نمی تونم به زندگی با همسرم ادامه بدم

تب‌های اولیه

171 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نمی تونم به زندگی با همسرم ادامه بدم

سلام

هشت سال پیش قرار بود با پسری ازدواج کنم که عاشقانه همدیگرو دوست داشتیم و با وجود مخالفت شدید خانواده ها و تمامی مشکلاتی که سر راهمون قرار دادند با هم نامزد شدیم اما بدلیل مسائلی نامزدی ما بهم خورد مدتی بعد با پیشنهاد و اصرار خانواده با شخص دیگری ازدواج کردم علاقه من به نامزد سابقم بعد از ازدواج هم از بین نرفت با وجود خوبی های شوهرم و کمکهای فراوانی که بهم کرد موفق شدم هم درسم را ادامه بدم و هم در اداره ای که دوستش معرفیم کرده بود استخدام بشم اما هرگز علاقه ای نسبت به همسرم در من بوجود نیامد و فقط خود را مدیون ایشان میدانستم طوری که فقط احساس احترام و سپاس گذاری بهشون داشتم تا اینکه پنج ماه پیش نامزد سابقم رو دیدم گفت تو تمام این مدت نتونسته فراموشم کنه و با کس دیگه ای ازدواج کنه و اینکه تا آخر عمر منتظرم میمونه علاقه منم به اون کوچکترین تغییری نکرده مخصوصا الان - اصلا لحظه ای رو نمیتونم بهش فکر نکنم دیگه علاقه ای به همسرم ندارم و نمیتونم به زندگی با این شخص ادامه بدم حتی اگه به کسی که دوستش دارم نرسم نمیتونم با همسرم زندگی کنم ولی چطور با وجدانم کنار بیام که باعث شم زندگی همسرو فرزند چهار سالم از بین بره.

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد امیدوار

آرمیتا;507427 نوشت:
سلام

هشت سال پیش قرار بود با پسری ازدواج کنم که عاشقانه همدیگرو دوست داشتیم و با وجود مخالفت شدید خانواده ها و تمامی مشکلاتی که سر راهمون قرار دادند با هم نامزد شدیم اما بدلیل مسائلی نامزدی ما بهم خورد مدتی بعد با پیشنهاد و اصرار خانواده با شخص دیگری ازدواج کردم علاقه من به نامزد سابقم بعد از ازدواج هم از بین نرفت با وجود خوبی های شوهرم و کمکهای فراوانی که بهم کرد موفق شدم هم درسم را ادامه بدم و هم در اداره ای که دوستش معرفیم کرده بود استخدام بشم اما هرگز علاقه ای نسبت به همسرم در من بوجود نیامد و فقط خود را مدیون ایشان میدانستم طوری که فقط احساس احترام و سپاس گذاری بهشون داشتم تا اینکه پنج ماه پیش نامزد سابقم رو دیدم گفت تو تمام این مدت نتونسته فراموشم کنه و با کس دیگه ای ازدواج کنه و اینکه تا آخر عمر منتظرم میمونه علاقه منم به اون کوچکترین تغییری نکرده مخصوصا الان - اصلا لحظه ای رو نمیتونم بهش فکر نکنم دیگه علاقه ای به همسرم ندارم و نمیتونم به زندگی با این شخص ادامه بدم حتی اگه به کسی که دوستش دارم نرسم نمیتونم با همسرم زندگی کنم ولی چطور با وجدانم کنار بیام که باعث شم زندگی همسرو فرزند چهار سالم از بین بره.


بسمه تعالی
با تقدیم سلام و تحیت و نیز عرض خوش آمد محضر جنابعالی
شرایط شما را درک میکنم و از این بابت متاسفم...
زمان ازدواج شما با همسرتان زمان نامناسبی بوده و ابتدا لازم بود فرد قبلی را فراموش کرده و سپس اقدام به ازدواج می کردید. در عین حال لازم است بپذیرید که شرایط شما به گونه ای نیست که با جدایی از همسر و ازدواج با شخص قبلی، آرامش و خوشبختی شما تضمین گردد!
چه بسا ممکن بود 8 سال پیش در پی ازدواج با فرد قبلی، خوشبخت می شدید ( تاکید می کنم ممکن بود چرا که همان موانعی که به آنها اشاره کردید کافی بود تا به هدف خود از ازدواج با ابشان نرسید)

خوب به این نکته توجه کنید؛

عشق سناریویی است که از یک منظر قوامش به کامل شدن است، لذا اگر این سناریو در عینیت و واقعیتها ( زندگی شما در کنار همسر) کامل نگردد، ذهن و خیال به تکمیل آن می پردازد ( زندگی با فرد قبلی)، اما به یاد داشته باشید دلیلی وجود ندارد که آنچه را که ذهن و خیال شما برای تکمیل سناریوی عشق ساخته است در واقعیت و خارج نیز همانگونه پیش رود... طبعا خود شما در برخی موارد، افرادی را سراغ دارید که مقطعی را عاشق بوده اند اما با گذشت زمان و بعد از وصال واقعیت چیز دیگری را به اثبات رسانده است چرا که واقعیت تابع سناریوهای ذهنی افراد نیست!!!

ضمن اینکه به یاد داشته باشید که در زندگی مشترک است که عیبها و نقصها بروز پیدا می کند و نه در فضای نامزدی و... لذا دوست داشتنی که در کانون خانواده اتفاق بیفتد قابل مقایسه با دوست داشتن ناشی از فضای رمانتیک و عاشقانه نیست. بنابراین همسر شما، شما را دوست دارد با تمام نقصها و ضعفهایی که دارید اما فرد قبلی شما را دوست دارد بدون اینکه از ضعفهای شما آگاهی لازم را داشته باشد...

به خدای بزرگ توکل کنید و خودتان را جای همسرتان قرار دهید و از دامن زدن و زنده کردن خاطرات گذشته اجتناب کنید، تصمیم بگیرید با فرد قبلی رو در رو نشوید و هیچگونه ارتباطی با وی نداشته باشید... و از خود سوال کنید واقعا در زندگی چه چیزی کم دارید؟

ادامه یافتن چنین فضایی برای زندگی شخصی و مشترکتان آسیب زا است لذا در صورت استمرار ضرورت دارد تا به صورت حضوری با یک روانشناس خانم که از تجربه و دانش کافی برخوردار است مشورت نمایید.

از خداوند متعال آرامش و سعادت شما را مسئلت دارم

و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمین

با سلام خدمت خواهرعزیزم آرمیتا خانم

وبا اجازه از کارشناس محترم .

آرمیتای عزیز خودت رو جای یک مادر قرار بده ؛ قبل ازاینکه به کذشته فکر کنی . شما الآن فقط یه همسر نیستی که بخوای برای زندگی شخصی و

عواطف خودت تصمیم بگیری شما یک مادر هستی و یک مادر تمام زندگیشو برای فرزندش میده تا او در آرامش باشه . فقط هر روز به فرزندت نگاه

کن ؛ یک موجود بی گناه که در لبۀ از دست دادن یک مادر قرار گرفته . نه آرمیتا جان کسی که تا این اندازه به احساسی که به اشتباه اونو عشق

خونده وفادار مونده ؛ باید احساس مادریش خیلی سنگین تر باشه . مقام یک مادر خیلی والاس سعی نکن اونو در خودت ازبین ببری . وقتی عشق

به فرزندت در وجودت عمیق بشه قطعا" عشق به همسرت هم در تو تقویت خواهد شد . امیدوارم با فکر درست و کمک از خداوند به زندگی آرام خودت

ادامه بدی .

آرمیتا;507427 نوشت:
سلام

هشت سال پیش قرار بود با پسری ازدواج کنم که عاشقانه همدیگرو دوست داشتیم و با وجود مخالفت شدید خانواده ها و تمامی مشکلاتی که سر راهمون قرار دادند با هم نامزد شدیم اما بدلیل مسائلی نامزدی ما بهم خورد مدتی بعد با پیشنهاد و اصرار خانواده با شخص دیگری ازدواج کردم علاقه من به نامزد سابقم بعد از ازدواج هم از بین نرفت با وجود خوبی های شوهرم و کمکهای فراوانی که بهم کرد موفق شدم هم درسم را ادامه بدم و هم در اداره ای که دوستش معرفیم کرده بود استخدام بشم اما هرگز علاقه ای نسبت به همسرم در من بوجود نیامد و فقط خود را مدیون ایشان میدانستم طوری که فقط احساس احترام و سپاس گذاری بهشون داشتم تا اینکه پنج ماه پیش نامزد سابقم رو دیدم گفت تو تمام این مدت نتونسته فراموشم کنه و با کس دیگه ای ازدواج کنه و اینکه تا آخر عمر منتظرم میمونه علاقه منم به اون کوچکترین تغییری نکرده مخصوصا الان - اصلا لحظه ای رو نمیتونم بهش فکر نکنم دیگه علاقه ای به همسرم ندارم و نمیتونم به زندگی با این شخص ادامه بدم حتی اگه به کسی که دوستش دارم نرسم نمیتونم با همسرم زندگی کنم ولی چطور با وجدانم کنار بیام که باعث شم زندگی همسرو فرزند چهار سالم از بین بره.

سلام آرمیتا ...
من نظرم با بقیه دوستان متفاوت هست ... نظره شخصی من این هستش که اگر میتونی از همسر فعلیت جدا شو و با اونی که دوسش داری ازدواج کن ...
آیا موندن با شوهر فعلیت ... صواب داره !!! آیا بچه ات بدون تو بزرگ نمیشه !!! آیا فرزندت بدون مادر خواهد بود !!! اتفاقا اطرافیانت رو خوب نگاه کن ... بچه هایی که مادرانشون جدا شدن و رفتن ... در نهایت اون فرزندان باز هم مادرانشون رو دوست داشتن ... هیچ فرقی هم در تربیت فرزندانی که بدون مادر بزرگ شدن نمیبینم ... راسشت رو بخوای ... از نظر من فرزندانی که بدون مادر بزرگ میشن محکم تر و مقتدر تر هم هستند ...

فقط زندگی فرزند تو که مهم نیست .... زندگی خوده شما هم مهم هست ... زندگی بدون عشق هم زهر ماره .... اگر شما بیوه بشین و سنه ازدواج فرزندتون فرا برسه همین فرزندتون شما رو تنها میزاره و میره دنباله سرنوشتش ...

من اگر جایه شما بودم شرایط رو درست میکردم و جدا میشدم ... چرا که نه !!! مثلا خدا میخواد تو اون دنیا برات چی کار کنه که موندی و ساختی و سوختی ... حدیث داریم بابتش ؟؟؟

[="Times New Roman"][="Black"]

آرمیتا;507427 نوشت:
سلام

هشت سال پیش قرار بود با پسری ازدواج کنم که عاشقانه همدیگرو دوست داشتیم و با وجود مخالفت شدید خانواده ها و تمامی مشکلاتی که سر راهمون قرار دادند با هم نامزد شدیم اما بدلیل مسائلی نامزدی ما بهم خورد مدتی بعد با پیشنهاد و اصرار خانواده با شخص دیگری ازدواج کردم علاقه من به نامزد سابقم بعد از ازدواج هم از بین نرفت با وجود خوبی های شوهرم و کمکهای فراوانی که بهم کرد موفق شدم هم درسم را ادامه بدم و هم در اداره ای که دوستش معرفیم کرده بود استخدام بشم اما هرگز علاقه ای نسبت به همسرم در من بوجود نیامد و فقط خود را مدیون ایشان میدانستم طوری که فقط احساس احترام و سپاس گذاری بهشون داشتم تا اینکه پنج ماه پیش نامزد سابقم رو دیدم گفت تو تمام این مدت نتونسته فراموشم کنه و با کس دیگه ای ازدواج کنه و اینکه تا آخر عمر منتظرم میمونه علاقه منم به اون کوچکترین تغییری نکرده مخصوصا الان - اصلا لحظه ای رو نمیتونم بهش فکر نکنم دیگه علاقه ای به همسرم ندارم و نمیتونم به زندگی با این شخص ادامه بدم حتی اگه به کسی که دوستش دارم نرسم نمیتونم با همسرم زندگی کنم ولی چطور با وجدانم کنار بیام که باعث شم زندگی همسرو فرزند چهار سالم از بین بره.

مــیـــگــــن هــــیــــــچ عــــشــــقــــی تــــــو دنــــیــــا ، مـــثـــل عـــشــــق اولــــی نــــیــــســــت...:geryeh::geryeh::geryeh: :Ghamgin:
.
.
مـــیـــگـــــذره یــــــــه عـــمــــری امــــا از خـــیـــالـــــت رفـــــتــــــنــــی نـــــیــــــســـــت..:geryeh::geryeh::geryeh::Ghamgin:[/]

آرمیتا;507427 نوشت:
سلام

هشت سال پیش قرار بود با پسری ازدواج کنم که عاشقانه همدیگرو دوست داشتیم و با وجود مخالفت شدید خانواده ها و تمامی مشکلاتی که سر راهمون قرار دادند با هم نامزد شدیم اما بدلیل مسائلی نامزدی ما بهم خورد مدتی بعد با پیشنهاد و اصرار خانواده با شخص دیگری ازدواج کردم علاقه من به نامزد سابقم بعد از ازدواج هم از بین نرفت با وجود خوبی های شوهرم و کمکهای فراوانی که بهم کرد موفق شدم هم درسم را ادامه بدم و هم در اداره ای که دوستش معرفیم کرده بود استخدام بشم اما هرگز علاقه ای نسبت به همسرم در من بوجود نیامد و فقط خود را مدیون ایشان میدانستم طوری که فقط احساس احترام و سپاس گذاری بهشون داشتم تا اینکه پنج ماه پیش نامزد سابقم رو دیدم گفت تو تمام این مدت نتونسته فراموشم کنه و با کس دیگه ای ازدواج کنه و اینکه تا آخر عمر منتظرم میمونه علاقه منم به اون کوچکترین تغییری نکرده مخصوصا الان - اصلا لحظه ای رو نمیتونم بهش فکر نکنم دیگه علاقه ای به همسرم ندارم و نمیتونم به زندگی با این شخص ادامه بدم حتی اگه به کسی که دوستش دارم نرسم نمیتونم با همسرم زندگی کنم ولی چطور با وجدانم کنار بیام که باعث شم زندگی همسرو فرزند چهار سالم از بین بره.

با سلام
از شرایط پیش اومده متاسفم.
اینکه چه مسائلی نامزدی شمارو بهم زد خیلی مهمه.
اصلا از کجا معلوم ایشون درپی انتقام گیری از ضربه ای که بهشون زدید نیستند؟
شاید به خوشبختی شما حسادت میکنن و سعی در برهم زدن اون دارند.
8 سال زمان کمی نیست ممکنه اتفاقای زیادی برای ایشون افتاده باشه و شما ازش بی خبرید.
شما به دو سه جمله ایشون چطور اعتماد کردید که میخواید خوشبختی شوهر و فرزندتون رو به خاطرش خراب کنید؟
مطمئن باشید اگر جدا هم بشید تا آخر عمر عذاب وجدان میکشید.
امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیرید.

عشق و عاشقی رو هم ما آخر درک نکردیم ....:Gig:

این مسائل برمیگرده به همون قضیه ی هرچی دور تر ... حرص بیشتر ....

بیشتر مثه یه سرابه .... شما از زندگی زناشویی چی میخوای؟ بشینی رو این جمله فک کنی ... خودت جواب خودت و پیدا میکنی...

کسی که اشتباه میکنه ... پای اشتباش وایمیسته ...

چه قد خوبه ... چه قد خوبه واقعا ماها مسئولیت کارامونو قبول کنیم ...

روزی که از خودتون ضعف نشون دادین و با خیانت اومدین تو زندگی یکی دیگه ... حسابتونو با دلتون صاف نکردین و یه ادم بیگناه رو اوردین وسط حساب کتاب دلتون بزرگترین اشتباه و کردین و حالا هم موظفین پای اشتباتون بمونین...

وقتی رو این شرایط باز یه اشتباه دیگه انجام دادین و بچه دار شدین ...

موظفین حالا جور کاراتونو بکشین

اشتباه میکنیم ... گند میزنیم به زندگی چهار تا دیگه ... وقتی پای عواقبش میرسه ... برا نجات خودمون مثه تراکتور از روی بقیه رد میشیم ...

****

یه جمله ات خیلی جالب بود ...

اومدی گفتی نامزد سابقمو دیدم و ...

پشت بندش گفتی ...

دیگه علاقه ای به شوهرم ندارم ...

آرمیتا;507427 نوشت:
پنج ماه پیش نامزد سابقم رو دیدم گفت تو تمام این مدت نتونسته فراموشم کنه و با کس دیگه ای ازدواج کنه و اینکه تا آخر عمر منتظرم میمونه علاقه منم به اون کوچکترین تغییری نکرده مخصوصا الان - اصلا لحظه ای رو نمیتونم بهش فکر نکنم دیگه علاقه ای به همسرم ندارم

من نمیگم به خاطر بچه آدم باید همیشه بسوزه و بسازه ... چون تو خیلی از مواقع همون بچه بزرگ میشه و بهت میگه چرا طلاق نگرفتی ؟

چرا به خاطر ماها زندگی خودتو جهنم کردی ... ؟

اما وای به وقتی که بچه بزرگ شه و بگه .... تویی که تکلیف خودتو با خودت نمیدونستی خیلی بیجا کردی مارم اوردی تو زندگیت...

یعنی من اگه مادرم به این دلیلی که شما داری میگی جدا میشد ... بهش میگفتم ...

تویی که هنوز گیر دلت بودی چرا ؟

****

تازه اگه حق و حقوق شوهر شمارو این وسط ندید بگیریم !

اون بنده ی خدا که دیگه حسابش جداست ...

[="DarkGreen"]سلام و عرض ادب

نفرنفر;510056 نوشت:
زندگی خوده شما هم مهم هست

من با این حرف کاملا موافقم

اما با این حرفا

نفرنفر;510056 نوشت:
آیا موندن با شوهر فعلیت ... صواب داره !!! آیا بچه ات بدون تو بزرگ نمیشه !!! آیا فرزندت بدون مادر خواهد بود !!! اتفاقا اطرافیانت رو خوب نگاه کن ... بچه هایی که مادرانشون جدا شدن و رفتن ... در نهایت اون فرزندان باز هم مادرانشون رو دوست داشتن ... هیچ فرقی هم در تربیت فرزندانی که بدون مادر بزرگ شدن نمیبینم ... راسشت رو بخوای ... از نظر من فرزندانی که بدون مادر بزرگ میشن محکم تر و مقتدر تر هم هستند ...

کاملا مخالفم

چون هم از لحاظ روانشناختی و هم از لحاظ تجربی کاملا مخالف این مطلب ثابت شده

بله بنده هم میگم علاوه بر هسر و فرزند خود شما و آرامش خود شما هم مهمه و به همین دلیل میخوام مراقب باش اشتباهی نکنی که تا آخر عمرت پشیمون بشی

پیشنهاد میکنم حالا که میگید همسرتون فرد آروم و خوبیه زندگیتو محکم نگه داری چون داشتن چنین همسری آرزوی خیلی هاست

تو همین سایت یک چرخی بزنید در بخش خانواده کلی از خانم هایی رو میبینید که یک زمانی همسرشون رو دوست داشتند ولی الان دارن به این فکر میکنند که آیا طلاق بگیرند یا بسوزند و با مشکلات اخلاقی و رفتاری و ... همسرشون بسازند.

شما واقعا تو فکر این هستید که نقد رو رها کنید و نسیه رو که تکلیفش معلوم نیست بچسبید؟؟؟؟؟!!!!!!

اگر میخوای از فکرش بیرون بیای و به همسر و فرزندت برسی و زندگی آرومت رو زیبا کنی این پست رو مطالعه کن و ازش استفاده کن

راههای ترک اعتیاد عاطفی[/]

سلام

ضمن توصیه به فکر عمیق و عمل به توصیه‌های استاد امیدوار چند نکته ضروری را تقدیم می کنم:

از نماز و روزه برای تعدیل میلهای خود کمک بگیرید (واستعینوا بالصبر و الصلاة)

در مفاتیح برای "حدیث نفس" ذکر و نمازی را آورده است. از اینها کمک بگیرید

شیطان برای گمراهی ما قسم خورده است

از برکات این ماه مبارک رجب برای پایه ریزی عشق حقیقی کمک بگیرید

کتاب جیبی مفید زیر را برای شناخت عظمت این ماه به شما پیشنهاد می کنم:

ماه رجب، ماه يگانه شدن با خدا

موفق باشید

مردی شبانه وارد مسافرخانه‌ای می‌شود و در اتاقی می‌خوابد. نیمه‌شب بیدار شده، مشاهده می‌کند که دچار تنگی

نفس شده و نمی‌تواند نفس بکشد. تصور می‌کند هوای اتاق کثیف است. می‌خواهد پنجره را باز کند، در تاریکی شب

نه پنجره را پیدا می‌کند و نه کبریت را، چون در حال خفگی بوده با مشت می‌زند شیشه پنجره مجاور را مِی‌شکند. به

تصور این‌که هوای تمیز وارد اتاق شده نفس راحتی کشیده به خواب می‌رود،‌ولی صبح آن روز پس از بیدار شدن متوجه

می‌شود که به جای شیشه پنجره، آینه بزرگ مجاور دیوار را شکسته است و به تصور این که شیشه پنجره را شکسته

و هوای تمیز وارد اتاق شده به راحتی نفس می‌کشد. در این رویداد نیز نقش

تلقین به خوبی معلوم می‌شود.

به نظرم حس شما تلقینی بیش نیست

اینی که شما ازش حرف میزنید عشق نیست ...تلقینه

شما اگه میخواستید خیلی پیش تر از این ها میتونستید با محبت به شوهرتون نزدیک بشید و عشقی بهتر از عشق

لیلی و مجنون بسازید

اما یه افکارتون و بال و پر دادن به یه موضوع ..اونو تو دل خودتون پرورش دادید و الکی بزرگش کردید

زندگی خاله بازی نیست یه کم فکر کنید

دوست داشتید شما جای همسرتون بودید و ایشون به خاطر عشق گذشته اش شما رو رها میکرد ؟

میدونید با این کارتون چه بلایی سر اون بنده خدا میارید ؟

غروز و شخصیت اش و خرد میکنید

داغی به دلش میزارید که تا قیام قیامت فراموش نمیکنه

فردای محشر باید جوابگو باشید

آرمیتا;507427 نوشت:
مدتی بعد با پیشنهاد و اصرار خانواده با شخص دیگری ازدواج کردم

مسخره اس

خواهش میکنم لطیفه تعریف نکنید

نگید که شما در این انتخاب بی تاثیر بودید که به سلامت عقلانیتون شک میکنم

شما هم خواستید

خودخواه نباشید

دیگه بچه نیستید ...شما بزرگ شدید و یه فرد عاقل هستید ..باید ..تاکید میکنم باید پای عواقب تصمیماتتون بایستید

چون تصمیمات شما به خودتون تنها ربط نداره

بلکه زندگی دو نفر دیگه رو هم در بر داره

[SPOILER]سه برادر نزد امام علی علیه السلام آمدند و گفتند میخواهیم این مرد را که پدرمان
[/SPOILER]

[SPOILER]
را کشته قصاص کنی.[/SPOILER]

[SPOILER]
امام علی (ع) به آن مرد فرمودند: چرا او را کشتی؟ آن مرد عرض کرد: من چوپان شتر و بز و ... هستم.
یکی از شترهایم شروع به خوردن درختی از زمین پدر اینها کرد، پدرشان شتر را با سنگ زد و شتر مرد، و من همان سنگ را برداشتم و با
آن به پدرشان ضربه زدم و او مرد.
امام علی علیه السلام فرمودند: بر تو حد را اجرا میکنم. آن مرد گفت: سه روز به من مهلت دهید. پدرم چندی قبل مرده و برای من و برادر کوچکم گنجی بجا گذاشته
پس اگر مرا بکشید آن گنج تباه میشه، و به این ترتیب برادرم هم بعد از من تباه میشود.
امیرالمومنین (ع) فرمودند: چه کسی ضمانت تو را میکند؟
مرد به مردم نگاه کرد و گفت این مرد.
امیرالمومنین (ع) فرمودند: ای اباذر آیا این مرد را ضمانت میکنی؟ ابوذر
عرض کرد: بله. امیرالمومنین
فرمود: تو او را نمیشناسی و اگر فرار کند حد را بر تو اجرا میکنم! ابوذر عرض کرد: من ضمانتش میکنم یا امیرالمومنین.
آن مرد رفت . و سپری شد روز اول و دوم و سوم ... و همه مردم نگران اباذر بودند که بر او حد اجرا نشود...
چندی بعد اندکی قبل از اذان مغرب آن مرد آمد. و
در حالیکه خیلی خسته بود، بین دستان امیرالمومنین قرار گرفت
و عرض کرد: گنج را به برادرم دادم و اکنون زیر دستانت هستم تا بر من حد را جاری کنی.
امام علی (ع) فرمودند:
چه چیزی باعث شد برگردی درحالیکه میتوانستی فرار کنی؟
آن مرد گفت: ترسیدم که بگویند "وفای به عهد" از بین مردم رفت...
امیرالمونین از اباذر سوال کرد: چرا او را ضمانت کردی؟

ابوذر گفت: ترسیدم که بگویند "خیر رسانی و خوبی" از بین مردم رفت...
اولاد مقتول متأثر شدند و گفتند:
ما از او گذشتیم... امیرالمومنین علیه السلام فرمود: چرا؟
گفتند:
میترسیم که بگویند "بخشش و گذشت" از بین مردم رفت...
و اما من این پیام را برای شما فرستادم تا نگویند "دعوت به خیر" از میان مردم رفت...


[/SPOILER]

در سال های اینده وقتی مردم داستان زندگی شما رو بشنون با خودشون میگن
هی روزگار

نجابت و پاکدامنی در بین زن ها از بین رفته
و در اخر

اگه تو زندگیت همزمان عاشق دو نفر شدی دومی رو انتخاب کن چون اگه عاشق اولی بودی هیچوقت سراغ دومی نمیرفتی


[="DarkGreen"]

پیشنهاد میکنم اینو گوش کنید.

قانونی طلایی:ارتباط موفق( فایل صوتی بسیار زیبا و راهگشا)

:Gol::Gol::Gol:

[/]

سلام

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ
بگو: پناه می‌برم به پروردگار مردم،

مَلِكِ النَّاسِ
به مالک و حاکم مردم،

إِلَهِ النَّاسِ
به (خدا و) معبود مردم،

مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ
از شر وسوسه‌گر پنهانکار،

الَّذِی یوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ
که در درون سینه انسانها وسوسه می‌کند،

مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ
خواه از جن باشد یا از انسان!

آرمیتا;507427 نوشت:
اینکه پنج ماه پیش نامزد سابقم رو دیدم گفت تو تمام این مدت نتونسته فراموشم کنه و با کس دیگه ای ازدواج کنه و اینکه تا آخر عمر منتظرم میمونه

کسی که به یک زن متاهل چنین حرفی می زند یک شیطان انسی بیش نیست!

«الهی از شیاطین جن بریدن دشوار نیست با شیاطین انس چه باید کرد.»
علامه حسن زاده آملی (حفظه الله تعالی)

حالا تکلیف چیه؟
همش به این خانم میگین با همسر فعلیت بساز و زندگیتو بکن
خوب طرف اگر میتونست زندگیشو بکنه که بعد از حداقل 4 سال نمیومد تو انجمن از شما مشورت بخواد.داره میگه با یه بچه 4 ساله زندگیم رو دوست ندارم اون وقت با یه مشت راهکارهای بچه گانه دارین بهش میگین نه یه وقت شوهرتو ترک نکنیاااا...برو زندگی کن و پای عواقبش بشین.د بابا اگه به این راحتیا مثلا با روزه و نماز و چهارتا فایل صوتی گوش کردن میتونست عاشق شوهر و زندگی فعلیش بشه که بعد 4 سال نمیومد از ماها راهکار بخواد.خودتونو بزارین جای این بنده خدا....حاضرین توی این شرایط یکی بهتون بگه پای عواقب کارت بشین؟با همین شوهر زندگی کن؟یا مثلا بگه این شوهر ارزوی همه است پس سعی کن عاشقش بشی؟
بابا این حرفا چیه....یه چندتا راهکار اساسی بهش بدین.

نفرنفر;510056 نوشت:
سلام آرمیتا ...
من نظرم با بقیه دوستان متفاوت هست ... نظره شخصی من این هستش که اگر میتونی از همسر فعلیت جدا شو و با اونی که دوسش داری ازدواج کن ...

بسمه تعالی
با سلام و تحیت
البته سرکار نفر نفر معمولا نظر خاص خودشون رو دارن که صد البته قابل احترام هم هست.

نفرنفر;510056 نوشت:
هیچ فرقی هم در تربیت فرزندانی که بدون مادر بزرگ شدن نمیبینم ... راسشت رو بخوای ... از نظر من فرزندانی که بدون مادر بزرگ میشن محکم تر و مقتدر تر هم هستند ...

خب کافیه که زحمتی بکشید و به مقالات و تحقیقات صورت گرفته پیرامون طلاق و بچه های طلاق مراجعه بفرمایید تا تفاوت فرزندان طلاق با دیگر افراد در ابعاد شخصیتی و عاطفی روشن تر بشه.

نفرنفر;510056 نوشت:
من اگر جایه شما بودم شرایط رو درست میکردم و جدا میشدم ... چرا که نه !!! مثلا خدا میخواد تو اون دنیا برات چی کار کنه که موندی و ساختی و سوختی ... حدیث داریم بابتش ؟؟؟

اگر شما تضمین می کنید ایشان با طلاق گرفتن از همسر و ازدواج با فرد قبلی خوشبخت می شوند خب بسم الله، اما "هزاران نکته باریک تر از مو اینجاست" که باید دیده شود!
بنده با اینکه ایشان به طور مطلق حق طلاق گرفتن رو نداشته باشند موافق نیستم... اما نمی توانم تضمین بهتر شدن وضعیت ایشان را بعد از طلاق ادعا کنم، مگر اینکه فاکتورهای متعدد شخصیتی و اجتماعی ایشان به صورت دقیق بررسی شود. همیشه و همه جا تفاوتهای فردی وجود دارد و تجویز نسخه واحد امری غیر منطقی است. اینکه ایشان تا چه اندازه از ویژگیهایی نظیر " گشودگی به تجربه "، " مسولیت پذیری "، " نوروزگرایی "، " برونگرایی " و ... برخوردار باشند در این موضوع بسیار تعیین کننده است، و به همین علت بنده در پست قبلی عرض کردم در صورت تدوام این وضعیت ضرورت دارد تا از نزدیک با یک روان شناس مشورت شود، در این صورت شاید گزینه پیشنهادی طلاق باشد.

با تشکر
و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمین

اميدوار;510119 نوشت:
بسمه تعالی
با سلام و تحیت
البته سرکار نفر نفر معمولا نظر خاص خودشون رو دارن که صد البته قابل احترام هم هست.

خب کافیه که زحمتی بکشید و به مقالات و تحقیقات صورت گرفته پیرامون طلاق و بچه های طلاق مراجعه بفرمایید تا تفاوت فرزندان طلاق با دیگر افراد در ابعاد شخصیتی و عاطفی روشن تر بشه.

اگر شما تضمین می کنید ایشان با طلاق گرفتن از همسر و ازدواج با فرد قبلی خوشبخت می شوند خب بسم الله، اما "هزاران نکته باریک تر از مو اینجاست" که باید دیده شود!
بنده با اینکه ایشان به طور مطلق حق طلاق گرفتن رو نداشته باشند موافق نیستم... اما نمی توانم تضمین بهتر شدن وضعیت ایشان را بعد از طلاق ادعا کنم، مگر اینکه فاکتورهای متعدد شخصیتی و اجتماعی ایشان به صورت دقیق بررسی شود. همیشه و همه جا تفاوتهای فردی وجود دارد و تجویز نسخه واحد امری غیر منطقی است. اینکه ایشان تا چه اندازه از ویژگیهایی نظیر " گشودگی به تجربه "، " مسولیت پذیری "، " نوروزگرایی "، " برونگرایی " و ... برخوردار باشند در این موضوع بسیار تعیین کننده است، و به همین علت بنده در پست قبلی عرض کردم در صورت تدوام این وضعیت ضرورت دارد تا از نزدیک با یک روان شناس مشورت شود، در این صورت شاید گزینه پیشنهادی طلاق باشد.

با تشکر
و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمین

سلام ... بابته اینکه پستهای من رو قابل احترام دونستین تشکر میکنم ... اما نمیدونم چرا اونجوری ادامه دادین ...

جناب امیدوار باز هم همون بحث قدیمی !!! چه فایده ای داره !!! این مادر بمونه و بسوزه و بسازه !!! خدا تو اون دنیا میخواد بهش کاپ قهرمانی بده ... یا کاپه احمق بودن !!! میخواد بهش بگه باریکلا که موندی !!! آیا حدیث داریم بابتش .... یا خدا به چنین مادرهایی وعده و وعید بهشت رو داده !!! در ثانی آیا کاره این خانوم گناه هست ... آیا این عمل ایشون گناهی به اندازه یک دروگفتن یا یک تهمت زدهن رو داره ... ایشون تنها دارن تصمیم میگیرن که شریک زندگیشون رو عوض کنن و با شخصی که دوسش دارن ادامه بدهند ... مسال طلاق و فرزندان طلاق هم اینقدر مساله مهمی نیست وگرنه خدا به همین راحتی به مردان اجازه نمیداد هر وقت دوست داشتند زنشون رو طلاق بدهند ...

عشق ... عشق هست ... خدا هم برای عشقش میزنه دهنه بقیه مردم رو سرویس میکنه ... این رو به کرات تو زندگیم دیدم ... وقتی این عمل گناهی نداشته باشه چرا این کار رو نکنیم ... شما در مورده تضمین دادن صحبت کردین ... اصولا امکانش هست شما بگین کدوم روانشناسی میتونه تضمین بده .... مثلا شما میتونین در درون یک مساله کوچیک روانشناسی به مخاطبتون تضمین بدین ...

اصولا روانشناس ها بازخوردهای تصمیم ها رو در مقابل مخاطبینشون قرار میدهند و در نهایت خوده اون شخص هست که تصمیم میگیره اون کار رو بکنه یا نکنه ... من هیچ تضمینی نسبت به خوشبخت شدن ایشون نمیتونم بدم ... مگر اینکه شما بتونین به ایشون چنین تضمینی رو بدین ... مثلا بتونین تضمین بدین آقای ایشون 4 سال دیگه نمیرن یه زنه دیگه بگیرن ... یا مثلابتونین تضمین بدین 4 سال دیگه شوهر ایشون دار فانی رو وداع نمیگن و تضمین هایی از این قبیل ...

من هیچ بازخورد منفی برای این تصمیم ایشون نمیبینم ... تنها مساله طلاق و بچشون کمی مهم میشه ... که اون هم به حول و قوه الهی مساله ای نیست ...مگر اینکه شما به رحمت خداوند ایمان نداشته باشید ...

--تنها کافرین هستند که از رحمت پروردگارشان مایوس هستند .
-- آیا برای بنده ای توکل به خداوند برای او کافی نیست .

نفرنفر;510196 نوشت:
خدا تو اون دنیا میخواد بهش کاپ قهرمانی بده ... یا کاپه احمق بودن !!

نفرنفر;510196 نوشت:
آیا حدیث داریم بابتش .

جِهادُ المَرأَةِ حُسنُ التَّبَعُّلِ؛




جهاد زن خوب شوهردارى كردن است.
کافی(ط-الاسلامیه) ج5 ، ص9 - خصال ج2 ، ص620

أَيُّمَا امرَأَةٍ ماتَت و َزَوجُها عَنها راضٍ دَخَلَتِ الجَنَّةَ؛




هر زنى، از دنيا برود و شوهرش از او راضى باشد، به بهشت مى رود.

شما زیادی غرق در خیالات هستید
فکر میکنید طلاق میگیرن و دو تا کبوتر عاشق بهم میرسن و همه چی تموم
اونا راضی گور بابای هر چی ناراضی؟؟؟
نه خانوم
زندگی قصه ی شنگول منگول حبه ی انگور نیست

خانوم ارمیتا
عشق ورزیدن یکی از ساده ترین کارهای دنیاس
چون پای احساس در میونه
دیگه سخت تر از این که نیست ؟


سعی کنید علاقه تون و جای دیگه سرمایه گذاری کنید
توی دنیای واقعی
نه یه سراب پوچ


مهر...;510201 نوشت:

جِهادُ المَرأَةِ حُسنُ التَّبَعُّلِ؛



جهاد زن خوب شوهردارى كردن است.
کافی(ط-الاسلامیه) ج5 ، ص9 - خصال ج2 ، ص620

أَيُّمَا امرَأَةٍ ماتَت و َزَوجُها عَنها راضٍ دَخَلَتِ الجَنَّةَ؛



هر زنى، از دنيا برود و شوهرش از او راضى باشد، به بهشت مى رود.

شما زیادی غرق در خیالات هستید


این احادیث بحثه این هست که آدم باید زنه خوبی برایه شوهرش باشه ... مگه ایشون تا حالا زنه بدی بودن برای شوهرشون ... تنها میخوان جدا بشن و با اون کسی که دوسش دارن ازدواج کنن ... بعد از اینکه با اون آقا پسر ازدواج کردند ... زنی بسیار خوبی هم برای اون میشن ...

اتفاقا الان ایشون همسرشون رو زیاد دوست ندارن و نمیتونن زیاد بهش مهربانی کنن ... اگر جدا بشن و با اون آقا ازدواج کنن ... مهر و علاقشون بیشتر میشه و بهتر میتونن عطوفت نشون بدن ...

خانوم مهر ... جاهایی هستش که ما تصمیم میگیریم ... ما سکان زندگیمون رو در دست داریم و حق داریم اونجور که میخوایم زندگی کنیم ... خوب ایشون نمیخوان با همسر فعلیشون باشن ... آیا این کار گناه داره !!! ... آیا موندن و سوختن و ساختن صواب داره ... حقشون هست و میخوان اونجوری زندگی کنن که دوست دارن .

این احادیث هم در مورده مهربانی کردن با همسر هست .... انشالله همسر فعلی ایشون هم یه همسر دیگه پیدا میکنن که شادشون کنه ... مگر شما از رحمت خداوند ناامید هستید ؟؟؟

نفرنفر;510202 نوشت:
ما سکان زندگیمون رو در دست داریم و حق داریم اونجور که میخوایم زندگی کنیم ..

درست اما دلیل نمیشه که خودمون و از کشتی زندگی بیرون بندازیم و سوار قایق بشیم

نفرنفر;510202 نوشت:
آیا موندن و سوختن و ساختن صواب داره ...

سوختن و ساختنی در کار نیست ..میگم میشه عاشق شد ..اونم نه عاشق یه مرد غریبه ..عاشق پدر بچه اش .. کسی که 8ساله با خوب و بدش داره میسازه ..اون و از فرش جمع کرد و به عرش رسوند
گذاشت درس بخونه ..سر کار بره ..مادر بشه ......بی انصافیه که مزد دستش این باشه ...
بهش بگی تو مرد خوبی هستی ..ولی من یکی دیگه رو دوست دارم ...خیلی زحمت دادیم ...خوش گذشت ...........
همین ؟؟؟

نفرنفر;510202 نوشت:
مگر شما از رحمت خداوند ناامید هستید ؟؟؟

نه ناامید نیستم
یا شما تو هالیوود زندگی میکنید یا رمان زیاد خوندید ....
که با این کارمون مردم به افتخارمون دست بزنو هورا بکشن و بگن دمت گرم
دست تموم شیرینای دنیا رو بستی
نه
اتفاقا برعکس
به چشم یه ادمی دیده میشه که با وجود شوهر داشتن ..محرم یکی دیگه بودن به فکر یه مرد نا محرم بودن

بزار راحت بگم
بی پرده ...
بی سانسور
این هم یه جور خیانته

مهر...;510205 نوشت:

درست اما دلیل نمیشه که خودمون و از کشتی زندگی بیرون بندازیم و سوار قایق بشیم

سوختن و ساختنی در کار نیست ..میگم میشه عاشق شد ..اونم نه عاشق یه مرد غریبه ..عاشق پدر بچه اش ..کسی که 8ساله با خوب و بدش داره میسازه ..اون و از فرش جمع کرد و به عرش رسوند
گذاشت درس بخونه ..سر کار بره ..مادر بشه ......بی انصافیه که مزد دستش این باشه ...
بهش بگی تو مرد خوبی هستی ..خیلی زحمت دادیم ...خوش گذشت ...........
همین ؟؟؟
ا

نه ناامید نیستم
اما تو هالیوود زندگی نمیکنیم
که با این کارمون مردم به افتخارمون دست بزنو هورا بکشن و بگن دمت گرم
دست تموم شیرینای دنیا رو بستی
نه
اتفاقا برعکس
به چشم یه ادمی دیده میشه که با وجود شوهر داشتن ..محرم یکی دیگه بودن به فکر یه مرد نا محرم بودن

بزار راحت بگم
بی پرده ...
بی سانسور
این هم یه جور خیانته
اون سال ها خانواده ها مخالف بودن
الان اوضواع بدتر شده که بهتر نشده
ایشون با این کارشون خودشون و خار و خفیف میکنن و بس

سلام کسی نگفت ما از کشتی زندگی بیایم بیرون و سوار قایق بشیم ... من گفتم اگر ایشون دارن احساس میکنن با این کارشون از قایق میرن سواره کشتی میشن خوب این کار رو بکنن ... چرا که نه !!! وقتی ایشون میتونن زدگی عاشقانه ای داشته باشن ... خوب چرا این کار رو نکنن ؟؟؟

در مورد عاشق شدن صحبت کردین ... خیر نمیشه عاشق شد ... مگه عاشق شدن اختیاری هست ... مثلا مگه میشه کسی تصمیم بگیره عاشق فلان کس بشه !!! بحثی هم در مورده فرش و عرش کریدن ... من احساس میکنم شما توحید نظریتون ضعیف باشه ... همه چیز از سمته خداست ... خدا بوده که باعث شده ایشون از فرش به عرش برسن ... نه همسرشون ... خداوند هم گناهی تو این عمل نمیبینه ...

خوب عاقلانه زندگی کردن یعنی همین !!! بحث هالیوود نیست !!! نمیدونم چرا بحث رو به هالیوود و کف و سوت نسبت دادین ... ما اونجور زندگی میکنیم که دوست داریم ... ما اونجور زندگی میکنیم که فکر میکنیم درست هست ... دیگران تائیدمون کردن چقدر خوب ... تائیدمون نکردن به درک ... این هالیوود و کف و سوت از کجا در اومد من نفهمیدم ...

[="Tahoma"][="Red"]

امام صادق علیه السلام فرمودند


زنی که بداخلاقی شوهرش را تحمل نماید با حضرت زهرا سلام الله علیها محشور می شود.


وسائل الشیعة/115/37

آرمیتا;507427 نوشت:
وجود خوبی های شوهرم و کمکهای فراوانی که بهم کرد موفق شدم هم درسم را ادامه بدم و هم در اداره ای که دوستش معرفیم کرده بود استخدام بشم اما هرگز علاقه ای نسبت به همسرم در من بوجود نیامد و فقط خود را مدیون ایشان میدانستم طوری که فقط احساس احترام و سپاس گذاری بهشون داشتم

اینه ثواب تحمل مرد بد اخلاق ...وای به حال مردی که جز خوبی هیچ کار دیگه ای انجام نداده

[/]

نفرنفر;510207 نوشت:
سلام کسی نگفت ما از کشتی زندگی بیایم بیرون و سوار قایق بشیم ... من گفتم اگر ایشون دارن احساس میکنن با این کارشون از قایق میرن سواره کشتی میشن خوب این کار رو بکنن ... چرا که نه !!! وقتی ایشون میتونن زدگی عاشقانه ای داشته باشن ... خوب چرا این کار رو نکنن ؟؟؟

یه مشاور با اون که از نزدیک داره مراجعه کنند ه اش و میبینه ..کامل باهاش حرف میزنه به طور قطع نمیتونه بگه شما داری از قایق سوار کشتی میشی ..اون وقت شما چه طور میتونید به این اسونی بدون اینکه ایشون یا همسرشون یا نامزد سابق شون و ببینید میگید که ایشون از قایق دارن سوار کشتی میشن
مواظب قضاوتتون باشید

نفرنفر;510207 نوشت:
در مورد عاشق شدن صحبت کردین ... خیر نمیشه عاشق شد ... مگه عاشق شدن اختیاری هست ...

چرا نشه ...خواستن توانسته ....ادم ها میتونن عاشق کسانی بشن که ازشون نفرت دارن ....این که دیگه سخت تر از اون نیست
شما مادر یه طفل معصوم هستید
از خدا بخواهید که مهر همسرتون و در دلتون بکاره و مهر دیگری رو از دلتون بیرون بندازه
همه چیز و به خدا واگذار کنید

نفرنفر;510207 نوشت:
ما اونجور زندگی میکنیم که فکر میکنیم درست هست ... دیگران تائیدمون کردن چقدر خوب ... تائیدمون نکردن به درک ...

اما ما با دیگران زندگی میکنیم و دیگران روی زندگی ما تاثیر مستقیم دارن
پس باید دیگران براشون مهم باشن
اگه مادر شوهر ایشون تو محل کار ایشون ...بین همه عمل ایشون و جار بزنن بازم میتونن برن سر کار؟
اگه تو در و همسایه داد بزن و عمل ایشون و جار بزنن بازم میتونن پاشون و از خونه بزارن بیرون ؟


مهر...;510210 نوشت:

یه مشاور با اون که از نزدیک داره مراجعه کنند ه اش و میبینه ..کامل باهاش حرف میزنه به طور قطع نمیتونه بگه شما داری از قایق سوار کشتی میشی ..اون وقت شما چه طور میتونید به این اسونی بدون اینکه ایشون یا همسرشون یا نامزد سابق شون و ببینید میگید که ایشون از قایق دارن سوار کشتی میشن
مواظب قضاوتتون باشید

چرا نشه ...خواستن توانسته ....ادم ها میتونن عاشق کسانی بشن که ازشون نفرت دارن ....این که دیگه سخت تر از اون نیست
شما مادر یه طفل معصوم هستید
از خدا بخواهید که مهر همسرتون و در دلتون بکاره و مهر دیگری رو از دلتون بیرون بندازه
همه چیز و به خدا واگذار کنید

اما ما با دیگران زندگی میکنیم و دیگران روی زندگی ما تاثیر مستقیم دارن
پس باید دیگران براشون مهم باشن
اگه مادر شوهر ایشون تو محل کار ایشون ...بین همه عمل ایشون و جار بزنن بازم میتونن برن سر کار؟
اگه تو در و همسایه داد بزن و عمل ایشون و جار بزنن بازم میتونن پاشون و از خونه بزارن بیرون ؟


باز هم همون بحثه قدیمی ...

پسته من رو یک بار دیگه بخونین ... من نگفتم ایشون دارن از کشتی وارد قایق میشن یا بالعکس ... گفتم اگر احساس میکنن دارن از قایق سواره کشتی میشن و این کار هم گناهی نداره خب انجامش بدن ... مشگل کجاست ... عشق هم اختیاری نیست آدم نمیتونه عاشق کسی بشه که عاشقش نیست ... این دیگه از اون حرفا بود ....

در مورده ادامه صحبتتون من هم اعتقاد دارم نظرات دیگران تو زندگی ما تاثیر گذار هست و باید نیم نگاهی هم به اون داشته باشیم ... اما نه اینکه نگاه و حرفه دیگران تو زندگی ما اینقدر مهم باشه که من به عشقم نرسم ... گوره بابای همه آدمای دنیا ... به خاطره حرفه این و اون به عشقم نرسم ؟؟؟ آره منم بعضی موقع ها به حرف دیگران اهمیت میدم ... اما نه در مورد چنین مسائلی

شما که زدی نابودش کردی.همین جاهرچی حساب کتاب قیامت بودکردی که
راهنمایی خواست نه دعوا.

[="DarkGreen"]

muiacir;510107 نوشت:
حالا تکلیف چیه؟
همش به این خانم میگین با همسر فعلیت بساز و زندگیتو بکن
خوب طرف اگر میتونست زندگیشو بکنه که بعد از حداقل 4 سال نمیومد تو انجمن از شما مشورت بخواد.داره میگه با یه بچه 4 ساله زندگیم رو دوست ندارم اون وقت با یه مشت راهکارهای بچه گانه دارین بهش میگین نه یه وقت شوهرتو ترک نکنیاااا...برو زندگی کن و پای عواقبش بشین.د بابا اگه به این راحتیا مثلا با روزه و نماز و چهارتا فایل صوتی گوش کردن میتونست عاشق شوهر و زندگی فعلیش بشه که بعد 4 سال نمیومد از ماها راهکار بخواد.خودتونو بزارین جای این بنده خدا....حاضرین توی این شرایط یکی بهتون بگه پای عواقب کارت بشین؟با همین شوهر زندگی کن؟یا مثلا بگه این شوهر ارزوی همه است پس سعی کن عاشقش بشی؟
بابا این حرفا چیه....یه چندتا راهکار اساسی بهش بدین.

سلام

از شما بابت نظرتون متشکرم

ایشون باید یک تصمیم بگیرند. یا زندگیشون رو حفظ کنند و یا اون رو رها کنند و پی تشکیل یک خانواده جدید برن.

این بنده خدا که چند ساله ازدواج کرده و فرزند 4 ساله داره فکر میکنم علت اصلی اینکه نتونسته محبت همسرش رو وارد دلش کنه همون چیزی باشه که جناب امیدوار فرمودند

اميدوار;510003 نوشت:
زمان ازدواج شما با همسرتان زمان نامناسبی بوده و ابتدا لازم بود فرد قبلی را فراموش کرده و سپس اقدام به ازدواج می کردید.

و اگر سعی کنند اون فرد رو از ذهنشون بیرون کنند کم کم محبت همسرشون در دلشون قرار میگیره.

و هیچ وقت نمیگیم که بسوز و بساز که سوختن و ساختن سخته بلکه راهکار دادیم که چطور زندگی ای که چند سال براش زحمت کشیده رو حفظ کنه و زحمات چندین ساله ش از بین نره

خانواده ای که بیشتر از 4 سال براش عمر گذاشته

نمیشه به راحتی به این خانم گفت این چند سال رو ندید بگیر برو از اول شروع کن

در ثانی ایشون چند سال پیش با شناختی که از نامزدش داشته بهش علاقمند بوده اما از کجا معلوم که این فرد همچنان همون آدم سابق باشه؟

در حالی که در طول همین چند سال با همسرشون زندگی کردند و رو ایشون شناخت بیشتر دارند.

اميدوار;510003 نوشت:
زمان ازدواج شما با همسرتان زمان نامناسبی بوده و ابتدا لازم بود فرد قبلی را فراموش کرده و سپس اقدام به ازدواج می کردید.

و هدفم از اینکه یک نگاهی به مشکلات دیگران بندازند این بود که کمی با خودشون فکر کنند. وبا گوش کردن به اون فایل صوتی متوجه بشن که درسته که خودش و آرامش خودش مهمه اما اون الان یکی از ارکان یک خانواده ست و نمیتونه بی توجه به همسر و فرزندش تصمیم بگیره.

نه اینکه چون خیلی ها آرزوی یک زندگی آرام مثل زندگی ایشون رو دارند باید سعی کنه عاشقش بشه!!!!!!!!

هدفم اینه که به این وصیت امام علی(علیه السلام) متوجهشون کنم که آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران هم نپسند .

به هر حال تصمیم گیرنده خود ایشون هستند و کسی نمیتونه مجبورش کنه کاری که نمیخواد انجام بده.[/]

سلام
اين اتفاقي كه براي شما پيش اومده، براي خيلي ها پيش اومده
موارد مشابه در فيس بوك هم هستن
اگه شما واقعاً اون آقا رو دوست داريد، هر كاري ارزش داره تا براي رسيدن به هـم انجام دهيد
شما اگه جدا بشويد، طبق قانون حضانت با پدر هست، و شما از جهت قانوني ديگر مسئوليتي نخواهيد داشت و مي توانيد توافقي كلاً فرزند تون رو به پدر شون بسپريد
و زندگي جديد رو بسازيد
كه البته بايد در اين زمينه خوب فكر بكنيد
تا بعداً پشيمون نشويد
در ضمن يادتون باشه، انسان اول از همه به خودش پاسخ گو هست.

نفرنفر;510196 نوشت:
مسال طلاق و فرزندان طلاق هم اینقدر مساله مهمی نیست

مساله خانواده و حفظ خانواده خیلی مهمه

تا اونجایی که انواع اقسام راهها برای مهرورزی و ایجاد محبت در خانواده رو در احادیث میتونید پیدا کنید.

میتونید این کتاب رو مطالعه کنید

http://www.hadith.net/n322-e5687-p191.html

به سرکار آرمیتا هم توصیه میکنم این کتاب رو مطالعه کنند بعد تصمیم بگیرند.

نفرنفر;510196 نوشت:
خدا به همین راحتی به مردان اجازه نمیداد هر وقت دوست داشتند زنشون رو طلاق بدهند ...

خدا به همین راحتی اجازه طلاق به کسی نداده

رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : ما أحَلَّ اللّه ُ شيئا أبغَضَ إلَيهِ مِن الطَّلاقِ .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خداوند چيزى را كه نزد او منفورتر از طلاق باشد، حلال نكرده است.

عنه صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّه َ لا يُحِبُّ الذَّوّاقِينَ و لا الذَّوّاقاتِ .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خداوند مردان و زنانى را كه مرتّبا تغيير همسر مى دهند دوست ندارد .

....
منبع:http://www.hadithlib.com/

نفرنفر;510196 نوشت:
اصولا امکانش هست شما بگین کدوم روانشناسی میتونه تضمین بده ....

کسی نمیتونه تضمین کنه اما عقل سلیم حکم میکنه آدم چیزی رو که فعلا بهش اطمینان داره رها نمیکنه دنبال شک بره.

نفرنفر;510056 نوشت:
سلام آرمیتا ...
من نظرم با بقیه دوستان متفاوت هست ... نظره شخصی من این هستش که اگر میتونی از همسر فعلیت جدا شو و با اونی که دوسش داری ازدواج کن ...
آیا موندن با شوهر فعلیت ... صواب داره !!! آیا بچه ات بدون تو بزرگ نمیشه !!! آیا فرزندت بدون مادر خواهد بود !!! اتفاقا اطرافیانت رو خوب نگاه کن ... بچه هایی که مادرانشون جدا شدن و رفتن ... در نهایت اون فرزندان باز هم مادرانشون رو دوست داشتن ... هیچ فرقی هم در تربیت فرزندانی که بدون مادر بزرگ شدن نمیبینم ... راسشت رو بخوای ... از نظر من فرزندانی که بدون مادر بزرگ میشن محکم تر و مقتدر تر هم هستند ...

فقط زندگی فرزند تو که مهم نیست .... زندگی خوده شما هم مهم هست ... زندگی بدون عشق هم زهر ماره .... اگر شما بیوه بشین و سنه ازدواج فرزندتون فرا برسه همین فرزندتون شما رو تنها میزاره و میره دنباله سرنوشتش ...

من اگر جایه شما بودم شرایط رو درست میکردم و جدا میشدم ... چرا که نه !!! مثلا خدا میخواد تو اون دنیا برات چی کار کنه که موندی و ساختی و سوختی ... حدیث داریم بابتش ؟؟؟

كاملاً نظر درست و شيوايي داريد
لايك
Like
[emoji106][emoji106][emoji106][emoji106][emoji106][emoji106]

به نام خدا

نفرنفر;510056 نوشت:
من نظرم با بقیه دوستان متفاوت هست ... نظره شخصی من این هستش که اگر میتونی از همسر فعلیت جدا شو و با اونی که دوسش داری ازدواج کن ..

فقط به یک نکته اشاره میکنم. ان هم این است خدارا صد هزار مرتبه شکر که شما روانشناس نیستید.وگرنه معلوم نبود چند زندگی را نابود سازید.شما که چنین پیشنهادی میدهید بدانید اکثر ازدواج های این چنین در شش ماهه اول زندگی از هم پاشید.

اگر امروز سرکار خانم آرمیتا به این مشکل برخوردند بخاطر دوستی قبل از ازدواج با یک نامحرم بود.اگر ایشان آن رابطه را نداشته بودند امروز زندگیشان شیرین بود.شما شک نکنید بعد از جدا شدن باهمسر فعلی و ازدواج مجدد با آن پسر مشکلات روحیشان صدچندان میشود.امکان ندارد زنی بگوید من فرزندم را دوست ندارم ، و همین علاقه به فرزند بعد از طلاق از لحاظ روحی او را نابود میکند و باعث افسردگی اش میشود. و اگر زنی باشد که فرزندش را دوست نداشته باشد صدّرصد بعد از طلاق و ازدواج با پسر مورد علاقه اش به دلیل نداشتن عاطفه کمتر از یک سال علاقه اش از بین میرود.و بازهم افسوس گذشته.
و شما شک نکنید این افسردگی در هر حالت بسیار سخت است.
سرکار آرمیتا نمیخواهد عاشق باشد ، زیرا اگر خودش بخواهد میتواند عاشق همسر بشود و عاشق بماند.

درپایان جای بسی تاسف است که بعضی از دوستان بیایند و بجای ارائه راهکار مناسب در پی خراب کردن زندگی یک خانواده شوند.و درقیامت باید هم جواب شوهر این خانم را بدهند و هم جواب فرزند این خانم را.فرزندی که ممکن است از همین کودکی بخاطر راهکارهای غلط فرزند طلاق شود.و قطعا مطمئن باشید بعد از طلاق اگر تربیت این کودک خراب بشود همگی شما مسئول هستید.

یازهرا:Gol:

[="SlateGray"]

با عقل من جور در نمیاید ، یه مرد چشم ناپاک چقدر میتونه ارزش داشته باشه!!!:Gig:
[/]

جواب اين تاپيك، و راه حل اين مشكل، قطعه اي از شعري هست، كه قطعاً ميدونيد براي كي هست:

وقتي كسي رو دوست داري حاضري دنيا بد باشه / فقط اوني كه دوست داري عاشقي رو بلد باشه/ حاضري كه بگذري از مقررات و دين و درس / وقتي كسي رو دوست داري، معني نداره ديگه ترس
آرميتا خانوم -صاحب تاپيك- قطعاً معني اين شعر رو درك مي كنن
يه بار هم خود آهنگ رو گوش كنيد!.

من مشاور نیستم...
ولی 8 ساله یه زندگی و ساختی...
مطمئنی بری با عشق قبلت زندگی کنی خوشبخت میشی؟؟؟شاید اونی که فکر می کنی نباشه...

عزیزم ..
این که نتونستی همسرتو قلباً دوست داشته باشی، بنا به گذشته ای که داشتی قابل درکه ..
اشتباه شما این بوده که هنوز مشکلتون رو حل نکرده ، تن به ازدواج با فرد دیگه ای دادین ..
بهرحال من فکر میکنم فقط اصرار خانواده نبوده و خود شما هم برای رهای یا بهتر بگم فرار از اون شرایط ، صورتمسئله رو پاک کردین و با ازدواج بدون آمادگی روحی و روانی، اصل قضیه رو باقی گذاشتین ..
خب طبیعیه که این مسئله حل نشد و یکی از عواقبش، حصار کشیدن برروی قلبتون شده و با فکر به فرد قبلی اجازه ورود یه عشق پاک رو ندادین .. !
مرد شما به گفته خودتون، همیشه تکیه گاه و پشت و پناهتون بوده و مشخصه که از صمیم قلب دوستون داره .. اینه که شما رو آزار میده .. اما باز دریچه رو باز نکردین ..
این یه جور عکس العمل ناخودآگاه هستش به مسائل ..
یه جور لج با همه .. حتی خود ..
اینکه به خودتون ثابت کنید هیچ کس نمیتونه جای اون فرد رو در قلبتون بگیره ..
و .... و ..
یه جدال ناعادلانه بین عقل و دل ..

و حالا من به شما میگم همه این سالها به اشتباه مسیر زندگیتون رو به چاله چوله انداختین ..
اول اینکه
احساسات و عواطف مردها نسبت به زنها متفاوته ..
و اونقدر که شما درگیر بودین اون فرد نبوده عزیزم ..
و بیشتر شما بهش علاقه داشتین تا اون ..
چون ...
شما علت بهم خوردن رو نفرمودین .. اما هرچه باشه ، علم انسان شناسی میگه یه مرد اگه خواهان واقعی باشه برای رسیدن و وصل همه مشکلات رو برطرف میکنه .. نه اینکه بعد 8 سال بیاد و بگه بهت فکر میکردم !!!!!!!!!!! فقط فکر میکرده .. ؟!!! چطور تو این 8 سال هیچ تلاشی نکرده ؟؟؟؟!!! و چطور حالا بازم میگه صبر میکنم ؟؟!!! و باز حرفی برای تلاش نمیزنه ؟!!!
عزیزکم ساده نباش ..
عشقی حقیقی و واقعیه که خالص باشه .. پشتش نیت خیر باشه و معشوق در جایگاه خوشبختی قرار بگیره .. (دقیقاً مثل همون کاری که همسرتون داره براتون میکنه)
فردی عاشق واقعیه که وقتی ببینه طرفش با کس دیگه ای ازدواج کرده با وجود سختی ، ناراحتی و غم عزیزش رو نخواد و براش آرزوی خوشبختی کنه ... مثل وقتی که اگه شما میشنیدید نامزد سابقتون، ازداج کرده ،حتماً علیرغم سختی و غمتون، براش طلب خوشبختی میکردین چون دوستش داشتین! غیر از اینه ؟!!!!
ولی اون اینکار رو نه تنها در حق شما نکرده .. بلکه برعکس تشویق به جدایی میکنه .. !!!!

""" اینجا باید شک کرد به این عشق """"

دوم اینکه
عذرخواهی و جسارت بنده رو ببخشید ..
یک مرد بنا به طبیعت و غریزه جنسی و همچنین منطق غالب بر احساسات، کم پیش میاد بخاطر عشق اول 8 سال تن به ازدواج نده !!!!!!!! منظور من هردو (موقت و دائم) جورش هست .. مطمئن باشید کسی که در شرایط ازدواجه حتماً برای تامین نیازش حرکت خواهد کرد ! اگه نباشه متعادل نیست .. طبیعی نیست !!!!!
شما میتونید تحمل کنید که ایشون در این 8 سال ارتباطهای جنسی هم داشته ؟!!!!
یه زن عشقی رو پاک میدونه که طرفش فقط اونو برای عشق بازی لایق بدونه .. !
اگه بپذیرید حرفی نیست ..
ولی اگه نه چی ؟!
ضمن اینکه اینجا شما باید نگاه ساده بینی و اعتماد مطلق رو دور کنید و با چشم باز پیش برید ..
اینجا هم به احتمال زیاد راست نگفته که بخاطر شما ازدواج نکرده !!!! ینی هیچ رابطه ای باکسی نداشته ؟!!!!!!!!!!!! اگه اینطور باشه باید به مرد بودنش شک کرد !!!

سوم اینکه
آیا شما با توجه به تعاریف فوق مطمئنید اگه از همسرتون جدا شدید ایشون به شما اطمینان و اعتماد خواهد داشت؟؟؟؟؟؟؟!!
خودتون میفرمایید همسرتون مرد خوبیه ..
پس نامزد سابقتون هم اینو متوجه خواهد شد ..
و بنا به اقتضای طبیعت منطق گرای یک مرد، طبیعیه که فکر کنه """ این زن به مرد خوب زندگیش وفادار نموند .. به بچه خردسالش پشت کرد .. بخاطر یکی دیگه ... پس چطور با منی که 8 سال ازش دور بودم وفادار خواهد بود ؟؟؟؟!!!!!!!! """"

عزیزکم ..
تووصیه خواهرانه من به شما اینه که چشماتون رو باز کنید ..
با منطق پیش برید ..
احساساتتون قابل درکه ...
عشقتون قابل احترامه ..
اما ..
ساده باوری رو بذارید کنار و درست پیش برید ..
این شناخت شما به 8 سال قبل و قبل از اون برمیگرده .. اونم نه زیر یک سقف و زندگی مشترک .. صرف روابط عاشقانه و ایده آل های ظاهری ..
اگر برای همه این سوالها جواب منطقی و قابل اطمینانی پیدا کردین، اون موقع هر تصمیمی خواستین بگیرین ..

ضمن اینکه شما توان بالقوه عشق ورزیدن رو دارین .. فقط کافیه رهاش کنید ... این 8 سال اینو ثابت کردین که میتونید کسی رو دوست داشته باشید و دیگری رو کنار بذارین .. انشالله که این عشق هم راه اصلی خودشو پیدا میکنه و دلتون هم آروم میگیره ...

در پناه حق موفق باشید :Gol:


ببين دوست عزيز تو در زندگیت مشکلی نداری خیلی حیفه که با اراده خودت سعی میکنی مشکلی رو بوجود بیاری ،آدمها تا
خودشون نخوان کسی نمیتونه بهشون کمک کنه....


حتی به نظر من کوتاهی از خودت بوده که به یک مرد جرات دادی که همچین حرفی رو بهت بزنه با اینکه میدونسته متاهلی!!

در حقیقت خودت بسترش رو فراهم کردی!!

من بهت توصيه مي كنم كه به همسرت برسي و به ديگران فكر نكني اخه اگه بخواي از اون جدا بشي وبه اون آقایی که دوستت داره برسی امكان داره جا بزنه و بهت بگه
تو به
همسر خودت وفا نكردي چطور به من وفا مي كني !!مطمئن باش!!

فقط فکر کن که اگر از همسرت جدابشی چند درصد احتمال داره موفق تر از الان باشی!!

تو زندگی که الان داری مطمئنی که بعد از چند سال زندگی مشترک هنوز همسرت دوستت داره و برات همه کار میکنه،از کجا معلومه طرف مورد نظرت بعد از مدت کمی که به خواسته و نفسش رسید تمایل داشته باشه باهات بمونه!!

محبت وعشق همسرت ارزش از خود گذشتن رو داره..مطمئن باش.

سعي كن به اون فكر نكني ذهنت رو با چيز هاي ديگه مشغول كن ايمانت رو بالا ببر توكلت به خدا باشه موفق باشي ..

داستان ها ، عکس ها و فیلمهایی که تم عاشقانه را دارند ترک کن.

اوقات فراغت خودت روپر کن. از خیالبافی اجتناب کن...

با مطالعات مسائل مذهبی خودت رو تقویت کن...

باورهای مذهبی و اعتقادی خود را عملیاتی کن...

برنامه ای برای بهترین مادر شدن بریز..

برنامه ای برای بهترین همسر شدن بریز..

دعا و نیایش را فراموش نکن..

با دوستانی که قدرت فکری، اعتقادی قویتری نسبت به خودت دارند بیشتر معاشرت کن.

اوقات عاطفی بیشتری را با همسرت برنامه ریزی کن....




[="SlateGray"]

Ezio;510298 نوشت:
جواب اين تاپيك، و راه حل اين مشكل، قطعه اي از شعري هست، كه قطعاً ميدونيد براي كي هست:

وقتي كسي رو دوست داري حاضري دنيا بد باشه / فقط اوني كه دوست داري عاشقي رو بلد باشه/ حاضري كه بگذري از مقررات و دين و درس / وقتي كسي رو دوست داري، معني نداره ديگه ترس
آرميتا خانوم -صاحب تاپيك- قطعاً معني اين شعر رو درك مي كنن
يه بار هم خود آهنگ رو گوش كنيد!.


و خداوند عقل رو برای همین زمانها آفرید...
[/]



یا وفا یا خبرو وصل تو یا مرگ رقیب
*
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند



خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نه

که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم


من ار چه در نظر یار خاکسار شدم

رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند

چو یار بر سر صلح است و عذر می‌طلبد
توان گذشت ز جور رقیب در همه حال


رقیبم سرزنش‌ها کرد کز این باب رخ برتاب

چه افتاد این سر ما را که خاک در نمی‌ارزد




بکش جفای رقیبان مدام و جور حسود
که سهل باشد اگر یار مهربان داری

گر دوست واقفست که بر من چه می‌رود

باک از جفای دشمن و جور رقیب نیست

صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم

همه دانند که در صحبت گل خاری هست

رقیب کیست که در ماجرای خلوت ما

فرشته ره نبرد تا به اهرمن چه رسد

دانی چه جفا می‌رود از دست رقیبت

حیفست که طوطی و زغن هم قفسانند

زلف در دست صبا گوش بفرمان رقیب
اینچنین با همه در ساخته ای یعنی چه۱

در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یارب مباد آنکه گدا معتبر شود۲

روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد۳

رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت
مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد۴

سلام
من نمی خواستم راجع به این موضوع اظهار نظر کنم
به قول اکثر دوستان جواب کاملا مشخص و بدیهیه
فقط می خواهم به همه دوستان یک مطلبی عرض کنم: لطفا کمی با تامل به این حرف من توجه کنید

دوستان من بعضی مواقع بعضی از خواسته ها و خواهش های دل ما در عمق وجودمان ریشه می دواند،‌رشد می کند و رشد می کند تا تبدیل به یک درخت می شود
آنگاه هست که دیگر نمی توانیم خلاف ان عمل کنیم
این خواهش دل یا نفس فقط در گناه نیست،‌در عبادت هم هست،‌ دوستانی که مقید به نماز هستند، آیا تا به حال به قضا شدن نمازشان فکر کرده اند،‌مسلما خیلی ناراحت می شوند، حتی در عبادات دیگر مثله زیارت، روزه و ...
نکته مهم در اینجا هست که ما بر اساس رضایت خدا عمل نمی کنیم، اصل دل و خواهش دل ماست که بعضا نتیجه آن گناه بلکه شاید عبادت هم باشد.
دوستان من اعتقاداتی که بر اساس خواهش دل خود یا اطرافیانمان شکل گرفته باشد، به مسیر صحیحی نمی رود و ما را اسیر خود می کند که حتی بدیهی ترین مسائل هم شاید انکار کنیم.

توصیه می کنم به دوست عزیزی که سوال را آغاز کرده بود؟ که ببیند خداوند از او چه انتظاری دارد،‌همه چیز را در نظر بگیرد، حرف دل خود و دیگران را گوش ندهد، بلکه با چشم عقل انتخاب کند،‌ عقل راستگو ترین و دلسوزترین به انسان هست چرا که اوست حجت درونی که خدا به انسان ودیعه داده است، بس نسبت به عقل و وجدان باید جوابگو باشد........

مهجبین;510327 نوشت:
[="SlateGray"]
و خداوند عقل رو برای همین زمانها آفرید...
[/]

عقل انسان بايد در خدمت خودش و احساسات و عشق باشه!

[="SlateGray"]

Ezio;510334 نوشت:
عقل انسان بايد در خدمت خودش و احساسات و عشق باشه!


دوست عزیز تفکرات غربی جالبی دارید!!
[/]

Ezio;510334 نوشت:
عقل انسان بايد در خدمت خودش و احساسات و عشق باشه!
که نتیجه این می شود همان چیزی که در مشخصات خودتون تو قسمت مکان نوشته اید.
اگر نمیتوانید مرهمی باشبد برای زخم دیگران لطفا نقش نمک پاش را هم نداشته باشید.

به نام خدا

Ezio;510334 نوشت:
عقل انسان بايد در خدمت خودش و احساسات و عشق باشه!

اگه عشق و احساسات هوس باشه تکلیف چیه؟

عاشق واقعی اهل خیانت نیست.

پسری که به زن شوهر دار میگوید من دوستت دارم و منتظرت میمانم در واقع میگوید از همسرت طلاق بگیر و با من ازدواج کن و این یعنی خیانت به آن زن و خیانت به آن مرد و خیانت به آن کودک.
بنده با اطمینان کامل سوگند میخورم آن پسر عاشق نیست.

یازهرا:Gol:

Ezio;510260 نوشت:
شما از جهت قانوني ديگر مسئوليتي نخواهيد داشت

کاش یادمیگرفتیم قبل از اینکه به حقوقمان فکر کنیم به این فکر میکردیم چه تکلیفی در برابر دیگران داریم!!

Ezio;510260 نوشت:
در ضمن يادتون باشه، انسان اول از همه به خودش پاسخ گو هست

آره حق باشماست نفس انسان حرف اولی که میزنه همینه ،اول خودت!!
دوست عزیز ما نیامدیم تا نفس چرانی کنیم!!
حیوانها برای اینکار هستن، بااین حساب فرق حیوانها با من وشما چیه!!

مهجبین;510339 نوشت:

کاش یادمیگرفتیم قبل از اینکه به حقوقمان فکر کنیم به این فکر میکردیم چه تکلیفی در برابر دیگران داریم!!

آره حق باشماست نفس انسان حرف اولی که میزنه همینه ،اول خودت!!
دوست عزیز ما نیامدیم تا نفس چرانی کنیم!!
حیوانها برای اینکار هستن، بااین حساب فرق حیوانها با من وشما چیه!!

فرق كه زياده
ولي خب
انسان، حيوان ناطق است!

خادم ولایت;510338 نوشت:
به نام خدا

اگه عشق و احساسات هوس باشه تکلیف چیه؟

عاشق واقعی اهل خیانت نیست.

پسری که به زن شوهر دار میگوید من دوستت دارم و منتظرت میمانم در واقع میگوید از همسرت طلاق بگیر و با من ازدواج کن و این یعنی خیانت به آن زن و خیانت به آن مرد و خیانت به آن کودک.
بنده با اطمینان کامل سوگند میخورم آن پسر عاشق نیست.

یازهرا:Gol:

خيانتي در كار نيست
مهم طرفين هستن
همين!
در واقع انسان نبايد به خود خيانت كند
اين از همه مهم تره

به نام خدا

Ezio;510340 نوشت:
فرق كه زياده
ولي خب
انسان، حيوان ناطق است!

حیوان ناطق!
پس باید فرقی بین ناطق و غیر ناطق باشد!!!

یازهرا:Gol:

به نام خدا

Ezio;510344 نوشت:
خيانتي در كار نيست
مهم طرفين هستن
همين!
در واقع انسان نبايد به خود خيانت كند
اين از همه مهم تره

اتفاقا از بین بردن زندگی یک خانواده خیانت است.
مهم اینه که این امر مهم در چهارچوب انسانیت باشه نه خارج از چهارچوب انسانیت!

یازهرا:Gol:

Ezio;510344 نوشت:
خيانتي در كار نيست
مهم طرفين هستن
همين!
در واقع انسان نبايد به خود خيانت كند
اين از همه مهم تره
زیاد اهل حرف زدن نیستم ولی انگار جنابعالی کمر همت رو بسته اید که زندگی این خانم رو از هم بپاشید. ... من توصیه میکنم به شروع کننده تایپیک که نقد رو ول نکنن به امید نسیه خبری در این جور عشق و عاشقی ها نیست اگر مرد زندگتون اونجور که گفتید هستش این جور فکر و خیال ها اشتباه محضه.... و العاقبه للمتقین

bidalil;510349 نوشت:
زیاد اهل حرف زدن نیستم ولی انگار جنابعالی کمر همت رو بسته اید که زندگی این خانم رو از هم بپاشید. ... من توصیه میکنم به شروع کننده تایپیک که نقد رو ول نکنن به امید نسیه خبری در این جور عشق و عاشقی ها نیست اگر مرد زندگتون اونجور که گفتید هستش این جور فکر و خیال ها اشتباه محضه.... و العاقبه للمتقین

خير به هـيچ وجه
من قصد دخالت در زندگي ايشون رو ندارم
نظر خودم رو مي گم و طبق گفته ي خودشون مي گم
حتماً اين خانوم واقعاً نمي تونه اين وضع رو تحمل كنه كه مشكل شون رو با ما در ميون گذاشتن!
وگرنه من نظرم رو گفتم (آخه مشابه همين مسأله هم در فيس بوك، و در يكي از پيج ها بود)
هـمين بخدا
هـيچ همتي هم در نابودي كسي يا چيزي ندارم

خادم ولایت;510348 نوشت:
به نام خدا

اتفاقا از بین بردن زندگی یک خانواده خیانت است.
مهم اینه که این امر مهم در چهارچوب انسانیت باشه نه خارج از چهارچوب انسانیت!

یازهرا:Gol:

خانواده ي بدون عشق، معني نداره
خود به خود از بين ميره
حتي اگه به زور و ظاهري باشه

خادم ولایت;510347 نوشت:
به نام خدا

حیوان ناطق!
پس باید فرقی بین ناطق و غیر ناطق باشد!!!

یازهرا:Gol:

قطعاً فرقي هست

[="Tahoma"][="Red"]

خادم ولایت;510338 نوشت:
پسری که به زن شوهر دار میگوید من دوستت دارم و منتظرت میمانم در واقع میگوید از همسرت طلاق بگیر و با من ازدواج کن و این یعنی خیانت به آن زن و خیانت به آن مرد و خیانت به آن کودک.
بنده با اطمینان کامل سوگند میخورم آن پسر عاشق نیست.

یازهرا

اگه واقعا عاشق بود 8سال پیش اسمون و به زمین میدوخت تا این وصلت سر بگیره
نه بعد 8سال به یه زن متاهل . یه مادر ابراز علاقه کنه
واقعا که نهایت پستی رو میرسونه[/]

موضوع قفل شده است