جمع بندی سوالی از علمای روشنفکر اسلام!

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سوالی از علمای روشنفکر اسلام!

با سلام

خیلی جالب است از روحانیون که میپرسی چرا ادیان دیگر حق تبلیغ ندارند یا رسانه های مخالف حق فعالیت ندارند یا کتابی مخالف چاپ نمیشود میگویند اینها ذهن مردم را مسموم میکنند و باید در شرایطی به آنها اجازه صحبت کردن داده شود که کارشناسی (یا همون آخوندی!) باشد تا جواب او را بدهد تا یک وقت مردم به انحراف کشیده نشوند!!!

خب سوال من این است که اگر در اروپا کلیسا به دولت های اروپایی دستور دهد که اجازه تبلیغ به مبلغین اسلام داده نشود یا به رسانه های مخالف حق فعالیت داده نشود یا کتابی مخالف نظرات کلیسا چاپ نشود داد همین علما به هوا میرود و مثلا آیت الله مکارم شیرازی همونطور که خودشون گفتند حتی استفاده از زور برای رسیدن به حق تبلیغ را صحیح میدانند (تفسیر نمونه) اما برای طرف مقابل این حق را قائل نیستند!

آیا همه کسانی که در اروپا مسلمان شدند در شرایطی مسلمان شدند که یک کشیش مسیحی هم کنار دست آخوند مبلغ بوده؟! آیا در آنجا هم حق صحبت کردن مخالف (مبلغ اسلام) منوط به وجود موافق (کشیش مسیحی) هست؟! آیا در آنجا هم هرکس از مسیحیت برگردد و اظهار نظر کند را میکشند؟! جوابتان برای این سوالها چیست؟!!!

با تشکر

[=arial]

با نام الله


[=arial]


[=arial] کارشناس بحث: استاد صادق

سؤال:
آیا جلوگیری از تبلیغ ادیان و مذاهب دیگر، انصاف است؟

پاسخ:

این مسأله بر می‌گردد به امنیت عقیده در این باره باید گفت که تمامی انسان‏‌ها از جهت باورها و اندیشه‏‌ها دارای امنیت هستند و نمی‌‏توان ایشان را به سبب باورهایی که دارند، تهدید کرد و در ناامنی قرار داد، چه این که باورها و اندیشه‏‌ها خاستگاه زندگی اجتماعی است و بیش‌ترین نقش را در بروز رفتارهای فردی و اجتماعی دارد.
براین اساس در اسلام باورها و عقاید بسیار با ارزش است و نمی‏‌توان ایشان را به پذیرش باوری جدید و وانهادن عقیده خود وادار ساخت.
قرآن، تهدید و ارعاب صاحبان عقیده را برنمی‏‌تابد و با هر شکل تهدید مخالفت می‏‌کند، چه این که اولاً از انسان رهایی از تقلید (به عنوان یک عامل درونی بر اکراه) را می‌‏طلبد و تقلید کنندگان را نکوهش می‏‌کند. (1)
دوم: انسان را به بهره ‏گیری از عقل فرا می‏‌خواند و از ایشان تأمل و تدبر در آفرینش و آفریدگار را خواسته است.
سوم: عقیده را امری درونی و اختیاری و جبرناپذیر معرفی می‏‌کند. (2)
چهارم: ناسازگاری‏‌های عقیدتی و دینی را خواست خداوند می‏‌داند: «و لو شاء ربک لامن من فی الارض کلّهم»؛ اگر پروردگار تو می‏‌خواست همه کسانی که روی زمین هستند، (به اجبار) ایمان می‏‌آوردند. (3)
پنجم: وظیفه پیامبران را تبلیغ، بیم و بشارت می‏‌شناسد و اجبار مردم بر پذیرش دین را وظیفه ایشان نمی‌‏خواند. (4)
ششم: مسلمانان را به مدارا با مخالفان دعوت می‌‏کند و ایشان را از درگیری با کافران باز می‏دارد و مخالفان را (به شرط عدم تعرض به مسلمانان و اعلام بی‌طرفی) در امنیت می‏‌داند. (5)
بنابراین بر طبق آیات قرآن هیچ کس را نمی‏‌توان بر پذیرش عقیده‌‏ای اجبار کرد؛ زیرا عقیده (مذهبی، سیاسی و ...) امری اختیاری و قلبی است و به هیچ روی اجبار و اکراه نمی‏‌پذیرد.
بعد از این مقدمه به پاسخ می‏پردازیم:. دین اسلام مطابق با فطرت است. اگر فردی به اصول و فروع اسلام آشنا باشد و حالت انکار نداشته باشد، به صورت طبیعی و معمولی به آن ایمان می‏‌آورد.
قرآن می‏‌گوید: «لا اکراه فی الدین»؛ در پذیرش عقیده اکراه نیست. اصولاً عقیده با اکراه سازگار نیست. این سخن درستی است؛ ولی نباید از این گزاره، تفسیر ناروا نمود و گفت: هر که هرگونه دلش بخواهد، آزاد است تا عقاید دیگران را به بازی بگیرد، بلکه قرآن به دنبال سخن مذکور می‏‌گوید: «قد تبیین الرشد من الغی؛ راه راست از راه‌‏های انحرافی و نادرست روشن است» (6) یعنی وقتی راه رشد و حقیقت آشکار است، دلیلی برای اکراه و اجبار وجود ندارد؛ زیرا عقل سلیم بدون داشتن انکار و عناد آن را پذیرا است. بنابراین، انسان حق ندارد از آزادی سوء استفاده کند و به بهانه آزادی، اعتقادات جامعه را به باد مسخره بگیرد و امنیت فکری و فرهنگی اجتماع را متزلزل و مختل نماید.
این سخن نیز مورد پذیرش عقل و عرف است.
حال اگر فردی در خانواده مسلمان تشخیص داد که دین اسلام بر حق نیست، می‏‌تواند دین دیگر را انتخاب کند، اما انتخاب یک دین غیر از تخریب و تجاوز به باورهای دین دیگر و ضربه زدن به آن است وحکم ارتداد و آن چه در سؤال شما آمده مربوط به دومی است نه اولی. بنابراین یک انسان در جامعه‌‏ای که براساس اعتقادات و باورهای دینی، قوانین، رفتارهای اجتماعی و فردی، امیال و آرزوهای انسان‏‌ها ارزش‏‌های اخلاقی شکل گرفته که هر یک از این موارد کارکردهای بسیاری در زندگی فردی و اجتماعی دارد، حق ندارد در برابر دین و اعتقادات موضع‏‌گیری نموده و درصدد تخریب آن‌ها باشد، زیرا آثار نامطلوب در زندگی فردی و ا جتماعی ایجاد خواهد کرد و باعث تزلزل ارکان اجتماعی خواهد شد، بنابراین ارتداد از این جهت که افکار عمومی و ایمان مردم را متزلزل می‏‌کند، اظهار آن روا و شایسته نیست، و با وجود یک سری شرایط اسلام با مرتد برخورد می‏‌کند. اما اگر باور خود را رواج نداد و در مقابل دین اسلام موضع گیری نکرده و به امنیت فکری و فرهنگی جامعه آسیبی وارد نکرد، به او کاری ندارند و حکم ارتداد نداشته و عقیده‏‌اش نزد خودش محترم است.
این که خدا با او چگونه برخورد می‏‌کند، تنها خدا می‏‌داند که وی صداقت دارد یا از روی عناد و لجاجت به این عقیده روی آورده است. خداوند فردای قیامت بر پایه عدل و حکمت، با او رفتار خواهد کرد.
با توجه به توضیحات فوق، به دست می‌آید که حکم ارتداد از نظر اسلام، یک حکم سیاسی و اجتماعی است، نه اعتقادی و آن نیز برای کسانی است که در صدد ناامنی جامعه دینی و تزلزل اجتماعی و تمسخر باورها و اعتقادات مردم هستند.
نکته دیگر این که خوب است بدانید که در اسلام به عقل و تفکر اهمیت بسیار داده شده، بر خلاف مسیحیتِ رسمی کلیسایی (که حوزة ایمان را در برخی از موارد مانند آموزه تثلیث و عشای ربانی از حوزه عقل جدا می‌داند و آن‌ها را منحصر در حوزه ایمان می‌داند)، اسلام معتقد است که تمام حوزه‌های ایمان و آموزه‌های اعتقادی در حوزة عقل و اندیشه است و نمی‌توان با جدا کردن برخی از عقاید از حوزه عقل و وارد کردن در حوزه ایمان، غیر عقلانی بودن آنها را توجیه کرد. همچنین خداوند در قرآن به پیامبرفرمان می‌دهد: «به بندگانم بشارت ده، آنان که سخنان مختلف را می‌شنوند و بهترین سخن را برمی‌گزینند» (7) پس دعوت اسلام، گوش فرا دادن به عقاید مختلف و برگزیدن بهترین سخن است، در عین حال که تمام پیروان ادیان آسمانی را به توحید و وحدت دعوت می‌کند: «بگو ای اهل کتاب! به سوی کلمه‌‌ای مشترک بین ما و شما بیایید (آن این که) جز خدا را نپرستیم و برای او هیچ‌چیز و هیچ کس شریک قرار ندهیم و برخی از ما برخی دیگر را ارباب خود (غیر از خدا) برنگزیند» (8)
وارد شدن یهودی یا مسیحی به اسلام، با پذیرش مسیحیت توسط مسلمان تفاوتی دارد؛ زیرا اسلام منکر یهود و مسیحیت نیست و خود را کامل‌کننده آن‌ها می‌داند، همان گونه که مسیح خود را کامل‌کننده یهودیت و تورات معرفی کرده است. بنابر این با وارد شدن مسیحی به اسلام نمی‌تواند حکم ارتدادی که در یهود و مسیحیت وجود دارد، شامل حال وی شود، در حالی که اگر مسلمان وارد دین یهود یا مسیحیت شود، با انکار اسلام همراه خواهد بود و چنین شخصی منکر دین اسلام است.


منابع:

1. بقره: 2/ 170.
2. بقره: 2/ 256؛ یوسف: 12/ 108؛ انسان: 76/ 3؛ کهف: 18/ 29.
3. یوسف: 12/ 99؛ انعام: 6/ 149 و 35.
4. آل عمران: 3/ 20؛ مائده: 5/ 92؛ یونس: 10/ 41.
5. انفال: 8/ 61.
6. بقره: 2/ 256.
7. زمر: 39/ 18.
8. آل عمران: 2/ 64.

mir@;526298 نوشت:
با سلام

خیلی جالب است از روحانیون که میپرسی چرا ادیان دیگر حق تبلیغ ندارند یا رسانه های مخالف حق فعالیت ندارند یا کتابی مخالف چاپ نمیشود میگویند اینها ذهن مردم را مسموم میکنند و باید در شرایطی به آنها اجازه صحبت کردن داده شود که کارشناسی (یا همون آخوندی!) باشد تا جواب او را بدهد تا یک وقت مردم به انحراف کشیده نشوند!!!

خب سوال من این است که اگر در اروپا کلیسا به دولت های اروپایی دستور دهد که اجازه تبلیغ به مبلغین اسلام داده نشود یا به رسانه های مخالف حق فعالیت داده نشود یا کتابی مخالف نظرات کلیسا چاپ نشود داد همین علما به هوا میرود و مثلا آیت الله مکارم شیرازی همونطور که خودشون گفتند حتی استفاده از زور برای رسیدن به حق تبلیغ را صحیح میدانند (تفسیر نمونه) اما برای طرف مقابل این حق را قائل نیستند!

آیا همه کسانی که در اروپا مسلمان شدند در شرایطی مسلمان شدند که یک کشیش مسیحی هم کنار دست آخوند مبلغ بوده؟! آیا در آنجا هم حق صحبت کردن مخالف (مبلغ اسلام) منوط به وجود موافق (کشیش مسیحی) هست؟! آیا در آنجا هم هرکس از مسیحیت برگردد و اظهار نظر کند را میکشند؟! جوابتان برای این سوالها چیست؟!!!

با تشکر

با سلام
با کسب اجازه از کارشناس محترم، در ادامه فرمایش ایشان باید عرض کنم:

اولا :
ما همواره مشورت با عالمان دین را سفارش می کنیم، چه برای خودمان و چه برای ادیان دیگر؛ کسی که به حقانیت آیینش باور داشته باشد در بحث با ادیان دیگر، اولا سعی می کند در محافل علمی باشد تا حق زودتر روشن گردد و با روشن شدن حق برای عالمان، مردمی که تابع هستند نیز جذب خواهند شد، حتی اگر با شخص بی اطلاعی که مثلا مسیحی است بحث کند باز او را به پرس و جو و تحقیق از عالمان دینی شان و کتاب مقدسشان سفارش می کند و از این خصوص هراسی نداشته و با اطمینان او را ارجاء می دهد چرا که می داند اگر واقعا جویای حق باشد ایمان می آورد، اما دشمن در داخل از پشت خنجر می زند، با حیله جذب می کند، ابتدا روحانیت و عالمان دین را تخریب کرده و جوانان را از روحانیت جدا می کند، سپس شبهه می اندازد، و به جای اینکه برای روشن شدن به ارجاء دهد، روحانیت هراسی کرده و تبلیغ را سیاسی دین کند.

ثانیا:
قانون نیز در این خصوص به ما اجازه می دهد، ببینید در کشور ما قانون بر آمده از دین و با شریعت در هم تنیده است و بقای حکومت مبتنی بر بقاء دین است چون حکومت ما "جمهوری اسلامی" است و تضعیف دین، تضعیف حکومت بوده و از مسائل امنیتی محسوب می شود برخلاف دین در جوامع غربی، با توجه به این که حکومت در غرب "لیبرال دموکراسی"، سکولار و بی تفاوت نسبت به دین است، قانون حکومت نسبت به تغییر دین مردم هیچ موضعی ندارد؛ به اقتضاء خود لیبرالیزم اگر تمام مردم مثلا فرانسه بخواهند مسلمان شوند، حکومت نباید هیچ مخالفتی داشته باشد چون بنای حکومت فقط اصالت اختیار مردم است.
عمل هر کسی باید متناسب با تابلویی باشد که نصب نموده، طبیعی است نمی شود تابلوی قصابی نصب کرد و در دکان پایین آن نجاری کرد!! نمیشود حکومتی بر خلاف تابلویی که بالای آن نصب کرده رفتار نماید؛ ما صراحتا گفته ایم حکومتمان "جمهوری اسلامی" است، یعنی در مبحث ارتداد و... مطابق با نظر اسلام عمل می کنیم و هراسی هم نداریم، عمل ما متناسب با نام و شعار حکومتمان است اما در غرب عمل حکومت مخالف شعار ازادی و لیبرالیزم است، حکام غربی علی رغم این که تابلوی لیبرالیزم و آزادی نصب کرده اند برای تبلیغ اسلام مانع تراشی می کنند، مانع رعایت حجاب می شوند، با پخش اذان مخالفت می کنند، در دادگاهها علیه مسلمانان تبعیض قائل می شوند، و حتی گاهی عرصه را بر مبلغان ما تنگ میکنند مانند شهید محمد حسن ابراهیمی که روحانی مبلغ ما در آمریکای جنوبی بود و با مشارکت سیا مظلومانه گروگان گرفته شد و به طرز فجیعی به شهادت رسید.
با تشکر

m@hdi;527801 نوشت:
1-آیا همه کسانی که در اروپا مسلمان شدند در شرایطی مسلمان شدند که یک کشیش مسیحی هم کنار دست آخوند مبلغ بوده؟!

2-آیا در آنجا هم حق صحبت کردن مخالف (مبلغ اسلام) منوط به وجود موافق (کشیش مسیحی) هست؟!

3-آیا در آنجا هم هرکس از مسیحیت برگردد و اظهار نظر کند را میکشند؟!

در پاسخ سوال دو و سه باید پرسید که مگر شما در اروپا حکومت و حاکمیت مسیحی سراغ دارید که چنین احکامی در آن اجرا شود. بله در قرون وسطی یعنی در زمان حاکمیت کلیسا بر مردم چنین بود.

و نتیجتا در مورد سوال اول هم همین مساله عدم حاکمیت مسیحیان صادق است والا کشیش مسیحی که هیچ جلاد مسیحی هم حضور مداوم میداشت.

و همچنین پاسخ به این سوال در غالب "بله" و یا "خیر" پاسخی اشتباه است همانطوریکه سوال , سوالی اشتباه است و مفاهیم اساسی ای چون حاکمیت در آن نادیده گرفته شده .

فَبَشِّرْ عِباد الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه ( 18 / زمر )

mir@;526298 نوشت:
با سلام

خیلی جالب است از روحانیون که میپرسی چرا ادیان دیگر حق تبلیغ ندارند یا رسانه های مخالف حق فعالیت ندارند یا کتابی مخالف چاپ نمیشود میگویند اینها ذهن مردم را مسموم میکنند و باید در شرایطی به آنها اجازه صحبت کردن داده شود که کارشناسی (یا همون آخوندی!) باشد تا جواب او را بدهد تا یک وقت مردم به انحراف کشیده نشوند!!!

خب سوال من این است که اگر در اروپا کلیسا به دولت های اروپایی دستور دهد که اجازه تبلیغ به مبلغین اسلام داده نشود یا به رسانه های مخالف حق فعالیت داده نشود یا کتابی مخالف نظرات کلیسا چاپ نشود داد همین علما به هوا میرود و مثلا آیت الله مکارم شیرازی همونطور که خودشون گفتند حتی استفاده از زور برای رسیدن به حق تبلیغ را صحیح میدانند (تفسیر نمونه) اما برای طرف مقابل این حق را قائل نیستند!

آیا همه کسانی که در اروپا مسلمان شدند در شرایطی مسلمان شدند که یک کشیش مسیحی هم کنار دست آخوند مبلغ بوده؟! آیا در آنجا هم حق صحبت کردن مخالف (مبلغ اسلام) منوط به وجود موافق (کشیش مسیحی) هست؟! آیا در آنجا هم هرکس از مسیحیت برگردد و اظهار نظر کند را میکشند؟! جوابتان برای این سوالها چیست؟!!!

با تشکر

با سلام
اتفاقا این سؤال‌ها پاسخ مشخص دارد و حقیر کاملاً با این رویکرد علما موافق هستم و آن را موافق عقل می‌دانم. به چند دلیل:
۱. در اسلام مؤمن و کافر یکسان نیستند، اعتقاد حق و اعتقاد باطل یکی نیست، نور و ظلمت یکی نیست. از نور باید دفاع کرد و با ظلمت باید جنگید. در جنگ تحمیلی هم سرباز ایرانی شلیک می‌کرد و یک عراقی را می‌کشت و هم سرباز عراقی شلیک می‌کرد و یک ایرانی را می‌کشت، در هر دو مورد ولو با یک اسلحه‌ی یکسان کار یکسانی صورت گرفته و نتیجه‌ی ظاهرا یکسانی هم گرفته شده که کشته شدن یک انسان بوده است اما آیا این دو یکی است؟ در یکی عبادت خداست و در دیگری طغیان و سرباز طاغوت بودن ... حتی اگر آنها همان کاری را بکنند که ما می‌کنیم ما حق اعتراض را برای خود قائل هستیم چون آنها در آن صورت دارند کاری می‌کنند که به خودی خود اشتباه است و کاری که ما می‌کنیم اگرچه ظاهرش مثل کار آنها باشد ولی وقتی مستقلا و نه در مقام مقایسه بررسی شود خواهیم دید که مستقلا کار درستی است. شبهه‌ی شما تنها در صورتی درست است که اخلاق نسبی باشد حال آنکه ما معتقد هستیم اخلاق مطلق است و در مقایسه تعریف نمی‌شود، آن هم مقایسه در مقام ظاهر یک عمل و باز آن هم تنها در یک وجه از ظاهر که مثلا منع از تبلیغ دین دیگر است.
۲. آنها به ما هجمه‌ی وسیع دارند در حالیکه ما حتی در این جنگ هم تنها نقش دفاعی داریم و در همین دفاع هم ناکام هستیم، در همین سایت مؤمنین شبهاتی را مطرح می‌کنند که بذرش را آنها در ذهن ایشان کاشته‌اند و ایشان واکسن آن شبهات را قبلاً به خود نزده بودند. اما وضع ایشان اینطور نیست، لازم ندارند که منع تبلیغ کنند چون ایشان کمر به قتل مع الألسن اولیای الهی بسته‌اند، مثلاً از راه اسلام‌هراسی و تبلیغ گسترده‌ی آن با اخبار دروغ و فیلم و سریال‌های هالیوودی و ...، مثلاً از راه رواج بی‌دینی و در کتب درسی گنجاندن مطالب خلاف دین از کودکی، داشتن دانشمندان نخبه‌ای که برای این کارها برنامه‌ریزی‌های دقیق کنند و بودجه‌های کلان ... همه برای آنکه رشد دینداری یا اسلام که دشمن ایشان و منافعشان هست را بگیرند بدون اینکه در ظاهر به نظر بیاید که منعی برای تبلیغ اسلام ایجاد کرده‌اند. در واقع ایشان قوانین اصول بشر را تنظیم کردند تا دین خدا را در فشار بگذارند (چون با آنچه آنها تدوین کرده‌اند در بسیاری از موارد سازگار نیست) و در عین حال مدام همه را شست و شوی مغزی داده‌اند که اینها حقوق ابتدایی و بدیهی و مسلم هر بشری است و ... . پس ایشان هم از کارشناس (غیرآخوند) استفاده می‌کنند و این کار را هم در حد وسیع انجام می‌دهند و به همین دلیل اجازه‌ی پخش سخنان مخالف خود را هم می‌دهند و البته در این بین عده‌ای هم با همان تبلیغ‌های دینی مسلمان یا شیعه می‌شوند و همین هم برای ایشان سنگین است اما مداخله‌ی علنی نمی‌کنند تا اعتبار خودشان را زیر سؤال نبرند. با این وجود بی‌کار هم نمی‌نشینند و مدام فتنه‌ای به فتنه‌های قبلی خود اضافه می‌کنند. مثلاً زنان محجبه را به دانشگاه راه نمی‌دهند و ... ایشان را در سختی‌هایی قرار می‌دهند که برخی بخاطر همین سختی‌ها از راه دینداری برگردند و چیزهایی شبیه این. دین را در حد وسیع مسخره می‌کنند و عقب‌مانده معرفی می‌کنند و البته تا حدود زیادی هم بر پیشرفت‌های تکنولوژیک خودشان تکیه می‌کنند و مردم را علم‌زده (حیران در وصف علم به عنوان ساحتی مقدس، تقدس آن هم برای علوم پر از نقص تجربی!) می‌کنند و بعد از خدا و دین خدا زده می‌کنند. علمای هم اگر تا این حد وسیع بتوانند با شبهات آنها مبارزه کنند ... مطمئن هستم که نیازی به جلوگیری از چاپ شدن کتابهای مخالف اسلام نخواهد بود، اگرچه احتیاط باز هم شرط عقل خواهد بود و ما مثل غرب اعتبار دروغینی برای خود نساخته‌ایم که نگران باشیم خراب شود و آبرویمان برود ...

جواب‌های دیگری هم اگر اشتباه نکنم هست ولی برای خودم همین دو مورد کافی است، اگر اشکالی در آنها می‌دانید بفرمایید تا بحث کنیم.
در مورد قتل بالألسن که گفتم هم از معصوم علیه‌السلام سؤال شد در مورد آیه‌ای که یهودیان در آن به کشتن پیامبران وصف شده‌اند. امام علیه‌السلام فرمودند به خدا قسم که آنها ایشان را نکشتند آنطور که مردم گمان می‌کنند بلکه با زبان اثر رسالت ایشان را تخریب کردند که مثل کشتن آن پیامبران بوده است. در جای دیگر در روایت داریم که اگر کسی سری از اهل بیت علیهم‌السلام را افشا کند (برای نامحرمان آن اسرار) مثل این است که ایشان را کشته باشد، چون ظرفیت که نباشد طرف به تمسخر روی می‌آورد، نمی‌فهمد فکر می‌کند غلط است و نه تنها غلط است که مضحک است ... عجیب نیست که یهودیان پیامبران گذشته را می‌کشتند و الآن که در کسوت صهیونیسم بین‌الملل بر حکومت پشت پرده‌ی جهان با نظم نوین نشسته‌اند هم دارند همان کار را در مورد اسلام می‌کنند و حضرت مسیح علیه‌السلام و رسول خدا صل‌الله‌علیه‌وآله را می‌کشند؟ انتظار دارید نسبت به این پیامبر کشی ساکت باشیم و تازه با انتشار کتب شبهه‌ناکشان کمکشان هم بکنیم؟

مطلب ساده است اگر انصاف داشته باشید.

muiacir;527894 نوشت:
فَبَشِّرْ عِباد الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه ( 18 / زمر )

سلام علیکم،
چند نکته در این آیه باید مورد توجه قرار بگیرد:
۱. منظور اقوال موجود است، نه اینکه قولی که اشتباه است ولی موجود نیست را هم اجازه دهیم نشر پیدا کند تا مردم آن را هم بشنوند. مثلاً فرض کنید ما سعیمان را کردیم خبر مخالفان دین اسلام و شبهاتشان به جریان فکری کشور وارد نشود، اما از انواع سوراخ‌ها درز کرد و شایع شد، الآن هم حرف موافق موجود است و هم مخالف، حالا ای پیامبر بشارت بده به کسی که از بهترین قول تبعیت کند. پس این آیه به هیچ وجه تجویز آزادی بیان نیست، بلکه بحث نگاه یک دیندار به وجود حرفهای متعدد و مخالف را مطرح می‌کند. خداوند هرگز به بیان باطل در میان مردم برای اینکه آن را هم بشنوند حکم نمی‌دهد. در وصیت‌نامه‌ی امام علی علیه‌السلام هست که اگر می‌شد هرگز خبرهای ناجوری که وجود دارد از زشتیها و ... را دوست نداشتم فرزندانم بدانند اما چون می‌دانستم که آنها وقتی وارد جامعه شوند آنها را خواهند فهمید خودم زودتر به ایشان آنها را گفتم و اشتباه بودنش را توضیح دادم تا از قبل مطلع باشند. این همان واکسن زدن است. در حدیث دیگر هم داریم که معصوم علیه‌السلام فرمود اولین چیزی که به فرزندان خود یاد می‌دهید حرف اسلام باشد بعد نظرات دیگر را به ایشان آموزش دهید ...
۲. مخاطبان این آیه را خداوند فرموده که از بهترین قول تبعیت می‌کنند، پس هم باید بهترین قول را تشخیص دهند و هم اگر تشخیص دادند انصاف داشته و قبولش کنند و هم از آن تبعیت کنند ... کسی که تشخیص تفکیک بین حق و باطل را ندارد باید به کسی که این تشخیص را دارد رجوع کند و به دنبال سنگ محک برای این تشخیص باشد.

اینکه این آیه را معمولاً برای تجویز آزادی بیان معرفی می‌کنند خودش جای تردید در صداقت فرد مدعی دارد (شما را فردی حقیقت‌جو و منصف در بحث دیدم و ان شاء الله مخاطب این آیه به حساب بیایید، منظورم از این جمله که گفتم شما نبودید چن قبل از شما از افراد دیگری همین مطلب را شنیده بودم که نشان می‌دهد کسان دیگری هستند که روی این جعل معنی و منظور کردن برای آیات قرآن دارند کار کارشناسی می‌کنند)
یا علی

موضوع قفل شده است