جمع بندی سوالاتی درباره خداوند و عبادت و هدف از عبادت

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سوالاتی درباره خداوند و عبادت و هدف از عبادت

سلام!
"الله الصمد" رو که تقریبا فکر کنم اکثرا قبول داریم ...
حالا با توجه به این ایه شریفه من چندتا سوال دارم:
1-مسلما بی نیاز بودن خداوند شامل همه مسائل میشه . پس چرا انقدررررررر در قران ایه درباره عبادت خداوند داریم؟؟ مثال:
-"همانا خدا پروردگار من و شماست . پس او را بپرستید که همین راه راست است."ال عمران 51
-"پس به
ستایش پروردگارت تسبیح گوی و از سجده کنندگان باش 98 و دائم به پرستش پروردگارت مشغول باش، تا یقین هنگام مرگ تو فرا رسد."حجر 98و99
-واز این قبیل ایات ...
2-اگر"جن و انس را نیافریدیم مگر اینکه مرا پرستش کنند"ذاریات 56 رو قبول کنیم :
- من نمیتونم خودمو قانع کنم که فقط همین باشه ... چرا؟ چون:
الف)خداوند از صفات مخلوق مبراست پس مسلما برای ارضای حس غرور اینهمه مخلوق رو نیافریده تا
فقط عبادتش کنند ... از طرفی این ایه دقیقا داره همین رو میگه که تمام مخلوقات فقط برای پرستش افریده شدند .
ب)اگر این رو قبول کنیم پس باید این رو هم قبول کنیم که کسانی مثل درویش ها و ... که به دنیا (حتی وضع ظاهر) اهمیت نمیدهند و فقط خدا رو عبادت میکنند بهترین کار رو میکنند.
ج)مگه خدا فرشته نیافریده ؟ بی چون و چرا و به بهترین نحو دارن خدا رو عبادت میکنند . مثلا این نماز و دعاهای دست و پاشکسته ما به چه کاری میاد؟ فرشته ها خیلی بهتر عبادت میکنند مثال :"گروهی از فرشتگان همواره در سجده اند و رکوع ندارند و گروهی در رکوع اند و یارای ایستادن ندارند و گروهی در صف هایی ایستاده اند که پراکنده نمیشوند و گروهی همواره تسبیح گویند و خسته نمیشوند ..." نهج البلاغه خطبه 1
3-از اونجایی که فکر نمیکنم خداوند قصد داشته باشه وقت ما به بیهودگی بگذره پس قائدتا عبادت خداوند باید برای ما هم یه سودی داشته و بالاخره یه چیزی بشه (نباید؟) ... اکثرا میگن عبادت ادم رو به کمال میرسونه و موجب تعالی و چی و چی میشه ... پس چرا حس نمیکنیم اینو؟ بارها کسانی رو دیدم که حتی نمیدونن واسه چی دارن نماز میخونن ... لابد تشکر از خدا؟! ... هرچند خودمم از این قائده مستثنی نیستم ... عبادت چجوری موجب کمال میشه؟ بستر چی رو برای انسان فراهم میکنه؟ یک حدیثی بود از حضرت علی درباره اقسام عبادت "
همانا گروهي خداي را به انگيزه پاداش مي پرستند ، اين عبادت تجار است و گروهي او را از ترس مي پرستند، اين عبادت بردگان است و گروهي او را از روي سپاسگزاري مي پرستند و اين پرستش آزادگان است" ... واقعا من نمیدونم نمازم در کدوم گروهه؟
4-ایا در تمام ایات قران حمد و ستایش خداوند در نمازه ؟(حالا نه صرفا نماز های یومیه) ... مثلا چی میشه به جای نماز خودمون با خدا حرف بزنیم ؟ یا ساعات نماز رعایت نشه؟
5-چرا خداوند وقتی کسی عبادتش (یاهمون نماز) نمیکنه انقدر تاوان های سنگین براش در نظر میگیره؟ خدا که نیازی نداره پس چرا انقدر اصرار داره که همه عبادتش کنن؟ چرا عذابش میده؟ایا این لا اکراه فی الدین رو نفی نمیکنه؟
6-این دیگه اخریشه :ok: این همه جنگ و خونریزی و امام و راهنما و کتاب و.... فقط برای اینکه تهش برسیم به عبادت خدا؟ خوب خدا از اول یکاری میکرد عبادتش کنیم!


با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صادق

[=arial]
سوال:

"الله الصمد" رو که قبول داریم ...
حالا با توجه به این ایه شریفه من چندتا سوال دارم:
1-مسلما بی نیاز بودن خداوند شامل همه مسائل میشه . پس چرا انقدر در قران ایه درباره عبادت خداوند داریم؟
- من نمیتونم خودمو قانع کنم که فقط همین باشه ... چرا؟ چون:
الف)خداوند از صفات مخلوق مبراست پس مسلما برای ارضای حس غرور اینهمه مخلوق رو نیافریده تا
فقط عبادتش کنند ... از طرفی این ایه دقیقا داره همین رو میگه که تمام مخلوقات فقط برای پرستش افریده شدند .
ب)اگر این رو قبول کنیم پس باید این رو هم قبول کنیم که کسانی مثل درویش ها و ... که به دنیا (حتی وضع ظاهر) اهمیت نمیدهند و فقط خدا رو عبادت میکنند بهترین کار رو میکنند.
ج)مگه خدا فرشته نیافریده ؟ بی چون و چرا و به بهترین نحو دارن خدا رو عبادت میکنند . مثلا این نماز و دعاهای دست و پاشکسته ما به چه کاری میاد؟ فرشته ها خیلی بهتر عبادت میکنند مثال :"گروهی از فرشتگان همواره در سجده اند و رکوع ندارند و گروهی در رکوع اند و یارای ایستادن ندارند و گروهی در صف هایی ایستاده اند که پراکنده نمیشوند و گروهی همواره تسبیح گویند و خسته نمیشوند ..." نهج البلاغه خطبه 1
3-از اونجایی که فکر نمیکنم خداوند قصد داشته باشه وقت ما به بیهودگی بگذره پس قائدتا عبادت خداوند باید برای ما هم یه سودی داشته و بالاخره یه چیزی بشه (نباید؟) ... اکثرا میگن عبادت ادم رو به کمال میرسونه و موجب تعالی و چی و چی میشه ... پس چرا حس نمیکنیم اینو؟ بارها کسانی رو دیدم که حتی نمیدونن واسه چی دارن نماز میخونن ... لابد تشکر از خدا؟! ... هرچند خودمم از این قائده مستثنی نیستم ... عبادت چجوری موجب کمال میشه؟ بستر چی رو برای انسان فراهم میکنه؟ یک حدیثی بود از حضرت علی درباره اقسام عبادت "
همانا گروهي خداي را به انگيزه پاداش مي پرستند ، اين عبادت تجار است و گروهي او را از ترس مي پرستند، اين عبادت بردگان است و گروهي او را از روي سپاسگزاري مي پرستند و اين پرستش آزادگان است" ... واقعا من نمیدونم نمازم در کدوم گروهه؟
4-ایا در تمام ایات قران حمد و ستایش خداوند در نمازه ؟(حالا نه صرفا نماز های یومیه) ... مثلا چی میشه به جای نماز خودمون با خدا حرف بزنیم ؟ یا ساعات نماز رعایت نشه؟
5-چرا خداوند وقتی کسی عبادتش (یاهمون نماز) نمیکنه انقدر تاوان های سنگین براش در نظر میگیره؟ خدا که نیازی نداره پس چرا انقدر اصرار داره که همه عبادتش کنن؟ چرا عذابش میده؟ایا این لا اکراه فی الدین رو نفی نمیکنه؟
6-این دیگه اخریشه :ok: این همه جنگ و خونریزی و امام و راهنما و کتاب و.... فقط برای اینکه تهش برسیم به عبادت خدا؟ خوب خدا از اول یکاری میکرد عبادتش کنیم!

پاسخ:
باسلام وتقدیر از سوال خوب شما .
به طور یقین شما در پی درک عمیق تر اسرار عبادت بخصوص نماز هستید . در این ارتباط باید به طور جامع تر به نکته های اشاره گردد
در ابتدا باید گفت : عبودیت و پرستش یکی از نیازهای اساسی روح انسان است. هیچ چیزی جای آن را پر نمی‌کند.
انسان موجودی است مرکب از جسم و روح . همان گونه که انسان برای رشد جسمش نیاز به غذا دارد، برای رشد و تکامل روحش هم نیاز به غذا دارد . غذای روح و آن چه سبب رشد و تکامل آن می گردد ، اطاعت و عبادت پروردگار است . برای رسیدن به حق و شاداب کردن روح عرفانی انسان، هیچ راهی بهتر از نماز یافت نمی‌شود. برای روح انسان شیفته خدا و معنویت ، هیچ غذایی سازگارتر و سرشارتر از نماز وجود ندارد، زیرا چه کسی بهتر از خداوند می‌تواند مَرْکب و معجونی برای رشد و ارتقای انسان‌ها پدید آورد؟ یا چه کسی بهتر از خداوند می داند که روح بی نهایت طلب انسان چگونه ارضا می شود و از چه راهی می تواند به قرب الهی و رضایت و رضوان خداوند برسد و به غایت رشد و کمال مطلوب دست یابد؟
آنچه زیبایی و حُسن و خیر است، در نماز است . نماز سفره‌ای است گسترده که خداوند آن را در پنج نوبت در شبانه‌روز برای بندگانش باز می‌کند . بر سر این سفره انواع و اقسام غذاهای لذیذ معنوی وجود دارد . البته هر کس مطابق استعداد و ظرفیت خود و معرفتی که از راه خود شناسی و خدا شناسی کسب کرده و آگاهی و اطلاعی که از فلسفه نماز و اسرار آن تحصیل کرده ، از غذاهای این سفره بهره‌مند می‌شود.
اگر چه فلسفه نماز و عبادت در همه ابعاد آن ، قابل درک برای بشر نمی باشد .ولی در آیات و روایات بخشی از آثار و حکمت های نماز و سایر عبادات بیان شده ؛ بسیاری از آثار و فواید نماز و لذت های روحانی بی نظیر آن را باید از راه انس و احساس حضور در پیشگاه خدا در هنگام نماز به دست آورد .کسانی که نماز را شناختند و با آن مأنوس شدند، ضرورت نماز برای حیات روح انسان را از اکسیژن برای حیات جسم ضروری تر می دانند.
نکته دیگر این که خداوند غنى و بى نیاز از همه چیز است، چون غیر از خدا هر چه موجود است، همه مخلوق خدا است و نیازمند به او.
قرآن می‌فرماید : «اى مردم! شما همگى نیازمند به خدایید. تنها خداوند است که بى نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است».(1)
بنابر این خداوند بى نیاز مطلق است و مخلوقات همه محتاج اویند. او است که همه نیازهاى مخلوقاتش را بر طرف می‌کند.
ما انسان‌ها که یکى از مخلوقات خداییم، سراسر وجودمان را نیاز و احتیاج فرا گرفته است، مانند نیاز به آب و غذا و هوا و. . . که با نبود یکى از این ها قادر به ادامه حیات نیستیم. ما چند دقیقه یا چند ثانیه نمی‌توانیم بدون هوا زنده بمانیم. همه این نیازمندی ها به وسیله آب و هوا و غذا و. . . بر طرف می‌شود که خداى مهربان با خلق آن نیاز ما را برطرف کرده است. آرى این خداى حکیم ومهربان است که به هنگام تولد بچه، خون را تبدیل به شیر می‌کند و نوزاد آن را از پستان مادر تغذیه می‌نماید.
یکى از نیازهاى ما نیازهاى روحى است مثل احتیاج به محبت. از این رو بچه‌هایى که در خانواده خود احساس کمبود محبت کنند، دچار اختلالات روحى و روانى می‌گردند. یکى از نیازهاى واقعى و اساسى روح بشر ، عبادت و پرستش است، چون خداوند انسان را براى تکامل آفریده است و تکامل او جز از راه عبادت و بندگى به دست نمی آید.
بنابر این خداوند نیاز به عبادت ما ندارد، بلکه ما محتاج به عبادت او هستیم که با بندگى او به نعمت هاى جاودان نایل شویم. قرآن می‌فرماید: « هر کسى کفر ورزد و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده است. خداوند از همه جهانیان بى نیاز است». (2)
در آیه دیگر فرمود : «کسى که جهاد و تلاش کند، براى خود جهاد مى کند؛ چرا که خداوند از همه جهانیان بى نیاز است». (3)
در جاى دیگر می‌فرماید: « کسى که عمل صالحى به جا آورد، به سود خود به جا آورده ، و کسى که کار بدى انجام دهد، به زیان خود او است. سپس همه شما به سوى پروردگارتان باز می‌گردید». (4)
در آیه دیگر فرمود: «کسى که پاکى گزیند، به نفع خود او است». (5)
نتیجه اینکه انسان در پرتو اعمال صالح تکامل می‌یابد و به قرب خدا پرواز می‌کند وبه خوشبختى همیشگى می‌رسد. بر اثر جرم و گناه سقوط می‌کند و بر بدبختى ابدى گرفتار می‌شود.
عبادت خداوند انجام هر عملی است که انسان را به خدا نزدیک ساخته واز زشتی ها دور نماید .بنابر این عبادت خدا منحصر در نماز نیست.خدمت خالصانه به انسان ها و...نیز عبادت است. انجام هر عملی که در آیات و روایات به انجام آنها توصیه شده عبادت است.اما به نظر می رسد که مقصود از سوال نماز است.
بنابراین :خداوند به نماز ما نیاز ندارد، بلکه عبادت را بر ما واجب کرده تا به کمال انسانی نائل گردیم. نماز اسرار و فوایدی دارد و در ارتقای معنوی انسان نقش ایفا می کند، که از عبادات و مناجات‌های دیگر ساخته نیست. هر چند به تمام اسرار نماز نمی‌توانیم آگاه شویم اما از آنجا که همه ما آفریده خدا هستیم و او به نیازهای روحی و جسمی ما آگاه‌تر است برنامه شبانه‌روزی خاصی برای ما قرار داده به نام نماز که باید با پرداختن به آن، نیازمندی خود را تأمین کنیم، نه سودی به خدا برسانیم. پی بردن به تمام آثار و فلسفه نماز و عبادت شاید در توان بشر عادی نباشد. در آیات قرآن و از طریق پیامبر و پیشوایان دینی نیز تنها بخشی از آثار و حکمت‏های نماز و عبادت بیان شده است. با توجه به آیات و روایات در این زمینه، برخی از آثار و حکمت‏ها چنین است:
1 - قرب معنوى
یکى از آثار بسیار مهم نماز قرب به خداوند است. این اثر روح عبادت و نماز را تشکیل مى‏دهد و یکى از آیات قرآن هدف آفرینش انسان عبادت بیان شده است (6) که حکایت گر بعد معنوى نماز و اهمیت آن است، امام على(ع) فرمود: «الصلوة قربان لکل تقى (7)، نماز وسیله تقرب هر پرهیز کارى به خداوند است». در برخى از روایات از نماز به عنوان معراج مؤمن یاد شده که اشاره به آثار معنوى آن مى‏باشد.
2 - یاد خدا و آرامش روانى
در قرآن آمده است: «اقم الصلوة لذکرى(8)، نماز را بر پا دار تا به یاد من باشى».
یکى از نویسندگان در تفسیر این آیه مى‏نویسد: «روح واساس و هدف و پایه و مقدمه و نتیجه و بالاخره فلسفه نماز همان یاد خدا است. همان «ذکر اللَّه» است که در آیه فوق به عنوان برترین نتیجه بیان شده است» (9) ذکر و یاد خداوند نقش تعیین کننده در آرامش روانى دارد. نماز به عنوان ذکر خدا به انسان‏هاى نماز گذار آرامش مى‏دهد، «ألا بذکر اللَّه تطمئن القلوب(10)، آگاه باشید یاد خدا مایه اطمینان است».
3 - عامل باز دارنده از گناه
یکى از آثار مهم نماز جلوگیر از گناه است: «إنّ الصلوة تنهى عن الفحشا و المنکر»(11). طبیعت نماز از آن جا که انسان را به یاد خدا نیرومندترین عامل بازدارنده یعنى اعتقاد به مبدأ و معاد مى‏اندازد، داراى اثر بازدارندگى از فحشا و منکر است. انسان که به نماز مى‏ایستد و تکبیر مى‏گوید، خدا را از همه چیز بالاتر مى‏شمرد... بدون شک در قلب و روح چنین انسانى، جنبشى به سوى حق و حرکت به سوى پاکى و جهشى به سوى تقوا پیدا مى‏شود...»(12)
4 - گناه زدایى
یکى از آثار بسیار مهم نماز گناه زدایى است. نماز وسیله شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهى است(13). پیامبر(ص) از یاران خود سؤال کرد: اگر بر در خانه یکى از شما نهرى از آب صاف و پاکیزه باشد و در هر روز پنج بار خود را در آن شستشو دهید، آیا چیزى از آلودگى و کثافت در بدن او مى‏ماند؟ در پاسخ عرض کردند،نه. حضرت فرمود: نماز درست هماننداین آب جارى است. هر زمان که انسان نماز مى‏خواند، گناهانى که در میان دو نماز انجام شده است، از بین مى‏رود.»(14)
5 - غفلت زدایى‏
بزرگ‏ترین مصیبت براى رهروان راه حق آن است که هدف آفرینش خود را فراموش کنند و غرق در زندگى مادى و لذائذ زودگذر گردند، اما نماز به حکم این که در فواصل مختلف در هر شبانه روز پنج بار انجام مى‏شود، مرتباً به انسان اخطار مى‏کند و هشدار مى‏دهد و هدف آفرینش او را خاطر نشان مى‏سازد... و این نعمت بزرگى است که انسان وسیله‏اى در اختیار داشته باشد که در هر شبانه روز چند مرتبه به او بیدار باش گوید.(15)
6 - تکبر زدایى‏
یکى از عوامل مهم تکبر زدایى نماز است، زیرا انسان در هر شبانه روز هفده رکعت و در هر رکعت دو بار پیشانى بر خاک در برابر خدا مى‏گذارد و خود را ذره کوچکى در برابر عظمت او مى‏بیند، از این رو پرده‏هاى غرور و خودخواهى را کنار مى‏زند. از این رو على(ع) بعد از بیان فلسفه عبادت، یکى از آثار نماز را تکبر زدایى بیان نمود: «خداوند ایمان را براى پاکسازى انسان هااز شرک واجب کرده است و نماز را براى پاکسازى از کبر»(16).
7 - عامل پرورش فضائل اخلاقى
نماز روح اخلاص و خداباورى را در انسان افزایش مى‏دهد و نتیجه آن پرورش فضایل اخلاقى است. انسان با نماز خواندن خود را از جهان محدود ماده و چهار دیوار طبیعت بیرون مى‏برد و به ملکوت آسمان‏ها دعوت مى‏کند و با فرشتگان هم صدا مى‏شود و خدا را درهمه حال حاضر و ناظر مى‏داند.
8 - همگرایى
علاوه بر آثار مذکور که معمولاً آثار نماز محسوب مى‏شودند، یکى از آثار مهم اجتماعى و سیاسى نماز، همگرایى است. برگزارى نماز جمعه و جماعت، وحدت مسلمانان را به نمایش مى‏گذارد زیرا مسلمانان با صفوف فشرده در کنار هم قرار گرفته و با اوضاع سیاسى و اجتماعى جهان آگاهى پیدا مى‏کنند. خطیب جمعه با بیان احکام و طرح مسایل سیاسى و اجتماعى به نمازگزاران رشد سیاسى مى‏دهد. شاید به خاطر آثار مهم نماز جمعه و جماعت است که در آموزه‏هاى دینى به این دو فریضه اهمیت خاصى داده شده است.(17) پیامبر اسلام(ص) فرمود:
«خداوند نماز جمعه را بر شما واجب کرده است. هر کس آن را در حیات من یا بعد از وفات من به سبب کم اهمیتی یا انکار ترک کند، خداوند او را پریشان مى‏کند و به کار او برکت نمى‏دهد. بدانید نماز او قبول نمى‏شود، بدانید زکات او قبول نمى‏شود، بدانید حج او قبول نمى‏شود،..، تا از این کار توبه کند...»(18).
9 - نفى طاغوت و ایستاگى در مقابل ستم‏
انسانى که فقط خداوند را عبادت نماید در مقابل او سر تعظیم و تسلیم فرود آورد، هر چه غیر خداوند است، براى او حقیر و کوچک مى‏شود و کسى نمى‏تواند با ظلم و ستم بر او چیره شود. در مقابل گردنکشان و ظالمان سر تسلیم فرود نمى‏آورد و با طاغوت کنار نمى‏آید. خداوند این مسئله را یکى از اهداف بعثت پیامبر(ص) دانسته است: « میان هر امتى، پیامبرى را مبعوث کردیم تا خداوند را عبادت نمایید و از طاغوت (هر چه در مقابل خدا است) پرهیز کنید.(19)


منابع:
1 .فاطر (35) آیة 15.
2 .آل عمران (3) آیة 97
3 .عنکبوت (28) آیه 6.
4 .فجر (89) آیه 27-30.
5 .ذاریات (51) آیه 56.
6 .ذاریات(51)، آیه 56.
7 .نهج البلاغه، کلمات قصار، جمله 136، با اقتباس از: تفسیر نمونه، ج 16، ص 292.
8 .طه(20)، آیه 14.
9 .تفسیر نمونه، ج 16، ص 289.
10 .رعد(13)، آیه 28.
11 .عنکبوت (29)، آیه 45.
12 .تفسیر نمونه، ج 16، ص 284.
13 . همان، ص 290.
14 . وسایل الشیعه، ج 3، ص 7.
15 . تفسیر نمونه، ج 16، ص 290 - 291.
16 . نهج البلاغه، کلمات قصار 252.
17 . جمعه (62) آیه‏ى 9، تفسیر نمونه، ج 24، ص 125 به بعد.
18 . وسایل الشیعه، ج 5، ص 7.
19 . نحل (16)، آیه 36.

با سلام. 1- خداوند به هیچ عبادتی نیاز ندارد ولی چرا عبادت میکنیم ؟ عبادت یعنی جبران لطف های خداوند. عبادت وظیفه ماست و باید خدا را عبادت کنیم(چرا؟) برای اینکه ما را آفرید ، به ما آرامش داد ، بر خلاف سایر موجودات به ما عقل داد ، به ما نعمت هایی عطا کرده که شبیه آن در دنیا پیدا نمیشه و ... هر چند که او به عبادت اندک ما نیاز نداشته باشد. 2- پرستش خداوند یک مقام بزرگی برای انسان است . خداوند به عبادت ما نیاز ندارد ( و از نظر عقلانی هم نباید نیاز داشته باشد) اما ما (جن و انس) به خداوند نیاز داریم و او را عبادت میکنیم که این کار یک سعادت بسیار والا است. 3-به اندازه ای که شما ایمان داشته باشید خداوند هم درهای کمال و بزرگی رو براتون باز میکنه . چرا بعضی از عرفا نماز را به آرامی میخوانند و دوست ندارند که از نماز دل بکنند ؟ آیا اون چیزی که اونها درک و حس میکنند با درک ما یک اندازست ؟ شما ابتدا به مفهوم خداوند فکر کنید. خداوند یعنی بیشترین زیبایی ، یعنی بیشترین عظمت ، خداوند محدود به یک اندازه نیست ، بلکه صفات او نامحدود است. اگر "خداوند" را درک کنید به اوج کمال و معذفت میرسید. موفق باشید

سلام و صلوات خدا بر شما:Gol:
بعضى‏ها كارى را انجام مى‏دهند براى اين كه سودى ببرند، مثلًا كسى خانه‏اى را مى‏سازد كه در آن سكونت كند يا خانه‏اى مى‏سازد كه بفروشد و از آن سود ببرد. غرض از خانه‏سازى در اينجا، سود بردن صاحب خانه است. گاه هدف از ساختن اين بنا سود بردن نيست، جود كردن است، مثل كسى كه وضع مالى‏اش از راه حلال درست است، مسكن دارد و در عين حال براى دانشجويان خوابگاه مى‏سازد. او سودى نمى‏برد ولى جود مى‏كند، اگر اين كار را نكند ناقص است، سخاوت ندارد، چون مى‏خواهد به جود و سخاوت كه يك كمال است برسد خوابگاه مى‏سازد.
پس بعضى‏ها ناقصند، كار انجام مى‏دهند تا سود ببرند، بعضى‏ها ناقصند كارى انجام مى‏دهند تا به كمال برسند. ذات اقدس اله نه از قسم اول است نه از قسم دوم، نه جهان را آفريد كه سودى ببرد و نه جهان را آفريد كه به كمال برسد. او «غنىٌّ عن العالمين» است. كسى كه هستى محض و كمال صرف است كمبودى ندارد تا كارى را انجام دهد و آن كمبود را رفع كند بلكه چون عين كمال است، جود و سخاوت از او ترشح مى‏كند و نشأت مى‏گيرد. او خودش هدف است و منزّه از آن است كه هدف داشته باشد(جوادى آملى، عبدالله، توصيه‏ها، پرسش‏ها و پاسخ‏ها، نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه‏ها، ص 61 و 62.)
اينكه خداوند انسان را براى عبادت آفريد براى اين است كه انسان عبادت كند نه براى اينكه خودش عبادت شود يعنى فايده عبادت به انسان باز مى گردد نه به خدا. و از همين رو نفرمود: «و ما خلقت الجن و الانس الا لاعبد» يعنى من جنّ و انس را نيافريدم جز اينكه پرستيده شوم، بلكه فرمود : « وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون » « من جنّ و انس را نيافريدم جز براى اينكه عبادت كنند » (الذاريات : 56 ) (علامه طباطبايى، الميزان، ج 18، ص 420).
عبادت يعني كارهايي كه انسان را به خدا نزديك و شبيه مي كند. اگر انسان به خدا نزديك و شبيه شد آنوقت مانند خدا كار مي كند و مي شود مظهر اراده خدا و اين همان كمال او است.
همچنين خداوند در انتظار اطاعت و عبادت كسى نيست و اطاعت و عبادت و طغيان بندگان نفع و ضررى براى خداوند ندارد. قرآن مجيد در اين باره مى‏فرمايد: وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئا هر كس به جاهليت و گمراهى پسروى كند هرگز خدا را زيان نمى‏رساند،(آل عمران 144) و يا در آيه ديگر مي فرمايد : در سوره ابراهيم فرمود: « إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَميدٌ » « اگر همه مردم روى زمين كافر بشوند نقصى بر خدا وارد نيست و كمبودى براى خدا ايجاد نمى‏شود»(ابراهيم ، 8 ) در نتيجه هرگاه هدف از عبادت اين باشد كه نيازمنديهاى خدا را برطرف كنيم و از پرستش خود بهره اى به او برسانيم، در اين صورت پرسش ياد شده پيش مى آيد كه خداوند وجودى نامحدود و نامتناهى و پيراسته از هرگونه نقص و نياز است پس چه احتياجى به پرستش ما دارد؛ ولى هرگاه هدف از پرستش او، تكامل خود ما باشد، در اين موقع عبادت وسيله تكامل و سعادت ماست و دستور او به عبادت، يك نوع لطف و مرحمت و راهنمايى خواهد بود كه ما را به كمال شايسته برساند.
عبادت و نيايش و هرگونه كارى كه براى رضاى خداوند انجام مى گيرد، داراى يك سلسله آثار گرانبهاى فردى و اجتماعى است و در حقيقت ازعالى ترين مكتبهاى تربيتى و اخلاقى مى باشد زيرا:
اولا: پرستش خدا و عبادت وى حس تقدير و شكرگزارى را در انسان زنده مى كند، قدردانى از مقامى كه نعمتهاى بزرگ و پر ارزشى را در اختيار انسان نهاده، نشانه لياقت و شايستگى او نسبت به الطافى است كه در حق او انجام گرفته است. تشكر و سپاسگزارى از مقام خداوند اين نتيجه را دارد كه فرد سپاسگزار با عرض تشكر و انجام وظيفه، حق شناسى خود را در برابر نعمتهايى كه خدا در اختيار اوگذاشته است آشكار و هويدا مى سازد.
ثانيا: عبادت و پرستش خدا مايه تكامل روحى انسان است؛ چه تكاملى بالاتر از اين كه روح و روان ما با جهان بيكران كمال مطلق خدا مرتبط گردد و در انجام وظايف بندگى و كارهاى زندگى، از قدرت نامتناهى و نيروى نامحدود او استمدادبطلبد و به اندازه اى شايسته و لايق گردد كه بتواند با او سخن بگويد. اين مزايا كه بطور اختصار بيان گرديد در تمام عباداتى كه بطور صحيح انجام گيردوجود دارد؛ در عين حال، هر يك از عبادات مانند نماز، روزه، حج و اثر ومزيت مخصوص خود را دارند.
در پناه قرآن و عترت موفق باشید
:Gol:

[=b mitra]با سلام:Gol:[=b mitra]
[=b mitra]هدف از عبادت، اتصال به خالق و صاحب جهان و برآوردن نياز فطري به پرستش است[=b mitra]. انسان كه خود را ضعيف و فقير و كم و محتاج مي‌بيند و بالفطرة نيرويي غني، قوي و توانا را ماوراء اين جهان -كه همه اعضاء و اجزاء آن ناتوان و قائم به غير و غير قائم به خود است- را درك و احساس مي‌كند، پرستش و عبادت و اتصال به او محبوب بالذات او است.
انسان مي‌خواهد نقص و نياز خود را در حدي جبران و تدارك نمايد. او با عبادت، تشنگي‌هايي را كه دارد برطرف مي‌‌سازد و الم احساس فقر را علاج مي‌كند. حالي براي بشر، بهتر و قانع‌كننده‌تر و لذت‌بخش‌تر از پرستش و عبادت نيست. جانش آرام مي‌گيرد و خود را متعالي و بلندپايه مي‌يابد. هيچ چيزي در اين دنيا، جان بشر را سير نمي‌كند. به هر كدام كه برسد مي‌بيند و مي‌فهمد كه به آنچه بايد برسد نرسيده است. وقتي به خدا رسيد، جانش استراحت مي‌كند و مقصود را مي‌يابد.
حاصل اين‌كه براي انسان نيل به هر رفع نقص و ضعف، هدف است؛ علم هدف است، قدرت هدف است، اما اگر آن چيز، وسيله شوق و ميل بيشتر به عبادت نشود، كارسازي ندارد، چنان‌كه حضرت سجاد زين‌العابدين‌عليه‌السلام به‌درگاه خداوند متعال عرض مي‌كند: «متى راحة من نصب لغيرك بدنه، ومتى فرح من قصد سواك بنيته» (1).
همه اعمال موجب خستگي و واماندگي مي‌شود، و بنده صادق خدا هرچه بيشتر عبادت مي‌كند، شوقش به عبادت بيشتر مي‌شود. همه حالات، حال فراق است و عبادت حال وصال و اتصال و ياد و ذكر و تسبيح و تحميد و تهليل و تكبير خداي قادر متعال:
خوشـــا حـــال پاكان پرهيزكار
نيــــايش‌گــران خــــداوندگار
خوشـــا حـــالت زارنيكويــشان
مـــناجات با يـــار دلجـــويشان
خوشا شوق تكبير و تــهلــيــلشان
ثـــناگويي و حمـــد وتــجليلشان
خوش آن بنده‌اي كاز خلوص و وفا
كـــند صــرف عمرش به ياد خدا
سراپاي او جنبش و شوق و جوش
زحق بانك لـطف و محبت بگوش (2
________
1. بحارالانوار؛ جلد 46، باب 5.
2. اشعار از مؤلف
منبع: معارف دين 3، تأليف حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني مدظله العالي

سلام!

صادق;532057 نوشت:
همان گونه که انسان برای رشد جسمش نیاز به غذا دارد، برای رشد و تکامل روحش هم نیاز به غذا دارد . غذای روح و آن چه سبب رشد و تکامل آن می گردد ، اطاعت و عبادت پروردگار است

[=arial]غذا رو هرکس با توجه به [=arial]میلش انتخاب میکنه ... بعضی غذاها به بعضی افراد سازگار نیست ... چرا غذای روح اجباریه ؟

صادق;532057 نوشت:
برای رسیدن به حق و شاداب کردن روح عرفانی انسان، هیچ راهی بهتر از نماز یافت نمی‌شود.

[=arial]اطاعت و عبادت پروردگار رو هرکس در چیزی میبینه ، شاداب کردن روح عرفانی از نظر افراد مختلفند ، اینکه میگین هیچ راهی بهتر از نماز پیدا نمیشه رو من نمیتونم درک کنم ، وقتی برای من راهی بهتر از نماز پیدا میشه ... کسانی که خدا رو به نحوه ی دین خودشون عبادت میکنن ایا احساس خلا میکنن؟ مثل بودایی و مسیحی و غیره؟
البته ممکنه بگین شاید چون تو نماز و حقایقش رو درست نشناختی که من منکرشم نمیشم ... ممکنه ...

صادق;532057 نوشت:
زیرا چه کسی بهتر از خداوند می‌تواند مَرْکب و معجونی برای رشد و ارتقای انسان‌ها پدید آورد؟ یا چه کسی بهتر از خداوند می داند که روح بی نهایت طلب انسان چگونه ارضا می شود و از چه راهی می تواند به قرب الهی و رضایت و رضوان خداوند برسد و به غایت رشد و کمال مطلوب دست یابد؟

[=arial]اگر در تمام سوالات و مسئله ها بخوایم پای خدا رو به میون بیاریم که دیگه اصلا نباید سوال کنیم ... چون با توجه به صفات خدا باید قبول کنیم خدا همه کاراش از روی حکمته و فقط اطاعت کنیم ...

صادق;532057 نوشت:
البته هر کس مطابق استعداد و ظرفیت خود و معرفتی که از راه خود شناسی و خدا شناسی کسب کرده و آگاهی و اطلاعی که از فلسفه نماز و اسرار آن تحصیل کرده ، از غذاهای این سفره بهره‌مند می‌شود.

[=arial]شاید من بهره نبرم ...

صادق;532057 نوشت:
اگر چه فلسفه نماز و عبادت در همة ابعاد آن ، قابل درک برای بشر نمی باشد

ا[=arial]خه وقتی نتونم درک کنم چه لذتی ازش میبرم ؟ در اکثر موارد تشویق به نماز یا بحث عذاب اخرتی بوده که تنها خدای خشمگین رو در ذهن جا میندازه : در این پیرانه سر سجاده ای دارم که میترسم/ خدا با ان مرا از حلقه ی دوزخ بیاویزد ... یا خیلی لطف میکردند نعمت های بهشتی رو میگفتن که انگار معامله با خداست ... به قول سخن امام علی ع عبادت تجار! ...
خدا کسی است که باید به دیدنش بروی/خدا کسی که از ان سخت می هراسی نیست

صادق;532057 نوشت:
برخی از آثار و حکمت‏ها چنین است:

[=arial]خیلی ممنون اطلاعات مفیدی بود بهره بردم ... ولی دلم میخواد در رابطه با نماز که مثلا رابطه عاشقانه بنده و خداست لذت همین حالا و همین دنیا رو ازش درک کنم ... بتونم بهره لازم رو ببرم ...

بانوی برفی;530991 نوشت:
[=arial]سلام!
"الله الصمد" رو که تقریبا فکر کنم اکثرا قبول داریم ...
حالا با توجه به این ایه شریفه من چندتا سوال دارم:
1-مسلما بی نیاز بودن خداوند شامل همه مسائل میشه . پس چرا انقدررررررر در قران ایه درباره عبادت خداوند داریم؟؟ مثال:
-"همانا خدا پروردگار من و شماست . پس او را بپرستید که همین راه راست است."ال عمران 51
-"پس به
ستایش پروردگارت تسبیح گوی و از سجده کنندگان باش 98 و دائم به پرستش پروردگارت مشغول باش، تا یقین هنگام مرگ تو فرا رسد."حجر 98و99
-واز این قبیل ایات ...
2-اگر"جن و انس را نیافریدیم مگر اینکه مرا پرستش کنند"ذاریات 56 رو قبول کنیم :
- من نمیتونم خودمو قانع کنم که فقط همین باشه ... چرا؟ چون:
الف)خداوند از صفات مخلوق مبراست پس مسلما برای ارضای حس غرور اینهمه مخلوق رو نیافریده تا
فقط عبادتش کنند ... از طرفی این ایه دقیقا داره همین رو میگه که تمام مخلوقات فقط برای پرستش افریده شدند .
ب)اگر این رو قبول کنیم پس باید این رو هم قبول کنیم که کسانی مثل درویش ها و ... که به دنیا (حتی وضع ظاهر) اهمیت نمیدهند و فقط خدا رو عبادت میکنند بهترین کار رو میکنند.
ج)مگه خدا فرشته نیافریده ؟ بی چون و چرا و به بهترین نحو دارن خدا رو عبادت میکنند . مثلا این نماز و دعاهای دست و پاشکسته ما به چه کاری میاد؟ فرشته ها خیلی بهتر عبادت میکنند مثال :"گروهی از فرشتگان همواره در سجده اند و رکوع ندارند و گروهی در رکوع اند و یارای ایستادن ندارند و گروهی در صف هایی ایستاده اند که پراکنده نمیشوند و گروهی همواره تسبیح گویند و خسته نمیشوند ..." نهج البلاغه خطبه 1
3-از اونجایی که فکر نمیکنم خداوند قصد داشته باشه وقت ما به بیهودگی بگذره پس قائدتا عبادت خداوند باید برای ما هم یه سودی داشته و بالاخره یه چیزی بشه (نباید؟) ... اکثرا میگن عبادت ادم رو به کمال میرسونه و موجب تعالی و چی و چی میشه ... پس چرا حس نمیکنیم اینو؟ بارها کسانی رو دیدم که حتی نمیدونن واسه چی دارن نماز میخونن ... لابد تشکر از خدا؟! ... هرچند خودمم از این قائده مستثنی نیستم ... عبادت چجوری موجب کمال میشه؟ بستر چی رو برای انسان فراهم میکنه؟ یک حدیثی بود از حضرت علی درباره اقسام عبادت "
همانا گروهي خداي را به انگيزه پاداش مي پرستند ، اين عبادت تجار است و گروهي او را از ترس مي پرستند، اين عبادت بردگان است و گروهي او را از روي سپاسگزاري مي پرستند و اين پرستش آزادگان است" ... واقعا من نمیدونم نمازم در کدوم گروهه؟
4-ایا در تمام ایات قران حمد و ستایش خداوند در نمازه ؟(حالا نه صرفا نماز های یومیه) ... مثلا چی میشه به جای نماز خودمون با خدا حرف بزنیم ؟ یا ساعات نماز رعایت نشه؟
5-چرا خداوند وقتی کسی عبادتش (یاهمون نماز) نمیکنه انقدر تاوان های سنگین براش در نظر میگیره؟ خدا که نیازی نداره پس چرا انقدر اصرار داره که همه عبادتش کنن؟ چرا عذابش میده؟ایا این لا اکراه فی الدین رو نفی نمیکنه؟
6-این دیگه اخریشه :ok: این همه جنگ و خونریزی و امام و راهنما و کتاب و.... فقط برای اینکه تهش برسیم به عبادت خدا؟ خوب خدا از اول یکاری میکرد عبادتش کنیم!



باسلام .
تا جای که در خاطرم است قبلا در باره این به تفصیل بحث نمودم جواب دادم شاید نیازی به تکرا ر نباشد .
اگر نکته نو وسوال وشبهه ی جدید دارید بفرامید تا پاسخ تقدیم شود .

[=arial] چرا رابطه با خدا باید در قید و بند و شرط و احتیاط باشه؟ ... فلان جور وایسا ... بهمان جور سجده کن ... نماز خوندن به اون چیزی که میخوام من رو نمیرسونه ... بعضا در جاهایی سخنانی موقع نماز میشنوم که ناراحت میشم : مثلا نمازه رو بخونیم راحت بشیم ...
به علاوه اگه قرار باشه موقع نماز اینقدر اداب و غیره رو رعایت کنیم پس کی نوبت به خود خدا برسه؟ مثلا خیلی تاکید میشه که حتما باید نماز رو به زبان عربی و با همون تلفظات خوند ... یکبار من همچین چیزی رو اومدم امتحان کنم ... همش سر نماز حواسم به این بود ص رو چه جور بگم ض رو چه جور بگم ... که اخر هم اصن گم کردم رکعت چندمم ... مجبور شدم از اول به همون لهجه فارسی بخونم ...

[=arial]
سوال:
دلم میخواد در رابطه با نماز که مثلا رابطه عاشقانه بنده و خداست لذت همین حالا و همین دنیا رو ازش درک کنم ... بتونم بهره لازم رو ببرم

پاسخ:
باسلام مجدد.
در ابتدا باید گفت نماز زیبا ترین نماد عشق به خدا وند است .
از این رو در نگاه قران از اهمیت لای بر خور دار است .
اجازه بدهید در باب این عشق قدسی والهی یعنی نماز به طور جامع تر تحلیل نمایم تا همه ساحات بحث روشن گردد :

پیش از آن که راه و رسم عاشقى ( نماز )را بیان کنیم. لازم است عشق را تعریف نماییم و ویژگی هاى «عاشق حقیقی» را بشناسیم.
اگر چه واژه عشق در معارف اسلامى با همین لفظ و حروف (ع. ش. ق ) کاربرد زیادى ندارد و ما به بیش از سه مورد دست نیافتیم.
یک مورد براى عبادت به کار رفته است. مرحوم کلینى (ره) در اصول کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل مى کند : «أفضل الناس من عشق العبادة و عانقها؛(1) برترین مردم کسى است که به عبادت عشق بورزد و ملازم آن باشد».
مورد دیگر براى جناب سلمان فارسى (ره) مشاهده مى‌شودکه پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) فرمود: «بهشت بیشتر به سلمان عشق مى ورزد تا سلمان به بهشت».(2)
مورد سوم حدیثى است از امیرالمؤمنین(علیه السلام) به نقل از امام باقر(علیه السلام) در مورد اباعبدالله الحسین (علیه السلام) و شهداى کربلا. روایت چنین است: علی(علیه السلام) با مردم کوفه عازم صفین بودند، نزدیک کربلا که رسیدند، حضرت از یاران خودش جلو افتاد. وقتى به مکانی به نام «مقدخان» رسیدند، چند بار آن جا را دور زد و طواف کرد و فرمود: این جا مکانى است که دویست پیامبر خدا(صلی الله علیه واله) و دویست نفر از اولاد پیامبران را به ناحق کشته اند که همة آنان جزو شهدا هستند، سپس به واقعة عاشورا اشاره کرد و فرمود: اینجا، استراحتگاه اسب‌ها و مرکب هاى شهیدان عاشقى است که به خاک و خون کشیده مى شوند [ و عشق آنان به عالى ترین درجة ممکن رسیده است، به گونه اى که ] نه احدى از پیشینیان بر آنان سبقیت جسته، و نه کسى از آیندگان به گرد آنان مى‌رسد».(3)
در منابع شیعى شاید نتوان مورد دیگرى پیدا کرد که این واژه به کار رفته باشد.
اما بحث بر سر لفظ عشق نیست، بلکه مفهوم و معناى حقیقى عشق مورد نظر است که این مفهوم با عبارات مختلف و الفاظى مانند حبّ و محبّت بیان شده است، مثلاً جمله اى که حضرت سیدالشهدا و سالار عشاق در دعاى عرفه بیان مى دارد و به معشوق خویش چنین مى گوید: «خدایا! همین افتخار مرا بس است که بندة کوى تو باشم».
مفهوم عشق و عاشقی:
عشق جذبه اى است از نوع محبّت و مافوق محبّت. مجمع البحرین مى نویسد: «عشق محبتى است که از حد تجاوز کند و انسان را از حال عادى خارج نماید. پس هر محبتی ملازم عشق نیست اما هر عشقى با محبت همراه است. انواع محبت‌ها در انسان وجود دارد، امّا همة آن‌ها در مرتبة عشق نیستند. دو دوست نسبت به یکدیگر محبت دارند. مرید نسبت به مراد و مرشد خویش محبت دارد اما عشق محبتى دیگر است.
عشق که فعل ماضى آن «عشق» است، در اصل از «عَشَقه » که نام گیاهى است که در فارسى به آن پیچک مى گویند، گرفته شده است. این گیاه به هر چیزى برسد، دور آن مى پیچد و به تدریج آن را در احاطة خود مى گیرد. وقتى حبّ اشتداد پیدا کند و همانند پیچک جان و روح انسان را به تسخیر خویش در آورد، آن را «عشق» مى­نامند.
جالینوس حکیم مى گوید. «در مغز انسان سه جایگاه ویژه قرار دارد: یکى مخزن تخیّل است. دومى جایگاه فکر و سومى ظرف ذکر و یادآورى است.»
عاشق به کسى گویند که لحظه اى خیال و فکر و ذکرش از معشوق جدا نباشد. عشق و محبّت و هجران معشوق آن چنان قلب و جان و روح عاشق را مسخّر نموده که آب و خواب و غذا را از او گرفته و او به چیزى جز معشوق نمى اندیشد و کسى جز او را نمى بینند. هر کس چنین نیست، عاشق نیست.(4)
عشق قهّار است و من مقهور عشق :Gol: چون قمر روشن شدم از نور عشق
بنابراین تا انسان از خود پرستی، نفس پرستى و بت پرستى کهن و مدرن رها نشود و در منزل «عبودیت و بندگی» سکنى نگزیند، عشق را نمى فهمد و عاشق نگشته است.
چگونه مى توان عاشق خدا شد؟
1- بندگی:
امام سجاد (علیه السلام) مى فرماید: «العبودیة جوهرة کنهها ربوبیة؛ (5) بندگى گوهرى است که باطنش خدایى و خداوندگاری است».
چرا در تشهد نماز ابتدا شهادت به عبودیت خاتم الانبیا مى دهیم، سپس رسالت او را گواهى مى کنیم؟ چون شرف آن نبى مکرّم، در بندگى او بود نه در رسالت او.
آیا نخوانده‌اى آیه قرآن را که شیطان در مقابل بندة خدا اظهار عجز و ناتوانی مى کند؟ دشمن قسم خوردة انسان گفت: «به عزّتت سوگند! که تمام انسان‌ها را گمراه خواهم کرد، مگر بندگان مخلصت»؛ آنانى که دل از غیر بریدند و براى تو خالص شدند. مخلص آن بندة عاشقى است که هر دو عالم را یک باره از دل برون کرده تا غیر او را نبیند و محبت هیچ چیزى حتى بهشت در دل او نباشد.
کسى که عبد خدا گشت و مشمول خطاب یا عبادى قرار گرفت، بندة شیطان و انسان یا هواى نفس نمى شود. پس جادة عشاقی، جادة عبودیت و بندگى است. راه و رسم بندگى آموز تا عاشق شوی. سیر و حرکت زمانى میسّر است که در اثر معرفت و آگاهى بیدارى دل حاصل گردد و چراغ ایمان در دل روشن شود. روغن چراغ ایمان، عمل صالح و ترک گناه است.
2- پیروی از پیامبر:
ایمان به خدا، و تنفر و بیزارى از فسق و کفر و گناه در نهاد هر انسانى بالفطره وجود دارد. وقتى از درون سر برآورد و در عرصة عمل صالح تجلّى پیدا کرد، گل عشق که علامت کمال و رشد یافتگى است، شکوفه مى­زند.عاشق مهجور، چشم به راه پیام معشوق است و به هر چیزى که به معشوق تعلق دارد یا نماینده و پیام رسان او است، عشق مى ورزد. قرآن کریم مى فرماید:
«اى پیامبر! به مردم بگو: اگر خدا را دوست مى دارید( و به او عشق مى ورزید)، از من پیروی کنید، تا خدا هم شما را دوست داشته باشد و لغزش هاى گذشتة شما را ببخشد که خداوند آمرزنده و مهربان است».(6) آرى عشاق خدا، مطیع رهبران الهى هستند.
عاشق خدا نباید انتظار داشته باشد که رهبر الهى از آنان اطاعت کند و دستور بگیرد و یا با تحمیل افکار خود براى رسیدن به مقاصد و اهداف مادى به او فشار بیاورد که این کار به زیان مردم است، چنان که مى فرماید: «بدانید رسول خدا میان شما است. هر گاه در بسیارى از امور از شما پیروى کند، به مشقت خواهید افتاد، ولى خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دل هایتان زینت بخشیده و کفر و فسق و گناه را منفور شما قرار داده است. رشد یافته و هدایت شده کسانى هستند که واجد این صفات باشند».(7)
انسان هنگامى مى تواند به اوج ایمان برسد که نیرومند ترین علاقة او یعنى عشق به خویشتن را تحت الشعاع عشق به ذات خدا و نمایندگان او قرار دهد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) مى فرماید: « سوگند به کسى که جانم در دست او است! هیچ یک از شما به حقیقت ایمان نمى رسد مگر زمانى که من نزد او محبوب تر از خودش و مالش و فرزندش و تمام مردم باشم».(8)
نکتة ظریفى در آیة مذکور که شایسته است در آن دقت شود، این است که همة جمله هاى قبل به صورت خطاب است اما جملة پایانى آیه (اولئک هم الراشدون) به صورت غایب است. تفاوت تعبیر ظاهراً براى این است که نشان دهد: حکم «عاشق خدا، مطیع رهبر است» اختصاص به یاران پیامبر(صلی الله علیه واله) ندارد، بلکه یک قانون عمومى است.
یکى ازعلایم رشد یافتگى در هر زمانى این است که صفاتى فطرت خویش را با عشق به ایمان، تنفر از کفر و فسق و عصیان و اطاعت و پیروى کامل از رهبرى حفظ کند.(9)
3- تهجد:
عشق وصال بى سحر خیزى نمى شود.
عشق وصال دارى و شب تا صبح سر بر بستر ناز خوابت آید؟ زهى خیال باطل ! نشنیده اى که با کلیمش موسى (ع) فرمود: دروغ مى گوید کسى که گمان برد خدا را دوست دارد، ولى چون تاریکى شب در آید، خواب را بر حضورم ترجیح دهد».(10)
4-خود شناسی:
عشق یک میل درونى است که براى ظهور و فعلیت یافتن، مانند همة امیال درونى نیازمند فضایى مناسب است تا پرورش یابد و شکوفه و گل دهد.
اگر چه عشق ریشه در آفرینش انسان دارد لیکن تجلى و ظهور آن وابسته به میزان شناختى است که عاشق از کمال معشوق دارد. پس شدت عشق و زیاد و کم شدن شعلة آتش درون سوز عشاق به دو عامل بستگى دارد:
1‌‌میزان کمال که در معشوق نهفته است و جلوه هایى که از آن بروز مى کند.
2‌‌ظرفیت فکرى عاشق و میزان شناختى که از معشوق و تجلیّات او دارد.
بنابراین نخستین گام در شعله ور شدن، آتش عشق، داشتن شناخت درست از کمال و جلوه هاى معشوق است. تحصیل شناخت خدا، براى اکثر افراد بدون خودشناسى و شناخت تجلیات خدا میسر نیست.
از این رو خود آگاهى و خود شناسى برترین شناخت‌ها دانسته شده است.
علی(علیه السلام) مى فرماید: «افضل المعرفة، معرفة الانسان نفسه؛(11) برترین آگاهى ومعرفت آن است که انسان نفس خود را بشناسد».علامت این که انسان خود آگاه گشته و خود را شناخته است، خدا شناسی او است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «اعرفکم بنفسه، اعرفکم بربّه؛(12) داناترین شما در خودشناسی، خداشناس ترین شما است».
تو که از نفس خود زبون باشى :Gol: عارف کردگار چون باشی؟!
اى شده در نهاد خود عاجز :Gol: کى شناسى خداى را؟ هرگز!
5- ترک گناه:
انسانى که مى‏خواهد عاشق خدا شود، باید براى خود بنایى محکم بسازد و این بنا از اجزایى تشکیل مى‏شود که عبارت است از: خودشناسى، تحکیم مبانى اعتقادى، مطالعه در مبدأ و معاد، پرهیز کامل از گناهان، توبه بعد از هر گناه، اطاعت از بارى تعالى، انجام واجب و ترک محرم مانند:غیبت، دروغ، تهمت، بدزبانى، کینه و دیگر گناهان کبیره. این‏ها مصالحى هستند که اگر در کنار یکدیگر قرار گیرند، به دژ محکمى تبدیل مى‏شوند که جز عشق نامى ندارد و صاحبش میزبان معشوقى به نام خدا که خالق هستى است، خواهد شد. امام صادق (ع) فرمود: «قلب حرم خدا است. در حرم خدا غیر خدا را ساکن نکنید».(13)
پس قلب مأمن و مأواى عشق است که نباید در آن حرامى وارد شود. حرامى در این تفسیر گناه است، آن هم نه گناه عبورى که انسان به دلیل نسیان وجایز الخطا بودن، آن را انجام مى‏دهد، بلکه گناهى که براى سکونت آمده است.
پس عشق خیال نیست، آتشى است که در دل شعله ور مى‏گردد، تا چیزى محبوب و معشوق انسان شود. وقتى چیزى محبوب مى‏شود که از تمام حصارهاى غیر پرستى (دنیا و متعلقات آن) بیرون آید تا جمال محبوبش مکشوف شود. دل جاى دو محبوب نیست، نمى‏توان هم خدا را دوست داشت و هم خرما را!
انسان وقتى مى‏تواند عاشق خدا شود که از حصار خود پرستى و دنیا پرستى بیرون آید، جاذبه‏هاى دنیا آن قدر زیاد
است که گاهى از حد شمارش خارج مى‏شود، ولى همه آن‏ها به یک حصار بسته است و آن چیزى جز تعلق نیست و اگر این جذبه فروکش کرد، جذبه اصلى نمایان مى‏شود.


منابع:
1. محمد باقر مجلسى، بحار، ج 70، ص 253.
2. همان، ج 22، ص 341.
3. همان، ج 41، ص 295.
4. مجمع البحرین و مادة عشق.
5. مصباح الشریعه، ص7.
6. آل عمران (3) آیه 31.
7. حجرات (49) آیه 7.
8. جمعى از نویسندگان، تفسیر نمونه، ج 17، ص 203.
9. همان.
10. همان، آداب و مراحل سلوک الهی، ج 1 (تخلّى )، ص 143، استاد کریم محمود حقیقی.
11. محمد رضا مهدوى کنی،‌ نقطه هاى آغاز در اخلاق عملى، ص 54 به نقل از فهرست غرر، ص 387، شمارة‌.
12. همان.
13. بحار الانوار، ج 67، ص 25، حدیث 27.

موضوع قفل شده است