جمع بندی تفکر در مورد خدا
تبهای اولیه
سلام دوستان
من یه مدت که تفکراتی درباره خدا می کنم البته از فرد آگاهی پرسیدم که مشکلی نداره...همه ی این فکر ها سوال های زیادی رو تو مغزم ایجاد کرده که دوست دارم کسی کمکم کنه...
1-آغاز آفرینش کجا بوده...
خیلی سوالات دیگه هست اما اینا سوالات محوری هستن...
البته من این سوالات رو برای آگاهی مطرح کردم چون دارن دیوونم میکنن یعنی مگر میشه کسی به خدا ایمان نداشته باشه...
سلام دوستانمن یه مدت که تفکراتی درباره خدا می کنم البته از فرد آگاهی پرسیدم که مشکلی نداره...همه ی این فکر ها سوال های زیادی رو تو مغزم ایجاد کرده که دوست دارم کسی کمکم کنه...
1-آغاز آفرینش کجا بوده...
باسلام وتشکر وآرزوی قبولی روزه ونمازها تان .
در این باره بدو نکته باید اشاره شود :
الف _ انسان بیندیشد که هدف از آفرینش وی چیست و این که خلقت او بیهوده نمیباشد و ارزش او به چیست؟ این تفکر که انسان را به هدف خلقت، که رشد آدمی و در بستر عبادت خدا است ، متوجه میسازد و عبادت ارزشمند انسان در طول عمر میتواند معلول چنین تفکری باشد. در قرآن به زیباترین شکل جریان فکری مطلوب اشاره شده است:«همانا در آفرینش آسمانها و زمین و اختلاف شب و روز، نشانههایی برای خردمندان است، آنان که خدا را (در همه احوال) ایستاده، نشسته، و بر پهلو آرمیده یاد میکنند. همچنین در آفرینش زمین و آسمان اندیشه میکنند( که) خدایا ! تو اینها را بیهوده نیافریدی....»(1)
پس تفکر حقیقی به ارتباط و عبودیت واقعی خداوند منتهی میشود. اما عبادت بدون تفکر آن اهمیت را نخواهد داشت.
خدا به انسان نیروی فکر و تعقل داد که ابتدا خود را بشناسد تا بعد از آن در احوال هستی تدبّر و تفکر کند، زیرا حاصل چنین تفکری، انسان ساز است و راه عبودیت و بندگی را به بهترین شکل می نمایاند. آن چه در آیات و روایات در باب برتری تفکر به چشم می خورد، تفکری است که از ظلمت به نور رهنمون کند! تفکری که انسان را از حالت ایستایی بازستاند و به حرکت و پویایی درآورد.
خداوند فرموده است:
" آیا پیش خود فکر نمی کنند که خدا آسمان ها و زمین و هر چه در بین آن ها است، همه را جز به حق (و برای حکمت و مصلحت) و به وقت معیّن نیافریده است؟"(2)
تفکر در خلقت آسمان و زمین و نظم دقیق در آفرینش ، انسان را به عظمت خداوند و جایگاه خود در مجموعه عالم هستی آشنا می کند. معرفت و شناخت، به تمام کارها و اعمال انسان معنی و جهت می دهد. عباداتی که بدون تفکر و معرفت باشد، ارزش چندانی ندارد و انسان را آن گونه که شایسته است، به کمال نمی رساند. در روایات نیز از تفكر به عنوان بهترین عبادت و طریق علم و عمل و نیل به سعادت و درجات عالی یاد شده است. حضرت علی(ع) می فرماید: «لا عِلْمَ كالتَّفَكُّر»[3] هیچ علمی مثل تفکر نیست. و نیز در مقام نصیحت به فرزندش امام حسن(ع) خاطر نشان می سازد: «لا عِبادَهَ كالتَّفَكُّرِ فی صَنْعَهِ الله» .(4) .هیچ عبادتی همانند اندیشیدن در آفرینش خدا نیست. و همچنین می فرماید: «التَّفَكُّرُ یَدْعُوا الی البِرِّ و العَمَلِ».(5) تفکر انسان را به سوی نیکی و عمل صالح دعوت می کند.
پس تفکر نقش سرنوشت ساز برای انسان دارد. چه بسا یك ساعت فكر كردن كه سرنوشت انسانی را تغییر داده و بسا عبادتهای چندین ساله كه با غفلتی به بیحاصلی انجامیده است. از این رو حضرت امام (ره) در این باره می گوید:
اگر انسان عاقل لحظه ای فكر كند، می فهمد كه مقصود از این بساط چیز دیگری است و منظور ازاین خلقت، عالم بالا و بزرگتری است و این حیات حیوانی مقصود بالذات نیست. و انسان عاقل باید در فكر خودش باشد و به حال بیچارگی خودش رحم كند و با خود خطاب كند: ای نفس شقی! كه سالهای دراز در پی شهوات، عمر خود را صرف كردی و چیزی جز حسرت، نصیبت نشد، خوب است قدری به حال خود رحم كنی، از مالك الملوك حیا كن و قدری در راه مقصود اصلی، قدم زن كه آن موجب حیات همیشگی و سعادت دائمی است و سعادت همیشگی را مفروش به شهوات چند روزه فانی كه آن هم به دست نمی آید، حتی با زحمتهای طاقت فرسا.(6)
انسان با اندیشیدن در ملکوت آسمان ها و زمین، جایگاه خویش را به دست می آورد که چه اندازه حقیر و ناتوان است. چنین اعترافی سازنده خواهد بود و ارکان توحیدی آدمی را قوی و بنیادین خواهد کرد و چه مطلوبی بهتر از این از بنده نسبت به خدا؟! گفتنی است در این یک ساعت تفکر از هفتاد سال عبادت برتر محسوب شده این نکته قابل توجه است که ممکن است با یک ساعت تفکر انسان به حقایقی از معرفت دست یابد که با سال ها عبادت به آنها نرسد بخصوص این که بسیاری از عبادت های بی تفکر ودر حد ادای تکلیف شریعی انجام می شود وخاصیت کشف حقایق درپی انجام آن بسیار اندک و یا نیست، بدیهی است که در مقام ارزش یابی از این گونه عبادت ها یک ساعت تفکر از آن ها بهتر است.
ب_ گرچه سوال تان قدری مبهم است وخوب روشن نیست که در مراد تان چیست ؟
ولی به دو نکته اشاره می شود :
1ـ در ابتدا باید روشن گردد که عالم دنیا که مراد همین جهان طبیعت است تنها بخشی بسیار کوچک از عالم خلقت است . غیر از این عالم عوالم دیگر است که از دید ما آدمیان پنهان است و ما با چشم مادی خود قدرت دیدن آنها را نداریم گرچه از طریق عقل و فکر و بر اساس آموزههای وحیانی میتوانیم آن عوالم را به اندازه معرفتمان بشناسیم و از آن آگاه شویم .
عالم فرشتگان که از آن به عالم مجردات یاد میشود قبل از عالم دنیا و جهان طبیعت قرار دارد و مخلوقات بسیاری که از نظر تعداد و نحوه وجودشان برای ما انسانها به آسانی قابل درک نیست، در آن عالم به سر میبرند و هر کدام از آنها در امور عالم دنیا از سوی خداوند مأموریتی دارند و کارهایی انجام میدهند.
مثال روشن و مورد اُنس و قابل درک ، فرشته الهی به نام جبرئیل است که مأمور وحی و هدایت معنوی انسانها است، میکائیل که مأمور رزق و روزی انسان است، عزرائیل که مأمور قبض ارواح آدمیان است و مانند آن. بنابر این هرگز نباید گمان شود قبل از دنیا و غیر از عالم دنیا هیچ موجودی و عالَمی نیست.
برای روشنتر شدن مطلب برای پرسشگر محترم درباره همان مثال کاغذ و نوشتن که خود گفته است توضیح میدهیم، شما کاغذی دارید که سفید بوده ،بعد خطوطی بر آن میکشید، آغاز آن خطوط اولین حرف و کلمه است که روی کاغذ سفید نقش بسته است، ولی خطوطی که روی آن کاغذ نقش بسته ،نباید تصور شود فقط آن وجود دارد و همان کاغذ که خطوط روی آن نقش بسته است چون قبل از آن کاغذ و خطوط، سلسله علل فراوان بوده و وجود داشته است که آن کاغذ و آن خطوط به وجود آورده، تا جایی که به موجودی که اصطلاحاً از آن علت العلل یاد میشود و
خدا و خالق جهان است برسد.
2ـ درباره نقطه شروع خلقت باید گفت: در این باره مطالب علمی دقیق و پیچیده فراوان است ولی مطلب را با یک مثال آغاز می نماییم که برای پرسشگر محترم قابل فهم باشد.
یک اطاق اگر بخواهد روشن باشد باید پنجرهای داشته باشد که نور از بیرون به آن بتابد و با آن نور که از پنجره وارد شده اطاق روشن گردد، پس نقطة شروع روشنایی اطاق وجود همان پنجره است و شیشه است که آن نور را از فضای روشن بیرون میگیرد و به داخل اطاق منتقل میکند . روشنایی بیرون و اطراف آن شیشه از نور خورشید گرفته شده ولی نور خورشید از ذات اوست و از چیزی دیگر گرفت نشده است، با توجه به این مثال درک مطلب برای شما پرسشگر عزیز آسان خواهد شد و آن این که آغاز وجود عالم هستی وجود خداوند است و خداوند آفریدگار عالم است و هر موجودی در عالم وجود دارد سرچشمة وجودش خداوند است، اما خداوند وجودش از ذات خودش است و از چیز دیگر گرفته نشده است همان طور که روشنایی همه چیز از خورشید است و خورشید روشنائیش از خودش است، یا تری و رطوبت همه چیز از آب است و رطوبت آب از خودش است.
درباره خدا نیز چنین است. همه موجودات وجودشان از وجود خدا سرچشمه گرفته ولی خداوند وجودش از ذات خودش است.
پینوشتها:
1 . آل عمران(3) آیه 191-190.
2. روم(30) آیه 8.
3 . نهج البلاغه، نشر موسسه امیر المومنین، قم 1375 ش، قصار 113.
4. مجلسی، بحارالانوار، نشر دار الاحیا التراث العربی بیروت،1403ق، ج68، ص 324.
5. شیخ عباس، سفینه البحار؛ نشر موسسه انتشاراتی معصومه، قم، ج 3، ص 123 ذیل «فكر».
6. امام خمینی، چهل حدیث؛ نشر موسسه آثار امام خمینی، 1387 ش، ص 6.
من شنیدم که در مورد وجود مطلق خدا چون عقل ما محدود و خالق نامحدود است نباید زیاد فکر کنیم چون به پوچی میرسیم.
من شنیدم که در مورد وجود مطلق خدا چون عقل ما محدود و خالق نامحدود است نباید زیاد فکر کنیم چون به پوچی میرسیم.
باسلام وتقدیر از سوال بسیار خوب تان .
در این باره در ابتدا باید گفت :
امیر مؤمنان(ع) در نهج البلاغه بیان زیبایی در این باره دارد: «الذی لا یدرکه بُعد الهمم ولا ینالُه غوص الفِطن؛(1) خدایی که صاحبان همتهای بلند به کنه ذات او نرسند و هوشهایی غوّاص به او دست نیابند».
دستیابی به ذات حق تعالى میسور هیچ کسی نیست و از همین روست که امام خمینی در آغاز کتاب گرانسنگ «مصباح الهدایه» با اشاره به حدیث رسول خدا(ص) که فرمود: «ما عرفناک حق معرفتک؛ آن گونه که شایسته است ما تو را نشناختهایم» تصریح نمود: معرفت ذات حق تعالى برای حضرت ختمی مرتبت نیز امکانپذیر نیست.
امام خمینی آن گاه به این سخن حافظ اشاره کرده که میگوید:
عنقاء شکار کسی نشود دام باز چین :Gol: کآنجا همیشه باد به دست دام را
بنابر این جای تردید نیست که معرفت ذات حضرت حق تعالى میسور کسی نیست.(2)
در عینیت صفات ذاتی با ذات حق جای تردید نیست . در نهج البلاغه آمده: «کمال اخلاص له نفی الصفات عنه؛(3) اخلاص کامل به خداوند نفی صفات زاید بر ذات از اوست».
طبق این کلام حضرت معلوم میشو دکه صفات ذاتی خدا عین ذات اوست، زیرا زاید بودن صفات بر ذات موجب همان نکته میشود که حضرت فرمود:
«لشهادة کلّ صفةٍ أنّها غیر الموصوف و شهادة کلّ موصوف أنّه غیر الصفة؛(3) هر صفتی زاید بر ذات گواهی میدهد که چیزی غیر از موصوف است و هر موصوفی نیز شهادت میدهد که چیزی غیر از صفت است».
بنابر این اگر در مراکز علمی از صفات خداوند بحث میشود، تعارضی با روایاتی ندارد که از تفکر در ذات خدا نفی کرده است .نیز با مسئله عینیت صفات با ذات نیز تهافتی ندارد، زیرا اولاً روایاتی که از تفکر در ذات نفی کرده ،ناظر به آن است که کسی برای درک کنه ذات حق نباید اندیشه کند، چون او به اندیشه در نمیآید،عطار نیشابوری میگوید:
او به سر ناید خود آن جا که اوست :Gol: کی رسد عقل و جود آن جا که اوست(4)
حکیم فردوسی نیز میگوید:
نیابد بدو نیز اندیشه راه :Gol: که او بر برتر از نام و از جایگاه
خرد را و جان را همی سنجد او :Gol: در اندیشهای سُخته کی گنجد او
از این پرده برتر سخن گاه نیست :Gol: به هستیاش اندیشه را راه نیست(5)
این گفتههای نغز در واقع بازتاب آموزههای متعالی اهل بیت(ع) در این باب است مثلاً حضرت سجاد(ع) میگوید: «وحارت فی کبریائک لطایف الاوهام؛(6) اندیشههای باریک در درک کبریای تو حیران هستند».
دوم: ذات خدا و صفات از نظر مصداق خارجی عین هم هستند ولی از نظر مفهومی متغایر با هم هستند.می توان از نظر مفهومی شناخت از صفات پیدا کرد و با عینیت صفات تعارضی ندارد.
سوم: بحث از صفات و اسمای الهی به لحاظ ظهور و تجلیات ذات حق تعالى است و نه به لحاظ غیب ذات، چون بیتردید ذات حق تعالى با صفات ذاتی خود که عین ذات اوست، ظهور و تجلی دارد و از رهگذر آن تجلیات، اسما و صفات به وجود میآید و عالم وجود ظاهر میشود، پس بحث از صفات با عینیت صفات با ذات منافاتی ندارد چون این گونه بحثها درباره صفات از آن نظر که صفات و ظهور ذات است مربوط میشود و نه از آن نظر که عین ذات است.
چهار: روایاتی که درباره غیریت صفات با ذات آمده، مربوط به صفات فعلی خداوند است و نه صفات ذاتی او، چون خداوند غیر از صفات ذاتی نظیر عالم، قادر حی و مانند آن صفات فعلی نیز دارد که آنها غیر ذات و زاید بر ذاتاند مثل رازق، خالق، مرید، و مانند آنها.
آری حضرات معصومین(ع) مردم را از تفکر در کُنْه وجود خداوند نهی فرموده اند. این را عقل نیز تأیید می کند، زیرا بشری که از هر جهت محدود است،قادر نیست به کُنْه موجودی که از هر جهت بی نهایت است،پی ببرد.
حضرت صادق(ع) فرمود: "بر حذر باشید از تفکر در کنه ذات خدا چون نتیجه ای غیر از سرگردانی و گمراهی ندارد".
ما در دل طبیعت پرورش یافته ایم و همواره با این دستگاه تماس داشته و با آن انس گرفته ایم. هر چه دیده ایم، پدیده های طبیعی بوده و علم و قدرت ما محدود است. با این حال و با این همه محدودیت چگونه می توانیم به کنه وجود خدای نامحدود دست یابیم؟! چگونه علم محدود ما می تواند از کنه وجود نامحدود خبر دهد؟ خدایی که مانند ندارد و هیچ شباهتی به مخلوقاتش ندارد،چگونه می توان از ذات او خبر داد؟ امامان معصوم(ع) که گفته اند در ذات خدا تعقل و تفکر نکنید، از یک واقعیت و حقیقت خبر داده اند،و آن این که رسیدن به کنه خدا برای بشر غیر ممکن است و شبیه این می باشد که بگوییم دریا را در کوزه جا بدهیم،که امری است نا ممکن، زیرا علم حقیقی و واقعی به کنه یک حقیقت، احاطه به آن است،یعنی شخص عالِم به معلوم خویش محیط است. از نظر عقل،احاطة وجود محدود به یک وجود نامحدود محال است، یعنی نامحدود نمی تواند در حیطة محدود قرار گیرد؛ پس انسان که وجود محدود است، نمی تواند احاطه به یک حقیقت نامحدود و نامتناهی داشته باشد، پس علم حقیقی به ذات نامحدود برای بشر ناممکن است.
بنابراین عقل انسان وی را از تفکر در ذات الهی نهی می کند و کلمات معصومین نیز به حکم عقل دلالت می کنند.
پینوشتها:
1. نهج البلاغه، خطبه اول.
2. مصباح الهدایة إلى الخلافة والولایة، ص 2، نشر مؤسسه آثار امام، 1378ش.
3. نهج البلاغه، خطبه اول.
4. به نقل از: آموزههای عرفانی از منظر امام علی(ع)، ص 118، نشر بوستان کتاب، قم 1386ش.
5. همان، ص 135.
6. صحیفه سجادیه، دعای 32.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=40686
سوال :
تفکر در مورد خدا ؟
پاسخ :
در این باره بدو نکته باید اشاره شود :
الف _ انسان بیندیشد که هدف از آفرینش وی چیست و این که خلقت او بیهوده نمیباشد و ارزش او به چیست؟ این تفکر که انسان را به هدف خلقت، که رشد آدمی و در بستر عبادت خدا است ، متوجه میسازد و عبادت ارزشمند انسان در طول عمر میتواند معلول چنین تفکری باشد. در قرآن به زیباترین شکل جریان فکری مطلوب اشاره شده است:«همانا در آفرینش آسمانها و زمین و اختلاف شب و روز، نشانههایی برای خردمندان است، آنان که خدا را (در همه احوال) ایستاده، نشسته، و بر پهلو آرمیده یاد میکنند. همچنین در آفرینش زمین و آسمان اندیشه میکنند( که) خدایا ! تو اینها را بیهوده نیافریدی....»(1)
پس تفکر حقیقی به ارتباط و عبودیت واقعی خداوند منتهی میشود. اما عبادت بدون تفکر آن اهمیت را نخواهد داشت.
خدا به انسان نیروی فکر و تعقل داد که ابتدا خود را بشناسد تا بعد از آن در احوال هستی تدبّر و تفکر کند، زیرا حاصل چنین تفکری، انسان ساز است و راه عبودیت و بندگی را به بهترین شکل می نمایاند. آن چه در آیات و روایات در باب برتری تفکر به چشم می خورد، تفکری است که از ظلمت به نور رهنمون کند! تفکری که انسان را از حالت ایستایی بازستاند و به حرکت و پویایی درآورد.
خداوند فرموده است:
" آیا پیش خود فکر نمی کنند که خدا آسمان ها و زمین و هر چه در بین آن ها است، همه را جز به حق (و برای حکمت و مصلحت) و به وقت معیّن نیافریده است؟"(2)
تفکر در خلقت آسمان و زمین و نظم دقیق در آفرینش ، انسان را به عظمت خداوند و جایگاه خود در مجموعه عالم هستی آشنا می کند. معرفت و شناخت، به تمام کارها و اعمال انسان معنی و جهت می دهد. عباداتی که بدون تفکر و معرفت باشد، ارزش چندانی ندارد و انسان را آن گونه که شایسته است، به کمال نمی رساند. در روایات نیز از تفكر به عنوان بهترین عبادت و طریق علم و عمل و نیل به سعادت و درجات عالی یاد شده است. حضرت علی(ع) می فرماید: «لا عِلْمَ كالتَّفَكُّر»[3] هیچ علمی مثل تفکر نیست. و نیز در مقام نصیحت به فرزندش امام حسن(ع) خاطر نشان می سازد: «لا عِبادَهَ كالتَّفَكُّرِ فی صَنْعَهِ الله» .(4) .هیچ عبادتی همانند اندیشیدن در آفرینش خدا نیست. و همچنین می فرماید: «التَّفَكُّرُ یَدْعُوا الی البِرِّ و العَمَلِ».(5) تفکر انسان را به سوی نیکی و عمل صالح دعوت می کند.
پس تفکر نقش سرنوشت ساز برای انسان دارد. چه بسا یك ساعت فكر كردن كه سرنوشت انسانی را تغییر داده و بسا عبادتهای چندین ساله كه با غفلتی به بیحاصلی انجامیده است. از این رو حضرت امام (ره) در این باره می گوید:
اگر انسان عاقل لحظه ای فكر كند، می فهمد كه مقصود از این بساط چیز دیگری است و منظور ازاین خلقت، عالم بالا و بزرگتری است و این حیات حیوانی مقصود بالذات نیست. و انسان عاقل باید در فكر خودش باشد و به حال بیچارگی خودش رحم كند و با خود خطاب كند: ای نفس شقی! كه سالهای دراز در پی شهوات، عمر خود را صرف كردی و چیزی جز حسرت، نصیبت نشد، خوب است قدری به حال خود رحم كنی، از مالك الملوك حیا كن و قدری در راه مقصود اصلی، قدم زن كه آن موجب حیات همیشگی و سعادت دائمی است و سعادت همیشگی را مفروش به شهوات چند روزه فانی كه آن هم به دست نمی آید، حتی با زحمتهای طاقت فرسا.(6)
انسان با اندیشیدن در ملکوت آسمان ها و زمین، جایگاه خویش را به دست می آورد که چه اندازه حقیر و ناتوان است. چنین اعترافی سازنده خواهد بود و ارکان توحیدی آدمی را قوی و بنیادین خواهد کرد و چه مطلوبی بهتر از این از بنده نسبت به خدا؟! گفتنی است در این یک ساعت تفکر از هفتاد سال عبادت برتر محسوب شده این نکته قابل توجه است که ممکن است با یک ساعت تفکر انسان به حقایقی از معرفت دست یابد که با سال ها عبادت به آنها نرسد بخصوص این که بسیاری از عبادت های بی تفکر ودر حد ادای تکلیف شریعی انجام می شود وخاصیت کشف حقایق درپی انجام آن بسیار اندک و یا نیست، بدیهی است که در مقام ارزش یابی از این گونه عبادت ها یک ساعت تفکر از آن ها بهتر است.
ب_ گرچه سوال تان قدری مبهم است وخوب روشن نیست که در مراد تان چیست ؟
ولی به دو نکته اشاره می شود :
1ـ در ابتدا باید روشن گردد که عالم دنیا که مراد همین جهان طبیعت است تنها بخشی بسیار کوچک از عالم خلقت است . غیر از این عالم عوالم دیگر است که از دید ما آدمیان پنهان است و ما با چشم مادی خود قدرت دیدن آنها را نداریم گرچه از طریق عقل و فکر و بر اساس آموزههای وحیانی میتوانیم آن عوالم را به اندازه معرفتمان بشناسیم و از آن آگاه شویم .
عالم فرشتگان که از آن به عالم مجردات یاد میشود قبل از عالم دنیا و جهان طبیعت قرار دارد و مخلوقات بسیاری که از نظر تعداد و نحوه وجودشان برای ما انسانها به آسانی قابل درک نیست، در آن عالم به سر میبرند و هر کدام از آنها در امور عالم دنیا از سوی خداوند مأموریتی دارند و کارهایی انجام میدهند.
مثال روشن و مورد اُنس و قابل درک ، فرشته الهی به نام جبرئیل است که مأمور وحی و هدایت معنوی انسانها است، میکائیل که مأمور رزق و روزی انسان است، عزرائیل که مأمور قبض ارواح آدمیان است و مانند آن. بنابر این هرگز نباید گمان شود قبل از دنیا و غیر از عالم دنیا هیچ موجودی و عالَمی نیست.
برای روشنتر شدن مطلب برای پرسشگر محترم درباره همان مثال کاغذ و نوشتن که خود گفته است توضیح میدهیم، شما کاغذی دارید که سفید بوده ،بعد خطوطی بر آن میکشید، آغاز آن خطوط اولین حرف و کلمه است که روی کاغذ سفید نقش بسته است، ولی خطوطی که روی آن کاغذ نقش بسته ،نباید تصور شود فقط آن وجود دارد و همان کاغذ که خطوط روی آن نقش بسته است چون قبل از آن کاغذ و خطوط، سلسله علل فراوان بوده و وجود داشته است که آن کاغذ و آن خطوط به وجود آورده، تا جایی که به موجودی که اصطلاحاً از آن علت العلل یاد میشود و
خدا و خالق جهان است برسد.
2ـ درباره نقطه شروع خلقت باید گفت: در این باره مطالب علمی دقیق و پیچیده فراوان است ولی مطلب را با یک مثال آغاز می نماییم که برای پرسشگر محترم قابل فهم باشد.
یک اطاق اگر بخواهد روشن باشد باید پنجرهای داشته باشد که نور از بیرون به آن بتابد و با آن نور که از پنجره وارد شده اطاق روشن گردد، پس نقطة شروع روشنایی اطاق وجود همان پنجره است و شیشه است که آن نور را از فضای روشن بیرون میگیرد و به داخل اطاق منتقل میکند . روشنایی بیرون و اطراف آن شیشه از نور خورشید گرفته شده ولی نور خورشید از ذات اوست و از چیزی دیگر گرفت نشده است، با توجه به این مثال درک مطلب برای شما پرسشگر عزیز آسان خواهد شد و آن این که آغاز وجود عالم هستی وجود خداوند است و خداوند آفریدگار عالم است و هر موجودی در عالم وجود دارد سرچشمة وجودش خداوند است، اما خداوند وجودش از ذات خودش است و از چیز دیگر گرفته نشده است همان طور که روشنایی همه چیز از خورشید است و خورشید روشنائیش از خودش است، یا تری و رطوبت همه چیز از آب است و رطوبت آب از خودش است.
درباره خدا نیز چنین است. همه موجودات وجودشان از وجود خدا سرچشمه گرفته ولی خداوند وجودش از ذات خودش است.
پینوشتها:
1 . آل عمران(3) آیه 191-190.
2. روم(30) آیه 8.
3 . نهج البلاغه، نشر موسسه امیر المومنین، قم 1375 ش، قصار 113.
4. مجلسی، بحارالانوار، نشر دار الاحیا التراث العربی بیروت،1403ق، ج68، ص 324.
5. شیخ عباس، سفینه البحار؛ نشر موسسه انتشاراتی معصومه، قم، ج 3، ص 123 ذیل «فكر».
6. امام خمینی، چهل حدیث؛ نشر موسسه آثار امام خمینی، 1387 ش، ص 6.