ما بازیگر صحنه ایم یا بازیچه ؟

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
ما بازیگر صحنه ایم یا بازیچه ؟

بسمه تعالی


دوستان سلام

بازیچه یا بازیگر

خوب قول داده بودم که در جواب چند مسئله و روشن سازی پیرامون یک سری قضایا تاپیکی بزنم و این تاپیک همونیه که قول داده بودم
پیشاپیش بگم که مورد بحثمون فعلا نقطه میکنه روی ایران
همچنین اینکه دوستان پس از بحث باید بدونن دیدگاه کلی چیه و دیدگاه جزئی چیه و فرق این دو تا چیه
البته طی بحث ما به این دو اشاره ای نمی کنیم و فقط باید دوستان از مدل و شکلی که از این دو دیدگاه ارائه میشه اینا رو بفهمن

این رو هم بگم که از حجم مطلب نترسید چون سعی کردم در عین خلاصه گویی از مثال ها و عبارات برای روان شدن مطلب ااستفاده کنم

امروز خیلی ها بی آنکه بدونن مغزهای خود را اجاره دادن تا دیگران مدیریت کنن و روز به روز هم بر تعدادشان افزوده می شه چون روز به روز سیستم جهانی مدیریت مغزها پیچیده تر می شه و تجربه بیشتری کسب می کنه و بهتر می تونه سلایق مادی انسانها را تحریک کنه و اونها رو در درون جهلی ساختگی گم کنه
این مدیریت باعث میشه که اکثر مردم به عنوان بازیچه استفاده بشن و مثل مهره شطرنج در حالی که در صحنه هستن و بازی می کنن نهایتا بازیچه ای بیشتر نباشن
نشانه های این مدیریت زیاده که به بعضی اشاره میکنم
وقتی که برج میلاد میشه نماد یک کلان شهر و پایتخت کشوری اسلامی و اون هم کشوری که پرچم داری اسلام می کنه
وقتی یه سری از جوانها بگن مگه پوشش مسئله مهمیه که بهش پرداخته بشه؟
وقتی جوانی آرمانی رو که با او ضدیت داره رو آرمان خودش بدونه
وقتی که توی آدرس دادن های ما ، کنار بانک و روبروی بانک و اونور بانک و پاساژ و ... زیاد دیده بشه
وقتی تا به مشکلی بر میخوریم میگیم باید فرهنگ سازی بشه
وقتی که ساختمون هایی که میسازیم اکثرشون مکعبی شکل هستن و آشپزخونه ها اوپن
وقت محصولی استفاده میشه که ساخت دشمنه
وقتی که توی یه جا با وسعت 200 متر در 300 متر حدود 11 مسجد وجود داره و توی جای دیگه با همین وسعت هیچ مسجدی نیست
وقتی که ....
اونوقت باید فهمید که تا کجا مدیریت مغزها صورت گرفته
اونوقت باید دید که چقدر بازیگریم و چقدر بازیچه

برای این که قضیه روشن بشه و بفهمیم که چی شده باید بریم از اصل و ریشه بیایم بالا
البته توی همه شاخه ها نمیریم و روال بعضی شاخه ها گفته میشه و بقیه رو خود دوستان باید برن دنبالش
همچنین خیلی توی ریشه مباحث نمی مونیم و فقط اینقدر میگیم که به اندازه یادآوری باشه

اصل و ریشه همه چیز خداست حتی بدیها
البته نباید این طور تصور کرد که خدا بدی می خواد
این کوته دیدگی است
بلکه بدی از جانب هر شخص و موجوده که در جن و انس ناشی از اختیار و در دیگر موجودات ناشی از غریزه آنهاست و این اختیار و غریزه هر دو موهبتی از طرف خداوند هستن برای موجودات
حالا این که چرا اینها موهبت محسوب میشن بماند که مسئله بحث این تاپیک نیست و جای خودش رو میطلبه
در اثر اختیار دو راه برای انسان وجود داره
یکی خوبی و نیکی که به سعادت منجر بشه و دیگری بدی و زشتی که به شقاوت؛ و رفتن به سمت این دو بدون وجود راه و راهنما به اون سمت خاص میسر نیست
راهی که به سمت سعادت میره دین است و راهنما پیامبر خدا
راهی که به سمت شقاوت میره هوی نفس و جهل است و راهنما نفس اماره و شیطان
از اینجا یه کمی هم به تمثیل میگم
در راه سعادت دین یکی است که بر حسب مقتضیات زمان و فهم مردم در هر مرحله به یک صورت بیان می شود
روزی به صورت انجیل و شفای بیمار
روزی به شکل تورات و عصای موسی در برابر سحر ساحر
روزی هم به درخشانی قرآن و معجزه کلام
هر بیان پیامبر مخصوص خود را می خواهد

مثال : روزی راه خاکیه و وسیله درشکه ، روزی راه آسفالت و وسیله ماشین، روزی راه دریا و وسیله کشتی و روزی هم راه هوائی و وسیله هواپیما ودر آینده هم راه فضا و وسیله سفینه
در این بین عده ای (کوچک و بزرگ) به راه دوم میرن و بر اساس اون قدم بر میدارن
آخرین پیامبر می آید و بیان تازه که مقتضی زمان آخر هست رو میاره اما عده ای بر اساس جهل یا هوی نفس مخالفت می کنن
در بین این افراد بعضی مخالفت سرسختانه میکنن و به اشتباه با پرچم بیان قبل این کار رو میکنن و بعضی هم مخالفت زیرکانه و اما نه سرسختانه

مثال : این مثل این میمونه که امروز که روز راه های هوائی است و وسائل این راه ها روز به روز پیشرفت می کنن و در آینده دیگه اثری از راه های دیگه نیست (همچون راه خاکی و درشکه که دیگه نیست) خودروسازان و کشتی سازان در مقابل این موج پیشرفت بخوان بایستن و آینده که یقینا در اختیار راه فضائی و سفینه است رو متعلق به راه زمینی و دریایی و وسایل مختص آنها بدونن

فکر میکنم تا اینجا فهمیده باشید که منظور از بیان آخر اسلام است و مخالف سرسخت یهود و مخالف زیرک مسیحی است
در این جا یهود برای دیدن آن آینده و آرمان یک دید رو داره و مسیحیت هم یک دید و اسلام هم دیدی دیگر
هر کدام برای اینکه به دید خودشون برسند یک شیوه رو در پیش میگیرن
یهود یک شیوه رو در پیش میگیره و برای رسیدن به اون دید از آینده گاها مسیحیت رو همراه خود میکنه
البته هر دو میدونن که آینده ای که اونا میخوان واقع نمیشه اما چون دید دیگری دارن و فکر میکنن درسته برای اون تلاش میکنن
تا اینجا هم باید فهمیده باشید که اون آینده نگری که در موردش حرف میزنم همون منجی گرائی است

در اسلام و در دید شریعت و مذهب شیعه این آینده نگری به مهدویت تعبیر میشه و راه هم اینه
گذشته سرخ : قیام عاشورا
آینده سبز : ظهور حضرت مهدی(عج)
اینا رو توی دینی مدارس باید خونده باشین
میتونیم اینا رو نوامیس شیعه بدونیم
در شریعت و مذهب تسنن هم این آینده نگری وجود داره و آرمان هم شامل آینده سبز میشه اما به این صورت که کسی از خاندان پیامبر اکرم به دنیا میاد و منجی عالم میشود
اشکال اینجاست که گذشته سرخی وجود نداره که بخواد الگو و روشی برای مقابله با تهاجم ( همه موارد تهاجم منظورمه) باشه
البته این مورد چون تا حد زیادی به جهاد مربوط میشه و چون توی قرآن به جهاد اشاره شده مشکل کمتر میشه اما ....
همچنین بعضا تا حدی به گذشته سرخ هم اعتقاد دارن و به همین خاطر هم هست که توی بعضی از مساجدشون(مخصوصا قدیمیها) که نگاه کنیم میتونیم تا نام حسین(ع) از ائمه رو ببینیم
نکته : این رو بگم که نمی خوایم به بحث سنی و شیعه بپردازیم و فقط از یه دید کلی به این نقطه از اشتراکاتمون نگاه کردیم

خوب تا اینجا اون اصل و ریشه رو گفتیم حالا میرسیم به جایی که از دید کلی باید یواش یواش بیایم به دید جزئی که بفهمیم مسائل چطوری پیش میان

در مورد کاری که باید انجام بدیم و دشمن هم انجام میده باید اینا رو بدونیم : 1- باید دشمن رو بشناسیم
که شناختیم : دشمن ما یهودیته که نمود امروزه اون صهیونیسم هست
2- باید هدف دشمن رو بشناسیم:
این هم معلومه : یهود برای این که به آرمان خودش برسه باید موانع رو کنار بزنه که یکی از موانع آرمان دیگری یعنی آرمان اسلامه
3- نباید به دشمن حمله کنیم :
اقدام به از بین بردن دشمن حتی میتونه اون رو در آرمانش مصمم تر بکنه و معلوم هم نیست بشه دشمن رو از بین برد. حتی اگه عده کمی هم بمونن یا نمونن باز ممکنه مشکل برطرف نشه چون عاشورا و بازخوردش رو دیدن و میدونن چه خبره
4- به هدف دشمن حمله کنیم :
وقتی که هدف و آرمانش نابود بشه ، خود به خود اون دشمنی از بین میره چون مسئله ای نیست که بخواد دشمنی باشه یا نباشه

این مسائل رو هم ما و هم دشمن ما انجام میده اما با این تفاوت که دشمن ما خیلی وقته که اینا رو میدونه و انجام میده ولی ما خیلی که باشه همین 30 سال انقلاب هست که داریم انجام میدیم

نکته: سرتیتر این 4 موردی که ذکر شد رو میتونید از توی سخنرانی های دکتر عباسی پیدا کنید

گفتیم که دشمن ما دشمن شناسی کرده، هدف دشمن رو هم شناخته و حالا میخواد به هدف دشمن حمله کنه
یعنی اونا ما رو شناختن، هدف و آرمانمون رو هم میدونن و حالا میخوان به اون هدف و آرمان حمله کنن تا حداقل ما رو ضعیف ضعیف نگه دارن
چون دشمن شناسی کردن میدونن که اسلام (حالا در ایران شیعه) مثل آتش زیر خاکستر میمونه و روزی بالاخره یه دمی بهش بخوره شعله ور میشه و چون هدف دشمن رو میشناسن میدونن که هدف و آرمان ما همون منجی گرایی یا مهدویت ماست که بالاتر هم گفتیم
باید این نکته رو بگم که با رواج جهل مورد 4 یعنی حمله به آرمان و هدف صورت میگیره و در نتیجه چون جهل وجود داره، آگاهی نسبت به مسئله اصلی وجود نداره و در نتیجه دشمنی وجود نداره

حالا باز هم ریزتر میشیم و روال یک نمونه کاری رو که انجام دادن از اول تا به آخر میگیم تا ببینیم چطور یک فرد مغزش ناخواسته مدیریت میشه و بازیچه میشه

در نظر بگیرید که زمان قاجاریه است اونها با شرایط بالا دست به کار میشن
چون فرهنگ مردم غنی و قویه باید روی فرهنگ اجتماعی مردم کار بشه تا زمینه کارهای بعدی فراهم بشه
که این کار یواش یواش و توسط یک سری طرح ها و برنامه ها و کارهایی انجام میشه که به چند مورد اشاره می کنم:
1- ایجاد و گسترش خرافات 2- ایجاد فرقه های ضاله و سپس تبدیل آنها به دین جدید مثل بابیت و بهائیت و غیره 3- تغییر نمونه فرد موفق
فرد موفق یعنی کسی که در نظر مردم جایگاهی برجسته و موفق داره
در قدیم نمونه فرد موفق عالم و حکیم و ... بودن که باید تغییر پیدا میکرد به فلان الدوله، فلان الممالک و خان وهر کسی که نمونه واقعی فرد موفق نیست که حتما باید بیشتر از افراد موفق در مدل قبل باشن تا تاثیر گذاری هر چه بیشتر بشه
با انجام کارهایی از این دست جهل اجتماعی رواج پیدا می کنه اما هنوز جهل فردی که این هم قسمت مهمی از کار هست وجود نداره
حال برای جهل فردی کاری باید انجام میشد
برای این کار باید توجه فرد نسبت به مسئله اصلی و آگاهی فردی کم بشه و این توجه به سمت مسائل دیگر سوق داده بشه که اون رو درگیر بکنه
برای این موضوع بهترین کار رواج بی بند و باری بود تا ذهن رو به جای نماز و دین و غیره به سمت غریزه بکشونه
و برای این امر نمونه کاری که انجام شد در وحله اول این بود که حجاب از خانمها برداشته بشه
پس پدیده کشف حجاب صورت می گیره
اما چرا موفقیت پیدا نمیکنه؟
چون جهل اجتماعی تا حدی رشد پیدا کرده اما هنوز به صورت فردی هیچ موردی نداشته و در نتیجه فرد به صورت قوی با این مسئله برخورد میکنه
در واقع چون خواستن جهل فردی رو به صورت اجتماعی و یک مرتبه گسترش بدن با عدم پذیرش مواجه شدن
به طور مثال میگم : ببینید قورباغه ای رو تصور بفرمایید اگه شما بهش دست بزنید خیلی زود واکنش نشون میده و فرار میکنه ولی اگر محیط اطراف اون رو یواش یواش گرم کنید، چون موجودی خونسرد هست که نسبت به تغییرات دمایی پایین حساسیتی نداره و نمی تونه تشخیص بده که محیط اطرافش گرم میشه یواش یواش اینقدر بدنش گرم میشه که منجر به بی حسی اون میشه و موقعی قروباغه این رو میفهمه که توانایی حرکت نداره
اینجا هم همین طور بود پدیده کشف حجاب مثل دست زدن به قورباغه بود که واکنشش معلوم بود
پس باید محیط اجتماعی یواش یواش گرم بشه که فرد و اجتماع نتونه تشخیص بده
برای این کار اول باید نشریات و سینما به این سمت میرفتن و بعد هم ایجاد مکان هایی برای بی بند و باری
به عنوان نمونه عباس مسعودی مدیر مسئول روزنامه اطلاعات در آن زمان اقدام به نشر نشریاتی برای بانوان و دختران و پسران و بچه ها میکنه که نمونه اون اطلاعات بانوان هست
در همین راستا انجمن های روتاری و زونتا(یک نوع فراماسونری) هم اقداماتی رو در سطح کلان تر(برنامه ریزی و بودجه دهی و غیره) انجام میدن
همه این نمونه برنامه با پیشرفت روز افزون تا فرا رسیدن انقلاب انجام میشه
با فرا رسیدن انقلاب اون خاکستری که گفتیم ممکنه شعله ور بشه ، اینجا شعله ور میشه و انقلاب پیروز میشه و همین خودش وفقه ای رو ایجاد میکنه تا زمانی که مدل کار جدیدی رو پیدا کنن
اینجا دیگه نباید کاری کرد برای شعله ور نشدن خاکستر پس نمیشه مدل های قبلی رو اجرا کرد
اینجا باید شعله رو خاموش کرد و جلوی گسترش اون رو گرفت
میدونید که نمیشه شعله به این بزرگی رو یه دفعه خاموش کرد
گفته بودیم تغییر نمونه فرد موفق و ایجاد و گسترش فرقه های ضاله کارهایی بودن برای رسیدن به هدف جهل اجتماعی
حالا بعد از انقلاب برای جهل فردی چه کاری باید صورت بگیره؟
جنگ اتفاق میفته، فکر می کنید چرا آمریکا و غرب می خواستند که این جنگ هر چه بیشتر ادامه پیدا کنه؟
درسته که می خواستند ایران درگیر جنگ باشه و روز به روز بر اثر جنگ ضعیف تر بشه اما این چیزیه که همه میدونن و این همه موضوع نیست
در زمان جنگ به علت وجود خود جنگ و فضای معنوی جنگ که باعث گسترش آگاهی می شد دیگه نمی شد کاری واسه گسترش جهل صورت بگیره
اما اینجا میرسیم به جواب سوال
با همه این موارد و موضوعات کارهایی هم صورت می گرفت
وجود جنگ باعث می شد که روال کلی کشور و اجتماع و خانواده ها بر اساس جنگ رقم بخوره
مردان زیادی بودند که خانواده خود را رها کرده بودند که به جنگ علیه باطل بروند و کنترل مستقیم مرد بر خانواده نفی میشه
تصمیمات در سطح ملی و سیاست مداران هم حول اداره جنگ می چرخید و همه چیز تقریبا تحت الشعاع قرار می گرفت
آمریکا بعد از انقلاب ایران را تحریم میکند و سالانه بودجه ای را برای مبارزه با ایران اختصاص می دهد که تقریبا 1 تا 1.5 برابر بودجه سالانه ایران است.
همه میدونیم که قسمتی از این بودجه ها به تلویزیونها شبکه ها و غیره داده میشه ولی به نظر شما این تلویزیونها و شبکه ها هر چقدر هم که خرج کنند بودجه ای به این اندازه که می توان با آن یک کشور را با این وسعت و جمعیت و منابع اداره کرد را مصرف می کنند؟
مسلما نه
ببینید در این بین چون بهائیت وجود داشت و در دوره شاه هم گستردگی خاصی مخصوصا در بین دربار پیدا کرده بود مورد استفاده قرار میگیره که به دلیل مواردی همچون موارد بالا این به چشم نمی آید
حالا چگونه مورد استفاده قرار می گیره؟
همه ما میدونیم که در مناطقی که به شمال شهر معروف هستن اکثرا ثروتمندان زندگی میکنن و همچنین این افراد مخصوصا توی کلان شهرها از حال هم بی خبرند و نهایتا می دونند که اسم همسایه اونها چیه
خوب کاری که با بهائی ها میکنن اینه که به بعضی از اونها ثروت داده میشه و توی این دوره 8 ساله یواش یواش خودشون رو جا میندازن و مثلا کارخونه دار و تاجر و اینا میشن
و بعضی هم نه ثروتمند ولی بهشون بودجه میدن که بتونن زندگیشون رو بچرخونن
و اینا توی این 8 ساله نهادینه میشن
همچنین توی این چند سال به صورت هایی روی ذهن بچه ها کار میشه که نمونه کارتون های زیادی هست که نمایش داده میشه
و پس از جنگ کار اصلی اینها شروع میشه به این صورت که
اگه حجاب چادره اونا مانتو بپوشن، اگه مانتو بلنده اونا مانتو کوتاه بپوشن و غیره
اگه مدل مو ساده است اونا فرق بزارن، اگه فرق زدنه اونا کپ بزنن و غیره
حالا چرا باید این کار صورت بگیره؟
چون گفتیم که نمونه فرد موفق رو تغییر میدن و حالا فرد موفق کسی میشه که ثروت داره
مردم همیشه دوست دارند که موفق باشند یا بشن و اگر نمی تونن موفق باشن شبیه افراد موفق باشن
چون روی فرهنگ اجتماعی مردم کار شده بوده و میشه و این گونه دید نسبت به فرد موفق رواج داده شده خود به خود شکل ظاهری فرد موفق رواج داده میشه
اون بهائی چون ثروتمنده و نمونه فرد موفق در جامعه به طور مثال مدل پوششی رو واسه خودش انتخاب میکنه و دیگر ثروتمندان هم چون اون منبع مد هست بعضا از اون تبعیت میکنن و عده ای از بهائی ها هم که مانند مردم عادی جامعه هستن در سطح جامعه این کار رو می کنند و این گونه مد گرایی در ایران رواج پیدا میکنه
فرد بهائی مدلی رو می پوشه و مردم هم برای نشون دادن خودشون به عنوان فرد موفق اون مدلی می پوشن و تا مدل همه گیر شد دوباره مدل جدیدی توسط بهائی ارائه میشه
و این گونه یواش یواش مدل پوشش جامعه تغییر پیدا میکنه و برای یک فرد به سمتی میره که حتی با عقاید واقعی خودش تناقض داره
پوشش کمتر میشه و نتیجه اون اینه که غریزه تقویت میشه و در نتیجه بی بند و باری بیشتر میشه
البته این رو بگم فقط بهائی ها این کار رو نمی کنن، مسائل دیگه ای هم هست منتها بهائی و استفاده از اون نمونه بود
همچنین بهائی ها در اوایل این کار رو باید حتما و خوب انجام بدن اما بعد که جامعه فراگیر شد دیگه خود جامعه پی گیر میشه

بزارید بریم سر مسئله ای دیگه و اون اینکه چرا آرمان بعضی جوانان آرمانیه که با آرمان واقعی اونها ضدیت داره
آنگلوساکسونها(نژاد انگلیسیها) ضرب المثلی دارن که میگه : اگه بهت تجاوز شد و نتونستی مقاومت کنی، استقبال کن تا لذت ببری
برای اینکه پذیرش این تجاوز رو صورت بدن با 4 تا کلید واژه قشنگ میان جلو
1- لیبرالیسم که تعبریش میکنن به آزادی 2- human ride که تعبیرش می کنن به حقوق بشر 3- civil society که تعبیر میشه به جامعه مدنی 4- democracy که اینم تعبیر میکنن به همون دموکراسی یا مردم سالاری
اگه زمان جنگ رو می بینید که همه در جنگ شرکت میکردن واسه این بود که پذیرش تجاوز وجود نداشت
اما حالا بعضی از قشر به اصطلاح روشنفکر ما میان دم از همینا میزنن که اصلا محوریت کار اینا چیز دیگه ای هست
نکته : اینا رو هم توی سخنرانی های دکتر عباسی می تونید پیدا کنید
شما بعضی از دانشجویان رو ببیند تا بهشون بر میخوری یه جوری میگن دموکراسی نیست و آزادی نیست و از این حرفا
در صورتی که دموکراسی ریشه اش از نظام سرمایه داری اومده و برای اینه که سرمایه دار سالار باشه نه مردم
آره به من باشه منم میگم دموکراسی وجود نداره چون دموکراسی رو چیزی نیست که بشه قبولش داشت چون به ضرره خودمونه
ببنید ما در برابر همه اینها یه چیزی داریم
در برابر لیبرالیسم ما اسلام رو داریم، دینمون رو
آزادی ما رو آزادی ظاهری دیگری محدود نمی کنه بلکه حدود خداونده که محدود میکنه و اون هم به خاطر خودمون
در برابر حقوق بشر اگه واقعا به همین معنی باشه آره درسته ولی مشکل اینه که به همین معنی نیست
حقوق بشر، حقوق بشر نیست؛ حقوق یک عده خاصه که دیگران باید رعایت کنن
در این مورد هم دین ما کاملا همه چیز رو گفته
برابری حقوق زن و مرد و نژاد های مختلف رو که آیه قرآن داریم راجع به اونها
این آیه ها چقدر قبل از این حرفا نازل شدن؟
در برابر جامعه مدنی ما جامعه حسینی و جامعه مهدوی رو یا همون جامعه اسلامی رو داریم
چرا جامعه مدنی باشه که نوع و مدل غربی باشه که ضدیت آشکار با ما و آرمان ما داره؟
مدل جامعه ای باید داشته باشیم که بر اساس معیارهای اسلامی خودمون باشه
ما به جای دموکراسی مردم سالاری دینی رو داریم

من واقعا تعجب میکنم بعضی ها رو می بینم که وقتی باهاشون صحبت می کنیم میگن به مهدویت اعتقاد دارن بعد به جامعه مدنی هم اعتقاد دارن و از کسانی دفاع می کنن که دم از این نوع مدل جامعه میزنن
دو چیز متضاد با هم
بر اساس اسلام، مهدویت به ما مدل جامعه مهدوی رو میده بعد ما مهدویت رو قبول داشته باشیم و دم از جامعه مدنی بزنیم که مدل جامعه و تمدنی متضاد با مدل جامعه و تمدن اسلامیه
جالبه نه؟
همین طوره حقوق بشر و لیبرالیسم و دموکراسی

اما چرا گفتم که برج میلاد نماد خوبی نیست واسه جامعه ای اسلامی
یا چرا این همه بانک ها زیاد شدن و ...
ببینید توی مدل و معماری جامعه اسلامی ما هیچ گاه نداشتیم که توی شهری ساختمونی بخواد بلندتر از مسجد ساخته بشه
میدان نقش جهان رو تصور کنین عالی قاپوی دو طبقه از مناره های مساجد اطرافش ارتفاعش بلندتر نیست
شاخصه شهری اسلامی باید مکانی اسلامی باشه که در دید هم باشه
اما حالا شاخصه ها داره تبدیل میشه به بانک و برج و غیره
برج مدل معماری غربی واسه جامعه است
اگه برج هم بخوایم بزنیم باید با شکلی کاملا اسلامی و برای کاری اسلامی باشه
الان نقطه عطف همه مردم شده بانک در صورتی که باید مسجد باشه

در مورد حمله به گذشته سرخ و آینده سبز هم فکر میکنم قضیه تا حدودی روشن باشه
اکثر فیلم ها، بازیها، موسیقی ها و آهنگ ها و غیره خواسته یا ناخواسته پشت پرده ای این چنین دارند
وقتی با بعضی دوستان صحبت میکنم که چرا گوش میکنید، پس از بحثی جواب میدن که ما برای این گوش نمی کنیم گوشمون کر بشه
یعنی زیاد گوش نمی کنیم و فقط به صورت تفننی یا برای رفع کسالت گوش میدهیم
غافل از اینکه هدف همین گونه گوش دادن هست و اگر به اصطلاح گوشمون رو کر هم بکنیم که چه بهتر
چرا باید رفع کسالت و تفنن ما به این سمت باشه؟

حرف زیاده و یه سری مطالب مونده و اگه خدا بخواد و عمری باشه تاپیک ادامه پیدا می کنه
ولی نتیجه گیری فعلی اینه : اگه بازیگر نیستیم حداقل بازیچه نباشیم