وپي اين مردم آميخته شده است. دين بستگي نيرومندي با يکايک وجوه فرهنگي، سياسي و اقتصادي جوامع دارد، بر آنها تاثير مي گذارد و از آن ها نيز تاثير مي پذيرد. هنرها، آداب و رسوم، ادبيات، اخلاق، زبان، دانشها، مفاهيم، ارزش ها، آيين ها و سازمان هاي ديني در امتداد هستي بشر متمدن با دين مرتبط بوده اند و هنوز نيز هستند و خواهند بود. تاثير و تاثرهاي آن هاست که حيات و پويايي جامعه را مي سازد; همين ارتباط را در مورد نهادها و جهت گيريهاي اقتصادي و سياسي نيز مي توان گفت، مثلا «سن سيمون» معتقد است که دين در صورت امروزي شده آن براي حفظ حيات اجتماعي و معني دادن به آن اساسي و ضروري است و در نظرپيروان او، دين سيماني (عامل پيوند) براي جامعه است; زيرا اجتماعي بودن انسان را بيان مي کند، لذا دين شناسان درکاوش همه جانبه خود براي شناخت دين در جامعيت آن هم به شيوه هاي جامعه شناسي وهم به دستاوردهاي مجموعه بزرگ علمي (اعم از جامعه شناسي عمومي، جامعه شناسي سياسي، جامعه شناسي اقتصادي، جامعه شناسي شناخت، جامعه شناسي هنر، جامعه شناسي زبان و...) نياز دارند، يکي از رويکردهاي دين شناسي رويکرد جامعه شناسانه است. آشنايي با نظريات چند تن از بزرگ ترين جامعه شناسان جهان در مورد دين و جايگاه دين درزندگي خالي از لطف نيست. وظيفه جامعه شناسي دين مطالعه رابطه متقابل و کنش متقابل دين و جامعه است.

اميل دورکم جامعه شناس فرانسوي:
دين مظهر قدرت جامعه است

فرانسه بعد از انقلاب به واسطه کشمکش بين سلطنت طلبان و ضد سلطنت طلبان، کاتوليک ها و مخالفان غيرمذهبي آن ها و تعارض بين سرمايه وکار، رنج وعذاب فراواني را تحمل مي کرد.
بازتاب اين بحران که بر جامعه فرانسه سايه افکنده بود در موجي ازآشوب، خشونت و نارضايتي ديده مي شد. در چنين اوضاع و احوالي محافظه کاران آرزوي بازگشت به دين، اقتدار وسلسله مراتب را در سر مي پروراندند; يعني جامعه اي که ثبات گذشته را داشته باشد، ليبرال ها به آزادي و حقوق فردي و استفاده از روش هاي صلح آميز براي رسيدن به جمهوري دموکراتيک، غير مذهبي و آزاد اعتقاد داشتند. افراطيون و تندروها نيز فکر مي کردند که براي رسيدن به عدالت اجتماعي يک دگرگوني انقلابي ضروري است. در اين شرايط سياسي و اجتماعي اميل دورکم در پي آن بود که جامعه شناسي علمي و جديدي را پايه گذاري کند تا بتواند به فرانسه براي غلبه بر بحران اخلاقي که دست به گريبان آن بود کمک کند.
سهم نخستين دورکم در جامعه شناسي دين تحليل او بود از نقشي که دين در پديد آوردن وجدان
جمعي، وجدان اخلاقي جمع وآگاهي اجتماعي دارد. آخرين کار اساسي و اصلي دورکم، کتاب «صور بنياني حيات ديني» است که يکي از اساسي ترين کارهاي انجام شده در قرن بيستم است. او در اين اثر با بسط دادن تحليلي که از احساسات ارائه مي دهد و با نشان دادن اهميت نهادها و سمبل ها به شرح خود از تعامل به عنوان منشا همبستگي و يکپارچگي، عمق وغناي بيشتري بخشيد. دورکم اين گونه مي پنداشت که ماهيت اصلي دين را مي توان در ساده ترين صورت دين که در ساده ترين جوامع يافت مي شود، مشاهده کرد. به گفته دورکم دين را نمي توان بر حسب ماوراي طبيعي بودن آن; يعني نظري که بر مبناي آن دين آخرين تحول در فکر انساني است ويا بر حسب مفاهيمي که از خدايان وارواح وجود دارد، تعريف کرد; چرا که چنين عقايدي دربرخي از اديان بزرگ مانند بودائي و جيني يا اساسا وجود ندارد ويا باوري ثانويه است. دورکم دين را برحسب آن چه وي اساسي ترين عامل فرق گذاري که انسان مي شناسد; يعني مقدس و نامقدس تعريف مي کند.
دورکم، دين را به عنوان منشا اصلي اصول اخلاقي وهمبستگي اجتماعي شناسايي کرد. به زعم او گردهم آيي مردم در مراسم مذهبي، هم باعث تقويت باورهاي ديني وهم موجب به وجود آمدن احساسات پرشور و شديد مي شود که باعث تقويت پيوند بين مردم مي شود. بدين ترتيب آئين هاي ديني با تقويت باورهاي جمعي و اخلاقيات و نيز با پيوند شرکت کنندگان به يکديگر، باعث همبستگي جامعه مي شود. کارکرد دين در جامعه، يکپارچه کردن وانسجام آن است. او در کتاب «درباره تعريف پديده دين»، نقش عامليت براي دين قائل شد; يعني اعتقادات و اعمال ديني به اخلاق جامعه همساني مي بخشد و بنابراين جامعه شناسي دين بايد نيروهاي اجتماعي را که بر شخص معتقد چيره است و شرايطي را که احساسات ديني را بر مي انگيزاند مطالعه کند. به اعتقاد دورکم، تکامل دين مترادف و متوازي با تکامل اخلاق است.همزمان با اديان، قواعد حقوق و اخلاق نيزعام و همه شمول مي شوند. چيزي ازاخلاق در دين و چيزي از دين در اخلاق وجود دارد و عملا حيات اخلاقي کنوني سرا پا انباشت از ديانت است. از لحظه اي که اخلاق در همه جاي تاريخ چنين نشانه اي از ديانت تلقي شده است ناممکن است که بتواند يکسره از اين خصلت عاري شود; زيرا در اين صورت به حيات خويش پايان خواهد داد.
او در کتاب «صورت هاي آغازين حيات ديني» ادعاهاي چندي را مطرح کرد که عبارتند از:
1- اعتقادات، اعمال شعائري و وجودهاي مقدس مخلوق فکر جمعي اند ودردوره هاي جوشش جمعي ايجادمي شوند.
2- دين راهي مخصوص براي نمايش واقعيات اجتماعي است که داراي دو صورت شناختي و بياني است. درصورت شناختي، دين راهي است براي درک واقعيت و در صورت بياني، دين راهي است براي نمادي کردن و نمايشي کردن روابط اجتماعي.
3- دين به طور مداوم جمع را مي سازد و بازسازي مي کند و اين کار را با محکم کردن پيوند هايي که فرد را به جامعه متصل مي کند انجام مي دهد. دين شرايط ضروري حيات اجتماعي و به سبب آن حيات فردي را ابقا مي کند. به اين ترتيب دورکم توانست کارکردهاي دين را به طور جامع، عمومي و ضروري بيان کند.

ماکس وبر - جامعه شناس مشهورآلماني-:
دين جهت دهنده جامعه است

وبر با تاکيد برعينيت در تحقيقات علمي و تحليلش ازاعمال انساني با استعانت از انگيزه ها بر اين زمينه از مباحث جامعه شناسي اثرعميق نهاد. او از تفسير مارکسي رابطه اقتصاد و دين خشنود نبود، رابطه بين اجتماعاتي که محل رشد سريع سرمايه داري بودند با دين مردمشان را به دقت آزمود.
برجسته ترين پرسش تحقيق سه جلدي وبر درباره اديان جهان - چرا سرمايه داري وجود دارد؟-هسته اصلي و کانون توجه، شاهکار وي; يعني «بررسي مقايسه اي بين دين و اقتصاد» بود. او تزي را مطرح کرد که پويايي شيوه توليد سرمايه داري را با ويژگي کار و خويشتن داري برگرفته از دين مرتبط ساخته و آنان را در يک حالت تبادلي با يکديگر قرار مي داد. او خويشتن داري را نوعي رياضت خواند و مدعي شد که اين ويژگي به طور خاص، خصيصه اعضاي فرقه پروتستان است. با توجه به اين رابطه فرضي بين يک سيستم اقتصادي خاص و دين خاص، وبر ادعا کرد که قرابتي گزينشي را کشف کرده که به ما کمک مي کند تا يکي از دلايل پيدايش و موفقيت سرمايه داري مدرن را بشناسيم.
وي معتقد بود که يکي ازعوامل تسهيل کننده و پشتيبان اقتصادهاي پويا و بازارگرا که نوعا در غرب ديده مي شود در جنبش دين پيرايي و نظام هاي اعتقادي ضد سنتي نهفته است. در اين نظام هاي اعتقادي، کار، پس انداز، سرمايه گذاري و موفقيت در کارفرمايي، تصديق و تاييد شده و به طور خلاصه آن که ايجاد ثروت يک تکليف محسوب مي شود.
مطالعات مقايسه اي وبر درباره اديان جهان - در چين، هند، در يهوديت باستان و مطالعات ناتمام او درباره اسلام - به اين منظور انجام شدتا نشان دهد که چرا و چگونه شرايط لازم براي بروز و ظهور طبيعي سرمايه داري مدرن درمحيط هايي متفاوت از محيط غرب وجود نداشته است.
بناي جامعه شناسي دين وبر بر مفهوم الهيت است. وبر تشخيص داد که دين ها را مي توان به دين هاي چند خداپرستي ويکتاپرستي تقسيم کرد. به زعم او از بين همه اديان فقط دو دين به معناي کامل و دقيق کلمه يکتا پرستند: دين اسلام ودين يهود.
جامعه شناسي دين وبر مي خواهد اثبات کند که در اديان عقلانيتي وجود دارد که عقلانيت علمي نيست. منطق ما بعدالطبيعي يا دين آدميان که از فعاليت ذهني ايشان ناشي مي شود، قياسي است نيمه عقلاني و نيمه روان شناختي. آثار وبر القاکننده اين معنا هستند که بشر دائما در کار طرح پرسش بنيادي از معناي هستي است، پرسشي که داراي پاسخ منطقي و قاطع نيست; اما پاسخ هاي گوناگون داده شده به آن همه يکسان معتبرند.
به نظر وبر سه شرط اساسي براي جهت گيري ديني جامعه بايد موجود باشد تا تحول اقتصاد را به سوي سرمايه داري تسهيل کند. اولا نجات نهائي انسان به نحوه عمل او در اين زندگي بستگي نداشته باشد، بلکه فقط به خواست خدا وتفضل او وابسته شود. ثانيا مذهب جبري نبايد به اين منجر شود که شخص، بيکارگي و بي تفاوتي پيشه کند. تعليم دين بايد کار و کوشش سخت و خستگي ناپذيرباشد، در کار و کوشش با انضباط کامل عمل کند و اين را تکليف ديني خود بداند. ثالثا نعمات دنيا بايد هدف زندگي قرار بگيرد و تاکيد دين بايد بي اعتباري دنيا و بي اهميتي لذات آن نباشد.
وبر در جامعه شناسي ديني خود سه نوع کنش ديني را ازهم باز شناخته است: کنش ديني جادوگر، دين يار و دين آور. جادوگر مي خواهد با سحر وافسون ارواح شرير را تحت قدرت خود در آورد، در حالي که يک دين يار در خدمت، ديني بخصوص است و الهيت مورد نظر خود را تکريم مي کند. دين آور، شخصي است داراي کاريسما که رسالتي دارد و رسالتش به وي حکم مي کند که دين يا آيين يا حکم خداوند را اعلام کند. به اين ترتيب تفاوتي وجود ندارد در اين که او مجدد آييني منسوخ شده باشد، يا واضع آييني نو.او باور داشت که روي سخن پيامبران، همه اديان است نه فقط اعضاي يک گروه ملي يا قومي خاص. وبرعميقا معتقد بود در اسلام عقلانيت لازم براي رسيدن به يک اقتصاد امروزين وجود دارد.:Sham:

يواخيم واخ - جامعه شناس آلماني-:
درک همدلانه دين در بطن جامعه

واخ کرسي دانش دين را در دانشگاه شيکاگو تاسيس کرد. وي وظيفه جامعه شناسي دين را تحقيق در تاثيرات متقابل دين و جامعه مي دانست که شامل تاثير دين بر صور و خصوصيات سازمان اجتماعي و تاثير جامعه بر روابط اجتماعي درون يک دين است. در انديشه اي که واخ از دانش دين داشت، دين شامل جنبه نظري (فکري)، عملي(رفتاري) و نهادي (اجتماعي) مي شد; واخ مي کوشيد که بگويد چگونه ارزش هاي ديني نهادهايي را که بيانگر آن ها هستند شکل مي دهند.
او در کتاب «دانش دين» به تشريح طرز عمل براي مطالعه اديان که مستقل از الهيات و فلسفه باشد پرداخت و کوشيد ثابت کند که مي توان کل تجربه ديني بشر را به طريق توصيفي بيان کرد. تعلق خطر اصلي واخ بعد جهاني دين بود; زيرا در جستجوي فهم اعمال و اعتقادات همه فرهنگ ها و اديان بود. او بر آن بود که اين طرح عملي و قابل اجراست; زيرا به طبيعت و ذهن مشترک انساني قائل بود، امري که شامل دين همگاني ذاتي مي شود. وي بر طرز عمل شديدا عالمانه تاکيد مي کرد و درهمان حال بررويکردي که شيوه تاويل را در مطالعات ديني بسط دهد پافشاري داشت و معتقد بود که محقق بايد از پيش در معرض امور ديني قرار گرفته و آن را حس و لمس کرده باشد. او مانند اسلاف خويش تاکيد داشت که دانشمند بايد در بعد ديني خودش رشد يافته باشد.
واخ در کتاب «جامعه شناسي دين»، شکل هاي بيان ديني را اين گونه معرفي مي کند: اولا بيان نظري که اصول اعتقادي آن است. ثانيا بيان عملي که با شعائر وآداب هردين تحقق مي پذيرد. ثالثا: بيان اجتماعي که در پيوند مومنان با يکديگر و دين جمعي و گروهي جلوه گر مي شود.
واخ، به چند نوع انسان ديني قائل است که مهم ترين آن ها انسان ديني اصيل يا بنيان گذاراست. انسان ديني بنيانگذار در جامعه اش بي همتاست، واسطه اي است براي انکشاف مثبت امر مقدس. انسان هاي ديني ديگرعبارتنداز: پيروان، شهدا، مصلحان، دين ياران، علماي الهيات و ...
او صفت مشخصه انسان ديني را نه در کيفيت يا کنش دروني شخصيت، بلکه در اثر تاريخي و جامعه شناختي شخصيت او يا در کاريزماي رسمي او مي دانست.
واخ هنگام بررسي رابطه دين و جامعه مي کوشد که نوعي ارتباط بين آن چه خود گروه طبيعي و گروه ديني مي خواند برقرار کند و در اين راه شش گونه شعائر را مورد بررسي قرار مي دهد: شعائر خانوادگي، خويشاوندي، محلي، نژادي، ملي و سرانجام پيوستگي شعائري برمبناي سن و جنسيت. واخ اين گروه بندي را اصلي تازه در گروه بندي هاي اجتماعي مي داند.

منابع:
1- مسعود جلالي مقدم. آراي جامعه شناسان بزرگ درباره دين. نشر مرکز.1379.
2- راب استونز. متفکران بزرگ جامعه شناسي. مهرداد ميردامادي. نشر مرکز.1379 .
3- اميل دورکم. فلسفه و جامعه شناسي. فرحناز خمسه اي. مرکز ايراني مطالعه فرهنگ ها. 1360.
4- ماکس وبر. اخلاق پروتستاني و روح سرمايه داري. عبدالکريم رشيديان و پريسا منوچهري کاشاني. انتشارات علمي و فرهنگي.1373

پارادیم دورکیم،ماکس وبر،کارل مارکس
تعریف پارادایم
یک چارچوب نظری از عقاید ارزشها هستند که جامعه شناسان به آن پایبندند.
تعریف پارادیمی دورکیم از جامعه شناسی دین؟
نظامی یکپارچه از اعمال و باورهای مقدس که عاملان ومعتقدان به آن را در یک اجتماع اخلاقی واحد متحد میکند. تاکید دورکیم به امر مقدس است یعنی امری که ممنوعیت یافته و متافیزیکی است و از مواجهه با آن باید خودداری کرد. همچنین با باورها و اعمال دینی سر و کار داردکه نظامی یکپارچه است.دورکیم به این اعتقاد داشته که یک گروه دینداران شکل گرفته که دارای وحدت هستند که برای دورکیم کلیسا مهم بود. فضائی که دورکیم در آن زندگی میکرد نیاز به یک وفاق اجتماعی داشت که به نظر دورکیم دین میتوانست این کار را انجام دهد. این تعریف یک پارادایم است که تعریفی خشک و مکانیستی است.کتاب معروف دورکیم صور ابتدائی حیات دینی است وبرای دورکیم امر اجتماعی خیلی مهم است وراجع به وجدان جمعی سخن میگوید ومعتقد است دین به زنگی وحدت میبخشد.
تعریف پارادایمی ماکس وبر از جامعه شناسی دین؟
در جامعه شناسی دین وبر ما با یک مشکل اساسی روبرو هستیم وبر برخلاف دورکیم معتقد است پدیده های مورد بررسی در ابتدای پژوهش نباید تعریف شوند چون ماهیت خود پدیده از دل پژوهش بر می آیداگر بتوانیم در پایان تعریفی از پدیده ارائه دهیم. شارحان وبر معتقدند که وبر جائی تحت تاثیر بینش فلسفی که نسبت به دین دارد یک تعریف ابتدائی از دین ارائه داده است:
> برای وبر فرهنگ جامعه مدرن مهم بوده است و در این رابطه 4 کنش سنتی،عقلانی، معطوف به ارزش و معطوف به هدف را بیان میکند. آنچه وبر راجع به کارکرد میگوید در نزد دورکیم وجدان جمعی است.کتاب معروف وبر اخلاق پروتستان و روحیه سرمایه داری است.درنزد وبرامر فرهنگی خیلی مهم است.بحث وبر این است که کنشگران به کنشهاشون معنا میدهند و کنشهای دینی همان کنشهای عقلانی معطوف به ارزش هستند و بنابراین معنایی که کنشگران به کنشها میدهند شخصی نیست و از فرهنگی که در آن زندگی میکنند معنا میگرید مانند بلند کردن انگشت شصت که در یک فرهنگ خوب معنا میشود و در یک فرهنگ بد برداشت میشود بنابراین ما با بسته به اینکه در کدام بافت فرهنگی قرار داشته باشیم کنشهامون متفاوت است.واحد تحلیل در جامعه شناسی وبر کنشگر است و وبر معتقد است که دین به زندگی معنا میبخشد.
تعریف پارادایمی کارل مارکس از جامعه شناسی دین؟
با یک بردلشت رایکال از دین مواجه میشویم که به چارچوب خود مارکس بر میگردد. نکته مهم این است که مارکس را نمیتوان جامعه شناس دین دانست(دکتر محدثی)ولی جامعه شناسی را تحت تاثیر قرار داده است.به نظر مارکس دین دوچهره در طول تاریخ ازخود نشان داده است یکی چهره خوب ویکی چهره بد. چهره خوب دین این بوده که دین مایه تصلای محرومان بوده و امیدوارکننده بوده است وچهره بد دین این بوده که دین در حقیقت عاملی برای سلطه است زیرا دین را وجهی از ایدئولوژی میداند که در دست طبقه مسلط است و عبارت معروف مارکس از همینجا سر چشمه گرفته است. نظریه مارکس درست نقطه مقابل نظریه دورکیم و وبر قرار میگیرد.دین از نظر مارکس حالت روبنا داردو زیربنا که شامل اقتصاد میشود و برای مارکس امر اقتصادی خیلی مهم است یعنی دین را مایه عقب ماندگی جامعه میداند.
پارادایم تلفیقی؟
تلفیقی ازپارادایم مارکس و دورکیم و وبر است. پارادایمهای تلفیقی زمانی شکل میگیرند که کاستیهایی در هر کدام از پارادایمها وجود داشته باشد. یک پارادایم همه چیز را دربر نمیگیرد بنابراین پارادایمهای تلفیقی پارادایمهای سه گانه را در بر میگیرد و به هم نزدیک میکند و کمک میکند جامعه شناسان افق روشنتری ببینند. برداشت ما از پارادایمهای تلفیقی دین این است که ما زندگی رو معنا دار کنیم که خود این دین الگویی بدست میدهد که نظم را ایجاد میکند.دین هم در خدمت نظم اجتماعی است و هم در خدمت معنابخشی که حضوردورکیم و وبر پررنگتر است وهم در خدمت هویت سازی و کنش سازی.
پارادایم مطالعات فرهنگی؟
در این پارادایم دین از سطح فرهنگی بالاتر رفته است و تلاش میشود از واژه دین کمتراستفاده شود.هر نوع باوری که مادی نباشد تحت عنوان برداشتهای معنویت گرایانه مردم پسند نام برده میشود(مطالعات پاپیولار:فرهنگ مردم پسند)یعنی هر چیزی که مردم بپسندند .فرهنگی که از بالا ایجاد میشود فرهنگ قدرت یا نخبگی نامیده میشود و فرهنگی که از پایین ایجاد میشود فرهنگ مقاومت نامیده میشود.در مطالعات فرهنگی دین فرهنگ مردمی و فرهنگ مقاومت مهمتر است. فرهنگ مردم پسند این را القا میکند که مردم فرهنگ خودشان را دارندهر چند که از بالا فرهنگ قدرت ایجاد شود مانند گوش دادن به آهنگهای پاپ در کشور خودمان که نهی شده ولی در عمل با نشستن در چند ماشین مسافرکشی یا سئوال کردن از برخی از افراد جوان میبینیم که اینطور نیست. مطالعات فرهنگی دین بر ساخته های معنویت گرایانه دبن و فرهنگ مردم پسندنظر داردکه در خدمت معناسازی و هویت ساختن است.

موضوع قفل شده است