خاطرات و نظرات یک ایرانی در لبنان

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خاطرات و نظرات یک ایرانی در لبنان

[="Tahoma"][="Blue"]با سلام
انگاه حرکت به سوی هدف ، حقیقی تر خواهد بود که شناخت بیشتری داشته باشیم
شناخت نسبت به خدا
شناخت نسبت به دین
شناخت نسبت به اقوام
و....
در این جا خاطرات یک ایرانی در کشور لبنان می اوریم
باشد که از ان بهره ها ببریم
[/][/]

[="Tahoma"][="Blue"][h=2]کمی از حزب الله[/h] محمود علوی | شنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۲:۰۹ ب.ظ |

[=&quot]شروع کردم از حزب الله لبنان بنویسم، از روحیه شان، از اعتقاد راسخشان، از احترام فوق العاده شان به امام زمان، از خلوصشان، از ولایتشان، از کم لطفی هایی که دیگران در حق آنها می کنند، از تنگدستیشان، از جهادشان، اخلاقشان و برنامه هایشان.
[=&quot]شروع به نوشتن که کردم تبدیل شد به مقاله ای که به تاریخ شیعه در لبنان و تاسیس حرکت امل و سپس حزب الله می پردازد و مراحل پیشرفت حزب الله را بررسی می کند.
[=&quot]یادم افتاد 25 ایار یعنی 5 خرداد سالروز آزادسازی لبنان بدست حزب الله است. بهتر دیدم مقاله در آن تاریخ منتشر شود. اما اینجا چند جمله ای می نویسم که در نوشته های جدی نمی توان نوشت.
[=&quot]وقتی وارد یکی از مساجد ضاحیه یا جنوب می شوی، جوانهای زیادی را می بینی که برای نماز در مسجد جمع شده اند. بعضی ها با لباسهایی به مسجد می آیند که اگر در ایران با آن از جلوی مسجد رد شوند حتما یک پس گردنی می خورند یا لااقل فحشی نصیبشان می شود! مثلا یکی با شلوارک جینز و تیشرت و موهای عجیب و غریب و خالکوبی در صف جماعت ایستاده، یکی با زیرپیراهنی درحال نماز خواندن است، دیگری با بیژامه یا گرم کن ورزشی و.... بعضی ها سر سجده اسلحه شان از کمرشان بیرون می زند، البته در لبنان هرکسی می تواند اسلحه حمل کند.
[=&quot]از تعداد زیاد جوانان به فکر فرو می روی و از مسجدهای خلوت (بقول خودمون پیرمردی) کشور خودت خجالتزده می شوی. ظاهرا اینقدر انقلاب اسلامی را صادر کردیم که برای خودمان کم آمده!
[=&quot]با چند نفرشان که زیاد رفیق باشی می فهمی کدام به سوریه رفته و جنگیده. از خاطراتشان می گویند و از صحنه هایی که تو را قانع می کند تروریستها مشتی زامبی بی مغز هستند. وقتی می فهمی عراقی هایی که برای گردانهای مدافع حرم به سوریه می روند ماهی چقدر دلار حقوق می گیرند کل تصوراتت از مدافعان عراقی به هم می ریزد. وقتی می فهمی عراقی ها از اینکه لبنانی ها چیز خاصی بابت دفاع مقدسشان در سوریه نمی گیرند تعجب می کنند، دلیل برتری حزب الله در سوریه را می فهمی: اخلاص. آن کسی که برای پول آمده مطمئنا برای جان بیخیال می شود؛ و آنکه برای عکس گرفتن آمده، از گلوله فرار می کند.
[=&quot]بعد از تمام شدن نماز لا اله الا الله می گویند و تسبیحات می خوانند، سپس دعا خوانده می شود و بلند شده و به ائمه سلام می دهند. جالب است که هنگام سلام، برعکس ما که دستمان را روی سینه میگیریم، دست راستشان را بالا می گیرند بطوریکه کف دست رو به جلو است، دقیقا مثل وقتی ما از دور به کسی سلام می دهیم و دستمان را کنار صورتمان می گیریم. وقتی به سلام بر امام زمان می رسد یا دارند دعای فرج می خوانند، همه دستشان را در طول دعا، بر سر نهاده و سرشان را خم می کنند. اینجا یاد سخن نیشدار یک ایرانی می افتم که می گفت لبنانی ها ولایتشان ضعیف است! زهی ولایت آن ایرانی که هیچ فایده عملی برای اهل بیت پیامبر نداشته و ندارد.
[=&quot]حزب اللهی ها حقوق خیلی کمی می گیرند، تازه فقط آنها که کادر اداری هستند حقوق می گیرند، بقیه حالت بسیجی دارند و حقوق بگیر ثابت نیستند. این افراد که تمام شبانه روزشان در خدمت حزب الله است، حتی از یک معلم هم کمتر دریافت می کنند. این درحالی است که زندگی در لبنان خیلی گران است و برای داشتن یک زندگی معمولی رو به پایین اقلا باید ماهی هزار دلار درآمد داشت. حتی دانشجوهای ایرانی که کلی هم صرفه جویی می کنند مجبورند ماهانه بین 400 تا 600 دلار هزینه کنند.
[=&quot]حزب اللهی ها تفاوت عمده ای با دیگر شیعیان دارند، معلومات مذهبی بالاتر در اخلاق و رفتارشان اثر محسوسی دارد و می بینید عموما یک جوان حزب اللهی جدای از تدین و ایمانش، اخلاق نرم تر و خلق و خوی بهتری دارد.
[=&quot]البته هیچکس معصوم و بی عیب و ایراد نیست. خود حزب الله هم به عنوان یک حزب، بی عیب و ایراد نیست. اما عیب و ایرادهایی که به حزب الله نسبت می دهند عموما بی پایه و اساس است. عیب و ایرادهای اساسی که به هدفشان و کارشان صدمه می زند را نه دشمن می داند نه مخالفان. با این حال از نظر من سالم ترین و بهترین مجموعه ای است که سراغ دارم. یعنی اگر ایران در داخل یا خارج کشور فقط یک جا درست برنامه ریزی کرده باشد و کاری انجام داده باشد، قطعا تاسیس حزب الله است. حزبی که بیشترین بازده و سود را داشته و گاهی از تاسیس کنندگان خود جلوتر رفته و بهتر شده است.[/]

بعضی عادات و رسوم لبنانی ها

[SPOILER]محمود علوی | سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۸۹، ۰۳:۲۰ ب.ظ |

گنجاندن عادات و رسوم یک قوم در یک صفحه کاری محال است چه برسد به قومی که خود از اقوام و ادیان مختلف تشکیل شده و هر دسته هم به واسطه موقعیت اجتماعی و خانوادگی خود شاخه های مختلفی دارد.
سعی من در اینجا بر این خواهد بود که عادتهای عمده و نمایان لبنانی ها را گزارش کنم و در حالت های دیگر، خاص بودن آن را معین کنم.
یکی عادتهای فرهنگی نامناسبی که در تمام لبنان وجود دارد و اذیت کننده است عادت سیگار کشیدن و قلیان کشیدن است. قلیان کشیدن ابدا اعتیاد یا عادت زشتی محسوب نمی شود و همه روزه غالب افراد اقلا یک گعده (دور هم نشینی) حاوی قلیان را در برنامه خود دارند. این برنامه در تابستان و روزهای تعطیل بیشتر دیده می شود. سیگار را شاید در دست و جیب بیش از 65 درصد مردم بتوان یافت. سیگار کشیدن در میان خانمها به شکل زننده ای زیاد است و وقتی می نشینند و سیگاری روشن می کنند یک دقیقه بعد از اتمام آن سیگار بعدی روشن می شود. می بینید در یک مجلس ناهار یا شام دقیقا بعد از صرف غذا ، همه سیگاری ها به شکل اعتیاد واری سیگار در می آورند و خدمت ریه های خود و دیگران می رسند! البته بین هر سیگار یک استکان چای غلیظ با شکر زیاد هم صرف می شود. خلاصه شاید فقط در یک مجلس دو سه ساعته شش سیگار دود کنند یعنی خیلی ها در روز خیلی کم بکشند یک پاکت است! حالا از بحث سلامتش هم که بگذریم ببینید چقدر پول این مملکت صرف دود جات! می شود و از آنجا که عمدتا صنعت سیگار در انحصار کمپانی های خاصی است که در اختیار جریانات خاصی است می بینید که خود لبنانی ها چقدر به دشمنانشان سود می رسانند! سن سیگار کشیدن هم خیلی پایین است و تبلیغات سیگار در رسانه ها آزاد است. تبلیغاتشان و بسته بندیشان آنقدر زیباست که آدم هوس میکند دو پک بزند و خودش را بیچاره کند.
عادت بد دیگری که بیشتر در قسمتهای جنوبی بیروت و کلا بین مسلمانان دیده می شود فرهنگ افتضاح رانندگی و بوق زدن های اعصاب خرد کن است. کلا در رانندگی بسیار خودخواه و خودبین هستند و جوری رانندگی می کنند که گویا راه فقط برای آنهاست: هرجا دلشان خواست دقیقا وسط خیابان می ایستند نه یک سانت اینور نه یک سانت اونور! هر جا دلشان خواست پارک می کنند حتی جلوی ماشین شما و اگر کسی همین بلا را سرشان بیاورد نیم ساعت بوق می زنند تا صاحب ماشین بیاید آن را بر دارد صبح یا شبش هم فرق نمی کند. یکبار نیمه شب از صدای بوق بیدار شدیم. طرف نیم ساعت دستش را گذاشته بود روی بوق، احتمالا جای او پارک کرده بودند یا همچین چیزی! این چیز ها را جزو حق دیگران حساب نمی کنند و فکر نمی کنند این هم حق الناس است و آزار مردم چقدر مشکل آفرین است از نظر معنوی و دنیوی. کلا خیلی ها از صدا در آوردن خوششان می آید: بچه ها و جوان ها در مناسبت های مختلفی مثل عروسی، جشن، اعلام نتایج امتحانات، بعد از صحبت رئیس یک حزب و ... ترقه و فشفشه در می کنند که بعضی از آنها صدای توپ و تانک دارد و کل منطقه می لرزد! خیلی وقتها هم اصلا هیچ مناسبتی ندارد و فقط شخص مذکور دارای مقادیر عظیمی کرم و انگل می باشد و از آزار دیگران خوشش می آید! گاهی از اوقات هم جدا گلوله شلیک می کنند: عموما در هنگام عروسی و تشییع جنازه. نوع دیگر صدا بوق است که بی دلیل نواخته می شود. همه موتوری ها که خیلی شان بچه های 10 دوازده ساله هستند با اینکه مسیر باز است مثلا در 500 متری خود ماشین یا آدمی را که ببیند از سر خیابان بوق می زند تا وقتی که از او رد شود! تاکسی ها هم برای همه بوق میزنند چه ایستاده باشید چه نشسته چه خوابیده! چه در خلاف جهت او در حرکت باشید. نوع دیگر صدا آژیر های پلیسی است که جوانها روی ماشین یا موتور خود می گذارند و صدایشان همه را کر می کند. می بینید شیشه ماشین خود را دودی کرده و بوق پلیسی گذاشته و احساس می کند راه فقط برای اوست و باید آژیر کشان از بقیه سبقت بگیرد.
برسیم به تیپ و ظاهر مردم. همگی با ظاهر آراسته و مرتب و زیبا و معطر در اجتماع حاضر می شوند. چه کسی که وزیر و وکیل یا ثوتمند است چه کسی که کل زندگی اش شاید 1000 دلار هم نباشد، می بینید کسی خانه ای کوچک و درب و داغان و ترکش خورده دارد اما جلوی آن یک مرسدس بنز گرانقیمت پارک است. اینجا راحت می توان ماشین قسطی خرید. به قول دوست ایرانی ام می توان ماشین آرزوهایت در ایران را اینجا به راحتی تهیه کنی. بیشتر بنز و بی ام و هایی که در ایران میبینید اینجا قیمتی زیر 40 هزار دلار دارند یعنی شما به جای 120 میلیون 40 میلیون بده و گازشو بگیر! آرایش خانمها در اینجا مثل ایران نیست. حجاب ها و آرایشهایی در ایران به وفور دیده می شود که اینجا از نظر مردم فاحشه محسوب می شود. بسیاری از خانمها با لباس معمولی و بدون آرایش یا یک رژ لب ساده و کمرنگ بیرون می روند. البته دختران بی شوهر ظرافت بیشتری به خرج می دهند بلکه به خرج یک نفر برود که بیاید آنها را بگیرد! با این حال از حد اعتدال خارج نمی شود. عامه مردم اینگونه هستند اما از آنجا که یک کشور آزاد است می توانید انواع توریست ها با قیافه های خیلی ناجور یا فاحشه های داخلی را هم در محل های خاص توریستی مسیحی نشین مشاهده کنید. در میان مسلمانان ملتزم فقط تیپ طلبه هستند که شلوار پارچه ای و پیراهن ساده می پوشند آن هم به تقلید از ایران، بقیه حتی بسیاری از جوانان حزب الله تیپ درست و حسابی دارند: موی مرتب یا ژل زده یا مدل دار (البته خیلی ها دوست دارند مدل موهایشان کوتاه باشد مثل سرباز های ما! شاید برای اینکه دردسر شانه و تمیز کردن را متحمل نشوند.)، شلوار جینز (در ایران به لی معروف است) ، پیراهن یا تیشرت یا کاپشن های شیک.
خانم های ملتزم مسلمان در اینجا یا چادر لبنانی می پوشند (غالبا خانواده روحانیون) یا مانتوی گشاد و بسیار بلندی که به آن حجاب می گویند. بقیه زنان هم پیراهن و دامن یا پیراهن و شلوار و انواع پوششهای دیگر. زنان چادرپوش به خیلی از جا ها تردد نمی کنند مثل سینما یا تفریحگاه های ساحلی مختلط و ...
برای خریدن گوشت و مرغ در اینجا دقت های خاصی لحاظ می شود که حتما قصاب ذبح شرعی بیاورد و حتی در محله مسلمان نشین نمی توان از هر قصابی گوشت تهیه کرد. باید مطمئن باشید خودش ذبح می کند و گوشت یخی از خارج نمی آورند. خریدن هرگونه جنس خارجی از چیپس و شکلات گرفته تا دیگر محصولات غذایی باید با دقت خاصی همراه شود و حتما روی محصول نوشته باشد روغن خوک و الکل داخلش نباشد. ضمن اینکه محصولاتی که روغن حیوانی در آن باشد مورد استقبال ملتزمین نیست چرا که ذبحشان شرعی نبوده و نجس می باشد.
از عادتها کمی دور شدیم، یکی از عادتهای خوب این مردم سلام و علیک و به قول خودمان چاق سلامتی است که همه با همدیگر با روی باز و لبخند روبرو می شوند و چند کلمه ای حال همدیگر را می پرسند. از آنجا که کشور کوچکی است و جمعیت کمی دارد ، خیلی ها با هم فامیل اند و همدیگر را می شناسند. زیاد می بینید که در حال حرکت در خیابان به کسی می رسند و سلام می کنند. کلا روحیه جمعی و خوش اخلاقی دارند چیزی که الان در ایران خیلی کمرنگ شده.

یک اخلاق خوبی که در میان لبنانی ها هست احترام فوق العاده به مشتری است و هرچقدر مشتری بهانه گیر و بد قلق باشد باز هم با او راه می آیند. در ایران اگر کمی اینور اونور کنید صاحب مغازه مطمئنا میگوید برو بابا تو مشتری نیستی! اما اینجا اینقدر راه می آیند تا از آنها خرید کنید. در آخر هم با روی گشاده و لبخند می گویند خیلی خوش آمدید باز هم تشریف بیاورید و اینگونه است که برای خودشان مشتری می سازند نه مثل ایرانی ها که مشتری را می پرانند.

---------------- تاکسی -----------------

تاکسی های لبنان قدیم ها خیلی مرتب و نو بودند و این ناوگان از ماشین های بنز تشکیل شده بود که حالا فرسوده و قدیمی و بدشکل شده اند و انواع ماشین های ژاپنی و کره ای هم وارد آن شده. برای رفتن به هر نقطه می توانید از تاکسی استفاده کنید اما مواظب باشید لفظ تاکسی را بکار نبرید چون معادل دربست خودمان است و از شما اقلا 10 دلار پول خواهد گرفت در حالیکه هزینه معمولی آن 2000 لیره یعنی حدود هزار و ششصد تومان. در اینجا مانند مملکت خودمون تاکسی خطی وجود ندارد که فقط یک خط ثابت کار کند، همه تاکسی ها بسته به مسافرانشان اگر شما هم در مسیر باشید سوارتان می کنند. گاهی شما را تا نصفه راه برده و یک مسافر دیگر را سوار می کند که مسیرش جایی است که شما را سوار کرده، باید اینقدر پر رو باشید که سرش داد بزنید اول شما را برساند و بعد مسافر دیگر را و یا اینکه بدون دادن پول پیاده شوید. مسیرهای طولانی مشتری ندارد و یا باید دوبله حساب کنید (سرویسان= دو سرویس) یا چند نفر باشید تا برای راننده بصرفه باشد. در گذشته اینجور نبوده و تاکسی شما را به هر نقطه ای می رسانده اما الان به جهت ترافیک و شاید تنبل شدن راننده ها دیگر مسیرهای طولانی نمی روند. تاکسی هم وقتی می بیند کسی بغل خیابان است همان وسط خیابان می ایستد و سوال می کند مسیرتان چیست و صبر می کند تا همان وسط سوار شوید. برای پیاده شدن هم همین است، تا گفتید پیاده می شوم همان وسط می ایستد و پیاده تان می کند و سیل بوق پشت سری ها سرازیر می شود.
---------------- دید و بازدید ----------------

حالا برویم سراغ دید و بازدید مردم لبنان. آنها خیلی مهمان نوازند بخصوص اهالی ده و همیشه آماده پذیرایی از میهمانهای سرزده ای هستند که سر راهشان خواسته اند بیایند و حال و احوالی بکنند. همیشه چای و قهوه برای پذیرایی آماده می کنند و سیگاری می کشند و بعد هم می روند. اما اگر مهمانی رسمی باشد و میهمانان دعوت شده باشند میوه و شیرینی های مختلف عربی هم پذیرایی می کنند. بیشتر مواقع روزهای تعطیل نهار دعوت می کنند و بساط کباب و غذاهای لبنانی دیگر پهن است. اگر خیلی تحویلتان بگیرند ماهی که در لبنان گران است برایتان می پزند. تنوع و رنگ سفره لبنانی بسیار زیاد است و متحیر خواهید شد که چه بخورید.

کسانی که به دیدن تازه عروس می روند یا به دیدن کسی که خانه نو گرفته، هدیه ای با خود می برند و آن را کنار مبل می گذارند، بد می دانند آنرا تقدیم کنند، به نوعی احساس می کنند اگر بدهند دست صاحبخانه، دارند منت می گذارند که مثلا ما برایتان چیزی آوردیم. برای نوزاد تازه به دنیا آمده لباس می آورند یا لوازم بچه مثل کالسکه یا روروک. اگر خیلی نزدیک باشند قبلا می پرسند چه چیزی احتیاج دارید. گاهی هم پول هدیه می دهند. در مقابل صاحبخانه هم با آب میوه و شیرینی و آجیل از آنها پذیرایی می کند و سپس شکلات تعارف می کند. شکلاتهای مختلفی که مخصوص هر میهمانی رنگ و شرح مختلفی دارد. مثلا برای بچه دار شدن شکلاتی می گیرند که رویش یک عروسک کوچک چسبیده یا چیز دیگری از این قبیل و در یک سینی تزیین شده پذیرایی می کنند.
حاجی هم که از مکه می آید با عرقچینی بر سر به شما یک لیوان کوچولوی مینیاتوری آب زمزم و خرمای مکه تعارف می کند.




[/SPOILER]

مزایا و معایب زندگی در لبنان

[SPOILER]محمود علوی | جمعه, ۳ تیر ۱۳۹۰، ۱۰:۲۱ ب.ظ |

[=B Nazanin]بسیاری از ایرانی ها به لبنان علاقه دارند. هر کس به فراخور حال خویش! یکی لبنان را به خاطر حزب الله و پیروزی هایش دوست دارد یکی به خاطر غذاهایش یکی به خاطر طبیعت خاصش بعضی ها هم به خاطر خواننده ها و رقاص هایش! بعضی ها هم دستشان به گوشت نمی رسد می گویند فقط آمریکا خوب است. ما به نظر همه احترام می گذاریم اما یک تحلیل بی طرفانه ارائه می دهیم تا کسانی که سطح فکر پایینی دارند بفهمند دنیا چیز دیگری است و جور دیگری است و باید برای گذر از آن ، راه را خوب شناخت.
[=B Nazanin]همیشه مرغ همسایه غاز است. یعنی یک هموطن ایرانی عموماً فکر می کند به هر دلیلی کشورهای خارجی بهتر از وطنش است گاهی خارج را برای علم و پیشرفت و تکنولوژی می ستایند و گاهی هم برای به اصطلاح خودشان آزادی و وجود تفریحات! ما که نفهمیدیم تفریحات که می گویند در ایران نیست و جوان ایرانی تفریح ندارد یعنی چه! هر کاری بخواهند فعلا دارند می کنند حتی کارهایی که در کشورهای دیگر جرم است. مثلا جوانی می آید به دختری تیکه می اندازد. شما در خیلی از کشورها اجازه ندارید زل بزنید به دختر (یا پسر) مردم! چرا؟ چون فکر می کند می خواهید ازش دزدی کنید یا هر چیز دیگر و به شدت قابل پیگیری و تعقیب است. حتی در ترکیه اگر بخواهید به یک خانم ایرانی که داخل تور خودتان است کوچکترین آزار زبانی برسانید می تواند به پلیس شکایت کند و حالا بیا و درستش کن. علم و تکنولوژی اش هم که جوانان خودمان اونجا تحقیق کردند و به اونها خدمت کردند پس این هم در این شرایطی که داخل کشور کارهای علمی خوبی دارد می شود دلیل خوبی برای عشق ورزیدن به خارج نیست. زرق و برق های فیلم ها هم واقعاً فقط فیلم است. کسی که زندگی های آنچنانی بخواهد باید یا بسیار دانشمند باشد و از دانشش سود سرشاری بدست آورد یا سیاستمدار و یا تاجر موفق. به لطف تحریم ها و بدبینی به ایرانی ها ما فقط می توانیم عالم شویم! (خدا را شکر تحریمها این مزیتو دارن) علم هم با بیکاری و دنبال لذات و شهوات رفتن به دست نمیاد. علم با زحمت و درس خواندن و گرسنگی و سختی کشیدن بدست میاد. اگه راحت تر از این بدست اومد مطمئن باشید تبدیل میشید به مهندس داخل شرکتی که به خاطر بحران مالی یکهویی میاد 6 هزار نفرو اخراج میکنه و اولویت اخراج هم مسلماً با ایرانی ها و در درجه بعد مسلمونا و بعد هم آسیایی هاست! پس به فیلم ها دل نبندید که برنامه روزانه یک نفر در کشوری غیر کشور خودمون اینه که مثل روبوت از صبح بره سر کار و عصر ساعت 6 برگرده و یکشنبه ها هم آزاد باشه و دوشنبه بره مالیاتشو بده و سه شنبه قبضاشو و خلاصه جونش دراد و تا 45 سالگی هم نتونه ازدواج کنه!
[=B Nazanin]جدول مقایسه ای زیر حاوی موارد متعددی است که در زمینه های مختلف به بیان تفاوت هایی می پردازد که حاصل مشاهده میدانی خودم است از مناطقی که تا به حال در لبنان دیده ام و رفته ام. قضاوت با خودتان:

class: MsoTableGrid

[=B Nazanin]لبنان



[TD="width: 284"]

[=B Nazanin]ایران



[/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]کلا دولت ندارد. وقتی هم دولت باشد برای مردم خصوصا شیعه ها کاری نمی کند. اینجا معروف است که دولت فقط بودجه را برای خودش بر می دارد. خب البته نگاه هم بکنید در و دیوار شهر مشخص است که چیزی جز این نیست. [/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]دولت های مختلفی که بر سر کار آمده اند هر کدام جدا از رویکرد های سیاسی شان در سازندگی و پیشرفت ایران نقش مهمی داشته اند. در کل بخصوص از نگاه خارجی ها به ایران ، کشورمان صحنه سازندگی و پیشرفت است.[/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]شهرداری ها هم فقط برای قدرت طلبی و ثروت اندوزی تشکیل شده و برای هر کاری که پیششان بروی باید چند دلاری بابت تمبر و رسید و مالیات و غیره بدهید. مشکل آب و برق فقط از جانب دولت نیست. گاهی شهرداری با اصلاح نکردن راهها و لوله ها و بد طراحی کردن باعث می شود یک محله در شرایط کم فشاری آب از آب محروم باشد. نظافت و جمع آوری زباله را هم انجام نمی دهند بلکه یک شرکت خصوصی به صورت کنتراتی به جمع آوری زباله می پردازد و چهره شهر (غیر از محله های توریستی مسیحی نشین) چهره زیبا و تمیزی نیست. در تمام بیروت شاید کلا دوتا پارک مثل پارکهای تهران نبینید و خبری از آب و سبزه و چمن نیست.[/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]شهرداری ها در هر نقطه ایران مظهر پاکسازی و زیباسازی شهر هستند و مالیات های مختلف شهری بابت راه سازی و علائم رانندگی و زیباساز محیط شهری بکار می روند. انواع زمین بازی و پارک و باغچه های داخل شهر و وسط بلوار ها به رهگذران طراوت تازه ای می بخشند. نظم و دقت شهرداری در جمع آوری زباله بعد از ساعت 10 و نظافت صبحگاهی رفتگرهای زحمت کش و ماشین های اتومکانیزه شهری در خیابانها و بزرگراهها قبل از اینکه شهر بیدار شود قابل تقدیر است. چنین صحنه هایی در لبنان (جز در مناطق دولتی و توریستی مسیحیان) یک رویا است.[/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]رانندگی و رعایت قوانین در اینجا یک چیز عجیبی است. از آنجا که مردم از قدیم احترامی برای قانون قائل نبودند و هرکس خود را مستثنی می بیند (یکی فلان کسش در پلیس کاره ای است دیگری در ارتش فامیل دارد دیگری همسایه ماموری است که یقه اش را گرفته دیگری برادرش در حزب الله است خلاصه هرکسی در می رود) لذا هیچ وقت نمی شود مردم را به قوانین پایبند نمود. ضمن اینکه هر کسی اسلحه دارد مهم هم نیست جواز دارد یا نه. حالا اگر پلیس یکی را با گلوله زد طایفه اش هر پلیسی را ببینند با گلوله می زنند! خوب حالا با زور چی مردم را باید مجبور کرد تا مثل آدم به قوانین احترام بگذارند؟ هر کسی فقط می خواهد خودش رد شود و راه را برای خودش می داند و با زور چپون کردن و بوغ زدن و دعوا خودش را رد می کند و البته باعث گره خوردن ترافیک می شود. [/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]به لطف زحماتی که امثال آقای قالیباف در فرهنگسازی و تربیت اجتماعی کشیدند و بودجه هایی که خرج شد و قوانینی که پیوسته ترمیم و تصحیح می شوند وضع و کلاس رانندگی با گذشته خیلی فرق کرده. درست است به جهت تراکم و ترافیک شدید خیلی جاها اعصاب ملت خورد می شود اما جداً کلاس رانندگی و فرهنگ آن خیلی با گذشته فرق کرده. در گذشته هرکسی پیکانش را همان خر یا قاطر قدیمش فرض می کرد و شاید وسط خیابان افسارش را می کشید و دور میزد! کلیت مردم به مامور احترام می گذارند و از جریمه شدن گریزانند. درست است شاید یک فحشی زیر لب بدهند ولی خوب قانون نباشد خیلی بدتر از این خواهد بود. فکر کنید این حجم خودرو در تهران با فرهنگ رانندگی لبنان بخواهند رانندگی کنند! فاجعه ای می شود صد برابر زلزله در تهران! خدا رو شکر کسی مامور ما را با گلوله نمی زند و مامور رانندگی هم عموما اسلحه همراه ندارد. خوب خودش نشان دهنده تمدن ماست.[/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]پیاده برای رد شدن از خیابان امنیت دارد. هر جا حتی وسط اتوبان می شود یک نفر سرش را بیاندازد پایین و مثل یک گاو محترم از خیابان رد شود. مطمئنا همه خودروها می ایستند تا رد شود. من به عادت ایرانی ها لب خیابان می ایستم تا ماشین رد شود ولی می بینم ایستاد و اشاره می کند که بفرما.[/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]عابرپیاده روی محل خط کشی شده امنیت ندارد. البته اینقدر تعداد خودرو بالاست که برای رد شدن یک نفر از خیابان باید کلی ماشین (با احتساب پشت سری هایش شاید صد تا) توقف کنند تا پیاده رد شود.[/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]لبنان کشور کوچکی است و مساحتش تقریبا قد استان تهران است (۱۰۴۵۲کیلومتر مربع) با جمعیت ساکن کمتر از 5 میلیون نفر اما در تابستانها کسانی که برای کار مهاجرت کرده اند بر می گردند تا اقوام را ببینند و جمعیت می شود حدود 8 میلیون. در این میان حدود 2 میلیون ماشین در لبنان وجود دارد (طبق جستجوهای من و آمار های پراکنده) و تقریبا از هر سه نفر یک نفر ماشین دارد. البته پراکندگی آماری متفاوتی دارد. یعنی یک پولدار خودش سه ماشین و بچه هایش هم سه ماشین دارند! واقعا خانواده هایی هستند که اقلا 5 ماشین دارند و در مقابل قشر عادی حداکثر یک ماشین دارند. در اینجا وقتی ترافیک می شود خیلی اعصابشان خورد می شود. البته معنای ترافیک هم جالب است. یعنی اگر 10 ثانیه سر جای خودش ایستاد می شود ترافیک خسته کننده! باید بیایند ترافیک تهران را ببینند![/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]جمعیت تهران تقریبا ۱۰۴۵۲ نفر است و با توابعش در روز به ۱۳،۲۷۳،۰۰۹ نفر می رسد که مساحتشان ۱۸،۸۱۴ کیلومتر مربع است. در این میان حدود 3 میلیون خودرو شخصی در تهران حسب آمارهای اعلام شده وجود دارد (فکر میکنم با روزی هزار تا ماشین پلاک کردن آمارش خیلی بیشتر از اینا باشه) خب میبینید که تقریبا پراکندگی یکسانی وجود دارد اما در ایران به سبب ضعف زیرساختها و راهها و در لبنان به همان دلیل و به دلیل بی قانونی ترافیک وجود دارد. جالب اینست که ترافیک در لنان ابدا مثل ایران نیست. هیچ وقت شما بیش از یک دقیقه سر جایتان ثابت نمی ایستید. در ایران قشر متوسط خریدار پراید است و آدمهایی پیدا می شوند که 3 میلیارد تومن میدهند یک بوگاتی می خرند که در هیچ جاده ای با آن نمی توانند حتی بیشتر از 200 کیلومتر بروند چه برسد به 300 و 400 کیلومتر در ساعت![/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]اختلافات در اینجا بشدت بالا می گیرد و نظام قضایی درست و حسابی و سالمی نیست تا به آن مراجعه کنند پس اگر زور بازو و تعداد فامیلهایت بیشتر بود حق با تو است! وقتی دو نفر دعوا می کنند صدا بالا می رود و بعد از اینکه به نقطه پیک رسید اسلحه ها بیرون می آید و در این هنگام هیچ کس جرات مداخله ندارد چون خودش کشته می شود. ارتش برای کنترل وارد می شود و به سرعت دو طرف را بازداشت کرده و از ترس اینکه فامیلهای آن دو بهشان شلیک کنند سریعا در می روند.
[=B Nazanin]اگر بفهمند به چیزی وارد نیستی به راحتی سرت کلاه می گذارند و سه لا پنلا حساب می کنند. اگر برگشتی و سرش داد زدی با لبخند عذرخواهی می کند و می گوید اشتباه حساب کردم!
[=B Nazanin]امنیت حتی از جانب هم کیشان خودت وجود ندارد شاید تقابل و تعامل با یک مسیحی راحت تر باشد تا یک مسلمان لات و لوت که فقط اسماً شیعه است و یک پلاک یا علی به گردنش آویزان است؛ سنی که دیگر هیچ! جای خود دارد![/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]خدا را شکر کسی سر چیزهای کوچک درگیر نمی شود و اگر بشود هزار تا کلانتری و شورای حل اختلاف و دادسرا و دادگستری و دادگاه و غیره وجود دارند تا مشکل را حل و فصل کنند. به جریان دادرسی کاری ندارم اما وجود چنین سیستمی واقعا مغتنم است. خدا به همه دست اندرکاران خیر بدهد. وجود یک نظام امنیتی قدرتمند نعمتی است که وقتی با فقدان آن مواجه شویم قدر آن را می دانیم. به جهت اینکه پرداخت قبض ها از طریق بانک است و در مغازه ها هم نظام قیمتی ثابتی وجود دارد اختلافات در این سطح شکل نمی گیرد و بابت خدمات مختلف شما عموما با بانک یا صندوق طرف هستید نه با شخص مامور و این از بسیاری از مفاسد و اختلافات جلوگیری می کند.[/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]در اینجا بانکهای مختلفی هستند و خدمات بین المللی ارزی ارائه می کنند. می توانید یک حساب باز کنید و مستر کارت بگیرید و هر کاری خواستید بکنید. اما هر حرکت کوچکی در بانک یک اشتراک می خواهد یعنی باید پولش را بدهید. بابت هر کارتی از شما پول می گیرند. بابت هر خدمتی باید پول بدهید. پرداخت اینترنتی به وسعت و سادگی ایران وجود ندارد. باورتان نمی شود؟! بابت موبایل بانک باید ماهی 5 دلار بدهید. اگر از بانک دیگری پول بردارید از 1 تا 5 دلار کارمزد از حسابتان کم می شود. برای اینکه به شما اس ام اس بزنند که الان کارت شما از خودپرداز پول برداشت کرد باز از شما پول می گیرند. خلاصه درست و حسابی شما را می تکانند! اگر به شما وام بدهند گذشته از بهره اش، خودشان را از جیب مبارکتان بیمه می کنند که مبادا به آنها ضرری برسد. اگر قبض تلفن و برقتان را بخواهید بانک خودش پرداخت کند باز هم باید یک پول اضافه بدهید و ضمنا در شرایطش می گویند اگر یادمان رفت و یا اشتباه دادیم و قطع شد به ما چه![/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]خدمات بانکی ایران با وجود تحریم های بین المللی از لحاظ گستردگی و تنوع بی نظیر است. استفاده از تلفن بانک و موبایل بانک و اینترنت بانک به شکل گسترده ای شما را از رفتن به شعبه بی نیاز می کند. هرچند حساب های مستر و ویزا در شبکه بانکی ما وجود ندارد اما امکاناتی که بصورت بومی در ایران ایجاد شده در بسیاری از کشورها یک نوآوری است. حالا نگویید آمریکا فلان است و بهمان است! اولا ما آمریکا نیستیم و دوما نمی خواهیم آمریکا بشویم!
[=B Nazanin]بیشتر خدمات اینترنتی و تلفنی و موبایلی را بانک بدون کارمزد یا حق اشتراک در اختیار مردم قرار می دهد. درست است شعبه ها گاهی شلوغ است اما نظام شماره دهی نیز چیزی است که در خیلی کشورها وجود ندارد و باید مثل مرغ همه بایستند توی صف! خلاصه خیلی عقده حقارت به سراغتان نیاید که چرا ما اینجور هستیم و چرا فلان جور نیستیم. در خیلی کشورها این پیشرفتهای ما برایشان تحیر برانگیز است. (شکر کردن هم قدیما چیز خوبی بود ملت بلد بودند)[/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]تولیدات داخلی در لبنان محدود به میوه و زیتون و لبنیات است. هرچند شیر های مدت دار عربستانی هم در اینجا فراوان است. حتی دستمال کاغذی باید از سوریه وارد شود. اجناس مختلف از کشورهای عربی مثل اردن و مصر و امارات متحده وارد می شود که یا خودشان آنرا ساخته اند یا از یک کشور اروپایی وارد کرده و توزیع می کنند. تولیدات صنایع محدود به یک سری ابزارهای صنعتی ساده مثل دستگاههای روغن کشی و مخزن های آب پلاستیکی و محصولاتی چوبی و نجاری است. بقیه چیزها را باید وارد کنند.[/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]پیشرفت ایران در 15 سال اخیر چشمگیر است. مثلا قبلا ما فقط یک جور چیپس داشتیم داخل یک کیسه نایلون لوله ای که سرش را یک کاغذ منگنه می کردند. در همان زمان در لبنان چیپس های مختلف با بسته بندی های زیبا و طعم های مختلف وجود داشت. امروز لبنان بی هیچ تغییری (اگر نگوییم پسرفت) در مقابل ایران با حجم انبوه محصولات خوراکی و تنقلات که توسط شرکتهای مختلف ایرانی تولید می شوند حرفی برای گفتن ندارد. بخصوص که دیگر انواع شکلاتهای سویسی و اروپایی در تمام مغازه های ایران یافت می شود. تولیدات صنعتی ایران در زمینه پتروشیمی و فلزات و ماشین آلات و حتی نظامی، ایران را در رده کشورهای پیشرفته قرار داده است. اقتصاد وارداتی شکلاتی کشورهایی مثل امارات فقط ظاهری زیبا دارند و در مشکلات اقتصادی ضربه های جدی به آنها وارد می شود.[/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]در اینجا انواع لباسها و مدها برای سلیقه های مختلف موجود است و هر کس آزد است نوع پوشش خودش را بپوشد. البته هیچ زنی با لباس شنا در خیابان راه نمی رود. این پوشش برای کنار دریا است. آنها که فکر می کنند کشورهای آزاد بهشان خیلی خوش می گذرد! باید بدانند در اینجا حجاب و پوشش اصلا بحث مطرحی نیست و اصلا مهم نیست! کسی به کسی نگاه نمی کند. البته خانمها متخصصند و با یک نگاه می فهمند نوع لباس یک خانم دیگر چیست و از کجا خریده و در حراجی خریده یا خودش پول داده! محجبین بسیار مورد احترامند. هیچ وقت یک پسر به دختری تیکه نمی اندازد. البته یک جماعتی در اینجا هست که به آنها بی تربیت یا بی فرهنگ گفته می شود (زعران) و پسرهایشان به دخترهایشان که بد هم لباس می پوشند تکه می اندازند یا سوتی بوقی چیزی برایشان می زنند. فقط در همین حد. البته مقصودم از بد پوشیدن بی حجاب نیست. خیلی هایشان روسری می پوشند و یک تار مویشان هم معلوم نیست. اما لباس تنگ و چسبان و خوشرنگی می پوشند و فکر می کنند شد حجاب! جالبش این است که خیلی از اینها و کسانی که حجاب ندارند بعد از ازدواج با حجاب می شوند.[/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]حجاب در ایران 15 سال قبل خیلی خوب بود و الگوی کشورهای مسلمان بود و جوانان مومن لبنانی آرزو داشتند مملکتشان مثل ما شود و مجبور نباشند هر جای خیابان رو که ببینند چشمشان به یک دختر بی حجاب بیافتد. خدا را شکر حالا دیگر آرزو ندارند مثل ما شوند. دوست دارند حجاب بهتر شود همین! خیلی ها فکر می کنند حجاب اجباری ایران خیلی زور است و نمی شود نفس کشید و زندگی کرد! بابا هرقدر هم کسی خوشکل باشد بالاخره چقدر می خواهد جلب توجه کند؟ بعد چند سال هم که چروک می خورد و می پلاسد! حالا جوانها را تحریک نکنید نمی شود؟!! بعضی ها فکر می کنند خیلی خوشکلند و باید لخت شوند تا حتی اگر دل کسی نسوزد لااقل دل خودشان خنک شود! افرادی با تفکرات پستی مانند این وقتی دو دهه از جوانیشان گذشت به پوچی می رسند. نه زیبایی برایشان مانده نه کسی بهشان توجه می کند و نه رضایت خدا را جلب کرده اند که به بعد مرگشان امیدوار باشند. خلاصه لطفا غصه نخورند و فکر نکنند ملت خارج نشین لختند! مشکل ایرانی ها است که باید تو همه چیز سرآمد باشند! مثلا می بینید بعضی ایرانی هایی که می آیند خارج از وضع حجابشان مشخصند و تابلو. پوشش اش می گوید من یک عقده ای هستم! [/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]چادر یک پوشش مقدس است و هر چادر پوشی نکات بسیاری را رعایت می کند. خوردن در خیابان، رفتن به سینما و مکانهای تفریحی مختلط خصوصا لب دریا، پوشیدن کفش های رنگی و همراه داشتن کیف رنگی و نشستن بر ترک موتور برای چادری ممنوع است. اما در عوض همه احترام فوق العاده ای به زن چادری می گذارند.[/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]چادر پوش ها هر جا بخواهند می روند همه پارکها و موزه ها و سینما و هر رستوران و کافه ای که بخواهند. حتی پشت موتور همسرشان می نشینند. خلاصه واقعا چادر کسی را از فعالیتهای روزمره باز نمی دارد. خیلی ها به چادری با تنفر نگاه می کنند و دوست دارند جنس را گرانتر بدهند و خیال می کنند همه مشکلات مملکت زیر سر آنهاست![/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]همه خانه ها دارای بالکن است و برای عصرانه یا نشستن استفاده می شود. عموما همه خانه ها به شکل درونی و بیرونی است و میهمانخانه در ورودی قرار دارد و اتاق نشیمن و اتاق های خواب در داخل. لذا خانواده های مذهبی از مردان مهمان در مهمانخانه پذیرایی می کنند و زنان مهمان در اتاق نشیمن هستند.[/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]به قول لبنانی ها خانه های ایرانی قوطی خواب است! یعنی عموما یک بالکن بزرگ و دلباز و نور دار ندارد که بنشینی و دلت باز شود. این در حالی است که همه خانه ها حتی آپارتمان ها در لبنان اقلا دو بالکن کوچک و بزرگ دارند.[/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]غالبا کرامت دارند و دست و دلبازند. اگر منزل کسی بروند یک چیزی همراه می برند. در زندگی همه چیز را برای رفاه استفاده می کنند و خودشان را نمی کشند که وسیله سالم بماند. از آن استفاده می کنند. مثلا یک ایرانی ممکن است کولر ماشین را روشن نکند چون بنزین مصرف می شود یا عمرش کم می شود. چنین رفتارها و نگاههایی در لبنان محال است. تا وقتی چیزی دارند از آن استفاده می کنند.
[=B Nazanin]در خوردن غذا اگر گرسنه باشند گوشت بیشتر می خورند نه اینکه نان یا برنج بیشتر بریزند. باقیمانده غذا در رستوران را همراه نمی برند. (هرچند جدیدا بعضی ها یاد گرفته اند)[/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]در طول این سالها از کرامت و دست و دلبازی ایرانی ها خیلی کم شده و ایرانی ها بسیار حسابگر و محتاط شده اند. فقط برای چشم روشنی و خانه جدید یک چیزی می برند و بقیه وقتها تازه طلبکار یک شام یا نهار هم هستند! در استفاده از موبایل و ماشین بسیار محتاطند تا آنرا مثل روز اول نگه دارند. اگر کسی گرسنه باشد یک ساندویچ با نان اضافه می گیرد!
[=B Nazanin]حتی در رستورانهای بسیار شیک بقیه غذا را همراه می برند منزل.
[=B Nazanin]گرفتن شیرینی از کسی که خانه یا ماشین جدید یا حتی موبایل خریده باب شده و خلاصه همه می خواهند زورکی بقیه را تلکه کنند.[/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]با مشتری بسیار محترمانه برخورد می کنند. حتی یک فروشنده باکلاس خوش تیپ مسیحی وقتی یک خانم باحجاب دهاتی وارد می شود جلو می آید خوش آمد می گوید و می پرسد چطوری میتونم کمکتان کنم یا چیز خاصی در نظر دارید راهنمایی تان کنم؟ بعد هم حتی اگر بعد از زیر و رو کردن کل اجناس و به هم ریختن مغازه چیزی نخرد و بخواهد برود با خوشرویی می گویند خوش آمدید.[/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]مشتری می خواهد حق بابای فروشنده را بخورد! همان بهتر که وارد نشود! یا در لباس فروشی ها یک پسر جوان و عموما شهرستانی یک مشت ژل به موهایش زده و یک شلوار لی و تی شرت پوشیده فکر می کند آلن دلون است و چنان قیافه می گیرد که نگو. خیلی هایشان هم که فقط به خانمهای جوان سرویس می دهند و امثال من آنهم با ریش از زوائد خلقت هستیم و اصلا نباید وارد شویم![/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]بسیاری از اجناس مارک دار مرغوب را در حراجی ها می توانید با قیمت بسیار مناسب و ارزان تهیه کنید. مغازه هایی هستند که همیشه اجناس تک می آورند که در مغازه اصلی مانده و یا سایزهای دیگرش تمام شده و شما آنرا با قیمت خیلی مناسبی می توانید بخرید.[/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]اکثر مارک ها تقلبی هستند و در ایران یا ترکیه روی لباس دوخته می شوند و با قیمت بالایی به کسانی که پول باد آورده دارند قالب می کنند. عموما هم مدل های جلف فقط وارد ایران می شود. قیمت های جدید در پاساژها که غیر قابل باور است: یک تیشرت 200 هزار تومن! ساعت یک میلیون و هفتصد! خدا رحم کند[/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]گدا و متکدی در اینجا هست اما لبنانی نیستند. هیچ وقت یک لبنانی گدایی نمی کند. همه گدا ها از کشورهای عربی و آفریقایی هستند که حالا یکجوری وارد مملکت شده اند. بعضی هاشان در چهار راه ها گل فروشی و دستمال کاغذی فروشی یا آدامس فروشی می کنند و بقیه هم گدایی. جالب است که خودش ممکن است سنی یا بی دین باشد اما می بیند شیعه هستی شروع می کند به توسل به حضرت علی و فاطمه: تو را به علی به من کمک کن. فاطمه زهرا نگهدارت باشد و از این قبیل. کف زنی با ماشین مدل بالا و لباس شیک و تظاهر به خارجی بودن دیده شده و یکی از جوانان فامیل را قصد داشتند صد دلاری ازش کش بروند که فهمید و یقه شان را گرفت یک مشت هم خوابوند در دهانشان و فراریشان داد. [/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]یک سری مشاغل چهارراهی داریم مثل گل فروشی که خیلی هم مرتب و تمیزند. یک سری هم متکدی و گدا که به انواع و اقسام دوز و کلک مسلح هستند تا دل شما را به درد بیاورند و جیب شما را خالی کنند. درآمد بیشترشان از من و شما بیشتر است! چیزی که در ایران اضافه تر از جاهای دیگر است زورگیری است. تلکه کردن که در قدیم به واسطه نبود قدرت و سالم نبودن عناصر نظمیه و بلدیه باب بوده الان دوباره زیاد شده و حتی به ماموران نظامی و ارتشی که با لباس شخصی در حال تردد هستند رحم نمی کنند. یادمه یکبار یک درجه دار ارتشی را کشته بودند که پرایدش را بدزدند. البته خیلی وقتها هم کتک مفصلی از ارتشی ها خورده اند و فرار کرده اند. خدا رحم کند.[/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]در لبنان بابت هر چیزی می آیند روی پشت بام و ترقه های مسلسلی می زنند! یک بسته است که 9 یا 12 تا ترقه پشت سر هم هوا می رود و می ترکد. بعد از سخنرانی هر مسئول عالی رتبه، بعد از فوتبال های خارجی، برای عروسی ها و حتی برای اعلام نتایج امتحان نهایی ترقه واجب است! تیراندازی با تفنگ هم در میان اینها اضافه می شود تا پیازداغش زیاد شود. حتی برای کسی که مرده تیر هوایی در می کنند. خدا شفا دهد![/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]یک ایران است و یک چهارشنبه سوری. در این شب هرکسی که اعصاب ندارد تا نصف شب باید به اجداد ترقه اندازان فحش بدهد و لعن و نفرینشان کند. البته مراسم چهار شنبه سوری و پریدن از روی آتش تبدیل شده به ترقه و فشفشه و نارنجک انداختن! از کجا آوردند این رسم رو خدا میداند![/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]اینجا چاپخانه های مختلفی وجود دارد که اصلا نیازی به مجوز برای چاپ ندارند. کیفیت چاپ و کاغذ بسیار خوب است و از قدیم چاپ بیروتی معروف بود. [/TD]
[TD="width: 284"] [=B Nazanin]تا شما بروید مجوز ارشاد و شابک و شماره کتابخانه ملی بگیرید در کشور دیگری مثل لبنان سه دوره از کتابتان چاپ شده و فروش رفته![/TD]

[/SPOILER]

[="Tahoma"][="Blue"][h=2]ایرانی زده ها[/h] محمود علوی | سه شنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۰، ۰۹:۵۱ ب.ظ |

[=B Homa]این عنوانی است که به لبنانی های عشق ایران میدهیم! ایرانی ها غرب زده می شوند اما اینها ایران زده! این هم نمونه ای از ایرانی زدگی:
[=B Homa]پس از سفر آقای احمدی نژاد (یا به قول اینها الرئیس نجاد) به لبنان به دلیل اینکه روی تابلو های استقبال از وی به فارسی نوشته بودند خوش آمدید دیگر همه مردم لبنان این کلمه را یاد گرفتند. این هم رستورانی با نام خوش آمدید!
[=B Homa]
یک چیز جالب اینکه بعضی ها فکر کرده بودند اسم کوچک آقای احمدی نژاد، خوش آمدید است!

[="Tahoma"][="Blue"][h=2]مسجد و آداب آن در لبنان[/h] محمود علوی | سه شنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۰، ۱۲:۱۳ ب.ظ | ۰ نظر

[=B Nazanin]
[=B Nazanin]

[=B Nazanin]مساجد لبنان بسیار جذاب هستند. زیبایی و تمیزی و بوی خوش مسجد به همراه نماز اول وقت شیعیان مقاوم و استوار در عقیده، به همراه نظم و ترتیبشان و خلوص در عبادت و قرآن و دعا خواندن بعد نماز آنان، محیط گرم و روحانی ویژه ای پدید می آورد.
[=B Nazanin]عموم مساجد شیعه کاشی کاری ایرانی دارند و از ایران در فرهنگ شیعی الگو گرفته اند. نباید فراموش کرد که اکثر امام جماعت های مساجد ، درس خوانده های حوزه علمیه قم هستند. مردم با شنیدن صدای اذان به مسجد می شتابند و کسانی که بخواهند به وضوخانه می روند. عموما وضوخانه داخل خود مسجد است و یا در زیر زمین. اما بوی بدی به مشام نمی رسد. چرا که اولا کفش خود را قبلا در آورده اید و از دمپایی های مسجد استفاده می کنید دوم اینکه بعد از بیرون آمدن از محیط وضوخانه حتما باید پایتان را در حوضچه ای که سر راه است بشویید و رد شوید.
[=B Nazanin]نماز که همان نماز است اما نماز خواندن با شیعیان مخلص لبنان و لهجه عربی آنان و دعاهای بعد نمازشان حس روحانی خاصی القا می کند.
[=B Nazanin]عموم مساجد فرش انداخته اند و در مراسم های عزاداری اگر جا کم بیاید جاهای مختلف حصیر پهن می کنند. به جهت رطوبت بالای هوا در بیروت مساجد کولرگازی های بزرگ دارند. همچنین به جهت بهداشتی نبودن آب لوله ها، آب آشامیدنی برای نمازگزاران گذاشته شده است.
[=B Nazanin]تصاویر زیر مسجد رسول اعظم در راه فرودگاه است که مدتها پیش، زمان ریاست جمهوری پیر جمیل که دستور تخریب آن را داده بود، جنگی بین شیعیان منطقه ی برج البراجنه و اوزاعی با ارتش درگرفت و ارتش را فراری داده و موفق به حفظ مسجد شدند؛ جوانهایی که دست پرورده امام موسی صدر و شهید چمران بودند. هرکسی وارد بیروت شود باید از جلوی این مسجد عبور کند که حالا به همراه بیمارستان رسول که ایران آنرا تجهیز کرده واقعا خواری در چشم کینه توزان است.
[=B Nazanin]همانطور که در عکس می بینید مسجد کتابخانه ی کوچکی دارد و هفته نامه ی دیواری فرهنگی هم بر روی دیوار نصب می شود. مساجدشان در جذب جوانها از مساجد ما بهتر عمل می کنند و با اینکه عموما حزب الله در آنها فعالیت فرهنگی می کند بوی تک حزبی و سیاسی نمی دهد.





کفشداری و راهروی وضوخانه



[=B Nazanin]ازدواج شیعیان ایران و شیعیان لبنان
[SPOILER]محمود علوی | جمعه, ۲۳ دی ۱۳۹۰، ۱۲:۰۱ ب.ظ | ۰

[=B Nazanin]ازدواج شیعیان ایران و شیعیان لبنان

[=B Nazanin][=B Nazanin]

هرگاه دو ملت با هم تفاهم و معاملات و رفت و آمد و تبادل اقتصادی یا سیاسی داشته باشند فرقی هم نمی کند که همسایه باشند یا با فاصله جغرافیایی از یکدیگر قرار داشته باشند، تبادل فرهنگی هم به جریان خواهد افتاد. نمونه آن را می توان در نفوذ فرهنگ ایرانی در کشورهایی که در زمان های قدیم جزو قلمرو ایران بوده اند مشاهده کرد. حتی هنوز بعضی کلمات فارسی در هند و پاکستان و مانند آنها استفاده می شود. در پی تبادلات مختلف، ازدواج بین اتباع این کشورها هم گریز ناپذیر است. مثل تاجرانی که عاشق یک نفر از کشوری دیگر می شوند یا ازدواج های سیاسی یا دانشجویی. به هر حال اول باید یک رویارویی و آشنایی صورت پذیرد و یکی از دو طرف زبان دیگری را تا حدودی بلد باشد تا زمینه ازدواج فراهم شود.
ملت ایران و لبنان از دیرباز با یکدیگر رابطه دارند. رابطه سیاسی ایران بعد انقلاب با لبنان، رابطه اقتصادی بین این دو کشور، رابطه توریستی و زیارتی، رابطه حمایتی ایران از شیعیان لبنان (همانطور که دیگر طوایف لبنان حامی خارجی دارند) و رابطه عاطفی بین دو ملت.
از جهتی قبل از بررسی زمینه های ازدواج بین اتباع دو کشور باید هر کدام را جداگانه بررسی نمود و فرهنگ و آداب و رسوم مردم و طوایفشان را مد نظر داشت. با فرض آشنایی خوانندگان عزیز به بررسی فرهنگی و قوم شناختی ایرانیان، نیم نگاهی به وضعیت لبنان می اندازیم.
لبنان کشوری است که بعد از سقوط دولت عثمانی از قسمت‌های جنوبی عثمانی و جبل لبنان و قسمت‌هایی از سوریه تشکیل شد. دولت فرانسه مدتی سرپرستی این کشور نوپا را به عهده داشت و بعد از انقلاب لبنان و اعلام استقلال آن از فرانسه، لبنان کشوری شد متشکل از ادیان اسلام و مسیحیت و درزی ها. البته هر کدام از ادیان هم به چند بخش تقسیم می شوند مثل شیعه و سنی و علوی، کاتولیک و ارتودکس و مارونی و ارامنه و...
لبنان کشوری آزاد است که طبق قانون اساسی آن، این آزادی در تمام بخش های جامعه و حکومت سرایت کرده است. مثلا حق تعلیم آزاد است و هر طایفه ای اجازه دارد برای خودش مدرسه داشته باشد. با توجه به این مساله می توان قبل از مشاهده میدانی ، دریافت که آداب و رسوم و فرهنگ و عادات مردم باید بسیار گسترده باشد و هر کسی به نوعی بیاندیشد و زندگی کند.
وجود اقوام مختلفی که هر کدام در داخل خود فرقه های مختلف دارند و هر فرقه هم مردمش تفاوت های فرهنگی و اجتماعی دارند باعث می شود که نتوان در هیچ مساله ای حکم تام صادر کرد. یعنی نمی توان گفت تمام لبنانی ها از ازدواج با خارجی ها گریزانند. شاید این مثال کمی وضع را روشن تر کند. در میان شیعیان لبنان افرادی هستند که به واسطه حضور در ایران و تحصیلات حوزه یا دانشگاه معارف و فرهنگی را کسب کرده اند که در بین لبنانی ها جدید است. حجاب و نشست و برخاست آنها با دیگران فرق دارد، خصوصا روحانی های تحصیل کرده در ایران. مجالس فامیلی یا خانوادگی آنها غیر مختلط است و حتی برادر شان را با همسرشان سر یک سفره نمی نشانند. بقیه مردم اینطور نیستند و گعده های مختلط دارند و بساط قلیان و سیگار هم همیشه به راه است. جوانانی از شیعه هستند که حتی شراب می خورند و مست می شوند اما هیچ وقت گردن‌بند یا علی از گردنشان باز نمی شود (نشانه شیعه بودن را شاید فقط همین می دانند!) و روز عاشورا هم مراسم قمه زنی شان ترک نمی شود.
گروهی از دختران شیعه چادر لبنانی میپوشند و گروهی مانتو بلند لبنانی و روسری بزرگی که به شیوه خاصی بر سر می کنند. گروهی هم کت و دامن بلند و گروهی پیراهن و شلوار را ضمن پوشاندن سرشان بر تن می کنند. گروهی هم اصلا حجاب سرشان نمی کنند.
پس دیدیم که فقط در طایفه شیعه چقدر تفاوت وجود دارد و طیف گسترده ای از گزینه ها مطرح است.
لبنان به جهت آنکه از دیرباز کشوری توریستی بوده و محل تجارت تاجران خارجی، ازدواج با اجانب در آن بیشتر از دیگر کشورهاست. بخصوص که قیافه لبنانی ها مانند دیگر اعراب نیست و طالب و هواخواه زیاد دارند.
دلایل ازدواج های ایرانیان و لبنانی ها گوناگون است.
- شاید بعضی از ایرانی ها دختران لبنانی را به خاطر قیافه بپسندند. (البته شاید در ایران خوب نگشته باشند!)
- بعضی ها دختر لبنانی می خواهند چون فکر می کنند دیندارترند. عامل بوجود آمدن چنین ذهنیتی به نظر من، جو غالب جامعه ی امروز ایران و فرهنگ مصرف گرایی و تجمل و ظاهر گرایی است. هرچند خانواده های مومن بسیار خوبی در ایران فراوانند اما بسیاری از خانواده های مذهبی در تجملات و مهریه های بالا گوی سبقت را از دیگران ربوده اند! به همین واسطه بعضی جوانان به دنبال دختر لبنانی هستند که ازدواج بسیار آسانی داشته باشند، غافل از آنکه اولا باید خودشان جهاز خانه را بدهند و دوم اینکه جهاز به سلیقه دختر باشد و سوم آنکه هزینه های لبنان هنوز کمی گرانتر از ایران است. البته اغلب خانواده های لبنانی ازدواج های آسان و ساده و کم دردسری دارند و لازم نیست داماد ، خانه ای مملو از لوازم مختلف چیده باشد تا عروسی کند. همین که گاز و یخچال و ماشین لباسشویی و چند قطعه لازم را تهیه کرد می تواند مراسم بگیرد و دختر را به خانه اش ببرد. لازم به ذکر است که در لبنان هم سنت های قدیمی رو به کمرنگ شدن است و دختران امروزی دیگر مانند قبل نیستند و خواسته های بیشتری دارند.
- بعضی، دختران لبنانی را از آن جهت می پسندند که اصرار به کار خارج از خانه ندارند و برعکس، پایبند به خانه و تربیت فرزندان هستند و در تعداد فرزندان و زمان فرزند دار شدن مانند دختران ایرانی سخت گیر نیستند. بدین معنی که در لبنان انتظار می رود عروس حداکثر بعد یکسال باردار شود وگرنه فکر می کنند مشکلی دارد. ضمن آنکه داشتن اقلا سه بچه بسیار عادی و رایج است. از جهت اینکه در توجه و تربیت فرزند، مانند مادران ایرانی نیستند و به خودشان زحمت فوق العاده نمی دهند و به قول عامیانه خودشان را نمی کشند، فرزندان بیشتری به دنیا می آورند.
- بعضی ها شاید دختر لبنانی بخواهند چرا که مهریه اش کمتر است و یا مهریه به صورت معجل و مؤجل گرفته می شود. معجل یعنی مثلا یک قرآن مهرش است که هر زمان خواست باید داده شود، اما مؤجل مهریه اصلی است که مثلا 100 سکه ایرانی یا انگلیسی بعد از 30 سال پرداخت شود و دختر تا قبل 30 سال نمی تواند آن را طلب کند.
- بعضی فکر می کنند چون ایران پول زیادی در لبنان خرج می کند پس لبنانی ها باید خیلی ما را دوست داشته باشند و زحمات ما را همه جوره جبران کنند.
در طرف مقابل دختران لبنانی هستند که برخی دلایلشان برای ازدواج با ایرانی که در نظر لبنانی ها شایع است را ذکر می کنم:
- قیافه مردانه برخی ایرانی ها (چشم و ابرو و موهای مشکی)
- طلبه های ایرانی مومن و معارف و فرهنگ شیعی عمیق آنها.
- مردان ایرانی در کار منزل به همسرشان کمک می کنند و مانند لبنانی ها نیستند که زنشان برای کار منزل و بچه آوردن باشد. ضمن آنکه در لبنان معروف شده مردان ایرانی زن ذلیل هستند و زنان در خانواده تصمیم می گیرند.
برخی دختران از شنیدن ازدواج با ایرانی هم فرار می کنند. دلایل این افراد:
- ایرانی ها بخیل هستند (مثلا به جای اینکه گوشت بیشتری بخورند برنج یا نان بیشتری می خورند، لباسهایشان را هفته به هفته عوض نمی کنند حال آنکه یک لبنانی هر روز لباسش را عوض می کند (نه برای تمیزی، بلکه برای ظاهر) یک دستمال کاغذی بر می دارند و شش بار در آن فین می کنند! و....)
- ایرانی ها تمیز نیستند! یک لباس را یک هفته به تن می کنند و هفته به هفته حمام نمی روند!
- ایرانی ها اصرار دارند بچه هایشان در خانه فارسی حرف بزنند و این به مذاق برخی لبنانی ها خوش نمی آید.
- ایرانی بالاخره به وطنش بازخواهد گشت و در زمان پیری دوست دارد کنار خانواده اصلی خود باشد.
- ایرانی عربی بلد نیست و نمی توان ارتباط برقرار کرد. (فکر کنید حرفهای خصوصی زن و شوهر را بخواهید با ایما و اشاره به هم بگویید!)
دو مورد اخیر مهم ترین دلایل فرار از ازدواج با ایرانی محسوب می شود.
در مقابل عده ای از پسران لبنانی به ازدواج با دختر ایرانی علاقه دارند:
- دختران ایرانی برای خودشان شخصیت قائلند و به دنبال مسائل اجتماعی و سیاسی هستند. نه اینکه فقط حرف لباس و آرایش و زیورآلات و غیره بزنند. می توان با آنها مثل یک همکار و دوست حرف زد. و گفتگوی مشترک با دختر ایرانی محدود به خرید منزل و تغییر دکور و غیره نیست.
- دختران ایرانی جهاز می دهند.
- دختران ایرانی زیبا هستند و زود خام مرد خارجی می شوند. (دختر لبنانی اگر هزار بار هم با مردی که ادعای ازدواج با او را دارد بیرون برود و کلی مرد بیچاره را سرکیسه کند یک ماچ هم نمی دهد!)
در پایان خاطرنشان می کنم دلایلی که ذکر کردم نظرات جوانان است و هرکسی به اندازه آشنایی و تجربه اش به چنین عقایدی دست پیدا کرده است. خیلی از لبنانی ها فقط با قم آشنا هستند و فکر می کنند همه ی مردم ایران در تمام مسائل مانند مردم قم هستند. خیلی از ایرانی ها فکر می کنند بیشتر لبنانی ها حزب الله هستند و عاشق ما ایرانی ها! خیلی ها فکر می کنند لبنان یک جایی است بهتر از دبی برای خوشگذرانی! توصیه میکنم مطالب قبلی پیرامون لبنان و مردم آن را مطالعه کنید تا اطلاعات کامل تری بدست آورید و دید بهتری نسبت به قضیه پیدا کنید. و در آخر باید دانست که برای موفقیت در ازدواج حرف اول را دینداری می زند و اینکه همسرتان را به خاطر خدا دوست بدارید نه به خاطر زیبایی ظاهری اش یا بذله گویی و شور و نشاطش یا جیب مبارک پدرش!




[/SPOILER]

سلام علیکم و رحمه الله

سپس از شهید پازوکی گرامی

مقاله بسیار خوبی بود.

یاحق

[="Tahoma"][="Blue"]پایی که وارد بهشت شد

[SPOILER] محمود علوی | پنجشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۳:۱۹ ب.ظ |

[=&quot][=&quot]هشام جوانی جنوبی بود که از من چند سالی کوچکتر بود. کشاورز زاده ای ساده و پاک و با صفا. وقتی شنیدم پایش قطع شده و در بیمارستان است با خودم گفتم خوب است به دیدنش بروم.
[=&quot]از جلوی بیمارستان رد می شدم که عزمم را جزم کردم بروم داخل، از جلوی نگهبان مسلح سیاهپوش که داشت با یکی رو[=&quot]بوسی می کرد رد شدم. وارد شدم، جلوی اطلاعات ایستادم. خانمی با حجاب لبنانی نشسته بود و داشت با تلفن حرف میزد. بعد از چند ثانیه تلفنش تمام شد و پرسید چه کار دارم. گفتم فلانی در کدام اتاق است. در کامپیوترش سرچ کرد و شماره اتاق را گفت. سوار آسانسور شدم و رفتم بالا. اتاق را پیدا کردم و داخل شدم. سلام و روبوسی کردیم. برای مزاح گفت الان تو نماینده جمهوری اسلامی هستی دیگه؟ خندیدم و پیشانی اش را بوسیدم.
[=&quot]برادر بزرگش هم آنجا بود. وقتی چند تا از فامیلهایشان که آنجا بودند داشتند با هشام خداحافظی می کردند آرام به من[=&quot] گفت: برادرم خیلی روحیه اش خوب است. محکم محکم است.
[=&quot]واقعا هم محکم بود. بی هیچ ناله یا نگرانی یا ترس. انگار که فقط بیماری ساده ای باشد. نه اشکی نه آهی نه ترسی نه بهتی نه هیچ نگرانی از آینده. شنیده بودم که به فامیلهایشان سفارش کرده اند کسی برای همدردی تسلیت نگوید. هر کسی هم می آمد و وارد می شد می گفت «سلامتک، سلامة قلبک» و برای او ودیگر جوانها دعا می کرد. با وجود این جوانها و این ایثارگری و فداکاری و بزرگمنشی، دیگر خجالت می کشم در دعاها و زیارت ها بگویم یا لی[=&quot]تنا کنا معکم. چرا که ادعایی بیش نیست. جوانهایی با این سن کم برای دفاع از اهل بیت جان می دهند و جانباز می شوند و من ....
[=&quot]پ.ن: خواستم بنویسم پایی که جا ماند اما دیدم نه، پا به مقصد رسید و بدن جا ماند.

[/SPOILER][/]

[="Tahoma"][="Blue"][h=2]خسارت زدگان[/h] محمود علوی | پنجشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۳، ۰۶:۰۱ ق.ظ

[=&quot]بچه ها در ماشین خواب بودند. من هم خوابم می آمد. اینجا محله ساقیه الجنزیر است. کمی قبل از روشه اگر پشت به دریا از شیب خیابان بالا بروید به دانشکده جامعه شناسی دانشگاه لبنانیه می رسید. در آینه ماشین دیدم پیرزنی از پشت نزدیک می شود. قلاده سگش را به دست گرفته بود و آرام آرام، قدم زنان، شیب خیابان را بالا می آمد. لباسش شبیه لباس خواب سفید گلدار بلندی بود. عینک آفتابی گربه ای درشتی بر چشم داشت و موهایش را هم خیلی معمولی پیرایش کرده بود. به سر خیابان که رسید سگش وارد باغچه شده و به کار خودش مشغول شد!
رفتگری سبز پوش وارد خیابان شد. مردی میانه سال و بسیار لاغر. احتمالا مصری بود. در صورت سیه چرده و لاغرش، تنها سبیل سیاهی خودنمایی می کرد. چند کلمه با پیرزن حرف زد و آمد درست جلوی ماشین من نشست روی سنگفرش پیاده رو. [=&quot]کیسه زباله و انبرک مخصوص جمع کردن زباله را روی زمین گذاشت. از کیسه نایلونی که دستش بود یک جعبه سیگار درآورد و در جیبش نهاد. بعد یک کیک و آب میوه در آورد و آرام مشغول خوردن آنها شد. آنقدر در افکارش غرق بود که اصلا مرا نمی دید. بعد از خوردن ناهار محقرانه اش سیگاری بر لب گذاشت. روبروی او یک میتسوبیشی سفید رنگ شیک در طرف راست کوچه توقف کرد. مردی با کت شلوار و کراوات شیک پشت آن بود. او هم ظاهرا راننده بود. منتظر دختر صاحب کارش بود تا از کلاس برگردد. کمی که نشست، پیاده شد و درست روبروی رفتگر سبزپوش، ایستاد و با دستی در جیب شلوار و دستی بر لب مشغول سیگار کشیدن شد. هردو خارجی، اما این کجا و آن کجا.
شاید رفتگر به این فکر می کرد که اگر کمی درس خوانده بود می توانست جای این راننده باشد. حقوق خوب، لباس شیک، همراهی دختر رییس، غذای خوب، موبایلی در جیب و....
شاید به خانواده اش در کشورش فکر می کرد، شاید اصلا زن و بچه هم نداشته باشد و به پدر و مادرش فکر می کرد.
از عمق تفکر او من هم به فکر فرو رفتم. در این چند ثانیه، چند نفر پیرامون من در خیابان بودند، پیرزن لبنانی تنها با سگش، رفتگر سبزپوش، و راننده. عمر چقدر سریع می گذرد. و انسان چه زود پیر می شود. وَمَن نُّعَمِّرْ‌هُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ ۖ أَفَلَا یَعْقِلُونَ ﴿٦٨یس[=&quot] هرکسی که پیر می شود از خلقتش کاسته می شود (شکسته تر می شود)
ارزش انسان در پیری به چیست؟ علم و خودساختگی. پیرزنِ تنها اگر فرزندان زیادی داشت الان مجبور نبود لنگ لنگان سربالایی خیابان را بالا بیاید تا سگش را به گردش ببرد، بچه ها و نوه هایش او را به گردش می بردند. اگر استاد دانشگاه بود الان راننده داشت و ماشین گرانقیمت و رفاه و عزت و احترام.
اگر آن رفتگر سواد داشت الان مجبور نبود زیر آفتاب گرم لبنان در هوای شرجی خیابانها را تمیز کند. هرکسی هرچقدر هم تلاش و پیشرفت کند روزی انگشت به دهان می گزد و خود را مغبون می بیند. چرا که إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ‌ ﴿عصر٢ [=&quot]این سوره را امام موسی صدر همیشه قبل و بعد از جلساتش با فرماندهان حرکت امل می خواند تا یادشان باشد به خوبی از وقتشان بهره ببرند. عادتی که هنوز هم در میان آنان زنده است.[/]

موضوع قفل شده است