حضرت صالح (ع) و قوم ثمود (قسمت اول)
تبهای اولیه
حضرت صالح (ع) و قوم ثمود یكی از پیامبرانی كه اسم او در قرآن آمده، حضرت صالح ـ علیه السلام ـ است كه نامش در قرآن یازده بار ذكر شده است. او از نوادههای سام بن نوح از قبیله ثمود بود، بعضی سلسله نسب او را چنین ذكر نمودهاند: «صالح بن عبید بن جابر بن ثمود» و بعضی دیگر او را به عنوان «صالح بن جابر بن ارم بن سام بن نوح» یاد كردهاند.
حضرت صالح ـ علیه السلام ـ به زبان عربی سخن میگفت، و 280 سال عمر كرد، قبرش در نجف اشرف یا بین حجر الاسود و مقام ابراهیم ـ علیه السلام ـ در كنار كعبه قرار دارد.[1]
او از سوی خداوند برای هدایت قوم ثمود، فرستاده شد، و با تلاشهای شبانه روزی خود، آن قوم را به سوی خدا و نیكیها دعوت نمود، ولی آن قوم، از او اطاعت نكردند و سرانجام به عذاب سخت الهی گرفتار شدند.[2]
حضرت صالح سومین پیامبری است كه پس از نوح ـ علیه السلام ـ و هود ـ علیه السلام ـ یك تنه بر ضد بت و بت پرستی و طاغوتهای عصرش قیام كرد، و سالها با آنها مبارزه و ستیز نمود.[3]
طبق بعضی از روایات، حضرت صالح ـ علیه السلام ـ در شانزده سالگی به دعوت قوم به سوی خدا پرستی پرداخت، و 120 سال آنها را دعوت كرد، ولی جز اندكی، به او ایمان نیاوردند.[4]
دورنمایی از زندگی قوم ثمود
قوم ثمود، امّتی از عرب بودند كه پس از قوم عاد، به وجود آمدند و در سرزمین وادی القُری (بین مكه و شام) در شهر حِجر (كه هم اكنون بعضی از آثار آن شهر در میان تخته سنگهای عظیم دیده میشود) میزیستند، و از قبایل مختلف تشكیل شده بودند و هم چون قوم عاد در بت پرستی، فساد، ظلم و طغیان غوطه ور بودند، و در زندگیشان جز انحراف و گمراهی، چیز دیگری دیده نمیشد.
آنها در ظاهر دارای تمدن پیشرفته و شهرها و آبادیهای محكم بودند، و از قطعههای عظیم سنگهای كوهی، ساختمان میساختند، و برای حفظ خود پناهگاههای استواری ساخته بودند، و در شهر حِجر دارای امكانات وسیع مادی و تشكیلات پر زرق و برق بودند، از این رو آنها را «اصحاب حِجر» مینامند.
و به تعبیر قرآن، آنها در كار زندگی دنیایشان آن قدر سخت كوش بودند كه برای خود، خانههای امن و امانی در دل كوهها میتراشیدند.[5]
این مطلب نشانگر آن است كه آنها در یك منطقه كوهستانی میزیستند، و دارای تمدن پیشرفته مادی بودند كه به آنها امكان میداد تا در درون كوهها، خانههای امن تهیه كنند، تا در برابر طوفانها و سیل و زلزله، در امان باشند. ولی به همان اندازه كه دل به دنیا بسته بودند، دل از امور معنوی بریده بودند، و در لجنزار تباهیها و ستمها و آلودگیهای معنوی، غوطه میخوردند. حكومت ملوك الطوایفی، قبیلگی، ملی گرایی و تبعیضات نژادی، سرنوشت آنها را تعیین میكرد. و بر همین اساس به فساد و تباهیها، دامن میزدند، چنان كه قرآن در توصیف آنها میگوید:
«وَ كانَ فِی الْمَدِینَهِ تِسْعَهُ رَهْطٍ یفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یصْلِحُونَ؛ آنها (قوم ثمود) در آن شهر (حِجر) نُه گروهك و قبیله بودند كه فساد در زمین میكردند، و برای اصلاح خویش اقدام نمینمودند».[6]
قوم ثمود، دارای هفتاد بت بودند، چندین بتكده داشتند، بتهای بزرگ آنها عبارت بودند از: «لات، عُزّی، منوت (منات) هُبَل و قیس.»
این بتها به خصوص، مورد احترام شدید قوم ثمود بودند، آنها را شب و روز میپرستیدند، بتكدهها را به نام آنها نامگذاری كرده بودند، هیچ كس حق نداشت كه آن بتكدهها را به عنوان مالكیت تصرّف كند، یا مرده خود را در آنها دفن نماید، اگر كسی تخلف میكرد، میگفتند: متخلفین مورد لعن هُبَل و منوت دو بت بزرگ قرار خواهند گرفت.[7]
خداوند بنده خالص خود به نام حضرت صالح ـ علیه السلام ـ را كه از خاندان خود آنها بود، و دارای عقلی كامل، حلمی وسیع و اخلاقی نیك بود، به عنوان پیامبر خدا به سوی آنها فرستاد تا راه را از چاه به آنها نشان دهد، و آنها را از زنجیرهای ذلّت،گمراهی، بت پرستی، تبعیضات، قبیله گرایی و تباهیهای دیگر برهاند.
فرازهایی از دعوت منطقی و دلسوزانه حضرت صالح ـ علیه السلام ـ
حضرت صالح ـ علیه السلام ـ در دعوت و راهنمایی مردم، از راههای گوناگون وارد شده و به نصیحت آنها پرداخت، در این جا نظر شما را به چند نمونه از برنامههای تبلیغی حضرت صالح ـ علیه السلام ـ جلب میكنیم:
ای قوم من! برای شما فرستاده امینی هستم، پرهیزكار باشید و از من پیروی كنید، من در برابر این دعوت، از شما اجر و مزدی نمیخواهم، اجر من تنها از جانب پروردگار جهانیان است، آیا شما میپندارید همیشه در نهایت امنیت در میان نعمتهایی كه در دنیا وجود دارد، باقی میمانید؟ و در كنار این باغها، چشمهها، زراعتها و نخلهایی كه میوههایش شیرین و رسیده است جاودانه خواهید ماند؟
شما از كوهها خانههایی میتراشید، و در آن به عیش و نوش میپردازید این امور شما را سر مست و غافل ساخته است، از زندان خود پرستی بیرون آیید، و به فضای خدا پرستی وارد شوید.
از اسراف كاران و دنیا پرستان مرفّه پیروی نكنید، آنان كه به فساد و تباهی دامن میزنند، و در فكر اصلاح نیستند.[8]
ای مردم! تنها خدای یكتا و بیهمتا را بپرسید، كه جز او چیز دیگری خدای شما نیست، همان خداوندی كه شما را از زمین آفرید، و آبادانی آن را به شما واگذار نمود، از او آمرزش بطلبید، سپس به سوی او باز میگردید، كه پروردگارم (به بندگان خدا) نزدیك، و اجابت كننده تقاضای شما است.
قوم گفتند: ای صالح! تو پیش از این مایه امید ما بودی، آیا ما را از پرستش آن چه پدرانمان میپرستیدند نهی میكنی؟ و ما در مورد آنچه ما را به سوی آن دعوت میكنی در شك و تردید هستیم.
حضرت صالح ـ علیه السلام ـ فرمود: «ای قوم من! اگر من دلیل آشكاری از پروردگارم داشته باشم، و رحمت او به سراغم آمده باشد آیا میتوانم از ابلاغ او سرپیچی كنم؟ اگر من نافرمانی او كنم،چه كسی میتواند مرا در برابر او یاری دهد، بنابراین سخنان شما چیزی جز اطمینان به زیانكار بودن شما نمیافزاید.»[9]
بنابراین به خود آیید، و درست فكر كنید و بدانید كه راه نجات و رستگاری شما در نفی معبودهای باطل و آمدن زیر پوشش پرستش معبود یكتا و بیهمتا است.
ای مردم! چرا برای انجام بدی قبل از نیكی شتاب میكنید؟ و به جای شتافتن به سوی رحمت الهی، به سوی عذاب خدا حركت مینمایید؟ چرا از درگاه خداوند، تقاضای عفو و آمرزش نمیكنید؟ كه اگر چنین كنید شاید مشمول رحمت الهی شوید، این همه لجاجت و خیره سری و غفلت برای چیست؟[10]
كوتاه سخن آن كه، تمام رسالت و دعوت این پیامبر بزرگ در این جمله خلاصه میشد كه:
«أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ؛ خدا را بپرستید».[11]
آری بندگان خدا، زیر بنا و عصاره همه تعلیمات فرستادگان خدا است.
حضرت صالح ـ علیه السلام ـ در دعوت قوم خود، نهایت محبّت و دلسوزی را نمود و با تعبیر مكرّرِ «ای قوم من!» خواست تا حسّ خویشاوندی آنها را به سوی خود جلب كند، ولی آنها در برابر آن همه دلسوزیها، و منطق و راهنماییهای مهر انگیز صالح ـ علیه السلام ـ ، با طغیان و سركشی لجوجانه، دعوت صالح ـ علیه السلام ـ را رد كردند، و بیشرمانه و گستاخانه در برابر او و دعوتهای دلسوزانه او، ایستادند، و به كار شكنی و مخالفت شدید پرداختند.
مخالفت آنها عمومی بود و جز اندكی به آن حضرت ایمان نیاوردند، مطابق بعضی از روایات این گروه اندك، پس از دیدن معجزه پیدایش ناقه صالح،ایمان آوردند، نخست هفتاد نفر بودند، سپس مرتد شدند و تنها شش نفر از آنها باقی ماند، كه یكی از آنها هم در شك و تردید به سر میبرد و سرانجام به مخالفان پیوست.[12]
بعضی تعداد ایمان آورندگان به صالح ـ علیه السلام ـ را كه از عذاب نجات یافتند، تا چهار هزار نوشتهاند.[13]
عكس العمل شدید قوم ثمود، در برابر دعوت صالح ـ علیه السلام ـ
حضرت صالح دهها سال، قوم ثمود را به سوی خدا و یكتاپرستی دعوت كرد، ولی قوم ثمود با برخوردهای شدید و لجاجت سخت از پاسخ مثبت به صالح ـ علیه السلام ـ امتناع ورزیدند، و با تهمتهای ناجوانمردانه به آن حضرت، به كار شكنی پرداختند.
گفتند: «آیا ما از بشری از جنس خود پیروی كنیم؟ اگر چنین كنیم در گمراهی و جنون خواهیم بود، آیا در میان ما تنها بر این شخص (صالح) وحی نازل شده است؟ نه، او آدم بسیار دروغگوی هوسبازی است».[14]
صالح ـ علیه السلام ـ به اندرز دلسوزانه قوم پرداخت، و آنها را از عذاب سخت الهی هشدار دارد، و اعلام كرد تا عذاب نیامده، خود را در پرتو ایمان نجات دهید و از خواب غفلت بیدار شده و از طغیان و سركشی، دست بكشید، چرا كه خمیر مایه گمراهیها، غرور و سر مستی است. ولی سركشی و غرور آن قوم به جایی رسید كه بروز حضرت صالح و اصحابش را به فال بد گرفتند و آنها را دروغگو خواندند و وجود آنها را مایه بدبختی خود دانستند، با این كه سزاوار بود آن حضرت و اصحابش را مایه بركت و سعادت ابدی بدانند.
صالح ـ علیه السلام ـ به آنها فرمود:
«طائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ؛ فال بد و بخت و طالع شما در نزد خدا است، او است كه شما را (نه ما را) به خاطر اعمالتان گرفتار مصائب و بدبختی ساخته است».
و این برنامه، در حقیقت آزمایش بزرگ الهی برای شما است، اینها هشدار و بیدار باش است، تا كسانی كه شایستگی و قابلیت دارند، از خواب غفلت بیدار گردند، و با اصلاح مسیر خود، به سوی تكامل و خدای بزرگ، راه یابند.[1]
برخورد شدید قوم ثمود به جایی رسید كه به گروههای نُه گانه تقسیم شدند، و با سازماندهی و برنامه ریزی فساد انگیز خود، به كارشكنی پرداختند، و به همدیگر گفتند: بیایید به خدا سوگند یاد كنیم كه بر صالح ـ علیه السلام ـ و خانوادهاش شبیخون بزنیم و آنها را به قتل رسانیم، سپس به كسی كه مطالبه خون او را میكند بگوییم ما از خانواده او خبر نداشتیم، و ما در ادّعای خود راستگو هستیم.[2]
خنثی شدن توطئه توطئه گران
درتاریخ آمده: در كنار شهر حِجر كوهی بود كه غار و شكافی داشت، صالح ـ علیه السلام ـ برای عبادت خدا به آن جا میرفت، و گاه شبانه به آن جا میرفت و به مناجات و شب زندهداری میپرداخت.
دشمنان توطئهگر كه آن حضرت را تهدید به قتل كرده بودند تصمیم گرفتند به طور محرمانه به آن كوه رفته و در پشت سنگهای كوه پنهان شوند و در كمین حضرت صالح به سر برند، وقتی كه صالح به آن جا آمد، او را به قتل رسانند، و پس از شهادتش به خانه او حملهور شده و شبانه كار اهل خانه را یكسره نمایند، سپس مخفیانه به خانههای خود برگردند. و اگر كسی از این حادثه پرسید، اظهار بیاطّلاعی نمایند.
ولی خداوند به طرز عجیبی توطئه آنها را خنثی كرد، آنها هنگامی كه در گوشهای از كوه كمین كرده بودند، كوه ریزش كرد،و صخره بسیار بزرگی از بالای كوه سرازیر شد و آنها را در لحظهای كوتاه، در هم كوبید و نابود كرد.
خداوند در قرآن به این مطلب اشاره كرده و میفرماید:
«وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً وَ هُمْ لا یشْعُرُونَ؛ آنها نقشه مهمی كشیدند و ما هم نقشه مهمی، در حالی كه آنها خبر نداشتند».[3] [1] . اقتباس از سورهنمل، آیات 45 تا 47.
[2] . نمل، 49 و 50.
[3] . نمل، 50؛ تفسیر نمونه، ج 15، ص 497.
خانهها و خدايان ثموديان
قرآن كريم محل سكونت ثموديان را مشخص نكرده و تنها از اين آيه شريفه
قوم ثمود، بتهاى زيادى از جمله
دعوت به پرستش خدا
خداوند پيامبر خود صالح را به سوى قوم ثمود فرستاد تا آنها را به پرستش او و ترك بتپرستى دعوت كند؛ اين پيامبر بدانان مىگفت: اى قوم، خداى يگانه را بپرستيد و كسى را شريك او قرار ندهيد. هم اوست كه شما را از خاك آفريد و به آبادانى آن واداشت و اسباب عمران و آبادى را برايتان فراهم ساخت. بنابراين، حال كه خداوند اين لطف بزرگ را در حق شما نموده، شايسته است كه شما نيز نسبت به گناهانى كه انجام دادهايد، از پيشگاه او آمرزش خواسته و به نزدش توبه كنيد؛ زيرا خداوند به شما نزديك است، و اگر مؤمنى اخلاص در دعا داشته باشد، خداوند دعاى او را مستجاب خواهد كرد:
وَإِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الأَرضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّى قَرِيبٌ مُجِيبٌ؛(1)
و به سوى ثموديان برادرشان صالح را فرستاديم. او گفت: اى قوم، خدا را بپرستيد، معبودى جز او نداريد، وى شما را از زمين آفريد و شما را به آبادانى آن وا داشت، بنابراين از او آمرزش بخواهيد و به نزدش توبه كنيد. پروردگارم به شما نزديك بوده و دعايتان را مستجاب خواهدكرد.
اسرافِ كشنده
قوم ثمود، پيامبرى را كه از سوى خدا برايشان فرستاده شده بود، تكذيب كردند و پذيراى دعوتِ وى براى پرستشِ خدا و يگانگى او نشدند؛ با اينكه او پيامبرى درستكار بود و براى انجام رسالتِ خويش مزد و پاداشى نمىخواست.
يكى از عاداتِ ثموديان، زيادهروى در لذّات مادّى، چون خوردن و آشاميدن و بناى ساختمانهاى مجلّل بود، پيامبرشان حضرت صالح(ع) آنها را بر اين كارشان نكوهش كرد و فرمود: آيا شما تصور مىكنيد خداوند شما را در لذتهايى كه از اين نعمتها مىبريد، به حال خود رها ساخته و خويشتن را از عذاب الهى مصون مىدانيد؟ چرا هرگونه كه خود مىخواهيد از باغ و بستانها و چشمهساران و كشتزارها و خرماى شيرين و تازه بهره مىبريد و از كوه براى خود خانههايى مىتراشيد كه در آن آسوده خاطر زندگى كرده و از آنها لذّت ببريد، ولى خدا را براين نعمتهاى فراوان سپاس نمىگوييد؟ از خدا بترسيد و رهنمودهايم را گردن نهيد و از اسرافكارانى كه با كفران و ناسپاسى و گناه، برخويشتن اسراف روا مىدارند و زمين را به فساد كشيده و بويى از درستكارى نبردهاند فرمان نبريد:
كَذَّبَتْ ثَمُودُ المُرْسَلِينَ * إِذ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَلا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ * وَما أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلّا عَلى رَبِّ العالَمِينَ * أَتُتْرَكُونَ فِى ما ههُنا آمِنِينَ * فِى جَنّاتٍ وَعُيُونٍ * وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُها هَضِيمٌ * وَتَنْحِتُونَ مِنَ الجِبالِ بُيُوتاً فارِهِينَ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ * وَلا تُطِيعُوا أَمْرَ المُسْرِفِينَ * الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِى الأَرْضِ وَلا يُصْلِحُونَ؛(2)
قوم ثمود، پيامبران خدا را تكذيب كردند، آنگاه كه برادرشان صالح بدانها گفت: آيا از خدا نمىترسيد، من پيامبرى درستكار برايتان هستم. از خدا بيم داشته باشيد و از من فرمان ببريد. من در قبال كارى كه انجام مىدهم ازشما مزد و پاداشى نمىخواهم؛ زيرا خداوند پاداش مرا مىدهد. آيا گمان مىكنيد در اينجا و در باغ و بستانها و چشمهساران و كشتزارها و نخلهايى با ميوههاى نرم و تازه، آسوده خاطر رها مىشويد؟ خانههايى از كوه مىتراشيد تا در آنها كامرانى كنيد، پس از خدا بترسيد و مرا فرمان بريد و از اسراف كنندگان اطاعت نكنيد، هم آنانكه در زمين، فساد و تباهى كرده و در پى درستكارى نيستند.
از جمله مطالبى كه حضرت صالح(ع) بدانها مىفرمود اين بود كه:
وَاذكُرُوا إِذ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْبَعْدِ عادٍ وَبَوَّأَكُمْ فِى الأَرضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَتَنْحِتُونَ الجِبالَ بُيُوتاً فَاذكُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَلا تَعْثَوْا فِى الأَرضِ مُفْسِدِينَ؛(3)
ياد آوريد آنگاه كه خداوند شما را پس از قوم عاد جانشين قرار داد و در زمين جايگزينتان ساخت تا از هموارىهاى آن براى ساختن كاخها استفاده كنيد و از كوه براى خود خانههايى بتراشيد، بنابراين، نعمتهاى خدا را ياد آوريد و در زمين فساد و تباهى نكنيد.
ثموديان در پى معجزه
قوم ثمود، پند و اندرز حضرت صالح(ع) را نپذيرفتند و آن گونه كه وى آنها را راهنمايى كرد، راه راست را نپيمودند، بلكه او را به هذيان گويى متهم ساختند و گفتند: جادو بر عقل و خِرَدش مستولى شده و بدو چنان وانمود كرده كه فرستاده خداست. آنان ازحضرت خواستند معجزهاى بياورد تا دليل بر حقانيت پيامبرى او ازنزد خدا باشد. ازاين رو خداوند ماده شترى را كه به صورت غير عادى آفريد، برايشان فرستاد و بدانها دستور داد تا به آن شتر آسيبى نرسانند. نه آزار و اذيّت شود و نه آن را رَمْ دهند و نه وسيله سوارى قرار گيرد و نه ذبح شود. خداوند آب آشاميدن آن را در روز معين قرار داد و استفاده مردم را از آب، در روز ديگر مقرر فرمود و در صورت آسيب رساندنِ به آن شتر، آنها را به عذاب الهى تهديدكرد و سلامت آنان را در گروِ سلامت آن شتر قرار داد:
قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ المُسَحَّرِينَ * ما أَنْتَ إِلّا بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقِينَ * قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ * وَلاتَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ؛
(4)
بدو گفتند: تو جادوگرى. تو مانند ما بشر هستى و اگر راست مىگويى نشانه و معجزهاى ارائه بده. صالح گفت: اين شترى است كه در روز مشخصى آب مىآشامد و شما نيز روز معينى براى آشاميدن آب داريد؛ بدان صدمه و آسيبى نرسانيد، زيرا به عذاب روز قيامت گرفتار خواهيد شد.
إِنّا مُرْسِلُواْ النّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَاصْطَبِرْ * وَنَبِّئْهُمْ أَنَّ الماءَ قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ كُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ؛(5)
ما اين شتر را براى آزمايش آنها فرستاديم، مراقب آنان باش و صبر پيشه كن و آنها را آگاه ساز كه آب ميان آنان و اين شترتقسيم شده و هر كدام روز مشخصى براى آشاميدن دارند.
اوج دشمنى
صالح(ع) متوجه نقشه آنان گرديد و به آنها فرمود: اى قوم، چرا پيش از توبه، براى رسيدن عذابى كه به شما وعده داده شده شتاب مىكنيد؟ آيا از پروردگار خويش آمرزش نخواستيد تا شما را مورد رحمت و لطف خود قرار دهد؟ ولى قوم او در پاسخش گفتند: ما تو و گروندگانِ همراهت را به فال بد مىگيريم، زيرا پس از آنكه تو رسالت خود را براى ما آوردى، قحطى و خشكسالى دامنگير ما شد. صالح(ع) بدانها گفت: هيچ گونه چيزى كه از آن فال بد گرفته شود وجود ندارد، اسباب و علل خير و شر تنها در دست خداوند است و او با اين قحطى و خشكسالى كه در آن هستيد، شما را در بوتهآزمايش و امتحان قرار داده تا شايد به خدا ايمان آوريد:
قالَ يا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الحَسَنَةِ لَوْلا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ * قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَبِمَنْ مَعَكَ قالَ طائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ؛(6)
گفت: اى قوم، چرا شما قبل از كار نيك، شتاب به گناه داريد؟ چرا از خدا آمرزش نخواستيد تا شايد مورد لطف او قرار گيريد؟ گفتند: ما تو و همراهانت را به فال بد مىگيريم. وى گفت: فال بدِ شما نزد خداست، بلكه شما مردمى هستيد كه مورد آزمايش قرار گرفتهايد.
اشراف متكبّر، مؤمنان را بر ايمانشان مورد نكوهش قرار مىدادند، ولى مطمئن شدند مؤمنانى كه از ديدگاه آنان خوار و ناتوان شمرده شدند، كسانىاند كه به رسالت حضرت صالح ايمان آوردندهاند.
قالَ المَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ * قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنّا بِالَّذِى آمَنْتُمْ بِهِ كافِرُونَ؛(7)
سران قومش كه تكبر ورزيده بودند، به كسانى كه ناتوان شمرده شده بودند و ايمان آورده بودند، گفتند: آيا مىدانيد كه صالح از نزد پروردگارش فرستاده شده؟ گفتند: ما بدانچه او برايش فرستاده شده ايمان داريم. آنان كه كبر ورزيده بودند. گفتند: ما به آنچه شما ايمان آوردهايد كافريم.
پى كردن شتر
فَعَقَرُوا النّاقَةَ وَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقالُوا يا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ المُرْسَلِينَ؛(8)
شتر را پى كردند و از فرمان پروردگار خويش سرپيچى نمودند و گفتند: اى صالح، اگر تو پيامبرى، پس عذابى را كه به ما وعده دادى برايمان بياور.
فَعَقَرُوها(9) فَقالَ تَمَتَّعُوا فِى دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيّامٍ ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ؛(10)
شتر را كشتند، صالح بدانهاگفت: سه روز در خانههايتان بياساييد، و آن عذاب، وعدهاى راستيناست.
نقشه قتل صالح(ع)
وَكانَ فِى المَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِى الأَرْضِ وَلا يُصْلِحُونَ * قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّه لَنُبَيِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَ إِناّ لَصادِقُونَ * وَمَكَرُوا مَكْراً وَمَكَرْنا مَكْراً وَهُمْ لايَشْعُرُونَ * فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنّا دَمَّرْناهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ * فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خاوِيَةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فِى ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ؛(11)
در آن شهر نُه تن [از سران قبيله] بودند كه در زمين تباهى كرده و گامى در راه اصلاح برنمىداشتند. آنان گفتند: هم قسم شويد تا بر او و خانوادهاش شبيخون زنيم و سپس به اولياى او بگوييم كه ما در ماجراى كشتن او حضور نداشتهايم و در گفتار خود صادقانه هم هستيم. آنان مكر و حيلهاى كردند و ما نيز حيله و مكرى انجام داديم، در حالى كه آنها نمىدانستند. اكنون ببين سرانجام مكر و حيله آنها چه شد. ما آنان و بستگانشان را نابود كرديم، و اينها خانههاى خالى و بىصاحب آنهاست كه در اثر ستم آنها ويران گشته است. براى آنان كه دانا و آگاهند در اين ماجرا درسى از عبرت وجود دارد.
نابودى ثموديان
ىافتد و گاهى صاعقه در جايى اتفاق مىافتد و تأثيرش آن مكان را تحت پوشش قرار مىدهد.
تعبيرات گوناگونى كه قرآن از صاعقه ارائه مىدهد، تعبير دقيقى است كه آثار و علل و اسباب و جلوههاى آن را به وصف مىكشد.
1- هود(11) آيه 61.
2- شعراء(26) آيات 141 - 152.
3- اعراف(7) آيه 74.
4- شعراء(26) آيات 153 - 156.
5- قمر (54) آيات 27 - 28.
6- نمل (27) آيات 46 - 47.
7- اعراف(7) آيات 75 - 76.
8- اعراف(7) آيه 77.
9- خداوند پى كردن شتر را به اين مستكبران كافر نسبت داده، در صورتى كه يك تن از آنها دست به اين كار يازيده است. چون قرآن در جايى ديگر مىفرمايد:
10- هود(11) آيه 65.
11- نمل(27) آيات 48 - 52.
اصحاب حجر چه كسانى بودند؟
جواب: «اصحاب الحِجر»، قوم سركشى بودند كه در سرزمينى به نام «حِجر»، زندگى مرفهى داشتند و پيامبر بزرگشان «صالح» براى هدايت آنها مبعوث شد، خداى متعال در باره اين قوم چنين مى گويد(1): «اصحاب حجر، فرستادگان خدا را تكذيب كردند» (وَ لَقَدْ كَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ).
در اين كه: اين شهر در كجا واقع شده بود، بعضى از مفسران و مورخان چنين نگاشته اند: شهرى بود در مسير كاروان مدينه و شام در يك منزلى «وادى القرى» و در جنوب «تيمه» و امروز تقريباً اثرى از آن نيست.
مى گويند: اين شهر، در گذشته يكى از شهرهاى تجارى عربستان بوده، و تا آنجا اهميت داشته كه «بطلميوس» در نوشته هايش، به عنوان يك شهر تجارى از آن نام برده است، و «پلين» جغرافيدان رومى از آن به نام «حجرى» ياد مى كند.
در روايتى مى خوانيم: كه در سال نهم هجرت، كه پيامبر براى دفع سپاه «روم» به «تبوك» لشگر كشى كرد، سربازان اسلام مى خواستند در اين منزل توقفى كنند، پيامبر(صلى الله عليه وآله) مانع آنها شد و فرمود: اينجا همان منطقه «قوم ثمود» است كه عذاب الهى بر آنها فرود آمد. قرآن درباره «اصحاب الحِجر» چنين ادامه مى دهد: «ما آيات خود را براى آنها فرستاديم ولى آنها از آن روى گرداندند» (وَ آتَيْناهُمْ آياتِنا فَكانُوا عَنْها مُعْرِضِينَ).
تعبير به «اعراض» (روى گرداندن) نشان مى دهد كه: آنها حتى حاضر نبودند اين آيات را بشنوند و يا به آن نظر بيفكنند.
اما به عكس، در كار زندگى دنيايشان آن قدر سخت كوش بودند كه: «براى خود خانه هاى امن و امانى در دل كوهها مى تراشيدند» (وَ كانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً آمِنِينَ).
و اين نشان مى دهد: اولاً ـ منطقه آنها يك منطقه كوهستانى بوده، و ثانياً ـ تمدن مادى پيشرفته اى داشتند كه به آنها امكان مى داد، در درون كوهها خانه هاى امن تهيه كنند كه، در برابر طوفانها و سيل و حتى زلزله ها كاملاً مقاومت داشته باشد.
عجيب است كه: انسان براى چند روز زندگى دنيا اين همه محكم كارى مى كند ، ولى براى زندگى جاويدان و ابديش، آن چنان سهل انگار است كه حتى گاهى حاضر به شنيدن سخن خدا، و نظر افكندن در آيات او نيست!
خوب، چه انتظارى درباره چنين قومى مى توان داشت، جز اين كه: طبق قانون «انتخاب اصلح الهى» و ندادن حق ادامه حيات به اقوامى كه به كلى فاسد و مفسد مى شوند، بلاى نابود كننده اى بر سر آنها فرود آيد و نابودشان سازد.
لذا قرآن مى گويد: «سرانجام صيحه آسمانى صبحگاهان دامانشان را گرفت» (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ).
اين صيحه صداى صاعقه مرگبارى بوده كه بر خانه هاى آنها فرود آمد و آن چنان كوبنده، تكان دهنده و وحشتناك بود كه اجساد بى جانشان را به روى زمين افكند.
شاهد اين سخن آيه 13 سوره «فصلت» مى باشد: «فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عاد وَ ثَمُودَ».
نه آن كوههاى سر به آسمان كشيده، و نه آن خانه هاى امن و امان، و نه اندام نيرومند اين قوم سركش، و نه آن ثروت سرشار، هيچكدام نتوانستند در برابر اين عذاب الهى مقاومت كنند.
لذا در پايان داستان آنها مى فرمايد: «آنچه را به دست آورده بودند، آنان را از عذاب الهى نجات نداد» (فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ).
در سوره «شعراء» ضمن آياتى از 141 تا 158 حالات آنها به طور مشروحتر بيان شده است .(2)
حضرت صالح(ع)
معنای اسم:صالح=نیک نیکوکار
پدر: جابر
تاریخ ولادت:۲۹۷۳ سالبعد از هبوت آدم(ع)
مدت:۲۸۰سال
بعثت:برای هدایت قوم ثمود به پیامبری رسید.
محل دفن:نجف اشرف واقع در کشور عراق
بروایتی نسب آن حضرت:صالح بن جابربن ثمود بن عابر بن ارم بن سام بن نوح(ع).
مختصری از زندگینامه:
حضرت پیغمبر قوم ثمودبود. آن حضرت قوم خویش را از بت پرستی منع کرده وبه پرستش خدای یگانه دعوت می نمود،ولی آنان او را تکذ یب می کردند.عاقبت از آن حضرت معجزه ای خواستند وگفتند:
باید از دل کوه شتری همراه با بچه بیرون بیاوری،دران صورت به تو ایمان می اوریم پس ان حضرت دعا کرد و خداوند اجابت نمود ولی قوم ثمود گفتند: صالح سحر و جادو کرده سپس ناقه را کشتند حضرت صالح آنها را نفرين کرد و خداوند آن قوم را مورد خشم خود قرار داد و صداي وحشنتناکي از آسمان به گوش آنها رساند، که در نتيجه بجز گروه مومنين ، همه از ترس جان دادند.
فهرست سوره هایی که نام حضرت صالح درآن ذکر شده:اعراف،هود،شعراء