جمع بندی سرگردانی بین دو راهی تحصیل در حوزه یا دانشگاه؟ (لطفا از نظر اخلاقی بررسی شود)

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سرگردانی بین دو راهی تحصیل در حوزه یا دانشگاه؟ (لطفا از نظر اخلاقی بررسی شود)

سلام

من دانشجوی رشته صنایع غذایی پیام نور هستم
قبول شدنم در این رشته تقریبا یک معجزه بود
بعد از کنکور خیلی برایم مهم بود که در شهر محل زندگیم قبول شوم به همین دلیل برای ارامش خاطرم تصمیم گرفتم به زیارت امام رضا بروم در انجا از اقا خواستم که در شهر خودم و در دانشگاه و رشته ای قبول شوم که ایمانم حفظ شود چون خیلی میشنیدم خیلی از افراد وقتی وارد دانشگاه میشوندمحیط انجا تاثیر منفی روی انها گذاشته در کنار این خواسته ام رشته های مورد علاقه خودم را که داروسازی-شیمی کاربردی و صنایع غذایی بود را به امام رضا گفتم بعد از مدتی هم نتیجه امد ومن صنایع غذایی قبول شدم
از نظر درسی ترم اول را با معدل 13 گذراندم ترم دو را هم با معدل12. اگر شما با سیستم پیام نور اشنا باشید میدانید که زمان تدریس مثلا یک کتاب 200 صفحه ای خیلی محدود است هفته ای یک بار و تقریبا در عرض دو ماه به همین دلیل از لحاظ درسی اگر بخواهم نهایت تلاشم را بکنم معدلم بیشتر از 13 نمیشود در بین تمام کتاب هایی که در این دو ترم خواندم فقط درس معارف اسلامی بود که با وجود خودخوان بودن و باتوجه به علاقه ای که به دروس مذهبی داشتم توانستم در این درس نمره17 کسب کنم برای روشن شدن وضعیت معنوی من در طول این دو ترم موقعیت هایی که برای من پیش امد را برایتان میگویم
بین تمام همکلاسی هایم فقط یک نفر را از لحاظ ظاهری و رفتاری مناسب دوستی دیدم اما در ماه محرم دو سال پیش با شرکت در مراسم و قرار گرفتن در فضای معنوی تصمیم گرفتم که حجابم را بیشتر کنم(البته من چادر میگذارم و حجابم کامل است منظورم این است که چادرم را کمی پایین بکشم تا پیشانیم را بپوشاند)وقتی که با این ظاهر تقریبا جدید با دوستم مواجه شدم او بعد از مدتی از من انتقاد کرد که بهتر است که چادرم را کمی بالا بکشم( البته دوستم چادر سر میکند و حجابش کامل است) من هم کم کم تحت تاثیر حرف های او قرار گرفتم و دوباره برگشتم سر خانه اول. من اصولا ادم کم حرفی هستم نه به خاطر ضعف نفس و یا چیز دیگر اصولا اهل این حرف هایی که گفتنش برای من و طرف مقابلم سود و منفعت ندارد نیستم و این بهانه ای شده برای دوستم که از من گله کند که چرا اینقدر کم حرف هستی البته من این روش را با مطالعه کتاب معراج السعاده در پیش گرفتم و بشخصه کاملا راضی هستم ولی دوستم میگوید که من هم وقتی هم سن تو بودم یک دوره به همین شکل بودم چون درباره سکوت و جاری شدن حکمت بر زبان شنیده بودم ولی اطرافیانم از این بابت برداشت کردند که چرا خودت را برای ما میگیری؟ - دوستم گفت که این کار یک نوع دیوانگی است و باید با همدیگر صحبت کرد تا صمیمیت ایجاد شود. مثلا در سفری که با هم از طرف دانشگاه به مناطق جنگی داشتیم من با خودم کتاب اورده بودم که در طول مسیر مطالعه کنم او هم به من گفت که این کار تو شبیه به گوشه نشینی است و من هم تحت تاثیر حرف او قرار گرفتم و کتابم را نخواندم.

من اکنون دچار سرگردانی شده ام واقعا در تنگنا قرار گرفتم مگر نه اینکه تقریبا تمام عالمان و اولیا خدا به سکوت و تفکر توصیه میکردند مگر این کتاب چهل حدیث امام خمینی و معراج السعاده و روش ایت الله بهجت این نبود که باید از حرف های بیهوده و لغو دوری کرد؟مگر نه اینکه نخستین مرحله عبادت خاموشی است؟ولی شما میبینید که دوستانم این واکنش را در قبال روش من انجام میدهند. وقتی این حرف ها را از انها میشنوم در درستی روشی که در پیش گرفتم دچار شک و تردید میشوم. ارامش روحی من درباره این موضوع وقتی حاصل میشود که به یک اطمینان قلبی برسم ایا باید سخن بزرگان دین درباره پرهیز از بیهوده گویی را قبول کنم یا انگونه باشم که دوستانم میخواهند؟( شما ادامه دوستی با چنین شخصی را جایز میدانید؟)-
این یک قسمت از سوالی بود که میخواستم از شما بپرسم اما ادامه سوالم درباره تحصیل در دانشگاه است. در ماه رمضان سال گذشته وقتی که از فضای دانشگاه دور بودم و به دلیل قرار گرفتن در یک فضای خاص معنوی که تاکنون ان را تجربه نکرده بودم و با دور بودن از فضای دانشگاه و مطالعه کتاب های مذهبی- باعث شد با دید بازتری به وضعیتم نگاه کنم و متوجه بشوم که خیلی در غفلت به سر میبرم با حقیقت واقعی این دنیا و عالم اخرت بیشتراشنا شدم یک عطش وصف ناپذیری در قلبم ایجاد شدکه تمایل من را برای قدم گذاشتن در مسیر سیر وسلوک و مطالعه سیره امامان و اولیا خدا صد چندان کرد در این ماه از لحاظ معنوی دچار تحول بزرگی شدم که تابحال ان را تجربه نکرده بودم به طوریکه این حال معنوی ابتدا در ظاهرم اثر گذاشت ومن برای اولین بار در صورتی که قبلا هنگام خروج از خانه گردی صورتم را باز میگذاشتم روی خود را گرفتم و پوشش چهره ام را بیشتر کردم این عمل من باعث شد قلبم به یک ارامش عجیبی دست پیدا کند در باطن هم شروع کردم به کمک خدا به تزکیه و مراقبه- نمیدانم شاید این توفیقات به خاطر مناجات های ابوحمزه در دل شب بود یا... نمیدانم ولی یک تصمیم در این ماه در قلبم قوت گرفت و ان ترک دانشگاه و رفتن به حوزه بود چون دیدم بازتر شده بود و این علمی که در دانشگاه برای ان تلاش میکنم به جای اینکه من را به خدا نزدیکتر کند ومن را به یاد او بیندازد فاصله ام را از او بیشتر کرده مشاهده کردم که جوانیم را- عمر گرانبهای خود را در دانشگاه تلف میکنم و بار معرفتی من نه تنها در دانشگاه زیاد نمیشود بلکه غفلت من را زیادتر میکند.

برای حوزه ثبت نام کردم و همزمان برای دوری از بیکار بودن به دانشگاه هم میرفتم چند روز قبل نتیجه ثبت نام را در اینترنت زدند ومن با رتبه علمی 87 قبول شدم اما بعد از چند ماه که از تصمیم قاطع من برای رفتن به حوزه میگذرد اکنون یک چیز تغییر پیدا کرده و ان اینکه اراده من برای رفتن به حوزه ضعیف شده احساس میکنم رفتن به دانشگاه دوباره در من تاثیر منفی گذاشته و گرایش من به معنویات ضعیف شده اطرافیانم به من توصیه میکنند که به حوز بروم و انجا را برای من مناسب میبینند ولی متاسفانه بین حوزه و دانشگاه دچار سرگردانی شدم با توجه به شرایطی که برای شما گفتم تحصیل در کدام را مناسب من میدانید؟

توضیح بیشتر(من بعد از ماه رمضان یک ترم برای مطالعه بیشتر در زمینه شناخت نفس و سیر وسلوک و خواندن زندگینامه اولیا خدا مرخصی گرفتم به طور کلی علاقه شدیدی در من ایجاد شد که به خدا نزدیکتر شوم و در مسیر سیر وسلوک قدم بگذارم به همین دلیل از جمله کارهایی که انجام دادم این بود که از اعمالی که موجب غفلت من میشد پرهیز کردم مثلا من به دیدن فیلم های تخیلی خیلی علاقه داشتم ولی چون دوست داشتم که فقط علاقه و محبت خدا در قلب من باشد از دیدن این فیلم ها صرف نظر کردم و یا من به خواندن کتاب های به سبک کاراگاهی هم علاقه داشتم که از ان هم صرف نظر کردم همنین در یک کتاب که نویسنده ان ایت الله دستغیب است خواندم که باید برای رسیدن به خدا از خوردن غذاهای چرب و شیرین پرهیز کرد ومن هم دیگر تنقلات و شیرینیجات نخوردم همچنین به کتاب های مذهبی خیلی علاقه پیدا کردم به طوری که در این دوره شاید بالای 30 کتاب تهیه کردم هرشب رمضان وقتی قبل از خواب چند ایه را با تفکر میخواندم رقت قلب عجیبی احساس میکردم و سخت گریه میکردم

در این ماه هم کتاب تصویری از بهشت و جهنم را مطالعه کردم که بر روی من خیلی تاثیر گذاشت به طوریکه اعتقادم به مراتب بیشتر شد و میشود گفت با خواندن این کتاب بود که تصمیم گرفتم به خدا بیشتر نزدیک شوم. بعد از ماه رمضان هم شروع کردم به خواندن نماز شب تقریبا یک ساعت قبل اذان بلند میشدم و نماز و دعا میخواندم تمام این کارهای من فقط به این نیت بود که محبت خدا بیشتر در قلبم جای بگیرد اما بعد از یک مدت کوتاه دچار یک حالت خاصی شدم قلبم لبریز از غم و اندوه شده بود که اصلا دلیلش را نمیدانستم دیگر از خواندن قران و نماز و مناجات و حتی خواندن کتاب های دینی لذت نمیبردم بعد از یک مدت دیگر این احساس غم از بین رفت و قلبم دچار یک بی احساسی شدید شد یعنی در قلبم دیگر هیچ احساس محبت به خدا و امامان و یا به دعا... نداشتم
من به امام حسین خیلی علاقه داشتم و هرسال ماه محرم در قلبم محبت شدید و اندوه زیادی نسبت به امام احساس میکردم و در مجلس عزای امام حسین خیلی اشک میریختم اما محرم سال گذشته برای من با سایر روزهای سال تفاوتی نمیکرد یعنی دیگر محبتی به امام حسین در قلبم احساس نمیکردم دیگر نمیتوانستم اشک بریزم چون قلبم به خاطر امام حسین نلرزید( این احساس را نه فقط درباره امام حسین بلکه نسبت به خدا و سایر امامان هم داشتم) دیگر حال مناجات و راز ونیاز نداشتم احساس میکردم دچار قساوت و افسردگی شده ام به همین دلیل برای فرار از این حالت معاشرتم و تفریحاتم را زیاد کردم- به فیلم های تلویزیون رو اردم فقط به خاطر فرار از این حالتی که به ان دچار شدم با اینکه تصمیم نداشتم به دانشگاه بروم این ترم واحد برداشتم تمام این کارها را انجام دادم به این دلیل که ترسیدم وضعم بیشتر بحرانی شود
با اینکه چند ماه از این حالت میگذرد ولی هنوز از نماز و دعا... لذت نمیبرم احساس میکنم قلبی دیگر در سینه ندارم تا به تپش در بیاید دیگر هیچ احساسی از غم و شادی و شوق رسیدن به خدا در من وجود ندارد ان عطشی که در ماه رمضان در قلبم ایجاد شده بود به کلی از بین رفت به همین دلیل تصمیم من برای رفتن به حوزه سست شده و تقریبا دیگر تمایلی به رفتن ندارم میترسم که اگر به حوزه بروم با این احساسی که دست به گریبانم شده نتوانم درس بخوانم و بیشتر از خدا دور شوم میترسم که اگر به حوزه بروم پشیمان شوم و نتوانم درس های ان را باعلاقه بخوانم تصمیم من برای رفتن به حوزه خیلی قوی بود در واقع نیت من از رفتن به حوزه این بود که با قرار گرفتن در چنین محیط مذهبی و بدون اختلاط دختر وپسر و خواندن دردس مذهبی ان به خدا نزدیکتر شوم و افرادی را پیدا کنم که من را در رسیدن به خدا کمک کنند از زمانی که این حالت به من دست داده تمایلاتم به معنویات خیلی کم شده پایم برای ترک دانشگاه میلرزد احساس میکنم یک پرده ای روی قلبم قرار گرفته که اجازه نمیدهد چیزی از ان داخل و یا چیزی از ان خارج شود . در جایی خواندم کسی که میخواهد قدم در راه سیر وسلوک بگذارد باید با راهنمایی استاد باشد وگرنه خطرناک است وسقوط میکند احساس میکنم من سقوط کرده تم و هه چیز را از دست داده ام در حال حاظر بیشتر از اینکه علاقه داشته باشم که معنویت را دنبال کنم و برای تهذیب تلاش کنم علاقه دارم که به دانشگاه بروم .

لطفا من را راهنمایی کنید با شرایطی که در دانشگاه برای من وجود دارد چه از لحاظ معنوی ان و چه از لحاظ نمراتی که کسب میکنم و با توجه به وضعیت رشته من( رشته من به گونه ای است که امکان اشتغال برای من فقط در محیط کارخانه جات وجود دارد( اصلا با این وضعیت نمرات من امکان اشتغال برایم وجود دارد؟)) و این احساسی که مانند یک پرده قلبم را پوشانده و نمیگذارد درست و قاطعانه در این مورد تصمیم گیری کنم-

آیا شما ادامه تحصیل در دانشگاه را به صلاح من می دانید یا بهتر است که برای تحصیل به حوزه بروم؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد سمیع

diamond;506009 نوشت:
سلام

من دانشجوی رشته صنایع غذایی پیام نور هستم
قبول شدنم در این رشته تقریبا یک معجزه بود
بعد از کنکور خیلی برایم مهم بود که در شهر محل زندگیم قبول شوم به همین دلیل برای ارامش خاطرم تصمیم گرفتم به زیارت امام رضا بروم در انجا از اقا خواستم که در شهر خودم و در دانشگاه و رشته ای قبول شوم که ایمانم حفظ شود چون خیلی میشنیدم خیلی از افراد وقتی وارد دانشگاه میشوندمحیط انجا تاثیر منفی روی انها گذاشته در کنار این خواسته ام رشته های مورد علاقه خودم را که داروسازی-شیمی کاربردی و صنایع غذایی بود را به امام رضا گفتم بعد از مدتی هم نتیجه امد ومن صنایع غذایی قبول شدم
از نظر درسی ترم اول را با معدل 13 گذراندم ترم دو را هم با معدل12. اگر شما با سیستم پیام نور اشنا باشید میدانید که زمان تدریس مثلا یک کتاب 200 صفحه ای خیلی محدود است هفته ای یک بار و تقریبا در عرض دو ماه به همین دلیل از لحاظ درسی اگر بخواهم نهایت تلاشم را بکنم معدلم بیشتر از 13 نمیشود در بین تمام کتاب هایی که در این دو ترم خواندم فقط درس معارف اسلامی بود که با وجود خودخوان بودن و باتوجه به علاقه ای که به دروس مذهبی داشتم توانستم در این درس نمره17 کسب کنم برای روشن شدن وضعیت معنوی من در طول این دو ترم موقعیت هایی که برای من پیش امد را برایتان میگویم
بین تمام همکلاسی هایم فقط یک نفر را از لحاظ ظاهری و رفتاری مناسب دوستی دیدم اما در ماه محرم دو سال پیش با شرکت در مراسم و قرار گرفتن در فضای معنوی تصمیم گرفتم که حجابم را بیشتر کنم(البته من چادر میگذارم و حجابم کامل است منظورم این است که چادرم را کمی پایین بکشم تا پیشانیم را بپوشاند)وقتی که با این ظاهر تقریبا جدید با دوستم مواجه شدم او بعد از مدتی از من انتقاد کرد که بهتر است که چادرم را کمی بالا بکشم( البته دوستم چادر سر میکند و حجابش کامل است) من هم کم کم تحت تاثیر حرف های او قرار گرفتم و دوباره برگشتم سر خانه اول. من اصولا ادم کم حرفی هستم نه به خاطر ضعف نفس و یا چیز دیگر اصولا اهل این حرف هایی که گفتنش برای من و طرف مقابلم سود و منفعت ندارد نیستم و این بهانه ای شده برای دوستم که از من گله کند که چرا اینقدر کم حرف هستی البته من این روش را با مطالعه کتاب معراج السعاده در پیش گرفتم و بشخصه کاملا راضی هستم ولی دوستم میگوید که من هم وقتی هم سن تو بودم یک دوره به همین شکل بودم چون درباره سکوت و جاری شدن حکمت بر زبان شنیده بودم ولی اطرافیانم از این بابت برداشت کردند که چرا خودت را برای ما میگیری؟ - دوستم گفت که این کار یک نوع دیوانگی است و باید با همدیگر صحبت کرد تا صمیمیت ایجاد شود. مثلا در سفری که با هم از طرف دانشگاه به مناطق جنگی داشتیم من با خودم کتاب اورده بودم که در طول مسیر مطالعه کنم او هم به من گفت که این کار تو شبیه به گوشه نشینی است و من هم تحت تاثیر حرف او قرار گرفتم و کتابم را نخواندم.

من اکنون دچار سرگردانی شده ام واقعا در تنگنا قرار گرفتم مگر نه اینکه تقریبا تمام عالمان و اولیا خدا به سکوت و تفکر توصیه میکردند مگر این کتاب چهل حدیث امام خمینی و معراج السعاده و روش ایت الله بهجت این نبود که باید از حرف های بیهوده و لغو دوری کرد؟مگر نه اینکه نخستین مرحله عبادت خاموشی است؟ولی شما میبینید که دوستانم این واکنش را در قبال روش من انجام میدهند. وقتی این حرف ها را از انها میشنوم در درستی روشی که در پیش گرفتم دچار شک و تردید میشوم. ارامش روحی من درباره این موضوع وقتی حاصل میشود که به یک اطمینان قلبی برسم ایا باید سخن بزرگان دین درباره پرهیز از بیهوده گویی را قبول کنم یا انگونه باشم که دوستانم میخواهند؟( شما ادامه دوستی با چنین شخصی را جایز میدانید؟)-
این یک قسمت از سوالی بود که میخواستم از شما بپرسم اما ادامه سوالم درباره تحصیل در دانشگاه است. در ماه رمضان سال گذشته وقتی که از فضای دانشگاه دور بودم و به دلیل قرار گرفتن در یک فضای خاص معنوی که تاکنون ان را تجربه نکرده بودم و با دور بودن از فضای دانشگاه و مطالعه کتاب های مذهبی- باعث شد با دید بازتری به وضعیتم نگاه کنم و متوجه بشوم که خیلی در غفلت به سر میبرم با حقیقت واقعی این دنیا و عالم اخرت بیشتراشنا شدم یک عطش وصف ناپذیری در قلبم ایجاد شدکه تمایل من را برای قدم گذاشتن در مسیر سیر وسلوک و مطالعه سیره امامان و اولیا خدا صد چندان کرد در این ماه از لحاظ معنوی دچار تحول بزرگی شدم که تابحال ان را تجربه نکرده بودم به طوریکه این حال معنوی ابتدا در ظاهرم اثر گذاشت ومن برای اولین بار در صورتی که قبلا هنگام خروج از خانه گردی صورتم را باز میگذاشتم روی خود را گرفتم و پوشش چهره ام را بیشتر کردم این عمل من باعث شد قلبم به یک ارامش عجیبی دست پیدا کند در باطن هم شروع کردم به کمک خدا به تزکیه و مراقبه- نمیدانم شاید این توفیقات به خاطر مناجات های ابوحمزه در دل شب بود یا... نمیدانم ولی یک تصمیم در این ماه در قلبم قوت گرفت و ان ترک دانشگاه و رفتن به حوزه بود چون دیدم بازتر شده بود و این علمی که در دانشگاه برای ان تلاش میکنم به جای اینکه من را به خدا نزدیکتر کند ومن را به یاد او بیندازد فاصله ام را از او بیشتر کرده مشاهده کردم که جوانیم را- عمر گرانبهای خود را در دانشگاه تلف میکنم و بار معرفتی من نه تنها در دانشگاه زیاد نمیشود بلکه غفلت من را زیادتر میکند.

برای حوزه ثبت نام کردم و همزمان برای دوری از بیکار بودن به دانشگاه هم میرفتم چند روز قبل نتیجه ثبت نام را در اینترنت زدند ومن با رتبه علمی 87 قبول شدم اما بعد از چند ماه که از تصمیم قاطع من برای رفتن به حوزه میگذرد اکنون یک چیز تغییر پیدا کرده و ان اینکه اراده من برای رفتن به حوزه ضعیف شده احساس میکنم رفتن به دانشگاه دوباره در من تاثیر منفی گذاشته و گرایش من به معنویات ضعیف شده اطرافیانم به من توصیه میکنند که به حوز بروم و انجا را برای من مناسب میبینند ولی متاسفانه بین حوزه و دانشگاه دچار سرگردانی شدم با توجه به شرایطی که برای شما گفتم تحصیل در کدام را مناسب من میدانید؟

توضیح بیشتر(من بعد از ماه رمضان یک ترم برای مطالعه بیشتر در زمینه شناخت نفس و سیر وسلوک و خواندن زندگینامه اولیا خدا مرخصی گرفتم به طور کلی علاقه شدیدی در من ایجاد شد که به خدا نزدیکتر شوم و در مسیر سیر وسلوک قدم بگذارم به همین دلیل از جمله کارهایی که انجام دادم این بود که از اعمالی که موجب غفلت من میشد پرهیز کردم مثلا من به دیدن فیلم های تخیلی خیلی علاقه داشتم ولی چون دوست داشتم که فقط علاقه و محبت خدا در قلب من باشد از دیدن این فیلم ها صرف نظر کردم و یا من به خواندن کتاب های به سبک کاراگاهی هم علاقه داشتم که از ان هم صرف نظر کردم همنین در یک کتاب که نویسنده ان ایت الله دستغیب است خواندم که باید برای رسیدن به خدا از خوردن غذاهای چرب و شیرین پرهیز کرد ومن هم دیگر تنقلات و شیرینیجات نخوردم همچنین به کتاب های مذهبی خیلی علاقه پیدا کردم به طوری که در این دوره شاید بالای 30 کتاب تهیه کردم هرشب رمضان وقتی قبل از خواب چند ایه را با تفکر میخواندم رقت قلب عجیبی احساس میکردم و سخت گریه میکردم

در این ماه هم کتاب تصویری از بهشت و جهنم را مطالعه کردم که بر روی من خیلی تاثیر گذاشت به طوریکه اعتقادم به مراتب بیشتر شد و میشود گفت با خواندن این کتاب بود که تصمیم گرفتم به خدا بیشتر نزدیک شوم. بعد از ماه رمضان هم شروع کردم به خواندن نماز شب تقریبا یک ساعت قبل اذان بلند میشدم و نماز و دعا میخواندم تمام این کارهای من فقط به این نیت بود که محبت خدا بیشتر در قلبم جای بگیرد اما بعد از یک مدت کوتاه دچار یک حالت خاصی شدم قلبم لبریز از غم و اندوه شده بود که اصلا دلیلش را نمیدانستم دیگر از خواندن قران و نماز و مناجات و حتی خواندن کتاب های دینی لذت نمیبردم بعد از یک مدت دیگر این احساس غم از بین رفت و قلبم دچار یک بی احساسی شدید شد یعنی در قلبم دیگر هیچ احساس محبت به خدا و امامان و یا به دعا... نداشتم
من به امام حسین خیلی علاقه داشتم و هرسال ماه محرم در قلبم محبت شدید و اندوه زیادی نسبت به امام احساس میکردم و در مجلس عزای امام حسین خیلی اشک میریختم اما محرم سال گذشته برای من با سایر روزهای سال تفاوتی نمیکرد یعنی دیگر محبتی به امام حسین در قلبم احساس نمیکردم دیگر نمیتوانستم اشک بریزم چون قلبم به خاطر امام حسین نلرزید( این احساس را نه فقط درباره امام حسین بلکه نسبت به خدا و سایر امامان هم داشتم) دیگر حال مناجات و راز ونیاز نداشتم احساس میکردم دچار قساوت و افسردگی شده ام به همین دلیل برای فرار از این حالت معاشرتم و تفریحاتم را زیاد کردم- به فیلم های تلویزیون رو اردم فقط به خاطر فرار از این حالتی که به ان دچار شدم با اینکه تصمیم نداشتم به دانشگاه بروم این ترم واحد برداشتم تمام این کارها را انجام دادم به این دلیل که ترسیدم وضعم بیشتر بحرانی شود
با اینکه چند ماه از این حالت میگذرد ولی هنوز از نماز و دعا... لذت نمیبرم احساس میکنم قلبی دیگر در سینه ندارم تا به تپش در بیاید دیگر هیچ احساسی از غم و شادی و شوق رسیدن به خدا در من وجود ندارد ان عطشی که در ماه رمضان در قلبم ایجاد شده بود به کلی از بین رفت به همین دلیل تصمیم من برای رفتن به حوزه سست شده و تقریبا دیگر تمایلی به رفتن ندارم میترسم که اگر به حوزه بروم با این احساسی که دست به گریبانم شده نتوانم درس بخوانم و بیشتر از خدا دور شوم میترسم که اگر به حوزه بروم پشیمان شوم و نتوانم درس های ان را باعلاقه بخوانم تصمیم من برای رفتن به حوزه خیلی قوی بود در واقع نیت من از رفتن به حوزه این بود که با قرار گرفتن در چنین محیط مذهبی و بدون اختلاط دختر وپسر و خواندن دردس مذهبی ان به خدا نزدیکتر شوم و افرادی را پیدا کنم که من را در رسیدن به خدا کمک کنند از زمانی که این حالت به من دست داده تمایلاتم به معنویات خیلی کم شده پایم برای ترک دانشگاه میلرزد احساس میکنم یک پرده ای روی قلبم قرار گرفته که اجازه نمیدهد چیزی از ان داخل و یا چیزی از ان خارج شود . در جایی خواندم کسی که میخواهد قدم در راه سیر وسلوک بگذارد باید با راهنمایی استاد باشد وگرنه خطرناک است وسقوط میکند احساس میکنم من سقوط کرده تم و هه چیز را از دست داده ام در حال حاظر بیشتر از اینکه علاقه داشته باشم که معنویت را دنبال کنم و برای تهذیب تلاش کنم علاقه دارم که به دانشگاه بروم .

لطفا من را راهنمایی کنید با شرایطی که در دانشگاه برای من وجود دارد چه از لحاظ معنوی ان و چه از لحاظ نمراتی که کسب میکنم و با توجه به وضعیت رشته من( رشته من به گونه ای است که امکان اشتغال برای من فقط در محیط کارخانه جات وجود دارد( اصلا با این وضعیت نمرات من امکان اشتغال برایم وجود دارد؟)) و این احساسی که مانند یک پرده قلبم را پوشانده و نمیگذارد درست و قاطعانه در این مورد تصمیم گیری کنم-

ایا شما ادامه تحصیل در دانشگاه را به صلاح من میدانید یا بهتر است که برای تحصیل به حوزه بروم؟

باسمه تعالی
با عرض سلام و خسته نباشید
1- در رابطه با مساله سکوت، حق در همان روشی بود که شما با مطالعه آن کتب اخلاقی پیش گرفته بودید و فرمایش دوستانتان صحیح نبود، چون شاید آنها از آثار سکوت اطلاعی نداشتند و در آن فضاها نبودند. البته هیچ گاه دچار افراط نشوید. و در مواقع لزوم سخن بگویید. و در ادامه دادن با آن دوستان، آنها را نسبت به کارهای خود توجیه کنید که اگر من این روش را برگزیدم با توجه به فرمایش اهل بیت علیهم السلام و سیره بزرگان .... بوده است و آنها را همسو و همفکر با خود بکنید. و اگر در عین حال آنها مانع رشد و تکامل معنوی شما می شوند می توانید در ادامه دوستی با آنها تجدید نظر بفرمایید.

2- این که حالات شما در امور معنوی تغییر می کند، یک مساله ای است که در بیانات دینی ، تحت عنوان ادبار و اقبال قلب به آن اشاره شده است.قلب به عنوان يكي از مراتب وجود آدمي همواره با دگرگوني و قبض و بسط همراه است و از فراز و نشيب جدايي ندارد. لذا هر امري كه خارج از اعتدال بوده و به دو طرف افراط و تفريط نزديك باشد باعث اضطراب و دگرگوني قلب مي شود. هیچگاه در مسائل معنوی افراط و زیاده روی نکنید. که باعث دلزدگی می گردد.
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در بیانی می فرمایند: «اِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَتَنَفَّلُوا وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَعَلَيْكُمْ بِالْفَرِيضَةِ.»[1] «براي قلوب روي آوردني است و روي گرداندني پس هنگام روي آوردن، آنرا به انجام مستحبات وادار کنيد و هنگام روي گردانيدن به واجبات قناعت ورزيد»

3-فضای معنوی‌ای که در حوزه حکمفرماست قابل قیاس با محیط دانشگاه نیست.اگر شما به دنبال چنین فضایی هستید و علاقه[ که شرط اصلی است] نسبت به دروس حوزوی دارید. می توانید وارد حوزه شوید و اگر با جدیت درس بخوانید، راه برای تدریس شما به عنوان یک شغل، در فضای حوزه و یا حتی داشگاه باز است.
موفق باشید.
پی‌نوشت:
[1].کافی،ج4،ص454

سلام استاد
از راهنمایی های شما استفاده کردم ممنون , در رابطه با حرف زدن اگر بخواهم این رویه را در پیش بگیرم دوستان با ایمانم را از دست میدهم تنها دوست خوبی که داشتم. چه از لحاظ ظاهر و چه باطن این دختر خانوم 24ساله بودن که ایشون هم وقتی دیدن من زیاد اهل حرف زدن نیستم رابطشون رو با من خیلی کم کردن یادمه تو سفر راهیان نور یکی از دانشجویان تو مسیر به من گفتند که چرا اینقدر ساکتی و حرف نمیزنی تو خونه هم اینطوری هستی?من هم گفتم فقط در مواقع واجب صحبت میکنم تو خونه هم اینطوری هستم و بیشتر وقتم صرف مطالعه میشه بعد چند دقیقه شنیدم که به دوستم گفتن که دوستت که حرف نمیزنه حوصلت. سر نمیره ?...استاد امیدوار فرمودند که باید صحبت کنم وگرنه احتمال داره افسردگی بگیرم ... میخواستم نظرتون رو در این رابطه بدونم

diamond;513146 نوشت:
سلام استاد
از راهنمایی های شما استفاده کردم ممنون , در رابطه با حرف زدن اگر بخواهم این رویه را در پیش بگیرم دوستان با ایمانم را از دست میدهم تنها دوست خوبی که داشتم. چه از لحاظ ظاهر و چه باطن این دختر خانوم 24ساله بودن که ایشون هم وقتی دیدن من زیاد اهل حرف زدن نیستم رابطشون رو با من خیلی کم کردن یادمه تو سفر راهیان نور یکی از دانشجویان تو مسیر به من گفتند که چرا اینقدر ساکتی و حرف نمیزنی تو خونه هم اینطوری هستی?من هم گفتم فقط در مواقع واجب صحبت میکنم تو خونه هم اینطوری هستم و بیشتر وقتم صرف مطالعه میشه بعد چند دقیقه شنیدم که به دوستم گفتن که دوستت که حرف نمیزنه حوصلت. سر نمیره ?...استاد امیدوار فرمودند که باید صحبت کنم وگرنه احتمال داره افسردگی بگیرم ... میخواستم نظرتون رو در این رابطه بدونم

باسمه تعالی
همان طور که عرض کردم از افراط کردن در هر کاری بپرهیزید. حتی در زمینه سکوت کردن، بنابراین شما با دوستان خود حرف بزنید، درد و دل بکنید، هیچ منعی نیست. فقط مواظب باشد در این زمینه افراط نکنید که کار به غیبت و دروغ و... بکشد. سعی کنید در هر زمینه ای حد اعتدال را نگه دارید.
موفق باشید.

چند وقت پیش به یه وبلاگی سر زدم که در اون نظر آقای پناهیان رو درباره حوزه و دانشگاه زده بودن عنوانش این بود ( پاسخ حجت الاسلام پناهیان به سوال حوزه برویم یا دانشگاه?) کامنت چند تا از کاربرا توجهمو جلب کرد میخواستم نظر شما رو درباره حرفاشون بدونم................................ ﺑﺎ ﺳﻼم ﺧﺪﻣﺖ ﻫﻤﻪ دوﺳﺘﺎن ﻋﻼقه مند به ورود به حوزه علمیه. من طلبه ای ام ﮐﻪ ﺑﯿﺶ از ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ در ﺣﻮزه م ﺧﻮاﺳﺘﻢ از ﺳﺮ دﻟﺴﻮزی ﺗﺠﺮﺑﻪ ی ﺧﻮدم رو ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﻢ و آن اﯾﻨﮑﻪ اﺻﻼ ﺑﺪون ﺗﺤﻘﯿﻖ در ﻣﻮرد ﻓﻀﺎی ﺣﻮزه وارد ﺣﻮزه ﻧﺸﻮﯾﺪ واﻻ ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ دﭼﺎر ﺳﺮﺧﻮردﮔﯽ ﺷﻮﯾﺪ ﭼﺮا ﮐﻪ ﺳﯿﺴﺘﻢ و ﺳﺎﺧﺘﺎر ﺣﻮزه اﯾﻦ ﻃﻮره ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﻣﻨﺒﻊ آب را ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﺸﺎن ﻣﯽ دﻫﺪ و در اﺧﺘﯿﺎر ﺷﻤﺎ ﻗﺮار ﻣﯽ دﻫﺪ وﻟﯽ اﯾﻦ ﺧﻮد ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ زرﻧﮓ ﺑﺎﺷﯽ و ﺷﯿﺮ ﻫﺎی آب آن را ﭘﯿﺪا ﮐﻨﯽ ﺗﺎ ﻣﻮﻓﻖ ﺷﻮی ﻫﻢ ﺑﻬﺮه ﻣﻨﺪ ﺷﻮی و ﻫﻢ ﺑﻬﺮه ﻣﻨﺪ ﺳﺎزی واﻻ ﻃﻠﺒﻪ ی ﺳﺎده ای ﺑﯿﺶ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﺨﻮاﻫﯽ ﻣﺎﻧﺪ و اﻓﺮادی ﻣﺎﻧﻨﺪ آﻗﺎی ﭘﻨﺎﻫﯿﺎن ﻣﺤﺼﻮل ﺳﺎﺧﺘﺎر ﺣﻮزه ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ﻣﺤﺼﻮل ﺗﻮاﻧﺎﯾﯽ ﺷﺨﺼﯽ ﺧﻮد در اﺳﺘﻔﺎده درﺳﺖ از آن ﻣﻨﺒﻊ اﻧﺪ .......................................... ﺳﻼم ﻣﻦ ﻫﻢ اﺳﺘﻌﺪادﻫﺎی درﺧﺸﺎن درس ﺧﻮﻧﺪم اﻣﺎ ﺑﻪ ﺣﻮزه ﻋﻠﻤﯿﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻋﻼﻗﻪ داﺷﺘﻢ ! دﯾﭙﻠﻢ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﺑﺮم ﺣﻮزه ﺗﻤﺎس ﮔﺮﻓﺘﻢ ؛ ﮔﻔﺘﻦ زوده ﺑﺮو دانشگاه! ﻟﯿﺴﺎﻧﺲ رﺷﺘﻪ ﻣﻬﻨﺪﺳﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ - رﻓﺘﻢ ﺣﻮزه ﺳﻄﺢ دو ﺣﻮزه رو ﮔﺮﻓﺘﻢ - دﯾﺪم اوﻧﭽﯿﺰی ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﻧﯿﺴﺖ - اوﻣﺪم ﻓﻮق رﺷﺘﻪ ﻓﻨﯽ ﺧﻮدم رو ﮔﺮﻓﺘﻢ - ﻋﻠﻮم ﻗﺮاﻧﯽ و دﯾﻨﯽ ﺑﻮد - ﺷﺮﮐﺖ ﮐﺮدن ﻓﻮق ﻋﻠﻮم ﻗﺮاﻧﯽ - اﻻن ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ اون ﭼﯿﺰی رو ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮام ﺗﻮ داﻧﺸﮕﺎه و رﺷﺘﻪ ﻋﻠﻮم ﻗﺮآﻧﯽ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ . ﭘﺲ ﻧﺘﯿجه میگیریم نه ﺣﻮزه و ﻧﻪ داﻧﺸﮕﺎه ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻪ اون ﻋﻄﺶ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ رو ﻓﺮو ﺑﻨﺸﺎﻧﺪ ﭘﺲ ﺑﻬﺘﺮه دوﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ﺗﺸﻨﻪ ﻫﺴﺘﻦ دﻧﺒﺎل اﺳﺘﺎد ﺧﻮب ﺑﺮن ﻧﻪ ﺣﻮزه ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ اﯾﻨﮑﻪ ی ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺴﺘﻢ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻢ اون اﺳﺘﺎد رو ﭘﯿﺪا ﮐﻨﻢ - دﻋﺎم ﮐﻨﯿﺪ . دﻋﺎﺗﻮن ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺧﺪا ﺑﺮاﺗﻮن از ﭼﺸﻤﻪ ﻣﺤﺒﺘﺶ ی اﺳﺘﺎد ﺧﻮب ﺑﻔرسته.................................................................میخواستم بدونم حرف های لغو و بیهوده شامل چه مواردی میشه اگه میشه برای روشن شدن این مطلب برام مثال بزنید......... ..............تا اونجایی که اطلاع پیدا کردم گفتن برخی از اذکار باید با اجازه استاد باشه مثل ذکر لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین ...من به مدت شاید دوماه و تقریبا هرشب این ذکر رو 200بار تو سجده میگفتم استاد شجاعی این ذکر رو تو کتاب طریق عملی تزکیه2 آوردن و توصیه کردن که بر اون مداومت بشه اما من تو این سایت خوندم که این ذکر بدون اذن استاد عوارض داره درسته?به نظر شما با این اوصاف کتاب طریق عملی تزکیه برای روش گرفتن در مسیر سیر وسلوک مناسب هست?

diamond;513318 نوشت:
چند وقت پیش به یه وبلاگی سر زدم که در اون نظر آقای پناهیان رو درباره حوزه و دانشگاه زده بودن عنوانش این بود ( پاسخ حجت الاسلام پناهیان به سوال حوزه برویم یا دانشگاه?) کامنت چند تا از کاربرا توجهمو جلب کرد میخواستم نظر شما رو درباره حرفاشون بدونم................................ ﺑﺎ ﺳﻼم ﺧﺪﻣﺖ ﻫﻤﻪ دوﺳﺘﺎن ﻋﻼقه مند به ورود به حوزه علمیه. من طلبه ای ام ﮐﻪ ﺑﯿﺶ از ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ در ﺣﻮزه م ﺧﻮاﺳﺘﻢ از ﺳﺮ دﻟﺴﻮزی ﺗﺠﺮﺑﻪ ی ﺧﻮدم رو ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﻢ و آن اﯾﻨﮑﻪ اﺻﻼ ﺑﺪون ﺗﺤﻘﯿﻖ در ﻣﻮرد ﻓﻀﺎی ﺣﻮزه وارد ﺣﻮزه ﻧﺸﻮﯾﺪ واﻻ ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ دﭼﺎر ﺳﺮﺧﻮردﮔﯽ ﺷﻮﯾﺪ ﭼﺮا ﮐﻪ ﺳﯿﺴﺘﻢ و ﺳﺎﺧﺘﺎر ﺣﻮزه اﯾﻦ ﻃﻮره ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﻣﻨﺒﻊ آب را ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﺸﺎن ﻣﯽ دﻫﺪ و در اﺧﺘﯿﺎر ﺷﻤﺎ ﻗﺮار ﻣﯽ دﻫﺪ وﻟﯽ اﯾﻦ ﺧﻮد ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ زرﻧﮓ ﺑﺎﺷﯽ و ﺷﯿﺮ ﻫﺎی آب آن را ﭘﯿﺪا ﮐﻨﯽ ﺗﺎ ﻣﻮﻓﻖ ﺷﻮی ﻫﻢ ﺑﻬﺮه ﻣﻨﺪ ﺷﻮی و ﻫﻢ ﺑﻬﺮه ﻣﻨﺪ ﺳﺎزی واﻻ ﻃﻠﺒﻪ ی ﺳﺎده ای ﺑﯿﺶ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﺨﻮاﻫﯽ ﻣﺎﻧﺪ و اﻓﺮادی ﻣﺎﻧﻨﺪ آﻗﺎی ﭘﻨﺎﻫﯿﺎن ﻣﺤﺼﻮل ﺳﺎﺧﺘﺎر ﺣﻮزه ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ﻣﺤﺼﻮل ﺗﻮاﻧﺎﯾﯽ ﺷﺨﺼﯽ ﺧﻮد در اﺳﺘﻔﺎده درﺳﺖ از آن ﻣﻨﺒﻊ اﻧﺪ .......................................... ﺳﻼم ﻣﻦ ﻫﻢ اﺳﺘﻌﺪادﻫﺎی درﺧﺸﺎن درس ﺧﻮﻧﺪم اﻣﺎ ﺑﻪ ﺣﻮزه ﻋﻠﻤﯿﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻋﻼﻗﻪ داﺷﺘﻢ ! دﯾﭙﻠﻢ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﺑﺮم ﺣﻮزه ﺗﻤﺎس ﮔﺮﻓﺘﻢ ؛ ﮔﻔﺘﻦ زوده ﺑﺮو دانشگاه! ﻟﯿﺴﺎﻧﺲ رﺷﺘﻪ ﻣﻬﻨﺪﺳﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ - رﻓﺘﻢ ﺣﻮزه ﺳﻄﺢ دو ﺣﻮزه رو ﮔﺮﻓﺘﻢ - دﯾﺪم اوﻧﭽﯿﺰی ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﻧﯿﺴﺖ - اوﻣﺪم ﻓﻮق رﺷﺘﻪ ﻓﻨﯽ ﺧﻮدم رو ﮔﺮﻓﺘﻢ - ﻋﻠﻮم ﻗﺮاﻧﯽ و دﯾﻨﯽ ﺑﻮد - ﺷﺮﮐﺖ ﮐﺮدن ﻓﻮق ﻋﻠﻮم ﻗﺮاﻧﯽ - اﻻن ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ اون ﭼﯿﺰی رو ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮام ﺗﻮ داﻧﺸﮕﺎه و رﺷﺘﻪ ﻋﻠﻮم ﻗﺮآﻧﯽ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ . ﭘﺲ ﻧﺘﯿجه میگیریم نه ﺣﻮزه و ﻧﻪ داﻧﺸﮕﺎه ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻪ اون ﻋﻄﺶ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ رو ﻓﺮو ﺑﻨﺸﺎﻧﺪ ﭘﺲ ﺑﻬﺘﺮه دوﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ﺗﺸﻨﻪ ﻫﺴﺘﻦ دﻧﺒﺎل اﺳﺘﺎد ﺧﻮب ﺑﺮن ﻧﻪ ﺣﻮزه ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ اﯾﻨﮑﻪ ی ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺴﺘﻢ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻢ اون اﺳﺘﺎد رو ﭘﯿﺪا ﮐﻨﻢ - دﻋﺎم ﮐﻨﯿﺪ . دﻋﺎﺗﻮن ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺧﺪا ﺑﺮاﺗﻮن از ﭼﺸﻤﻪ ﻣﺤﺒﺘﺶ ی اﺳﺘﺎد ﺧﻮب ﺑﻔرسته.................................................................میخواستم بدونم حرف های لغو و بیهوده شامل چه مواردی میشه اگه میشه برای روشن شدن این مطلب برام مثال بزنید......... ..............تا اونجایی که اطلاع پیدا کردم گفتن برخی از اذکار باید با اجازه استاد باشه مثل ذکر لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین ...من به مدت شاید دوماه و تقریبا هرشب این ذکر رو 200بار تو سجده میگفتم استاد شجاعی این ذکر رو تو کتاب طریق عملی تزکیه2 آوردن و توصیه کردن که بر اون مداومت بشه اما من تو این سایت خوندم که این ذکر بدون اذن استاد عوارض داره درسته?به نظر شما با این اوصاف کتاب طریق عملی تزکیه برای روش گرفتن در مسیر سیر وسلوک مناسب هست?

باسمه تعالی
1-در حوزه راه برای باسواد شدن بسیار باز است. اگر چه در طی چند سال عمومی، شما با سطح اول علومی مانند ادبیات عرب، فقه -اصول-فلسفه -آشنا می شوید . ولی می توانید با توجه به علاقه خاص خود، مراحل بالاتر را در آن علوم دنبال کنید و در آن رشته خاص ، متخصص شوید. مثلا در حوزه در قسمت فلسفه بدایه و نهایه مرحوم علامه طباطبایی را در آن سالهای عمومی می خوانند و اگر کسی به فلسفه علاقه داشت می تواند این فضا را دنبال کند و اساتیدی مجرب در این زمینه وجود دارند. لذا می تواند 9 جلد اسفار مرحوم ملاصدرا، شرح منظومه حاج ملاهادی سبزواری، اشارات و تنبیهات، شفای بو علی و...را بخواند و در این علم متخصص شود. و یا در فضای عرفان می تواند به خواندن کتابهای عرفان نظری مانند تمهید القواعد، فصوص الحکم، مصباح الانس ... که در دوره عمومی تدریس نمی شود بپردازد و همچنین در قسمت ادبیات عرب، تفسیر....پس برای باسواد شدن در حوزه نباید به دروس عمومی اکتفا کرد، اگر چه از جهت اداری، قبول شدن در این دروس، را می خواهند. ولی کسی با خواندن آنها با سواد نمی شود بلکه باید به دنبال گرایش خود در علوم مربوطه برود تا در آن رشته متخصص شود و بعد تدریس و حتی تالیف ..داشته باشد.
2-حرف لغو حرفی است که منفعت عقلایی و فایده دنیوی و اخروی ندارد.
3-هرگز چنین کتابهایی برای سیر و سلوک مناسب نیست. برای اینکه جانها و مزاج ها متفاوت است و نمی توان هرنسخه ای را برای هر کسی پیچید و به فرموده علامه حسن زاده آملی حفظه الله تعالی علیه، همان طور که ما دو انسان را نمی توانیم پیدا کنیم که صد در صد از جهت ظاهری شبیه یکدیگر باشند، حتی دو قلو ها، که حداقل در اثر بند انگشت از یکدیگر متمایزند، دو انسان را هم نمی توانیم پیدا کنیم که از جهت باطن شبیه یکدیگر باشند.پس نمی توان به هر نسخه ای عمل کرد.
البته اگر هر کسی هنر داشته باشد واجبات خود را انجام دهد و محرمات الهی را ترک کند که واقعا کار سختی است و در کنار آن به نماز اول وقت، نماز شب، خواندن قرآن، و ادعیه ، دائم الوضو بودن (که این مواردبه عنوان دستورالعمل عام از حضرات معصومین علیهم السلام صادر شده و قابل استفاده برای همه است)بپردازد، معنویت و ترقی به مقامات بالا را در خود احساس خواهد نمود.
موفق باشید

به نظر شما یادگرفتن زبان انگلیسی برای حوزه کاربرد داره?اگه کاربرد داره میشه همزمان با حوزه به کلاس زبان رفت?چون از یه طرف یادگرفتن عربی و از طرف دیگه زبان انگلیسی باعث نمیشه که دچار افت تحصیلی بشم?

diamond;513585 نوشت:
به نظر شما یادگرفتن زبان انگلیسی برای حوزه کاربرد داره?اگه کاربرد داره میشه همزمان با حوزه به کلاس زبان رفت?چون از یه طرف یادگرفتن عربی و از طرف دیگه زبان انگلیسی باعث نمیشه که دچار افت تحصیلی بشم?

باسمه تعالی
قطعا یاد گرفتن زبان، مخصوصا در فضای حوزه بسیار مفید است که می توانیم معارف ناب توحیدی و دینی شیعه را به گوش دیگران در قالب سخنرانی و ترجمه برسانیم. و اتفاقا در حوزه چنین برنامه ای هم اجرا می شود و با برنامه ریزی دقیق می شود که انسان زبان را فرا گیرد تا دچار افت تحصیلی هم نشود.

یعنی خود حوزه زبان انگلیسی رو به طور کامل آموزش میده?لازم نیست که دیگه به آموزشگاه زبان مراجعه کنم?همه حوزه ها چنین امکانی رو فراهم میکنن?

نظرتون درباره این گفته شهید مطهری چیه? اﻣﺮوز ﻫﻢ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﻮاﺟﻪ ﻧﺼﯿﺮاﻟﺪﯾﻦ ،ﻫﺎ ﺑﻮﻋﻠﯽ ﺳﯿﻨﺎﻫﺎ ، ﻣﻼﺻﺪراﻫﺎ ، ﺷﯿﺦ اﻧﺼﺎری ،ﻫﺎ ﺷﯿﺦ ﺑﻬﺎﺋﯽ ،ﻫﺎ ﻣﺤﻘﻖ ﺣﻠﯽ ﻫﺎ وﻋﻼﻣﻪﺣﻠﯽﻫﺎ اﺣﺘﯿﺎج دارﯾﻢ اﻣﺎ ﺧﻮاﺟﻪ ﻧﺼﯿﺮاﻟﺪﯾﻦ ﻗﺮن ﭼﻬﺎردﻫﻢ ﻧﻪ ﺧﻮاﺟﻪ ﻧﺼﯿﺮاﻟﺪﯾﻦ ﻗﺮن ﻫﻔﺘﻢ ، ﺑﻮﻋﻠﯽﻗﺮن ﭼﻬﺎردﻫﻢ ﻧﻪ ﺑﻮﻋﻠﯽ ﻗﺮن ﭼﻬﺎرم ، ﺷﯿﺦ اﻧﺼﺎری ﻗﺮن ﭼﻬﺎردﻫﻢ ﻧﻪ ﺷﯿﺦ اﻧﺼﺎری ﻗﺮن ﺳﯿﺰدﻫﻢ . ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻤﺎن ﺧﻮاﺟﻪ ﻧﺼﯿﺮ و ﻫﻤﺎن ﺑﻮﻋﻠﯽ و ﻫﻤﺎن ﺷﯿﺦ اﻧﺼﺎری ﺑﺎ ﻫﻤﻪ آن ﻣﺰاﯾﺎی ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺑﻪ ﻋﻼوه اﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ اﯾﻦ ﻗﺮن ﺗﻌﻠﻖ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ و درد اﯾﻦ ﻗﺮن و ﻧﯿﺎز اﯾﻦ ﻗﺮن را اﺣﺴﺎس ﻧﻤﺎﯾﺪ . من ﺟﺮﯾﺎﻧﯽ را اﮐﻨﻮن ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﺮق اﻣﯿﺪ را در ﻗﻠﺒﻢ ﺑﯿﺶ از ﭘﯿﺶ روﺷﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ و آن اﯾﻨﮑﻪ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﻋﺪه ای از ﺟﻮاﻧﺎن ﺑﺎ اﯾﻤﺎن ﻣﺎ ﮐﻪ دوره داﻧﺸﮕﺎﻫﯽ را ﻃﯽ ﮐﺮده و ﯾﺎ ﻣﺸﻐﻮل ﻃﯽ ﮐﺮدن اﻧﺪ و ﻋﻨﻘﺮﯾﺐ ﮔﻮاﻫﯿﻨﺎﻣﻪ داﻧﺸﮕﺎﻫﯽ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ، ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﺸﻮرت ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ اﺻﻄﻼح ﻃﻠﺒﻪ ﺷﻮﻧﺪ و ﻋﻠﻮم اﺳﻼﻣﯽ را ﺑﯿﺎﻣﻮزﻧﺪ . ﺑﺮﺧﯽ ﭼﻨﺎن ﺑﯿﺘﺎﺑﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺗﺤﺼﯿﻼت داﻧﺸﮕﺎﻫﯽ را ﻣﺘﻮﻗﻒ ﮐﻨﻨﺪ و ﺑﻪ ﺟﺎی آﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﻋﻠﻮم اﺳﻼﻣﯿﻪ ﺑﭙﺮدازﻧﺪ . ﻣﻦ اﻟﺒﺘﻪ آﻧﻬﺎ را از اﯾﻨﮑﻪ ﺗﺤﺼﯿﻼت داﻧﺸﮕﺎﻫﯽ را ﻣﺘﻮﻗﻒ ﮐﻨﻨﺪ ﻣﻨﻊ ﮐﺮده و ﻣﯽ ﮐﻨﻢ و ﮔﻔﺘﻪ ام ﺑﻌﺪ از ﭘﺎﯾﺎن ﺗﺤﺼﯿﻼت داﻧﺸﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ آن ﺗﺤﺼﯿﻼت ﺑﭙﺮدازﯾﺪ و ﻏﺎﻟﺒﺎ ﺗﻮﺻﯿﻪ ﮐﺮده ام ﮐﻪ ﭘس از ﭘﺎﯾﺎن ﺗﺤﺼﯿﻼت داﻧﺸﮕﺎﻫﯽ ﻗﺴﻤﺘﯽ از وﻗﺖ ﺧﻮد را ﺻﺮف ﻫﻤﺎن رﺷﺘﻪ ﺑﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ در آن رﺷﺘﻪ ﻓﺎرغ اﻟﺘﺤﺼﯿﻞ ﺷﺪه اﻧﺪ و ﻗسمت دﯾﮕﺮ را ﺻﺮف ﻓﺮاﮔﯿﺮی ﻋﻠﻮم اﺳﻼﻣﯽ ، زﯾﺮا دوﺳﺖ ﻧﺪارم از ﻧﻈﺮ زﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺎزﻣﻨﺪ ﺑﻪ ﺑﻮدﺟﻪ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﺣﻮزه ﺑﺎﺷﻨﺪ . ﮔﻔﺘﻢ ﻧﺘﯿﺠﻪ اﯾﻦ ﺷﺪ ﮐﻪ اﻣﺮوز ﻋﺪه ای ﻟﯿﺴﺎﻧﺴﯿﻪ ﺑﻪ ﺗﺤﺼﯿﻼت ﻋﻠﻮم اﺳﻼﻣﯽ رو آروده اﻧﺪ . در ﺣﻘﯿﻘﺖ اﯾﻨﻬﺎ ﺣﻠﻘﻪ راﺑﻂ ﻋﻠﻮم اﺳﻼﻣﯽ و ﻋﻠﻮم ﻋﺼﺮی ﻫﺴﺘﻨﺪ و اﯾﻦ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﻣﺒﺎرﮐﯽ اﺳﺖ ، ﺳﺒﺐ ﺑﺎرور ﺷﺪن ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﭘﺮ ﻣﺎﯾﻪ اﺳﻼﻣﯽ ﻣﯿﮕﺮدد …. ﻧﺘﯿﺠﻪ اﯾﻨﮑﻪ اﯾﻦ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﻨﯽ و ﻋﻈﯿﻢ اﺳﻼﻣﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮاﻧﺪ و ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺸﺘﻮاﻧﻪ ﻧﻬﻀﺖ واﻗﻊ ﺷﻮد و ﻫﻢ ﻋﻠﻤﺎء اﺳﻼﻣﯽ ﻣﺘﺨﺼﺺ در اﯾﻦ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻋﻈﯿﻢ و آﮔﺎه ﺑﻪ زﻣﺎن ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮاﻧﻨﺪ و ﻫﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﻬﻀﺖ را رﻫﺒﺮی ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ . [ﻧﻬﻀﺖ ﻫﺎی اﺳﻼﻣﯽ در ﺻﺪ ﺳﺎﻟﻪ اﺧﯿﺮ ۷۸،۷۹ص]

diamond;513942 نوشت:
یعنی خود حوزه زبان انگلیسی رو به طور کامل آموزش میده?لازم نیست که دیگه به آموزشگاه زبان مراجعه کنم?همه حوزه ها چنین امکانی رو فراهم میکنن?

باسمه تعالی
آیت الله حسینی بوشهری مدیر حوزه های علمیه: « از سال تحصیلی جدید، فراگیری حداقل 2 زبان عربی و انگلیسی برای طلاب الزامی شده و این طرح امسال به صورت آموزشی در برخی از مدارس علمیه قم اجرا خواهد شد»

diamond;514104 نوشت:
نظرتون درباره این گفته شهید مطهری چیه? اﻣﺮوز ﻫﻢ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﻮاﺟﻪ ﻧﺼﯿﺮاﻟﺪﯾﻦ ،ﻫﺎ ﺑﻮﻋﻠﯽ ﺳﯿﻨﺎﻫﺎ ، ﻣﻼﺻﺪراﻫﺎ ، ﺷﯿﺦ اﻧﺼﺎری ،ﻫﺎ ﺷﯿﺦ ﺑﻬﺎﺋﯽ ،ﻫﺎ ﻣﺤﻘﻖ ﺣﻠﯽ ﻫﺎ وﻋﻼﻣﻪﺣﻠﯽﻫﺎ اﺣﺘﯿﺎج دارﯾﻢ اﻣﺎ ﺧﻮاﺟﻪ ﻧﺼﯿﺮاﻟﺪﯾﻦ ﻗﺮن ﭼﻬﺎردﻫﻢ ﻧﻪ ﺧﻮاﺟﻪ ﻧﺼﯿﺮاﻟﺪﯾﻦ ﻗﺮن ﻫﻔﺘﻢ ، ﺑﻮﻋﻠﯽﻗﺮن ﭼﻬﺎردﻫﻢ ﻧﻪ ﺑﻮﻋﻠﯽ ﻗﺮن ﭼﻬﺎرم ، ﺷﯿﺦ اﻧﺼﺎری ﻗﺮن ﭼﻬﺎردﻫﻢ ﻧﻪ ﺷﯿﺦ اﻧﺼﺎری ﻗﺮن ﺳﯿﺰدﻫﻢ . ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻤﺎن ﺧﻮاﺟﻪ ﻧﺼﯿﺮ و ﻫﻤﺎن ﺑﻮﻋﻠﯽ و ﻫﻤﺎن ﺷﯿﺦ اﻧﺼﺎری ﺑﺎ ﻫﻤﻪ آن ﻣﺰاﯾﺎی ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺑﻪ ﻋﻼوه اﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ اﯾﻦ ﻗﺮن ﺗﻌﻠﻖ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ و درد اﯾﻦ ﻗﺮن و ﻧﯿﺎز اﯾﻦ ﻗﺮن را اﺣﺴﺎس ﻧﻤﺎﯾﺪ . من ﺟﺮﯾﺎﻧﯽ را اﮐﻨﻮن ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﺮق اﻣﯿﺪ را در ﻗﻠﺒﻢ ﺑﯿﺶ از ﭘﯿﺶ روﺷﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ و آن اﯾﻨﮑﻪ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﻋﺪه ای از ﺟﻮاﻧﺎن ﺑﺎ اﯾﻤﺎن ﻣﺎ ﮐﻪ دوره داﻧﺸﮕﺎﻫﯽ را ﻃﯽ ﮐﺮده و ﯾﺎ ﻣﺸﻐﻮل ﻃﯽ ﮐﺮدن اﻧﺪ و ﻋﻨﻘﺮﯾﺐ ﮔﻮاﻫﯿﻨﺎﻣﻪ داﻧﺸﮕﺎﻫﯽ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ، ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﺸﻮرت ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ اﺻﻄﻼح ﻃﻠﺒﻪ ﺷﻮﻧﺪ و ﻋﻠﻮم اﺳﻼﻣﯽ را ﺑﯿﺎﻣﻮزﻧﺪ . ﺑﺮﺧﯽ ﭼﻨﺎن ﺑﯿﺘﺎﺑﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺗﺤﺼﯿﻼت داﻧﺸﮕﺎﻫﯽ را ﻣﺘﻮﻗﻒ ﮐﻨﻨﺪ و ﺑﻪ ﺟﺎی آﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﻋﻠﻮم اﺳﻼﻣﯿﻪ ﺑﭙﺮدازﻧﺪ . ﻣﻦ اﻟﺒﺘﻪ آﻧﻬﺎ را از اﯾﻨﮑﻪ ﺗﺤﺼﯿﻼت داﻧﺸﮕﺎﻫﯽ را ﻣﺘﻮﻗﻒ ﮐﻨﻨﺪ ﻣﻨﻊ ﮐﺮده و ﻣﯽ ﮐﻨﻢ و ﮔﻔﺘﻪ ام ﺑﻌﺪ از ﭘﺎﯾﺎن ﺗﺤﺼﯿﻼت داﻧﺸﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ آن ﺗﺤﺼﯿﻼت ﺑﭙﺮدازﯾﺪ و ﻏﺎﻟﺒﺎ ﺗﻮﺻﯿﻪ ﮐﺮده ام ﮐﻪ ﭘس از ﭘﺎﯾﺎن ﺗﺤﺼﯿﻼت داﻧﺸﮕﺎﻫﯽ ﻗﺴﻤﺘﯽ از وﻗﺖ ﺧﻮد را ﺻﺮف ﻫﻤﺎن رﺷﺘﻪ ﺑﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ در آن رﺷﺘﻪ ﻓﺎرغ اﻟﺘﺤﺼﯿﻞ ﺷﺪه اﻧﺪ و ﻗسمت دﯾﮕﺮ را ﺻﺮف ﻓﺮاﮔﯿﺮی ﻋﻠﻮم اﺳﻼﻣﯽ ، زﯾﺮا دوﺳﺖ ﻧﺪارم از ﻧﻈﺮ زﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺎزﻣﻨﺪ ﺑﻪ ﺑﻮدﺟﻪ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﺣﻮزه ﺑﺎﺷﻨﺪ . ﮔﻔﺘﻢ ﻧﺘﯿﺠﻪ اﯾﻦ ﺷﺪ ﮐﻪ اﻣﺮوز ﻋﺪه ای ﻟﯿﺴﺎﻧﺴﯿﻪ ﺑﻪ ﺗﺤﺼﯿﻼت ﻋﻠﻮم اﺳﻼﻣﯽ رو آروده اﻧﺪ . در ﺣﻘﯿﻘﺖ اﯾﻨﻬﺎ ﺣﻠﻘﻪ راﺑﻂ ﻋﻠﻮم اﺳﻼﻣﯽ و ﻋﻠﻮم ﻋﺼﺮی ﻫﺴﺘﻨﺪ و اﯾﻦ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﻣﺒﺎرﮐﯽ اﺳﺖ ، ﺳﺒﺐ ﺑﺎرور ﺷﺪن ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﭘﺮ ﻣﺎﯾﻪ اﺳﻼﻣﯽ ﻣﯿﮕﺮدد …. ﻧﺘﯿﺠﻪ اﯾﻨﮑﻪ اﯾﻦ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﻨﯽ و ﻋﻈﯿﻢ اﺳﻼﻣﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮاﻧﺪ و ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺸﺘﻮاﻧﻪ ﻧﻬﻀﺖ واﻗﻊ ﺷﻮد و ﻫﻢ ﻋﻠﻤﺎء اﺳﻼﻣﯽ ﻣﺘﺨﺼﺺ در اﯾﻦ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻋﻈﯿﻢ و آﮔﺎه ﺑﻪ زﻣﺎن ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮاﻧﻨﺪ و ﻫﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﻬﻀﺖ را رﻫﺒﺮی ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ . [ﻧﻬﻀﺖ ﻫﺎی اﺳﻼﻣﯽ در ﺻﺪ ﺳﺎﻟﻪ اﺧﯿﺮ ۷۸،۷۹ص]

باسمه تعالی
نظر ایشان حاکی از به روز بودن و جامعیت طالب علم است که اگر کسی بتواند به این امر دست پیدا کند ، بیشتر می تواند خدمت کند

سمیع;514247 نوشت:

باسمه تعالی

نظر ایشان حاکی از به روز بودن و جامعیت طالب علم است که اگر کسی بتواند به این امر دست پیدا کند ، بیشتر می تواند خدمت کند

با توجه به تمام حرف هایی که گفته شد شما بهترین راهی که برام پیشنهاد میکنید چیه?بعد از دانشگاه به حوزه برم یا همین راهی که انتخاب کردم(ادامه ندادن دانشگاه) رو در پیش بگیرم ? کدوم راه با توجه به شرایطی که تو پست اول توضیح دادم به رضایت خدا و امام زمان نزدیکتره? (اگه شما حوزه رو بعد دانشگاه پیشنهاد بدید خواستم اطلاع داشته باشید که معدل لیسانس من بیشتر از 14نمیشه این در صورتیه که در جایی خوندم معدل لیسانس برای قبول شدن تو حوزه خیلی مهمه ) ( این توضیحات رو دادم چون خواستم تو جوابتون مد نظرشون داشته باشید)

diamond;514515 نوشت:
با توجه به تمام حرف هایی که گفته شد شما بهترین راهی که برام پیشنهاد میکنید چیه?بعد از دانشگاه به حوزه برم یا همین راهی که انتخاب کردم(ادامه ندادن دانشگاه) رو در پیش بگیرم ? کدوم راه با توجه به شرایطی که تو پست اول توضیح دادم به رضایت خدا و امام زمان نزدیکتره? (اگه شما حوزه رو بعد دانشگاه پیشنهاد بدید خواستم اطلاع داشته باشید که معدل لیسانس من بیشتر از 14نمیشه این در صورتیه که در جایی خوندم معدل لیسانس برای قبول شدن تو حوزه خیلی مهمه ) ( این توضیحات رو دادم چون خواستم تو جوابتون مد نظرشون داشته باشید)

باسمه تعالی
باتوجه به فرمایشات شما در پست های سابق به نظرم وارد حوزه شوید بهتر است به شرطی که با جدیت درس بخوانید
ولی اگر باز هم مردد هستید، می توانید بیشتر در این زمینه تحقیق کنید
.

موفق باشید.

پرسش:
من دانشجوی رشته صنایع غذایی پیام نور هستم.
الف:اصولا ادم کم حرفی هستم و این بهانه ای شده برای دوستم که از من گله کند که چرا اینقدر کم حرف هستی البته من این روش را با مطالعه کتاب معراج السعاده در پیش گرفتم و بشخصه کاملا راضی هستم ولی دوستم میگوید که من هم وقتی هم سن تو بودم یک دوره به همین شکل بودم چون درباره سکوت و جاری شدن حکمت بر زبان شنیده بودم ولی اطرافیانم از این بابت برداشت کردند که چرا خودت را برای ما میگیری؟ چه باید بکنم؟
ب: اما ادامه سوالم درباره تحصیل در دانشگاه است. لطفا من را راهنمایی کنید با شرایطی که در دانشگاه برای من وجود دارد چه از لحاظ معنوی ان و چه از لحاظ نمراتی که کسب میکنم و با توجه به وضعیت رشته من( رشته من به گونه ای است که امکان اشتغال برای من فقط در محیط کارخانه جات وجود دارد( اصلا با این وضعیت نمرات من امکان اشتغال برایم وجود دارد؟)) و این احساسی که مانند یک پرده قلبم را پوشانده و نمیگذارد درست و قاطعانه در این مورد تصمیم گیری کنم-
ایا شما ادامه تحصیل در دانشگاه را به صلاح من میدانید یا بهتر است که برای تحصیل به حوزه بروم؟

پاسخ:
1- در رابطه با مساله سکوت، حق در همان روشی بود که شما با مطالعه آن کتب اخلاقی پیش گرفته بودید و فرمایش دوستانتان صحیح نبود، چون شاید آنها از آثار سکوت اطلاعی نداشتند و در آن فضاها نبودند. البته هیچ گاه دچار افراط نشوید. و در مواقع لزوم سخن بگویید. و در ادامه دادن با آن دوستان، آنها را نسبت به کارهای خود توجیه کنید که اگر من این روش را برگزیدم با توجه به فرمایش اهل بیت علیهم السلام و سیره بزرگان .... بوده است و آنها را همسو و همفکر با خود بکنید. و اگر در عین حال آنها مانع رشد و تکامل معنوی شما می شوند می توانید در ادامه دوستی با آنها تجدید نظر بفرمایید.

2- این که حالات شما در امور معنوی تغییر می کند، یک مساله ای است که در بیانات دینی ، تحت عنوان ادبار و اقبال قلب به آن اشاره شده است.قلب به عنوان يكي از مراتب وجود آدمي همواره با دگرگوني و قبض و بسط همراه است و از فراز و نشيب جدايي ندارد. لذا هر امري كه خارج از اعتدال بوده و به دو طرف افراط و تفريط نزديك باشد باعث اضطراب و دگرگوني قلب مي شود. هیچگاه در مسائل معنوی افراط و زیاده روی نکنید. که باعث دلزدگی می گردد.
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در بیانی می فرمایند: «اِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَتَنَفَّلُوا وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَعَلَيْكُمْ بِالْفَرِيضَةِ (1) براي قلوب روي آوردني است و روي گرداندني پس هنگام روي آوردن، آنرا به انجام مستحبات وادار کنيد و هنگام روي گردانيدن به واجبات قناعت ورزيد»

3-فضای معنوی‌ای که در حوزه حکمفرماست قابل قیاس با محیط دانشگاه نیست.اگر شما به دنبال چنین فضایی هستید و علاقه[ که شرط اصلی است] نسبت به دروس حوزوی دارید. می توانید وارد حوزه شوید و اگر با جدیت درس بخوانید، راه برای تدریس شما به عنوان یک شغل، در فضای حوزه و یا حتی داشگاه باز است.

پی‌نوشت:
1.كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي(ط- الإسلامية)،ج3،ص454،[=Traditional Arabic]دار الكتب الإسلامية،تهران،1407ق.

موضوع قفل شده است