جمع بندی در چه کتبی سند ترور پدر پیامبر توسط یهود و شهادت پیامبر(ص) ذکر شده است؟
تبهای اولیه
با عرض سلام میخواستم بپرسم در چه کتبی سند ترور عبدالله پدر پیامبر توسط یهود و شهادت پیامیر ذکر شده
باتشکر
با سلام
برخی از منابع به توطئه کشتن اجداد پیامبر(ص) توسط یهودیان اشاره کرده اند. یکی از اجداد پیامبر(ص) شخصی به نام عدنان است وی جد بیست و یکم پیامبر است که منجمین و کاهنان یهود پیامبر را از نسل وی میدانستند از این رو در بیابان شام قصد ترور او را نمومدند که در این امر ناکام ماندند.[1]
گزارش دیگری را مرحوم مجلسی در بحار الانوار نقل کرده است که احبار یهودی، غذایی را مسموم کرده و توسط زنانی یهودی با چهرهای پوشانده به خانه عبدالمطلب، جد پیامبر(ص) فرستادند تا ایشان را مسموم کنند زیرا شنیده بودند از نسل او پیامبر(ص) به وجود خواهد امد ولی این بار هم موفق نبودند.[2]
اما در مورد عبدالله پدر بزرگوار پیامبر(ص) جریان جالبی را مرحوم مجلسی بیان میکند، وی مینویسد: عبدالله پدر پیامبر(ص) به قصد شكار از مكّه خارج شد، يهوديان فرصت را غنيمت دانسته، خواستند او را بكشند؛ وهب بن عبد مناف که در آنجا بود خواست به کمک عبدالله بشتابد که ناگاه ديد گروهي از ملائکه نازل شدند و آن جماعت را متفرق ساختند و همين معجزه باعث شد که "وهب" دختر خود آمنه را به تزويج عبدالله در آورد.[3]
اما در مورد کشتن پیامبر توسط یهودیان منابع سکوت نکرده و به این موضوع هم پرداختند
اول : در دوران کودکی
دوم : در جریان یهودیان بنی نضیر
سوم : پس از جنگ خیبر
1. پيامبر در سن نه و يا دوازده سالگي به همراه عمويش ابوطالب براي تجارت به سفر شام رفتند در بين راه، راهبى مسيحى به نام بحيرا آنها را به صومعه خود مهمان نمود بحيرا نشانههاي پيامبر آخرالزمان را در کتب آسماني خوانده بود لذا از روي اين علائم، پيامبر را شناخت و به ابوطالب گفت مراقب برادر زادهات باش که اگر يهود او را بشناسند چنانكه من شناختم او را ميكشند و بدان كه شأن او بزرگ است و او پيغمبر اين امّت است كه به شمشير خروج خواهد فرمود. گويند افرادى از اهل كتاب به نامهاى "زرير" و "تمام" و "دريس" آنچه را كه بحيرا در پيامبر ديده بود، ديدند و خواستند آن حضرت را بکشند امّا بحيرا مانع شده و خدا را به ياد آنها آورد و آنچه از صفات و نام او در كتاب الهى آمده بود به ايشان گوشزد كرد و بالأخره آنها را از کشتن حضرت منصرف نمود.[4]
2. پيامبر(ص) به سوى بنىنضير رفت تا در پرداخت ديه از آنها كمك بگيرد. يهوديان گفتند آنـچـه فرمان دهى انجام ميدهيم لكن استدعا داريم امروز ميهمان ما باشيد، حضرت به لحاظ امنيتي نپذيرفت که داخل حصار آنها شود لذا بر ديوار قلعه آنها تکيه داده و نشست. یهودیان با خود گفتند اکنون بهترين فرصت است براي کشتن مـحـمـد(ص)، لذا يك نفر به پشت بام برود و سنگى بر سر او بغلطاند و ما را از زحمت او برهاند. جبرئيل پيامبر را از نقشه شوم آنها مطلع نمود پيامبر برخاست و به سوى مدينه بازگشت.[5]
3. پس از جنگ خيبر، "زينب دختر حارث" و همسر "سلام بن مشكم" گوسفند بريانى را به سم آغشته نمود و به پيامبر هديه كرد. و چون فهميده بود که پيامبر (ص) ماهيچه دست گوسفند را بيشتر دوست دارد لذا آن قسمت را به سم بيشترى آغشته كرده بود. هنگامى كه غذا را جلوى پيامبر(ص) نهاد آن حضرت ماهيچه دست را برداشته و تكهاى از آن را در دهان گذاشت امّا آن را نبلعيد. حضرت لقمه را بيرون آورد و فرمود اين استخوان به من خبر مىدهد كه مسموم است سپس آن زن را فراخواند و او اعتراف كرد.[6]
[/HR][1] . شيخ عباس قمی؛ منتهي الآمال، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، 1373، چاپ هشتم، ج 1، ص 26
[2] . مجلسي، محمد باقر؛ بحارالأنوار بيروت - لبنان، مؤسسه الوفاء، 1404 ه.ق، ج 15، ص 90 و 91
3. همان
[4] . ابن هشام الحميري، ابومحمد عبدالملک؛ السيرة النبويه (معروف به سيره ابن هشام)، تحقيق محمد محيي الدين عبدالحميد، قاهره – مصر، مکتبة محمد علي صبيح و اولاده – بمصر، 1383 ه.ق، ج 1، ص 118.
[5] . ابن حجر العسقلاني، شهاب الدين؛ فتح الباري شرح صحيح البخاري، بيروت – لبنان، دارالمعرفة للطباعة و النشر، چاپ دوم، ج 7، ص 254 و مجلسي، محمد باقر؛ بحارالأنوار بيروت - لبنان، مؤسسه الوفاء، 1404 ه.ق، ج20، ص 164
[6] . تاریخ طبرى،بيروت – لبنان، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1403 ه.ق، چاپ چهارم، ج 2، ص 303 و ابن حجر العسقلاني، شهاب الدين؛ فتح الباري شرح صحيح البخاري، بيروت – لبنان، دارالمعرفة للطباعة و النشر، چاپ دوم، ج 7، ص 381 و مجلسي، محمد باقر؛ بحارالأنوار، بيروت - لبنان، مؤسسه الوفاء، 1404 ه.ق، ج 21، ص 6
با سلام
...
3. پس از جنگ خيبر، "زينب دختر حارث" و همسر "سلام بن مشكم" گوسفند بريانى را به سم آغشته نمود و به پيامبر هديه كرد. و چون فهميده بود که پيامبر (ص) ماهيچه دست گوسفند را بيشتر دوست دارد لذا آن قسمت را به سم بيشترى آغشته كرده بود. هنگامى كه غذا را جلوى پيامبر(ص) نهاد آن حضرت ماهيچه دست را برداشته و تكهاى از آن را در دهان گذاشت امّا آن را نبلعيد. حضرت لقمه را بيرون آورد و فرمود اين استخوان به من خبر مىدهد كه مسموم است سپس آن زن را فراخواند و او اعتراف كرد.[6]
...
[6] . تاریخ طبرى،بيروت – لبنان، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1403 ه.ق، چاپ چهارم، ج 2، ص 303 و ابن حجر العسقلاني، شهاب الدين؛ فتح الباري شرح صحيح البخاري، بيروت – لبنان، دارالمعرفة للطباعة و النشر، چاپ دوم، ج 7، ص 381 و مجلسي، محمد باقر؛ بحارالأنوار، بيروت - لبنان، مؤسسه الوفاء، 1404 ه.ق، ج 21، ص 6
سلام علیکم استاد،
گروهی از اهل سنت هم از عایشه این مطلب اخیر را نقل کردهاند با این تفاوت که گفتهاند پیامبر خدا از آن خوردند و مسموم شدند و در چند سال باقیماندهی عمر مدام درد شکم میگرفتند تا عاقبت در اثر همان زهر (اما سه سال بعد!) شهید شدند و خلاصه اینکه زن یهودی ایشان را به شهادت رساند. در صفحهی آخر مفاتیحالجنان خودمان هم شهادت حضرت به دست زن یهودی نوشته شده است ...
اما در حدیثی نسبتاً بلند و خیلی زیبا شرح ما وقع آنچه در ماجرای آن زن یهودی گذشت آمده است که آن زن پس از فتح خیبر گوسفندی را بریان کرد و مسموم ساخت و برای پیامبر صلاللهعلیهوآله آورد، بعد اظهار اسلام کرد و گفت بعد از فتح خیبر مسلمان شده و این تحفه را برای حضرت ایشان آورده است. پیامبر خدا هم با حضرت علی علیهالسلام و یکی از اصحاب نشسته بودند، تحفهی آن زن را قبول کردند، گوسفند بر سر سفره گذاشته شد و آن صحابی دستش را دراز کرد تا تکهای از آن را بکند و بخورد ... حضرت علی علیهالسلام برآشفتند که آیا بر پیغمبر خدا سبقت میگیری؟ ان مرد اعتنا نکرد و تکهای خورد و مدت کوتاهی بعد که سم اثر کرد سر همان سفره جان داد و مرد. بعد رسول خدا صلاللهعلیهوآله دستور دادند صحابی خاص ایشان مثل سلمان و ... آمدند درون خیمه و دستور دادند آن زن یهودی را هم بیاورند. بعد به آن زن گفتند چرا چنین کردی؟ آن زن گفت که تو پدر و برادران مرا در خیبر کشتی و خواستم انتقام بگیرم، گفتم اگر پیامبر خدا نباشی که انتقام خون نزدیکانم را گرفتهام و اگر هم به راستی پیامبر خدا باشی خدایت خبرت خواهد داد. پس از این اعتراف پیامبر خدا صلاللهعلیهوآله به حضرت امیر علیهالسلام امر کردند که بخوان دعای پر برکت سفره را ... حضرت خواندند و بعد پیامبر خدا و تمامی آن صحابی مخلص از آن طعام جلوی زن یهودی خوردند. بعد پیامبر خدا دستور دادند که آن زن یهودی را زندانی کنند. سه روز بعد دوباره گفتند آن زن را بیاورند. بعد گفتند که جلوی چشمان خودت از گوسفندی خوردیم که درجا جان یکی از مردان را گرفته بود و میبینی که همگی سلامت هستیم و به لطف خداوند از اثر سم حفظ شدهایم، بعد به آن زن را دعوت به اسلام کردند ...
دربارهی شهادت پیامبر خدا صلاللهعلیهوآله اگر درست خاطرم باشد شیعه هم دلایلی برای اینکه ایشان با سم شهید شده باشند دارد ولی نه به دست زن خیبری بلکه با توطئهی برخی نزدیکان، ماجرا هم پیرامون رازی است که پیامبر خدا صلاللهعلیهوآله به یکی از همسرانشان گفتند و فرمودند آن را جایی افشا نکن ولی او افشا کرد و پیامبر به امر خدا گوشهای از ان را به رخ او کشید، و آن واقعه پیرامون خلافت بعد از ایشان بود و همان خبر هم زمینهساز دسیسه برای قتل پیامبر خدا شد، صلاللهعلیهوآله، ....
و خداوند و خلفایش و عالمان دینش آگاهترند
یا علی
منابع بیشتر میگند میامبر مرگ معمولی(هنون ایست قلبی) داشتند یا مسموم شدند؟
سلام علیکم،
البته حقیر به وضوح کارشناس نیستم :ok: اما اینها تحلیلی است که حقیر را به مرز یقین رسانده دربارهی رحلت حضرت احمد مختار صلاللهعلیهوآله و اینکه چه کسانی ایشان را به شهادت رساندهاند:
۱. در تفسیر روایی البرهان (ج. ۵، صفحات ۴۱۹ و ۴۲۰) آمده:
... قال علي بن إبراهيم: كان سبب نزولها أن رسول الله (صلى الله عليه و آله) كان في بعض بيوت نسائه، و كانت مارية القبطية معه تخدمه، و كان ذات يوم في بيت حفصة، فذهبت حفصة في حاجة لها، فتناول رسول الله (صلى الله عليه و آله) مارية، فعلمت حفصة بذلك، فغضبت و أقبلت على رسول الله (صلى الله عليه و آله)، و قالت: يا رسول الله، هذا [في] يومي، و في داري، و على فراشي! فاستحيا رسول الله (صلى الله عليه و آله) منها، فقال: «كفي فقد حرمت مارية على نفسي، و لا أطأها بعد هذا أبدا، و أنا أفضي إليك سرا، فإن أنت أخبرت به فعليك لعنة الله و الملائكة و الناس أجمعين». فقالت: نعم، ما هو؟ فقال: «إن أبا بكر يلي الخلافة من بعدي، ثم من بعده عمر أبوك». فقالت: من أخبرك بهذا؟ قال: «الله أخبرني». فأخبرت حفصة عائشة من يومها بذلك، و أخبرت عائشة أبا بكر، فجاء أبو بكر إلى عمر، فقال له: إن عائشة اخبرتني عن حفصة كذا، و لا أثق بقولها، فسل أنت حفصة، فجاء عمر إلى حفصة، فقال لها: ما هذا الذي أخبرت عنك عائشة؟ فأنكرت ذلك، و قالت: ما قلت لها من ذلك شيئا. فقال لها عمر: إن كان هذا حقا فأخبرينا حتى نتقدم فيه؟ فقالت: نعم، قد قال ذلك رسول الله. فاجتمع أربعة على أن يسموا رسول الله (صلى الله عليه و آله)، فنزل جبرئيل (عليه السلام) على رسول الله (صلى الله عليه و آله) بهذه السورة: يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمانِكُمْ يعني قد أباح الله لك أن تكفر عن يمينك وَ اللَّهُ مَوْلاكُمْ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ [أي أخبرت به] بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ يعني أظهر الله نبيه على ما أخبرت به و ما هموا به من قتله عَرَّفَ بَعْضَهُ أي أخبرها و قال: «لم أخبرت بما أخبرتك به؟».... علي بن إبراهيم، قوله تعالى: وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ قال: لم يخبرهم بما علم مما هموا به من قتله، قالَتْ: مَنْ أَنْبَأَكَ هذا؟ قالَ: نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ يعني أمير المؤمنين (عليه السلام) وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهِيرٌ يعني لأمير المؤمنين (عليه السلام) ثم خاطبها، فقال: عَسى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَيِّباتٍ وَ أَبْكاراً عرض عائشة لأنه لم يتزوج بكرا غير عائشة.
خلاصهاش این است که رسول خدا صلاللهعلیهوآله در روزی که نوبت حفصه (دختر عمر که یکی از همسران رسول خدا صلاللهعلیهوآله بوده است) بوده است در خانهی او بودند و ماریه غبطیه (که همسردیگرشان بودند) هم همراه ایشان بودند برای کار در خانهی حفصه،بعد حفصه جهت حاجتی خارج میشود و وقتی بازگشت متوجه میشود که رسول خدا در غیاب او با ماریه بودهاند، پس اعتراض میکند که در روزی که نوبت من است و در خانهی من و بر بستر من با او بودی؟ رسول خدا اگرچه گناهی نکردند و ترک اولایی هم نکردند ولی باز حیاء کردند و بخاطر جبران رنجش او از ان به بعد ماریه را بر خود حرام کردند و بعد به حفصه گفتند رازی را برایت میگویم که اگر به احدی بگویی لعنت خدا و فرشتگانش و تمام مردم بر تو خواهد بود [دلیل آن در خود حدیث معلوم میشود!]. بعد به حفصه میگویند که بعد از من ابوبکر خلافت را بعد از من بر عهده میگیرد و بعد از او پدرت عمر! حفصه میپرسد چه کسی به تو چنین خبر داده؟ فرمود خداوند. بعد از آن حفصه این خبر را به عایشه میدهد، عایشه به پدرش ابوبکر میگوید، ابوبکر نزد عمر میرود که عایشه اینطور از حفصه نقل کرده ولی من به قول او اعتمادی ندارم تو هم درستی آن را از دخترت جویا شو، پس عمر پیش دخترش میرود و میگوید آن کدام خبر است که به عایشه گفتهای؟ پس حفصه انکار کرد و گفت چیزی از این خبر را به او نگفتهام. عمر گفت اگر این خبر حقیقت دارد بگو تا برای آن مهیا شویم! حفصه گفت بله رسول خدا چنین فرمود. پس هر چهار نفر جمع شدند تا رسول خدا را مسموم کنند. خداوند به رسول خدا وحی فرمود، رسول خدا بخشی از آنرا که شامل نقشهی قتل و نام قاتلان بود را کتمان کردند و باقی را به روی حفصه آوردند، حفصه تعجب کرد که چه کسی این را به تو خبر داده؟ در آیهی قرآن که در این موضوع نازل شده خداوند خطاب به آن زنان فرموده که اگر بر علیه او پشتیبان هم شوید خداوند مولای اوست و جبرئیل و امیرمؤمنان علیهالسلام ولایت او را دارند و ملائکه بعد از واقعهی شهادت پشتیبان امیرمؤمنان علیهالسلام خواهند بود ... امید است که رسول خدا شما را طلاق دهد و خداوند زنانی مؤمن و مسلمان و ... برای او قرار دهد ...
۲. توجه کنید که رسول خدا در حجةالوداع در واقعهی غدیر خم امیر مؤمنان علیهالسلام را وصی و خلیفهی خود معرفی کرده بودند و همه میدانستند که امسال سال آخر عمر رسول خداست و این واقعه مربوط به بعد از آن میباشد، یعنی در فاصلهی بین ذیحجه و آخر ماه صفر که کمی کمتر از سه ماه میشود. از این نکته دلیل تعجیل آن چهار نفر برای کشیدن نقشهی قتل بهتر فهمیده میشود ...
۳. تفاسیر اهل سنت شأن نزولهایی متفاوت برای این آیات آوردهاند که گاه باور کردنشان بسیار سختتر است، اینکه رسول خدا و خدای عز و جل با دلایلی بیارزش چنین با خشونت به آن زنان خطاب کنند!
۴. همه از شیعه و سنی قبول دارند که رسول خدا صلاللهعلیهوآله با بیماری از دنیا رفتند که سبب ضعف شدید بدنشان شده بود و ایشان در روز آخر بسیار بیهوش میشدند و به هوش میآمدند و حال مساعدی نداشتند و درد میکشیدند ...، آنچنان که وقتی درخواست قلم و دوات کردند تا چیزی بنویسند که به واسطهی آن هرگز بعد از ایشان اختلاف پیش نیاید عمر گفت این مرد دارد هذیان میگوید و به او قلم و دوات ندهید ...
۵. در برخی احادیث اهل سنت هم هست که نقل شده ایشان با مسمویت از دنیا رفتهاند، ولی بعد گفته شده که علت مسمومیت خوردن از بریانی آن زن یهودی بعد از جنگ خیبر بوده است که مربوط به سه سال قبل میشده است! در این میان جزئیاتی را بیان نکردهاند ولی در روایات شیعه جزئیات آن واقعه کامل آمده همانطور که در پست قبلی توضیح دادم ... واضح است که زهری که یک نفر را آنی میکشد برای دیگری سه سال طول نخواهد کشید تا قتل اتفاق بیفتد بخصوص که به عنوان یک وعدهی غذایی کامل هم از آن زهر خورده باشند در حالیکه آنکه مرد تنها لقمهای از آن خورده بود ...
۶. جالب است که لااقل آن حدیث اهل سنت که به این مسألهی مسمومیت اشاره دارد از قول عایشه است، یکی از متهمین اصلی در قتل ... انگار که همه متوجه شده باشند که رسول خدا از مسمومیت حالشان بد شود و متهم اصلی برای گمراه کردن افکار دیگران بگوید که بله بعد از واقعهی خیبر او همیشه مسمومیت داشته و گاه و بیگاه هم از درد آن اه و ناله میکردند و میگفتند این درد آخر مرا میکشد ...!
آیا جایی برای شبهه باقی میماند که رسول خدا عاقبت با مرگ طبیعی و بیماری از دنیا رفتند یا با شهادت؟
در حدیث معروف دیگری هم داریم که هیچ یک از ما نیست مگر مسموم یا مقتول (با شمشیر) ...
یا علی
با سلام
در مورد سوال دیگر که پرسیدند پیامبر (صلی الله علیه و آله) به مرگ طبیعی یا مسمومیت از دنیا رفتند؟ باید عرض کنم آنچه که مشهور است در منابع تاریخی رحلت پیامبر است البته مسمومیت را برخی از منابع شیعه و سنی هم نقل کردند که منابع سنی به جریان مسمومیت پس از خیبر و به دست زن یهودی مدانند و در بین شیعه برخی مسمومیت را از طریق زن یهودی و برخی از نزدیکان پیامبر دانستند و به آیات سوره تحریم اشاره کردند اگر بخواهیم کلی به این موضوع نگاه کنیم با بررسی منابع تاریخی و احادیث و روایات به نطر میرسد پذیرش قول مشهور بهتر است زیرا بنابر قول مشهور پیامبر به مرگ طبیعی رحلت نمودند زیرا مدت زمان مسمومیت در خیبر سال 7 هجری تا سال 11 هجری که 4 سال میباشد نمیتواند علت مرگ باشد.
پرسش:
در چه کتبی سند ترور عبدالله پدر پیامبر توسط یهود و شهادت پیامبر ذکر شده است؟
پاسخ:
برخی از منابع به توطئه کشتن اجداد پیامبر(صلی الله علیه وآله) توسط یهودیان اشاره کرده اند. یکی از اجداد پیامبر(صلی الله علیه وآله) شخصی به نام عدنان است وی جد بیست و یکم پیامبر است که منجمین و کاهنان یهود پیامبر(صلی الله علیه وآله) را از نسل وی میدانستند از این رو در بیابان شام قصد ترور او را نمومدند که در این امر ناکام ماندند.[1]
گزارش دیگری را مرحوم مجلسی در بحار الانوار نقل کرده است که احبار یهودی، غذایی را مسموم کرده و توسط زنانی یهودی با چهرهای پوشانده به خانه عبدالمطلب، جد پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرستادند تا ایشان را مسموم کنند زیرا شنیده بودند از نسل او پیامبر(صلی الله علیه وآله) به وجود خواهد امد ولی این بار هم موفق نبودند.[2]
اما در مورد عبدالله پدر بزرگوار پیامبر(صلی الله علیه وآله) جریان جالبی را مرحوم مجلسی بیان میکند، وی مینویسد: عبدالله پدر پیامبر(صلی الله علیه وآله) به قصد شكار از مكّه خارج شد، يهوديان فرصت را غنيمت دانسته، خواستند او را بكشند؛ وهب بن عبد مناف که در آنجا بود خواست به کمک عبدالله بشتابد که ناگاه ديد گروهي از ملائکه نازل شدند و آن جماعت را متفرق ساختند و همين معجزه باعث شد که "وهب" دختر خود آمنه را به تزويج عبدالله در آورد.[3]
اما در مورد کشتن پیامبر توسط یهودیان منابع سکوت نکرده و به این موضوع هم پرداختند
اول : در دوران کودکی
دوم : در جریان یهودیان بنی نضیر
سوم : پس از جنگ خیبر
1. پيامبر در سن نه و يا دوازده سالگي به همراه عمويش ابوطالب براي تجارت به سفر شام رفتند در بين راه، راهبى مسيحى به نام بحيرا آنها را به صومعه خود مهمان نمود بحيرا نشانههاي پيامبر آخرالزمان را در کتب آسماني خوانده بود لذا از روي اين علائم، پيامبر را شناخت و به ابوطالب گفت مراقب برادر زادهات باش که اگر يهود او را بشناسند چنانكه من شناختم او را ميكشند و بدان كه شأن او بزرگ است و او پيغمبر اين امّت است كه به شمشير خروج خواهد فرمود.
گويند افرادى از اهل كتاب به نام هاى "زرير" و "تمام" و "دريس" آنچه را كه بحيرا در پيامبر ديده بود، ديدند و خواستند آن حضرت را بکشند
امّا بحيرا مانع شده و خدا را به ياد آنها آورد و آنچه از صفات و نام او در كتاب الهى آمده بود به ايشان گوشزد كرد و بالأخره آنها را از کشتن حضرت منصرف نمود.[4]
2. پيامبر(صلی الله علیه وآله)به سوى بنى نضير رفت تا در پرداخت ديه از آنها كمك بگيرد. يهوديان گفتند آنـچـه فرمان دهى انجام ميدهيم لكن استدعا داريم امروز ميهمان ما باشيد،
آن حضرت به لحاظ امنيتي نپذيرفت که داخل حصار آنها شود لذا بر ديوار قلعه آنها تکيه داده و نشست. یهودیان با خود گفتند اکنون بهترين فرصت است براي کشتن مـحـمـد(صلی الله علیه وآله)، لذا يك نفر به پشت بام برود و سنگى بر سر او بغلطاند و ما را از زحمت او برهاند. جبرئيل پيامبر(صلی الله علیه وآله) را از نقشه شوم آنها مطلع نمود پيامبر برخاست و به سوى مدينه بازگشت.[5]
3. پس از جنگ خيبر، "زينب دختر حارث" و همسر "سلام بن مشكم" گوسفند بريانى را به سم آغشته نمود و به پيامبر(صلی الله علیه وآله) هديه كرد. و چون فهميده بود که پيامبر(صلی الله علیه وآله) ماهيچه دست گوسفند را بيشتر دوست دارد لذا آن قسمت را به سم بيشترى آغشته كرده بود.
هنگامى كه غذا را جلوى پيامبر(صلی الله علیه وآله) نهاد آن حضرت ماهيچه دست را برداشته و تكهاى از آن را در دهان گذاشت امّا آن را نبلعيد. حضرت لقمه را بيرون آورد و فرمود اين استخوان به من خبر مىدهد كه مسموم است سپس آن زن را فراخواند و او اعتراف كرد.[6]
منابع تاریخی به مرگ معمولی پیامبر(صلی الله علیه وآله) اشاره کردند یا مسموم شدن آن حضرت؟
در مورد سوال دیگر که پرسیدند پیامبر(صلی الله علیه و آله) به مرگ طبیعی یا مسمومیت از دنیا رفتند؟ باید عرض کنم آنچه که مشهور است در منابع تاریخی رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله) است البته مسمومیت را برخی از منابع شیعه و سنی هم نقل کردند که منابع سنی به جریان مسمومیت پس از خیبر و به دست زن یهودی مدانند[7] و در بین شیعه برخی مسمومیت را از طریق زن یهودی و برخی از نزدیکان پیامبر(صلی الله علیه وآله) دانستند و به آیات سوره تحریم اشاره کردند اگر بخواهیم کلی به این موضوع نگاه کنیم
با بررسی منابع تاریخی و احادیث و روایات به نظر میرسد پذیرش قول مشهور بهتر است زیرا بنابر قول مشهور پیامبر به مرگ طبیعی رحلت نمودند زیرا مدت زمان مسمومیت در خیبر سال 7 هجری تا سال 11 هجری که 4 سال میباشد نمیتواند علت مرگ باشد
کلیدواژه : ترور، اجداد پیامبر، یهود، مسمومیت، پیامبر
منابع
- شيخ عباس قمی؛ منتهي الآمال، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، 1373، چاپ هشتم،
- مجلسي، محمد باقر؛ بحارالأنوار بيروت - لبنان، مؤسسه الوفاء، 1404 ه.ق،
- ابن هشام الحميري، ابومحمد عبدالملک؛ السيرة النبويه (معروف به سيره ابن هشام)، تحقيق محمد محيي الدين عبدالحميد، قاهره – مصر، مکتبة محمد علي صبيح و اولاده – بمصر، 1383 ه.ق،
- ابن حجر العسقلاني، شهاب الدين؛ فتح الباري شرح صحيح البخاري، بيروت – لبنان، دارالمعرفة للطباعة و النشر، چاپ دوم، ؛ مجلسي، محمد باقر؛ بحارالأنوار بيروت - لبنان، مؤسسه الوفاء، 1404 ه.ق
- تاریخ طبرى،بيروت – لبنان، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1403 ه.ق، چاپ چهارم، ؛ ابن حجر العسقلاني، شهاب الدين؛ فتح الباري شرح صحيح البخاري، بيروت – لبنان، دارالمعرفة للطباعة و النشر، چاپ دوم، ؛ مجلسي، محمد باقر؛ بحارالأنوار، بيروت - لبنان، مؤسسه الوفاء، 1404 ه.ق،
[/HR][1] . شيخ عباس قمی؛ منتهي الآمال، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، 1373، چاپ هشتم، ج 1، ص 26
[2] . مجلسي، محمد باقر؛ بحارالأنوار بيروت - لبنان، مؤسسه الوفاء، 1404 ه.ق، ج 15، ص 90 و 91
[3] . همان
[4] . ابن هشام الحميري، ابومحمد عبدالملک؛ السيرة النبويه (معروف به سيره ابن هشام)، تحقيق محمد محيي الدين عبدالحميد، قاهره – مصر، مکتبة محمد علي صبيح و اولاده – بمصر، 1383 ه.ق، ج 1، ص 118.
[5] . ابن حجر العسقلاني، شهاب الدين؛ فتح الباري شرح صحيح البخاري، بيروت – لبنان، دارالمعرفة للطباعة و النشر، چاپ دوم، ج 7، ص 254 و مجلسي، محمد باقر؛ بحارالأنوار بيروت - لبنان، مؤسسه الوفاء، 1404 ه.ق، ج20، ص 164
[6] . تاریخ طبرى،بيروت – لبنان، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1403 ه.ق، چاپ چهارم، ج 2، ص 303 و ابن حجر العسقلاني، شهاب الدين؛ فتح الباري شرح صحيح البخاري، بيروت – لبنان، دارالمعرفة للطباعة و النشر، چاپ دوم، ج 7، ص 381 و مجلسي، محمد باقر؛ بحارالأنوار، بيروت - لبنان، مؤسسه الوفاء، 1404 ه.ق، ج 21، ص 6
[7] . سیره ابن هشام، ج ۳، ص ۲۶۷