بررسی عوامل دین زدگی و یا دین گریزی جوانان در جامعه اسلامی
تبهای اولیه
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش
اکثر کاربران و اساتید گرامی این موضوع را به عینه در میان جوانان و عموم افراد جامعه حس میکنند . این مطلب درمیان قشر جوان وروشنفکر دانشگاه از حساسیت ویژه ای برخوردار است . .
تلخ است اما به عنوان افرادی که دل هایمان برای شکوه وعظمت اسلام میلرزد باید که دراین مکان ها (سایت دینی) به فکر بررسی ورسیدن به راه حل هایی باشیم تا جوانان وافراد عام را به اسلام ناب محمدی (ص) باز گردانیم .جوانانی که دلهای پاکشان برای اسلام میطپد اما احساسات جریحه دار شده شان از طرف برخی خیر خواهان !!! وافکار درهجوم تبلیغات شیطان صفتشان هنوز با عطر اسلام جان میگیرند .باید راه های تزریق سموم شک وتردید و دل زدگی را بیابیم و چاره ای برای این معزل در حال رشد پیدا کنیم .
مدتی قبل یکی از این عزیزان که پسری بی غل وغش هم بود برای مشاوره نزد بنده آمدند وماجرایی را در ارتباط با این موضوع تعریف کردند که شنیدنش خالی از لطف نیست .
ادامه دارد .
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش
روزی یکی از دانشجویان پسر که حدود 25 سال داشتند ویک بار هم درخوابگاه اقدام به خودکشی کرده بودند از بنده خواستند که در مورد مطلبی مشورت داشته باشند . برای بیان مطلبش خیلی مردد بود وحدود 5 دقیقه ای را فقط تکرا میکرد مرز توبه چقدر است ؟ مرتد چه شرایطی را دارد ؟ خدا وند مرتد را میبخشد ؟ و....
با ملایمت از ایشان خواستم به رحمت خداوند در( هر حال ) امیدوار باشد . واین که خداوند لطیف و حکیم و غفور است .
پسری بسیار مغرور بود اما ... اشک های چشمانش را پاک کرد وادامه داد برای سفری به یکی از کشورهای آسیایی رفته بودم . ومیخواستم برای اقامت تابعیت آن جا را بگیرم .
یک روز یکی از دوستانم درضمن صحبت گفت که افراد مبلغ در یک کلیسای کاتولیک به ازای پذیرش دین مسیحیت کارهای اقامت شما را انجام میدهند وشما میتوانید راحت تر برای این کشور اقامت بگیرید .
چند روزی را با خودم کلنجار میرفتم و کلافه بودم . به محرم به عشق به امام حسین(ع) حضرت عباس (ع) علی اکبر (ع) و..... فکر میکردم .دلم برای کربلا بیشتر پر میزد .....
به رمضان ؛ صفای غروبهای به بندگی نشستنش به شبهای قدر و روح بیتابم که درآن شبها زلالی نور خدا را دریافت میکرد به فرق شکافته ی مولایم .......
چند روز بعد دوستم را دوباره دیدم . بدون مقدمه گفت پسر کارت را جور کردم .وقتی را تعیین کن تا به کلیسا برویم ومقدمات اقامتت را انجام دهیم .
ادامه دارد .....
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش
گفتم نه بابا هر چیزی قیمتی داره من اصلا" حاضر نیستم برای اقامت گرفتن اعتقاداتم رو بفروشم !!!
گفت هر طور که میل خودت هست .
ساعت 5 عصر بود که دوستم با من تماس گرفت ومرا برای شام دعوت کرد . میگفت چند نفر از دوستان دیگرش هم حضور دارند و میخواهند شب را دور هم باشند .
زیاد پای بند تقوی مذهبی نبودم یعنی گاهی شیطنت هم میکردم وخودم را اینطور توجیه میکردم که ای بابا خدا خودش هم میدونه ما جوونیم وبه یه کم خوشی نیاز داریم بعد که هوای جوونی از سرمون رفت این شیطنت ها را برایشان استغفار میکنیم وخدا هم مهربونه ومیبخشه . معمولا" هم هر عاشورا و شب قدر از درگاه خدا برای این شیطنت ها طلب استغفار میکردم ومطمئن بودم که خدا به آبروی صاحبان این ایام از این شیطنت های کوچولوی من میگذره . با خودم فکر میکردم اصل ارادتم به مولا علی و امام حسین است .باقی را بیخیال !!!! این ها برایم شفاعت میکنند .
خلاصه کلی تیپ زدم و به رسم ایرانی ها با یک جعبه شیرینی به منزل دوستم رفتم .
چند نفری از دخترها وپسرها قبل از من آمده بودند .
برخلاف تصور من جو آنجا یک جو ظاهرا" معنوی بود وآنها داشتند در مورد تولد و به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی (ع) صحبت میکردند .یکی از ایشان که گویا کشیش هم بود درباره ی زنان بد کاری که در خانه ی شمعون به دیدار حضرت عیسی رفته بودند و حضرت عیسی گناهان ایشان را آمرزیده بود !!! سخن میگفت . سپس رو به جمع نمود وگفت : آیا در دین شما هم اینچنین گناهکاران را مورد بخشش قرار میدهند ؟ با یک بار گریستن وپای مرد خدا را عطر اگین کردن وبا عطر شستن ؟ یکی از حاضران که کمی مسن تر از بقیه بود گفت نه والله!!!! آن زن را در دین ما سنگسار میکنند ، شلاق میزنند تازه میگویند در قیامت از چرک وخون این شخص اهل جهنم درعذاب هستند .خلاصه آن شب آنقدر از تفاوت های دینی وسختگیری های دین من گفتند که اولین جرقه های شک در دل من پیداشد . با خودم گفتم زیاد هم بیراهه نمیگویند ها اگر خدا میخواست من شراب نخورم چرا مقدرات وجود شراب را فراهم کرد ؟ چرا به انسان عقل وابزار تهیه یشراب را داد ؟ از جمله این که با اصرار به من که قبلا" هم سابقه ی شیطنت داشتم یکی دو لیوان شراب (مقدس!!!) هم دادند . سرم که داغ شد شک هم در وجودم گرمتر وگرمتر می شد .
ادامه دارد ...
سلام بر بقیةالله الاعظم و منتظرانش
بعد از آن روز دوسه مرتبه ی دیگر با دوستم ویکی دوتا از دوستان او در باره ی تفاوتها در ادیان الهی صحبت کردیم وبه این نتیجه!!!! رسیدیم که خدا اگر دارای صفات نیکو ولطیف ورحیمیت است پس هرگز در دین خشونت وشدت عمل را نمیخواهد . پس (نعوذا" بالله) اسلام یا دین الهی نیست !!!! یا در آن دخل وتصرف شده !!! در تمام این مذاکرات و نتیجه گیری ها کشیش مهمان دوستم نیز حضور داشت.
درمقابل آنها نتیجه را عقلی وقابل قبول دانستم .اما ته دلم یه جورایی شور میزد و مضطرب بودم . شک امانم را بریده بود . به حسین (ع) به زهرا (س) به مولا علی (ع) و.... که فکر میکردم از خودم خجالت میکشیدم . خلاصه گفتم علی جون نوکرتیم تا ابد اما این ها هم کم بیراه نمیگن . چطور خدای مهربون حاضر میشه یه بنده که خودش شرایط خلاف را در وجود او افریده به خاطر یه خطا اینقدر سختی وزجر تحمیل کنه ؟
کم کم توصحبتهام با مولا از بی عدالتی (خدا) !!!!نعوذا"بالله میگفتم از این که چرا من برا یه لقمه نون باید زیر دست افراد بی دین ولامذهب در این کشور بیگانه باشم اما بعضی از هم سن وسالها ی من در انواع نعمت غرق باشند و..... از این که چرا مادر محجبه وبا عفت ومعتقد من باید از انواع بیماری عذاب بکشه اما فلان رقاصه در سن 60 سالگی مثل زنهای 30 ساله به نظر بیاد و خوش وسرحال باشه و....
اینها شده بودند نقل صحبت های ما .
آخرین روزهای اقامت قانونی من دراین کشور فرا میرسید ومن هر روز از اعتقاداتم دورتر میشدم .
اوقات تنهایی ام را بیشتر در منازل این دوستان وگهگاهی هم درکلیسا به سر میبردم اما هنوز ازیاد مولاعلی وامام حسین درمورد این افکارم شرمنده میشدم .
ادامه دارد ....
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش
سه روز مانده بود به پایان اقامت سه ماهه ی من در این کشور ! دوستان هم تا جایی که می توانستند روی خراشیدن اعتقادات من کار کرده بودند . بسیار سردر گم ودرمانده شده بودم . غروب تصمیم خودم را گرفتم :Moteajeb!: به دوستم زنگ زدم وگفتم به این نتیجه رسیده ام که اسلام دین عدالت نیست!!!! ومن قصد دارم که مسیحیت را دین خودم قرار بدهم !!!!! سعی میکردم با تمام عصبانیت این مطلب را بازگو کنم اما ته دلم از بیان این کلمات احساس در ماندگی داشتم . قرار ها گذاشته شد .
وقتی به خودم آمدم که پارچه ی سفیدی را به خود بسته بودم کشیش می گفت تو در این لحظه ایمان آوردی ومن با صدای بلندی گفتم : بله !!! كشيش بلافاصله آب برداشت و بروی من ریخت و با صداي بلند گفت: من تو را تعميد ميدهم به نام پدر و پسر و روحالقدس و از این پس به طور رسمي مسیحی شدی»
آب سرد بود ولرز شدیدی به من دست داد .در همین لحظه باصدای بلندی گفتم «الهم صل علی محمد وآل محمد» صدای صلوات من با صدای پدر ؛پسر ، روح القدوس کشیش در هم پیچید !!!
ادامه دارد ....
متاسفانه کسانیکه مذهبی شناخته میشن دافعیت دارند ونمی تونند کسی را کنار خود ببینند بخلاف اونا که جذبشون بر دفع غالبه ...شاید شما نپذیرید ولی حقیر اینطور احساس میکنم البته یکی از عوامله ... دین را هم آنچنان که هست به جوانان معرفی نکردن ...
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش
... دین را هم آنچنان که هست به جوانان معرفی نکردن
به نظرم تا همین جای مطلب برای موضوع ما کفایت میکند .این ماجرا مربوط به 6 یا 7 سال قبل بود .و در خارج از ایران اتفاق افتاده بود . اما امروز اخبار وشواهد مشهود ومستند حاکی از آن است که این اتفاقات در درون کشور اسلامی عزیزمان هم در حال وقوع است . غافل مانده ایم و دشمنان مان به میان جوانانمان خزیده اند . بیشتر قشر تحصیل کره مان !!! در داخل کلاسها ؛ درضمن سمینارها وکنفرانس ها اگر لحظه ای سر بگردانی اکثر موضوعات به این سو هدایت میشوند که چرا اسلام چنین است و چنان ؟ هدایت موضوعات هم برنامه ریزی شده وطوری به هم تنیده اندش که در یک جلسه و دوجلسه جمع کردنش فقط از شیر خدا بر میآید وبس ! در یک لحظه سیل سؤالات زنجیر وار : چرا اسلام دین خشنی است؟ چرا اسلام دین نژاد پرستی است ؟ چرا اسلام زنان را تحقیر میکند ؟ چرا اسلام برده داری را تایید میکند ؟ چرا اسلام ...... با خود میاندیشم که همه ی این چرا ها پاسخ منطقی و قابل قبول فهم انسان عاقل را دارد اما ... کو مجال و فرصت وکو برنامه ی منظم برای این پاسخگویی ؟ میاندیشم به حاشیه ها پرداخته ایم واز اصل غافل شدیم شاید امثال بنده کمی هم از مطالعاتمان در دین مغرور شده ایم و سرمان را بالا گرفته ایم و از رقیبان اعتقادیمان غفلت کرده ایم .
بعد از کلاس ها و گرد هم آیی ها این چند جوان جسور که ....شروع به پرسش میکنند ؛ چرا اسلام آزادی عقاید را نفی میکند؟ من نمیخواهم مسلمان باشم ، چرا از ترس حکم ارتداد باید ظاهرا" خود را مسلمان بنامم ؟
میاندیشم پاسخت وقت زیادی از من میگیرد وفقط میگویم اسلام دین خاتم است وکامل ترین دین خدا است وبرای انسان متعالی برگشت به عقب ودون موقعیت اعتقادی موجب خواری و سر افکندگی است .و آن جوان که با صبر و بردباری شستشوی مغزی شده با نیشخندی از مغزش هزاران سؤال در این باره عبور میکند اما میاندیشد سؤال دراین موارد وقت زیادی از من میگیرد . فقط میگوید دین عربها بهتر است که هنوز ..... یا دین اروپاییها که سر آمد تفکر قرن 21 هستند !!!! دلم میخواهد برایش باز گو کنم که تو باید تفکر و اعتقادات خودت را پرورش دهی و .... اما قبل از کلام بنده او میگوید بله بله تفکر غربی در میان ما جایی ندارد !!!این پاسخ را از بر شده ایم لطفا" یک حرف جدید بزنید .
صدایم میکنند .... آژانس منتظر است ومن میاندیشم دیر شده وقت نیست . آنها با هزار سؤال ومن با صدها پاسخ درهم وبی نظم وبدون حضور کلمات تازه وبانشاط در ذهن هایمان از هم خداحافظی میکنیم وبه امید دیدار تا جلسه یبعدی میگوییم .
اما آیا این روز مرگی وتکرار مکررات خسته کننده نشده؟ و راهکاری معقول است؟
سلام
نمیدونم این تجربه الکتریکسته ای چقد بر این بحث منطبق باشه :
تجربه ثابت کرده که در فیزیک کلاسیک امروزی و دیروزی (!) یه جسم باردار (+ or - ) می تونه یک جسم بدون بار ( خنثی ) رو " جذب " کنه .
اما اگه دیدین دو تا جسم همدیگه رو " دفع " کردن ، قطعا هر دو "باردار" بودن .
اگه به قول "شما" ، " ما " دینو " دفع " می کنیم ، به خاطر اینه که " ما و شما " هر دو بارامون "مثبت" هستن . ینی " جفتمون" فکر می کنیم که راهمون مثبته (!) راهمون درسته و لا ریب فیهما (!)
بهتره دینداران ، به جای بررسی عوامل دفع دین ، راهکارای تقویت جذب دین رو نقد و بررسی کنن . ( صرفا جهت ا ط ل ا ع (!) )
ت ش ک ر .
سلام بر بقیةالله الاعظم و منتظرانش
الْيَوْمَ يَئس الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ فَلا تخْشوْهُمْ وَ اخْشوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْت لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتمَمْت عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضِيت لَكُمُ الاسلَمَ دِيناًفَمَنِ اضطرَّ فى مخْمَصةٍ غَيرَ مُتَجَانِفٍ لاثْمٍفَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
امروز كافران از ( زوال ) آئين شما مايوس شدند ، بنابراين از آنها نترسيد و از ( مخالفت ) من بترسيد ، امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آئين ( جاودان ) شما پذيرفتم
این آیه از قرآن کریم را امروز چگونه می خواهیم با شواهد موجود تطبیق دهیم ؟ وظیفه ی ما چیست؟ کافران دوباره دست به کار شده اند! آیین ما ؛ دین ما ؛ شرع ما زوال ناپذیر است اما اعتقادات ما چطور ؟ اعتقادات نسل جوان ما در خطر تغییرات برنامه ریزی شده ی کافران قرار گرفته است .
«و إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکتابَ لَتُبَینُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَکتُمُونَه »
تکامل یک جامعه در گرو دانایی افراد آن می باشد. خداوند نیز از دانشمندان جامعه تعهد گرفته است که حقایق را از مردم پوشیده ندارند.
اما این حقایق چیستند؟و با توجه به کدام اولویتها باید بیان شوند ؟
قطعا" این حقایق همان احکامی هستند که شارع مقدس مقرر فرموده ، اما اولویتها چطور ؟ آیا تشخیص وتدوین و نبیین این اولویتها با همان دانشمندانی نیست که خداوند از ایشان تعهد گرفته؟
دانشمندان طرف مقابلمان به این رسالت خود واقف هستند وبا تدوین اولویت برای خودشان مدتها است که وارد عمل شده اند
اما دانشمندان اسلامی هنوز .....
بانک بیدار باش زده شده. اعتقادات جوانانمان را به بازی گرفته اند . زمان تغییر روش در تبلیغ دین در تبیین دین ودر نوع اشاعه ی دین رسیده !!!
جوان امروز را نمی توان با غلو واهی مطالب و تهییج احساسات به دین گرایش داد . او یک تعریف منطقی از چرایی عشق یاران حسین(ع) به شهادت را می خواهد .او می خواهد بداند روش امام حسین (ع) در رساندن افرادش به این عشق اگاهنه چه بوده است؟ می خواهد بداند چرا ارث زن نصف مرد است . می خواهد بداند چرا حق طلاق با مرد است .می خواهد بداند چرا اگر مسلمان یک نفر از اهل کتاب را کشت قصاص نمی شود و....
بیاییم بر تعهداتمان با خدا عمل کنیم دیگران از ما سبقت گرفته اندنباید بگذاریم که به این پرسشها پاسخ های ناحق بدهند وجوانانمان را به این ترتیب از اسلام گریزان کنند .
بیاییم بر تعهداتمان با خدا عمل کنیم دیگران از ما سبقت گرفته اندنباید بگذاریم که به این پرسشها پاسخ های ناحق بدهند وجوانانمان را به این ترتیب از اسلام گریزان کنند .سلام بر بقیةالله الاعظم و منتظرانش
...
بانک بیدار باش زده شده. اعتقادات جوانانمان را به بازی گرفته اند . زمان تغییر روش در تبلیغ دین در تبیین دین ودر نوع اشاعه ی دین رسیده !!!
جوان امروز را نمی توان با غلو واهی مطالب و تهییج احساسات به دین گرایش داد . او یک تعریف منطقی از چرایی عشق یاران حسین(ع) به شهادت را می خواهد .او می خواهد بداند روش امام حسین (ع) در رساندن افرادش به این عشق اگاهنه چه بوده است؟ می خواهد بداند چرا ارث زن نصف مرد است . می خواهد بداند چرا حق طلاق با مرد است .می خواهد بداند چرا اگر مسلمان یک نفر از اهل کتاب را کشت قصاص نمی شود و....
سلام علیکم،
از طرفی حق با شماست، از طرفی دغدغهاتان مقدس است، از طرفی حقیر هم با شما موافقم و از طرفی باید کمی واقعبینتر نیز بود ...
در آنطرف میدان وسوسههایی وجود دارد، جوان داستان شما انحرافش با وسوسه کلید خورده بود، وسوسه برای اقامت، بعد دیگر در درونش جنگ شد بین آمال و آرزوها و هوی و عقل و دین، وقتی تمایل نشان داد به باطل آن وقت است که برای ایجاد حرکت به سمت باطل و ساکت کردن وجدان باید توجیهاتی نیز داشت، وقتی توجیهات هم فراهم شد دیگر مقاومت در مقابل باطل کمتر شده و تمایل به باطل بالفعل هم میگردد. به هر حال اگر ایشان به دینشان بدگمان شدند اما اینطور هم نبوده که حقانیت این سوء ظن و حقانیت دین جدید برایشان اثبات شده باشد بلکه در هر صورت در پی ظن و گمان حرکت کردند آن هم نه با احتیاط که شرط عقل است در حرکت بر اساس حدس و گمان. البته اگر ایشان معرفت بالاتری به دینشان داشتند توجیهاتی که بتواند ایشان را راضی به ترک دینشان کنند هم میبایست توجیهات بزرگتری میبود که هنوز کمتر در جامعه مهیاست ...
اما در جبههی خداوند وسوسه نیست ... وعده و وعید به بهشت و از جهنم هست ولی برای خیلیها وعدهی سر خرمن بیشتر نیست، آنچه باید یک انسان را در صف خداوند نگاه دارد تهییج لذات او نیست، عقل و دل و وجدان و انصاف اوست ... در آن طرف شیاطین همه یاوران کسانی هستند که به ایشان تمایل داشته باشند، در این سمت تمامی آن سپاه ظلمت نه تنها کمک نیستند که خود موانعی هستند در سر راه رستگاری ... آنجا وعده میدهند و ایشان دنبال آن میدوند، اینجا دل بیدار میشود و عقل نور بر روی مسیر میاندازد و هدف را نشان میدهد و شخص به هیجان میافتد و اراده میکند ولی افتاد مشکلها ... و صبر هم عجب سخت است، همانطور که تفکر و عقلانیت ساده نیست ... راحتطلبان را در این مسیر راهی نیست و اگر باشد توان ادامهی راه نیست ... مگر خداوند طور دیگری برای برخی از ایشان بخواهد ...
در مسیر خدا فقط بحث نشان دادن حقیقت به افراد نیست ... خیلیها حق را از زبان و رفتار پیامبران علیهمالسلام شناختند و باز بر سبیل طغیان یا گمراهی باقی ماندند ... میخواهیم از پیامبران در هدایت خلق سبقت بگیریم با آنکه آنها حجتهای بالغهی خداوند بودند؟ میخواهیم هدایت کنیم اگرچه نخواهند؟ باید به یاد داشته باشیم که هدایت به دست خداست، باید به یاد داشته باشیم که هرچقدر هم دلیل از حقانیت حق و باطل بودن باطل بیاوریم، حتی آنقدری که دیگر راهی برای فرار از پذیرش حق نداشته باشند، باز گروه زیادی از ایشان راه توجیه را در پیش خواهند گرفت تا نکند به راهی هدایت شوند که ظاهرش «سخت» است، اگرچه درست باشد. با این حال حق با شماست، از انبیاء علیهمالسلام نمیتوانیم جلو بزنیم اما از مسیر آنها عقب هم نباید بیفتیم ... نباید ناامید بود، باید سعیمان را بکنیم. دیگر هر کسی خواست ایمان بیاورد و هر کسی نخواست نیاورد ... هر کسی خواست مسلمان بشود یا بمانند و هر کسی نخواست نشود یا نماند ... و البته هر کسی هر تصمیمی که بگیرد باید مسؤولیت تبعاتش را هم بر عهده بگیرد، چه در دنیا و چه در آخرت ... انسان آزاد نیست بلکه مختار است.
اما در این بحث که شاید خوب باشد در روش تبلیغ دین تغییراتی داده شود، اگرچه به طور کلی حقیر هم همین نظر را دارم، اما با این حال یاد خاطرهای از یکی از پای منبریهای شیخ مرتضی زاهد میافتم که وقتی دید تمام حرفهای آن بزرگوار برایش تکراری و تکرار مکررات شده است و با وجود هنوز متأثر شدن از آنها ولی به هر حال خیلی تکراری است، در رؤیا مانندی حضرت زهراء سلاماللهعلیها را دید که چیزی به این مضمون به او فرمودند که منبر ایشان را ترک نکن و هر چه هست در همین حرفهاست ... ما هم چشیدهایم موعظههای صاحبان نفس را ... حرفهای خاصی نمیزنند، حرفهایشان پیچیده نیست، حرفهایشان عمدتاً هم تکراری است ... اما عجیب دل را صیقلی میدهند و پردهها را از جلوی چشمان انسان کنار میزنند تا آنچه نادیدنی است آن بینیم ... تازه آن موقع است که غفلت گذشتهی خود را میبینیم و میگوییم «لا اله الا انت، سبحانک انی کنت من الظالمین».
... اما موعظهی صاحب نفس هم در هر کسی اثر نخواهد کرد، مگرنه آیا صاحبنفستر از سیدالشهداء علیهالسلام که در کربلا حرفشان را شنیدند اما متحول نشدند؟ یک نفر دلش خفته است تکانش دهند بیدار میشود، اما یک نفر دلش مرده است و هر چقدر هم بجنبانندش به زندگی بر نخواهد گشت ... مگر انکه خداوند طور دیگری اراده کند.
خلاصه اینکه، از طرفی جبهههای جدیدی برای مبلغان باز شده است، الآن زبان صحبت بسیاری از افراد بیخبر یا کمخبر از دین زبان علم ظاهری است ... علمزدگی همهجا بیداد میکند. برای این افراد دیگر با زبان علم ۱۰۰۰ سال پیش نباید صحبت کرد چون از ابتدا با پیشداوری به آن نگاه خواهند کرد.
اما از طرف دیگر نباید از موعظههای حقیقی هم غافل بود،چه بسا به نیمنگاهی خاکی را کیمیا کنند
و کسانی هم که دلشان مرده است اگرچه مخاطب همه جور بحثی بشوند ولی هدایت دست خداست ... نمیتوان انتظار داشت که از بحث ولو علمی با یک مخالف حتماً دل او نسبت به دین خداوند و حکمتهای آن نرم شود ... همه رستگار نخواهند شد ... در همین تهران هم که در خیابان راه برویم خدا میداند که کدامیک از این همه افراد عاقبت بخیر خواهند شد و کدام یک عاقبت به شر، خدا میداند که حال خودمان چه باشد ... اللهم ارزقنا ایماناً مستقراً و لا ایمانا مستودعاً
اما در این میان یک مطلب عجیب خطرناک است، و آن اینکه برای هدایت افرادی که با دین خدا هدایت نمیشوند بخواهیم در دین خدا به ایشان تخفیفاتی بدهیم و از خودمان واجب یا حرامی را تعطیل یا به خیال خودمان تعدیل کنیم تا باز به خیال خودمان آن افراد علاقمند به دین شوند. خدا نکند خودمان را دایهی مهربانتر از خداوند برای بندگان خداوند تصور کنیم ... متعه را حرام کنیم ... چند همسری را برداریم یا محدود به رضایت همسر اول کنیم ... یا ارث و دیهی زن و مرد را برابر کنیم و ... تا مگر دل برخی جوانان به اسلام نرم شود ... که اگر بشود هم به ما نرم شده و نه به دین خدا و اگر دیر یا زود هم بفهمند که دین خدا آن چیزی نبوده که به آنها معرفی شده بود باز سر باز از پذیرش آن سر باز خواهند زد ... پس مهمترین رکن در تبلیغ دین خداوند این است که دین خدا را آنطور که هست (در زمان غیبت مطابق وظیفهی امروزمان که توسط فقها شناسایی شده است و میشود) به دیگران انتقال دهیم، اما دیگر اینکه با چه زبانی و چه ابتکاراتی این کار را بکنیم محدودیت زیادی ندارد ... علمی باشد یا عرفانی، ادبی باشد یا فلسفی و ...، در هر امر به معروفی هم شرط اول این است که خودمان حکم را بلد باشیم و بعد به آن دعوت کنیم، نه اینکه ندانیم، و نه اینکه بدانیم و به چیزی غیر آن دعوت کنیم.
رکن بعدی هم که البته کم از رکن اول ندارد این است که خودمان در مورد موضوع پیش آمده جای پای محکم در اعتقاد و عمل به آن داشته باشیم ...
ارکان بعدی هم در مسائل و مراتب انجام امر به معروف و نهی از منکر آمده است ...
یا علی