جمع بندی علامه امینی و حافظ و مولوی!

تب‌های اولیه

76 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
علامه امینی و حافظ و مولوی!

بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين‏
و صلى الله على محمد و اهل بيته الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم‏
سلام علیکم و رحمت الله وبرکاته

نظر شما کاربرای گرامی درباره ی این سخن علامه امینی (رحمت الله علیه)چیه؟؟؟؟

متن سخنرانی:
حرفها(سخنان معصومین) را اگر گوش دادیدکیف می کنید،علم او را گر یاد دادید کیف می کنید، ولایت را اگر داشته باشید کیف می کنید، برو حرف صاحب ولایت را یاد بگیر برو ببین امیرالمومنین (علیه السلام) چه حرف ها می زندبا خدا چه جور حرف زده عشق بازی چه جور است محبت بازی چه جور است ساخته بازی نکن با حافظ کار درست نمی شه با مثنوی کار درست نمی شه، حافظ چی است!؟ مثنوی چی است!؟ بذار زیرپات برو دعا و یک عالمی پیدا کن برو دعا حضرت سجاد(علیه السلام) را بده به دست یک عالم او بخواند و تو بفهمی عشق بازی چی است بگو محبت بعد بفهم محبت چی است.
یک صلوات بفرست
صلوات حاضرین (اللهم صل علی محمد وال محمد)
ببین چیه این حرفی که می زنم! ببین چیه این حرفی که می زنم!
روز قیامت فرض است دیگه فرض است روز قیامت بیارن جنابعالی، مرا، امینی را بیارن محشر، گناهم نکردم نمازم خوندم روزه ام گرفتم غیبتم نکردم ربا هم نخوردم شرابم نخوردم زنم را هم لخت و عریان به خیابانها نفرستادم در میدان هم به ساز و آواز گوش ندادم سیئاتی که کرده بودم از همشون هم بخشیده شدم حالا مرا آوردن پیش امیرالمونین سلام الله علیه امیرالمونین(علیه السلام) از من بپرسد ببین آشیخ تو مرا دوست داشتی؟ بله من ولی مطلق تو بودم؟ بله مرا روح الارواح می دانستی؟ بله مرا محب خدا می دانستی؟ بله پیمبر را قبول داشتی؟ بله پیامبر گفته بود احب خلق الله الی الله علی بن ابیطالب؟ بله علاقه مرا با خدا می دانستی؟ بله در دنیا یک عشق بازی یک صاحب ولعی یک صاحب ….یک صاحب محبتی مثل من با خدا رفتارکرده با کس دیگر؟ نه نکرده اینا را که می دونستی؟ بله بگو من بهتر بودم حرف مرا بگویی بخوانی گریه کنی یا حافظ مرا با حافظ یک سر گذاشتی مرا با مثنوی یک سر گذاشتی حالا بپرسم حالا بگو من عرض کردم من منبرم منبر نیست ما صحبت میکنیم رفاقت است هریک یک شما مثل روح من می مانید برادریم مامهمان شما صحبت می کنیم حالا محشر است امیرالمونین آمده آمده آنجا بگوید… این جناب ….حافظ آقا ! حافظ مثل من عقل داشت؟ حافظ مثل من علم داشت؟ حافظ مثل من اراده داشت؟
حافظ مثل من حقیقت شناس بود؟ حافظ مثل من نورانی بود؟ حافظ مثل من ربانی بود؟ حافظ مثل من عظمت داشت؟ حافظ مثل من محبت شناس بود؟ حافظ مثل من خداشناس بود؟ حافظ مثل من عالم بود؟ حافظ مثل من محفوظات ملکات نفسانیه داشت؟ حافظ مثل من نفسیات کریمه داشت؟ بابا مرا چرا ضایع کردی ؟چرابا حافظ یکجا گذاشتی؟مثنوی مثنوی مثنوی این کتاب را روز قیامت خواهند آورد روز محشر.. مثنوی اصل اصل الاصول؟! والله اگر صد سال شراب بخوری خدا از اون میگذرد از این کلمه نمی گذرد.
اصل اصل الاصول حرف آورده برای خودش حرف درست کرده اصل اصل الاصول.
اصل اصل الاصول تو همون قرآن است قرآن خون گریه کن قرآن بخوان گریه کن قرآن بخوان اشک بریز ولو انزلنا علی جبل قرآن را اگر به کوهها نازل میشدیم کوه پاره میشد پراکنده میشد از خشیت حق تعالی قلوب ما عمده …ما قرآن فهمیدیم الحمدالله قرآن ما را از دست ما گرفتند ما دیگر قرآن نمی خوانیم …قرآن را از دست ما گرفتند قران رخش را بستند برکت بازار شما را با این برداشتند شما را چطور شد مگر این همدان همدان مدینة المومنین نیست ما در بازار وقتی که می آمدیم هرروز مگه قرآن نمی خوندید دعابخوان گریه کن حافظ چرا می خوانی گریه می کنی؟! دعا بخوان گریه کن برودعای حضرت سجاد(علیه السلام)رابخوان برودعای ابو حمزه بخوان دعای ابو حمزه را والله اگر به کوه ها بفماند کوهها می ترکد برو محب او را ! حافظ حافظ حافظ محبت داره؟ حافظ می فهمد محبت چیه !؟ حافظ می فهمد عشق چی است؟! حافظ می فهمد خدا چی است؟ مثنوی میفهمد خدا چی است؟ پیامبر اعلم است ولی مطلق کافه مردم ما عرفناک حق معرفتک حافظ فهمیده حافظ شناخته پیامبر نشناخته؟! علی نشناخته حافظ شناخته؟! آقا مثنوی میخواندبرودعای ابو حمزه بخوان برادر عزیزم نور چشمم برو بخوان محبت اوست …ثابت می تونی بکنی حافظ راستگوست؟ حافظ عادل .. مثنوی موثق مثنوی عادل ثابت می تونی بکنی ببین حضرت سجاد(علیه السلام) چه میگوید،حضرت سجاد(علیه السلام) چه میگوید میلرزد بالای شتر میلرزد لباس احرام پوشیددورش را گرفتندیابن رسول الله لب الله یابن رسول الله زبانش بسته شده مکه رفته احرام بسته نمی تواند بگوید لبیک میلرزد بدن می لرزد محبت این است دورش ار گرفتند یابن رسول الله مجبوری ازاین لبیک بگو فرمود به کی لبیک بگویم؟ روبروی کی ایستادم ؟ خدای جباریست از زمین وآسمان ملائکه ها یش رادور علی بن الحسین جمع کرده ملادکه دور علی را گرفته اند صدا میکنند علی لبیک بگو لبیک بگویم خدابگوید لاعلیک لبیک ( جمعیت گریه میکنند)
نمازمی خواند بدم میلرزد رنگ میپرد رنگش زرد شده است یابن رسول الله کبر تکبیر بگویم؟!فرمود هرکس نمازبایستدالله اکبر بگوید و غیر از خدا درقلب خودش امیدی رجایی به قدرت کسی بع غنای کسی به ثروت کسی امید داشته باشد وقتی که گفت الله کبر این روایت منصوص است وقتی که گفت الله اکبر خدای تعالی خودش ندا می کندکلاککبرتنی ایهالخائن ایهاالکذاب ای دروغگو … به من میگی الله اکبر دورکعت دردنیا نماز نخوانده حافظ می خواند یک سجده صحیح داره؟
*نوشته فوق کل سخنرانی نیست قسمت های مهمشه

*با اندکی تغییر
لینک :http://miqaat.blogfa.com/post/38/%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%AD%D8%A7%D9%81%D8%B8-%D9%88-%D9%85%D9%88%D9%84%D9%88%DB%8C-

فایل: 

753;533293 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين‏

و صلى الله على محمد و اهل بيته الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم‏

سلام علیکم و رحمت الله وبرکاته



نظر شما کاربرای گرامی درباره ی این سخن علامه امینی (رحمت الله علیه)چیه؟؟؟؟





متن سخنرانی:

حرفها(سخنان معصومین) را اگر گوش دادیدکیف می کنید،علم او را گر یاد دادید کیف می کنید، ولایت را اگر داشته باشید کیف می کنید، برو حرف صاحب ولایت را یاد بگیر برو ببین امیرالمومنین (علیه السلام) چه حرف ها می زندبا خدا چه جور حرف زده عشق بازی چه جور است محبت بازی چه جور است ساخته بازی نکن با حافظ کار درست نمی شه با مثنوی کار درست نمی شه، حافظ چی است!؟ مثنوی چی است!؟ بذار زیرپات برو دعا و یک عالمی پیدا کن برو دعا حضرت سجاد(علیه السلام) را بده به دست یک عالم او بخواند و تو بفهمی عشق بازی چی است بگو محبت بعد بفهم محبت چی است.

یک صلوات بفرست

صلوات حاضرین (اللهم صل علی محمد وال محمد)

ببین چیه این حرفی که می زنم! ببین چیه این حرفی که می زنم!

روز قیامت فرض است دیگه فرض است روز قیامت بیارن جنابعالی، مرا، امینی را بیارن محشر، گناهم نکردم نمازم خوندم روزه ام گرفتم غیبتم نکردم ربا هم نخوردم شرابم نخوردم زنم را هم لخت و عریان به خیابانها نفرستادم در میدان هم به ساز و آواز گوش ندادم سیئاتی که کرده بودم از همشون هم بخشیده شدم حالا مرا آوردن پیش امیرالمونین سلام الله علیه امیرالمونین(علیه السلام) از من بپرسد ببین آشیخ تو مرا دوست داشتی؟ بله من ولی مطلق تو بودم؟ بله مرا روح الارواح می دانستی؟ بله مرا محب خدا می دانستی؟ بله پیمبر را قبول داشتی؟ بله پیامبر گفته بود احب خلق الله الی الله علی بن ابیطالب؟ بله علاقه مرا با خدا می دانستی؟ بله در دنیا یک عشق بازی یک صاحب ولعی یک صاحب ….یک صاحب محبتی مثل من با خدا رفتارکرده با کس دیگر؟ نه نکرده اینا را که می دونستی؟ بله بگو من بهتر بودم حرف مرا بگویی بخوانی گریه کنی یا حافظ مرا با حافظ یک سر گذاشتی مرا با مثنوی یک سر گذاشتی حالا بپرسم حالا بگو من عرض کردم من منبرم منبر نیست ما صحبت میکنیم رفاقت است هریک یک شما مثل روح من می مانید برادریم مامهمان شما صحبت می کنیم حالا محشر است امیرالمونین آمده آمده آنجا بگوید… این جناب ….حافظ آقا ! حافظ مثل من عقل داشت؟ حافظ مثل من علم داشت؟ حافظ مثل من اراده داشت؟

حافظ مثل من حقیقت شناس بود؟ حافظ مثل من نورانی بود؟ حافظ مثل من ربانی بود؟ حافظ مثل من عظمت داشت؟ حافظ مثل من محبت شناس بود؟ حافظ مثل من خداشناس بود؟ حافظ مثل من عالم بود؟ حافظ مثل من محفوظات ملکات نفسانیه داشت؟ حافظ مثل من نفسیات کریمه داشت؟ بابا مرا چرا ضایع کردی ؟چرابا حافظ یکجا گذاشتی؟مثنوی مثنوی مثنوی این کتاب را روز قیامت خواهند آورد روز محشر.. مثنوی اصل اصل الاصول؟! والله اگر صد سال شراب بخوری خدا از اون میگذرد از این کلمه نمی گذرد.

اصل اصل الاصول حرف آورده برای خودش حرف درست کرده اصل اصل الاصول.

اصل اصل الاصول تو همون قرآن است قرآن خون گریه کن قرآن بخوان گریه کن قرآن بخوان اشک بریز ولو انزلنا علی جبل قرآن را اگر به کوهها نازل میشدیم قران پاره میشد پراکنده میشد از خشیت حق تعالی قلوب ما عمده …ما قرآن فهمیدیم الحمدالله قرآن ما را از دست ما گرفتند ما دیگر قرآن نمی خوانیم …قرآن را از دست ما گرفتند قران رخش را بستند برکت بازار شما را با این برداشتند شما را چطور شد مگر این همدان همدان مدینة المومنین نیست ما در بازار وقتی که می آمدیم هرروز مگه قرآن نمی خوندید دعابخوان گریه کن حافظ چرا می خوانی گریه می کنی؟! دعا بخوان گریه کن برودعای حضرت سجاد(علیه السلام)رابخوان برودعای ابو حمزه بخوان دعای ابو حمزه را والله اگر به کوه ها بفماند کوهها می ترکد برو محب او را ! حافظ حافظ حافظ محبت داره؟ حافظ می فهمد محبت چیه !؟ حافظ می فهمد عشق چی است؟! حافظ می فهمد خدا چی است؟ مثنوی میفهمد خدا چی است؟ پیامبر اعلم است ولی مطلق کافه مردم ما عرفناک حق معرفتک حافظ فهمیده حافظ شناخته پیامبر نشناخته؟! علی نشناخته حافظ شناخته؟! آقا مثنوی میخواندبرودعای ابو حمزه بخوان برادر عزیزم نور چشمم برو بخوان محبت اوست …ثابت می تونی بکنی حافظ راستگوست؟ حافظ عادل .. مثنوی موثق مثنوی عادل ثابت می تونی بکنی ببین حضرت سجاد(علیه السلام) چه میگوید،حضرت سجاد(علیه السلام) چه میگوید میلرزد بالای شتر میلرزد لباس احرام پوشیددورش را گرفتندیابن رسول الله لب الله یابن رسول الله زبانش بسته شده مکه رفته احرام بسته نمی تواند بگوید لبیک میلرزد بدن می لرزد محبت این است دورش ار گرفتند یابن رسول الله مجبوری ازاین لبیک بگو فرمود به کی لبیک بگویم؟ روبروی کی ایستادم ؟ خدای جباریست از زمین وآسمان ملائکه ها یش رادور علی بن الحسین جمع کرده ملادکه دور علی را گرفته اند صدا میکنند علی لبیک بگو لبیک بگویم خدابگوید لاعلیک لبیک ( جمعیت گریه میکنند)

نمازمی خواند بدم میلرزد رنگ میپرد رنگش زرد شده است یابن رسول الله کبر تکبیر بگویم؟!فرمود هرکس نمازبایستدالله اکبر بگوید و غیر از خدا درقلب خودش امیدی رجایی به قدرت کسی بع غنای کسی به ثروت کسی امید داشته باشد وقتی که گفت الله کبر این روایت منصوص است وقتی که گفت الله اکبر خدای تعالی خودش ندا می کندکلاککبرتنی ایهالخائن ایهاالکذاب ای دروغگو … به من میگی الله اکبر دورکعت دردنیا نماز نخوانده حافظ می خواند یک سجده صحیح داره؟

*نوشته فوق کل سخنرانی نیست قسمت های مهمشه



*با اندکی تغییر

لینک :http://miqaat.blogfa.com/post/38/%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%AD%D8%A7%D9%81%D8%B8-%D9%88-%D9%85%D9%88%D9%84%D9%88%DB%8C-


بسمه تعالی دوستان گرامی سلام علیکم خدا رحمت کند علامه امینی را اما آیا خود ایشان معصوم است که ما الغدیرشان را بخوانیم؟؟؟؟؟!!!!!!!!!آن کتاب عزیز و عظیم را که ولایت مولا را به بهترین شکل از منابع شیعه و اهل سنت اثبات میکند نه! بحث این است که مطلب مهم است نه شخص درباره حافظ و مولوی هم همین گونه است آنها معصوم نیستند و حتی نظراتشان هم مطلقا صحیح نیست چون آنها معصوم نیستند اما مطالب بسیار عمیق و صحیح هم در مثنوی و دیوان حافظ هست که ما میتوانیم از آنها استفاده کنیم اگر معیار ما این باشد که به جز انبیا و 14 معصوم هر کسی حرفی بزند اشتباه است پس باید همه کتب را کنار گذاشت حتی احادیث و الغدیر را!!!!!آری محور ما باید در تمامی علوم و مسائل مادی و معنوی قرآن و سنت معصومان محمدی باشد و به وسیله آنها صحیح را از غلط تشخیص دهیم به نظرم علامه معنای حقیقی اصول مولوی را متوجه نشدند(به گمانم در همین سایت معنای صحیح و دقیقی از این مسئله از آیت الله رمضانی شاگرد علامه حسن زاده آملی نقل شده)و بعضی حرف های ایشان هم عجیب است مثل 100 سال شراب خوری را خدا میبخشد و اصول گفتن مولوی را نمیبخشد!!!!!!!!!!!!!!که همانطور که گفتم معنا را متوجه نشدند و اینکه گفتند میتونی ثابت کنی حافظ راستگوست!!!که از فقیهی مانند ایشان بسیار عجیب است چون که اصل بر صحت رفتار مسلمان است نه عدم صحت او!!!!!!با این حساب آیا کسی میتواند ثابت کند علامه امینی راستگوست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!و اینکه گفتند:((با حافظ کار درست نمی شه با مثنوی کار درست نمی شه، حافظ چی است!؟ مثنوی چی است!؟ بذار زیرپات)) علامه بزرگوار همین جناب مولوی بیش از 2000 آیه را در مثنوی آورده و تفسیر کرده و به فرموده حاج ملا هادی سبزرواری در تعلیقاتشان بر مثنوی این کتاب تفسیر قرآن مولانا است حال حتی اگر در تفسیر برخی آیات اشتباه کرده باشد با چه استدلالی آیات قرآن و تفسیر یک عالم مسلمان (چه شیعه چه سنی)را زیر پایمان بگذاریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!و مطالب دیگری که ایشان آورده اند که بنده نمیخواهم وارد آن شوم تنها به نظر برخی از عرفا و علمای شیعه درباره آن دو بزرگ مرد(حافظ و مولوی)بسنده میکنم: 1-آیت الله سید علی قاضی(استاد عرفان علامه طباطبایی و آیت الله بهجت)حافظ و مولوی را شیعه و عارفانی کامل میدانستند2-امام خمینی در شرح دعای سحر از حافظ با این تعبیر یاد میکند:((کما قال العارف الشیرازی...))3-شیخ رجب علی خیاط حافظ را از اولیای خدا میدانست و از جایگاه رفیع او در برزخ خبر میداد(کیمیای محبت صفحه 53)4-آیت الله شوشتری فرمودند :روزی به استادم علامه حسن زاده آملی گفتم بهترین شرح دیوان حافظ کدام است تا ما بتوانیم دیوان خواجه را بفهمیم؟علامه فرمود:برای فهمیدن دیوان خواجه باید یک دوره اسفار ملاصدرا-اشارات ابن سینا-یکی از تفاسیر شریف قرآن را بخوانید و بفهمید تازه دیوان خواجه را خواهید شناخت!!!!!!!!!(قابل توجه علامه امینی)(قبول اهل دل صفحه 208)5-آیت الله شوشتری فرمودند روزی آیت الله العظمی شیخ مرتضی حائری(فرزند موسس حوزه علمیه قم)به بنده فرمودند:من این حرف را به همه کس نمی زنم ولی به شما عرض میکنم که کتاب مثنوی معنوی و بینوایان ویکتور هوگو را حتما بخوانید(قبول اهل دل صفحه 18)با تشکر و السلام علی عباد الله الصالحین

[="Black"]

753;533293 نوشت:
قرآن را اگر به کوهها نازل میشدیم قران پاره میشد پراکنده میشد از خشیت حق تعالی
سلام علیکم
من متنی که نوشته بودید رو خواندم ولی صوت رو دانلود نکردم ؛

اما یه سوال :
قران پاره پاره میشد؟ این رو ایشون گفتن؟
یه 21 سوره حشر:
اگراین قرآن رابرکوهی نازل میکردیم میدیدی که دربرابر آن خاشع میشود و ازخوف خدا میشکافد.اینها مثالهایی است که برای مردم میزنیم شاید در آن بیندیشند.

کوه میشکافه دیگه ،‌ قران که پاره پاره نمیشه!!!!


یه سوال دیگه :
خب درسته باید قران بخوانیم و گریه کنیم ، صحیفه سجادیه بخونیم ، دعای ابوحمزه بخونیم ،
ولی حافظ هیچی از خدا نمیفهمه؟ یعنی چی اخه؟
این اقای لسان الغیب خودش حافظ قران کریم بوده.
پس با توجه به سخنان علامه امینی ما هیچی نخونیم فقط صحیفه سجادیه بخونیم دیگه؟
مگه ما حافظ میخونیم جای قران؟ یا غزلیات حافظ رو میخونیم جای صحیفه سجادیه؟
خیلی از همین روحانیون بزرگه اهل سیر و سلوک ،‌حرف که میزنن پشت سرش یه شعر میگن!
یا از خودشونه یا از همین شاعرا! شعری که در رابطه با خداست.

ما اصلا نباید پیامبر و حضرت علی یا اصلا ائمه خودمون رو با شاعران کشورمون قاطی کنیم!
مطمئنا کسی این دو تا رو قاطی نمیکنه! یا یه وقت یکی نمیدونه!

اینم قبول داریم قطعا ائمه به خدا نزدیک تر از هر کسی بودن ، اولیای خدا بودن.
حرفشونم حقه.

الحمدالله..

[/]

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صادق

باسلام وتشکر از شما .
در ابتدا باید اشاره شود که علامه امینی صاحب کتاب گرانسگ الغدیر . فانی در ولایت بوده است .
شاید بدلایل خاص اقتضای زمانش نسبت به مولوی وحافظ نظر منفی داشته ویا در خصوص همان جلسه کسانی بوده اند که مولوی وحافظ را با ائمه ع مقایسه نموده وجناب علامه امینی در دفاع از ائمه با ذو الفقار ولایت آنها را ادب کرده است به هر حال به گفته آن عارف نکته آموز :
جهان مانند چشم وخال وابروست
که هر چیزی به جای خویش نیکوست .
علامه امینی در جای خود عزیز عزیزان است ولی مولوی وحافظ گرچه نقد های ممکن است متوجه شان باشد ولی در مجموع در باره آن در دو شخصیت نکته های اشاره می شود :

ممکن است مولوی سخنانی ناصواب و غیر قابل قبول داشته باشد، ولی باید از حرف‌های خوب او استفاده شود به خصوص آن که اگر ما از او جهت تبیین فرهنگ و تفسیر آموزه‌های مذهبی خود استفاده ننمایم. این طور نیست که در جهان بی‌مشتری باشد. دیگران از حرف ها و مبانی فکری و عرفانی امثال مولوی در جهت اهداف خود بهره می برند به خصوص آن که امثال مولوی شهرت جهانی دارند. از رهگذر مثنوی او زبان فارسی و بسیاری از آموزه‌های شیعی به آسانی به جهان قابل انتقال است. با توجه به اين نكته در دو محور در باره حافظ و مولوي مطالبي بيان مي شود:
حافظ شیرازى که او را لسان الغیب مى نامند, مردى از تبار علما و داراى سیره و روح عرفا بوده است. اگر چه آوازه اشعار او در زمان حیاتش از دروازه شیراز به خارج سرایت کرده بود, ولى مردم زمانش بیش تر او را در جمله دانشمندان حکمت و فقه و ادبیات و معارف الهى و در زمره سالکان متألّه و شمس العرفا مى شناختند. از آن هنگام که اشعارش توسط یکى از همشاگردان و هم بحث او جمع آورى گشت و به صورت دیوان در آمد, به تدریج شخصیت شعر او بر دیگر ابعاد وجودیش غلبه و به شخصیتى شهرت یافت که در زمان حیاتش از آن احتراز داشت .(1) به غیر آن مشهور بود. محمد گلندام جمع کننده اشعار حافظ که با او در کلاس درس قوام الدین حسن بود مى گوید: غالباً استاد ما قوام الدین حسن به حافظ اصرار مى کرد و مى گفت : این شعرها را جمع کن . حیف است که شعرها از بین برود. اما حافظ تعلل مى کرد.
از نوشته هاى مورخان و تذکره نویسانِ معاصر با حافظ یا نزدیک به او و هم چنین از دیوان اشعارش, استنباط مى شود خواجه شیراز از زمره علما و دانشمندان شیعه عصر خویش بوده است .
علامه محیط طباطبایى با ادله و شواهد تاریخى بیان کرده است که حافظ را در عصر خودش و در عصرهاى بعد به عنوان شیعه مى شناختند.(2)
از گفتار علامه مطهرى نیز شیعى بودن حافظ را مى توان فهمید. او مى گوید: متصوفه مردمى پنهان نبوده اند.سلسله ها داشتند, رشته ها داشتند, استادان شان همه مشخص بوده است , اگر چه حافظ مى گوید:
قطع این مرحله بى همرهى خضر مکن
:Gol: ظلمات است بترس از خطر گمراهى
اما کسى نمى داند استاد و مراد حافظ ـ در تصوف یعنى عرفان ـ چه کسى بوده و علتش این است که شیعه بوده است . تصوف شیعه از تصوف سنى این امتیاز را دارد که کم تر دچار سلسله ها و تشریفات بوده است. این حرف ها بیش تر مال متصوفه اهل تسنن است . متصوفه واقعى شیعه هم عمیق تر هستند و هم کم تر اهل این حرفه ها هستند که خودشان را شیخ و استاد نشان دهند.(3)
برخى اشعار دیوان حافظ نیز گویاى افکار و اعتقادات شیعى او است . وقتى از تشنگى و مظلومیت اباعبداله (ع)و یاران او یاد مى کند, ظهور کوکب هدایت حضرت ولى عصر(عج)را آرزو مى کند:
رندان تشنه لب را آبى نمى دهد کس
:Gol: گویى ولىّ شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش اى دل مپیچ کان جا
:Gol: سرها بریده بینى , بى جرم و بى جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و مى پسندى
:Gol: جانا روان نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
:Gol: از گوشه اى بُرون آى , اى کوکب هدایت
در جاى دیگر از خورشید ماه شعبان و ظهورش بعد از ماه رمضان سخن مى گوید:
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
:Gol: عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید
:Gol: از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد(4)
مولوی
ايشان از عارفان بزرگ می باشد. اکثر اشعار وی بوی و رنگ عرفانی داشته،‌ در بیان مضامین بلند عرفانی موفق است. البته مولوی از آن دسته صوفیان هستند که مبانی و اندیشه های آنان مطابق معیارها و ارزش های اسلامی است. متأسفانه برخی از انسان ها خود را عارف می دانند و حال آن که با الفبای عرفان آشنایی نداشته، در تفسیر تصوف دچار مشکل شده اند. می توان از آن ها به عنوان مدعیان تصوف یاد نمود؛ از این رو هر گاه به مولوی صوفی گفته می شود، تصوف به معنای مثبت آن است. اگر مقصود از صوفی، معنای اسلامی آن باشد که شاخه ای از عرفان است.(5)
مولوی از عرفا و موحدان ودانشمندان بزرگ جهان اسلام است که اشعار وی را می توان از میراث های گرانسنگ و با ارزش جهان اسلام به حساب آورد. البته در شیعه یا سنی بودن او اختلاف است .
نمی توان قاطعانه در باره شیعه و سنی بودن مولوی قضاوت نمود، زیرا زندگی ایشان ناشناخته می باشد . از سوی دیگر با توجه به شرایط زمان به گونه ای رفتار شده است که گویا هم سنی هستند و هم شیعه. از این رو برخی با دلایل و شواهد اثبات نموده اند که مولوی سنی بود، به دلیل اینکه وی در اشعار متعددی از خلفا یعنی ابوبکر و عمر عثمان و حتی معاویه ستایش کرد . افزون بر آن اساتید و پدر وی سنی بودند. در این میان عده ای وی را شیعه دانسته اند. آنان نیز با دلایل و شواهدی بیان نموده اند که وی گرایش شیعی داشت. زیرا به مدح اهل بیت به ویژه امام علی (ع)پرداخت . به رهبری حضرت تصریح کرد . به دوازده امام شیعیان اشاره کرده آنان را ستایش نموده است .
اگر برخی از خلفا را ستایش کرد، بر اساس تقیه بود. شرایط زمان اقتضا می کرد که وی چنین رویکردی داشته باشد.
حساسیت هایی که امروزه در باره شیعه و سنی بودن افراد مطرح می باشد، در آن عصر مطرح نبود. این طیف شخصیت ها به گونه ای رفتار می نمودند که شیعه و سنی بودن آنان مشخص نباشد، ولی نمی توان از مولوی به عنوان انسان گمراه یاد نمود. وی انسان عارف بود و نسبت به اهل بیت (ع) عشق می ورزید . اگر برخی از منابع از وی به عنوان انسان گمراه یاد کرده اند، نباید اعتنا کرد. جهت آگاهی بیش تر به دید گاه برخی طرفداران سنی و شیعه بودن مولوی پر داخته می شود .
مدعیان سنی گری مولوی گفته اند:مولوی با اینکه از گروه صوفیه بود، در اشعار و آثار خود نشان داد که از فیض ارتباط با اهل بیت (ع) محروم بود. در این زمینه حتی از بعضی اقران صوفی مشرب خود نیز عقب ماند تا آن جا که دشمنان اهل بیت چون معاویه را مشمول الطاف صوفیانه خود قرار داد و برای آن ها انواع کرامت ها تراشید. در حالی که مثلاً سنایی یعنی همان شخصی که مولوی شدیداً به او علاقه مند و اشعــارش مــورد تـوجه وی بود، درمورد معاویه می گوید :
داستان پســـــــــــــر هند مگر نشنیدی
:Gol: که از او و سه کس او به پیمبر چه رسید
شواهد و قرائنی برای سنی بودن مولوی:
الف ـ پدر مولوی، بهاء ولد ـ اولین استاد و مربی او ـ سنی حنفی بود.
ب ـ اساتید دیگر مولوی که عمدتاً در دمشق و حلب یعنی محل تحصیل مولوی سکونت داشتند، سنی بودند.
ج ـ پیر و مراد معشوق مولوی یعنی شمس تبریزی شیعه نبود و ارتباطی با مکتب تشیع نداشت.
د ـ مصادر و منابعی که شرح حال مولوی را نوشتند و نزدیک به عصر وی بودند ، مولوی را فقیه حنفی معرفی کردند و نام او را در طبقات و تراجم حنفی ها آوردند.
هـ ـ مریدان و شاگردان و فرزند محبوب مولوی (سلطان ولد ) نیز سنی و نوعـاً حنفی هستند . سخنـان و اشعار آن ها ( به خصوص سلطان ولد) کاملاً بر این مطلب گواهی می دهد.
تسنن و حنفی بودن ( همچنین تصوف ) میراث خانوادگی مولوی است. تا آن جا پیش رفتند که سلطان ولد در زمان علامه حلّی و شیعه شدن سلطان خدابنده، فرزند خود را روانه سلطانیه می کند تا از این مصیبت به خیال خود یعنی تشیع سلطان و تبعات آن جلوگیری کند.
نمونه ها و نشانه های زیاد دیگری وجود دارد. مبنی بر اینکه مولوی سنی می باشد . مانند مدح وی از عمر و ابوبکر . وی تصریح می کند:
چون ابوبکر آیت توفیق شـــــد
:Gol: با چنان شه صاحب و صدیق شد
چون عمر شیدای آن معشوق شد
:Gol: حق و باطل را چو دل فاروق شد
در جای دیگر مولوی پا را فراتر می گذارد و در مجالس سبعه می گوید: «امیر المؤمنین عمر بن الخطاب آن محتسب شهر شریعت، آن عادل اصل مسند طریقت، آن مردی که چون در ره عدل دست در امضای اقتضای عقل گرفت، ابلیس را زهره آن نبود که در بازار وسوسه خویش دست به طراری و دزد جیب ولی بشکافد، عاشقی بود بر حضرت .» بعد در کمال ناباوری حدیثی سراسر کذب جعل می کند که :«لو لم ابعث لبعثت یا عمر(یعنی رسول فرمود :اگر من به پیامبری مبعوث نمی شدم ، تو مبعوث می شدی)».
ای مخاطب خطاب حسبک...اگر مرا که محمدم به حکم پیغامبری از حجره «لولاک لما خلقت الافلاک »بیرون نفرستادندی، تو را که عمری به حکم عدل اهلیت آن بودی که یا منشور بلغ به میدان رسالت آخر زمانیان فرستادندی. (6)
در مقابل به آساني مي توان از گرایش شیعی مولوی دفاع کرد و مدعی شد که وی شیعه بوده. از جمله دلایل تشیع او این است که اساس تشیع، مبتنی بر اصل امامت یا ولایت یا انسان کامل است. در ادبیات عرفانی معرفت و محبت و تبعیت از مقام و منزلت امام علی(ع) و اهل بیت و اعتقاد به اصل تولی و تبری جایگاه ویژه ای دارد. در عمق اندیشه‌های مولانا در مثنوی معنوی، جنبه‌ای از معرفت، محبت و تبعیت از امام علی و آل‌علی نهفته است که با اساس تشیع به معنا و مفهوم عام، قابل تطبیق است.
در مثنوی مولوی، از سویی به پیروی از ولایت و ضرورت معرفت به امام علی و آل علی تأکید شده است. از سوی دیگر، مولانا بر اهمیت انسان کامل و ضرورت پیروی از مرشد و شیخ و قطب ـ که معادل اصطلاح امام در علم کلام و ولی یا اولی‌الامر در قرآن است ـ تأکید بسیار دارد.
مقام امامت و ولایت و مرشدیت، دارای مراتب متعدد است؛ ولی مطلق، حضرت حق است. پیامبر اسلام و ائمه اطهار از امام علی تا حضرت بقیةالله‌الاعظم، ولی کامل و مصداق بارز انسان کامل در عرفان هستند. از آن جهت که بحث انسان کامل و ولایت از ارکان عرفان به شمار می‌رود و انسان کامل مترادف با اصل امامت در تشیع است؛ پایه عرفان بر مبنای اصل «تشیع حقیقی» است. در جای جای مثنوی مولوی سخن از عشق و محبت علی و آل علی است.
مولانا بنا بر حدیث شریف نبوی «من کنت مولاه فعلی مولاه» ـ که شیعه و سنی، آن را روایت کرده‌اند ـ بارها در مثنوی معنوی، مقام ولایت حضرت علی را مطرح کرده است.
مولانا در آغاز دفتر اول مثنوی معنوی در اولین داستان ـ داستان شاه و کنیزک ـ مسئله پیر ـ حکیم حاذق (ابیات 63ـ65) را طرح می‌کند؛ سپس به لقب حضرت علی، یعنی «مرتضی» اشاره می‌کند و امام را مولای قوم می‌نامد:
«مرحبا یا مجتبی یا مرتضـــــی
:Gol: ان تغب جاءالقضا ضاق الفضا
انت مولی القوم من لا یشتهـی
:Gol: قد ردی کلا لئن لم ینته»
مولانا در داستان دوازدهم در پایان دفتر اول مثنوی، در توصیف صاحب نفس مطمئنه، در ابیات 3721ـ 3991 به تفصیل راجع به حضرت علی به عنوان مصداق ولی سخن می‌گوید. در دفتر ششم مثنوی معنوی، بار دیگر مفاد حدیث نبوی را در باب حضرت علی طرح کرده، در مورد ولایت حضرت می‌گوید:
گفت هرکو را منم مولا و دوست
:Gol: ابن عـــم من علی مولای اوست
به این ترتیب، مثنوی مولوی با اصل ولایت علی(ع) آغاز می‌شود و پایان می‌یابد.
مولانا در آخرین داستان دفتر اول مثنوی معنوی ـ داستان دوازدهم ـ در وصف حضرت علی گوید:
«چون که وقت آید که گیرد جان جنین
:Gol: آفتابــش آن زمـــــان گــردد معــین
این جــنین در جنبــش آیــد ز آفتاب
:Gol: کافتابـــش جـــان همی بخشد شتاب »
وی در ابیات 790ـ 792 عشق به امام حسین را در ادامه عشق به پیامبر(ص) دانسته، هم‌ چنان که عشق به گوش، عشق به گوشواره را در پی دارد.
روز عاشورا نمی دانی که هست
ماتم جانی که از قرنـی به است
پیش مؤمن کی بود این غصه خوار
قدر عشق گوش، عشق گوشوار
پیش مؤمن ماتم آن روح پاک
شهره‌تر باشد ز صد توفان نوح
مولانا در ادامه، روح امام حسین را روح سلطانی؛ یعنی همان روح قدسی و اعلی مرتبه ارواح توصیف می‌کند.
روح سلطانی ز زندانی بجست
جامه درانیم و چون خاییم دست
چون که ایشان خسرو دین بوده‌اند
وقت شادی شد چو بشکستند بند
اساس تشیع که معرفت علی و خاندان رسول باشد، در روح مولوی کاملا رسوخ داشت. همان‌‌گونه که در روح بسیاری از علما و بزرگان اهل سنت و جماعت و حتی ائمه اربعه(رهبران فقهی سنیان) وجود داشت، اما در پرده تعصبات جاهلی و سیاست‌های شوم پوشیده شده است.
هر یک از دفاتر شش‌گانه مثنوی مولوی، شامل دوازده داستان بلند و در مجموع 72 داستان است. تکرار عدد دوازده در شش دفتر مثنوی معنوی، اتفاقی نیست، بلکه اشارتی به دوازده امام است و عدد 72 اشاره به شهدای کربلاست که در سماع مولویه نیز از آنان به نام «شهدای دشت کربلا» یاد می‌شود. در مقبره حضرت مولانا در قونیه نیز نام چهارده معصوم در گرداگرد سقف حک شده است که به وضوح، بیانگر تشیع حضرت مولانا، جلال‌الدین محمد بلخی خراسانی است.
مطالب ارائه‌شده، استقصا و استقرای کامل نیست، بلکه نمونه‌ای از دیدگاه مولانا در بخش‌هایی از مثنوی است، و گرنه در دیوان کبیر و دیگر آثار مولوی، مطالب بسیاری در باب ولایت علی(ع) بیان شده است.

پی نوشت ها:
1.مرتضى مطهرى, عرفان حافظ, ص 32.نشر صدرا ،1367 ش.
2.همان ,ص 47.
3.همان , ص .31
4.همان , ص 31.
5. مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، ج 2، ص 70 - 71. نشر صدرا 1378 ش.
6.مولوي، مجالس سبعه ، ص 50 ، نشر كيهان، 1365، تهران .

رایحهٔ بهشت;533304 نوشت:
اما یه سوال :
قران پاره پاره میشد؟ این رو ایشون گفتن؟
یه 21 سوره حشر:
اگراین قرآن رابرکوهی نازل میکردیم میدیدی که دربرابر آن خاشع میشود و ازخوف خدا میشکافد.اینها مثالهایی است که برای مردم میزنیم شاید در آن بیندیشند.
کوه میشکافه دیگه ،‌ قران که پاره پاره نمیشه!!!!

سلام علیکم و رحمت الله وبرکاته
اشتباه تایپی بود درستش کردم
ومن الله توفیق

[="Arial"][="Black"]من این مطلب رو از یکی از سایت ها دیدم امیدوارم مفید واقع باشه
نمي توان قاطعانه در باره شيعه و سني بودن مولوي قضاوت نمود، زيرا زندگي ايشان ناشناخته مي باشد . از سوي ديگر با توجه به شرايط زمان به گونه اي رفتار شده است که گويا هم سني هستند و هم شيعه. از اين رو برخي با دلايل و شواهد اثبات نموده اند که مولوي سني بود، به دليل اينکه وي در اشعار متعددي از خلفا يعني ابوبکر و عمر عثمان و حتي معاويه ستايش کرد . افزون بر آن اساتيد و پدر وي سني بودند. در اين ميان عده اي وي را شيعه دانسته اند. آنان نيز با دلايل و شواهدي بيان نموده اند که وي گرايش شيعي داشت. زيرا به مدح اهل بيت به ويژه امام علي (ع)پرداخت . به رهبري حضرت تصريح کرد . به دوازده امام شيعيان اشاره کرده آنان را ستايش نموده است .
اگر برخي از خلفا را ستايش کرد، بر اساس تقيه بود. شرايط زمان اقتضا مي کرد که وي چنين رويکردي داشته باشد.
حساسيت هايي که امروزه در باره شيعه و سني بودن افراد مطرح مي باشد، در آن عصر مطرح نبود. اين طيف شخصيت ها به گونه اي رفتار مي نمودند که شيعه و سني بودن آنان مشخص نباشد، ولي نمي توان از مولوي به عنوان انسان گمراه ياد نمود . وي انسان عارف بود و نسبت به اهل بيت (ع) عشق مي ورزيد .اگر برخي از منابع از وي به عنوان انسان گمراه ياد کرده اند، نبايد اعتنا کرد. جهت آگاهي بيش تر به ديد گاه برخي طرفداران سني و شيعه بودن مولوي پر داخته مي شود .
مدعيان سني گري مولوي گفته اند:مولوي با اينکه از گروه صوفيه بود، در اشعار و آثار خود نشان داد که از فيض ارتباط با اهل بيت (ع) محروم بود، در اين زمينه حتي از بعضي اقران صوفي مشرب خود نيز عقب ماند تا آن جا که دشمنان اهل بيت چون معاويه را مشمول الطاف صوفيانه خود قرار داد و براي آن ها انواع کرامت ها تراشيد . در حالي که مثلاً سنايي يعني همان شخصي که مولوي شديداً به او علاقه مند و اشعــارش مــورد تـوجه وي بود، درمورد معاويه مي گويد :
داستان پســـــــــــــر هند مگر نشنيدي
که از او و سه کس او به پيمبر چه رسيد
شواهد و قرائني براي سني بودن مولوي:
الف ـ پدر مولوي، بهاء ولد ـ اولين استاد و مربي او ـ سني حنفي بود.
ب ـ اساتيد ديگر مولوي که عمدتاً در دمشق و حلب يعني محل تحصيل مولوي سکونت داشتند، سني بودند.
ج ـ پير و مراد معشوق مولوي يعني شمس تبريزي شيعه نبود و ارتباطي با مکتب تشيع نداشت.
د ـ مصادر و منابعي که شرح حال مولوي را نوشتند و نزديک به عصر وي بودند ، مولوي را فقيه حنفي معرفي کردند و نام او را در طبقات و تراجم حنفي ها آوردند.
هـ ـ مريدان و شاگردان و فرزند محبوب مولوي (سلطان ولد ) نيز سني و نوعـاً حنفي هستند . سخنـان و اشعار آن ها ( به خصوص سلطان ولد) کاملاً بر اين مطلب گواهي مي دهد.
تسنن و حنفي بودن ( همچنين تصوف ) ميراث خانوادگي مولوي است. تا آن جا پيش رفتند که سلطان ولد در زمان علامه حلّي و شيعه شدن سلطان خدابنده، فرزند خود را روانه سلطانيه مي کند تا از اين مصيبت به خيال خود يعني تشيع سلطان و تبعات آن جلوگيري کند.
نمونه ها و نشانه هاي زياد ديگري وجود دارد. مبني بر اينکه مولوي سني مي باشد . مانند مدح وي از عمر و ابوبکر . وي تصريح مي کند:
چون ابوبکر آيت توفيق شـــــد
با چنان شه صاحب و صديق شد
چون عمر شيداي آن معشوق شد
حق و باطل را چو دل فاروق شد
در جاي ديگر مولوي پا را فراتر مي گذارد و در مجالس سبعه مي گويد: «امير المؤمنين عمر بن الخطاب آن محتسب شهر شريعت ،آن عادل اصل مسند طريقت،آن مردي که چون در ره عدل دست در امضاي اقتضاي عقل گرفت،ابليس را زهره آن نبود که در بازار وسوسه خويش دست به طراري و دزد جيب ولي بشکافد،عاشقي بود بر حضرت .» بعد در کمال ناباوري حديثي سراسر کذب جعل مي کند که :«لو لم ابعث لبعثت يا عمر(يعني رسول فرمود :اگر من به پيامبري مبعوث نمي شدم ، تو مبعوث مي شدي)».
اي مخاطب خطاب حسبک...اگر مرا که محمدم به حکم پيغامبري از حجره «لولاک لما خلقت الافلاک »بيرون نفرستادندي، تو را که عمري به حکم عدل اهليت آن بودي که يا منشور بلغ به ميدان رسالت آخر زمانيان فرستادندي. (مجالس سبعه ،ص 50)
مدعيان شيعه گري مولوي
در مقابل عده اي نيز به شدت از گرايش شيعي مولوي دفاع کرده و مدعي هستند که وي شيعه بود. طرفداران اين مبنا به اثبات اين مطلب پرداخته و ادله مخالفان را نقد نموده اند . از جمله دلايل تشيع او اين است که اساس تشيع، مبتني بر اصل امامت يا ولايت يا انسان کامل است. در ادبيات عرفاني معرفت و محبت و تبعيت از مقام و منزلت امام علي(ع) و اهل بيت و اعتقاد به اصل تولي و تبري جايگاه ويژه اي دارد. در عمق انديشه‌هاي مولانا در مثنوي معنوي، جنبه‌اي از معرفت، محبت و تبعيت از امام علي و آل‌علي نهفته است که با اساس تشيع به معنا و مفهوم عام، قابل تطبيق است.
در مثنوي مولوي، از سويي به پيروي از ولايت و ضرورت معرفت به امام علي و آل علي تأکيد شده است . از سوي ديگر، مولانا بر اهميت انسان کامل و ضرورت پيروي از مرشد و شيخ و قطب ـ که معادل اصطلاح امام در علم کلام و ولي يا اولي‌الامر در قرآن است ـ تأکيد بسيار دارد.
مقام امامت و ولايت و مرشديت، داراي مراتب متعدد است؛ ولي مطلق، حضرت حق است . پيامبر اسلام و ائمه اطهار از امام علي تا حضرت بقيةالله‌الاعظم، ولي کامل و مصداق بارز انسان کامل در عرفان هستند. از آن جهت که بحث انسان کامل و ولايت از ارکان عرفان به شمار مي‌رود و انسان کامل مترادف با اصل امامت در تشيع است؛ پايه عرفان بر مبناي اصل «تشيع حقيقي» است. در جاي جاي مثنوي مولوي سخن از عشق و محبت علي و ال علي است.
مولانا بنا بر حديث شريف نبوي «من کنت مولاه فعلي مولاه» ـ که شيعه و سني، آن را روايت کرده‌اند ـ بارها در مثنوي معنوي، مقام ولايت حضرت علي را مطرح کرده است.
مولانا در آغاز دفتر اول مثنوي معنوي در اولين داستان ـ داستان شاه و کنيزک ـ مسئله پير ـ حکيم حاذق (ابيات 63ـ65) را طرح مي‌کند؛ سپس به لقب حضرت علي، يعني «مرتضي» اشاره مي‌کند و امام را مولاي قوم مي‌نامد:
«مرحبا يا مجتبي يا مرتضـــــي
ان تغب جاءالقضا ضاق الفضا
انت مولي القوم من لا يشتهـي
قد ردي کلا لئن لم ينته»
مولانا در داستان دوازدهم در پايان دفتر اول مثنوي، در توصيف صاحب نفس مطمئنه، در ابيات 3721ـ 3991 به تفصيل راجع به حضرت علي به عنوان مصداق ولي سخن مي‌گويد .در دفتر ششم مثنوي معنوي، بار ديگر مفاد حديث نبوي را در باب حضرت علي طرح کرده ، در مورد ولايت حضرت مي‌گويد:
گفت هرکو را منم مولا و دوست
ابن عـــم من علي مولاي اوست
به اين ترتيب، مثنوي مولوي با اصل ولايت علي(ع) آغاز مي‌شود و پايان مي‌يابد.
مولانا در آخرين داستان دفتر اول مثنوي معنوي ـ داستان دوازدهم ـ در وصف حضرت علي گويد:
«چون که وقت آيد که گيرد جان جنين
آفتابــش آن زمـــــان گــردد معــين
اين جــنين در جنبــش آيــد ز آفتاب
کافتابـــش جـــان همي بخشد شتاب »
وي در ابيات 790ـ 792 عشق به امام حسين را در ادامه عشق به پيامبر(ص) دانسته، هم‌ چنان كه عشق به گوش، عشق به گوشواره را در پي دارد.
روز عاشورا نمي داني كه هست
ماتم جاني كه از قرنـي به است
پيش مؤمن كي بود اين غصه خوار
قدر عشق گوش، عشق گوشوار
پيش مؤمن ماتم آن روح پاك
شهره‌تر باشد ز صد توفان نوح
مولانا در ادامه، روح امام حسين را روح سلطاني؛ يعني همان روح قدسي و اعلي مرتبه ارواح توصيف مي‌كند.
روح سلطاني ز زنداني بجست
جامه درانيم و چون خاييم دست
چون كه ايشان خسرو دين بوده‌اند
وقت شادي شد چو بشكستند بند
به قول مرحوم استاد جلال‌الدين همايي؛ اساس تشيع كه معرفت علي و خاندان رسول باشد، در روح مولوي كاملا رسوخ داشت. همان‌‌گونه كه در روح بسياري از علما و بزرگان اهل سنت و جماعت و حتي ائمه اربعه(رهبران فقهي سنيان) وجود داشت، اما در پرده تعصبات جاهلي و سياست‌هاي شوم پوشيده شده است.
هر يك از دفاتر شش‌گانه مثنوي مولوي، شامل دوازده داستان بلند (Discourse) و در مجموع 72 داستان است. تكرار عدد دوازده در شش دفتر مثنوي معنوي، اتفاقي نيست، بلكه اشارتي به دوازده امام است و عدد 72 اشاره به شهداي كربلاست كه در سماع مولويه نيز از آنان به نام «شهداي دشت كربلا» ياد مي‌شود. در مقبره حضرت مولانا در قونيه نيز نام چهارده معصوم در گرداگرد سقف حك شده است كه به وضوح، بيانگر تشيع حضرت مولانا، جلال‌الدين محمد بلخي خراساني است.
مطالب ارائه‌شده ، استقصا و استقراي كامل نيست، بلكه نمونه‌اي از ديدگاه مولانا در بخش‌هايي از مثنوي است، و گرنه در ديوان كبير و ديگر آثار مولوي، مطالب بسياري در باب ولايت علي(ع) بيان شده است.
[/]

صادق;533419 نوشت:
تصوف یعنى عرفان

سلام علیکم و رحمت الله وبرکاته
تا اون جایی که من میدونم تصوف با عرفان فرق داره؟؟؟؟
نظر شما چیه؟؟؟؟

صادق;533419 نوشت:
سماع مولویه

سلام علیکم و رحمت الله وبرکاته
نظر شما درباره ی سماع چیه؟؟/؟

علامه طباطبائی رحمت الله علیه در مورد بدعت های صوفیه می فرمایند:
صوفيه براى سير و سلوک آداب و رسوم خاصى را که در شريعت وجود نداشت به وجود آوردند و راه‌هاى جديدى را پيوسته به آن افزوده و شرع را کنار گذاشتند. تا اينکه به جايى رسيدند که شريعت را در يک طرف ديگر قرار دادند و کارشان به جايى رسيد که در محرمات غوطه‌ور شدند و و اجبات را ترک کردند و در آخر منتهى به تکدى و استعمال بنگ و افيون شدند که اين حالت، آخرين حالت تصوف است که مقام فنا ناميده مى‌شود(محمدحسين طباطبايي، تفسيرالميزان، ج5، ص 282، قم‌:‌انتشارات موسسه نشر اسلامي، بى‌تا)

سلام علیکم و رحمت الله وبرکاته
این مطلب را من از روی پست های کارشناس اخلاق وعرفان سینا براتون این جا می گذارم
[=microsoft sans serif]حضرت آیه الله العظمی مکارم شیرازی در کتاب پیام امیرالمومنین مطالبی را در رابطه با تصوف مطرح فرموده اند که خوندنش کمک بزرگی به فهم ما در این قضیه میکنه.

داستان صوفى ‏گرى و پيامدهاى آن‏
از هزاران سال قبل در يونان و هندوستان افرادى معتقد بودند با رياضت و سخت گرفتن بر خويشتن در لذّات و مأكول و مشروب و ملبوس، مى ‏توان به كارهاى مهم و خارق العاده ‏اى دست زد و يا به مقامات معنوى رسيد، زيرا ترك لذّات را سبب قوّت و قدرت نفس مى ‏دانستند.
هنگامى كه اسلام گسترش يافت اين افكار از كشورهاى ديگر به محيط اسلام نفوذ كرد و جمعى آن را با زهد اسلامى و پاره‏ اى از تعليمات اسلام آميختند و افكارانحرافى والتقاطى ديگرى را برآن ‏افزودند كه «صوفيگرى» نتيجه نهايى ‏آن بود.
صوفيان را در آغاز از اين جهت صوفى مى ‏گفتند كه لباسهاى خشن پشمينه بر تن مى ‏كردند، هر چند بعضى از صوفيان مدّعى هستند اين واژه از ريشه صفا گرفته شده (صفاى نفس)، در حالى كه اين دو واژه هيچ ارتباطى با هم ندارند؛ يكى اجوف واوى است و ديگرى ناقص واوى، همچنين كسانى كه مى ‏گويند اين واژه از واژه «اصحاب الصفّه» مشتق شده نيز گرفتار همين گونه اشتباهند، زيرا «صفّه» از ريشه «صفف» (يعنى مضاعف) است و صوفى از ريشه «صوف» است، بنابراين ترديد نبايد داشت كه اين واژه به همان معناى پشمينه پوش است.
به هر حال اين گروه پيشوايانى براى خود به نام قطب و پير و مرشد و امثال آن برگزيدند و براى آنها كراماتى قائل شدند و بر اثر اختلافات داخلى و هواپرستى سران، به شعبه‏ هاى بسيار زيادى تقسيم شدند و هر يك براى خود، آداب و رسومى داشتند. آنها با احكام دين كه با نام شريعت مى‏ نامند به عنوان احكامى كه قابل توجيه و تغيير و دگرگونى است نگاه مى ‏كنند و اساس را سير باطنى مى ‏پندارند كه آن را طريقت مى‏ نامند. به همين دليل بسيارى از گناهان را مرتكب مى ‏شوند و به پيروان خود چراغ سبز براى درهم شكستن چارچوبهاى احكام شرعى نشان مى ‏دهند و به تعبير ديگر: شريعت را پوست و طريقت را مغز وحقيقت را «مغز مغز» مى‏ پندارند.
به همين دليل بسيارى از رجال فاسد و مفسد، افراد بى ‏بند و بار را دور خود جمع كردند و مجالس رقص و سماع و استعمال موادّ مخدر فراهم ساختند و از نظر اعتقادى اصرار زيادى بر «وحدت وجود» به معناى «وحدت موجود» دارند و بسيارى از سران آنها گهگاه ادّعاى اتحاد وجودشان را با خدا با صراحت اظهار مى‏ دارند كه اين سخنان نامأنوس را «شطحيّات» مى‏ نامند.
به نظر مى ‏رسد كه اين گروه از قرن دوم هجرى كم كم در ميان مسلمانان ظاهر شدند و ائمه اهل‏بيت عليهم السلام شديداً آنها را سرزنش و توبيخ كردند و مردم را از آنان برحذر داشتند. انكار شديد اميرمؤمنان على عليه السلام بر عمل عاصم بن زياد شايد به همين جهت است كه امام آن را مقدمه‏ اى بر ظهور اين گروه در آينده مى ‏ديد.
در حديثى مى ‏خوانيم كه يكى از اصحاب به امام صادق عليه السلام عرض كرد:
گروهى به نام صوفيّه در زمان ما ظاهر شده ‏اند، درباره آنها چه مى ‏گوييد؟ فرمود:
«إنَّهُمْ أعْدائُنا فَمَنْ مالَ إِلَيْهِمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ يَحْشُرُ مَعَهُمْ وَ سَيَكُونُ أقْوامٌ يَدّعُونَ حُبَّنا وَ يَميلُونَ إِلَيْهِمْ وَ يَتَشَبَّهُونَ بِهِمْ وَ يُلَقّبُونَ أَنْفُسَهُمْ بِلَقَبِهِمْ وَ يُأَوَّلُونَ أقْوالَهُمْ ألافَمَنْ مالَ إِلَيْهِمْ فَلَيْسَ مِنَّا وَ إِنَّا مِنْهُ بَراءُ وَ مَنْ أَنْكَرَهُمْ وَ رَدَّ عَلَيْهِمْ كانَ كَمَنْ جاهَدَ الْكُفَّارَ بَيْنَ يَدَىْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله؛

آنها دشمنان ما هستند هر كس متمايل به آنها شود از آنهاست و با آنها محشور مى ‏شود و در آينده اقوامى مى ‏آيند كه ادّعاى محبّت ما را مى‏ كنند؛ ولى تمايل به آنها دارند و خود را شبيه آنها مى ‏سازند و القاب آنها را بر خود مى ‏نهند و سخنان (نادرست) آنها را توجيه مى‏ كنند. آگاه باشيد هر كس تمايل به آنها پيدا كند از ما نيست و ما از او بيزاريم و هر كس آنها را انكار كند و رد نمايد، مانند كسى است كه در پيش روى پيامبر صلى الله عليه و آله با كفار پيكار كرده باشد».
دو نفر از ياران معروف امام على بن موسى الرضا عليه السلام به نام بزنطى و اسماعيل‏ بن بزيع از آن حضرت چنين نقل كرده ‏اند كه فرمود: «مَنْ ذَكَرَ عِنْدَهُ الصُّوفِيَّةُ وَ لَمْ يُنْكِرْهُمْ بِلِسانِهِ وَ قَلْبِهِ فَلَيْسَ مِنَّا وَ مَنْ أَنْكَرَهُمْ فَكَأَنَّما جاهَدَ الْكُفَّارَ بَيْنَ يَدَىْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله؛

كسى كه نام صوفيه نزد او برده شود و آنها را با زبان و قلبش انكار نكند از ما نيست و كسى كه آنها را انكار كند، مانند كسى است كه با كفّار پيش روى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله جهاد كند».
*******
[=microsoft sans serif]عموم فِرَق صوفيه هم در مسائل عقيدتى و هم در مسائل فقهى و اخلاقى داراى انحرافاتى هستند كه به چند قسمت آن در اينجا اشاره مى ‏كنيم:

1. چون خود را اهل طريقت مى‏پ ندارند طريقتى كه در مسير حقيقت است و احكام شريعت را مقدمه ‏اى براى وصول به طريقت و حقيقت مى‏ شمرند اعتناى چندانى به مسائل شرعى ندارند و در بسيارى از موارد با اعذار و بهانه ‏هايى آنها را كنار مى ‏گذارند.

2. غالباً گرفتار تفسير به رأى در كتاب و سنت‏ اند و به كمك آن خواسته ‏هاى خود را بر كتاب و سنّت تحميل مى ‏كنند و براى ارتكاب بعضى از گناهان به پيروان خود چراغ سبز نشان مى ‏دهند.

3. قطب و مرشد خود را واجب الاطاعه مى ‏شمرند و كرامات دروغين زيادى براى اقطاب خود قائلند كه گاه از معجزات انبيا و امامان نيز فراتر است‏ و به همين دليل گاهى كار پيروان آنها به شرك مى ‏انجامد و قطب و مرشد خود را همچون معبودى مى ‏پرستند.

4. بدعتهاى زيادى در دين به وجود آورده ‏اند و هر فرقه ‏اى از آنها براى خود بدعتى دارد؛ از طرز مجالس ذكر و ورد گرفته تا برنامه ‏هاى ديگر. به همين دليل كمتر در مساجد اسلامى حضور مى ‏يابند و كانون عبادتى به نام «خانقاه» براى خود درست كرده‏ اند تا براى انجام برنامه ‏هاى خود آزاد باشند.

5. بسيارى از آنها معتقد به پلوراليسم هستند و هر مذهبى را راهى به سوى خدا مى ‏پندارند و متاع كفر و دين را بى‏ مشترى نمى ‏دانند.

6. از مهمترين انحرافات آنها، اعتقاد به وحدت وجود به معناى وحدت موجود است كه مجموعه موجودات عالم را يك چيز و خدا را عين آن مى ‏دانند و به همين دليل ب ت‏پرستى را نيز نوعى خداپرستى به حساب مى‏ آورند، مشروط بر اينكه خدا را در همان بت محدود نكنند.

نكته مهمّ ديگرى كه در اينجا توجّه به آن لازم است اين است كه صوفيگرى در ميان پيروان مكتب اهل‏بيت عليهم السلام كم رنگ و ضعيف و در ميان فرق اهل سنّت بسيار گسترده است و گروههاى زيادى از آنها با عقايد مختلف در بلاد اسلامى فعاليت دارند.
********
[=microsoft sans serif]
اصولًا گرايش به صوفيگرى و تمايل عده ‏اى به آن، ريشه‏ هاى تاريخى و اجتماعى مختلفى دارد از جمله:
1. خلفاى بنى ‏عباس براى منحرف ساختن مردم از توجّه به اهل‏بيت عليهم السلام كه آنان را رقباى اصلى خود مى ‏دانستند به صوفيگرى دامن زدند تا زهد و كرامات اهل‏بيت عليهم السلام را به وسيله مدّعيان تصوف كم‏رنگ سازند و چون صوفيه خود را در گرو سير در باطن مى ‏دانند كمتر مزاحم دنياى دنياپرستان مى ‏شوند و در عصرما سياستهاى خودكامه نيز از آنها حمايت مى‏ كنند، زيرا آنها پيروان خود را از دخالت در سياست، منع مى‏ كنند و راه را براى استعمار و استبداد هموار مى ‏سازند.

2. رسيدن به مقامات عرفانى صوفيگرى- به عكس رسيدن به مقامات علمى و فقهى- كار آسانى است. ممكن است يك فرد بى‏ سواد، با چله نشينى (چهل روز رياضت كشيدن) و خواندن اوراد مخصوصى به پندار آنان ناگهان تبديل به يكى از اولياءاللَّه و صاحب مقامات عاليه شود، در حالى كه گاهى چهل سال زحمت براى رسيدن به مقامات عالى علمى كافى نيست.

3. آنان چون به شريعت به صورت ابزارى ساده نگاه مى ‏كنند و عملًا به پيروان خود، اجازه مخالفت با بعضى از احكام شرع را مى ‏دهند بسيارى از افراد آلوده و گنهكار و يا رجال سياسى ستم پيشه به آنها اظهار تمايل مى ‏كنند؛ يعنى هم به ظلم و ستم و گناه خود ادامه مى ‏دهند و هم حس دينى خود را به صورت كاذب اشباع مى ‏نمايند وبه تعبير ديگر تساهل و تسامح آنها در امور دين و ترك هرگونه سخت‏گيرى سبب گرايش افراد خاصى به آنان مى ‏شود.
يكى از بزرگان مى ‏گفت: «در رژيم سابق هنگامى كه مرا بازداشت كردند و نزد رييس ساواك تهران بردند او به من گفت من شنيده ‏ام شما مرد عالم و متديّنى هستيد؛ ولى مطمئناً ديانت من از شما كمتر نيست من درويشم دم از مولا مى ‏زنم و هر چه خواسته ‏ام از مولا گرفته ‏ام؛ ولى با اين حال من مخالفت با شاه را تحمّل نمى ‏كنم و اگر براى دفاع از او يك ميليون نفر را به گلوله ببندم باك ندارم».
آن مرد بزرگ مى ‏گفت: «من فهميدم كه درويشى و صوفيگرى با كشتن يك ميليون نفر بى ‏گناه هم سازگار است».
******

سلام علیکم و رحمت الله وبرکاته استفتاء از مراجع درباره سخنان آقای دینانی در شبکه ۴ و حکم سماع
سوال : اخیرا یکی از اساتید دانشگاه برای موجه جلوه دادن سماع(رقص صوفیانه) با استناد به سخنان برخی از صوفیان و استشهاد به آیه شریفه (و تری الجبال تحسبها جامده و هی تمرّ مرّالسحاب) گفته که همه کوهها و ابرها و عالم در رقص و سماع اند . وی همچنین با بیان اینکه سماع حرکاتی موزون ، ناشی از رقص و تلاطم روح است ، سماع را تایید کرده و به دفاع از آن پرداخته است. با توجه به رواج روز افزون تصوف و عرفانهای کاذب خواهشمندیم بفرمایید آیا از لحاظ اسلام سماع حکم رقص را دارد؟ و حکم آن چگونه است؟ پاسخ مراجع معظم (دام ظلهم) :

مقام معظم رهبری: ترویج عقاید باطل صوفیه حرام است. تقرب به خدای متعال با عبادت های جعلی حاصل نمی‌شود و باید از روش اهلبیت (علیهم السلام) پیروی کرد.
شماره استفتاء : ۲۲۲۷۷۵

آیت الله العظمی سیستانی: موسیقی لهوی حرام است و همینطور غنا که سخن باطل با کیفیت لهوی است حرام می باشد واگر سخن باطل نباشد نیز اشکال دارد , و این روشها بر خلاف طریقه ی صحیحه اتباع اهل بیت (علیهم السلام) است.

آیت الله صافی العظمی گلپایگانی: به هیچ وجه مستند شرعی ندارد باید بدانید افرادی که به اصطلاح عرفا نامیده میشوند اکثریت دارای انحرافات فکری و عقیدتی و روشهای خرافی می باشند و گفتارها و سخنانی دارند که بانصوص قرآن مجید و احادیث شریفه مخالفت دارد. افرادی از این فبیل طریقه متشرعه و ملتزمین به احکام و آداب شریعت را نداشته اند و اگر هم برخی آنها را از عقاید فاسده تبرئه نمایند برای شخص مسلمان آراء و عقایدشان حجت نیست و قدر مسلم این است که این افراد و آرائشان در طول چهارده قرن در محیط مذهب و تشیع هیچگاه مرجع و ملجا نبوده است و در همه ادوار واعصار رهبران عقیدتی شیعه ،افرادی مثل ابن بابویه پدرصدوق وخودصدوق و شیخ مفیدها و شیخ طوسی ها و علامه حلی ها و مجلسی ها و صدها و هزارها علما از این قبیل بوده اند که در ارائه مرزهای بین کفر و اسلام و همواره کلامشان قطعی و قاطع بوده است . اکنون هم راه وصراط مستقیم همان راه آنها است. مع ذلک برای مزید شناسایی به حال این افراد میتوانید به کتابهایی مثل: خیراتیه و فضائح الصوفیه و نقدی بر مثنوی و حدیقة الشیعه و عرفان و تصوف و جستجو در عرفان اسلامی رجوع نمایید. شماره اتوماتیک استفتاء : ۹۰۳۲۷

آیت الله العظمی مکارم شیرازی: در اسلام چیزی به نام سماع نداشته و نداریم و این مطلب ساخته دست برخی از فرقه های منحرف صوفیه است. آن آیات نیز هرگز دلالت بر جواز رقص سماع نمی کند و استدلال و استناد به آن آیات برای جواز این رقص غلط اندر غلط است. جهت اطلاع از عقاید انحرافی صوفیه می توانید به کتاب ما «جلوه حق»رجوع کنید.

آیت الله مظاهری: حرام است و شرکت در این گونه جلسات نیز جایز نیست.

آیت الله نوری همدانی: اینگونه برداشتها از قرآن که منشأ آن هوی و هوس می‌باشد و هیچگونه مستند عقلائی ندارد و تفسیر به رأی است حرام است. شماره استفتاء : ۲۵۶۲

آیت الله سید محمد صادق روحانی: اولا حکم رقص را دارد ثانیا حکم تفسیر قرآن به رای نیز دارد ثالثا جزای رجاء تصوف و عرفان کاذب را دارد. شماره استفتاء : ۵۹۶۵۷

آیت الله محمد عزّالدین حسینی زنجانی: فرق صوفیه و اعمال آنها از نظر فقه شیعه مورد تایید نبوده و سماع نیز جایز نیست.

آیت الله سید محمد شاهرودی: سماع و حرکاتی که معروف به رقص سماع است نیز جائز نیست.

آیت الله موسوی اردبیلی: استناد اینگونه اعمال به آیات قرآن بی اساس و فاقد اعتبار است و انجام آنها شرعیتی ندارد. شماره استفتاء : ۰۰۰۶۰۶۸

آیت الله گرامی: آیا حرکات ابر و کوه رقص است؟ گویا معنای رقص را استاد نفهمیده . رقص طبق روایات معتبر حرام است .والسلام
لینک:http://www.ebnearabi.com/4736/%D8%AA%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%AF-%D9%88-%D8%AA%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%AC-%D8%B1%D9%82%D8%B5-%D8%B5%D9%88%D9%81%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9-%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B7-%D8%A2%D9%82.html

753;533434 نوشت:
سلام علیکم و رحمت الله وبرکاته
تا اون جایی که من میدونم تصوف با عرفان فرق داره؟؟؟؟
نظر شما چیه؟؟؟؟

باسلام وتشکر .
عرفان در اصطلاح عبارت است از:
معرفت قلبي که از طريق کشف و شهود، نه بحث و استدلال، حاصل مي‌شود و آن را علم وجداني هم مي‌خوانند و کسي را که داراي مقام عرفان است عارف گويند. (1)
عرفا براي سالک چهار سفر معتقدند:
1. سفر از خلق به سوي خالق؛
2. سفر در خود خالق؛
3. سفر از خالق به سوي خلق؛ منتها همراه با خالق؛ يعني در حالي که با خداست به سوي خلق باز مي‌گردد.
4. سفر و سير در ميان خلق با حق.
اهداف سالک در سفرهاي چهارگانه به قرار زير است:
سالک در سفر اول، حجاب‌هاي ظلماني و نوراني را از پيش پاي خود برمي‌دارد.
حجاب‌هاي ظلماني مربوط به مقام نفس و حجاب‌هاي نوراني مربوط به مقام قلب و روح است.
عرفا در مورد روان انسان، تعابير مختلفي از قبيل: نفس، قلب، روح، سرّ، خفي و اخفا به کار مي‌برند.
به عقيده آنان، روان تا وقتي اسير شهوات است، (نفس)؛ زماني که محل معارف الهي قرار گرفت، (قلب )؛ وقتي که محبت الهي در آن طلوع كرد، (روح) و وقتي به مرحله شهود رسيد، (سرّ) ناميده مي‌شود. (2)
پس: (سر)، مرحله فناي ذات عارف در خدا است، (خفي)، مرتبه فناي صفات و افعال وي در حق است و (اخفا) مرحله فناي اين دو است. (3)
عرفا مي‌گويند:
سالک در سفر اول، از مقام نفس به قلب و از قلب به روح و از روح به مقصد نهايي عبور مي‌کند.
بنابراين، ميان عارف و مقصد اصلي وي سه مرحله فاصله است؛ نفس، قلب، روح.
با عبور از اين سه مرحله به مقام شهود جمال حق نايل مي‌شود که در اين مرحله ذات و حقيقت خود را در حق فاني مي‌بيند.
اين مرحله را مقام (فناي در ذات ) مي‌نامند و مراحل سه گانه سر، خفي و اخفا را در همين مرتبه از سفر دانند، ليکن بايد اين‌ها را جزء سفر دوم دانست.
گاهي نيز در مقام روح، عقل را به لحاظ تفصيل شهود معقولات در نظر مي‌گيرند که در نتيجه تعداد مقامات به هفت مي‌رسد که عبارت اند از:
مقام نفس، قلب، روح، عقل، سر، خفي و اخفا.
البته اين‌ها را وقتي مقام مي‌دانند که براي سالک به صورت ملکه در آمده باشند و اگر به مرتبه نرسند، مراتب عشق و محبّت خوانده مي‌شوند.
مولوي در مثنوي خويش به همين مراتب اشاره دارد:
هفت شهر عشق را عطار گشت - ما هنوز اندر خم يک کوچه‌ايم
سفر اول سالک وقتي تمام مي‌شود که ذاتش در حق فاني گردد، وجودش حقّاني شده، محو بر وي عارض و شَطَح (بيان امري به صورت رمز که ظاهراً بوي خودپسندي و خلاف شرع از آن استشمام مي شود)، مثل: «انا الحق» گفتن
منصور حلاج (4) از وي صادر مي­شود.
اگر بعد از رسيدن به اين مرحله عنايت حق شامل حالش شود و محوش برطرف گردد و صَحوْ بر او عارض شود، آن گاه به بندگي خود اقرار مي‌کند.
ابويزيد گويد:
بار خدايا! اگر روزي دم از (سبحان ما اعظم شأني ) مي‌زدم، امروز آن را رها مي‌کنم و مي‌گويم: «أشهد أنْ لا إله إلاّ الله و أشهد أنّ محمّداً رسول الله».
محو مرتبه‌اي است که عارف، محو در ذات خدا گردد و واژه (من) از او محو شود، به نحوي که خود را نبيند.
اگر عارف از حالت فنا بيرون بيايد و خود را باقي ببيند، منتها نه به اين معنا که تنزّل کند و در حد اول برسد، بلکه به اين معنا که بقاي بالله پيدا کند، اين حالت و مرتبه را مرتبه (صحو) مي‌نامند.
در سفر دوم که سالک به مقام ولايت رسيد و وجودش حقّاني گشت، اسما و صفات الهي را مي‌شناسد و خود را آراسته به صفات الهي مي‌کند، در اين مقام، ولايتش کامل مي‌گردد و ذات و صفات و افعالش در ذات و صفات و افعال خدا فاني مي‌شود. در اين حال عارف، به وسيله حق مي‌شنود، مي‌بيند و راه مي‌رود.
در سفر سوم که سالک، محوش زايل مي‌گردد، به صحو تام دست مي يابد، به بقاي الله باقي مي‌باشد و در عوالم جبروت، ملکوت و ناسوت سفر مي‌کند و خود را به خلق مي‌رساند.
در سفر چهارم که در ميان خلق است، خلايق و آثار و لوازم آن‌ها را مشاهده مي‌کند، به سود و زيان دنيوي و اخروي آنان آگاه مي‌شود، از رجوع و کيفيت رجوع آنان به سوي حق و نيز عوامل و انگيزه و موانع اين رجوع، مطلع مي‌شود و به آن‌ها خبر مي‌دهد.
در يک کلام در ميان مردم است و به تمشيت امور آن‌ها مي‌پردازد. (5)
البته عرفا براي سير و سلوک مراتب، منازل و مقامات ديگري را نيز سفارش مي‌کنند.
در صورت تمايل مي‌توانيد از کتاب عرفان نظري، تأليف دکتر سيد يحيي يثربي استفاده نماييد.
پيدايش تصوف:
آن طوري که مشخص است در قرن اول هجري از اصطلاح تصوف و عرفان خبري نبوده است.
تصوف:
کلمه تصوف يا به خاطر پشمينه پوشي عارفان و زهد و دوري از لطيف پوشي و يا به خاطر تلاش به جهت کسب صفاي باطن و يا به خاطر صفه نشيني جمعي از اصحاب زاهد و بي سرمايه پيامبر اکرم (ص) در مدينه انتخاب شده است.
نخستين بار اين کلمه درباره "ابوهاشم صوفي" (متوفي 150 هجري) به کار برده شد و برخي آغاز کاربري اين کلمه را از "حسن بصري" مي‏دانند.
تصوف روشي از انديشه و عمل است که باطن آن را عرفان و عبادت و مناجات و زهد و رفق تشکيل مي‏دهد. ظاهرش آداب خاص عبادي و اوراد و اذکار مخصوص هر فرقه است و لباس پوشي و زينت مخصوص و ترک اهتمام به شغل‏هاي دنيوي و شرکت در جلسات مخصوص، نيز ذکرهاي دسته جمعي خانقاه‏ها و تبعيت مطلق و سرسپردگي به مرشد و پير طريقت. اين ويژگي‏ها به صورت جامع مشخصه‏هاي تصوف است؛ گرچه نوع آداب و اذکار و رفتار هر فرقه‏اي از صوفيه با فرقه‏هاي ديگر متفاوت است.
تصوف از قرن دوم هجري در بين مسلمانان آغاز شد که شايد عرفان واقعي اسلام به همراه رهبانيت مسيحي‏گري مشترکا موجب پيدايش صوفيه شدند.
جمعي از صوفيان بزرگ تاريخ اسلام عبارتند از:
ابوهاشم صوفي، سفيان ثوري، حسن بصري، ابراهيم ادهم، فضيل عياض، معروف کرخي، ذوالنون مصري، بايزيد بسطامي، جنيد بغدادي، حسين بن منصور حلاج، ابوالحسن خرقاني، ابوسعيد ابوالخير، بابا طاهر همداني، خواجه عبدالله انصاري، عين القضات همداني، شيخ احمد جامي، عبدالرحمن جامي، شيخ عبدالقادر گيلاني، شيخ نجم الدين کبري، شيخ عطا، شيخ شهاب الدين سهروردي، ملاي رومي، صفي الدين اردبيلي و شاه نعمت الله ولي.

فرقه‏ها:
تصوف در اسلام به صدها فرقه بزرگ و کوچک تقسيم شده که معمولاً هر فرقه بزرگ به چندين فرقه کوچک منشعب شده است؛ ده‏ها فرقه صوفي شيعه داريم و ده‏ها فرفه صوفي سني. معروف‏ترين آن فرقه‏ها عبارتند از:
قادريه، نقشبنديه، چَشتيّه، کبرويّه، نعمت اللهي، کبرويه، نور بخشيّه، حيدريه، ملاقبيّه و بکتاشيّه. که غير از (گروه چهارم و هشتم) بقيه در ايران وجود دارند.
فرق ميان تصوف و عرفان:
به طرفداران عرفان اگر از جنبه اجتماعي نظر شود، متصوفه يا صوفي مي‌گويند و چنانچه از نظر فرهنگي نگريسته شود، عارف اطلاق مي‌شود. (6)
عرفان غالباً اصطلاحي است که مربوط به شناخت مي‏شود، در حالي که تصوف غالباً اشاره به يک جريان اجتماعي دارد که گروهي با اين نام شناخته مي‏شوند و داراي آداب و رسومي بودند و بسياري از آن‏ها داراي سلسله هستند. آنچه عرفان اهل بيت را (که برگرفته از منبع وحي است) از تصوف رسمي(خواه در ايران يا در کشورهاي ديگر اسلامي) جدا مي‏کند، دو چيز است:
در بعضي از اعتقادات خاصي که برخي از عرفا و متصوفه داشتند و آن‏ها را اصل صهو و سکر مي ناميدند، در مسئله‏اي مانند توحيد به حلول و اتحاد اعتقاد داشتند، و يا معتقد بودند که انسان پس از وصول و دست يافتن به مرتبه حقيقت، ضرورتي ندارد که به اعمال ظاهري شرعي بپردازد.
فرق ديگر در روش هايي بود که براي خود در رياضت‏ها تعيين مي‏کردند که بعضي از آن‏ اعمال، خلاف شرع بود و با تعاليم ديني سازگاري نداشت.
البته در ايران زمين، از قديم تصوف و روش‏هاي صوفيانه وجود داشته که همه آن‏ها در اعتقادات و روش‏ها واحد نبودند.
در عرفان آنچه مورد تأييد اسلام است و روش اهل بيت(ع) بوده، آن است که هيچ عملي بر خلاف موازين شريعت
اسلام نباشد. اهل بيت که در بالاترين مرتبه عرفان بوده‏اند، هيچ گاه خود را بي نياز از عبادت و ديگر احکام شرعي
نمي‏دانستند. هر چه بر مراتب آن‏ها افزوده مي‏شد، بندگي و اظهار عبوديت آن‏ها نيز افزايش مي‏يافت.
در واقع در سايه شريعت و احکام دين الهي و عمل به آن‏ها به مراتب عرفان رسيده بودند و بر آن تأکيد داشتند. البته عارفان و صوفياني نيز بودند که همين روش و اعتقاد را داشتند که غالب عرفاي شيعه از اين دست بودند.
درويشان، بخشي از همان صوفياني هستند که امروز در جامعه شيعي، مانند ايران وجود دارند و از جهاتي شبيه آنان هستند.
در واقع بازمانده برخي از فرقه هاي صوفي مانند قادريه و نعمت الهي هستند که باقي ماندند.


پي‌نوشت‌ها:
1. بهاء‌الدين خرمشاهي، دانشنامه قرآن، ج 2، ص 1467، نشر ناهيد، تهران1377 ش.
2. مرتضي مطهري، آشنايي با علوم اسلامي، کتاب عرفان، ص 155، نشر صدرا 1378 ش.
3. سيد يحيي يثربي، عرفان نظري، ص 479، نشر دفتر تبليغات اسلامي، قم 1372 ش.
4. فرهنگ معين، ج 2، حرف (ش ) ص 695ـ 699، نشر امير کبير تهران، 1360 ش.
5. مرتضي مطهري، آشنايي با علوم اسلامي، کتاب عرفان، ص 141و سيد يحيي يثربي، عرفان نظري، ص 477ـ 479.
6. آشنايي با علوم اسلامي، کتاب عرفان، ص 70، نشر پيشين.

753;533293 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين‏
و صلى الله على محمد و اهل بيته الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم‏
سلام علیکم و رحمت الله وبرکاته

حرفها(سخنان معصومین) را اگر گوش دادیدکیف می کنید،علم او را گر یاد دادید کیف می کنید، ولایت را اگر داشته باشید کیف می کنید، برو حرف صاحب ولایت را یاد بگیر برو ببین امیرالمومنین (علیه السلام) چه حرف ها می زندبا خدا چه جور حرف زده عشق بازی چه جور است محبت بازی چه جور است ساخته بازی نکن با حافظ کار درست نمی شه با مثنوی کار درست نمی شه، حافظ چی است!؟ مثنوی چی است!؟ بذار زیرپات برو دعا و یک عالمی پیدا کن برو دعا حضرت سجاد(علیه السلام) را بده به دست یک عالم او بخواند و تو بفهمی عشق بازی چی است بگو محبت بعد بفهم محبت چی است.
%

باسلام

بنده در مورد این قبیل حرفها تو این سایت پست زیاد گذاشتم البته با نام کاربری قبلی ام!
این شخص و بقیه کسانی که این حرفها را بر زبان می رانند نمیدانم چه بنامم؟ جاهل؟ متعصب؟ مستضعف فکری؟

این جماعت مستضعف فکری قرآن کریم را انگار نخوانده اند که در مورد جنات نعیم که مخصوص انبیاء و اولیای الهی است چه آیاتی گفته شده؟!
وقتی میفرماید: وسقاهم ربهم شراباً طهورا خب هر اهل خردی که بدون غرض و آشنا به قرآن باشد می فهمد که یا ایها الساقی حافظ اشاره ای هست به همین آیه که خداوند ساقی است!

این جماعت مستضعف فکری انگار از زیبارویان جنات نعیم مانند حور العین،خیرات حسان،غلمان و... بیخبرند که به حافظ و مولانا که در اشعارشان به این زیبارویان اشاره میکنند اهانت میکنند؟!!! البته همه اشعار حافظ که از چشم و ابرو و.. سخن گفته منظور زیبارویان جنات نعیم نیست بلکه اصطلاحات عرفانی و...هم هست که در کتاب شیخ محمود شبستری تفسیرش آمده مانند زلف،رخ، لب و...

در قرآن کریم بصورتی که برای همه قابل لمس و فهم باشد نعمات بهشتی بیان شده! مثلا همین سقاهم ربهم شرابا طهورا معنیش این نیست که خدا تو یه لیوان شراب میریزه و... بلکه همان است شیخ شبستری گفت:

شرابی خور که جامش روی یار است
پیاله چشم مست باده خوار است

من آدم بهشتیم اما در این سفر
حالی اسیر عشق جوانان مه وشم

در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز
استاده‌ام چو شمع مترسان ز آتشم

شیراز معدن لب لعل است و کان حسن
من جوهری مفلسم ایرا مشوشم

از بس که چشم مست در این شهر دیده‌ام
حقا که می نمی‌خورم اکنون و سرخوشم

شهریست پر کرشمه حوران ز شش جهت
چیزیم نیست ور نه خریدار هر ششم

بخت ار مدد دهد که کشم رخت سوی دوست
گیسوی حور گرد فشاند ز مفرشم

وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ عَلَى سُرُرٍ مَّوْضُونَةٍ مُتَّكِئِينَ عَلَيْهَا مُتَقَابِلِينَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ بِأَكْوَابٍ وَأَبَارِيقَ وَكَأْسٍ مِّن مَّعِينٍ لَا يُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلَا يُنزِفُونَ وَفَاكِهَةٍ مِّمَّا يَتَخَيَّرُونَ وَلَحْمِ طَيْرٍ مِّمَّا يَشْتَهُونَ وَحُورٌ عِينٌ كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ
وَعِنْدَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِينٌ كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَّكْنُونٌ . فِيهِنَّ خَيْرَاتٌ حِسَانٌ

کلام مولانا علی بن ابیطالب علیه السلام در وصف اولیای خدا: آنها ماوراي دنيا را مشاهده کرده گويا از پشت ديوار اين جهان سر برآورده و به جهان برزخيان مي نگرند [1] و اقامت طولاني آنجا را مشاهده مي کنند . و گويا رستاخيز وعده هاي خود را براي آنها عملي ساخته است : آنها اين پرده ها را براي جهانيان کنار زده [2] حتي گويا چيزهائي را مي بينند که ديگران نمي بينند و مطالبي را مي شنوند که ديگران نمي شنوند .

انشاء الله حالا فرق نابینا و بینا را فهمیده باشید!!! کسی بخاطر تالیف یک کتاب علامه نمیشه!

مولانا;533519 نوشت:
انشاء الله حالا فرق نابینا و بینا را فهمیده باشید!!! کسی بخاطر تالیف یک کتاب علامه نمیشه!

سلام علیکم و رحمت الله وبرکاته
اولا علامه امینی (رحمت الله علیه)یه کتاب ننوشته اند
1- تفسیر فاتحة الکتاب

2- شهداء الفضیلة .

3- کامل الزیارة .

4- ادب الزایر لمن یممّ الحایر .

5- سیرتنا و سُنّتنا.

6- تعالیق فی اصول الفقه علی کتاب الرسائل للشیخ الانصاری

7- تعالیق فی الفقه علی کتاب المکاسب للشیخ الانصاری

8- المقاصد العلیّه فی المطالب السنیّة .

9- ریاض الانس .

10- رجال آذربایجان .

11- ثمرات الاسفار .

12- العترة الطاهرة فی الکتاب العزیز - او - الآیات النازلة فی العترة الطاهرة .

13- الغدیر .

ثانیا کتاب شریف الغدیر خودش اندازه هزاران هزار کتاب ارزش دارد_یکی از بهترین کتاب هایی می باشد که از مقام ولایت امام علی علیه السلام دفاع کرده است_

مولانا;533519 نوشت:
بنده در مورد این قبیل حرفها تو این سایت پست زیاد گذاشتم البته با نام کاربری قبلی ام!
این شخص و بقیه کسانی که این حرفها را بر زبان می رانند نمیدانم چه بنامم؟ بیسواد؟ جاهل؟ متعصب؟ مستضعف فکری؟

ثالثا شما فکر می کنید کی هستید؟؟؟!!!!!که بخواهید برای بقیه لقب بگذارید
رابعا من از خودم چیزی نقل نکردم و فقط صوت علامه امینی (رحمت الله علیه )را این جا گذاشتم
تا ازادانه هر کسی نظرش رو بیان کنه

مولانا;533519 نوشت:
انشاء الله

در ضمن ان شا الله به این صورت "انشاءالله "ننویسید
این به معنای این می باشد که ما خدا را به وجود اوردیم
و من الله توفیق
ان شا الله در پناه حق باشید
یا علی

[=&quot]سلام علیکم و رحمت الله وبرکاته
[h=1]14 چهره دینی و محقق حوزه و دانشگاه درباره کتاب «الغدیر» چه می گویند؟[/h] فرهنگ > دین و اندیشه - کتاب «الغدیر» علامه امینی از نگاه مراجع، محققان و نویسندگان حوزه و دانشگاه
علامه شیخ عبدالحسین امینی، شخصیتی است که یک تنه در برابر تحریف کنندگان تاریخ قیام کرد و با قلم توانا و در عین حال منطقی و علمی خود، پرده‌ها را کنار زد و حقایق را از لابلای زوایای تاریک تاریخ، بیرون کشید. بیش از پنجاه سال است که از تدوین کتاب الغدیر می‌گذرد و با اطمینان می‌توان گفت که جامعه محققین اعم از شیعه و سنی با نام الغدیر و با نوشته‌های علمی، عمیق و محققانه علامه امینی آشنا هستند. اما در طول این مدت هنوز کسی نتوانسته برای الغدیر نقد قابل توجهی بنویسد.
علامه امینی در شبانه روز حدود ۱۷ ساعت مطالعه و کار می‌کرد و برای مطالعه کتبی که در دسترس نداشت رنج سفرهای گوناگونی به جان خرید. علامه خود می‌گوید: «من برای نوشتن الغدیر ۱۰ هزار جلد کتاب از «باء» بسم ‌الله تا «تاء» تمّت آن خوانده‌ام و به ۱۰۰هزار جلد کتاب، مراجعات مکرر داشته‌‌ام.»
کتاب الغدیر در ۲۰ جلد به زبان عربی، با نثری شیوا و رسا نگارش یافته که تا کنون ۱۱ جلد آن منتشر شده است. تالیف الغدیر، نه تنها باعث تفرقه بین مسلمانان نشده بلکه علاوه بر علمای شیعه بسیاری از علما و محققان اهل تسنن و حتی برخی از محققان مسیحی نامه ها و یادداشت های بسیاری درباره اهمیت و ارزش کتاب علامه امینی نوشته اند. اظهار نظر برخی از علما و محققان سنی و مسیحی را اینجا بخوانید.
اظهارات مراجع و محققان و متفکران ایرانی درباره کتاب ارزشمند «الغدیر» را در جدول خبرآنلاین می خوانید.
کتاب الغدیر از نگاه مراجع

width: 503

[TD="width: 168"]
نام شخصیت
[/TD]
[TD="width: 406"]
بیانات
[/TD]
[TD="width: 168"]
آیت الله جوادی آملی
[/TD]
[TD="width: 406"] قلم علامه امینی(ره) ازنمونه های بارز قلم الهی است که خداوند در قرآن کریم به آن سوگند یاد کرده است. مرحوم علامه امینی این توفیق را داشت که ولایت را در چهره علی ابن ابیطالب(ع) ترسیم کردند و صاحب این قلم و پرچمدار این بیان، مرضی خداوند است زیرا ایشان از زمره بندگان خاص خدا و صاحب نفس مطمئنه بود.
[/TD]
[TD="width: 168"]
آیت الله العظمی صافی گلپایگانی
[/TD]
[TD="width: 406"] علامه امینی دل باخته و شیفته آستان قدس علوی است. این عالم بزگوار، قهرمان بی بدیل فرهنگ غدیر و مرد ولایت است. کتاب الغدیر ایشان دانشنامه فضائل امیرالمومنین(ع) است. در عصر حاضر، وظیفه همه ما شناساندن مکتب اهل بیت (ع) و معارف علوم آل محمد(ص) است و دعوت به این مکتب، دعوت به اسلام ناب ،انسانیت و مکارم اخلاق است.
[/TD]
[TD="width: 168"]
آیت الله جعفر سبحانی
[/TD]
[TD="width: 406"] به راستی هر زمان انسان کتاب الغدیر را مطالعه می کند، خود را در برابر یک دریای عظیم می بیند که با امواج خود، دیده و دل را به وحشت و اضطراب می اندازد. در عظمت و تاثیر این کتاب همین بس که از طرف بزرگان و اساتید مصر، سوریه، عراق، ایران و لندن، مقالات و تقریظ های فراوانی نوشته شده که قسمتی از آنها در اوایل هر جلد چاپ شده است.
اولین ابتکار وی در این مجموعه این بوده که حدیث غدیر را از روی تواتر به دست آورد، یعنی این حدیث را از دوران پیغمبر(ص) به بعد که صحابه و تابعین و علمای اهل سنت آن را نقل کرده اند، استخراج کند، چون در عقاید خبر واحد حجت نیست آنچه حجت است، خبر متواتر است.
مهمترین اثر الغدیر این بود که بدبینی ها را کم کرد و یک مقدار به اهل فهم اثبات کرد که شیعه برای عقایدش منطق و استدلال دارد. به علاوه تهمت هایی که به شیعه زده می شد، بسیاری از آنها به وسیله این کتاب رفع شد و گروهی از علما را نیز مستبصر کرد.
[/TD]

کتاب الغدیر از نگاه محققان و متفکران

width: 502

[TD="width: 168"]
نام شخصیت
[/TD]
[TD="width: 406"]
بیانات
[/TD]
[TD="width: 168"]
مرحوم استاد مرتضی مطهری
[/TD]
[TD="width: 406"] نقش مثبت الغدیر در وحدت اسلامی، از این نظر است که اولا منطق مستدل شیعه را روشن می کند و ثابت می کند که گرایش مسلمانان به تشیع، برخلاف تبلیغات زهرآگین عده ای، مولود جریان های سیاسی یا ن‍‍ژادی نبوده است.
الغدیر ثابت می کند که پاره ای از اتهامات به شیعه که سبب فاصله گرفتن مسلمانان دیگر از شیعه شده ،به کلی بی اساس و دروغ است و ثالثا شخص شخیص امیرالمومنین علی(ع) را که مظلوم ترین و مجهول القدرترین شخصیت بزرگ اسلامی است و می تواند مقتدای عموم مسلمین واقع شود و همچنین ذریه اطهارش را به جهان اسلام معرفی می کند.
[/TD]
[TD="width: 168"]
مرحوم علامه مرتضی عسکری
[/TD]
[TD="width: 406"] از نظر تحقیق و تتبع ما در مورد غدیر کمبود نداریم، بزرگان زحمت های فراوانی کشیده ‏اند، شما هر چه تلاش و تحقیق کنید نخواهید توانست ‏بیش از آنچه علامه امینی در الغدیر و میرحامد حسین در عبقات و ... انجام داده‏ اند کاری عرضه کنید. ولی آنچه امروزه نیاز است عرضه درست این تحقیقات گران بها به مردم است‏، با زبانی که مردم ما بتوانند آن معارف را بفهمند.
[/TD]
[TD="width: 168"]
مرحوم علامه محمدتقی جعفری،
مفسر نهج البلاغه
[/TD]
[TD="width: 406"] عبدالحسین امینی، یکی از موثرترین گام های بلند را در زدودن گرد و غبار تاریخ از چهره امیدبخش علی بن ابی طالب علیه السلام برداشته است.
[/TD]
[TD="width: 168"]
مرحوم دکتر سیدجعفر شهیدی
[/TD]
[TD="width: 406"] روزی علامه امینی به من گفت که برای تالیف الغدیر 10 هزار جلد کتاب خوانده ام. وقتی می گفت کتابی را خوانده ام، بدرستی خوانده و در ذهن سپرده و از آن یادداشت برداشته بود.
[/TD]
[TD="width: 168"]
استاد محمدرضا حکیمی
[/TD]
[TD="width: 406"] و الحق صاحب الغدیر... کردارها را روشن کرد، اسرار اعمال سلف را باز نمود، تاریخ را دوباره پیش چشم ما گذاشت و به تعبیر شیخ محمد سعید دَحدوح حلبی، از گذشته فیلمی تهیه کرد و به ما نشان داد تا حقایق را نه تنها بدانیم، بلکه ببینیم و این بود روحیه و اخلاص و وسیع نگری مردی که خویشتن را فدای حقیقت بزرگ کرد.
الغدیر را به عنوان کتابی اصلاحی و تفاهمی به جهان تقدیم کرد او به اقتضای بحث علمی رعایت واقع تاریخی پژوهش های خویش را با کمال حریت و قاطعیت دنبال می کرد و برای زنده نگاه داشتن شعله ولای علی در جان ها زبان آتشین خویش را هیچ گاه به کام نمی برد. راست و صریح و قاطع سخن می گفت و مدرک ارائه می کرد و با خلوص و امانت تمام به نقد تاریخ و حدیث می پرداخت.
[/TD]
[TD="width: 168"]
استاد عبدالله فاطمی‌نیا
[/TD]
[TD="width: 406"] بسیاری از منابعی را که علامه امینی در نوشتن الغدیر استفاه کرده،‌ در زمان تدوین و نگارش این اثر ارزشمند به همان صورت خطی موجود بود. این عالم جلیل‌القدر جامعیت، استعداد و مطلب‌یابی خوبی داشت؛ به طوری که از کتاب‌های خطی قدیم بهترین عبارات و پرمحتواترین موضوعات را برداشت می‌کرد.
علامه امینی با نوشتن کتاب الغدیر به مقاماتی رسیده بود که کراماتی از فیض الهی شامل حال او می‌شد. علامه امینی، کتاب الغدیر را در ۲۲ جلد تالیف و تدوین کرده‌اند، اما به علت مفقود شدن ۱۱ جلد آن فقط نیمی از این اثر ارزشمند در دسترس است.
[/TD]
[TD="width: 168"]
حسن رحیم پور ازغدی،
استاد حوزه و دانشگاه
[/TD]
[TD="width: 406"] علامه امینی حق بزرگی بر گردن ما دارد. ایشان غدیر و ولایت حضرت علی (ع) را بر مبنای دلیل، منطق و سند تبیین کرد و شناساند.
این دانشمند بزرگ نشان داد چگونه یک محقق می تواند هزاران جلد کتاب را برای موضوعی که در نظر دارد، مورد مطالعه قرار داده و در این راه مشکلات بسیاری را پشت سر بگذارد. کار علامه امینی نشان می دهد که تحقیق و پژوهش بر پایه مستندات تاریخی، بهترین دفاع از اندیشه شیعی و تشیع است.
[/TD]
[TD="width: 168"]
محمد حسین رجبی،
عضو هیأت علمی دانشگاه
[/TD]
[TD="width: 406"] سه جلد اول کتاب الغدیر علامه امینی(ره) به ذکر نام راویان سنی حدیث غدیر می‌پردازد. وقتی که «شیخ سلیم بشری» دانشمند معرف اهل تسنن و رئیس وقت دانشگاه الاظهر مصر در مناظره مکتوب با «علامه شرف‌الدین» می‌پذیرد که عید غدیر خم مربوط به ولایت امیرالمومنین (ع) است نه بحث محبت و دوستی، معنا ندارد که ما سخن پیامبر را نادیده بگیریم.
[/TD]
[TD="width: 168"]
آیت الله سیدعبدالهادی شیرازی
[/TD]
[TD="width: 406"] کتاب ارزشمند الغدیر نوشته رهبر دینی بی نظیر و مصلح کبیر و معلم اخلاق حجت الاسلام امینی نجفی از عالی ترین چیزهایی است که دانشگاه بزرگ اسلامی و نجف اشرف به آن فخر می کند، چنان که فخر تمام مسلمین است.
اگر مؤلف عالی قدر این کتاب (علامه امینی) در میان ما نبود و نمی دیدیم که او به تنهایی اقدام به این عمل بزرگ نموده، جا داشت که گمان شود این کتاب اثر و تألیف یک جمعیت علمی است که هر کدام به نوشتن قسمتی از آن برخاسته اند.
نویسنده آن در جهان دانش بی نظیر است و کسی به پای او نمی رسد و اگر به این دائرة المعارف الغدیر دست یافتی خود را در ساحل آب جوشانی خواهی یافت که هرگز تمام نمی شود و از آن بر نمی گردی مگر آن که جانت را از معارف الهی و حافظه ات را از تعالیم قدسیه دینی پر خواهی دید.
[/TD]
[TD="width: 168"]
آیت الله دین پرور
رئیس بنیاد نهج البلاغه
[/TD]
[TD="width: 406"] عشق و ارادت به حضرت علی (ع)، سخت کوشی و بهره مندی مداوم از امدادهای غیبی از ویژگی های برجسته علامه امینی(ره) بود. مرحوم علامه امینی برای نگارش کتاب الغدیر، از 1800 کتاب نسخه برداری کرده و بیش از 10 هزارکتاب را مطالعه کرد.
[/TD]
[TD="width: 168"]
حجت الاسلام دکتر بهرام محمدیان
[/TD]
[TD="width: 406"] ما قدر این کتاب های الغدیر را نمی دانیم و باید متوجه باشیم که مخالفین چقدر برای آن ارزش و اعتبار قائل هستند. زمانی که در خانه خدا مشغول طواف بودم و به زبان عربی دعا می خواندم شخص عربی که بعدها معلوم شد مصری و استاد دانشگاه "ام القری" مکه است با من سلام و علیکی کرد و پرسید از کجائی؟ گفتم ایرانی، در شگفت شد چون قرائت دعا به زبان عربی آنهم از یک شیعی ایرانی برایش غیر منتظره بود. بالاخره گرم صحبت شدیم و وقتی اعتمادش نسبت به من زیاد شد اظهار کرد که کتاب های الغدیر انصافا بسیار ممتاز و با پشتوانه علمی و تحقیقاتی تنظیم گردیده و علمای اهل سنت را در مقابل آن به چالش کشانده است .
به گفته او حدود یکصد محقق و استاد دانشگاه "ام القری" مکه ماموریت پیدا کرده اند که بر رد این کتاب های الغدیر کتاب بنویسند و تا کنون در انجام اینکار عاجز مانده اند. آنها هزینه زیاد می کنند اما نتیجه ای برایشان حاصل نشده است .
[/TD]


/6262

[=&quot]لینک:http://khabaronline.ir/detail/318857/culture/religion

[h=1]سلام علیکم و رحمت الله وبرکاته
کتاب «الغدیر» از نگاه محققان سنی و مسیحی/ عامل دوستی میان شیعه و سنی[/h] فرهنگ > دین و اندیشه - کتاب «الغدیر» نوشته علامه امینی از نگاه محققان و نویسندگان غیر ایرانی شیعه، سنی و مسیحی
علامه شیخ عبدالحسین امینی،40 سال از عمر شریف خود را صرف تهیه اسناد و مدارکی کرد که مبنای نگارش کتاب بزرگ «الغدیر» شد.
این کتاب، در شرایطی که جهان اسلام با سیل تفکرات تفرقه افکنانه استعمار برای ایجاد درگیری میان مسلمانان روبه رو بود، توانست حقیقت شیعه را به سایر مسلمانان ارائه کند. علامه امینی در این کتاب ارزشمند، سند روایی غدیر را با استفاده از منابع اهل سنت، از 110 صحابه پیامبر اکرم(ص) و 84 نفر از تابعین، نقل کرده و 360 راوی حدیث غدیر از اهل سنت را، از قرن دوم تا قرن چهاردهم هجری قمری معرفی کرده است.
کار بزرگ علامه، برای علمای جهان اسلام چنان تحسین بر انگیز بود، که تعداد بسیاری نامه برای علامه ارسال شد، ده ها شرح و حاشیه بر این کتاب نوشته شد و علما و نویسندگان بسیاری از اهل سنت به تمجید آن پرداختند.
اظهاراتمحققان و نویسندگان غیر ایرانی شیعه، سنی و مسیحی درباره کتاب ارزشمند «الغدیر» را در جدول خبرآنلاین می خوانید.

width: 490

[TD="width: 140"]
نام شخصیت
[/TD]
[TD="width: 472"]
اظهارات
[/TD]
[TD="width: 140"]
علامه سید شرف الدین، از علمای بزرگ شیعه لبنان
[/TD]
[TD="width: 472"] گفتار ما در مقام قدردانی از ادای حق بزرگی که علامه امینی بر گردن مسلمانان پیدا کرده عاجز است. کتاب الغدیر از حد ستایش بالاتر است. این کتاب مثل و مانندی ندارد. همین قدر می گویم که امت اسلامی او را از پهلوانان نادری که در عرصه علم و جهاد به وجود آمده اند می داند.
[/TD]
[TD="width: 140"]
محمدعبدالغنی، محقق معروف مصری
[/TD]
[TD="width: 472"] دانشمند بزرگوار «امینی» از زلال محبت امام علی علیه السلام و پیروان او سیراب گشته و این امر او را بر آن داشته که برای به دست آوردن وسیله قرب به پیشگاه خاندان بزرگ علوی، از بذل عزیزترین نیروهای روحی و جسمی خود دریغ نکند و از فروغ دانش و بینش خود تا آن جا استفاده کرده که به ندای کیش و مذهب خود پاسخ دهد و وظیفه نهایی خود را با نوشتن کتاب الغدیر ایفا کند.
او دانشمندی است که نتیجه علم و بینش خود را در راه دوستی بی پایان به علی علیه السلام و شیعیان او به کار برده است.
از خداوند مسئلت می کنم که برکه آب زلال او را (غدیر در عربی به معنای گودال آب است) سبب صلح و صفا میان دو برادر شیعه و سنی قرار دهد که دست به دست هم دهند و بنای امت اسلامی را بسازند.
[/TD]
[TD="width: 140"]
دکتر محمد غلاّب، فیلسوف معروف مصری
[/TD]
[TD="width: 472"] ما یقین داریم که جوانان امروز دنیای اسلام از این ثمره های خوشگوار بهره خواهند برد، به ویژه که بیشتر نوشته های این روزگار، سبک وزن و بی ارزش است و حرکت علمی و ادبی اکنون به صورت تجارت صرف درآمده است. کتاب الغدیر وقتی مناسب به دستم رسید که سرگرم تحقیق و تألیف در بخش هایی چند از مسائل اسلامی هستم. از این رو برای من بسیار اهمیت دارد که اصول اساسی و آرای درست شیعه اثناعشری، در برابرم، روشن و مستند قرار داشته باشد تا دیگربار، در برابر این فرقه جلیل چونان دکتر طه حسین، احمد امین مصری و دیگر نویسندگان تازه کار شتابزده، دچار لغزش نشویم.
[/TD]
[TD="width: 140"]
عادل غضبان، مدیر مجله الکتاب قاهره
[/TD]
[TD="width: 472"] مولف الغدیر کتاب خویش را از بحث هایی دامنه دار درباره مسائل بسیاری از شریعت و تاریخ آکنده است؛ بحث هایی که نظرگاه شیعه را روشن می کند و بر اهل سنت واجب است آن را به درستی بشناسند. بنابراین باید به منابع و کتبی مراجعه کنند که تحریف نشده؛ زیرا همین شناخت درست نظرگاه های مختلف است که می تواند شکاف میان مسلمین را از میان بردارد تا ملت های مسلمان توانمند گردند و صف های آنان یکی شود.
[/TD]
[TD="width: 140"]
دکتر عبدالرحمان کیالی، از نویسندگان حلب
[/TD]
[TD="width: 472"] کتاب الغدیر با دربرداشتن سنت پیغمبر(ص) و تاریخ و علم و ادب و اخلاق و حقایق و اقوال، مسأله خلافت را کاملا روشن کرده است. بنابراین بر هر مسلمانی لازم است که مطالب این کتاب را در صفحات دل خود ثبت کند و بداند که مورخان در رساندن حقیقت چقدر کوتاهی کردند و از بیان حقیقت فاصله گرفتند. ما امید داریم در آینده در پرتو روشنایی الغدیر گام برداریم تا رشد و عزت و قوت اسلامی خود را باز یابیم.
[/TD]
[TD="width: 140"]
یوسف اسعد داغر بیروتی، محقق برجسته مسیحی
[/TD]
[TD="width: 472"] به خدا سوگند، اگر برای شیعه در قرن چهاردهم قمری جز امینی بزرگ و الغدیرش و مرحوم سیدمحسن امین و اعیان الشیعه اش و علامه کبیر شیخ آقا بزرگ و الذریعه اش نبود، در نظر خردمندان، همین مردان دین برای خدمت به علم و اجتماع و هدایت افکار کافی بودند.
[/TD]
[TD="width: 140"]
عبدالفتاح عبدالمقصود، نویسنده مصری
[/TD]
[TD="width: 472"] امینی آن غواص و شناوری است که موکل و مکفل شده به پرده برداشتن گوهرهای گران قدر از دریا. امینی جهانی است وسیع که در آن هوش و حافظه خوانندگان کتابش گم می شود. جهان بدون علی علیه السلام بازار گم راهی است و انسانیت بی وجود او کانون جاهلیت و نادانی است.
علامه امینی با پشتکار عجیب و زحمات توان فرسا در نگارش کتاب الغدیر حقایقی را که مرور زمان آنها را از دیدگان ربوده بود، به جهان علم و دانش، بازگردانید.
[/TD]
[TD="width: 140"]
شیخ محمد دحدوح، از علمای حلب
[/TD]
[TD="width: 472"] الغدیر اموری را پابرجا و استوار ساخت و اوهامی را برطرف نمود و حقایقی را ثابت کرد و چیزهایی را مدلل نمود که ما به آنها وقوفی نداشتیم و نمی دانستیم و سخنان و مطالبی را ابطال کرد که قرن ها بر مبنای آن مطالب نکوهش ها می شد و ما چنین می پنداشتیم که آن مطالب مطابق واقع است و نمی دانستیم در کجا آمده است.
[/TD]

/6262
لینک:http://www.khabaronline.ir/detail/318736/culture/religion

[=&quot]سلام علیکم و رحمت الله وبرکاته
[h=2]رابطه علامه امینی و امام خمینی[/h] علامه امینی، همواره نهضت امام خمینی را تأیید و همراهی می‌کرد. جمله‌ی «الخمینی ذخیرة الله للشیعة»؛ خمینی ذخیره‌ی الهی برای شیعه است را پس از قیام پانزده خرداد گفت. محمد رضا حکیمی در حماسه‌ی غدیر می‌نویسد:
« و من نظریه‌ی ذخیرة الله للشیعة وی را که در تیرماه ۱۳۴۲ در اخلومد اظهار کرده بود، در «آوای روزها» آوردم. اجمالاً او هم معتقد به تأیید «روح خدا» بود. اخیراً نیز در تهران، چند روز پیش از آن‌که به بیمارستان منتقل شود، شبی، بیش از یک ساعت، تأیید کرد و سخن از تأییداتی به میان آورد که کرده بود و از این که در این اواخر، به تأیدی جدی برنخاسته بود، اظهار تأسف عمیق می‌کرد.»[حماسه‌ی غدیر، ص ۲۸۹]
وی در تبعید امام به ترکیه تلگراف‌های بسیاری را به مراجع بین‌المللی می‌فرستند و آن‌ها را به حمایت از امام فرامی‌خواند.
«در موقع خروج امام خمینی از ایران، مرحوم آیت الله علامه امینی مبلغ ۱۱۰ هزار تومان خرج تلگراف کرد و مراجع بین المللی را به پشتیبانی از امام خمینی دعوت کرد» [رسول جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ص ۶۵۳]
حجت الاسلام رحیمیان درباره‌ی ارتباط علامه امینی و امام خمینی در خاطرات خود می‌نویسد:
« منزل و کتاب‌خانه‌ی بزرگ علامه امینی در نجف، نزدیک خانه‌ی حضرت امام –به طرف مسجد شیخ انصاری- بود. کتاب‌خانه‌ی ایشان به نام «مکتبة الامام الامیرالمؤمنین» از یزرگ‌ترین و معتبرترین کتاب‌خانه‌ی عمومی حوزه‌ی علمیه‌ی نجف بود و حقیر، بسیاری از اوقات، مطالعاتم را در آن‌جا انجام می‌دادم. احساس این‌جانب این بود که رابطه‌ی خاصی بین امام و علامه امینی وجود دارد. اما این رابطه زیاد محسوس و آشکار نبود.
یک‌بار که متوجه حرکت امام برای رفتن به منزل علامه امینی شدیم و با علاقه تا در خانه‌ی ایشان، هم‌راه امام رفتیم، امام با ورود به خانه‌ی علامه امینی در را از پشت سرشان بستند. علامه امینی قبل از تبعید امام به نجف در قم نیز با امام ارتباط داشت. آقای جعفری گیلانی برایم نقل می‌کرد که در اوایل سال ۱۳۴۲ با مرحوم شهید حیدری در منزل امام –واقع در یخچال قاضی- شاهد جلسه‌ای بوده‌اند که علامه امینی به هم‌راه مرحوم شیخ عباس‌علی اسلامی و چند نفر دیگر از علما و وعاظ تهران در محضر امام بودند.
در این جلسه بعد از صحبت‌های آقای اسلامی، حضرت امام بر ضرورت تشکیل جلسات علما و عدم تعهد به ساواک، تکیه روی حادثه‌ی فیضیه، حفظ وحدت و … تأکید کردند و فرمودند: در روز عاشورا هم خودم با مردم صحبت خواهم کرد …درباره‌ی تعهد به ساواک، برای صحبت نکردن درباره‌ی شاه و آمریکا و این که اسلام در خطر است فرمودند: هر کس این تعهد را به ساواک بدهد، از ما نیست. آقای اسلامی به علامه امینی که با همه‌ی وجود به سخنان امام گوش سپرده بود، گفت : شما هم مطلبی بفرمائید. علامه امینی فرمود: جایی که فرمانده‌ی کل قوا باشد، به سربازان و پاسبان‌های سرچهارراه نوبت نمی‌رسد. حضرت امام فرمود: شما زبان اسلام و مدافع ولایت هستید، بفرمائید. علامه امینی با توجه به خواست امام، مشغول صحبت شد و ضمن بیان مطلبی گفت: آیت عظمای ما ایشان –امام- هستند… »[حدیث رویش، ص ۲۲۸-۲۳۰]
برگرفته از مقدمه‎ کتاب آداب کوی جانان، انتشارات مشعر
لینک:http://rovatehadis.com/8689

[=&quot]

سلام علیکم و رحمت الله وبرکاته
همفر می نویسد:
آنچه وزارت مستعمرات انگلیس به هنگام اعزام به شرق به من توصیه نمود عبارت بوده از:
• گسترش همه جانبه مراکز درویش پروری همانند خاناقاه‌ها و تکثیر و انتشار رساله ها و کتابهایی که مردم عوام را به روی گرداندن از دنیا و مافیها، گوشه گیری و مردم گریزی سوق می دهد؛ مانند کتاب احیاء العلوم غزالی، مثنوی مولوی، و کتابهای محی الدین عربی.
دستهاي ناپيدا- خاطرات مستر همفر صفحه 64 نشر گلستان کوثر

باسلام وتشکر از همه شما که در این بحث چالش بر انگیز اظهار نظر نمودید .
تذکر چند نکته لازم است :
1_ اگر مجددا در فراز های سخنان علامه بزرگوار امینی دقت نماید معلوم خواهد شد که شان نزول آن گفته های ایشان شرایط خاص بوده ومخاطب افراد ی است که در باب محبت به عارفان چون مولوی وحافظ افراط وآنها را به ائمه مقایسه می کرده اند .خوب در این صورت دفاع از حریم قدسی اهلبیت لازم است .

2_ حافظ خودش را گدا یی در خانه قران وعترت می داند زیرا می گوید :
_ بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود
این همه قول وغزل تعبیه در منقارش
_ حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدیق
بدرقه رهت شود همت شحنه ی نجف
_صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همه از دولت قران کردم
_ در آن غوغا که کس کس را نپرسد
من از پیر مغان منت پذبرم ( شفاعت امیر مومنان در قیامت )


****

ویا مولوی عرض ادب واخلاصش در پیشگاه صاحب ولایت چنین است :
_ ای علی که جمله عقل ودیده ای
شمه ی وا گو از آن چه دیده ای
تو ترازوی احد خو بوده ای
بل زبانه هر ترازو بوده ای

3_ از این گشته این بزرگان (علامه امینی و حافظ ومولوی .... ) مثل گل هستند که هر کدام جلوه وعطر خاص خود را دارند نباید با رد وتایید افراطی خود را از ره آورد معرفتی آنها محروم نمود
هر کدام در جای خود به معارف قران وعترت خدمت های غیر قابل انکار نموده اند . سعی همه مشکور است .

Hadi99g;534760 نوشت:
حافظ گله؟ با اون مي و ميخانه و ساقي و «مغبچه‌ي باده فروش» و «نازنين پسر» و «شيرين پسر» و «بگشا بند قبا» و «خطّ يار» و «عارض خوبان» و «ديده‌ي معشوقه باز» ووو

نظرتان راجع به این ایه چیست !

وَیطُوفُ عَلَیهِمْ غِلْمَانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ
و برای [خدمت] آنان پسرانی است که بر گردشان همی‏گردند انگاری آنها مرواریدی‏اند که [در صدف] نهفته است

«الطور/24»

Hadi99g;534760 نوشت:
من نمي‌خواستم توي اين تاپيک شرکت کنم ولي ديگه کارد به استخوان رسيد، «نوبت چو به جان رسيد بگشادم راز»

مولوي گل است؟! اين سنّي جاهل با اون اشعار مزخرفش؟!

حافظ گله؟ با اون مي و ميخانه و ساقي و «مغبچه‌ي باده فروش» و «نازنين پسر» و «شيرين پسر» و «بگشا بند قبا» و «خطّ يار» و «عارض خوبان» و «ديده‌ي معشوقه باز» ووو

بسمه تعالی برادران گرامی سلام علیکم دوست عزیز بسیار کار خوبی کردین که در این تاپیک شرکت کردید اما بهتر بود با آرامش و تدبر در موضوع و جملات دوستان مطلب نقل میکردید اولا کارشناس بحث تا حدودی درباره تشیع مولوی صحبت کردند و دوست گرامی آقای مولانا(اگر نام کاربری شان را اشتباه نقل نکرده باشم) هم به گمانم در همین سایت مطالب کافی و خوبی را درباره تشیع مولوی بیان کردند اما اینکه شما مولوی را جاهل نامیدید اولا ایشان چه شیعه باشند چه سنی بدون شک از علمای اسلام هستند و این مطلب در تمام تواریخ مربوط آمده است ثانیا شما اگر مثنوی را مطالعه کنید و کامنت قبلی بنده را خوانده بودید متوجه میشدید که کسی که به گفته علمای بزرگی چون حاج ملا هادی سبزواری و علامه جعفری و... بیش از 2000 آیه قرآن در مثنوی یا به عبارت آمده یا تفسیر شده و آن آقایان مثنوی را تفسیر قرآن مولانا میدانند و همچنین بیش از 500 روایت در این کتاب آمده و شرح شده است (البته این تفاسیر از مولوی در بعضی از آیات دارای ایرادات و اشکالاتی هم است که مرحوم علامه جعفری در تفسیر 15 جلدی خود بر مثنوی آنها را بیان کرده اند)حال چگونه این شخص جاهل و اشعارش مزخرف است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!ثالثا علما و عرفای بزرگ شیعه ایشان را شخصی عالم و عارف و حتی شیعه میدانند (که نام این افراد عبارتند از :شیخ بهایی (که شعر او درباره مولوی معروف است)-ملاصدرا-حاج ملا هادی سبزواری-آیت الله سید علی قاضی(استاد عرفان علامه طباطبایی و آیت الله بهجت)-سید هاشم حداد(شاگرد آقای قاضی)-امام خمینی-آیت الله العظمی حائری(پسر موسس حوزه علمیه قم)-علامه محمد حسین طهرانی-علامه جعفری-علامه حسن زاده آملی-آیت الله جوادی آملی و... اما مطلب شما درباره حافظ جای تعجب و تاسف است که شما حتی در این حد اندک درباره حافظ شناخت ندارید که این مطالب که گفتید به آن معنایی نیست که شما فکر میکنید و شما بهتر است مقداری مطالعه کنید و سپس به بیان مطلب بپردازید با تشکر و السلام علی عباد الله الصالحین

Hadi99g;534760 نوشت:
من نمي‌خواستم توي اين تاپيک شرکت کنم ولي ديگه کارد به استخوان رسيد، «نوبت چو به جان رسيد بگشادم راز»

مولوي گل است؟! اين سنّي جاهل با اون اشعار مزخرفش؟!

حافظ گله؟ با اون مي و ميخانه و ساقي و «مغبچه‌ي باده فروش» و «نازنين پسر» و «شيرين پسر» و «بگشا بند قبا» و «خطّ يار» و «عارض خوبان» و «ديده‌ي معشوقه باز» ووو


باسلام وتقدیر از شما .:Gol::Gol:
اولا _ هر کلامی باید آغازش سلام
چون که حق داده به قران این پیام .
شما که که بحمدالله ولایت مداری هستید هیچ گاه نباید بدون سلام کلامی آغاز نماید .
ثانیا _ سرعت تان خیلی زیاد است . مسولان همواره توصیه می کند که باید با سرعت مطئمنه حرکت نمود .
ثالثا _ امروز اخر ماه شعبان ودر استان ه حلول ماه ضیافت الهی قرار داریم که حفظ زبان وقلم جزء اداب روزه داری است پس مواظب باشید که منجر به غیبت نشود آنهم غیبت کسانی که سال ها ست از دنیا رفته اند .
رابعا _ چرا اشعار فوق را نادیده انگاشته و به بیت های دیگر بذل عنایت نمودید ؟؟؟!!!!!
گرچه همه آن کلمات معنای قدسی دارد که مجال تفصیل نیست .
خامسا _ حافظ از معتقد ان است گرامی دارش
زان که بخشایش روح مکرم با اوست
از این گذشته این سخن جناب حافظ را هیچ گاه فراموش منما :
کمال سر محبت ببین نه نقص گناه
که هر کی بی هنر افتد نظر به عیب کند .
ویا به گفته جناب سعدی دقت کن :
بزرگش نخوانند اهل خرد
که نام بزرگان به زشتی برد .

ما علینا الا بلاغ مبین .

[=Times New Roman]باسلام وتبریک فرارسدن ماه پر برکت وسراسر نور رمضان !!
به مناسبت این ماه نورانی انشاء الله در نظر است دو بسته تحت عنوان :
بسته ماه ضیافت .
:Hedye: :Hedye:
به همه مهمانان عزیز این سایت به خصوص کاربران گرامی که در ایام ماه رمضان بشترین تلاش خود را مبذول خواهند نمود تا کامل ترین شناخت ومعرفت را نسبت به این ماه بدست آورده وبرای شناختن وشناساندن این آموزه متعالی و راه کار بی بدیل در فرایند بندگی وخود سازی تلاش خواهند کرد .
بسته اول برای نیمه اول ماه است که از امروز آغاز می شود .
بسته دوم برای نیمه دوم ماه است که به وقتش اعلام خواهد شد .

بسته اول تحت عنوان :
:Hedye:
گفتگوی دلبرانه با ماه رمضان
.
تنظیم شده که در آن از زمزم زلال صحیفه کامله سجادیه جرعه های می نوشیم ومی نوشانیم .

جرعه آشنایی : :Hedye:

صحیفه کامله سجادیه در واقع جلوه و مظهر صفحه دل انسان کامل است که به صورت دعا و گفتگوی دل انگیز محب با محبوب تجلی کرده و زیباترین آموزه های الهی را برای سالکان کوی دوست و خلوت گزیده‌گان محفل انس آموخته است، که از آن میان گفتگوی دوستانه و دلبرانه با ماه رمضان و درباره آن ماه نورانی است.
اُسوه ی عارفان و پیشوای سالکان حضرت امام زین العابدین(علیه السلام) هم به هنگام رؤیت هلال و سرآغاز ضیافت الهی، با ماه رمضان مشتاقانه سخن گفته و از آثار و برکات آن یاد کرده و هم در لحظات فراق آن ماه منیر مُشفقانه با آن گفتگو ،و ترنم وداع را زمزمه کرده است.
گرچه در هر دو فراز «رؤیت هلال و تودیع جمال» ماه رمضان ، معارف بسیاری بیان شده، ولی به تناسب فضای مجازی ، تنها جرعه ای از زمزم زلال آن در چند قدح تقدیم می‌شود:

:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
:Hedye:


اسلام قرآنی;534772 نوشت:

بسمه تعالی برادران گرامی سلام علیکم دوست عزیز بسیار کار خوبی کردین که در این تاپیک شرکت کردید اما بهتر بود با آرامش و تدبر در موضوع و جملات دوستان مطلب نقل میکردید اولا کارشناس بحث تا حدودی درباره تشیع مولوی صحبت کردند و دوست گرامی آقای مولانا(اگر نام کاربری شان را اشتباه نقل نکرده باشم) هم به گمانم در همین سایت مطالب کافی و خوبی را درباره تشیع مولوی بیان کردند اما اینکه شما مولوی را جاهل نامیدید اولا ایشان چه شیعه باشند چه سنی بدون شک از علمای اسلام هستند و این مطلب در تمام تواریخ مربوط آمده است ثانیا شما اگر مثنوی را مطالعه کنید و کامنت قبلی بنده را خوانده بودید متوجه میشدید که کسی که به گفته علمای بزرگی چون حاج ملا هادی سبزواری و علامه جعفری و... بیش از 2000 آیه قرآن در مثنوی یا به عبارت آمده یا تفسیر شده و آن آقایان مثنوی را تفسیر قرآن مولانا میدانند و همچنین بیش از 500 روایت در این کتاب آمده و شرح شده است (البته این تفاسیر از مولوی در بعضی از آیات دارای ایرادات و اشکالاتی هم است که مرحوم علامه جعفری در تفسیر 15 جلدی خود بر مثنوی آنها را بیان کرده اند)حال چگونه این شخص جاهل و اشعارش مزخرف است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!ثالثا علما و عرفای بزرگ شیعه ایشان را شخصی عالم و عارف و حتی شیعه میدانند (که نام این افراد عبارتند از :شیخ بهایی (که شعر او درباره مولوی معروف است)-ملاصدرا-حاج ملا هادی سبزواری-آیت الله سید علی قاضی(استاد عرفان علامه طباطبایی و آیت الله بهجت)-سید هاشم حداد(شاگرد آقای قاضی)-امام خمینی-آیت الله العظمی حائری(پسر موسس حوزه علمیه قم)-علامه محمد حسین طهرانی-علامه جعفری-علامه حسن زاده آملی-آیت الله جوادی آملی و... اما مطلب شما درباره حافظ جای تعجب و تاسف است که شما حتی در این حد اندک درباره حافظ شناخت ندارید که این مطالب که گفتید به آن معنایی نیست که شما فکر میکنید و شما بهتر است مقداری مطالعه کنید و سپس به بیان مطلب بپردازید با تشکر و السلام علی عباد الله الصالحین


باسلام وتقدیر از شما .
بنده نیز این پاسخ خدمت ایشان گسیل داشتم :

باسلام وتقدیر از شما .:Gol::Gol:
اولا _ هر کلامی باید آغازش سلام
چون که حق داده به قران این پیام .
شما که که بحمدالله ولایت مداری هستید هیچ گاه نباید بدون سلام کلامی آغاز نماید .
ثانیا _ سرعت تان خیلی زیاد است . مسولان همواره توصیه می کند که باید با سرعت مطئمنه حرکت نمود .
ثالثا _ امروز اخر ماه شعبان ودر استان ه حلول ماه ضیافت الهی قرار داریم که حفظ زبان وقلم جزء اداب روزه داری است پس مواظب باشید که منجر به غیبت نشود آنهم غیبت کسانی که سال ها ست از دنیا رفته اند .
رابعا _ چرا اشعار فوق را نادیده انگاشته و به بیت های دیگر بذل عنایت نمودید ؟؟؟!!!!!
گرچه همه آن کلمات معنای قدسی دارد که مجال تفصیل نیست .
خامسا _ حافظ از معتقد ان است گرامی دارش
زان که بخشایش روح مکرم با اوست
از این گذشته این سخن جناب حافظ را هیچ گاه فراموش منما :
کمال سر محبت ببین نه نقص گناه
که هر کی بی هنر افتد نظر به عیب کند .
ویا به گفته جناب سعدی دقت کن :
بزرگش نخوانند اهل خرد
که نام بزرگان به زشتی برد .

ما علینا الا بلاغ مبین .

سلام

برادران ولایت مدار و فانی در مقام ولایت (!) :

اینو دیگه شبکه دو هم پخش کرد که مقام عظمای ولایت فرمودند :

مثنوى؛ مثنوى؛ كه خودش می‌گويد: و هو اصول اصول اصول الدين. واقعاً اعتقاد من هم همين است. يك وقتى مرحوم آقاى مطهرى از من پرسيدند نظر شما راجع به مثنوى چيست، همين را گفتم. گفتم به نظر من مثنوى همين است كه خودش گفته: و هو اصول... . ايشان گفت كاملاً درست است، من هم عقيده ‏ام همين است.

افتاد ؟!

به نام خدا

امام خمینی(ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی در ضمن تفسیر سوره مبارکه حمد نسبت به اشعار مثنوی معنوی اسشتهاد جسته و فرمودند:
افتتاح این کتاب بزرگ از لسان فطرت است. شرح جنود عقل و جهل ، صفحه 365

مقام معظم رهبری دامت برکاته ضمن استشهاد به مثنوی فرموده اند:
این کتاب پرحکمتی است؛ این هم یک حکمت است که واقعیت دارد.بیانات آیت الله خامنه ای28 / صفحه 242

حضرت آیت الله جوادی آملی:
مثنوی یک کتابی نیست که انسان بدون استاد بتواند حل کند ؛ فضلا و بزرگان مثنوی را تدریس و تدرس می کردند. اگر این کتاب فارسی نبود و عربی بود ، اگر نظم نبود و نثر بود و ... از قوی ترین کتابها بود ؛ مگر مثنوی را آدم می تواند بی استاد بخواند.ذیل تفسیر آیه 153 سوره انعام.

علامه حسن حسن زاده آملی و دیگر علما نیز این کتاب(مثنوی معنوی مولوی) را یکی از کتاب های با ارزش بشمار آورده اند.

یازهرا:Gol:

به نام خدا

هر آن کس را که مهر اهل بیت است / وُرا نــــــــــورِ ولایت در جــــــــــــــبین است
غلام حیــــــدر است مــــولای رومی / همین است و همین است و همین است

مثنوی معنوی (مولانا - جلالدین محمد بلخی) دفتر اول.


یازهرا:Gol:

سلام علیکم و رحمت الله وبرکاته
علامه امینی از دیدگاه حضرت امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری(دامت برکاته)

چکیده: در این مقاله پس از بیان کوتاهی پیرامون زندگی نامه علامه امینی، با روش کتابخانه ای و توصیفی به موضوع این نوشتار یعنی شخصیت ایشان از دیدگاه امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری (حفظه الله) ، پرداخته شد. ابتدا بیانات امام(ره) در مورد علامه و ارتباط شان با یکدیگر و توجه امام (ره) نسبت به الغدیر وی را آورده و سپس بیانات مقام معظم رهبری(دامت برکاته) در مورد علامه امینی و کتاب گرانسنگ ایشان مورد بررسی قرار گرفت. علامه در این نوشتار شخصیتی است که به عنوان منادی وحدت و مصلحی خستگی ناپذیربرای جهان اسلام، پژوهشگری نمونه برای فرهنگیان و زبانی گویا برای دین اسلام شناخته می شود به گونه ای که فضائل اسلامی در او مجسّم است. وی در نظر و عمل اندیشه غدیر را احیا وبه جهانیان عرضه نمود.برای کیان اسلام و نجات اسلام و ولایت مانند سیاست مداری آگاه در میدان حاضر شد و با بصیرت تمام، ریشه اختلاف مسلمانان را که مسأله رهبری بود کشف کرد و برای رفع آن از طرق گوناگون بخصوص اهل سنت مسأله غدیر را اثبات نمود و با نوشتن کتاب الغدیر، همه را به اعجاب واداشت تا خود الگویی نمونه و کتابش مرجعی برای حق جویان و اندیشه اش نجات بخش انسانها باشد. واژگان کلیدی : امام خمینی(ره)، مقام معظم رهبری(دامت برکاته)، علامه امینی ، الغدیر. الحمد لله الذی أحسن کل شیءٍ خلقه ثم هدی و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین مقدمه: حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که آفرینش را با هدایت همراه نمود و با روشن کردن راه هدایت زمینه به سعادت رسیدن انسان را پدید آورد. رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: « مثل العلماء فی الارض کالنجوم فی السماء یهتدی بها فی الظلمات البرّ و البحر»[1] همانطور که ستارگان آسمان وسیله هدایت در تاریکی های خشکی و دریا مي‌باشند علماء نیز در روی زمین وسیله هدایت هستند. علما وارثان انبیاء و جانشینان اولیای الهی هستند که در عصر غیبت هدایت امّت اسلامی را بر عهده دارند و برای انجام رسالت الهی خویش از پای نمی نشینند. در این نوشتار بر آن هستیم تا به شخصیت برجسته و وارسته علامه امینی در بیانات امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری (دامت برکاته) بپردازیم. شخصیتی که از بهترین خدمتگزاران غدیر شمرده مي‌شود به گونه ای که نامش با غدیر پیوند نزدیکی دارد و کتابش بهترین کتاب و خود ایشان نیز بهترین مولّف درباره واقعه غدیر مي‌باشد. زندگی‌نامه علامه امینی(رضوان الله تعالی علیه) در سال 1320 ه. ق برابر با 1281 ه. ش ستاره‌ای در شهر تبریز، در خانه‌ای سرشار از علم و تقوا بدرخشید و افراد خانواده‌ را سرشار از شادی و شعف نمود. فرزند را عبدالحسین نامیدند تا همواره سینه‌اش سرشار از عشق اهل‌بیت علیهم السلام باشد؛ پیوسته در مسیر ایشان گام بردارد و همچون مولایش امام حسین علیه‌السلام، شمیم روح افزای ولایت را پراكنده سازد. آری، عبدالحسین به دنیا آمد و الغدیر با او جان گرفت. شیخ احمد امینی تبریزی،[2] پدر بزرگوار علامه امینی از عالمان با تقوا بود و مردم به ایشان همواره به دیده احترام می‌نگریستند. ایشان در سال 1287 هـ.ق در سَردها از توابع تبریز به دنیا آمد. میرزا احمد از فقها و مجتهدین زمان خود و در زهد و پارسایی زبانزد عموم بود. او در سال 1304 ه.ق به تبریز مهاجرت نمود و برای همیشه ساکن آنجا گردید. برخی آثار به یادگار مانده از ایشان عبارتند از: شرحی بر قصیده المفجع و تعلیقاتی بر مكاسب شیخ انصاری. این مرد بزرگ در سال 1370 ه. ق، دیده از جهان فرو بست و در قبرستان نو شهر مقدس قم دفن گردید. علامه امینی(ره) در مقام اجتهاد، منزلت و جایگاه والایی داشتند و بیشتر ساعات ایشان به تحقیق و مطالعه می‌گذشت. و از منابع علمی اسلامی توشه برمی‌گرفت. ایشان در تفسیر، حدیث، تاریخ و علم رجال صاحب‌نظر بودند. پدربزرگ علامه امینی، مولی نجفقلی مشهور به امین الشرع بود كه نام خانوادگی علامه نیز از همین لقب گرفته شده است. ایشان در سال 1257ه. ق، در روستای سَردها ـ از توابع تبریز پا به عرصه هستی نهاد و به یادگیری دانش و ادبپرداخت. وی نیز بعدها ساکن شهر تبریز گردید. مردی زاهد، فاضل، پرهیزگار و ادیبی برجسته بود كه به گردآوری اخبار ائمه اطهار علیهم السلام علاقه بسیاری داشت و چند مجموعه روایت نیز تدوین كرده و اشعاری به فارسی و تركی از وی به جا مانده است. او در شعر خود به "واثق" تخلص می‌کرد و نقش مُهر او - آن طوری که در پشت برخی از رسائلش مشهود است - " الواثق بالله الغنیِ عبدهُ نجفقلی" بوده است . وی در سن 83 سالگی در سال 1340ه. ق از دنیا رفت و در وادی السلام نجف اشرف به خاك سپرده شد.[3] كودكی عبدالحسین مانند دیگر همسالانش سپری نشد، بلكه او از همان كودكی، استعداد و تیزهوشی عجیبی از خود نشان می‌داد. وی از آغاز زندگی، با حافظه قوی و سرعت عجیبش در درك مسائل دینی،[4] همه نگاه‌ها را به خویش جلب كرد روح پرسشگر و جست و جوگر عبدالحسین نمی‌گذاشت تا او مانند دیگر كودكان باشد. هر كس در كودكی او را درك می‌كرد، از تیزهوشی وی خبر می‌داد.[5] خانوده مذهبی و علاقه‌مند به دانش و معرفت علامه نیز، زمینه رشد و تعالی عبدالحسین را آماده كردند. ایشان شاگردی و یادگیری را در محضر پدر بزرگوارش آغاز نمود و با مبانی دانش آشنا شد. پدر؛ ادبیات فارسی، عربی، منطق و تا اندازه‌ای فقه و اصول را به فرزندش آموخت. در كنار اینها، عبدالحسین به كتاب‌های حدیثی و اعتقادی نیز اشتیاق زیادی داشت، ولی با این همه، «قرآن و نهج‌البلاغه دو كتاب گرانقدر برای آموزش این محصل جوان بود.»[6] از همان كودكی، وجود عبدالحسین از آیه‌های قرآن و سخنان والای امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام و امامان دیگر پر شد. پس، عشق به اهل‌بیت علیهم السلام در تار و پود وجودش نفوذ كرد بدین ترتیب، علامه امینی با كوشش علمی و با استعداد و پشتكار خویش، خانواده و اطرافیانش را به آینده خود امیدوار می‌ساخت. علامه در سن 16 سالگی برای ادامه تحصیل راهی نجف اشرف شد و تا حدود سن 32 سالگی در آنجا مشغول کسب معارف الهی بود. در این سالها در محضر اساتیدی چون: آیة الله سید محمدبن محمدباقر الحسینی فیروزآبادی، آیة الله سید ابوتراب بن ابوالقاسم خوانساری، آیة الله میرزا علی بن عبدالحسین ایروانی و آیة الله میرزا ابوالحسن بن عبدالحسین مشکینی زانوی ادب زده و کسب علم نمودند. توکل و انقطاع علامه امینی از غیر، زبانزد عام و خاص بود. علامه هرگاه با مشکلی مواجه می‌شدند متوسل به اهل‌بیت، خصوصا امیرالمومنین علی علیه السلام می‌شدندایشان در سن 32 سالگی به زادگاه خود تبریز مراجعت نموده و برای مدت کوتاهی در آنجا ماندگار شد. اوقات ایشان در آن ایام به تدریس و تحقیق مصروف گردید و در آن زمان بود که کتاب نفیس تفسیر فاتحة الکتاب توسط ایشان به نگارش درآمد. علامه امینی(ره) که عشق امیرالمومنین علی علیه السلام در جانش شعله‌ور بود، بیش از این در فراق از حضرتش تاب نیاورده و مجدداً راهی نجف اشرف شد. ایشان در نجف ضمن تحقیق و مطالعه فراوان در مجالس اساتید برجسته و مراجع تقلید آن روزگار به استمرار حاضر می‌شدند و در ضمن آن بود که از جهت علمی و تقوا به مرتبه والای اجتهاد نائل گردیده و همچنین از علما و مجتهدین بزرگ آن عصر اجازه روایت نیز دریافت داشتند. بعضی از مشایخ روایت ایشان عبارتند از: آیة الله سید ابوالحسن موسوی اصفهانی، آیة الله شیخ علی اصغر ملکی تبریزی، آیة الله شیخ محمد محسن (آقا بزرگ) تهرانی. علامه امینی(ره) در مقام اجتهاد، منزلت و جایگاه والایی داشتند و بیشتر ساعات ایشان به تحقیق و مطالعه می‌گذشت. و از منابع علمی اسلامی توشه برمی‌گرفت. ایشان در تفسیر، حدیث، تاریخ و علم رجال صاحب‌نظر بودند.[7] علامه امینی در بیانات حضرت امام خمینی(ره): امام خمینی (ره) با آشنایی کامل از مفهوم ولایت و امامت، پیام غدیر را دریافت و در این راه قیام نمود، علامه امینی را زبان اسلام و مدافع ولایت مي‌دانستند و خطاب به ایشان می‌فرمودند: شما زبان اسلام و مدافع ولایت هستید. علامه امینی زبان اسلام و مدافع ولایت حجت الاسلام رحیمیان در خاطرات خود می‌نویسد: آقای جعفری گیلانی برایم نقل می‌کرد که در اوایل سال ۱۳۴۲ با مرحوم شهید حیدری و چند نفر دیگر از علما و وعاظ تهران در منزل امام –واقع در یخچال قاضی- شاهد جلسه‌ای بوده‌اند که علامه امینی به همراه مرحوم شیخ عباس‌علی اسلامی در محضر امام بودند در این جلسه بعد از صحبت‌های آقای اسلامی، حضرت امام بر ضرورت تشکیل جلسات علما و عدم تعهد به ساواک، تکیه روی حادثه‌ی فیضیه، حفظ وحدت و … تأکید کردند و فرمودند: در روز عاشورا هم خودم با مردم صحبت خواهم کرد …درباره‌ی تعهد به ساواک، برای صحبت نکردن درباره‌ی شاه و آمریکا و این که اسلام در خطر است فرمودند: هر کس این تعهد را به ساواک بدهد، از ما نیست. آقای اسلامی به علامه امینی که با همۀ وجود به سخنان امام گوش سپرده بود، گفت شما هم مطلبی بفرمائید. علامه امینی فرمود: جایی که فرماندۀ کل قوا باشد، به سربازان و پاسبان‌های سرچهارراه نوبت نمی‌رسد. حضرت امام فرمود: شما زبان اسلام و مدافع ولایت هستید، بفرمائید. علامه امینی با توجه به خواست امام، مشغول صحبت شد و ضمن بیان مطلبی گفت: آیت عظمای ما ایشان[- امام-] هستند…[8]

ادامه اش
امام (ره) در پی اعلام تصویب انجمن های ایالتی و ولایتی، برای جلوگیری از پایمال شدن حقوق ملّت به دست حکومت و دفاع از احکام و مبانی اسلام ، دخالت در امور کشور را حق شرعی خود مي‌دانست و با دعوت از علمای قم جهت گفتگو پیرامون آن لایحه، رهبری انقلاب شکوهمند اسلامی را بر عهده گرفت. قیام ومقاومت ومبارزه امام(ره) مصادف با دهه آخر عمر با برکت علامه امینی بود و موجب بیداری و یکپارچگی علماء برای سرنگونی حکومت شاهنشاهی شد. علامه امینی شخصیتی آگاه به زمان و با بصرت بود. با تمام وجود و با همتی والا در مسیر اهل بیت علیهم السلام قدم بر داشت و معرّف و نماد اسلام بود . آن بزرگ مرد از نورقرآن و نهج البلاغه واهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام کمک گرفت و با برداشتن مشعل جاوید ولایت در دست خود، اسلام ناب را یاری نمود و به آن حیاتی دوباره بخشید واز آنجا که تشنه نور ولایت بود پروانه وار خود را وقف شمع ولایت کرد و در میدان دفاع از ولایت ، مردانه و قهرمانانه ایستاد و با تحمل سختیهای بسیار،نقش آفرینی پررنگی از خویش در جادۀ تاریخ به نمایش گذاشت. امینی که امانت­دار کلام رسول اعظم (ص) و مفسر وحی الهی بود مانند دیگر پرجمداران واقعی اسلام و علمای حقیقی و زمان­شناس، با تلاش خود اندیشه­ علوی را گسترش داد و با عشق به ولایت، در برابر غفلت و عناد و تعصب و جهالت دشمنان ایستاد و آنها را از رسیدن به هدف ناکام گذاشت. زمانی که جهل و ظلمت در تلاش بود تا امت اسلام را به ورطه نابودی بکشاند و سرچشمۀ نور را بخشکاند؛ کمر همّت بست و امت اسلام را با تقویت و اثبات همه جانبۀ اندیشه علوی نجات داد و زمینه ساز رشد و بیداری جهان اسلام شد. علامه امینی با نگاه ژرف خود به امت اسلام که در تاریکی مه آلودی به سر مي‌بردند نوری بخشید که آنها را به روشنایی علم و داد برساند. او مسلمانان را دید که در تاریکی دست و پا می­زنند و به دنبال جراغی مي‌گردند، برای روشنایی راه آنان مانند کبوتر حرم، چلچراغ ولایت را به گمشدگان نشان داد و با کلام دلنشین خود، غدیر را ترسیم نمود و به دیگران شناساند تا درهر ولایتی، نهال ولایت در سراسر جهان بارور و فرهنگ سیاسی - اجتماعی اسلام را در جامعه منتشر شود. بی تردید کتاب او بهترین کتاب پـیرامون غدیر و خود او بهترین مولف غدیر است. . او که نامش با غدیر، پیوندی ناگسستنی دارد شخصیتی است دلسوخته امت بزرگ اسلام و به روشن دلی دریافت که اگر درختِ پربار صلح و وحدت، در باغستان قلب‌ها ی امت اسلام ریشه بدواند، دشمنان جرأت نخواهد داشت به یک وجب از خاک اسلام چشم طمع داشته باشد. عـلامـه بـسیار قاطع بود و صریح سخن مي‌گفت. او قبل از نـگـاشتن و سخن گفتن، درست مي‌اندیشید و بسیار مطالعه مي‌کرد و بـعد از آن که کاملا مجهز مي‌شد با خلوص نیت به وظیفه اش عمل مي‌کـرد و هـرگـز از ارزش‌ها و حقیقت‌ها یک گام به عقب نمی نشست و خـیلی صریح و با برهان، حق را برای حق طلبان عصر خود و آیندگان حـق جـو بـازگـو مي‌کرد. (او به اقتضای بحث علمی و رعایت واقع تـاریـخـی، پـژوهش های خویش را با کمال حریت و قاطعیت دنبال مي‌کـرد و بـرای زنـده نـگـاه داشتن شعله ولای علی در جان ها، زبان آتـشـیـن خویش را هیچ گاه ـ میان سخن ـ به کام نمی برد. راست و صریح و قاطع سخن مي‌گفت و مدرک ارائه مي‌داد.)[9] علامه اميني درفکر ايجاد جامعه اي مبتني بر انديشه هاي والاي اسلامي بود تا با ایجاد اخوت و برادري در بین مسلمانان جامعه ای شکل گیرد که به دور از تبعيضات و تفرقه‌ها باشد. اميني با همين انديشه و هدف، به سراغ نگارش کتاب الغدیر رفت و با شکافتن حدیث غدیر و شرح ولایت همیشگی امام علی علیه السلام، این واقعيت را به منظور ايجاد وحدت در جامعه اسلامي مطرح نمود. . روش کار وی در تدوين اين کتاب بر بررسي موضوعي مساله غدير و ولايت امير مومنان علیه السلام است و با مواد و مصالح مختلف تاريخي از جمله آيات قرآن، احاديث و قول تابعين و اصحاب و علماي مذاهب گوناگون بويژه مذاهب چهارگانه، به اثبات و دفاع تاریخی از ولايت امير مومنان علیه السلام برای جهانیان مي‌پردازد. واثبات این واقعيت به هدف تحقق یافتن وحدت در جامعه اسلامي بود. رابطه امام خمینی و علامه امینی حضرت علامه امینی با بحثهای عمیق علمی و کاوشگرانه پیرامون امامت و ولایت از نخستین متفکران اسلامی بود که به «ولایت فقیه » در عصر غیبت رسید و بحث و درس اختصاصی پیرامون آن را امری لازم و ضروری دانست. او حکومت را از آن ولی فقیه به شمار مي‌آورد و مي‌گفت: این مقام، حق مسلم آن فریادگر [امام خمینی - ره -] است و دیگران غاصبند.[10] و در جای دیگر به صراحت هر چه تمام تر ندا برداشت: الامام الخمینی ذخیره الله للشیعه؛ یعنی، امام خمینی ذخیره خدا برای جهان تشیع است ».[11] علامه امینی شخصیّتی است که نهضت امام خمینی را تأیید و همراهی مي‌نمود؛جملۀ گهربارش که « الخمینی ذخیرة الله للشیعة» خمینی ذخیرۀ الهی برای شیعه است را پس از قیام پانزده خرداد گفت. محمد رضا حکیمی در صفحه( ۲۸۹)کتاب حماسۀ غدیر می‌نویسد: و من نظریۀ ذخیرة الله للشیعة وی را که در تیرماه ۱۳۴۲ در اخلومد اظهار کرده بود، در «آوای روزها» آوردم. اجمالاً او هم معتقد به تأیید« روح خدا ».بود. اخیراً نیز در تهران، چند روز پیش از آن‌که به بیمارستان منتقل شود، شبی، بیش از یک ساعت، تأیید کرد و سخن از تأییداتی به میان آورد که کرده بود و از این که در این اواخر، به تأییدی جدی برنخاسته بود، اظهار تأسف عمیق می‌کرد».[12]‌ رسول جعفریان نیز مي‌نویسد که وی در تبعید امام (ره) به ترکیه تلگراف های بسیاری را به مراجع بین‌المللی می‌فرستند و آن‌ها را به حمایت از امام فرامی‌خواند؛ در موقع خروج امام خمینی (ره) از ایران، مرحوم آیت الله علامه امینی مبلغ یکصد و ده هزار تومان خرج تلگراف کرد و مراجع بین المللی را به پشتیبانی از امام خمینی دعوت کرد»[13]. موضوع: جلسه منزل شیخ حسین لنکرانی‌سند: امینی و تبعید امام تاریخ: 14/11/49 شماره: 11549/20 ه 3 در ساعت 30/19 روز 4/11/49 جلسه‌ای با شرکت احمد انتصاری، مرتضوی معمم 50 ساله کتابفروشی در بازار بین‌الحرمین، اسدالله نقاش‌زاده کارمند ثبت و شخصی که عزیزالله نامیده می‌شد و از اهالی خیابان لرزاده است در منزل لنکرانی تشکیل گردید. عزیزالله اظهار نمود: ... در موقع خروج خمینی از ایران، مرحوم آیت‌الله علامه امینی مبلغ 118 هزار تومان خرج تلگراف کرد و مراجع بین‌المللی را به پشتیبانی از {امام} خمینی{(ره)} دعوت نموده است و شاهد این موضوع سیدعلی موسوی خامنه‌ای و کرباسی داماد وی هستند . معمولاٌ به وجه زندگی «سياسي ،ضد استبدادي و ضد استعماري» علامه، کمتر پرداخته شده است؛ همانطور که اشاره شد علامه اميني از پيشواي فقيد انقلاب اسلامي ايران، امام خميني(ره)، با عنوان ذخيره الهي در بين شيعيان ياد مي‌‌نمود[14] و در گزارش مأموران ساواك، از تلگراف‌هاي بسيار علامه در حمايت از شخص امام (هنگام تبعيد ايشان به عراق) و جلب توجه مراجع بين‌المللي به اين امر، سخن به میان آمده است.[15] حجت الاسلام رحیمیان دربارۀ ارتباط علامه امینی و امام خمینی در خاطرات خود می‌نویسد: منزل و کتاب‌خانۀ بزرگ علامه امینی در نجف، نزدیک خانۀ حضرت امام –به طرف مسجد شیخ انصاری- بود. کتاب‌خانۀ ایشان به نام «مکتبة الامام الامیرالمؤمنین» از یزرگ‌ترین و معتبرترین کتاب‌خانۀ عمومی حوزۀ علمیۀ نجف بود و حقیر، بسیاری از اوقات، مطالعاتم را در آنجا انجام می‌دادم. احساس اینجانب این بود که رابطه‌ی خاصی بین امام و علامه امینی وجود دارد. اما این رابطه زیاد محسوس و آشکار نبود یک‌بار که متوجه حرکت امام برای رفتن به منزل علامه امینی شدیم و با علاقه تا در خانه‌ی ایشان، هم‌راه امام رفتیم، امام با ورود به خانۀ علامه امینی در را از پشت سرشان بستند. علامه امینی قبل از تبعید امام به نجف در قم نیز با امام ارتباط داشت.[16] عـلامه امینی به امام خمینی(ره) بسیار علاقه داشت و همواره با تکریم و عظمت از او یاد مي‌کرد واورا مصلح دینی مي‌دانست. وی کـه در وجـود مـبـارک حـضـرت امام(ره) توان علمی، دین خواهی، تقوی، عـرفـان، تعهد، خلوص، شجاعت، کفرستیزی، مردم داری و... را دید، او را ذخـیره خدا خواند. در نـهـضت روحانیت با امام خمینی(ره) همراهی کرد و جزء نـفـرات اول نهضت به شمار مي‌آمد. علامه امینی سعی داشت تا سایر عـلـما را با امام خمینی(ره) همراه کند تا نهضت بزرگ اسلامی شکل گـیـرد و پـرچـمـی را که خمینی بزرگ به دست گرفته هرگز بر زمین نیفتد. در همین راستا مي‌توان به نقش امینی در تحریض شهید نواب صفوی به مقابله با شخص کسروی اشاره کرد که ذکر آن در تاریخ امده است. زنده یاد استاد دوانی از مرحوم شیخ محمدرضا نیکنام (ازیاران شهید نواب و منسوبان نزدیک خلیل طهماسبی) نقل مي‌کند که در مقدمه چاپ دوم «برنامه کار فدائیان اسلام» نوشته است: «در یکی از روزها عده ای از علماء در منزل مرحوم آیت الله امینی جمع شدند و راجع به کسروی صحبت کردند و نظریه آنان ارتداد چنین کسی بود. شهید نواب صفوی مي‌فرمود که من در آنجا بودم و سخنان علماء را استماع مي‌کردم. در پایان سخنان آنها برخاسته و به ایران حرکت کردم.[17] در سال ۱۳۲۳ احمد کسروی کتاب شیعه گری و جزوه بخوانید و داوری کنید را منتشر کرد. متقابلا آیت الله خمینی با کتاب کشف الاسرارپاسخ کسروی را داد. آیة الله شیخ عبدالحسین امینی صاحب کتاب الغدیر نیز علیه کسروی اعتراض کرده تا آنجا که در محفلی مي‌گوید: یک مرد پیدا نمی شود که به حساب این شخص برسد؟ در آن محفل طلبه جوانی به نام نواب صفوی منقلب شد و تصمیم گرفت تا شر کسروی را کم کند. نواب صفوی برای اجرای این فتوا احتیاج به کمک مالی داشت. آیت الله مدنی (شهید محراب) در آن موقع ۱۳ دینار پس انداز جهت ازدواج داشت که تمام مبلغ را به نواب داد.مبلغ دو دینار هم آیت الله خویی و مبلغ پنجاه تومان هم شخص علامه امینی هم جهت خرج سفر از نجف به تهران به نواب دادند. مجاهدان اسلامی برای ارتباط گسترده آنها با علما در منزل نوراني امام خميني(ره) به ائتلاف هيأتهاي نخستين دست زدند و اين ارتباط پس از تأسيس نيز حفظ شد تا آنجا كه در پرونده اغلب علماي شاخص حتي بزرگاني همچون علامه اميني صاحب الغدير نيز اسنادي از ملاقاتهاي اعضاي اين حزب به چشم مي‌خورد. در واقع اين ارتباط با علما براي مجاهدان مؤتلفه اسلامي ذيل رهبري امام (ره) تعريف شده بود. آنچنان كه حاج ابوالفضل توكلي بينا در خاطرات خود مي‌نويسد: امام خميني(ره) در مواقعي براي ارتباط با علما و مراجع تقليد از برادران عضو جمعيت موتلفه اسلامي استفاده مي‌كرد. کتاب عبقات الانوار فی مناقب الائمة الاطهاردر نگاه امام(ره) و علامه امینی حدیث غدیر را روشن و به دیگران معرفی مي‌کند. این اثر بزرگترین و ارجمندترین کتاب علامه میر حامد حسین است و از شاهکارهای علمی و اعتقادی شیعه بشمار می‌رود. مؤلف بزرگوار، این کتاب عظیم و شگفت انگیز را در مناقب ائمه اطهار و در جواب کتاب «تحفة اثنا عشریه» ضدّ شیعی نوشته است. علامه امینی در مورد این کتاب می‌گوید: بوی دلپذیرش در تمامی جهان پیچیده و آوازه‌اش از خاور تا باختر را فرا گرفته است، هر کس آن را دیده، دانسته که کتاب اعجاز آمیز روشنگری است که هیچ باطلی در آن راه ندارد، و من در نوشتن الغدیر از دانشهای با ارزش نهفته در آن بهره فراوان بردم.[18] امام خمینی در سال ۱۳۲۰ شمسی/۱۳۶۳ قمری که هنوز تمام مجلّدات عبقات چاپ نشده بود، پس از بحث در موضوع حدیث غدیر ، می‌نویسد: هر کس بخواهد اطلاع از چگونگی حدیث غدیر پیدا کند، باید رجوع کند به کتاب عبقات الانور سید بزرگوار میر حامد حسین هندی ، که چهار جلد بزرگ در حدیث غدیر تصنیف کرده و چنین کتابی تاکنون نوشته نشده و عبقات الانوار در امامت از قراری که شنیده شده، سی جلد است و آنچه که ما دیدیم، هفت ـ هشت جلد است و در ایران شاید تا پانزده جلد از آن پیدا شود و اهلِ سنت درصدد جمع این کتاب و تضییع آن هستند و ما ملّت شیعه در خواب هستیم تا آن وقت که یک چنین گنج پرقیمت و گوهر گرانبهائی از دست برود! اکنون قریب دو سال است (دو سال قبل از ۱۳۶۳ ق) که به ملت شیعه به تجدید طبع این کتاب پیشنهاد شده و به خونسردی تلقی شده است. با این وصف با خواست خدا جلد غدیر در تحت طبع است لکن بر علماء شیعه بالخصوص و دیگر طبقات لازم است که این کتاب بزرگ را که بزرگترین حجّت مذهب است نگذارند از بین برود و به طبع آن اقدام کنند.[19] علامه امینی با پیروی از حضرت زهرا علیها السلام رسالت دفاع از حق و حقیقت را بر عهده گرفت و با بصیرت و آگاهی عمیق نسبت به توطئه مخالفان که در صدد بودند با جمع آوری کتب شیعه مسیر امامت را منحرف سازند، هشیارانه وارد عرصه جامعه شد و به صورت یک سیاست مدار آگاه و مدافع حریم امامت، در صحنه جامعه حضور جدّی و فعال یافت و رهبری دفاع از امامت را برعهده گرفت. ایشان از بر جسته ترین افرادی است که به خاطر دفاع از حریم اسلام و تشیع و مخصوصاٌ دفاع از مقام والای حضرت علی علیه السلام قیام کرد و با ایثار و شهامت کامل به ابتکار کم نظیری دست زد به طوری که یک تنه در برابر تحریف کنندگان تاریخ ایستادگی کرد وبا قلم توانا و استدلالهای منطقی خود پوشش نفاق را کنار کشید و حقایق را از میان زاویه های سیاه تاریخ بیرون آورد. ایشان با مطرح نمودن ولايت و امامت، بحث‏هاي عميق علمي و كاوش گرايانه ‏اي مطرح ساخت، به طوري كه از نخستين متفكّران اسلامي اي بود كه ولايت فقيه را در عصر غيبت زنده ساخت و حكومت را از آنِ ولي فقيه به حساب آورد وگفت: ديگران غاصبند و اين مقام حقّ مسلّم آن فريادگر است.»[20] علامه اميني در علوم اسلامي مانند تفسير، حديث، تاریخ و علم رجال، استاد بود و در علم فقه و تاريخ گوي سبقت را از همة محققان ربوده بود. . زمانی كه هنوز سخني از« الغدير» در ميان نبود، در نخستين تأليف خود تحت عنوان «شهداي راه فضيلت» زندگی‌نامۀ بیش از (130) نفر از علمای شهید را ذکر نمودند که به خاطر دفاع از اسلام و حمایت از دین به شهادت رسیدند. این اثر که در سي و پنجمين سال عمرش منتشر شد، توجه و تحسین مراجع و علماي بزرگ زمان از جمله سيد ابوالحسن اصفهاني، حاج آقا حسين طباطبايي قمي، شيخ آقا بزرگ تهراني، شيخ‌محمد‌حسن كمپاني، و شيخ محمد‌خليل را به دنبال داشت و آنها بر مقام علمي وي صحه گذاردند. پس از آن بود كه علامه اميني عمر پربركت خويش را در راه تحقيق و تتبع گذاشت و كتاب مهم خويش «الغدير» را به جهان اسلام عرضه داشت. با تألیف اين كتاب نفیس كه خود در حقيقت، كتابخانه‌ و دایرة المعارفی شیعی-اسلامی و از افتخارات علمی – پژوهشی و سندی زنده در طول تاریخ است، دیگران به ستايش اين اثر و تكريم مؤلف آن پرداخته و ‌آن را بزرگترين سند وحدت مسلمين و از كتب منبع و مرجع خويش دانستند. الغدير در رأس تأليفات علامه و حاصل زحمات 40 ساله ايشان است كه بالغ بر بيست جلد مي‌‌شود. وي در نگارش اين اثر به ده‌هزار جلد كتاب و رساله مراجعه و همه را مطالعه نموده است.[21] امام و الغدير حضرت آيه الله سبحاني مي‌فرمايد:امام ايام تابستاني كه درسها تعطيل مي‌شد فراغتي پيدا مي‌كردند هر سال با استفاده از اين فرصت، كتابهايي را مطالعه مي‌كردند وتا آنجا كه ياد دارم يك سال هم مطالعه تابستاني خودش را به مطالعه دوره ارزشمند كتاب الغدير نوشته مرحوم آيه الله علامه اميني اختصاص داده بودند و با نظر اعجاب به اين كتاب مي‌نگريستند.[22] علامه امینی از علمای شاخص علمای شیعه با پیروی از حركت انبیاء و نجات انسانها از گرداب ضلالت و گمراهی ، در این راه ثابت قدم مانده و استقامت ورزیدند. از این رو؛ علمای شیعه در طول سالهای متمادی، با مجاهدت و تلاش خستگی ناپذیر معارف اسلام ناب را ترویج دادند و در عصر غیبت امام زمان علیه السلام، پرچم هدایت را به دست گرفته و فریادرسان دلسوزی برای مظلومان و مستضعفان در سراسر جهان بوده اند. در این قسمت از نوشتار، به مناسبت بررسی شخصیت علامه امینی که از علمای شاخص محسوب مي‌شود جایگاه علما را در آیینه رهنمودهای حضرت امام خمینی (ره) احیاء كننده اسلام ناب محمدی ( صلّی الله علیه و آله) در عصر حاضر، باز مي‌شناسیم. اينها مظهر اسلامند، اينها مبين قرآنند، اينها مظهر نبي اکرمند[23] شما نشانه خدا هستید، نشانه اسلام ان شاء الله خواهید بود كسی كه نشانه خدا و نشانه اسلام است باید همه حركاتش، همه سكناتش، همه اعمالش، همه گفتار و كردارش الهی باشد، روی موازین الهی باشد. مردم به روحانیون نظر دارند، توجه دارند، توجه به پیغمبر اكرم كه اینها نمایندگان پیغمبر اكرم و امام زمان (عج) هستند.[24] ـ اسلام بدون روحانیّت مثل كشور بدون طبیب است.[25] ـ آخوند یعنی اسلام، روحانیین با اسلام در هم مدغمند.[26] ـ اگر فقهای اسلام از صدر اسلام تا حالا نبودند الآن ما از اسلام هیچ نمی دانستیم. این فقهاء بودند كه اسلام را به ما شناساندند و فقه اسلام را تدریس كردند و نوشتند و زحمت كشیدند و به ما تحویل دادند و ما باید این جهت را حفظ كنیم.[27] ـ اسلام با این سدّ بزرگ روحانیّت تا حالا محفوظ مانده و اگر خدای نخواسته این سدّ شكسته بشود، اسلام شكسته مي‌شود، از (‎این جهت وظیفه بسیار بزرگ است، وظیفه بسیار بزرگی به عهده ماست.)[28] از بعد از هجرت رسول اكرم (صلّی الله علیه و آله) و در طول زمان غیبت امام (زمان) (عج) تا حالا آن كه حفظ كرده است اسلام را و حفظ كرده است ملت اسلامی را، این طبقه روحانیون بوده اند.[29] ایشان در پيامشان به روحانيون فرمودند: سلام بر آنان ‌که تا کشف حقيقت تفقه به پيش تاختند و براي قوم و ملت خود منذران « ترساننده، بيم دهنده » صادقي شدند ‌که بند بند حديث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پاره‌پاره پيکرشان گواهي کرده ‌است و حقاً ‌از روحانيت راستين اسلام و تشيع جز ‌اين انتظارينمي‌رود ‌که در دعوت به حق و راه خونين مبارزه ‌مردم خود، اولين قرباني‌ها را بدهد و مهر ختام دفترش شهادت باشد... تصور نمي‌کنم براي بررسي عميق همه جانبه علوم اسلا‌مي طريقه‌اي مناسب‌تر ‌از شيوه علماي سلف يافت شود. تاريخ بيش ‌از هزار ساله تحقيق و تتبع علماي راستين اسلام گواه بر ادعاي ما در راه بارور ساختن نهال مقدس اسلام ‌است.صدها سال ‌است ‌که روحانيت اسلام تکيه‌گاه محرومان بوده ‌است، هميشه مستضعفان ‌از کوثر زلال معرفت فقهاي بزرگوار سيراب شده‌اند.... در ترويج روحانيت و فقاهت نه زور سر نيزه بوده ‌است، نه سرمايه پول‌پرستان و ثروتمندان، بلکه هنر و صداقت و تعهد خود آنان بوده ‌است ‌که ‌مردم آنان را برگزيده‌اند.... علما و روحانيت متعهد سينه را براي مقابله با هر تير زهرآگيني ‌که به طرف اسلام شليک مي‌شد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند... خلاصه کلام اينکه ما بايد بدون توجه به غرب حيله‌گر و شرق متجاوز و فارغ ‌از ديپلماسي حاکم بر جهان در صدد تحقق فقه عملي اسلام برآييم و الا مادامي ‌که فقه در کتاب‌ها و سينه علما مستور بماند، ضرري متوجه جهان‌خواران نيست و روحانيت تا در همه مسائل و مشکلات حضور فعال نداشته باشد، نمي‌تواند درک کند ‌که اجتهاد مصطلح براي اداره جامعه کافي نيست... روحانيت متعهد، به خون سرمايه‌داران زالو صفت تشنه ‌است و هرگز با آنان سر آشتي نداشته و نخواهد داشت. آنها با زهد و تقوا و رياضت درس خوانده‌اند و پس ‌از کسب مقامات علمي و معنوي نيز به همان شيوه زاهدانه و با فقر و تهيدستي و عدم تعلق به تجملات دنيا زندگي کرده‌اند و هرگز زير بار منت و ذلت نرفته‌اند...[30] هميشه علما و زعماي اسلام ملت را نصيحت به حفظ آرامش مي‌کردند. خيلي ‌از زمان "ميرزاي بزرگ"، مرحوم "حاج ميرزا محمد حسن شيرازي" « ميرزا محمدحسن شيرازي، معروف به "ميرزاي بزرگ"1312/12/30" ه. ق"از مراجع نامدار شيعه. فرمان معروف "تحريم تنباکو" را ايشان صادر کرد» نگذشته ‌است؛ ايشان با اينکه يک عقل بزرگ متفکر بود و در سامره اقامت داشت، در عين حالي ‌که نظرشان آرامش و اصلاح بود، لکن وقتي ملاحظه کردند براي کيان اسلام خطر پيش آمده ‌است و شاه جائر آن روز مي‌خواهد (به) وسيله کمپاني خارجي، اسلام را ‌از بين ببرد، ‌اين پيرمرد ‌که در يک شهر کوچک نشسته و سيصد نفر طلبه بيشتر دورش نبود، ناچار شد سلطان مستبد را نصيحت کند مکتوبات او ‌هم محفوظ ‌است. آن سلطان گوش نمي‌داد و با تعبيرات سو و بي‌ادبي به مقام شامخ عالم بزرگ رو به رو شد تا آنجايي ‌که آن عالم بزرگ مجبور شد يک کلمه بگويد ‌که استقلال برگردد. مرحوم "ميرزا محمدتقي شيرازي" «ميرزا محمدتقي شيرازي، معروف به"ميرزاي کوچک" و"ميرزاي مجاهد" "ف: 1338 ه. ق" ‌از مراجع عظام شيعه و ‌از شاگردان ميرزاي شيرازي بزرگ» بعد ‌از اينکه ديدند عراق در معرض خطر ‌است ـ ‌که اگر ايشان نبود ‌از بين رفته بود ـ يک کلمه فرمودند، عرب پشتيباني کردند؛ مطلب را برگردانيد. تمام ممالک اسلا‌مي مرهون ‌اين طايفه هستند. اينهايند ‌که تا به حال استقلال ممالک اسلا‌مي را حفظ کرده‌اند. ‌اين ذخاير هستند ‌که هميشه با نصايح خود، ‌مردم سرکش راخاموش کرده‌اند. در عين حال روزي ‌که ببينند اسلام در معرض خطر ‌است، تا حد امکان کوشش مي‌کنند؛ اگر با نشر مطالب شد، با گفتگو شد، با فرستادن اشخاص شد فبها؛ و اگر نشد، ناچار هستند قيام و اقدام کنند. اينها کساني هستند ‌که در عين حال ‌که علا‌قه به اتحاد و وحدت تمام طوايف مسلمين دارند، لکن تا آن حدي مي‌توانند تأمل کنند ‌که استقلال مملکت را در خطر نبينند به يک چيزهايي ‌که ممکن ‌است خود دولت‌ها ‌هم وارد و متوجه نباشند. اينجا شرع تکليف معين فرموده ‌است ؛ چيزي نيست ‌که علما بتوانند ‌از خودشان بگويند؛ قيام، قيام قرآني و ديني بود...[31] با توجه به نکاتی که امام (ره) پیرامون علما و جایگاه آنان فرمودند، میتوان علامه امینی را که از علمای شاخص و کم نظیرمی باشد مظهر اسلام، مبيّن قرآن، مظهر نبي اکرم دانست. با زحمت‌ها و تلاش های فراوان و پرارزش خود مانند طبیبی حاذق، اسلام و ولایت را به ما شناساند و برادری را در بین مسلمانان گسترش و زمینه را برای وحدت شیعه و سنّی بر قرار نمود. علامه حافظ اسلام، فقیه جامع، بیم دهندۀ صادق قوم و ملّت خود بود و برای قربانی شدن در راه حق و ولایت ،جان و عمر خود را در طبق اخلاص گذاشت. با هنر، صداقت و تعهد، روحانیت و فقاهت را ترویج کرد و تکیه گاه محرومان بود. سينه را براي مقابله با هر نوع تير زهرآگيني ‌که به طرف اسلام شليک مي‌شد آماده نمود و به مسلخ عشق آمد. ایشان در صدد تحقق فقه عملي اسلام بود و در همه مسائل و مشکلات حضوری فعّال داشت .هرگز با سرمايه‌داران زالو صفت سر آشتي نداشت. با زهد و تقوا و رياضت درس خواند و پس ‌از کسب مقامات علمي و معنوي نيز به همان شيوه زاهدانه و با فقر و تهيدستي و عدم تعلق به تجملات دنيا زندگي کرد و هرگز زير بار منت و ذلت نرفت. دیگران را نصيحت به حفظ آرامش مي‌کرد و نظرشان حفظ آرامش و اصلاح بود لکن وقتي ملاحظه کرد براي کيان اسلام خطر پيش آمده و اسلام و ولایت در معرض خطر ‌است مانند سیاست مداری آگاه در میدان حاضر مي‌شد. علامه اميني در بیانات حضرت آیة الله العظمی خامنه‌ای (دامت برکاته) علامه امینی با ظرفیت خدادادی خود، حدیث غدیر را به خوبی شکافت و در معرض شناخت همه قرار داد وبا روش صحیح و بدون هیچ گونه ایجاد اختلاف بین مسلمانان، توانست با تلاش ومبارزه فرهنگی، در این راه با موفقیت کامل قدم بردارد. علامه امینی در بیانات مقام معظم رهبری از جایگاه ممتازی برخوردار است. علامه اميني الگوي فعاليت هاي فرهنگي كار فرهنگي از جمله موضوعاتي است كه مقام معظم رهبري بر ضرورت وانجام آن تأكيد فراواني دارند. ايشان در اين مورد مي‌فرمايند: تلاش و مبارزه فرهنگي قوي براي مقابله با تلاش هاي فرهنگي ضد شيعه يك ضرورت است.همچنين مي‌فرمايند: در كار فرهنگي غدير بايد مانند علامه اميني و مرحوم سيد شرف الدين كار كرد كه الغدير و المراجعات را تحويل دادند. با توجه به فحواي كلام مقام مقام معظم رهبري و بلکه صراحت کلام ایشان مي‌توان علامه اميني را جزء آن دسته از علمائي شمرد كه كار فرهنگي را با موفقيت كامل به اتمام رسانده و در اين راه موفق بوده است . ایشان با معرفي علامه اميني به عنوان سنبل و نونه براي انجام فعاليّت هاي فرهنگي، ما را به حركت كردن در مسير علامه و تبعيت از ايشان ، مي‌خواند تا ما نيز در روش فعاليّت هاي فرهنگي و كيفيت انجام آن درست عمل كنيم و به دور از غبار آلودگي و ايجاد اختلاف و بهم زدن صفوف مسلمين بتوانيم به اهداف حقيقي خود دست پيدا كنيم. چگونگي طرح مسأله غدير از منظر مقام معظم رهبري از اهمیت خاصی برخوردار است و از علامه اميني و كتاب الغديراو به عنوان معیار ومیزان طرح این مسأله نام مي‌برند كه علاوه بر اثبات عقيده شيعه ، همه شرايط طرح مسأله را رعايت نموده است؛ ايشان مي‌فرمايند: نبايد طرح مسأله غدير به جدايي مسلمان‌ها بينجامد. مرحوم آقاي مطهري رضوان‌الله‌عليه) مقاله‌اي به نام "الغدير و وحدت اسلامي " دارد؛ ايشان در آن، اين مسأله را تبيين مي‌كند كه، طرح مسأله‌ي غدير، چطور مي‌تواند وسيله‌اي باشد براي نزديك كردن دل‌هاي مسلمان‌ها به همديگر. مرحوم علامه‌ي اميني هم عقيده‌ي شيعه را در "الغدير " اثبات كرده است؛ اما كتاب، بيان، لحن، سليقه و شيوه‌ي برخورد او با مسأله، طوري است كه همه‌ي مسلمين را جذب مي‌كند. شما تقريظهايي را كه مسلمانان مصر، شام و ديگر نقاط دنيا بر كتاب ايشان نوشته‌اند، ببينيد! ما بايد توجه داشته باشيم كه نوع طرح مسأله، طوري نباشد كه به جدايي مسلمان‌ها بينجامد؛ اين خيلي مهم است. الان جمعيت انبوهي از مسلمانان دنيا به مكتب و مذهب ما معتقدند و در دنيا هم آبرومندند. هم جمهوري اسلامي در ايران و هم شيعيان در هر نقطه‌اي كه هستند، مردم آبرومندي هستند و در عراق، لبنان و جاهاي ديگر، مسلمان‌ها به وجود اينها افتخار مي‌كنند. بنابراين بايد مراقب باشيم كه مسأله را طوري طرح كنيم كه هم‌عقيده‌هاي خودمان ناراحت نشوند. البته بايد عقيده‌ي خودمان را بيان و آن را تثبيت كنيم؛ اما اشتباهات و خطاها را هم برطرف كنيم.[32] بنابراين مسأله غدير و طرح درست آن مي‌تواند از مهمترين عوامل اتحاد مسلمانها باشد و بايد مواظب باشيم تا علاوه بر اثبات عقيده خودمان مرتكب اشتباه و ايجاد تفرقه بين مسلمانا نشويم. علامه اميني عمر پربركت خويش را وقف ولايت نمود و براي اثبات مسأله غدير در راه تحقيق و تتبع قدم همّت برداشت و كتاب مهم خويش «الغدير» را به پيروان آيين اسلام در جهان هديه نمود. با تألیف اين كتاب ارزشمند كه در حقيقت دایرة المعارفی شیعی-اسلامی و از افتخارات علمی – پژوهشی و سندی زنده در طول تاریخ است، ستايش و تحسين علماي اسلام از اين اثر و تكريم مؤلف را به دنبال داشته كه در حقيقت مي‌توان آن را از بزرگترين سند وحدت مسلمين و از كتب منبع و مرجع مسلمانان دانست. كتاب الغدير مهجور است از منظر حضرت آیة الله العظمی خامنه ای(دامت برکاته)، کتاب الغدير مهجور است و براي اينكه از مهجوريت بيرون بيايد و همه آن را بشناسند تا آن را مورد استفاده قرار دهند ايشان مي‌فرمايند: موضوعات و مطالب الغدير بايد به صورت جزوه و كتاب مستقل در بيايد و همه عالم را پر كند. كتاب الغدير همين كتاب الغدير هم به‌ نظر من مهجور است. من به دوستانمان سفارش كردم الغدير را كه در آن صدها كتاب است - يعني ايشان درباره‌ي موضوعات مختلف، مطالبي دارد. گاهي صد صفحه، هشتاد صفحه درباره‌ي يك شخص، يك مطلب، يا يك حديث، مطلب دارد و يك نفر بايد اينها را از اوّلِ الغدير بخواند، تا به مطلب مورد نظر برسد و از آن استفاده كند. حالا كو آن آدمي كه حوصله كند، يازده جلد كتاب الغدير را بخواند و اين‌گونه مطالب را بيرون بكشد؟! - مورد بررسي دقيق قرار دهند و موضوعات مختلف را دانه دانه بيرون بكشند؛ هر كدامشان يك كتاب، يا يك جزوه است. الغدير هم - آن كاخ عظيمي كه مرحوم اميني ساخته - به جاي خود محفوظ؛ اين كتابها هم دانه دانه بيايد و اقطار عالم را پر كند. يعني الغدير به صورت يك مجموعه، وجود داشته باشد، يك جا هم جزوه، جزوه وجود داشته باشد.[33] تأکید مقام معظم رهبری بر انتشار یادداشتهای علامه امینی تنظیم،تبویب وانتشار یادداشت های باقیمانده علامه امینی در باره واقعه الغدیر برای اولین بار بنا بر توصیه و تأکید رهبر معظم انقلاب حضرت آیة الله العظمی خامنه ای(دام ظله)صورت گرفت. تاریخ نویسان معاصر شیعه اعتقاد داشته و دارند که علامه امینی قبل از اینکه تدوین موسوعه خود را کامل کند دار فانی را وداع گفت. و قسمت ناتمام موسوعه به صورت دستخط بجای مانده است . از این رو همواره بدنبال بقیه الغدیربودند. مؤسسه دایرة المعارف فقه اسلامی با خبر شد که نسخه اصلی دست نویس های چاپ نشده الغدیر درکتابخانه امیر المؤمنین نجف اشرف که توسط خود مؤلف تأسیس شده است نگهداری مي‌شود و مرکز تحقیقاتی امیر مشغول تنظیم وتدوین آن بصورت کتاب مي‌باشد. حضرت آیة الله سید محمود هاشمی شاهرودی رئیس مؤسسه دایرة المعارف بنا بر توصیه و تأکید رهبر معظم انقلاب اسلامی ؛ حضرت آیة الله العظمی خامنه ای، دستورتهیه و انتشار دست خط مزبور را صادر کردند که متعاقب آن مؤسسه در سال 1382 تصویر دست خط علامه به نام ثمرات الاسفار الی الاقطار و چهار جلد تنظیم شده از روی آن توسط مرکز امیر، را از کتابخانه مزبور خریداری کرده و پس از مراجعه مجدد و کنترل سریع نصوص و استخراج و تصحیح غلطهای تایپی، آن را در چهار جلد به نام « تکملة الغدیر، ثمرات الاسفار الی الاقطار» چاپ و منتشر کرد. بنابراین موسوعه ای که هم اکنون توسط مؤسسه دایرة المعارف فقه اسلامی تحقیق و تکمیل در 18 جلد چاپ و منتشر شده است، دقیق ترین ، صحیح ترین جدید ترین و کامل ترین نسخه چاپی موسوعه الغدیر بشمار مي‌رود.[34] علامه و اثبات مسأله غدير از طرق اهل سنت مقام معظم رهبري در ديدار اقشار مختلف مردم به مناسبت عيد غدير مسأله وحدت را مطرح نمودند و فرمودند: وحدت به معناي اين است كه با عقائد مختلف، شعب مختلف، مشتركات را بگيرند، موارد محل اختلاف را وسيله‌ي برادركشي و جنگ و دشمني قرار ندهند؛ مسئله‌ي وحدت اين است. اما به عنوان بيان حقيقت و طلب حقيقت، اين يك درخواست منطقي است از همه‌ي مسلمانان: بروند تحقيق كنند، ملاحظه كنند، آنچه را كه محققين شيعه نوشتند، علماي بزرگ شيعه در زمان خود ما جمع كردند، نوشتند، تحقيق كردند، در دنياي اسلام آنها را عرضه كردند، نوشته‌ي آنها مورد تقدير علماي اسلام، روشنفكران اسلام، برجستگان اسلام قرار گرفته است، اينها را ملاحظه كنند؛ خودشان را محصور نكنند، محروم نكنند. كتابهاي مرحوم سيد شرف الدين عاملي (رضوان اللَّه عليه)، كتاب شريف الغدير تأليف علامه‌ي اميني. اينها حقايقي است كه جمع شده است. مسئله‌ي غدير يك مسئله‌ي مسلّم تاريخي است. در ده‌ها كتاب، مرحوم اميني ده‌ها طريق از طرق اهل سنت را نقل ميكند كه ماجراي غدير را به همين شكل كه ما نقل ميكنيم، نقل كرده اند. اين چيزي نيست كه فقط در كتابهاي ما باشد. حالا در معناي مولا، بعضي ممكن است خدشه كنند، بعضي خدشه هم نميكنند. ماجرا يك ماجراي حقيقي، واقعي و بيان معيار است؛ مشخص است كه اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه آلاف التّحيّة و السّلام) يك قله‌ي مرتفع است؛ هم براي حاكم اسلامي و حكومت اسلامي، هم براي هر فرد مسلمان. رهبر معظم انقلاب اسلامي در بياناتشان،كتابهاي مرحوم سيد شرف الدين عاملي (رضوان اللَّه عليه)، كتاب شريف الغدير تأليف علامه‌ي اميني را به عنوان منبع و مرجع براي كساني كه به دنبال حقيقت هستند نام مي‌برند چرا كه اين بزرگواران، حقايق را در كتاب هاي خود جمع كردند. ايشان در ادامه به مسأله غدير و اثبات آن توسط علامه اميني مي‌پردازد كه در ده‌ها كتاب، مرحوم اميني ده‌ها طريق از طرق اهل سنت را نقل ميكند كه ماجراي غدير را به همين شكل كه ما نقل ميكنيم، نقل كرده اند.[35] حادثه‌ي غدير وسيله‌ي وحدت امت اسلام مقام معظم رهبری در تبیین نگاه علامه امینی که واقعه غدیر مي‌تواند وسیلۀ وحدت مسلمانان باشد مي‌فرماید:حادثۀ غدير به نگاه مرحوم علامه‌ي اميني (رضوان اللَّه تعالي عليه) صاحب كتاب الغدير و بعد در نگاه مرحوم شهيد مطهري (رضوان اللَّه عليه) وسيله‌ي وحدت امت اسلامي است. گمان نكنند بعضي كه حادثه‌ي غدير مايه‌ي اختلاف است؛ نه. امروز ببينيد كه بيش از هميشه - در گذشته هم بوده است - شيعه را متهم ميكنند. ببينند مسئله‌ي تشيع برآمده‌ي از يك اعتقاد صحيحِ سالمِ خالصِ نسبت به وحي الهي است - اين است معناي تشيع - اعتقاد به ارزشهاست، اعتقاد به معيارهاست، ملاك قرار دادن معيارهائي است كه قرآن آنها را ملاك قرار داده است. حالا يك مشت ياوه گوي هرزه گو در گوشه و كنار دنياي اسلام شيعه را متهم كنند به آن چيزي كه شيعه فرسنگها از آنها دور است؛ مسئله‌ي ساختگي بودن و جعلي بودن و بعداً به وجود آمدن و سياسي بودن و اين حرفها را پيش بياورند! نه، مسئله‌ي غدير خط بطلان ميكشد بر همه‌ي اينها. ايشان در ديدار مردم قم و در سالروز عيد سعيد غدير به مسأله وحدت اشاره كرده و فرمودند: ما از حادثه و واقعه‏ي غدير - كه نشانه‏ي عظمت اسلام و جامعيت اسلام است - به عنوان وسيله‏اي براي تضعيف اسلام استفاده نكنيم. اين را من بالخصوص امروز و اين روزها موظفم و مقيدم كه به همه‏ي ملت عزيزمان و همه‏ي مسلمانها در هر نقطه‏ي دنيا عرض بكنم كه مراقب باشند امروز براي تضعيف اسلام، دشمنان به دنبال همين نقطه‏ي خاص، همين چيزي كه منشأ عظمت اسلام است، هستند؛ يعني مسئله‏ي شيعه و سني، قبول غدير و انكار غدير. بنابر این علامه امینی، آن مصلح خستگی ناپذیر که به درستی در یافته بود ریشه اختلاف میان شیعه و اهل سنت مسأله سرنوشت ساز رهبری است ، با همّت والای خود، الغدیر را نوشت تا روشنی راه و مشعل هدایت مسلمانان به سوی اتحاد و یکپارچگی باشند. مقام معظم رهبری در مورد نقش مسأله غدیر و کتاب الغدیر در وحدت مسلمانان مي‌فرمايند:بعضي خيال مي‏كردند كتاب الغدير ممكن است مايه‏ي افتراق بشود. دشمن مي‏خواهد مسئله‏ي غدير را يك مايه‏ي برادركشي و جنگ و خونريزي قرار بدهد؛ در حالي كه غدير مي‏تواند وسيله‏ي ائتلاف و برادري مسلمانها با هم باشد. مرحوم شهيد مطهري (رضوان‏اللَّه‏عليه) قبل از انقلاب يك مقاله‏ي مفصلي درباره‏ي كتاب «الغدير» علامه‏ي اميني نوشتند و ثابت كردند كه الغدير علامه‏ي اميني، وسيله‏ي وحدت مسلمين است. در مورد اصل واقعه غدير، خوب است همه افرادي كه به مسائل تاريخ اسلام علاقه مندند، بدانند كه قضيه غدير، يك قضيه مسلّم است. مشكوك نيست؛ فقط شيعيان نيستند كه آن را نقل كرده اند؛ بلكه محدثّان سنّي - چه در دوره هاي گذشته و چه در دوره هاي مياني و بعدي - اين ماجرا را نقل كرده اند؛ يعني همين ماجرايي كه در سفر حجّةالوداع پيامبر اكرم در غدير خم اتفاق افتاد. از كاروان بزرگ مسلمانان كه در اين سفر با پيامبر حج گزارده بودند، بعضي جلو رفته بودند.

ادامه اش
پيامبر پيكهايي را فرستاد تا آنها را به عقب برگردانند و ايستاد تا آنهايي كه عقب مانده اند، برسند. اجتماع عظيمي در آن جا تشكيل شد. بعضي گفته اند نود هزار، بعضي گفته اند صدهزار و بعضي هم گفته اند صدوبيست هزار نفر در آن اجتماع حضور داشتند. در آن هواي گرم، مردم ساكن جزيرةالعرب - كه بسياري از آنها هم اهل بيابانها و روستاها بودند و به گرما عادت داشتند - طاقت نمي آوردند روي زمين داغ بايستند. لذا عباهايشان را زير پاهايشان مي‌گذاشتند تا طاقت بياورند و بايستند. اين نكته در روايت مربوط به اهل سنّت هم آمده است. در چنين شرايطي، پيامبر اكرم از جاي برخاست، اميرالمؤمنين عليه الصّلاة و السّلام را از زمين بلند كرد و جلو چشم خلايق نگه داشت و فرمود: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه، الّلهم وال من والاه و عاد من عاداه». البته اين جملات، قبل و بعد هم دارد؛ اما مهمترين قسمتش اين است كه پيامبر در اين جا مسأله ولايت - يعني حاكميت اسلامي - را به طور رسمي و صريح مطرح مي‌كند و اميرالمؤمنين را به عنوان شخص، معيّن و مطرح مي‌نمايد. اين را همان طور كه لابد شنيده ايد و من هم عرض كردم، برادران اهل سنّت ما در كتابهاي معتبر - نه يكي، نه دوتا؛ در دهها كتاب معتبر - نقل كرده اند. مرحوم علّامه اميني اينها را جمع كرده است، و غير از ايشان هم كتابهاي زيادي در اين خصوص نوشته اند. بنابراين، اين روز، اولاًّ روز ولايت است؛ ثانياً روز ولايت اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام است. مرحوم علامه‌ي اميني از طراحان مسأله اصلاح حوزه مقام معظم رهبري در ديدار با مجمع نمايندگان طلّاب و فضلاي حوزه‌ي علميه‌ي قم در مورد طرح مسأله اصلاح حوزه فرمودند: مسأله‌ي اصلاح حوزه، چيزي نيست كه در اين زمان مطرح شده باشد؛ از سالها پيش در قم، اين مسأله مطرح بوده است. در آن سالهاي اولي كه وارد قم شدم (سال 37)، فضلاي جواني را يافتم كه دور هم مي‌نشستند و اين آرزوها را به زبان مي‌آوردند و تكرار مي‌كردند و براي تحقق آن، تلاش مي‌نمودند. بعد در آن وقت براي ما معلوم شد كه در دوره‌ي قبل از ما - يعني قبل از ورود مرحوم آيةاللّه العظمي بروجردي(رضوان اللّه عليه) به قم - نيز همين افكار مطرح بوده است و فضلاي برجسته و خوشفكر و خوشنام، دنبال آن بوده اند. بعد كه قدري بيشتر با مسايل مربوط به حوزه‌ها آشنا شديم، فهميديم كه حتّي ريشه‌ي اين قضايا قبل از اينهاست و در نجف زمان مرحوم آقا سيّد ابوالحسن اصفهاني(رضوان اللّه عليه) اين حرفها بين طلّاب جوان و روشنفكر آن روز مطرح بوده است. دو نفر براي من مشروحاً و مفصلاً جرياني را كه ده دوازده نفر از فضلاي آن روز نجف - مثل مرحوم آقاي ميلاني، مرحوم آقا سيّدعلي مددقايني و عده يي ديگر - پيش مرحوم آقا سيّد ابوالحسن رفتند و درخواست خود را با ايشان در ميان گذاشته بودند، نقل كرده اند: يكي مرحوم علامه‌ي اميني - صاحب الغدير - بود و ديگري مرحوم آقا سيّد حسن تهامي(رضوان اللّه عليه) كه از مجتهدان و علماي برجسته‌ي كشور ما محسوب مي‌شد و سالهاي متمادي در بيرجند منزوي شده بود و قدرش ناشناخته ماند تا وفات كرد. ايشان هم قبل از مرحوم اميني. در سال 41 يا 42 كه من براي منبر به بيرجند رفته بودم، عين همان صحبت مرحوم آقاي اميني را نقل كرد و جزييات قضيه را به من گفت كه حالا نمي خواهم با تفصيل آن را مطرح كنم.[36] بنابر این علامه امینی از طراحان اصلاح حوزه بود و برای رفع مشکلات و ایجاد نیازهای ضروری حوزه تلاش مي‌نمود. ايشان در همين ديدار ضمن اينكه نظر شيعه از جمله در مورد تحريف قرآن را همان مي‌داند كه در نوشته هاي مرحوم «سيّد شرف الدين» و مرحوم «اميني» آمده است مي‌فرمايد: هنوز كه هنوز است، در دنياي اسلام به ما مي‌گويند: شما قايل به تحريف قرآنيد! چرا كه يك روز فصل الخطابي نوشته شد و ما هنوز نتوانسته ايم آن قدر فضاي فرهنگي دنياي اسلام را از حرف حق خودمان و اين كه قايل به تحريف قرآن نيستيم، اشباع كنيم تا اگر بي دين لامذهبي خواست بنويسد كه شيعه قايل به تحريف قرآن است، بداند كه فردا شاگرد سر كلاسش در الازهر، يقه اش را خواهد گرفت كه اين كتاب شيعه پاسخ شما را داده است. هرچه مرحوم «سيّد شرف الدين» و مرحوم «اميني» نوشته، همان است ديگر. البته، هر كدام از آن كتابها براي جاهايي به درد مي‌خورد؛ اما نكته اين است كه ما به صورت مدرن و طبق نيازهاي امروز، از حق خود و تشيّع و اعتقاد و انقلاب و اسلام و حتّي اماممان دفاع نكرديم. امام را متهم كردند كه مي‌گويد: پيامبران ناموفق بودند(!) ما چند جلد كتاب در جواب اين اتهام نوشتيم و به دنيا ارايه داديم و پخش كرديم؟ پس، ببينيد اينها كارهاي حوزه است. ما بايد اينها را باور كنيم. پایان عمر با برکت علامه امینی تلاش بی‌وفقه علامه امینی در دوران زندگیش باعث ضعف جسمانی ایشان شده که منجر به بیماری و زمینگیر شدنشان در دو سال آخر عمر ایشان شد. خستگی‌ها و تحمل رنج‌های علامه امینی در راه اعتلای دین اسلام و مذهب تشیع و تحصیل و تدریس معارف اهل‌بیت علیهم السلام در ظهر روز جمعه 12 تیر ماه 1349ه. ش (28 ربیع الثانی 1390ه .ق) به پایان رسید و صاحب الغدیر، آن پیر فرزانه و پر مایه، پس از 68 سال تلاش و كوشش، به دیدار یار شتافت تا از دست صاحب غدیر و از چشمه زلال كوثر بیاشامد و غبار خستگی را از تن بزداید. او رفت اما الغدیر وی چراغ خانه دل‌های با صفا و مشعل هدایت امت تا طلوع خورشید ولایت شد. آخرین سخنانی كه در لحظه‌‌های آخر زندگی بر لبان آن مرد بزرگ جاری شد، این بود:« اللهم هذه سکرات الموت قد حلّت فاقبل الیّ بوجهک الکریم، و اعنّی علی نفسی بما تعین به الصالحین علی انفسهم ...»؛ «خداوندا! این سكرات مرگ است كه به سویم می‌آید. پس به سوی من نظری كن و مرا با آن چه صالحان را كمك می‌كنی، كمك نما.»[37] بامداد روز شنبه 13 تیر ماه، پیكر علامه از خیابان شاهپور..... تا مسجد ارك تشییع شد.[38] پس از انتقال پیکر مطهر علامه امینی به عراق، در شهرهای بغداد، كاظمین، كربلا و نجف نیز پیكر علامه با شكوه فراوانی تشییع شد و پس از طواف دادن پیكر بر گرد آستان مقدس علوی، به وصیت خودشان، در حجره‌ای از كتابخانه امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام ـ كه خود بنیان‌گذار آن بود ـ به خاك سپرده شد. پس از مراسم خاكسپاری، مردم تا مدت‌ها در شهرهای بزرگ ایران، عراق و دیگر كشورهای اسلامی، مجلس‌های ترحیم برگزار و از مقام علمی و معنوی آن بزرگمرد عرصه علم و تقوا تجلیل كردند. هر چند پیكر خسته صاحب الغدیر از میان شیفتگان ایشان پنهان گشت، ولی الغدیر او مانند نگینی درخشان در عرصه دین و دانش باقی مانده است. به تعبیر استاد جلال الدین همایی: «علامه امینی در واقع نمرده، بلكه حیات جاودانی یافته است.[39] در پی رحلت علامه امینی در نجف و شهرها و اماکن مختلف ایران و دیگر کشورهای اسلامی چنانکه شایسته او بود از سوی علما و مراجع بزرگوار (همچون امام خمینی(ره)) مجالس ترحیم و تکریم برپا شد و شیفتگان ولایت در ماتم او عمیقاً به سوگ نشستند. نتیجه گیری: علامه امینی نمونه مجسّم فضائل اسلامی و از مصلحان راستین دینی و اجتمائی است که فرهنگ سیاسی اجتمائی را در قالب پژوهش به نحو احسن منتشر نمود. ایشان از دیدگاه بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی(ره)، زبان اسلام و مدافع ولایت است و وجود با برکت آنها و رابطه خاصی که بینشان بود باعث شد اندیشه غدیر در نظر و عمل به جهانیان عرضه شود که در حال حاضر بیداری اسلامی و احیای دینداری و استقبال به سمت دین در جوامع مختلف از برکات و ثمرات تلاش و جهاد بی وقفه آنان است.

ادامه اش
حضرت امام(ره) با نظر اعجاب به الغدیر علامه نگاه می کردند و قسمتی از وقت خودشان را برای مطالعه آن اختصاص می دادند. در نگاه حضرت امام (ره) نسبت به علماء، می توان علامه امینی را که از علمای شاخص است اینگونه توصیف نمود که ایشان مظهر اسلام، مبيّن قرآن، مظهر نبي اکرم دانست. با زحمت ها و تلاش های فراوان و پرارزش خود مانند طبیبی حاذق، اسلام و ولایت را به ما شناساند و برادری را در بین مسلمانان گسترش و زمینه را برای وحدت شیعه و سنّی بر قرار نمود. علامه حافظ اسلام، فقیه جامع، بیم دهندۀ صادق قوم و ملّت خود بود و برای قربانی شدن در راه حق و ولایت ،جان و عمر خود را در طبق اخلاص گذاشت. با هنر، صداقت و تعهد، روحانیت و فقاهت را ترویج کرد و تکیه گاه محرومان بود. سينه را براي مقابله با هر نوع تير زهرآگيني ‌که به طرف اسلام شليک مي‌شد آماده نمود و به مسلخ عشق آمد. ایشان در صدد تحقق فقه عملي اسلام بود و در همه مسائل و مشکلات حضوری فعّال داشت .هرگز با سرمايه‌داران زالو صفت سر آشتي نداشت. با زهد و تقوا و رياضت درس خواند و پس ‌از کسب مقامات علمي و معنوي نيز به همان شيوه زاهدانه و با فقر و تهيدستي و عدم تعلق به تجملات دنيا زندگي کرد و هرگز زير بار منت و ذلت نرفت. دیگران را نصيحت به حفظ آرامش مي‌کرد و نظرشان حفظ آرامش و اصلاح بود لکن وقتي ملاحظه کرد براي کيان اسلام خطر پيش آمده و اسلام و ولایت در معرض خطر ‌است مانند سیاست مداری آگاه در میدان حاضر می شد. علامه امینی از دیدگاه حضرت آیة الله العظمی خامنه ای نیز از جایگاه ویژه ای برخوردار است. از نظر مقام معظم رهبری(مد ظله العالی)، علامه به عنوان الگوی انجام فعالیت های فرهنگی شناخته می شود که با جهاد علمی خود همۀ شرایط طرح مسأله غدیر را رعایت نمود و با نوشتن کتاب الغدیر در این راه به موفقیّت کامل رسید. ایشان توانست از طرق اهل سنت به خوبی مسأله غدیر را اثبات نماید و مسیر اتحاد مسلمانان را هموار کند و کتابش برای کسانی که دنبال حقیقت و نظر شیعه هستند بهترین مرجع و منبع می باشد. هر چند به نظر مقام معظم رهبری کتاب الغدیر مهجور می باشد امّا پیشنهاد ایشان این است که موضوعات مختلف از این کتاب استخراج و صدها کتاب و جزوه از آن وجود داشته باشد علاوه بر اینکه آن مجموعه بزرگ که علامه ترتیب دادند به جای خودش محفوظ باشد، این کتاب ها و جزوه ها نیز همه جای عالم را پر کند و در اختیار و دسترس عموم قرار گیرد. با توصیه و تأکید مقام معظم رهبری (دامت برکاته) یادداشت های باقیمانده علامه امینی درباره واقعۀ غدیر برای اولین بار تنظیم و تبویب و انتشار یافت. ایشان در بحث اصلاح حوزه از علامه امینی نام می برند که از جمله کسانی است که این بحث را مطرح نمود. علامه امینی در جهان اسلام دارای نقش کلیدی بود وبا بصیرت تمام ریشه اختلاف مسلمانان را اثبات و با تلاش مداوم علمی و فرهنگی حق و حقیقت را برای همه آشکار نمود به گونه ای که در تحولات سیاسی اجتماعی و فرهنگی جامعه تأثیر فراوان گذاشت. امید است به یاری حق –جل و علا- مقاله حاضر مقدمه ای بر پژوهش های ژرف تر در این زمینه باشد تا بتوانیم با شخصیت علامه امینی از دیدگاه بزرگان بیشتر آشنا شویم. فهرست منابع 1ـ اميني نجفي، عبدالحسين، «شهداي راه فضيلت»، روزبه، بي‌جا، 1355. 2ـ ــــــــــــــــــــــ، «مقدمه‌ي موسوعه الغدير»، چهارم، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامي، قم، 1420 هـ ق. 3- جرقادقانی، م، «علمای بزرگ شیعه»، اول، معارف اسلامی، قم، 1364 ش. 4ـ جعفریان، رسول، «جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران»، دانش و اندیشة معاصر، 1385 ش. 5-حكيمي، محمد‌رضا، «حماسه‌ي غدير»، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1357. 6ـ ـــــــــــــــــــ، «فرياد روز‌ها»، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1355. 7ـ خميني، روح‌الله، «صحيفه نور»، مؤسسه نشر آثار امام، قم، 1372. 8ـ ـــــــــــــ، «كشف الاسرار»، آزادی. 9-رحیمیان، محمدحسن، «حدیث رویش،»، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اول، تهران، 1382 ش. 10ـ سيد كباري، سيد عليرضا، «علامه اميني مصلح نستوه»، اول، سازمان تبلیغات اسلامی، بی جا، 1372 ش؛ «علامه امینی، غوّاص غدیر»، پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه. 11ـ شاكري، حسين، «ربع قرن مع العلامه»، مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی،‌ قم، 1386 ش. 12ـ شهيد ثاني، زين الدين بن علي، «منية المريد»، چهارم، مؤسسه نشر اسلامي، قم، 1419 هـ ق. 13ـ مجلسي، محمدباقر، «بحارالانوار»، بی نا، تهران، 1376 ق. 14ـ نوري همداني، حسين، «اسلام مجسّم»، پنجم، مهدي موعود، قم، 1384. 15ـ واحدي، محمد تقي و ديگران، «ترجمه الغدير»، بنياد بعثت، قم، 1369. 16ـ بيانات امام خميني (ره)، «مجمع اسلام ناب طلاب حوزه‌ي علميه قم»، مؤسسه فرهنگي نرم‌افزاري آرمان. 17ـ بيانات مقام معظم رهبري(دامت بركاته)، «نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه‌ها»، معاونت امور دفاتر، اساتيد، مبلغان. 18ـ جمعي از پژوهشگران حوزه‌ي علميه قم، «گلشن ابرار»، سوم، معروف، قم، 1385. 19ـ. سايت تبيان 20ـ مجله‌ي جام جم، شماره‌ي 38، «ايام ويژه تاريخ معاصر». 21ـ یادنامه علامه امینی. [1] . مجلسی، محمدتقی، «بحار الانوار»، ج1، ص25؛ شهید ثانی، زین‌الدین بن علی، «منیة المرید»، ص12 [2] واحدی محمدتقی و دیگران، . «ترجمه الغدیر»، ج 1، ص 154، جرقادقانی، م، «علمای بزرگ شیعه»، ص 410. [3] . امینی نجفی، عبدالحسین، «شهیدان راه فضیلت»، ص 7 [4] . جرقادقانی، م، «علمای بزرگ شیعه»، ص 410 [5] . شاکری، حسین، «ربع قرن مع العلامه»، ص 299 [6] . جمعی از پژوهشگران، «گلشن ابرار»، ج 2، ص 727 [7] . مقدمه الغدیر، ج 1، ص 65 - 68، [8] . رحیمیان، محمدحسن، «حدیث رویش»، ص۲۲۸-۲۳۰ [9] . ُحکیمی، محمدرضا، «حماسه غدیر»، ص.209 [10] . ر.ک سید کباری، سید علی‌رضا، «مقالۀعلامه امینی، غواص غدیر»: به نقل از استاد جواد محدثی از حضرت آیت الله مکارم شیرازی، پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه؛ حکیمی، محمدرضا، «فریاد روزها»، ص 24 [11] . سید کباری، سید علی‌رضا، «علامه امینی مصلح نستوه»، ص 118؛جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم، «گلشن ابرار»، ج2735؛ حکیمی، محمد رضا،«فریاد روزها»، ص24. [12] . حکیمی، محمدرضا، «حماسۀ غدیر»، ص ۲۸۹ [13] . جعفریان، رسول، «جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران»، ص653. [14] . علامه امینی، عبدالحسین، «مصلح نستوه» ، ص 118 [15] . ر.ك، يادنامه علامه اميني ص 5، اظهارات دكتر محمدهادي اميني [16] . رحیمیان، محمدحسن، «حدیث رویش»، ص۲۲۸-۲۳۰ [17] . رک وصف زیارت های مکرر و عاشقانه علامه امینی از حرم علوی و حسینی و رضوی (ع) از زبان دوست و دست پرورده اش؛ حسین شاکری در کتاب «ربع قرن مع العلامه الامینی». صص 32-31 و 280 [18] . علامه امینی، عبدالحسین، «الغدیر»، ج ۱، ص ۱۵۷ [19] . امام خمینی، «کشف الاسرار»، ص ۱57 [20] . حکیمی، محمد رضا، «فرياد روزها»، ص24 [21] . حکیمی، محمدرضا، «حماسه غدیر»، ص480؛آیة الله نوری همدانی، حسین، «اسلام مجسم»، ج1، ص119 [22] . مجله جام جم شماره (38)( ايام ويزه تاريخ معاصر) [23] . دي 1357 / 23 محرم 1399 [24] . [صحیفه نور ج 7 ،ص 186 ،تبیان ،دفتر دهم ص 67] (2/4/58) [25] . [ صحیفه نور، ج 14، ص 123، تبیان، دفتر دهم، ص 75] (14/12/59). [26] . [ صحیفه نور، ج 6، ص 259، تبیان، دفتر دهم، ص 66] (3/3/58 [27] . [صحیفه نور، ج 15، ص 150، تبیان، دفتر دهم، ص76 ].(18/6/60). [28] . (16/6/58) [29] . (16/6/58) [30] . 3 اسفند 1367 / 15 رجب 1409. [31] . قبل ‌از ظهر 11 آذر 1341 / 4 رجب 1382. [32] . 14 / 09/1384 [33] . بیانات در دیدار اعضای ستاد فرهنگی غدیر10/12/1378 [34] . تهیه کننده: اسدالله حسنی سعدی - 3-11-1388 لمؤسسة دائرة معارف الفقه الإسلامی طبقاً لمذهب أهل البیت علیهم السلام [35] . 15/09/1388 [36] . 7/9/1368. [37] . امینی نجفی، عبدالحسین، «مقدمه الغدیر»، ج 1، ص 122، چاپ 1368 [38] . حکیمی، محمدرضا، «حماسه غدیر»، ص 347 [39] . حکیمی، محمدرضا، «حماسه غدیر»، ص 551. (تبیان).
لینک:http://jafarin.blogfa.com/post/4

سلام علیکم و رحمه الله

از حضرت امیر (ع) سلام خدا بر روح و جسم پاکش کلامی منقول هست به این مضموم که حق رو بشناس و اشخاص رو به واسطه ی شناختی که پیدا کردی نسبت به حق دسته بندی کن نه اینکه از اشخاص برای درک حق استفاده کنی...
متاسفانه بحث ها همیشه در این زمینه چه در زمینه عرفان فلسفه چه در زمینه مولانا و حافظ منتهی میشه به اینکه کی مخالف هست با این حضرات و کی موافق هست جالب هست که عزیزانی هم این دسته بندی رو انجام می دهند که ادعای شیعه بودنشون گوش فلک رو کر میکنه اما این کاربران عزیز باید بدونند با این کار دارند در مسیری قدم بر میدارند که همان امام عزیز و بزرگوارشون اون ها رو منع کرده از این مدل رفتار ...
شبی در کوچه ای چند نفری دنبال حضرت راه می رفتند حضرت امیر روی مبارک رو برگردونند و گفتند شما چی میخواید که دنبال من میاید؟ گفتند یا علی ما از شیعیان تو هستیم؟! حضرت گفتند من نشانی از شیعگی خودم در چهره شما نمی بینم...
اگر هدف ما از این بحث ها این هست که سنگ شیعگی رو به سینه بزنیم باید دقت کنیم که با منطق اشتباه از دایره تشیع خارج نشیم...

مفتقر;535225 نوشت:
سلام علیکم و رحمه الله

از حضرت امیر (ع) سلام خدا بر روح و جسم پاکش کلامی منقول هست به این مضموم که حق رو بشناس و اشخاص رو به واسطه ی شناختی که پیدا کردی نسبت به حق دسته بندی کن نه اینکه از اشخاص برای درک حق استفاده کنی...
متاسفانه بحث ها همیشه در این زمینه چه در زمینه عرفان فلسفه چه در زمینه مولانا و حافظ منتهی میشه به اینکه کی مخالف هست با این حضرات و کی موافق هست جالب هست که عزیزانی هم این دسته بندی رو انجام می دهند که ادعای شیعه بودنشون گوش فلک رو کر میکنه اما این کاربران عزیز باید بدونند با این کار دارند در مسیری قدم بر میدارند که همان امام عزیز و بزرگوارشون اون ها رو منع کرده از این مدل رفتار ...
شبی در کوچه ای چند نفری دنبال حضرت راه می رفتند حضرت امیر روی مبارک رو برگردونند و گفتند شما چی میخواید که دنبال من میاید؟ گفتند یا علی ما از شیعیان تو هستیم؟! حضرت گفتند من نشانی از شیعگی خودم در چهره شما نمی بینم...
اگر هدف ما از این بحث ها این هست که سنگ شیعگی رو به سینه بزنیم باید دقت کنیم که با منطق اشتباه از دایره تشیع خارج نشیم...

بسمه تعالی برادران گرامی سلام علیکم دوست عزیز برخی از کسانی که مانند شما فکر میکنند (که امیدوارم شما از آنها نباشید)وقتی صحبت از فلسفه و عرفان و حافظ و مولوی میشود ابتدا به سرغ اقوال علما و فقهای شیعه میروند که بله فلان فقیه درباره فلسفه اینگونه گفت و فلان آیت الله این فتوا را بر ضد فلسفه و عرفان داد و... آن هنگام که دوستاران فلسفه و عرفان و مولوی و حافظ به پیروی از همین آقایان می آیند و میگویند اگر کسانی از فقها و علما با آنها مخالفت کرده اند کسانی دیگر هم با این تفکر و افراد موافق اند و نام آنها را میبرند و چون آن آقایان نمیتوانند منکر طرفداری بعضی علما و فقها از فلسفه و مولوی و حافظ شوند و توان رد عظمت علمی آنها را هم ندارند سریعا به این حدیث و امثال آن متوسل میشوند تا خود را از چاهی که کنده اند و حالا خودشان درآن مانده اند نجات دهند و حال آنکه خود فلسفه و عرفان و آن عارفان بزرگ به تنهایی توان دفاع از خود را دارند و مانند آن افراد نیازمند فتوا و نظر این و آن نیستند(البته بنده نمیگویم تمام فلسفه و عرفان مصطلح و اقوال حضرات مولوی و حافظ درست است چرا که تنها بی نقصان این عالم انبیا و بالاتر از آنها 14 معصوم هستند و تنها قرآن است که برای ما فصل الخطاب است نه مثنوی و فصوص یا هر چیز دیگر اما این به معنای نادرست بودن تمام اقوال و حتی تکفیر بزرگان فلسفه و عرفان نیست)حال خوب است شما به ما بگویید اگر بخواهیم حق را بشناسیم باید چه کنیم؟جز آنکه در خانه قرآن و به دستور قرآن در خانه 14 معصوم برویم؟!آیا شما یا کسانی که با داشتن تفکرات بالا که گفتم فلسفه و عرفان و مولوی و حافظ را رد کرده یا ایراد گرفته یا حتی تکفیر میکنید تاکنون به فقه ضد قرآنی فقهایی(چه شیعه چه سنی) که دم از اسلام میزنند اما بعضی از آنها کیلومتر ها با قرآن و اسلام فاصله دارند سر زده اید و از اقوال عجیب و غریب آنها خبر دارید؟؟؟!!!!!!!!!بهتر است سری به کتب آیت الله صادقی تهرانی بزنید تا با این عجایب و غرایب که ایشان از طریق قرآن به ما نشان داده اند آشنا شوید!با تشکر و السلام علی عباد الله الصالحین

سلام بر پیروان هدایت
لطفا بدون تعصب بخوانید!


سیری در مثنوی!

1. مدح بسیار بالا برای ابوبکر !!!

الف: ابوبکر صدّیق است!!! (صدیق از القاب امیر المومنین و اوصیای معصوم انبیای الهی است.)


همنشينى مقبلان چون كيمياست

چون نظرشان كيميايى خود كجاست‏
چشم احمد بر ابو بكرى زده
او ز يك تصديق صدّيق آمده‏
...........................................
آن ابو جهل از پيمبر معجزى
خواست همچون كينه‏ور تركى غزى‏
ليك آن صدّيق حق معجز نخواست
گفت اين رو خود نگويد جز كه راست‏
كى رسد همچون تويى را كز منى
امتحان همچو من يارى كنى‏

...............................................
مصطفى را رايزن صدّيق رب
رايزن بو جهل را شد بو لهب‏
........................................
آن چه آن دم از لب صدّيق جست
گر بگويم گم كنى تو پاى و دست‏
........................................
ب: القاب دیگر: ابوبکر جلودار محشور شدگان در قیامت است!!!،
ابوبکر چشمه های حکمت است!!!


مر ابو بكر تقى را گو ببين

شد ز صديقى امير المحشرين

اندر اين نشات نگر صدّيق را
تا به حشر افزون كنى تصديق را
.................................
آن ينابيع الحكم همچون فرات

از دهان او دوان از بى‏جهات‏
همچو از سنگى كه آبى شد روان

نه ز پهلو مايه دارد نه از ميان‏
اسپر خود كرده حق آن سنگ را
بر گشاده آب مينا رنگ را
همچنانك از چشمه‏ى چشم تو نور
او روان كرده ست بى‏بخل و فتور
نه ز پيه آن مايه دارد نه ز پوست
روى پوشى كرد در ايجاد دوست‏
در خلاى گوش باد جاذبش
مدرك صدق كلام و كاذبش‏
آن چه باد است اندر آن خرد استخوان
كاو پذيرد حرف و صوت قصه خوان‏
استخوان و باد رو پوشست و بس
در دو عالم غير يزدان نيست كس‏
مستمع او قائل او بى‏احتجاب
ز آنك الاذنان من الرأس اى مثاب‏
………………………………………………..

معاتبه‏ ى مصطفى عليه الصلاة و السلام با صديق كه ترا وصيت كردم كه به شركت من بخر تو چرا بهر خود تنها خريدى و عذر او


گفت اى صدّيق آخر گفتمت

كه مرا انباز كن در مكرمت‏

گفت ما دو بندگان كوى تو

كردمش آزاد من بر روى تو
تو مرا مى‏دار بنده و يار غار
هيچ آزادى نخواهم زينهار
كه مرا از بندگيت آزادى است
بى‏تو بر من محنت و بى‏دادى است‏
اى جهان را زنده كرده ز اصطفا
خاص كرده عام را خاصه مرا
خوابها مى‏ديد جانم در شباب
كه سلامم كرد قرص آفتاب‏
از زمينم بر كشيد او بر سما
همره او گشته بودم ز ارتقا
گفتم اين ماخوليا بود و محال
هيچ گردد مستحيلى وصف حال‏
چون ترا ديدم بديدم خويش را
آفرين آن آينه‏ى خوش كيش را
چون ترا ديدم محالم حال شد
جان من مستغرق اجلال شد
چون ترا ديدم خود اى روح البلاد
مهر اين خورشيد از چشمم فتاد
گشت عالى همت از تو چشم من
جز به خوارى ننگرد اندر چمن‏
نور جستم خود بديدم نور نور
حور جستم خود بديدم رشك حور
يوسفى جستم لطيف و سيم تن
يوسفستانى بديدم در تو من‏
در پى جنت بدم در جستجو
جنتى بنمود از هر جزو تو
هست اين نسبت به من مدح و ثنا
هست اين نسبت به تو قدح و هجا
همچو مدح مرد چوپان سليم
مر خدا را پيش موساى كليم‏
كه بجويم اشپشت شيرت دهم
چارقت دوزم من و پيشت نهم‏
قدح او را حق به مدحى بر گرفت
گر تو هم رحمت كنى نبود شگفت‏
رحم فرما بر قصور فهمها

اى وراى عقلها و وهمها

ادامه دارد إن شاء الله تعالی

خادم ولایت;535193 نوشت:
هر آن کس را که مهر اهل بیت است / وُرا نــــــــــورِ ولایت در جــــــــــــــبین است
غلام حیــــــدر است مــــولای رومی / همین است و همین است و همین است

این شعر در هیچ یک از نسخه های مصحح مثنوی همچون نیکلسون، محمد استعلامی و... نیست.
به قول دکتر ذبیح الله صفا، در زمان صفویه بعضی از صوفیان برای اثبات تشیع مولوی اشعاری جعل کردند و به وی نسبت دادند!

به نام خدا
سلام

منتظر امامِ حق;535321 نوشت:
این شعر در هیچ یک از نسخه های مصحح مثنوی همچون نیکلسون، محمد استعلامی و... نیست.
به قول دکتر ذبیح الله صفا، در زمان صفویه بعضی از صوفیان برای اثبات تشیع مولوی اشعاری جعل کردند و به وی نسبت دادند!

نام کتاب : مثنوی مولوی با شرح موجز و فهرست موضوعی
صاحب اثر : حضرت حجت اسلام دکتر محمد حسین مهر آیین.
انتشارات سایا
چاپ محمد

درضمن بسیاری از آثار مولوی بخاطر برخی سوء استفاده گران از دفاتر ایشان حذف شده است.

درضمن اگر بسیاری از دوستان بیایند در این تاپیک از مولوی بدگویی کنند از بزرگی ایشان(مولوی) کم نمیشود.
همین بس علمای بزرگی از جهان تشیع اثار این شاعر را زیبا و .... وصف کرده اند.

[SPOILER]

خادم ولایت;535158 نوشت:
به نام خدا

امام خمینی(ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی در ضمن تفسیر سوره مبارکه حمد نسبت به اشعار مثنوی معنوی اسشتهاد جسته و فرمودند:
افتتاح این کتاب بزرگ از لسان فطرت است. شرح جنود عقل و جهل ، صفحه 365

مقام معظم رهبری دامت برکاته ضمن استشهاد به مثنوی فرموده اند:
این کتاب پرحکمتی است؛ این هم یک حکمت است که واقعیت دارد.بیانات آیت الله خامنه ای28 / صفحه 242

حضرت آیت الله جوادی آملی:
مثنوی یک کتابی نیست که انسان بدون استاد بتواند حل کند ؛ فضلا و بزرگان مثنوی را تدریس و تدرس می کردند. اگر این کتاب فارسی نبود و عربی بود ، اگر نظم نبود و نثر بود و ... از قوی ترین کتابها بود ؛ مگر مثنوی را آدم می تواند بی استاد بخواند.ذیل تفسیر آیه 153 سوره انعام.

علامه حسن حسن زاده آملی و دیگر علما نیز این کتاب(مثنوی معنوی مولوی) را یکی از کتاب های با ارزش بشمار آورده اند.

یازهرا:Gol:


[/SPOILER]

یازهرا:Gol:

سلام

واقعا چرا؟؟؟؟!!!!!

چرا ما برای اینکه بقیه افراد را با خودمون هم نظر کنیم،حاضریم جهنم رو به جون بخریم؟؟؟
یه تعداد افراد تو این تاپیک حاضرن علامه امینی رو از عرش به فرش بکشن چون بنده خدا یه حرفی رو زده(در حالی که از دیدگاه منطقی بی راه هم نگفته).
یه تعدادی حاضرن حافظ و مولوی رو بکوبند و به خاطر چند تا بیت بگن عارف که نبوده هیچ،کافر هم بوده،چون یه فایل صوتی وجود داره(که اصلا معلوم نیست واقعی باشه) که توش یه تعداد حرف زده شده.
البته قبول دارم این بحثهای شما هم جنبه خوب داره هم جنبه بد.
جنبه خوبش اینه که توی این مباحث،بعضی مواقع حواشی مطرح میشه و نخ هایی داده میشه که،خوانندگان این مطلب،در صورت بی طرف بودن،میتونند از اونها استفاده کنند و به جاهای خوب برسن.
جنبه بدش برای نویسنده و خوانندگان دو آتیشه و طرفدار یک جریان خاص هستش که آتیش رو تا جایی که جا داره شعله ور میکنند.

واقعا اون دنیا میتونید در محضر خدا بگید که من نیت خوب داشتم واسه این کارم و برای همین داشتم یه مومن دیگه رو میکوبیدم؟؟(داستان پول دزدی و وقف ساختن مسجده)
اگه واقعا نیت هر کدوم از طرفین بحث سوء نبود،نباید به این حالت متن ها رو مینوشتید(اولش که اومدم تو تاپیک،یه لحظه فکر کردم،فک و فامیلای مولوی و حافظ و بستگان مرحوم علامه امینی،زدن به تیپ و تاپ هم :Ghamgin:)

هر چی بیشتر بحث میکنید بیشتر معنی این آیه رو میفهمم :
[=Traditional Arabic]سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاء ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا ﴿۲۲﴾
در پایان این رو هم بگم که استاد صادق جواب بی طرف و قانع کننده ای داده و نیاز نیست که اینقدر بحث رو کش بدید،مگر اینکه بخواهید علمتون رو به رخمون بکشید و به زور علمتون رو کلمون فرو کنید.

خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک میشود
و بقدر نیاز تو فرود می آید
و بقدر آرزوی تو گسترده میشود
و بقدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشود
و ........

نردبانی برگیر

یاعلی

[="Navy"]با سلام.

چند سال پيش توي يادنامه‌ي علاّمه جعفري به نام «ياد يار» مي‌خوندم که ايشون در لحظات پاياني عمرشان مي‌گفتند: کاش من به جاي اشعار مثنوي، قرآن را حفظ مي‌کردم!

فاعتبروا يا أولي الأبصار.

يکي از مثالب مولوي که در اين تاپيک اصلاً اشاره نشد آن است که برخي منتقدين ذکر کرده اند:

تسنن و حنفی بودن ( همچنین تصوف ) میراث خانوادگی مولوی است و تا آنجا پیش رفته اند که

سلطان ولد در زمان علامه حلّی و شیعه شدن سلطان خدابنده، فرزند خود را روانه سلطانیّه می­کند تا

از این مصیبت به خیال خود یعنی تشیّع سلطان و تبعات آن جلوگیری کند!!

فاعتبروا يا أولي الأبصار.

يکي ديگر از مثالب مولوي، شعر معروف و مزخرف «موسی و شبان» است.

حضرت موسی(ع) که پيغمبري اولو العزم بوده، به معارف دين خود آگاه نبوده، و -معاذ الله- نمي‌دانسته که بندگان خدا را چگونه هدايت کند! امّا مولوي مي‌دانسته!

سخنان آقاي قرائتي در خصوص شعر ياد شده: http://www.khabaronline.ir/detail/352226/culture/religion

و امّا حافظ: علاوه بر مذامّي که قبلاً اشاره شد، يکي از مثالب وي اين است که در ديوانش اصلاً اسمي از آل محمّد(ص) نياورده است!

در اين شعر حافظ هم دقّت کنيد: « آن تلخوش که صوفي أمّ الخبائثش خواند * أشهی لنا و أحلی من قُبلة العَذارا»» !!

واقعاً آدم شرم مي‌کنه اين گونه اشعار و کلمات رو بنويسه!

بصائر الدّرجات، عن فضيل بن يسار، قال: سمعت أبا جعفر(ع) يقول: کلّ ما لم يخرج مِن هذا البيت فهو باطل.[/]

alieye;535355 نوشت:
سلام

واقعا چرا؟؟؟؟!!!!!

چرا ما برای اینکه بقیه افراد را با خودمون هم نظر کنیم،حاضریم جهنم رو به جون بخریم؟؟؟
رو زده(در حالی که از دیدیه تعداد افراد تو این تاپیک حاضرن علامه امینی رو از عرش به فرش بکشن چون بنده خدا یه حرفی گاه منطقی بی راه هم نگفته).
یه تعدادی حاضرن حافظ و مولوی رو بکوبند و به خاطر چند تا بیت بگن عارف که نبوده هیچ،کافر هم بوده،چون یه فایل صوتی وجود داره(که اصلا معلوم نیست واقعی باشه) که توش یه تعداد حرف زده شده.
البته قبول دارم این بحثهای شما هم جنبه خوب داره هم جنبه بد.
جنبه خوبش اینه که توی این مباحث،بعضی مواقع حواشی مطرح میشه و نخ هایی داده میشه که،خوانندگان این مطلب،در صورت بی طرف بودن،میتونند از اونها استفاده کنند و به جاهای خوب برسن.
جنبه بدش برای نویسنده و خوانندگان دو آتیشه و طرفدار یک جریان خاص هستش که آتیش رو تا جایی که جا داره شعله ور میکنند.

واقعا اون دنیا میتونید در محضر خدا بگید که من نیت خوب داشتم واسه این کارم و برای همین داشتم یه مومن دیگه رو میکوبیدم؟؟(داستان پول دزدی و وقف ساختن مسجده)
اگه واقعا نیت هر کدوم از طرفین بحث سوء نبود،نباید به این حالت متن ها رو مینوشتید(اولش که اومدم تو تاپیک،یه لحظه فکر کردم،فک و فامیلای مولوی و حافظ و بستگان مرحوم علامه امینی،زدن به تیپ و تاپ هم :Ghamgin:)

هر چی بیشتر بحث میکنید بیشتر معنی این آیه رو میفهمم :
[=Traditional Arabic]سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاء ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا ﴿۲۲﴾
در پایان این رو هم بگم که استاد صادق جواب بی طرف و قانع کننده ای داده و نیاز نیست که اینقدر بحث رو کش بدید،مگر اینکه بخواهید علمتون رو به رخمون بکشید و به زور علمتون رو کلمون فرو کنید.

خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک میشود
و بقدر نیاز تو فرود می آید
و بقدر آرزوی تو گسترده میشود
و بقدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشود
و ........

نردبانی برگیر

یاعلی

بسمه تعالی سلام علیکم برادر گرامی بنده هم تا حدود زیادی با حرف های شما موافقم نباید با طرفدارای متعصبانه از شخص یا گروهی شخص یا گروه دیگری را تکفیر کنیم اما با این قسمت از حرف های شما موافق نیستم که:((یه تعداد افراد تو این تاپیک حاضرن علامه امینی رو از عرش به فرش بکشن چون بنده خدا یه حرفی گاه منطقی بی راه هم نگفته).))برادر عزیز چه منطقی پشت آن صحبت ها بوده!البته بنده قصد جسارت به علامه بزرگوار را ندارم بلکه همانطور که گفتم باید بدون تعصب بود در تاپیک های قبلی خودم هم گفتم اینکه خدا 100 سال شراب خواری را میبخشد اما اصول گفتن مولوی را (البته آنجا هم گفتم که ایشان معنای درست آن را متوجه نشدند) را نمیبخشد که این اولا حکم دادن از جانب خداست که به نظرم صحیح نیست و از طرفی حتی اگر مولوی اشتباه کرده باشد آیا به عنوان یک عالم مسلمان (چه شیعه و چه سنی)یک نظریه غلط علمی از 100 سال شراب خواری که گناه کبیره است نابخشودنی تر است!!!!!!!!!!اگر اینطور باشد خدا از سر تقصیرات صاحب جواهر فقیه معروفی که در حوزه های ما بسیار کتاب او خوانده و تدریس میشود بگذرد که در مسئله آب کر آن حرف های زشت و توهین آمیز را نسبت به معصومین(سلام الله علیهم)میزند و شیخ انصاری بزرگ که بعد از مرگ صاحب جواهر مرجع شیعیان میشود به ایشان حمله کرده و انتقاد میکند یا اینکه علامه فرمودند مثنوی چیست آن را بگذار زیر پایت!!!آیا کتابی که در آن بیش از 2000 آیه قرآن وارد شده و تفسیر شده (حال چه درست و چه غلط)و 500 روایت در آن آمده و چند 10 بیت در مدح رسول خدا حضرت علی و امام حسین(سلام الله علیهم)شعر گفته شده را زیر پایمان بگذاریم!!!!!!!!واعجبا!!!!! امیدوارم دوستان بدون تعصب به مسائل نگاه کنندبا تشکر و السلام علی عباد الله الصالحین

اسلام قرآنی;535396 نوشت:
باید بدون تعصب بود در تاپیک های قبلی خودم هم گفتم اینکه خدا 100 سال شراب خواری را میبخشد اما اصول گفتن مولوی را (البته آنجا هم گفتم که ایشان معنای درست آن را متوجه نشدند) را نمیبخشد

تعصّبي در کار نيست دوست عزيز، بر اساس ظاهر الفاظ اين دو شخصيّت حکم مي‌کنيم. حجّيّت ظواهر الفاظ هم يک امري عقلائي است.

اين احتياطي که شما در مورد اين دو شخصيّت اينجا به خرج مي‌دهيد از نوع همان احتياطي است که بعضي ها در مورد يزيد بن معاويه به خرج داده اند.

خب عمرو عاص هم قصيده‌اي در مدح مولا دارد به نام قصيده جلجليّه، حالا بيايم بگوييم عمرو عاص شيعه است؟

و السّلام علی من اتّبع الهدی

Hadi99g;535402 نوشت:
تعصّبي در کار نيست دوست عزيز، بر اساس ظاهر الفاظ اين دو شخصيّت حکم مي‌کنيم. حجّيّت ظواهر الفاظ هم يک امري عقلائي است.

سلام

اگر بنا بر ظاهر باشد پاسخ آیه 24 طور را که ندادید بدهید !

علیکم السلام برادر عزیز و ممنون بابت خواندن نظر بنده

اسلام قرآنی;535396 نوشت:
چه منطقی پشت آن صحبت ها بوده!البته بنده قصد جسارت به علامه بزرگوار را ندارم بلکه همانطور که گفتم باید بدون تعصب بود در تاپیک های قبلی خودم هم گفتم اینکه خدا 100 سال شراب خواری را میبخشد اما اصول گفتن مولوی را (البته آنجا هم گفتم که ایشان معنای درست آن را متوجه معنای اصول نشدند) را نمیبخشد که این اولا حکم دادن از جانب خداست که به نظرم صحیح نیست و از طرفی حتی اگر مولوی اشتباه کرده باشد آیا به عنوان یک عالم مسلمان (چه شیعه و چه سنی)یک نظریه غلط علمی از 100 سال شراب خواری که گناه کبیره است نابخشودنی تر است!!!!!!!!!!

این نظر شخصی است و مطمئن نیستم که درست باشد ولی احتمال زیاد میرود که درست باشد.
از شواهد امر اینطور برمیاید که این سخنرانی علامه امینی (بر فرض درست بودن صدای ایشان) برای افرادی است که یا در آن جلسه حاضرند و یا حاضر نیستند ولی مخاطبشان آنهاست.
و اما این افراد چه کسانی هستند؟
کسانی که در صحبتهایشان،حرفهای مثنوی را با قرآن مقایسه میکنند و یا در منبرهایشان به جای استناد به قرآن یا نهج البلاغه و ...، به کتابی همچون مثنوی که صد البته از درجه بسیار پایینتری برخوردار است استناد میکنند و باعث اشتباه در طرز فکر مردم عام میشوند.(البته در اینجا لفظ متفاوت را میتوان بهتر از پایین تر دانست)
ظاهرا ترس علامه از این بوده که این امر رواج پیدا کند و همچنین شاید گناه جمله زیر را به جان خریده تا مانع طرز فکر اشتباه مردم عام شود و از ظاهر جمله هم همین قضیه برمیاید که حالت تشر و ترساندن را داشته.
"خدا 100 سال شراب خواری را میبخشد اما اصول گفتن مولوی را نمیبخشد"
ما میدانیم وقتی یک شخص عادی مطلبی را میخواند،به میزان سطح علمی خود از آن برداشت میکند،و وقتی شخصی اولین قدم از عرفان را برنداشته،واقعا برای ایشان ضرر دارد که اشعار سنگینی را که هضم آن برای افراد سطح بالا هم سخت است،بخواند.
و مشکل اصول گفتن مولوی هم همینجاست که این مطلب را در نظر نگرفته که وقتی ما اسم اصول را روی چیزی میگذاریم،دقیقا بقیه را تحریک میکنیم که آن را دنبال کنند،حتی اگر این شرط را بگذاریم که مردم عادی آنرا نخوانند(مثال منع سیگار توسط پدر ومادر و تحریک شدن بچه)
برداشت من از حرفهای علامه (در صورت صحت صدای ایشان) به این صورت بوده.

یاعلی

مولانا;535405 نوشت:
این همه بحث بنده با مخالفان عرفان و دلیل آوردن و ارسال مطالب در خصوص مولانا و ... در این سایت انجام دادم

اما نتیجه ام این حرف مولانا شد:

سلام
بله همینطور است به قول مولوی

در نیابد حال پخته هیچ خام

پس سخن کوتاه باید والسلام

بسمه تعالی سلام علیکم برادر گرامی همانطور که در تاپیک قبلی که در صفحه 3 این بحث خدمت شما عرض کردم شما بهتر بود بیشتر و بدون تعصب!تاکید میکنم بدون تعصب در اشعار آن دو بزرگوار دقت و مطالعه میکردید و سپس مطلب مینوشتید اما درباره آنچه که گفتید درباره علامه جعفری اگر هم صحیح باشد انسان باید قرآن کریم را محور اساسی زندگی مادی و معنوی و علمی خود قرار دهد این مطلبی است که بنده به پیروی از استاد گرانقدر و مرجع عظیم الشان شیعه آیت الله العظمی صادقی تهرانی قدس الله نفس الزکیه در مباحثی که در این سایت داشتم اعلام کرده ام و حتی در امضا و فریادم در سایت هم سعی کردم این موضوع را بیان کنم اولا مسلما قرآن بهتر و بالاتر از مثنوی وحتی کتاب نهج البلاغه یا هر کتابی دیگر است اما آیا این به معنای آن است که ما تمام کتب غیر از قرآن را کنار گذاشته و نادرست بدانیم؟؟!!!هرگز! بلکه به این معناست که اصل و محور باید قرآن کریم باشد و به وسیله آن ما باید با علوم و کتب دیگر برخورد کنیم و مطالب صحیح را از غلط تشخیص دهیم از طرفی هرگز منظور علامه جعفری این نبوده که مثنوی کتابی نادرست است بلکه ایشان با این سخن قرآن کریم را بر مثنوی برتری داده و ما را تشویق به رفتن به سمت قرآن میکنند پس فاعتبروا یا اولی الابصار اما درباره تشیع و تسنن مولوی به گمانم به اندازه کافی بحث شده و اگر کسی بدون تعصب!!!!!به ئآن مطالب بنگرد حقیقت را در میابد اما مطلبی در شبکه ولایت در برنامه دفاع از صحابه در اینترنت از استاد بزرگوار آقای ابولقاسمی دیدم که به نظرم جالب بود ایشان درباره این بیت از مولوی در کلیات شمس ((زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست))همرهان در زبان عربی همان صحابه است اینجا مولوی به صراحت صحابه پیغمبر به جز امام علی سلام الله علیه را سست عنصر مینامد پس فاعتبروا یا اولی الابصار اما درباره داستان موسی و شبان شما بهتر است به تفسیر مثنوی علامه جعفری رجوع کنید و مطلب را با مطالعه دقیق و بدون تعصب!!دریابید نه آنکه برای تایید نظر خود به سخنان آقای قرائتی متوسل شوید که بسیار بزرگ تر از قرائتی ها درباره این داستان مطلب گفته اند وآن را توضیح داده اند اما درباره حافظ بنده گفتم شما مطالعه کنید و کاملا مشخص است که مطالعه نکردید اما اشعار حافظ درباره آل محمد(سلام الله علیهم) 1- شعری مشهور که روی سنگ قبر حافظ نیز نقش بسته است که یکی از ابیات آن این است((قبر امام هشتم و سلطان دین رضا از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش))2-بیت آخر یکی از غزل هایش((حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق بدرقه رهت شود همت شحنه نجف))3-این ابیات در مدح امام زمان(عج)((به ملازمان سلطان که رساند این دعا را که به شکر پادشاهی زنظر مران گدا را زرقییب دیو سیرت به خدای خود پناهم مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را دعای ندبه:(( یا بن الشهاب الثاقبه)) 4-این رباعی که در انتهای دیوان او هست که حتی بنده در چاپ چند 10 سال پیش در افغانستان هم این رباعی را دیدم((مردی زکننده در خیبر پرس اوصاف کرم زخواجه قنبر پرس گر طالب فیض حق به صدقی حافظ سرچشمه آن ز ساقی کوثر پرس)) و چند 10 ابیات دیگر که درباره امام حسین و امام زمان سروده است (برای آگاهی درباره منبع این ابیات و مطالعه درباره تشیع حافظ به دیوان کامل و جامع هدیه حافظ با تصحیح دکتر عباس عطاری کرمانی نشر آسیم مراجعه کنید)جالب است بدانید حتی یک بیت در مدح خلفا سه گانه و معاویه در دیوان حافظ وجود ندارد!!!!!!!! پس فاعتبروا یا اولی الابصار و در آخر اگر تفسیر شما از حدیثی که گفتید را بپذیریم باید علومی مانند(ریاضی-هندسه-ادبیات غیر عرب-فیزیک و...)را کنار بگذاریم چون از یونان یا کشورهای دیگر آمده پس باید آنها را کنار بگذاریم!!!!!واعجبا از این تفسیر به رای عجیب!!!!پس فاعتبروا یا اولی الابصار باتشکر و السلام علی عباد الله الصالحین

[="Navy"]

Hadi99g;535385 نوشت:
در اين شعر حافظ هم دقّت کنيد: « آن تلخوش که صوفي أمّ الخبائثش خواند * أشهی لنا و أحلی من قُبلة العَذارا»» !!
واقعاً آدم شرم مي‌کنه اين گونه اشعار و کلمات رو بنويسه!

چو بشنوی سخنِ اهلِ دل، مگو که خطاست!
[HL]سخن شناس نِه‌ای؛ جانِ من، خطا این‌جاست.[/HL]

سرم به دنيي و عقبي فرو نمي‌آيد
تبارك الله از اين فتنه‌ها كه در سر ماست[/]

مشکل اینه یه سری که از ادبیات و کنایه های عرفانی که در شعر به کارمیره چیزی نمیفهمند فقط نظر میدن!شما که نمیفمی این مفاهیم رو بهتره نظر الکی ندی...حالا کاربر باشه یا علامه هرکی میخواد باشه حرفش اشتباس... همین حافظ که اهل جهل نمیفهمند شعرشو قرآن رو به 14 روایت حفظ بود و خودش میگه هر کاری کرده از قرآن کرده

[INDENT=2]هاتف ارباب معرفت که گهی
مست خوانندشان و گه هشیار
[/INDENT]
[INDENT=2]از می و بزم و ساقی و مطرب
وز مغ و دیر و شاهد و زنار
قصد ایشان نهفته اسراری است
که به ایما کنند گاه اظهار
[/INDENT]

Hadi99g;535385 نوشت:
در اين شعر حافظ هم دقّت کنيد: « آن تلخوش که صوفي أمّ الخبائثش خواند * أشهی لنا و أحلی من قُبلة العَذارا»» !!

واقعاً آدم شرم مي‌کنه اين گونه اشعار و کلمات رو بنويسه

یتَنَازَعُونَ فِیهَا كَأْسًا لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلَا تَأْثِیمٌ«الطور-23»
در آنجا جامی از دست هم می‏ربایند [و بر سرش همچشمی می‏کنند] که در آن نه یاوه گویی است و نه گناه

Hadi99g;535402 نوشت:

تعصّبي در کار نيست دوست عزيز، بر اساس ظاهر الفاظ اين دو شخصيّت حکم مي‌کنيم. حجّيّت ظواهر الفاظ هم يک امري عقلائي است.

اين احتياطي که شما در مورد اين دو شخصيّت اينجا به خرج مي‌دهيد از نوع همان احتياطي است که بعضي ها در مورد يزيد بن معاويه به خرج داده اند.

خب عمرو عاص هم قصيده‌اي در مدح مولا دارد به نام قصيده جلجليّه، حالا بيايم بگوييم عمرو عاص شيعه است؟

و السّلام علی من اتّبع الهدی

بسمه تعالی برادر عزیز سلام علیکم جواب شما را در تاپیک قبلی به طور مبسوط دادم اما درباره این جملاتی که اینجا نوشتید اولا بنده احتیاطی به کار نبردم اتفاقا نظرم را صریح گفتم و الان هم اعلام میکنم مولوی و حافظ دو عالم و عارف اسلامی هستند که در برخی از موارد اشتباه هم داشته اند پس نه مطلقا مقدس و معصوم اند و نه کافر و منحرف بلکه هر قدر به قرآن نزدیک باشند حرفشان پذیرفته است و به همین دلیل حافظ که حافظ قرآن بوده اشتباهاتش کمتر از مولوی است چون به قرآن نزدیکتر است وبنده همین نظر را درباره تمامی علمای اسلام چه شیعه و چه سنی دارم و جای تعجب است که شما با قیاسی باطل و عجیب یزید ملعون را با حافظ و مولوی مقایسه میکنید!!!!!!!!!!!!!!!!اما درباره عمرو عاص لعنت الله علیه شما باز هم ناقص و بدون دقت مطلب نقل کردید لطفا داستان آن شعر را به طور کامل نقل کنید آنطور که بنده به خاطر دارم و خوانده ام معاویه لعنت الله علیه مسابقه ای درباره اینکه چه کسی بهترین شعر را درباره مولا علی سلام الله علیه می سراید برگزار کرد و در آن عمر و عاص لعنت الله علیه بهترین شعر را گفت پس دلیل آن اشعار مسابقه و جایزه دنیوی و سکه بود نه معنویت و مدح که حافظ و مولوی سروده اند آیا آنها به خاطر دنیا و پول آن اشعار را سرودند؟؟!!!!!!با وجود آنکه در آن زمان فشار زیادی بر روی شیعه و هرکس که شبیه شیعیان بود وجود داشت با آن خفقان ها و کشتارها و... و در آخر هم این آیه شریفه را آوردیدکه((و السّلام علی من اتّبع الهدی))این آیه شریفه جمله ختامی است نسبت به غیر مسلمان ها به امید مسلمان شدن آنها و بنده از آن هنگام که با کتب مرجع بزرگوار شیعه آیت الله العظمی صادقی تهرانی قدس الله نفس الزکیه که بر اساس قرآن و سنت قطعیه است وبس آشنا شدم خدا را شکر سعی در بهتر شدن مسلمانی و تشیع ام داشته ام و کافر نیستم والسلام علی عباد الله الصالحین

سلام بر پیروان هدایت
لطفا بدون تعصب بخوانید!

ادامه سیری در مثنوی!

2. فضائل عمر!!!

الف. گفتن از فضایل عمر برای
شیعه همچون نواختن موسیقی نزد انسان ناشنواست!!!:

كى توان با شيعه گفتن از عُمَر
كى توان بربط زدن در پيش كر

-------------------------------
ب. مدیحه سرایی و کرامت تراشی برای عمر در قصه ای جعلی: عمر امیر مومنان، شیخ کامل، مرشد، سایه خدا و ....است!!!:
آمدن رسول روم تا نزد عمر و ديدن او كرامات عمر را
تا عمر آمد ز قيصر يك رسول در مدينه از بيابان نغول‏
گفت كو قصر خليفه اى حشم تا من اسب و رخت را آن جا كشم‏
قوم گفتندش كه او را قصر نيست مر عمر را قصر، جان روشنى است‏
گر چه از ميرى و را آوازه‏اى است همچو درويشان مر او را كازه‏اى است‏
اى برادر چون ببينى قصر او چون كه در چشم دلت رسته ست مو ….
حق پديد است از ميان ديگران
همچو ماه اندر ميان اختران
دو سر انگشت بر دو چشم نه هيچ بينى از جهان انصاف ده‏ …
چون رسول روم اين الفاظ تر در سماع آورد شد مشتاق‏تر
ديده را بر جستن عمر گماشت رخت را و اسب را ضايع گذاشت‏
هر طرف اندر پى آن مرد كار مى‏ شدى پرسان او ديوانه ‏وار
كاين چنين مردى بود اندر جهان
وز جهان مانند جان باشد نهان
جست او را تاش چون بنده بود لا جرم جوينده يابنده بود
ديد اعرابى زنى او را دخيل گفت عمر نك به زير آن نخيل‏
زير خرما بن ز خلقان او جدا زير سايه خفته بين سايه‏ ى خدا
يافتن رسول روم عمر را خفته در زير درخت‏ آمد او آن جا و از دور ايستاد
مر عمر را ديد و در لرز اوفتاد
هيبتى ز آن خفته آمد بر رسول حالتى خوش كرد بر جانش نزول‏
مهر و هيبت هست ضد همدگر اين دو ضد را ديد جمع اندر جگر
گفت با خود من شهان را ديده ‏ام پيش سلطانان مه و بگزيده‏ ام‏
از شهانم هيبت و ترسى نبود هيبت اين مرد هوشم را ربود
رفته‏ ام در بيشه‏ ى شير و پلنگ روى من ز يشان نگردانيد رنگ‏
بس شده‏ستم در مصاف و كارزار همچو شير آن دم كه باشد كار زار
بس كه خوردم بس زدم زخم گران دل قوى تر بوده ‏ام از ديگران‏
بى ‏سلاح اين مرد خفته بر زمين من به هفت اندام لرزان چيست اين‏
هيبت حق است اين از خلق نيست
هيبت اين مرد صاحب دلق نيست
سلام كردن رسول روم بر عمر كرد خدمت مر عمر را...
بعد از آن گفتش سخنهاى دقيق وز صفات پاك حق نعم الرفيق‏
وز نوازشهاى حق ابدال را
تا بداند او مقام و حال را ...
از منازلهاى جانش ياد داد
وز سفرهاى روانش ياد داد
وز زمانى كز زمان خالى بده ست
وز مقام قدس كه اجلالى بده ست‏
وز هوايى كاندر او سيمرغ روح پيش از اين ديده ست پرواز و فتوح
هر يكى پروازش از آفاق بيش وز اميد و نهمت مشتاق
بيش‏ چون عمر اغيار رو را يار يافت جان او را طالب اسرار يافت‏
شيخ كامل بود و طالب مشتهى مرد چابك بود و مركب درگهی
ديد آن مرشد كه او ارشاد داشت تخم پاك اندر زمين پاك كاشت‏
سؤال كردن رسول روم از عمر مرد گفتش كاى امير المؤمنين
جان ز بالا چون در آمد در زمين

...تا آخر اباطیلش

ادامه دارد إن شاء الله تعالی

ملاصدرا;535421 نوشت:
سخن شناس نِه‌ای؛ جانِ من، خطا این‌جاست

سلام بر شما

إن شاء الله که شما سخن شناس هستید. پس درخواستی دارم؛ لطفا این بیت را برای ما معنا بفرمایید:

آن تلخوش که صوفي أمّ الخبائثش خواند * أشهی لنا و أحلی من قُبلة العَذارا

اسلام قرآنی;535440 نوشت:
حافظ که حافظ قرآن بوده اشتباهاتش کمتر از مولوی است چون به قرآن نزدیکتر است

سلام بر شما

سوالی دارم:
1. یعنی کسی که قرآن را از حفظ داشته باشد نسبت به کسی که حافظ قرآن نیست لزوما به قرآن نزدیکتر است؟!

منتظر امامِ حق;535465 نوشت:
سلام بر شما

سوالی دارم:
1. یعنی کسی که قرآن را از حفظ داشته باشد نسبت به کسی که حافظ قرآن نیست لزوما به قرآن نزدیکتر است؟!

بسمه تعالی سلام علیکم برادر گرامی مقصود بنده این است که هر چه به قرآن نزدیک تر باشیم اشتباهاتمان کمتر است مسلما کسانی که حافظ قرآنند نسبت به دیگران به قرآن نزدیکترند به شرط آنکه فقط حفظ الفاظ نباشد بلکه علاوه بر حفظ الفاظ مفاهیم آن را هم درک کرده و حفظ کرده باشیم(که درباره حافظ به دلایلی که در کامنت های قبلی گفتم بیشتر از مولوی به نظر میرسد) بله کسانی بودند که حافظ قرآن بودند اما کاملا مخالف قرآن عمل کردند مانند برخی از خوارج چون آنها فقط لفظ بدون مفاهیم حفظ کرده بودند با تشکر والسلام علی عباد الله الصالحین

اسلام قرآنی;535440 نوشت:
ودر آخر هم این آیه شریفه را آوردیدکه((و السّلام علی من اتّبع الهدی))این آیه شریفه جمله ختامی است نسبت به غیر مسلمان ها به امید مسلمان شدن آنها

معلوم نيست شما چگونه چنين برداشتي کرده‌ايد!!!

عبارت مذکور يک قاعده‌ي عام و کلّي است و براي همه کس -أعمّ از مسلمان و غير مسلمان- جاري است. مورد هم نمي‌تواند مخصّص باشد.

اسلام قرآنی;535440 نوشت:
اما درباره عمرو عاص لعنت الله علیه شما باز هم ناقص و بدون دقت مطلب نقل کردید...آنطور که بنده به خاطر دارم و خوانده ام معاویه لعنت الله علیه مسابقه ای درباره اینکه چه کسی بهترین شعر را درباره مولا علی سلام الله علیه می سراید برگزار کرد و در آن عمر و عاص لعنت الله علیه بهترین شعر را گفت پس دلیل آن اشعار مسابقه و جایزه دنیوی و سکه بود نه معنویت و مدح

جدّي؟! خب شما اين رو از کجا به خاطر داريد؟! الآن يعني اين خاطر شما که نقل کرديد يک نقل دقيق و کاملي بود؟!!

مرحوم علاّمه اميني در جلد 2 الغدير در خصوص قصيده جلجليه چنين آورده است:

هذه القصيدة المسماة بالجلجلية كتبها عمرو بن العاص إلى معاوية بن أبي سفيان في جواب كتابه إليه يطلب خراج مصر

ويعاتبه على امتناعه عنه، توجد منها نسختان في مجموعتين في المكتبة الخديوية بمصر كما في فهرستها المطبوع سنة 1307 ج 4 ص 314

وروى جملة منها ابن أبي الحديد في شرح نهج البلاغة 2 ص 522 وقال: رأيتها بخط أبي زكريا يحيى بن علي الخطيب التبريزي المتوفى 502 .

وقال الإسحاقي في " لطايف أخبار الدول " ص 41: كتب معاوية إلى عمرو بن العاص:

إنه قد تردد كتابي إليك بطلب خراج مصر وأنت تمتنع وتدافع ولم تسيره فسيره إلي قولا واحدا وطلبا جازما، والسلام .

فكتب إليه عمرو بن العاص جواباً وهي القصيدة الجلجلية المشهورة التي أولها : معاويةُ الفضلَ لا تنسَ لي * و عن نهج الحقّ لا تعدل

موضوع قفل شده است