لزوم توجه به علوم انسانی

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
لزوم توجه به علوم انسانی

سلام!
بنده به تازگی عضو این سایت شدم و مهمترین مسئله ای که باعث عضویت من در این سایت شد مطلبی است که مدتها ذهن من رو به خودش مشغول کرده و برای اون پاسخی پیدا نمیکنم.
نمیخوام داستان پردازی کنم چون اصلا داستان پردازی بلد نیستم اما اگه مطلبم طولانی میشه به خاطر اینه که میخوام زوایای بحث روشن بشه تا از بحث منحرف نشیم.
پدران ما یک انقلاب اسلامی رو در سال 57 به وجود آوردند که همه مدیون اونها هستیم و اگر از این انقلاب محافظت نکنیم و اون رو از دست بدیم دیگه معلوم نیست با وجود این همه دشمن، چه زمانی بشه چنین حکومتی تشکیل داد. هنوزم وقتی خبرهای فتنه ی 88 و تصاویر اون رو میبینم، با تمام وجودم خطری رو که در کمینه احساس میکنم. مگه میشه یک انسان شیعه، یک مسلمان، یک هموطن، با دیگر اطرافیانش چنین اقدامات خشونت باری انجام بده؟ مگه میشه چنین اتهاماتی رو به این نظام وارد کنه؟ مگه میشه...
عزیزان من! راستشو بخواهید باید اعتراف کنیم نگاه مردم امروز جامعه به دین و مسائل دینی نسبت به گذشته عوض شده و مردم دچار کم اهمیتی به دین شدند. البته من نمیخوام نظراتم رو به زور بقبولونم. اگر کسی نظرش متفاوته میتونه در ادامه نظرش رو بگه و ما هم از نظر ایشون مطلع میشیم.
من مهمترین چیزی که عامل این کم توجهی به دین شده رو نگاه همه ی افراد جامعه حتی متدینان، به دین میدانم. نگاهی که بعضیها رو به دین علاقمند و برخی رو بی علاقه میکنه و موجب دو دستگی در جامعه میشه.
با همین مقدمات میشه وارد بحث شد: همه میدونیم رهبر انقلاب بارها و بارها در مورد لزوم توجه به علوم انسانی، صحبت کردند و بارها و بارها نهادهای وابسته رو به این موضوع متوجه کردند. در این رابطه چه اقدامات قابل توجهی صورت گرفته است؟
من در این گفتگو دنبال بیان همه ی مسائل علوم انسانی نیستم، خوب معلومه برای تحول در علوم انسانی باید خیلی کارها صورت بگیره، فیلمها، موسیقیها، سریالها، متفکران و... باید باشه تا این مسئله فراگیر بشه.
شما همین مسئله ی حجاب رو توجه کنید که یکی از مسلمات دین اسلام است، چند آیه ی قرآن بر لزوم حجاب چه مرد و چه زن داریم. اما متاسفانه امروزه مردم طوری عمل میکنند که انگار بزرگی و وقار در بی حجابی و کم اهمیت دادن به حجابه.
نکته ی اول اینه که آیا وقتی مهمترین دروس مدارس ما، ریاضی و علوم تجربی و اینا هست، آیا میشه از بجه ها انتظار داشت به سمت علوم انسانی و دینی گرایش پیدا کنن؟ آیا میشه انتطار داشت به سمت مهندسی و پزشکی کمتر گرایش نشون بدن؟ آیا با وجود برخی معلمان قرآن و دینی و پرورشی که در واقع معلم ورزش یا چیز دیگه ای هستند میشه بیش از این انتظار داشت؟ آیا این نگاه ما به دین و اهمیتی که به علوم انسانی اسلامی میدهیم، بیش از این هم ممکنه نتیجه بده؟
من در این گفتگو میخوام لزوم توجه مردم رو فقط در یک عرصه با نظرخواهی از عزیزان دنبال کنم و اون عرصه ی دین با گرایش قرآن محوری است. البته منظورم این نیست که فقط قرآن، بلکه میخوام بگم اول از قرآن شروع کنیم.
قرآن یک کتاب آسمانی است که همه ی عزیزان بهتر از من خصوصیاتش رو بلدند...
چیزی حدود 1400 سال است که قرآن در میان مسلمانان است. سالهای متمادی آموزش قرآن به این شکل بوده که چندتا از مطالب و مفاهیم قرآنی رو به شاگردان آموزش میدادند و بعدم میگفتند حالا مهمترین چیز خواندن قرآن است. بعد از آن هم مهمترین کار در جلسات قرآن قرائت قرآن و چه میدانم اعرابش رو درست بخون و کلمه رو جا به جا نخون و ... البته نمیخوام زحماتی که عزیزان این عرصه میکشند رو انکار کنم، خصوصا در این اواخر که نواوریهای خوبی هم به وجود آمده، اما خطر خیلی به ما نزدیکتر است و کارها باید انقدر سریع انجام شود تا نتیجه ی آن احساس شود.
اما امروزه علوم مختلف به سرعت در حال پیشرفت است، علوم مهندسی و علوم پزشکی و... با چند برابر سرعت در حال جلو رفتن است.
باید چه کنیم؟
من در ادامه 2 نظر از نظریاتم رو بیان میکنم و از عزیزان میخواهم اگر نظری دارند با دلیل و راهکار آن بیان کنند، عزیزان هر چه دقت کنند جا داره. انشالله مدیران سایت هم نظرات رو به مسئولین نظام منتقل کنند و ثمرات بحث به خوبی نمایان بشه.
نظر اول: مردم جامعه ی ما، اصلا مردم متدین ما، اصلا معلمین ما، اصلا بزرگان و علمای ما، چند نفرشون بر اصول مسائل قرآن کریم تسلط دارند؟ چند نفر را داریم که بتواند زبان قرآن را بازگو کند؟ چند نفر داریم که بداند قرآن چه مسائلی را طرح کرده و چه مسائلی را طرح نکرده است؟
آیا هنوز هم باید آنچه غالب افراد جامعه از قرآن میفهمند همان چیزی باشد که 1400 سال پیش میفهمیدند؟
شما به سبک تدریس ریاضی و علوم تجربی نگاه کنید. مثلا در ریاضی اول از هر چیز به مهمترین مسئله ی ریاضی یعنی اعداد پرداخته میشود. شمارش اعداد که 1و 2و 3و 4و 5و ... بعد از آن زوج و فرد، بعد از آن جمع و منها، بعد ضرب و تقسیم، و... کار به جایی میرسد که در دبیرستان، یک دانش آموز باید مسائل مثلثات، معادلات چند مجهولی و... را حل کند.
اما در کلاس قرآن - گرچه در این اواخر کمی بهتر شده - تفاوت بین دبستان و دبیرستان چه میزان است؟ سبک تدریس چه تفاوتی پیدا کرده است؟ همین مسائل است که افکار عمومی جامعه را تشکیل میدهد.
معلوم است که غالب افراد جامعه اطلاع دقیقی از مسائل قرآن ندارند و حتی عده ی کثری شاید یک بار هم قرآن را نخوانده باشند چه رسد به اینکه معنای آن را هم دانسته باشند. اما به هر حال افرادی هر چند بسیار اندک، را هم داریم که کار زیادی کردند و توانمندیهای خوبی دارند.
در گذشته با توجه به ارتباطات محدود و مشغله های زیاد مکتب خانه داران و معلمین، آموزش مسائل دینی و قرآن بهتر از آنچه بیان شده امکان نداشته اما امروزه به علت تحول عظیم در عرصه ی ارتباطات، تقسیم کردن کارها بین مردم جامعه و ... کارهای بسیار بزرگتری ممکن شده است. در گذشته اگر یک مکتب خانه دار هم باید به زندگی خود رسیدگی میکرد و هم به آموزش میپرداخت، امروزه یک معلم و استاد فقط دغدغه اش تدریس و کلاس است و همان تدریس تنها شغل اوست. البته بگذریم از مشکلات معلمین و دست اندر کاران آموزش و پرورش...
نکته ای که هست اینه که امروزه مراکز تخصصیی به وجود آمده و اساتید صاحب نظری وجود دارند که اگر در گذشته امکان ارتباط با آنها و اطلاع از نظراتشان فراهم نبود، امروزه خیلی آسانتر فراهم است.
پس از این مقدمات میگویم مباحثی که در قرآن وجود دارد بنابه دلایلی برخی چندین بار تکرار شده است. میتوان با کنار هم قرار دادن این مسائل، پی به اهمیت برخی از آنها برد. میتوان زوایای گوناگون برخی موضوعات را پیدا کرد. برخی موضوعات مثل معاد چندین بار تکرار شده و زوایایی از آن بررسی شده و برخی کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
باید مانند علوم دیگر، علوم قرآن را دسته بندی کنیم و بر اساس اهمیت آنها را در چند طبقه، طبقه بندی کنیم به طوری که برای سنین مختلف افراد تحصیل کننده معلوم باشد چه مطالبی بیان شود. این دسته بندی باید طوری باشد که پس از 7 سال تحصیل که یک محصل به سن 14 سالگی که دوران استقلال فکری او است نزدیک میشود، یک تصویر کلی صحیحی از قرآن در ذهن داشته باشد و بتوان ادعا کرد او در این سن به خوبی مسائل قرآن را میداند و اهداف قرآن و نظریات قرآن را در مسائل مختلف تشخیص میدهد.
به نظر میاد متاسفانه امروزه تشخیص اهداف و نظریات قرآن و فهم مفاهیم آن را فقط به گروه خاصی سپرده ایم و حتی بسیاری از حوزویان هم از این نعمت محروم هستند. این در حالی است که میدانیم قرآن یک کتاب آسمانی عمومی است که با کمک گرفتن از علما و کسانیکه با تطبیق آیات آن با روایات مستند اسلامی، مفاهیم کامل آن را استخراج میکنند باید برای همگان تاکید میکنم برای همگان قابل فهم باشد.
نظر دوم: وقتی به تعداد کلاسهای ریاضی و علوم تجربی در مدارس توجه میکنیم، معلوم میشود که ما از مدرسه چه انتظاری داریم، وقتی برای انتخاب معلمین کلاسهای ریاضی و علوم بالاترین دقتها میشود اما برای کلاسهای دینی و قرآن و پرورشی و کلا علوم اجتماعی از معلمین بی انگیزه یا چند شغله استفاده میکنیم مشخص میشود چه هدفی را دنبال میکنیم. به نظر من همانطور که امروزه برای کلاسهای فارسی که در قدیم یک کلاس بود اما امروزه به دو بخش بخوانیم و بنویسیم تفکیک شده است برای کلاسهای قرآن باید دو بخش قرار دهیم و یک بخش را به مفاهیم و آموزههای قرآن اختصاص دهیم و یک بخش را به نحوه ی یادگیری قرائت قرآن. و صد البته معلوم است که باید بخش مفاهیم و آموزه ها بسیار قوی انجام شود به گونه این که آنچه در نظر اول بیان شد حاصل شود و پس از دوران 7 ساله اول تحصیل، نوجوان ما یک نگاه سازمان یافته از قرآن پیدا کند.
حالا این گوی و این میدان. هر کس نظری دارد بفرماید، اگر موافقید یا مخالفید بگید که باید چه کرد؟ چگونه باید کاری انجام داد که جلوی فاصله گرفتن از دین و فرهنگ اسلامی گرفته شود؟ چگونه علوم انسانی را متحول کنیم و به دغدغه ی رهبر معظم انقلابمان لبیک بگوییم؟
با تشکر از همه ی عزیزانی که با صبر و حوصله، مطالب این بنده را مطالعه کردند.

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صادق

saiied M;507376 نوشت:
سلام!
بنده به تازگی عضو این سایت شدم و مهمترین مسئله ای که باعث عضویت من در این سایت شد مطلبی است که مدتها ذهن من رو به خودش مشغول کرده و برای اون پاسخی پیدا نمیکنم.
نمیخوام داستان پردازی کنم چون اصلا داستان پردازی بلد نیستم اما اگه مطلبم طولانی میشه به خاطر اینه که میخوام زوایای بحث روشن بشه تا از بحث منحرف نشیم.
پدران ما یک انقلاب اسلامی رو در سال 57 به وجود آوردند که همه مدیون اونها هستیم و اگر از این انقلاب محافظت نکنیم و اون رو از دست بدیم دیگه معلوم نیست با وجود این همه دشمن، چه زمانی بشه چنین حکومتی تشکیل داد. هنوزم وقتی خبرهای فتنه ی 88 و تصاویر اون رو میبینم، با تمام وجودم خطری رو که در کمینه احساس میکنم. مگه میشه یک انسان شیعه، یک مسلمان، یک هموطن، با دیگر اطرافیانش چنین اقدامات خشونت باری انجام بده؟ مگه میشه چنین اتهاماتی رو به این نظام وارد کنه؟ مگه میشه...
عزیزان من! راستشو بخواهید باید اعتراف کنیم نگاه مردم امروز جامعه به دین و مسائل دینی نسبت به گذشته عوض شده و مردم دچار کم اهمیتی به دین شدند. البته من نمیخوام نظراتم رو به زور بقبولونم. اگر کسی نظرش متفاوته میتونه در ادامه نظرش رو بگه و ما هم از نظر ایشون مطلع میشیم.
من مهمترین چیزی که عامل این کم توجهی به دین شده رو نگاه همه ی افراد جامعه حتی متدینان، به دین میدانم. نگاهی که بعضیها رو به دین علاقمند و برخی رو بی علاقه میکنه و موجب دو دستگی در جامعه میشه.
با همین مقدمات میشه وارد بحث شد: همه میدونیم رهبر انقلاب بارها و بارها در مورد لزوم توجه به علوم انسانی، صحبت کردند و بارها و بارها نهادهای وابسته رو به این موضوع متوجه کردند. در این رابطه چه اقدامات قابل توجهی صورت گرفته است؟
من در این گفتگو دنبال بیان همه ی مسائل علوم انسانی نیستم، خوب معلومه برای تحول در علوم انسانی باید خیلی کارها صورت بگیره، فیلمها، موسیقیها، سریالها، متفکران و... باید باشه تا این مسئله فراگیر بشه.
شما همین مسئله ی حجاب رو توجه کنید که یکی از مسلمات دین اسلام است، چند آیه ی قرآن بر لزوم حجاب چه مرد و چه زن داریم. اما متاسفانه امروزه مردم طوری عمل میکنند که انگار بزرگی و وقار در بی حجابی و کم اهمیت دادن به حجابه.
نکته ی اول اینه که آیا وقتی مهمترین دروس مدارس ما، ریاضی و علوم تجربی و اینا هست، آیا میشه از بجه ها انتظار داشت به سمت علوم انسانی و دینی گرایش پیدا کنن؟ آیا میشه انتطار داشت به سمت مهندسی و پزشکی کمتر گرایش نشون بدن؟ آیا با وجود برخی معلمان قرآن و دینی و پرورشی که در واقع معلم ورزش یا چیز دیگه ای هستند میشه بیش از این انتظار داشت؟ آیا این نگاه ما به دین و اهمیتی که به علوم انسانی اسلامی میدهیم، بیش از این هم ممکنه نتیجه بده؟
من در این گفتگو میخوام لزوم توجه مردم رو فقط در یک عرصه با نظرخواهی از عزیزان دنبال کنم و اون عرصه ی دین با گرایش قرآن محوری است. البته منظورم این نیست که فقط قرآن، بلکه میخوام بگم اول از قرآن شروع کنیم.
قرآن یک کتاب آسمانی است که همه ی عزیزان بهتر از من خصوصیاتش رو بلدند...
چیزی حدود 1400 سال است که قرآن در میان مسلمانان است. سالهای متمادی آموزش قرآن به این شکل بوده که چندتا از مطالب و مفاهیم قرآنی رو به شاگردان آموزش میدادند و بعدم میگفتند حالا مهمترین چیز خواندن قرآن است. بعد از آن هم مهمترین کار در جلسات قرآن قرائت قرآن و چه میدانم اعرابش رو درست بخون و کلمه رو جا به جا نخون و ... البته نمیخوام زحماتی که عزیزان این عرصه میکشند رو انکار کنم، خصوصا در این اواخر که نواوریهای خوبی هم به وجود آمده، اما خطر خیلی به ما نزدیکتر است و کارها باید انقدر سریع انجام شود تا نتیجه ی آن احساس شود.
اما امروزه علوم مختلف به سرعت در حال پیشرفت است، علوم مهندسی و علوم پزشکی و... با چند برابر سرعت در حال جلو رفتن است.
باید چه کنیم؟
من در ادامه 2 نظر از نظریاتم رو بیان میکنم و از عزیزان میخواهم اگر نظری دارند با دلیل و راهکار آن بیان کنند، عزیزان هر چه دقت کنند جا داره. انشالله مدیران سایت هم نظرات رو به مسئولین نظام منتقل کنند و ثمرات بحث به خوبی نمایان بشه.
نظر اول: مردم جامعه ی ما، اصلا مردم متدین ما، اصلا معلمین ما، اصلا بزرگان و علمای ما، چند نفرشون بر اصول مسائل قرآن کریم تسلط دارند؟ چند نفر را داریم که بتواند زبان قرآن را بازگو کند؟ چند نفر داریم که بداند قرآن چه مسائلی را طرح کرده و چه مسائلی را طرح نکرده است؟
آیا هنوز هم باید آنچه غالب افراد جامعه از قرآن میفهمند همان چیزی باشد که 1400 سال پیش میفهمیدند؟
شما به سبک تدریس ریاضی و علوم تجربی نگاه کنید. مثلا در ریاضی اول از هر چیز به مهمترین مسئله ی ریاضی یعنی اعداد پرداخته میشود. شمارش اعداد که 1و 2و 3و 4و 5و ... بعد از آن زوج و فرد، بعد از آن جمع و منها، بعد ضرب و تقسیم، و... کار به جایی میرسد که در دبیرستان، یک دانش آموز باید مسائل مثلثات، معادلات چند مجهولی و... را حل کند.
اما در کلاس قرآن - گرچه در این اواخر کمی بهتر شده - تفاوت بین دبستان و دبیرستان چه میزان است؟ سبک تدریس چه تفاوتی پیدا کرده است؟ همین مسائل است که افکار عمومی جامعه را تشکیل میدهد.
معلوم است که غالب افراد جامعه اطلاع دقیقی از مسائل قرآن ندارند و حتی عده ی کثری شاید یک بار هم قرآن را نخوانده باشند چه رسد به اینکه معنای آن را هم دانسته باشند. اما به هر حال افرادی هر چند بسیار اندک، را هم داریم که کار زیادی کردند و توانمندیهای خوبی دارند.
در گذشته با توجه به ارتباطات محدود و مشغله های زیاد مکتب خانه داران و معلمین، آموزش مسائل دینی و قرآن بهتر از آنچه بیان شده امکان نداشته اما امروزه به علت تحول عظیم در عرصه ی ارتباطات، تقسیم کردن کارها بین مردم جامعه و ... کارهای بسیار بزرگتری ممکن شده است. در گذشته اگر یک مکتب خانه دار هم باید به زندگی خود رسیدگی میکرد و هم به آموزش میپرداخت، امروزه یک معلم و استاد فقط دغدغه اش تدریس و کلاس است و همان تدریس تنها شغل اوست. البته بگذریم از مشکلات معلمین و دست اندر کاران آموزش و پرورش...
نکته ای که هست اینه که امروزه مراکز تخصصیی به وجود آمده و اساتید صاحب نظری وجود دارند که اگر در گذشته امکان ارتباط با آنها و اطلاع از نظراتشان فراهم نبود، امروزه خیلی آسانتر فراهم است.
پس از این مقدمات میگویم مباحثی که در قرآن وجود دارد بنابه دلایلی برخی چندین بار تکرار شده است. میتوان با کنار هم قرار دادن این مسائل، پی به اهمیت برخی از آنها برد. میتوان زوایای گوناگون برخی موضوعات را پیدا کرد. برخی موضوعات مثل معاد چندین بار تکرار شده و زوایایی از آن بررسی شده و برخی کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
باید مانند علوم دیگر، علوم قرآن را دسته بندی کنیم و بر اساس اهمیت آنها را در چند طبقه، طبقه بندی کنیم به طوری که برای سنین مختلف افراد تحصیل کننده معلوم باشد چه مطالبی بیان شود. این دسته بندی باید طوری باشد که پس از 7 سال تحصیل که یک محصل به سن 14 سالگی که دوران استقلال فکری او است نزدیک میشود، یک تصویر کلی صحیحی از قرآن در ذهن داشته باشد و بتوان ادعا کرد او در این سن به خوبی مسائل قرآن را میداند و اهداف قرآن و نظریات قرآن را در مسائل مختلف تشخیص میدهد.
به نظر میاد متاسفانه امروزه تشخیص اهداف و نظریات قرآن و فهم مفاهیم آن را فقط به گروه خاصی سپرده ایم و حتی بسیاری از حوزویان هم از این نعمت محروم هستند. این در حالی است که میدانیم قرآن یک کتاب آسمانی عمومی است که با کمک گرفتن از علما و کسانیکه با تطبیق آیات آن با روایات مستند اسلامی، مفاهیم کامل آن را استخراج میکنند باید برای همگان تاکید میکنم برای همگان قابل فهم باشد.
نظر دوم: وقتی به تعداد کلاسهای ریاضی و علوم تجربی در مدارس توجه میکنیم، معلوم میشود که ما از مدرسه چه انتظاری داریم، وقتی برای انتخاب معلمین کلاسهای ریاضی و علوم بالاترین دقتها میشود اما برای کلاسهای دینی و قرآن و پرورشی و کلا علوم اجتماعی از معلمین بی انگیزه یا چند شغله استفاده میکنیم مشخص میشود چه هدفی را دنبال میکنیم. به نظر من همانطور که امروزه برای کلاسهای فارسی که در قدیم یک کلاس بود اما امروزه به دو بخش بخوانیم و بنویسیم تفکیک شده است برای کلاسهای قرآن باید دو بخش قرار دهیم و یک بخش را به مفاهیم و آموزههای قرآن اختصاص دهیم و یک بخش را به نحوه ی یادگیری قرائت قرآن. و صد البته معلوم است که باید بخش مفاهیم و آموزه ها بسیار قوی انجام شود به گونه این که آنچه در نظر اول بیان شد حاصل شود و پس از دوران 7 ساله اول تحصیل، نوجوان ما یک نگاه سازمان یافته از قرآن پیدا کند.
حالا این گوی و این میدان. هر کس نظری دارد بفرماید، اگر موافقید یا مخالفید بگید که باید چه کرد؟ چگونه باید کاری انجام داد که جلوی فاصله گرفتن از دین و فرهنگ اسلامی گرفته شود؟ چگونه علوم انسانی را متحول کنیم و به دغدغه ی رهبر معظم انقلابمان لبیک بگوییم؟
با تشکر از همه ی عزیزانی که با صبر و حوصله، مطالب این بنده را مطالعه کردند.

باسلام وتشکر از شما گرامی .
شما به صورت یک نظریه پرداز وارد صحنه شده اید ونه یک پرسشگر بارک الله .
پاسخ گفته های خوب شما را با این نغز متفکر لاهوری که حرف دل شما وهمه قران دوستان است را بیان نموده تقدیم می دارم :
:Gol::Gol:منزل و مقصود قرآن دیگر است

رسم و آئین مسلمان دیگر است

در دل او آتش سوزنده نیست

مصطفی در سینه او زنده نیست

بنده مؤمن ز قرآن بر نخورد

در ایاغ او نه می دیدم نه درد

خود طلسم قیصر و کسری شکست

خود سر تخت ملوکیت نشست

تا نهال سلطنت قوت گرفت

دین او نقش از ملوکیت گرفت

از ملوکیت نگه گردد دگر

عقل و هوش و رسم و ره گردد دگر

تو که طرح دیگری انداختی

دل ز دستور کهن پرداختی

همچو ما اسلامیان اندر جهان

قیصریت را شکستی استخوان

تا بر افروزی چراغی در ضمیر

عبرتی از سر گذشت ما بگیر

پای خود محکم گذار اندر نبرد

گرد این لات و هبل دیگر مگرد

ملتی می خواهد این دنیای پیر

آنکه باشد هم بشیر و هم نذیر

باز می آئی سوی اقوام شرق

بسته ایام تو با ایام شرق

تو بجان افکنده ئی سوزی دگر

در ضمیر تو شب و روزی دگر

کهنه شد افرنگ را آئین و دین

سوی آن دیر کهن دیگر مبین

کرده ئی کار خداوندان تمام

بگذر از لا جانب الا خرام

در گذر از لا اگر جوینده ئی

تا ره اثبات گیری زنده ئی

ای که می خواهی نظام عالمی

جسته ئی او را اساس محکمی؟

داستان کهنه شستی باب باب

فکر را روشن کن از ام الکتاب

با سیه فامان ید بیضا که داد

مژدهٔ لا قیصر و کسری که داد

در گذر از جلوه های رنگ رنگ

خویش را دریاب از ترک فرنگ

گر ز مکر غربیان باشی خبیر

روبهی بگذار و شیری پیشه گیر

چیست روباهی تلاش ساز و برگ

شیر مولا جوید آزادی و مرگ

جز به قرآن ضیغمی روباهی است

فقر قرآن اصل شاهنشاهی است

فقر قرآن اختلاط ذکر و فکر

فکر را کامل ندیدم جز به ذکر

ذکر ذوق و شوق را دادن ادب

کار جان است این ، کار کام و لب

خیزد از وی شعله های سینه سوز

با مزاج تو نمی سازد هنوز

ای شهید شاهد رعنای فکر

با تو گویم از تجلی های فکر

چیست قرآن؟ خواجه را پیغام مرگ

دستگیر بندهٔ بی ساز و برگ

هیچ خیر از مردک زرکش مجو،

«لن تنالوا البر حتی تنفقوا»

از ربا آخر چه می زاید فتن

کش نداند لذت قرض حسن

از ربا جان تیره دل چون خشت و سنگ

آدمی درنده بی دندان و چنگ

رزق خود را از زمین بردن رواست

این متاع بنده و ملک خداست

بندهٔ مؤمن امین ، حق مالک است

غیر حق هر شی که بینی هالک است

رایت حق از ملوک آمد نگون

قریه ها از دخل شان خوار و زبون

آب و نان ماست از یک مائده

دودهٔ آدم «کنفس واحده»

نقش قرآن تا درین عالم نشست

نقش های کاهن و پاپا ن شکست

فاش گویم آنچه در دل مضمر است

این کتابی نیست چیزی دیگر است

چون بجان در رفت جان دیگر شود

جان چو دیگر شد جهان دیگر شود

مثل حق پنهان و هم پیداست این

زنده و پاینده و گویاست این

اندرو تقدیر های غرب و شرق

سرعت اندیشه پیدا کن چو برق

با مسلمان گفت جان بر کف بنه

هر چه از حاجت فزون داری بده

آفریدی شرع و آئینی دگر

اندکی با نور قرآنش نگر

از بم و زیر حیات آگه شوی

هم ز تقدیر حیات آگه شوی

محفل ما بی می و بی ساقی است

ساز قرآن را نواها باقی است

زخمهٔ ما بی اثر افتد اگر

آسمان دارد هزاران زخمه ور

ذکر حق از امتان آمد غنی

از زمان و از مکان آمد غنی

ذکر حق از ذکر هر ذاکر جداست

احتیاج روم و شام او را کجاست

حق اگر از پیش ما برداردش

پیش قومی دیگری بگذاردش

از مسلمان دیده ام تقلید و ظن

هر زمان جانم بلرزد در بدن

ترسم از روزی که محرومش کنند

آتش خود بر دل دیگر زنند

پیر رومی به زنده رود می گوید که شعری بیار

پیر رومی آن سراپا جذب و درد

این سخن دانم که با جانش چه کرد

از درون آهی جگر دوزی کشید

اشک او رنگین تر از خون شهید

آنکه تیرش جز دل مردان نسفت

سوی افغانی نگاهی کرد و گفت

«دل بخون مثل شفق باید زدن

دست در فتراک حق باید زدن

جان ز امید است چون جوئی روان

ترک امید است مرگ جاودان»

باز در من دید و گفت ای زنده رود

با دو بیتی آتش افکن در وجود

ناقهٔ ما خسته و محمل گران

تلخ تر باید نوای ساربان

امتحان پاک مردان از بلاست

تشنگان را تشنه تر کردن رواست

در گذر مثل کلیم از رود نیل

سوی آتش گام زن مثل خلیل

نغمهٔ مردی که دارد بوی دوست

ملتی را میبرد تا کوی دوست»

:Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:
:hamdel::hamdel::hamdel::hamdel::hamdel:
:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

موضوع قفل شده است