کمکم کنین لطفا ( می خواهم همسرم با من و در کنار خانواده ام باشد)

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
کمکم کنین لطفا ( می خواهم همسرم با من و در کنار خانواده ام باشد)

سلام دوستان
من پسری 22 ساله هستم و دانشجوی نرم افزار تو شهر قم و خانواده ام هم تهران هست
من در کنار درس مشغول کار در یک کارگاه هم هستم
پدر و مادر من بیمار و زمین گیر هستند ولی با اون وضعیتشون کار میکنن و برادران کوچکم هم در کنار درس مشغول کار هستند تا بتوانیم زندگی مان را بچرخانیم
خدا را شکر میگذرد
من هم پسر بزرگ خانواده هستم و بسیار احساسی هستم و نیاز شدید به یک همدم دارم .مخصوصا تو شهر غربت که شبها توی کارگاه تنها میمانم و احساس نیاز به یک همدم و همسر مرا دیوانه میکند و از درس و زندگی می اندازد .تا چند سال پیش حتی فکرش رو هم نمیکردم به این حال بیفتم ولی الان هر لحظه با هوس دست و پنجه نرم میکنم و تا حدود زیادی افسرده شدم !
مشکل اصلی من این هست که دوست دارم در کنار خانواده ام باشم و زحمات پدر و مادرم رو جبران کنم و الان که از کار افتاده شدن در کنارشون باشم .
تا الان از چند خانم خوب و متدین خواستگاری کرده ام بدون آنکه به خانواده خبر بدم !اولین مساله ای که در خاستگاری مطرح کردم وضع خانواده ام بوده و اینکه میخواهم با پدر و مادرم زندگی کنم و هر بار پاسخ منفی شنیدم به بهانه های مختلف .نیتم هم از اینکه به خانواده نگفتم این هست که نمیخواهم باعث ناراحتیشان بشم و آنها هم خودشان را در پاسخ منفی گرفتن من مقصر بدانند!
کم کم دارم دیوانه میشوم و به این نتیجه میرسم که در گذشته گناه بزرگی کردم و خدا منو عذاب میده !!!احساس میکنم روحم ضعیف و ضعیفتر میشه و گناهانم سنگینتر و سنگینتر و نمیتوانم با خدای خودم خوب ارتباط برقرار کنم و راز و نیاز کنم !به نظرم محبوس الدعا شده ام !
فقط خدا را دارم که او را هم به خاطر گناهان از دست داده ام
دیگه بریدم و از خودم بدم میاد
مثل همیشه درسام رو احتمالا خراب میکنم
هر وقت میرم سراغ درس و امتحانات یاد همکلاسیم میفتم .یه خانم خوب و مومن که به دلیل اینکه از یک نژاد دیگه هست ممکن هست خانواده ام او را نپذیرد و بنا براین احساس خودم را درون خودم میکشم و نمیتوانم !!!!
غرق در گناه
غرق در نا امیدی
از خدا دور افتاده
نمیدونم چی کار کنم
خواهشا کمکم کنین

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد حامی

[=&quot]
[=&quot]سلام دوست بزرگوار [=&quot]اين را توفيقي براي خودم مي دانم در اين روزگار با افرادي مثل شما روبه رو شوم كه گوهر ايمان و اخلاق دارند؛ يه سرمايه معنوي و بزرگ[=&quot]
[=&quot]شما من را ياد دوستم انداختيد كه در اوائل ازدواج با ماشين كرايه اي تصادف كرد و يكي از دوستانش را از دست داد و خانمش قطع نخاعي شد و[=&quot]....
[=&quot]مي گفت به غير از مشكلات مالي براي بيمارستان از نظر توان تحمل كم تاب شده بودم نزد آيت الله مظاهري رفتم و مشكلاتم را توضيح دادم ايشان گفتند تحمل و صبر كند من ضمانت مي كنم براي هر روزي اجز شهيد به تو بدهند[=&quot]. [=&quot]

[=&quot]دوستم مي گفت با اين جمله احساس خوبي به من دست داد مشكلات همان ها بودند ولي نيروي بيشتري براي تحمل و رويارويي احساس مي كردم[=&quot].
[=&quot]اجازه دهيد به مناسبت ميلاد امام زمان هم حكايت ديگري بگويم كه ان شاالله در زندگي به درد مان بخورد وقتي اين باورها را با افرادي كه دست دلشان از آنها خالي است مقايسه كنيم تفاوت ها را در سازگاري با شرايط و دشواري ها خواهيم يافت[=&quot].[=&quot]

[=&quot]روزي هم به سمت جمكران مي رفتم شايد هم سن و سال شما بودم يا يك سال كوچك تر. جواني را 3 ساله را در اتوبوس ديدم. در صحبت باز شد و چون طلاب را دوست داشت از زندگيش برام گفت. دبيرستان را با معدل بالا قبول مي شود كه مادر و پدرش هر دو زمين گير مي شوند به علت سكته. او مجبور شده بود از درش بزند و كار كند تا بلكه بتواند پول داروي و درمان والدينش را تهيه كند سال هاي سختي پشت سر گذاشته بود بعد از چند سال ازدواج كرده بود و با مشكل ديگري مواجه شده بود ناباروري همسرش. تصميم مي گيرد به امام زمان پناه ببرد و مشكلاتش را با ايشان در ميان بگذارد شب هاي سه شنبه نذر كرده بود كه براي خادم بودن جمكران برود و آن شب هم با اين كه مهمان داشت براي نذرش راهي جمكران بود. بعد از چند سال خداوند به او پسري داده بود به نام مهدي[=&quot]. [=&quot]عشق عجيبي به امام زمان داشت من به گرد او نمي رسيدم[=&quot].

[=&quot]دوست بزرگوار شرايط سختي است ولي شايد بدانيد كه سوره بقره بزرگ ترين سوره قرآن است و در ان از داستان جواني سخن گفته شده كه به خاطر احترام به پدر مورد عنايت خداوند قرار گرفت و ثروتي به او داده شد. مقام معظم رهبري مقامات معنوي خود و توفيقاتشان را مرهون به خدمت به پدر پيرشان مي دانند كه بينايي شان را تا حدود زيادي از دست داده بودند و مجبور مي شود قم را براي خدمت به ايشان رها كند و به مشهد باز گردد[=&quot].

[=&quot]دوست بزگوارم مطمئنا با اين دوره هاي سختي اي كه ديده ايد شيريني و حواي صبرتان را در زندگي خواهيد ديد[=&quot].[=&quot]
[=&quot]اما نبايد مأيوس شويد. اين حالاتي كه بيان كرديد چراغ چشمك زن روان شما برايتان فرستاده تا برايش كاري كنيد نه اين كه زانوي غم به بغل بگيريد[=&quot].[=&quot]بسياري از طلاب از شهرهاي دور و نزديك حتي از كشورهاي دور با وضعي مشابه و حتي بدتر از شرايط شما در قم زندگي مي كنند. تلاش كنيد برنامه ريزي مكتوب كنيد و با ورزش، حرم رفتن، بحث دروس، و ايجاد تنوع و...نگذاريد يكنواختي و غول خيالات بر زندگي شما سايه افكند و شما را به خيال پردازي و انزوا و غصه و حرص خوردن بكشاند[=&quot]. [=&quot] [=&quot]شما نخواستيد خانواده خود را غصه دار كنيد اين خيلي عالي است يك گام ديگر هم برداريد نشاط تان را زياد كنيد [=&quot]

[HL][=&quot]يك فكر سمي
[/HL] [=&quot]يكي از افكار سمي كه در اين مواقع سراغ انسان ميآيد و سبب احساس گناه و عذاب وجدان اخلاقي مي شود اين است كه بگويد من دل نمي رود كه شاد باشم[=&quot] [=&quot] و تفريح كنم در حالي كه خانواده آنجا راحت نيستند. ولي به اين فكر كنيد كه شما با غصه خوردن نمي توانيد چيزي را تغيير دهيد فقط قوز بالا قوز مي شود و مشكلي بر مشكلات اضافه مي شود[=&quot].[=&quot] [=&quot]بنابراين نگذاريد كارت شارژ معنوي و نشاط تان خالي شود[=&quot]. [=&quot]وقتي آب غم بر شما غلبه كند از كوزه درون تان به چهره و بدنتان تراوش مي كند و آنها را بي نشاط مي كند و طبيعي است كه ممكن است شما الفاظ با قدرتي هنگام خواستگاري بگوييد براي راضي كردن دختر مورد دلخواه تان ولي زبان لحن و زبان بدن(چهره، رفتار، نوع نگاه، حالات لب هاف نوع ايستادن و..)آن گفتار را رد مي كنند. [=&quot]بنابراين بايد ابتدا دورنتان قوي و محكم شود [=&quot]ازدواج در اين حالت به نفع شما هم نيست چون فردي كه در كنار شما قرار مي گيرد به عنوان همسر از همان ابتدا با خاطرات و مشكلات و بي روحيه بودن شما روبه رو مي شود. [=&quot]بنابراين بايد طرحي نو در اندازيد و باورهاي ديني و همنشيني با پاكان بهترين مدد شما است
[HL][=&quot]بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم *** فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
[=&quot]اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد *** من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم[/HL][=&quot]

[=&quot]پيشنهاد مي كنم....
[=&quot] در كنار كارتان برنامه اي براي شب هايتان بريزيد و با طلبه اي در حرم يا مسجدي يا امام زاده اي كتابي را بحث كنيد اين از جهات زيادي مانند پالايش هيجانات منفي، تقويت باورها وخروج از ركود...به شما كمك كند[=&quot]. [=&quot]در مورد گناه نيز دقت كنيد اجازه ندهيد شيطان وسوسه كند خدا و باورهاي ديني را از شما بگيريد اگر از روي غفلت گناهي انجام داديد چاره فرار به سوي خداوند بنده نواز است نه گريز از او. اين مكر شيطان است تا در شما احساس نااميدي بدم و شما را از خدا و دين يعني نيروي كه كمك شما در مشكلات است جدا كند

[=&quot]از اين كه دير پاسخگوي بودم حلال كنيد
[=&quot]موفق باشيد

uhar2;520654 نوشت:
تو شهر قم

در کنار بانویی هستین که بسیار مهمان نوازند و غریب نواز...
از مهربونی ایشون استفاده بکنید:ok:
از ما گفتن بود...!

[="DarkGreen"]

حامی;527375 نوشت:
اگر از روي غفلت گناهي انجام داديد چاره فرار به سوي خداوند بنده نواز است نه گريز از او.

سلام

هر باراین کلام رو میشنوم یا این جمله ای که همیشه از کودکی والدینمان در گوشمان زمزمه میکردند میافتم که خداوند نسبت به انسان از مادر هم مهربانتره.

بعد این تصویر میاد توی ذهنم که وقتی بچه ای کار بدی انجام میده و مادر دعواش میکنه و تنبیهش میکنه و این تنبیه موجب گریه ی اون بچه میشه تنها جایی که بچه برای گریه کردن مناسب میدونه آغوش مادره.

اینجوری هم گریه شو میکنه و هم به مادرش میفهمونه که اگر کار بد کردم برای این نبوده که تو رو دوست ندارم

من تو رو دوست دارم و به تو نیاز دارم.

حالا ما وقتی کار بدی میکنیم(گناه میکنیم) کجا میریم؟؟؟!!

« يا من سبقت رحمته غضبه‏ ؛ اي كسي كه رحمت او برغضبش پيشي گرفته است » (صحيفه علويه، ص 312.)

توی یک سخنرانی از حاج آقایی شنیدم میگفت وارد مسجدی شدم داشت اذان میگفت توی حیاط مسجد مشغول وضو گرفتن شدم.

همین که شروع به وضو گرفتن کردم جوانی اومد به سرعت وضو گرفت و داخل مسجد شد.

تا من وضوم تموم بشه و آستینامو بکشم پایین از مسجد اومد بیرون

دستشو گرفتم و گفتم این دیگه چه جور نماز خوندنیه؟

من تازه وضو گرفتم تو نمازتم تموم کردی!!!؟؟؟

گفت : دستم ول کن حاج آقا. من میام نماز میخونم که به خدا بگم خدایا من با تو مشکل ندارم.

خوبه که اگر آدم مرتکب خطا میشه لااقل با خدا روراست باشه و به خدا بگه که با او مشکلی نداره.[/]

[="Tahoma"][="Navy"]سلام
به شما باید تبریک گفت با این ایمان و اخلاقی که دارید،
حضور در شهر مقدس قم و کنار حضرت معصومه،
یافتن مشاورینی مهربان و باتجربه،
داشتن برادران پرتلاش،
داشتن سلامتی ،و....
این نعمات را دست کم نگیرید ، افرادی مثل شما زیاد نیستند ،

بنابراین شکرانه این نعمات ناامید نشدن و امیدواری به درگاه خداوند است،
دوست خوب به توصیه های مشاور عمل کن در صورتیکه وضعیت خانوادگی شما به اینصورت هم نبود ازدواج برای شما در این سن گزینه درستی نیست.

انشاله هرچه زودتر به آرامش دست پیدا کنین.
[/]

موضوع قفل شده است