مشکلات فرزند روحانی بودن!

تب‌های اولیه

31 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مشکلات فرزند روحانی بودن!

سلام من پسری هستم که پدر من روحانی است به همین دلیل تو مدرسه بچه ها من رو به تمسخر می گیرند به من میگند بچه مذهبی بچه شیخ و... سوار اتوبوس میشم میرم به مهمونی با پدرم همه یه جوری نگاه میکنند تو مهمونی هم که زیر لبی منو به تمسخر میگیرند انگار من آدم نیستم من خیلی آدم حساسی هستم و اصلا نمیتونم این وضعیت رو تحمل کنم من نمیخوام شیخ باشم مثل همه آدم های معمولی میخوام باشم دیگه خسته شدم
من چجوری این وضعیت رو تحمل کنم؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد حامی

سلام
نكته بسيار دقيقي بود دوستان شما نظرتون چيه؟
اين دوست ما چه كار كند؟
لباس باباش را دربياورد؟:Nishkhand:
خودش هم لباس روحانيت يا روحانيون را بپوشه؟:Nishkhand:
خودش از باباش جدا بشه؟
باباش از او جدا بشه؟
جدا جدا بروند بيرون؟
بي خيال حرف مردم بشه؟
نگاه كنه ببينه بچه هاي روحانيوني كه راحت با باباشون هستند و حتي باهاشون سفر، بيمارستان، پارك و شنا مي روند چه طوري راحتند؟
و.....

حرف از شنا شد
چند روز قبل رفته بوديم استخر رزقنا الله و اياكم:Nishkhand:
حاج آقايي هم بودند وسط سانس اذان شد نماز ازآب بيرون اومديم و با اتفاق حاج آقا نماز جاعت خونديدم برخي ها اين طوري بودند:Moteajeb!: مگه اين طوري هم داريم ها
چرا نداريم
آقاي قرائتي مي گفتند مثبت نگر باشيم اگر روحاني هستيد و يك نفر در راه به شما بد و بيراه گفت ببينيد چند نفر با شما گرم ميگيرند

مگر به ائمه ناسزا نمي گفتند؟
مگر جلوي امام حسن و امام حسين به بابا شون بي حرمتي نمي كردند حتي در مسجد؟
مگر به علماي ما فحش نمي دادند يكي از مراجع فحش هايي را كه در قالب نامه بود را هر از گاهي به فرات مي ريخت
به شيخ طوسي يك نفر نامه نوشت و گفت اي كلب اي پسر كلب و...
شيخ طوسي جلوي شاگردانش نامه راخواند و گفت به دلائل مختلفي ثابت مي كنم اين اشتباه مي كند
همه مي بنيد
من سخن مي گويم ولي سگ واق واق مي كند
من روي دو پا راه مي روم ولي سگ چهار دست و پا بايد برود.
من مو دارم سگ پشم دارد
من ناخن دارم سگ چنگ دارد
من درنده نيستم ولي سگ هار است و درنده

و........

حامی;509617 نوشت:
آقاي قرائتي مي گفتند مثبت نگر باشيم اگر روحاني هستيد و يك نفر در راه به شما بد و بيراه گفت ببينيد چند نفر با شما گرم ميگيرند

تراوز بگذاريم

وزن كنيم ببينيم كي از ما خوشش مياد كي از ما خوشش نمياد
وزن ارزشي افرادي كه از ما خوششان نمي آيد بيشتر است يا افرادي كه از ما خوششان مي آيد؟ ( ذغال حجم زيادي را اشغال مي كند ولي طلا يه مقدار كمش خيلي كم حجم است و باارزش تر)
شمر اومد دم خيمه داد زد و حضرت عباس(ع) را صدا زد و گفت بيا برويم شما از فاميل من هستي نمي دونم شايد حضرت خجالت كشيدند كه اين با من چه كار دارد؟ چرا او مي خواهد بگويد ما با هم هستيم ما حسابمان از شمر و دار و دسته اش جداست.
البته حساب مردم ما از شمر و ياران شمر هم جداست اين را از روحانيون بشنويد كه چه افرادي كه با ايشان ارتباط داشتند كه قبلا با روحانيون خوب نبودند ولي با ارتباطي مسيرشان عوض شده
خب طبيعي است در زمان حضرت علي وقتي ايشان در محراب شهيد شدند گفتند ايشان اونجا چه كار مي كرده؟
الان كه اين همه بلوتوث و ايميل و جوك و....براي تخريب روحانيون ساخته مي شود خب خيلي ها ذهنشون شستشو داده مي شود.
يه شب قدري از قم رفتم حرم امام خميني چقدر لات و لوت( البته غير از خودم:Nishkhand:) به خاطر شيخ حسين انصاريان كلي راه اومده بودند تا پاي سخنان ايشان باشند.
فيلم اخراجي ها را ديديد كاري به خود فيلم و نقدهايش ندارم
اصل محتوا درسته خيلي ها بودند كه در مسير ارتباط با افراد سالم تغيير جهت دادند افرادي كه رياكار نبودند و معنويتشان عميق بود و مثل چشمه بيشتر از آن كه در كلامشان جوشان باشد در رفتارشان تجلي داشت.

خب برخي ها هم بار خودشون را سنگين مي كنند
به خصوص افراد مذهبي مقدس تر از پاپ و آش هاي داغ تر از كاسه
افرادي كه به ظاهر دينداراند و كاري به دين و كارشناسان دين ندارند هوس آنها دينشان است و به قول شهيد بهشتي اگر جوانان اينان را از دين غربال كنند دين را ناب و با ارزش و رفيق خواهند يافت.
يكي از سخنرانان مي گفت: روي منبر درباره آراستگي صحبت مي كردم و رواياتي خواندم كه پسران موهاي بلندشان را تميز نگه دارند و روغن بزنند و....
يكي از مسجديان بعد از منبر به تندي گفت حاج آقا مي خواي بچه هاي ما رو قرتي كني؟
گفتم من روايات ائمه را مي خوانم از خودم حرفي ندارم با من مشكل داري يا ائمه؟
بگذريم
بِچه آخوندس و سوسوله؟
ادامه دارد............

خانم یه روحانی گفته بود. با هزار تشویق و زحمت تلاش کرده بودیم که مسجد را برای فرزندمان جذاب جلوه بدهیم.
او هم دنبال ما می آمد
خب به هرحال نوجوان بود و دلش می خواست مانند برخی از هم سن و سالی هاش تیپ بزنه و کمی به لباس و سرو وضع و موهاش برسه.
من و حاج آقا مراقب تربیتش بودیم
گفتیم نباید با تشر و با زور نگرشش را تغییر دهیم بنابراین به تدریج حاج آقا و من با «هماهنگی» شروع کردیم با او صحبت کنیم البته به تدریج و در جلسه های مختلف.
به تدریج متوجه شدیم که داره از مسجد که نه از مسجدی ها فاصله می گیره
علت را جویا شدیم گفت من با این مسجدی ها داغ آبم توی یه جوی نمی ره.
گفتیم مگه چی شده؟
گفت: لب و لوچه شون را بالا میکشن انگاری کافر رفته تو مسجد. با یه نگاه بدتر از فحش در میان میگن این چه ریختی ناسالمتی یعنی بچه آخوندی و این سوسول بازی ها یعنی چه؟ هاااااااااااااااااااااااا اااااااااااااااااا اون یکی میگه بِ چ ه آخوندس و این قده سوسولس
- بابا دل همه دله و دل ما کُپه گِلس
--------------------

متأسفانه هستند
کاتولیک تر از پاپ
یا
آش داغ تر از کاسه
که
حاکم می بخشد ولی وزیر نوچ:Gig:

روان شناسی تبلیغ


[=Calibri][=Calibri]‌ [=B Lotus]یك روز اصحاب در خدمت پیامبر بودند. جوانی از مقابل این جمع عبور كرد. اهالی آن محل و حضار در مسجد شروع به بدگویی از جوان كردند و گفتند: جوان لاابالی ای است و تعبدی ندارد و از دست رفته است.
[=B Lotus]پیامبر پرسیدند: آیا نماز می خواند؟ پاسخ گفتند: بله، اما همیشه جزو لاابالی هاست.
[=B Lotus]پیامبر فرمود : او را رها كنید، همان اندازه نماز خواندنش او را با سعادت خواهد كرد. باید معنویات جوان را به هر اندازه كه در او هست بپذیریم و به عنوان یك نعمت و یك غنیمت آن را تشویق نماییم. تا به تدریج شعاع خوبی هایش رشد کند و وسیع تر شود
http://www.askdin.com/thread3422-216.html


خدايا ما را
از از خود راضييان قرار مده
:Nishkhand:
راستي هديه ماه رجب به شما:Gol::Gol::Gol:
دعامون كنيد

[="DarkSlateBlue"]

Taghi_7;509368 نوشت:
سلام من پسری هستم که پدر من روحانی است به همین دلیل تو مدرسه بچه ها من رو به تمسخر می گیرند به من میگند بچه مذهبی بچه شیخ و... سوار اتوبوس میشم میرم به مهمونی با پدرم همه یه جوری نگاه میکنند تو مهمونی هم که زیر لبی منو به تمسخر میگیرند انگار من آدم نیستم من خیلی آدم حساسی هستم و اصلا نمیتونم این وضعیت رو تحمل کنم من نمیخوام شیخ باشم مثل همه آدم های معمولی میخوام باشم دیگه خسته شدم
من چجوری این وضعیت رو تحمل کنم؟

حامی;509622 نوشت:
وزن ارزشي افرادي كه از ما خوششان نمي آيد بيشتر است يا افرادي كه از ما خوششان مي آيد؟

خداوکیلی جناب حامی راست میگه! ما دامادمون شیخه! من همش هرجا میریم دوست دارم با اون راه برم! چون همه بهش احترام ویژه ای میذارن و هربار باهاش میرم جایی نکته ی جدیدی یاد میگیرم چون مردم میان و ازش سوال میپرسن! کلا خیلی باهاش میرم بیرون اما حاضرم قسم بخورم تعداد افرادی که مسخره میکنن نصفه تعداد افرادی که عزت و احترام میذارن هم نیستن![/] یک چهارمش هم نیستن!
بعد برخورد این شیخ هم با اون افرادی که مسخره میکنن جالبه! مثلا تو ماشین میرفتیم یه هو چند تا جوون از کنار ماشین ما رد شدن داد زدن حاجه آقا چادرت لای در گیر کرده!!! بعد دامادمون بهشون خندید و گفت دمت گرم ایشالا از چادرای بهشتی نصیبت بشه! :ok:

این واقعیت وجود داره برادر من اما یه چیزی را باید یادمون باشه.... اعتماد به نفس مهمترین چیزه، میگن اگر انسان در زندگیش یک چیزی را بخواهد و تمام تلاشش را برای آن بکند - حالا آن چیز چه خوب و چه بد - روزگار طوری می چرخد که او به هدفش برسد. حالا شما هم بیا و به نقاط قوت قضیه نگاه کن، حداقل شرایط زندگی شما این است که به خاطر وجود نازنین یک پدر روحانی، محیط زندگی تان برای رشد روحی، معنوی، و حتی دنیوی و جسمی مساعد تر است. چون فکر آدم وقتی از محیط گناه دور باشد، جسمش سالم تر است.
آینده از آن شما بچه آخوند هاست. اعتماد به نفس داشته با عزیزم.....
:Mohabbat:

سلام آقاتقي بندهم همين مشكلودارم ولي شماببين كه پيامبربااين همه عظمت مردم روشون آشغالوبه قول روايتى تفاله هاى چاى ميريختن وبه تمسخرميگرفتنش.همين فقط ازتون ميخوام تحمل كنيدچون خودمم اين مشكلودارم!

سلام
بنظر منکه اینا مشکل حساب نمیشن ، نمیدونم شاید هم چون من در این موقعیت هیچوقت نبودم و دارم از دور به قضیه نگاه می کنم اینطوری بنظرم میرسه ،
لازمه بعضی از اوقات ما آدما یه کم از مشکالاتمون دور بشیم و از دور اون ها رو نگاه کنیم چونکه با قدری فاصله مشکلاتمون خلی کوچیک تر بنظر می رسن و اونوقت می تونیم یه راهکار براشون پیدا کنیم .
چرا باید بخاطر کارهای درستمون هم عذاب داشته باشیم ؟ ما فقط قراره در مقابل خدا پاسخگو باشیم و اگر از خودمون مطمن باشیم و مطمن از اینکه کار بدی نمی کنم و جلوی خدا رو سفید هستیم دیگه غصه این چیز ها را نمی خوریم . چونکه میدونیم خدا هوامون رو داره .
بنظرم شما باید اولا اونقدر رفتارتون خوب خوب خوب باشه و ایمانتون هم به خدا بیشتر بیشتر باشه ، اونا باشن که حسرت اینکه شما پدرتون روحانی هستن و اینجور تربیت شما خوب شده رو بخورن .به خودتون سخت نگیرین زندگی همین لحظه هایی هست که توش هستیم و بخاطر همین لحظه ای که توش هستی سعی کن شاد باشی .

شاید اگر شما پدری را تصور کنید که اجازه انجام واجب و ترک محرمات را ازتان سلب کنید دیگر از داشتن این نعمت که پدرتان روحانی است و راه رسیدن به خدا برایتان هموارتر است احساس ناراحتی نکنید.

یا زهرا

[="DarkGreen"]

Taghi_7;509368 نوشت:
سلام من پسری هستم که پدر من روحانی است به همین دلیل تو مدرسه بچه ها من رو به تمسخر می گیرند به من میگند بچه مذهبی بچه شیخ و... سوار اتوبوس میشم میرم به مهمونی با پدرم همه یه جوری نگاه میکنند تو مهمونی هم که زیر لبی منو به تمسخر میگیرند انگار من آدم نیستم من خیلی آدم حساسی هستم و اصلا نمیتونم این وضعیت رو تحمل کنم من نمیخوام شیخ باشم مثل همه آدم های معمولی میخوام باشم دیگه خسته شدم
من چجوری این وضعیت رو تحمل کنم؟

سلام و عرض ادب

بنده از زمان تحصیلم تا حالا کسی جرأت نکرده بود بهم تیکه بندازه حالا همین پارسال برای اولین بار به حجابم تیکه انداختند

اولش یه حالی شدم اما بعد خوشحال شدم که اینجور آدما از منش من خوششون نمیاد.

هنوزم خیلی با گوشه چشم نگاه میکنند و پشت سر هر چی دوست دارند میگن

ولی من میدونم که



حفظ ایمان در آخرالزمان، سخت تر از نگه داشتن سنگ گداخته در دست است.

پس تمام تلاشمو میکنم که تسلیم نشم.


[/]

جواب اين سؤالوبس ازجستوجويي فهميدم
آيه 7سوره زخرف و11حجررويه نكا بندازيد

بسم الله الرحمن الرحیم

Taghi_7;509368 نوشت:
سلام من پسری هستم که پدر من روحانی است به همین دلیل تو مدرسه بچه ها من رو به تمسخر می گیرند به من میگند بچه مذهبی بچه شیخ و... سوار اتوبوس میشم میرم به مهمونی با پدرم همه یه جوری نگاه میکنند تو مهمونی هم که زیر لبی منو به تمسخر میگیرند انگار من آدم نیستم من خیلی آدم حساسی هستم و اصلا نمیتونم این وضعیت رو تحمل کنم من نمیخوام شیخ باشم مثل همه آدم های معمولی میخوام باشم دیگه خسته شدم
من چجوری این وضعیت رو تحمل کنم؟

سلام و عرض ادب ، و کسب اجازه از استاد حامی بزرگوار

حالت شما برام قابل درک هست ، چون قبلا که خودم تازه وارد مسائل مذهبی شده بودم از برخی حرفهایی که به من زده میشد خیلی دلخور و ناراحت میشدم!

از جمله مذهبی ، آخوند و...........!

از من به شما ؛ در ادامه توضیحات استاد حامی بزرگوار ، یکی از روش های کنار اومدن با رفتار اطرافیان کنار اومدن با خودتون هست. کنار اومدن با اینکه فرزند روحانی هستید و مذهبی.

و باید به جایی برسید که به خودتون بگیید " آقا من مفتخرم به بچه آخوند بودن" . و در این صورت سخن اطرافیان بر شما تاثیر ندارد و چندان باعث دلگیریتان نمی شود.

برای رسیدن به این جمله: " آقا من مفتخرم به بچه آخوند بودن". ، مسیری را باید طی کنید. از جمله :

1-در مرحله اول هدف گذاری برای زندگی ؛ یعنی به تعقل و توکل به این برسید که از کجا آمده اید به کجا می روید و آخر و عاقبت همه به کجا ختم می شود و باید برای زندگی چه کرد؟

2- در مرحله دوم تمرین هدفگذاری هست ؛ پس از تعقل و توکل باید این هدف را بررسی کنید یعنی هر شب وقتی را برای تعقل درباره مسائل مذکور قرار داده و تلاش خود را برای رسیدن معنی

مناسب برای زندگی و هدف گذاری مناسب قرار دهید ، یعنی ممکن است چندین روز وقت خود را صرف هدف گذاری کنید.

3- مرحله سوم بهبود روابط بین فردیتان هست ؛ که نحوه برخورد شما با دیگران ، قاطعیت ، شوخ طبعی ، ابراز مناسب هیجانی شما را در بر میگرد ، میتونید از این تاپیک استفاده کنید:

http://www.askdin.com/thread8904.htm

http://www.askdin.com/thread36515.html

4- تمرین حساسیت زدایی بر برخورد اطرافیان هست...یعنی خود را در معرض بر خورد دیگرانی که می فرمایید بگذارید و تمرین های مراحل قبل را انجام دهید.

نکته ها:

الف- مواظب جو دوستانتان باشید >

ب- دامنه فعالیتتان را گسترش دهید " افراد کم فعالیت به برخوردهای اطرافیان حسلسیت بالاتری نشان می دهند"

****بنده پیشنهاد می دهم در یکی از مساجد فعال شهرتان در گروههای صاحین بسیج عضو شوید و در برنامه هایشان مشارکت داشته باشد.

سلام
بجای اینکه بگید پدرم روحانیه که شما رو بجای پسر رئیس جمهور محترم اشتباه بگیرن :Cheshmak:بگید پدرم از خادمین امام زمان(عج) هست

تاحالا دقیقابااین موردروبرو نشدم ولی دیدم ادمای مومن نمایی که ازروظاهرقضیه یاقیافه طرفوکافرمیدونن وخودشون فرشته.بقولا یجوررفتارمیکنن انگار...پناه برخدا.اینجورادمام فقط کافیه زندگیشونو موشکافی کنی.همین ادماباعث میشن خیلیافکرکنن دین بامرتب بودنوخوشتیپ بودنویسری مسائل مشکل داره ونتیجشم همه میدونن.دینی که حتی برای بازی دسته جمعی فامیلی ثواب مستحب گذاشته روچه بدنشون میدن.:hey:

نترس پسر جان نترس ... تنها محکم باش و مقتدر ...

در آینده یاد میگیری هر کاری که دلت بهخواد میتونی بکنی ... و همه هم برات کف و سوت میزنن ... تنها کافی هست بتونی منطقی نشونش بدی و بتونی یه بادی به غب غب بندازی ...

یه پسرخاله دارم که الان تریلیاردر هست ... این پسرخالم با یکی از شوهر خاله هام کل کل داره .... این شوهر خالم هر وقت میومد حرف بزنه .... پسر خالم شیشکی میبست ... بعدش هم از تو جیبش نسخه دکتر در میاورد و میگفت مریضم ... تقصیر خودم که نیست ...

اصلا مهم نیست کی هستی و تو چه موقعیتی قرار داری ... مهم این هست که اعتماد به نفسش رو بدست بیاری و بتونی بادی به غب غبت بندازی ...

تنها هیچ وقت کمر خم نکن ... که اگر کمر خم کنی ... چکش روزگار کجت میکنه ... صاف وایسا تا روز به روز شخصیتت استوار تر بشه .

Taghi_7;509368 نوشت:
سلام من پسری هستم که پدر من روحانی است به همین دلیل تو مدرسه بچه ها من رو به تمسخر می گیرند به من میگند بچه مذهبی بچه شیخ و... سوار اتوبوس میشم میرم به مهمونی با پدرم همه یه جوری نگاه میکنند تو مهمونی هم که زیر لبی منو به تمسخر میگیرند انگار من آدم نیستم من خیلی آدم حساسی هستم و اصلا نمیتونم این وضعیت رو تحمل کنم من نمیخوام شیخ باشم مثل همه آدم های معمولی میخوام باشم دیگه خسته شدم
من چجوری این وضعیت رو تحمل کنم؟

نترس پسر جان نترس ... تنها محکم باش و مقتدر ...

در آینده یاد میگیری هر کاری که دلت بهخواد میتونی بکنی ... و همه هم برات کف و سوت میزنن ... تنها کافی هست بتونی منطقی نشونش بدی و بتونی یه بادی به غب غب بندازی ...

یه پسرخاله دارم که الان تریلیاردر هست ... این پسرخالم با یکی از شوهر خاله هام کل کل داره .... این شوهر خالم هر وقت میومد حرف بزنه .... پسر خالم شیشکی میبست ... بعدش هم از تو جیبش نسخه دکتر در میاورد و میگفت مریضم ... تقصیر خودم که نیست ...

اصلا مهم نیست کی هستی و تو چه موقعیتی قرار داری ... مهم این هست که اعتماد به نفسش رو بدست بیاری و بتونی بادی به غب غبت بندازی ...

تنها هیچ وقت کمر خم نکن ... که اگر کمر خم کنی ... چکش روزگار کجت میکنه ... صاف وایسا تا روز به روز شخصیتت استوار تر بشه .

[="Times New Roman"][="Black"]گور پدر حرف مردم..
.
.
به نظر من تا زمانی که بخاطر حرف مردم چیز مهمی رو از دست ندادی نمی تونی درک کنی که چقدر حرف مردم بی ارزشه..
.
.
هرکسی بر اساس شرایط روحی روانی که توی اون لحظه داره یه حرفی می زنه و شما بهش بها میدی..
.
.
منم یه زمانی مثل شما بودم ، تا اینکه یه چیز مهمی رو بخاطر حرف مردم از دست دادم..
.
.
از اون موقع یه دفعه تغییر کردم و خیلی جسور شدم و دیگه به حرف مردم اهمیت نمیدم..
.
.
فقط اینو بدون حرف مردم خیلی بی ارزش تر از اون چیزیه که به ذهن بشر برسه..:Cheshmak:
[/]

به نام خدا
شما باید محکم و استوار باشید و با قاطعیت در برابر امواج منفی روبرو شوید در ضمن اینو بدونید اگر ضعیف باشید این شما هستید که اسیب می بینید شما باید همیشه به پدر و شغلش افتخار کنید و اگر مشکلی هم پیش امد با صلابت باهاش مقابله کن امیدوارم موفق و پیروز باشید

[=verdana]سلام ....
اشکال نداره وللش بابا واسه چی به حرف مردم اصن گوش می دی ....
بی خیال هرچی میخوان بگن ....
اگه من بودم که کلی افتخار می کردم....
باید افتخار کنین پدرتون لباس مقدس روحانیت تنشونه ...
برای همین روحانی شدن باید اینقد درس خوند باید انسان لایق باشه نه این که بقیه لایق نستنا بحث هرکسی را بهر کاری ساختنده....
اگر مسخرتون کردن شما هم یه جواب دهن پرکن و البته با لحن شوخی جوابشونو بدین ....

سلام،دوست عزیزشما باید شکرگذار باشی که این القاب رو بهت نسبت میدن، خیلی هاهستن که ارزوی این القاب و حتی فرزند شیخ بودن رو دارن. کسانی که تو را با این القاب مسخره میکنن به تو حسودی مکنن صبور باش وراهی که مهجور مونده رو انتخاب کن.

یاعلی(ع)

[="Navy"]دوست عزیز:Gol: باید اعتماد به نفست رو زیاد کنی! یعنی درس بخونی، ورزش کنی، به خودت برسی، نقاشی کنی، خوب حرف بزنی و .... در این صورت مردم از اون موضوع منحرف میشن و موضوع مهم میشی خودت.

یه نفر بود بچه روحانی بود، بجه ها اذیتش میکردن تو اول آشنایی، اما بعد از 5 ماه همه فهمیدیم چقدر با استعداده، کلا اون موضوع از ذهن همه رفت و همه به دنبال این بودیم تا باهاش رفیق بشیم! اصلا همه چیز تغییر کرد.

مردم اول با چشمشون قضاوت میکنن اما شما با صبر و البته تلاش در جهت ارتقای تواناییهاتون (برای پرورش خودتون ها! نه برای این که خودتونا بخواهید نشون بدید، برای خودتون، خودتونو قوی کنید) می تونید این مساله رو حتی به فرصت هم تبدیل کنید.[/]

با سلام

اخه این چه حرفیه !
اتفاقا باید خدا رو هم شکر بکنی این یه نعمت خیلی بزرگی هست الان متوجه نمیشی!

[=&quot]سلام علیکم و رحمت الله وبرکاته
یه ادم با حالی رفیقمون بود که به رفقا می گفت:
اگر شما ها داشتید برای خدا کار می کردید و هر کسی به شما لقب های عقب افتاده یا نفهم یا به صورت تحقیر امیز به شما نگاه می کرد یا ناسزایی و...
گفت و شما را می خواست از انجام کاری که برای خداست منصرف کنه
در دل خود بگویید:
وَ رِضْوانٌ مِنَ اللهِ أَکْبَرُ(1)

این بخشی از ایه ی 72 سوره ی مبارکه توبه است

سبحان الله
والا منم همین مشکلو تو ورژن سید بودن دارم
دیگه عصاب نمونده واسم Sad

سلام دوستم
شاید یکی از بزرگترین لطفی که خدا به شما کرده اینه که توی خانواده مذهبی بدنیا امدید من فکر میکنم شما زیادی حساس هستید چون خودتان حساسید حتی دو نفر آهسته هم با هم صحبت کنند شما فکر میکنی در مورد این مساله شما دارند حرف میزنند
درسته دیده برخی از مردم به روحانیت کمرنگه اما آنها هم دلایل خاصی برای خودشان دارند که بیشترش یا بخاطر اینکه از نزدیک با روحانیت سروکار ندارند یا اینکه اشتباهات غلط برخی روحانیون باعث این دیده آنها شده است به هرحال نه شما میتونی باباتو تغییر بدی نه مردم را پس بهتره یکم دیدتو بهتر کنی
یکم بیخیال حرفهای مردم باشی چون هرکاری کنی یک ایرادی میگیرند مانند چریان بهلول یا جریان همه روزه کارهای خودمان
از آن طرفم افرادی که به پدرت احترام میذارند هم ببین که جمعیت بیشتری در بر میگیره
هر فردی توی زندگیش یکسری مشکلاتی داره که افرادی که به ان موضوع ربطی نداند اظهار نظر میکنند اگر قرار باشه هرکس برای مشکلاتش اینقدر به حرفه افرادی که به آنها ربطی نداره فکر کنه که نمیشه زندگی کرد
ممنون

Taghi_7;509368 نوشت:
سلام من پسری هستم که پدر من روحانی است به همین دلیل تو مدرسه بچه ها من رو به تمسخر می گیرند به من میگند بچه مذهبی بچه شیخ و... سوار اتوبوس میشم میرم به مهمونی با پدرم همه یه جوری نگاه میکنند تو مهمونی هم که زیر لبی منو به تمسخر میگیرند انگار من آدم نیستم من خیلی آدم حساسی هستم و اصلا نمیتونم این وضعیت رو تحمل کنم من نمیخوام شیخ باشم مثل همه آدم های معمولی میخوام باشم دیگه خسته شدم
من چجوری این وضعیت رو تحمل کنم؟

سلام
به نظر من بهترین کار اینه که کلا بی خیال بشید و صبر و تحمل کنید؛ خداوند صابران رو دوست داره و اجر میده.
در ضمن اگر گاهی شرایط مناسب بود میتونید با لحن آرام و مناسب کسانیکه شما را آزار میدهند و به نوعی تبعیض قائل میشن رو متوجه اشتباهشون کنید.
یا علی
ان الله مع الصابرین....
موضوع قفل شده است