جمع بندی جملاتی از ابن عربی که نیاز به تفسیر دارد(2)

تب‌های اولیه

24 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
جملاتی از ابن عربی که نیاز به تفسیر دارد(2)

با سلام.

ابن عربی می گوید: «الكلمة هي الله متجلياً . . . وهي عين الذات الإلهية لا غيرها.»(فصوص الحکم، بخش دوم، صفحه 35)

نظر به اینکه در بیان ابن عربی، کل عالم کلمات خدا هستند، عین ذات الهی دانستن و انکار غیریت، که ابن عربی آنرا بیان داشته است، آیا اعتقاد به تشبیه و انکار تنزیه نیست؟

[=arial]

با نام الله


[=arial]


[=arial] کارشناس بحث: استاد سمیع

مسلمان ایرانی;511410 نوشت:
با سلام.

ابن عربی می گوید: «الكلمة هي الله متجلياً . . . وهي عين الذات الإلهية لا غيرها.»(فصوص الحکم، بخش دوم، صفحه 35)

نظر به اینکه در بیان ابن عربی، کل عالم کلمات خدا هستند، عین ذات الهی دانستن و انکار غیریت، که ابن عربی آنرا بیان داشته است، آیا اعتقاد به تشبیه و انکار تنزیه نیست؟

باسمه تعالی

ظاهرا چنین جمله ای در فصوص نیست. اگه شما مطمئنید که در فصوص است لطفا بفرمایید در کدام فص وجود دارد؟

سمیع;515846 نوشت:
باسمه تعالی

ظاهرا چنین جمله ای در فصوص نیست. اگه شما مطمئنید که در فصوص است لطفا بفرمایید در کدام فص وجود دارد؟

با سلام. یک کشیش عربزبان این شبهه را در مورد ابن عربی ذکر کرده است که سایتهای اسلامی عربی ابداً سعی در انکار این مورد نداشته و فقط در تکفیر ابن عربی سخن گفته اند. بنده به فتوحات دسترسی دارم ولی به فصوص دسترسی ندارم و برعکس سؤالاتی که از فتوحات پرسیده بودم، قادر به رؤیت مطلب ابن عربی قبل از ارسال پرسش نیستم و فقط مطلب را نقل قول کردم، با آدرسی که ادعا شده است. احتمالاً منظور فص دوم است!

البته شبهه سازان مسیحی هر از گاهی به دروغ و تهمت نیز متوسل می شوند.

[=arial]حالا چرا دست گذاشتن روی ابن عربی
مگه با زیر سوال بردن ابن عربی کاری از پیش میبرن!؟
مخصوصا که در مورد شخصیت ابن عربی ، در بین علمای اسلام هم اختلافه پس دیگه چه فایده داره که اونا بخوان ازین راه وارد بشن ؟!

مسلمان ایرانی;515862 نوشت:
با سلام. یک کشیش عربزبان این شبهه را در مورد ابن عربی ذکر کرده است که سایتهای اسلامی عربی ابداً سعی در انکار این مورد نداشته و فقط در تکفیر ابن عربی سخن گفته اند. بنده به فتوحات دسترسی دارم ولی به فصوص دسترسی ندارم و برعکس سؤالاتی که از فتوحات پرسیده بودم، قادر به رؤیت مطلب ابن عربی قبل از ارسال پرسش نیستم و فقط مطلب را نقل قول کردم، با آدرسی که ادعا شده است. احتمالاً منظور فص دوم است!

البته شبهه سازان مسیحی هر از گاهی به دروغ و تهمت نیز متوسل می شوند.

باسمه تعالی

فصوص الحکم 27 فص است و در هیچ فصی، چنین بیانی از ابن عربی نیامده است

با سلام. آیا ابن عربی، روحی که خدا در کالبد انسان می دمد را نیز مخلوق می انگارد؟ اگر آری، لطفاً مستند به سخنان خود او، نظر وی را مطرح فرمایید.

انصار الحجّة;515881 نوشت:
[=arial]حالا چرا دست گذاشتن روی ابن عربی
مگه با زیر سوال بردن ابن عربی کاری از پیش میبرن!؟
مخصوصا که در مورد شخصیت ابن عربی ، در بین علمای اسلام هم اختلافه پس دیگه چه فایده داره که اونا بخوان ازین راه وارد بشن ؟!

با سلام. اتفاقاً سعی آنها این است که بگویند ابن عربی یک عارف بزرگ اسلامی است و نمی خواهند او را زیر سؤال ببرند، بلکه می خواهند بگویند تأییدگر اندیشه های آنهاست.

برای اطلاعات بیشتر به بحث قبلی ما رجوع نمایید:

http://www.askdin.com/thread33830.html

مسلمان ایرانی;518200 نوشت:
با سلام. آیا ابن عربی، روحی که خدا در کالبد انسان می دمد را نیز مخلوق می انگارد؟ اگر آری، لطفاً مستند به سخنان خود او، نظر وی را مطرح فرمایید.

باسمه تعالی

قطعا مخلوق می داند:

الف: یکی از عناوین ایشان در فتوحات: [النفوس الإنسانية متولدة عن الأجسام العنصرية]

[=Traditional Arabic]و هذا يدلك على إن هذه النفوس الإنسانية نتيجة عن هذه الأجسام العنصرية و [=Traditional Arabic]متولدة[=Traditional Arabic] عنها فإنها ما ظهرت إلا بعد تسوية هذه الأجسام و اعتدال أخلاطها...»[1]


ب:[=Traditional Arabic] ابن عربی در رابطه با نفوس انسانها و اینکه حق تعالی آن را به واسطه شرافت نفس به خود اضافه نموده(اضافه تشریفیه)می فرماید:«.. أضاف إلى نفسه نفوسهم في خلقها فقال‏ وَ نَفَخْتُ‏ فِيهِ‏ مِنْ‏ رُوحِي‏ ...»[2][=Traditional Arabic]

[=Traditional Arabic]ج:...[=Traditional Arabic]ثم أجمل خلق النفس الناطقة الذي هو بها إنسان في هذه الآية فقال‏ ثُمَّ أَنْشَأْناهُ‏ خَلْقاً آخَر[3]

[=Traditional Arabic] [=Traditional Arabic]پی نوشت:

[1].[=Traditional Arabic]الفتوحات المكية(اربع مجلدات)، ج‏1، ص: 663
[2].همان،ج3،ص183
[3].الفتوحات المكية(اربع مجلدات)، ج‏1، ص: 331

[=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic]

سمیع;518717 نوشت:
باسمه تعالی

قطعا مخلوق می داند:

الف: یکی از عناوین ایشان در فتوحات:

[النفوس الإنسانية متولدة عن الأجسام العنصرية]

[=Traditional Arabic]و هذا يدلك على إن هذه النفوس الإنسانية نتيجة عن هذه الأجسام العنصرية و [=Traditional Arabic]متولدة[=Traditional Arabic] عنها فإنها ما ظهرت إلا بعد تسوية هذه الأجسام و اعتدال أخلاطها...»[1]


ب:ابن عربی در رابطه با نفوس انسانها و اینکه حق تعالی آن را به واسطه شرافت نفس به خود اضافه نموده(اضافه تشریفیه)می فرماید:«.. أضاف إلى نفسه نفوسهم في خلقها فقال‏ وَ نَفَخْتُ‏ فِيهِ‏ مِنْ‏ رُوحِي‏ ...»[2][=Traditional Arabic]

[=Traditional Arabic]ج:...ثم أجمل خلق النفس الناطقة الذي هو بها إنسان في هذه الآية فقال‏ ثُمَّ أَنْشَأْناهُ‏ خَلْقاً آخَر[3]

[=Traditional Arabic]پی نوشت:

[1].الفتوحات المكية(اربع مجلدات)، ج‏1، ص: 663
[2].همان،ج3،ص183
[3].الفتوحات المكية(اربع مجلدات)، ج‏1، ص: 331

[=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic]

با سلام و تشکر

1.آیا در کلام ابن عربی، نفس یا نفس ناطقه همان روحی است که خدا در کالبد می دمد و می فرماید نفخت فیه من روحی؟ اگر آری، به صورت مستند این را نشان دهید.

2.منظور ابن عربی در جملات فوق، از متولد بودن چیست؟

با سپاس

مسلمان ایرانی;518741 نوشت:
با سلام و تشکر

1.آیا در کلام ابن عربی، نفس یا نفس ناطقه همان روحی است که خدا در کالبد می دمد و می فرماید نفخت فیه من روحی؟ اگر آری، به صورت مستند این را نشان دهید.

2.منظور ابن عربی در جملات فوق، از متولد بودن چیست؟

با سپاس

باسمه تعالی

1-بهترین شاهد، همان آیات مربوط به خلقت انسان و نفس انسانی است که در مطالب قبلی به آنها اشاره شد و ایشان مباحث مربوط به نفس را با استاد به این نوع ایات بیان فرمود

2- منظور همان مبنای جسمانیه الحدوث بودن نفس است که مبنای مرحوم ملاصدرا و حکمت متعالیه هم همین ست

با سلام و تشکر

نقل قول:
طبق دیدگاه حکمت متعالیه، ذوات ابتدا به صورت جمعی یعنی به صورت نامتعین وجود داشته، سپس با تکون مادی تشخص می یابند و از این به بعد به صورت فردی باقی می مانند. به عبارت دیگر، نفس جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا است

اگر منظور نقل قول فوق است، چرا نفس انسان را متولد از جسم عنصری او بدانیم؟ در واقع فقط در زمان تکون مادی نفس مورد نظر متمایز شده و به جسم عنصری منصوب می گردد.

مسلمان ایرانی;519391 نوشت:
با سلام و تشکر

اگر منظور نقل قول فوق است، چرا نفس انسان را متولد از جسم عنصری او بدانیم؟ در واقع فقط در زمان تکون مادی نفس مورد نظر متمایز شده و به جسم عنصری منصوب می گردد.

باسمه تعالی

این عبارت ابن عربی در واقع بیان همان آماده شدن مزاج است که با آماده شدن مزاج، نفس متکون می شود مانند اینکه از دل چند ذغال سرخ شده یک دفعه آتش بلند می شود و یا با آمدن فصل بهار از دل شاخه درخت شکوفه سر می زند ، ابن عربی از این بیان تعبیر کرده متولد از جسم عنصری

با سلام و تشکر از پاسخ سریع شما.

چنانکه در بحثهای پیشین ذکر شد، ابن عربی می فرماید که در مورد حضرت آدم، ابتدا جسم خلق شد و سپس روح دمیده شد ولی در مورد حضرت عیسی، ابتدا روح دمیده شد و سپس جسم خلق شد. در اینجا چند مسئله وجود دارد:

الف)چرا ابن عربی از اینکه در مورد روح نیز بگوید "خلق شد" خودداری می کند و از دمیدن سخن می گوید؟

ب)آیا در مورد آفرینش حضرت عیسی نیز این ادعای ابن عربی در مورد نفس انسانی قابل قبول است؟ نظر به اینکه نفس انسانی همان روح است، پس این روح یا نفس انسانی مسیح، چرا پیش از جسمانیت متکون گشته است؟

ج)به طور کلی تر، آیا وقتی خدا می گوید نفخت فیه من روحی، این روحی همان روح الله که گفته می شود لیس بمخلوق، نیست؟ آیا منطقی است که این روح را مخلوق بدانیم؟

مسلمان ایرانی;519424 نوشت:
با سلام و تشکر از پاسخ سریع شما.

چنانکه در بحثهای پیشین ذکر شد، ابن عربی می فرماید که در مورد حضرت آدم، ابتدا جسم خلق شد و سپس روح دمیده شد ولی در مورد حضرت عیسی، ابتدا روح دمیده شد و سپس جسم خلق شد. در اینجا چند مسئله وجود دارد:

الف)چرا ابن عربی از اینکه در مورد روح نیز بگوید "خلق شد" خودداری می کند و از دمیدن سخن می گوید؟

ب)آیا در مورد آفرینش حضرت عیسی نیز این ادعای ابن عربی در مورد نفس انسانی قابل قبول است؟ نظر به اینکه نفس انسانی همان روح است، پس این روح یا نفس انسانی مسیح، چرا پیش از جسمانیت متکون گشته است؟

ج)به طور کلی تر، آیا وقتی خدا می گوید نفخت فیه من روحی، این روحی همان روح الله که گفته می شود لیس بمخلوق، نیست؟ آیا منطقی است که این روح را مخلوق بدانیم؟


باسمه تعالی

الف: سخن گفتن از «دمیدن» یا «نفخ» یک اصطلاح قرآنی است، که حق تعالی در آیات متعدد از آن سخن به میان آورده و ابن عربی هم به همین جهت این اصطلاح را به کار می برد :
1-ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فيهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَليلاً ما تَشْكُرُون[سجده،9]

2-فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدين[حجر،29]

3-فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدين[ص72]

و منظور از نفخ معنای کنایی آن یعنی ایجاد روح در انسان مراد است.
علاو بر اینکه ابن عربی تعبیر به خلق هم در مورد نفس نموده اس
ت: «ثم أجمل خلق النفس الناطقة الذي هو بها إنسان في هذه الآية فقال‏ ثُمَّ أَنْشَأْناهُ‏ خَلْقاً آخَر»[1]

ب:بحث جسمانیة الحدوث بودن و روحانیة البقا بودن یک قاعده عامی است که وجود و تکون حضرت عیسی غلیه السلام جون یک جریان عادی نبوده از این قاعده مستثناست. چون در این مبنا حرف از آماده شدن جسم، و تعلق جسم است در حالیکه در مورد حضرت عیسی علیه السلام، به محض دمیدن، جسم و روح متکون شد.

ج:خیر، به هیچ وجه آن «روح الله لیس به مخلوق» نیست که پاسخ شما را در تاپیک http://www.askdin.com/thread35238-2.html عرض کردم.
اگر نفس ناطقه مخلوق حق تعالی نباشد، پس چه می تواند باشد؟؟؟؟؟

پی‌نوشت:
[1].فتوحات،ج1،ص331
[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]

[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic] [=Traditional Arabic] [=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]

[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]

با عرض سلام.

سمیع;519594 نوشت:

الف: سخن گفتن از

«دمیدن» یا «نفخ» یک اصطلاح قرآنی است، که حق تعالی در آیات متعدد از آن سخن به میان آورده و ابن عربی هم به همین جهت این اصطلاح را به کار می برد :
1-ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فيهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَليلاً ما تَشْكُرُون[سجده،9]

2-فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدين[حجر،29]

3-فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدين[ص72]

و منظور از نفخ معنای کنایی آن یعنی ایجاد روح در انسان مراد است.
علاو بر اینکه ابن عربی تعبیر به خلق هم در مورد نفس نموده اس
ت: «ثم أجمل خلق النفس الناطقة الذي هو بها إنسان في هذه الآية فقال‏ ثُمَّ أَنْشَأْناهُ‏ خَلْقاً آخَر»[1]

با تشکر از توضیحات شما، پس نتیجه این می شود که اینجا نفخ نیز کنایه از خلق است؟

سمیع;519594 نوشت:

ب:بحث جسمانیة الحدوث بودن و روحانیة البقا بودن یک قاعده عامی است که وجود و تکون حضرت عیسی غلیه السلام جون یک جریان عادی نبوده از این قاعده مستثناست. چون در این مبنا حرف از آماده شدن جسم، و تعلق جسم است در حالیکه در مورد حضرت عیسی علیه السلام، به محض دمیدن، جسم و روح متکون شد.

گرامی به قاعده ای که خودتان ذکر فرمودید توجه بفرمایید. در مقام تمثیل جسم عنصری و روح مثل ذغال سرخ و آتش یا مثل درخت و شکوفه است، ولی اینجا آتشی داریم که پیش از ذغال هست و شکوفه ای که بدون درخت وجود دارد!

در واقع باید گفت که ماهیت این نفس با سایر نفوس متفاوت است.

سمیع;519594 نوشت:

ج:خیر، به هیچ وجه آن «روح الله لیس به مخلوق» نیست که پاسخ شما را در تاپیک http://www.askdin.com/thread35238-2.html عرض کردم.
اگر نفس ناطقه مخلوق حق تعالی نباشد، پس چه می تواند باشد؟؟؟؟؟

بزرگوار متأسفانه تاپیکها به سرعت جمعبندی و قفل می شوند و فرصت کمی برای تدبرات باقی می ماند؛ حال آنکه پژوهشگرانی مثل من در مراحل مطالعه با سؤالات جدیدی روبرو می شوند و دیر یا زود به ذهنشان خطور می کند. کاش می شد این بحث را در همان تاپیک مطرح کرد. اما به هر طریق اینجا خدمت شما عرض می کنم.

کلام الله می فرماید: «من روحی» یک "روح" داریم که به "ی" تعلق دارد و این "ی" به الله باز می گردد. در واقع می شود: روحی که به الله تعلق دارد یا روح الله. این روح متعلق به خدا یا روح خدا را باید چه به دانیم که وقتی در جسم ما از آن دمیده می شود، نفس و حیات شکل می گیرند؟

با تشکر

مسلمان ایرانی;519648 نوشت:
با عرض سلام.

با تشکر از توضیحات شما، پس نتیجه این می شود که اینجا نفخ نیز کنایه از خلق است؟

گرامی به قاعده ای که خودتان ذکر فرمودید توجه بفرمایید. در مقام تمثیل جسم عنصری و روح مثل ذغال سرخ و آتش یا مثل درخت و شکوفه است، ولی اینجا آتشی داریم که پیش از ذغال هست و شکوفه ای که بدون درخت وجود دارد!

در واقع باید گفت که ماهیت این نفس با سایر نفوس متفاوت است.

بزرگوار متأسفانه تاپیکها به سرعت جمعبندی و قفل می شوند و فرصت کمی برای تدبرات باقی می ماند؛ حال آنکه پژوهشگرانی مثل من در مراحل مطالعه با سؤالات جدیدی روبرو می شوند و دیر یا زود به ذهنشان خطور می کند. کاش می شد این بحث را در همان تاپیک مطرح کرد. اما به هر طریق اینجا خدمت شما عرض می کنم.

کلام الله می فرماید: «من روحی» یک "روح" داریم که به "ی" تعلق دارد و این "ی" به الله باز می گردد. در واقع می شود: روحی که به الله تعلق دارد یا روح الله. این روح متعلق به خدا یا روح خدا را باید چه به دانیم که وقتی در جسم ما از آن دمیده می شود، نفس و حیات شکل می گیرند؟

با تشکر

باسمه تعالی

1- بله کنایه از خلق است
2- قطعا روح حضرت عیسی علیه السلام روح خاصی است،ولکن این امر دخلی به مخلوق بودن روح آن جناب ندارد و روح ایشان هم مخلوقی از مخلوقات اله است.
3- اضافه روح به «یا» اضافه تشریفیه است نه اینکه منظور روح خدا باشد . بلکه مراد روح انسانی است که از باب شرافت حق تعالی به خودش نسبت داده. و مفسرین در این باب توضیحات لازم را داده اند . مانند اینکه همه مکانها متعلق به خداست ولی حق تعالی خطاب به کعبه می فرماید «بیتی»،«خانه من» که اضافه بیت به یاء نشان از شرافت کعبه دارد
به تعبیر جناب سنایی:
«کعبه را جامه کردن از هوس است/ یاء بیتی جمال کعبه بس است»
اضافه روح به یاء هم به همین منوال است

با سلام.

ببخشید من چند تا ابهام پیش اومد با خوندن بحثها:

1.چرا نفس با روح یکی فرض می شود؟

2.این "روحی" که شما می فرمایید مخلوق است، دقیقاً چیست که خدا از آن به درون جسمهای مخلوق می دمد؟

3.اگر این روح همان نفس است و خدا آنرا به درون جسم مخلوق می دمد، چرا گفته می شود که مولود جسم عنصری است؟

tazkie;521020 نوشت:
با سلام.

ببخشید من چند تا ابهام پیش اومد با خوندن بحثها:

1.چرا نفس با روح یکی فرض می شود؟

2.این "روحی" که شما می فرمایید مخلوق است، دقیقاً چیست که خدا از آن به درون جسمهای مخلوق می دمد؟

3.اگر این روح همان نفس است و خدا آنرا به درون جسم مخلوق می دمد، چرا گفته می شود که مولود جسم عنصری است؟

باسمه تعالی

1-روح و نفس هر دو حقیقت یک امر هستند و تفاوت آن به اعتبار است. حقیقت غیر مادّی وجود آدمی را از آن جهت که موجودی ذاتاً غیر مادّی است روح می نامند ولی از آن جهت که تعلّق به بدن مادّی دارد نفس می گویند. به تعبیر دیگر ، به مرتبه ی عالی حقیقت غیر مادّی انسان ، روح ، و به مرتبه ی پایین آن که مدبّر بدن مادّی است نفس می گویند

2- همان حقیقتی است که از آن تعبیر به «من» می کنید. یک حقیقت مجردی که تدبیر این بدن مادی ما را به عهده دارد. در واقع اگر ما می بینیم و یا می شنویم و یا...این دین و شنیدن به برکت آن حقیقت مجرد است لذا اگر این روح در بدن نباشد، این بدن مادی مانند یک چوب خشک نه می بیند و نه می شنود و نه تحرکی دارد
بنابراین همه کاره بدن ما همان نفس است.

3-می دمد یعنی ایجاد می کند . حالا این نحوه ایجاد شدن نفس چگونه است؟ چند قول وجود دارد و بحث مفصل اختلاف بین بوعلی و پیروانش و ملاصدرا و طرفداران حکمت متعالیه

سمیع;521188 نوشت:

3-می دمد یعنی ایجاد می کند . حالا این نحوه ایجاد شدن نفس چگونه است؟ چند قول وجود دارد و بحث مفصل اختلاف بین بوعلی و پیروانش و ملاصدرا و طرفداران حکمت متعالیه

با سلام. لطفا توضیحش از دید ابن عربی که می گوید این نفوس مولود جسم عنصری هستند را بفرمایید.

tazkie;521191 نوشت:
با سلام. لطفا توضیحش از دید ابن عربی که می گوید این نفوس مولود جسم عنصری هستند را بفرمایید.

یعنی باید مزاج بدن آماده بشود و تسویه بشود یعنی همان گذشت 4 ماه که بعد از گذشت این مدت، روح به این بدن تعلق می گیرد که ایشان در توضیح این عبارت می فرماید:

«و هذا يدلك على إن هذه النفوس الإنسانية نتيجة عن هذه الأجسام العنصرية و متولدة عنها فإنها ما ظهرت إلا بعد تسوية هذه الأجسام و اعتدال أخلاطها»
در واقع این عبارت نفوس متولد از اجسام عنصری هستند همان عبارت دیگر تسویه کامل جسم است که اتفاقا در همین عبارت هم به آن اشاره فرموده. همان بیانی که در قرآن کریم آمده است:
«فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ»[حجر 29] [=Traditional Arabic] [=Traditional Arabic]

سمیع;521193 نوشت:
یعنی باید مزاج بدن آماده بشود و تسویه بشود یعنی همان گذشت 4 ماه که بعد از گذشت این مدت، روح به این بدن تعلق می گیرد که ایشان در توضیح این عبارت می فرماید:

«و هذا يدلك على إن هذه النفوس الإنسانية نتيجة عن هذه الأجسام العنصرية و متولدة عنها فإنها ما ظهرت إلا بعد تسوية هذه الأجسام و اعتدال أخلاطها»
در واقع این عبارت نفوس متولد از اجسام عنصری هستند همان عبارت دیگر تسویه کامل جسم است که اتفاقا در همین عبارت هم به آن اشاره فرموده. همان بیانی که در قرآن کریم آمده است:
«فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ»[حجر 29]

[=Traditional Arabic]

با سپاس چیزی که بنده رو دچار ابهام میکنه اینه که وقتی گفته میشه یک چیزی نتیجه ی یک چیز دیگر هست، به این معناست که اون چیز در طول خداست یعنی وقتی بگیم نفس انسان نتیجه از این اجسام عنصری است، یعنی جسم عنصری با آنچه خدا به او بخشیده، نفس را می سازد، ولی وقتی از نفخ روح سخن گفته می شود، به این معنا خواهد بود که نفس به طور مستقیم از سوی خدا ایجاد شده و به جسم اختصاص یافته و جسم فقط پذیرای آن است و نه تولیدگر آن.

اگر ممکن است در این مورد توضیح فرمایید.

tazkie;521197 نوشت:
با سپاس چیزی که بنده رو دچار ابهام میکنه اینه که وقتی گفته میشه یک چیزی نتیجه ی یک چیز دیگر هست، به این معناست که اون چیز در طول خداست یعنی وقتی بگیم نفس انسان نتیجه از این اجسام عنصری است، یعنی جسم عنصری با آنچه خدا به او بخشیده، نفس را می سازد، ولی وقتی از نفخ روح سخن گفته می شود، به این معنا خواهد بود که نفس به طور مستقیم از سوی خدا ایجاد شده و به جسم اختصاص یافته و جسم فقط پذیرای آن است و نه تولیدگر آن.

اگر ممکن است در این مورد توضیح فرمایید.

بالاخره این عالم ، نظام اسباب و مسببات است و اگر قرار است خداوند فیضی را عطا بفرماید باید مقدمات و شرایط آن هم آماده باشد تا حق تعالی به عنوان مسبب الاسباب آن فیض را عنایت بفرماید
مانند اینکه اگر قرار است ما یک میوه ای را از درختی بچینیم، باید مقدماتی مانند : باغبان، نهال، آب ، کود، سم مناسب، خاک، گذشت چند سال، شکوفه زدن ...تا در نتیجه ، بعد از آمادگی کامل درخت، یک سیب بر روی آن نقش ببندد.
در مورد اعطاء نفس هم باید، مقدماتی مانند پدر، مادر، انعقاد نطفه، تسویه و کامل شدن بدن سپری شود تا حق تعالی نفس را اعطا بفرماید
بنابراین بین آماده شدن مقدمات و شرایط و آماده شدن محل قابل، و اعطاء فاعل، فیض خویش را، هیچ تنافی وجود ندارد.

پرسش:
آیا ابن عربی، روحی که خدا در کالبد انسان می‌دمد را نیز مخلوق می‌انگارد؟ اگر آری، مستند به سخنان خود او، نظر وی را مطرح فرمایید.

پاسخ:
به طور قطع، مخلوق می‌داند:
الف: یکی از عناوین ایشان در فتوحات: [النفوس الإنسانية متولدة عن الأجسام العنصرية]
و هذا يدلك على إن هذه النفوس الإنسانية نتيجة عن هذه الأجسام العنصرية و متولدة عنها فإنها ما ظهرت إلا بعد تسوية هذه الأجسام و اعتدال أخلاطها...» (1)
که البته این فرمایش ایشان ناظر به آماده شدن بدن و تسویه بدن و در نتیجه دمیده شدن روح دارد.

ب: ابن عربی در رابطه با نفوس انسانها و اینکه حق تعالی آن را به واسطه شرافت نفس به خود اضافه نموده (اضافه تشریفیه) می‌فرماید: «.. أضاف إلى نفسه نفوسهم في خلقها فقال‏ وَ نَفَخْتُ‏ فِيهِ‏ مِنْ‏ رُوحِي‏ ...» (2)
ج: «... ثم أجمل خلق النفس الناطقة الذي هو بها إنسان في هذه الآية فقال‏ ثُمَّ أَنْشَأْناهُ‏ خَلْقاً آخَر» (3)

پی نوشت:
1. ابن عربی، الفتوحات المكيه (اربع مجلدات)، ج ‏1، ص 663،دار الصاد، بیروت.
2. همان، ج 3، ص 183.
3. همان، ج ‏1، ص 331.

موضوع قفل شده است