جمع بندی بت پرستی در کلام ابن عربی و تابعان وی؛ درست یا غلط؟

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بت پرستی در کلام ابن عربی و تابعان وی؛ درست یا غلط؟


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام مطالب ذیل حقیقت دارد یا مراد چیز دیگری است که ما و عقلمان نمیرسد و به همین دلایل اسرار میگویند و آشکار نمیکنند تا در نظر عقلانیت عوام مورد اتهام کفر قرار نگیرند؟الله اعلم
اصل مطلب ا:
بت پرستی در کلام ابن عربی و تابعان وی

در عرفان ابن عربی و تابعان وی دو چیز سبب شده که بگویند: پرستش هر چیز پرستش خداوند است:

2- عقیده به اینکه: قضای الهی این گونه رقم خورده شده که جز او پرستش نشود
طبق این عقیده – همان گونه که در فصل گذشته مطرح شد – انسان هر چه را پرستش کند با خواست و اراده الهی بوده و خود خدا خواسته که در صورت ها و قالب های گوناگون پرستش شود.
ابن عربی در فصّ هارونیه در بیان داستان موسی و هارون ادعا دارد: زمانی که موسی به سوی قوم خود برگشت و قوم خویش را گوساله پرست دید و برادر خود را مورد مؤاخذه قرار داد، به این علت بود که وی انکار عبادت گوساله (بت) را می کرد و قلب او مانند موسی وسعت نداشت تا بداند که گوساله پرستی هم خدا پرستی است زیرا خدا حکم کرده که جز او پرستش نشود. متن:
«و کان موسی اعلم بالأمر من هارون لأنّه علم ما عبده أصحاب العجل، لعلمه بأنّ الله قد قضی ألاّ یعبد إلاّ إیّاه، و ما حکم الله بشیء إلاّ وقع. فکان عتب موسی أخاه هارون لما وقع الأمر فی إنکاره و عدم إتّساعه فإنّ العارف من یر الحق فی کلّ شیء، بل یراه عین کلّ شیء».
استاد حسن زاده آملی در ترجمه و شرح سخن ابن عربی می نویسد:
«موسی(ع) به واقع و نفس الأمر و به امر توحید اعلم از هارون بود. چه اینکه می دانست اصحاب عجل(گوساله) چه کسی را پرستش می کردند (یعنی موسی«ع» می دانست که گوساله پرستان در واقع خدا را می پرستیدند) زیرا او عالم بود که خداوند حکم فرموده که جز او پرستش نشود و آنچه را حکم فرموده، غیر آن نخواهد شد. پس جمیع عبادت ها (حتی گوساله پرستی) عبادت حق تعالی است و لکن «ای بسا کس را که صورت راه زد». بنابر این عتاب موسی به برادرش هارون از این جهت بود که هارون انکار عبادت عجل می نمود و قلب او چون موسی اتساع نداشت. چه اینکه عارف، حق را در هر چیزی می بیند بلکه او را عین هر چیزی می بیند[1].
و سپس می افزاید: غرض شیخ در این گونه مسائل در فصوص و فتوحات و دیگر زبر و رسائلشان بیان اسرار ولایت و باطن است برای کسانی که اهل سرّند. هر چند به حسب نبوت تشریع مقر است که باید توده مردم را از عبادت اصنام(بتها) باز داشت. چنانکه انبیاء عبادت اصنام را انکار و می فرمودند.
جناب شیخ محمد حسن وکیلی یکی از نویسندگان عرصه عرفان و تصوف در توجیه سخنان ابن عربی درباره بت(گوساله) پرستی می نویسد:
«یکی از مشکلات آیات کریمه قرآن، داستان حضرت موسی و حضرت هارون علیهما السلام و اختلاف نظر بین این دو پیامبر الهی در جریان گوساله پرستی بنی اسرائیل است»[2].
جواب: مشکلی در تفسیر این آیه نیست و معنا کاملاً مشخص و واضح است. آقایان عرفای اصطلاحی و صوفیه با تفسیر به رأی، برای خود و دیگران مشکل ساز شدند.
در ادامه نویسنده می نویسد:
«اینجاست که جناب محی الدین می فرماید: در حقیقت خود خداوند می خواست که عده ای در مسیر عبادت تکوینی وی گوساله را به عبادت تشریعی عبادت کنند و چون هر خواست و اراده ای از خداوند حکمتی دارد، حتماً در این امر نیز حکمتی بوده است و خداوند بر اساس علم لا یتناهی خود حکمت آن را دانسته و آن را اراده فرموده است. یعنی اراده تکوینی وی تعلق گرفته بود که در پرستش گوساله نیز سیر عبودی تکوینی عده ای طی شود و خداوند را به عبادت تکوینی در این قالب بپرستند»[3].
جواب: با توجه به آیات قرآن کریم پیرامون این داستان هرگز نمی توان گفت که خواست و اراده خداوند متعال بر این تعلق گرفته بود که گوساله پرستیده شود تا در آن صورت هم سیر عبودی تکوینی عده ای طی شود.
خداوند گوساله پرستان را ظالم نام می برد:
«وَ إِذْ وَاعَدْنَا مُوسىَ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتخَذْتمُ‏ُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَ أَنتُمْ ظَالِمُون‏»[4]
: «و (به ياد آوريد) هنگامى را كه با موسى چهل شب وعده گذارديم (و او، براى گرفتن فرمانهاى الهى، به ميعادگاه آمد) سپس شما گوساله را بعد از او (معبود خود) انتخاب نموديد در حالى كه ستمكار بوديد.»
«وَ اتخَذَ قَوْمُ مُوسىَ‏ مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ أَ لَمْ يَرَوْاْ أَنَّهُ لَا يُكلَمُهُمْ وَ لَا يهَدِيهِمْ سَبِيلاً اتخَذُوهُ وَ كَانُواْ ظَلِمِين‏»[5]
: «قوم موسى بعد (از رفتن) او (به ميعادگاه خدا)، از زيورهاى خود گوساله‏اى ساختند جسد بى‏جانى كه صداى گوساله داشت! آيا آنها نمى‏ديدند كه با آنان سخن نمى‏گويد، و به راه (راست) هدايتشان نمى‏كند؟! آن را (خداى خود) انتخاب كردند، و ظالم بودند!»
خداوند گوساله پرستان را گمراه نام می برد:
«وَ لمَا سُقِطَ فىِ أَيْدِيهِمْ وَ رَأَوْاْ أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّواْ قَالُواْ لَئنِ لَّمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَ يَغْفِرْ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِين‏»[6]
: «و هنگامى كه حقيقت به دستشان افتاد، و ديدند گمراه شده‏اند، گفتند: «اگر پروردگارمان به ما رحم نكند، و ما را نيامرزد، بطور قطع از زيانكاران خواهيم بود!»
خداوند غضب خود را شامل حال آنان می کند:
«إِنَّ الَّذِينَ اتخَذُواْ الْعِجْلَ سَيَنَالهُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فىِ الحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ كَذَالِكَ نجَزِى الْمُفْترَين‏»[7]
: «كسانى كه گوساله را (معبود خود) قرار دادند، بزودى خشم پروردگارشان، و ذلّت در زندگى دنيا به آنها مى‏رسد و اينچنين، كسانى را كه (بر خدا) افترا مى‏بندند، كيفر مى دهيم!»
خداوند شرط پذیرفتن توبه گوساله پرستان را کشتن یکدیگر بیان می کند:
«وَ إِذْ قَالَ مُوسىَ‏ لِقَوْمِهِ يَاقَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُم بِاتخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلىَ‏ بَارِئكُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ ذَالِكُمْ خَيرٌ لَّكُمْ عِندَ بَارِئكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم‏»[8]
: «و زمانى را كه موسى به قوم خود گفت: «اى قوم من! شما با انتخاب گوساله (براى پرستش) به خود ستم كرديد! پس توبه كنيد و به سوى خالق خود باز گرديد! و خود را [يكديگر را] به قتل برسانيد! اين كار، براى شما در پيشگاه پروردگارتان بهتر است.» سپس خداوند توبه شما را پذيرفت زيرا كه او توبه‏پذير و رحيم است.»
آیا با توجه به این محکمات قرآنی باز هم می توان گفت که در پس گوساله پرستی حکمتی بوده و اراده تکوینی خداوند بر این تعلق گرفته بود که در قالب گوساله پرستی پرستش شود؟
آیا از آنجا که جریمه گوساله پرستان کشتن یکدیگر شد، می توان گفت عده ای در آن قالب پرستش، جهت سیر و تکامل را طی کردند؟
اگر اراده خداوند بر پرستش گوساله تعلق گرفته بود آیا آن ظلم نیست که بنی اسرائیل چنین جریمه سنگینی تحمل کنند؟
هیچ عقل سلیم و وجدان بیداری این تفسیر صوفیانه را نمی پذیرد. بنی اسرائیل جریمه سختی شد، زیرا آنان آنچه را که مورد رضای الهی نبود و ظلالت و گمراهی مطلق را در بر داشت مرتکب شدند.
یکی دیگر از تابعان ابن عربی، ملا محسن گنابادی – مؤسس فرقه صوفیه گنابادیه – جسورتر از استاد خود ابن عربی ادعا دارد: چون عالم مظهر تجلی ذات خداوند است، انسان زمانی که از روی اختیار شیطان را می پرستد یا جن یا هر چیز دیگر مثل ماه و ستاره یا ملائکه یا حتی آلت تناسلی، مثل برخی از هندی ها که آلت تناسلی زن و مرد را پرستش می کنند، در حقیقت خدا را پرستش کرده و خود نمی دانند. متن جمله فوق چنین است:
«لما کان أجزاء العالم مظاهر لله الواحد الأحد القهار بحسب أسمائه اللطفیة و القهریّة کان عبادة الإنسان لأیّ معبود کانت عبادة الله إختیاراً.... فالإنسان فی عبادتها إختیاراً للشیطان کالإبلیسیه و للجن کالکهنه و تابعی الجن و للعناصر کالزردشتیه و عابدی الماء و الهواء و الأرض و للموالید کالوثنیة و عابدی الأحجار و الأشجار و النباتات کالسامریّه و بعض الهنود الذین یعبدون سائر الحیوانات،و کالجمشیدیة و الفرعونیه الذین یعبدون الإنسان و یقرون بآلهته و للکواکب کالصائبه و للملائکة کأکثر الهنود و للذکر و الفرج کبعض الهنود القائلین بعبادة ذکر الإنسان و فرجه و کالبعض الآخر القائلین بعبادة ذکر مها دیو ملکاً عظیماً من الملائکة و فرج إمرأته کلهم عابدون لله من حیث لا یشعرون»[9].
سپس این بیت شیخ محمود شبستری را می آورد:
مسلمان گر بدانستی که بت چیست یقین کردی که دین در بت پرستی است
«... به نظر من این انتقاد وارد است، یعنی او گفته است که: حق تعالی هارون را بر گوساله پرستان مسلط نگردانید، آنچنان که موسی را گردانید، تا آن که در جمیع صور پرستیده شود. و لهذا هیچ نوعی از انواع عالم نماند که معبود نشده باشد، خواه عبادت تألّه، یعنی که او را اله دانسته و عبادتش نمایند، چنان که بت پرستان و ستاره پرستان به عبادت اصنام و کواکب می پردازند، و خواه به عبادت تسخیر، یعنی به سبب جاه و مال گراییده اند. و بزرگترین مجلایی که حق در آن پرستیده شده هواست که فرمود: «أفرأیت من اتّخذ إلهه هواه»[10] البته این گونه سخنان گرچه با وحدت وجود ابن عربی سازگار است، ولی با ظواهر دین مبین و عقاید عامه مسلمانان هرگز سازگار نیست.»[11]

1] ممد الهمم در شرح فصوص الحکم ص514
[2] کتابچه تحریف تفکیکیان، پیرامون حکمت و عرفان، دفتر اول گوساله پرستی در کلام استاد حسن زاده آملی ص56

[3] همان ص59
[4] بقره/51
[5] اعراف/148
[6] اعراف/149

[7] اعراف/152
[8] بقره/54

[9] تفسیر بیان السعاده ج2 ص437
[10] جاثیه/23
[11] محی الدین ابن عربی، چهره برجسته عرفان اسلامی ص568 و569

منبع:orafaa.com

aAa71;506807 نوشت:

استاد حسن زاده آملی در ترجمه و شرح سخن ابن عربی می نویسد:
«موسی(ع) به واقع و نفس الأمر و به امر توحید اعلم از هارون بود. چه اینکه می دانست اصحاب عجل(گوساله) چه کسی را پرستش می کردند (یعنی موسی«ع» می دانست که گوساله پرستان در واقع خدا را می پرستیدند) زیرا او عالم بود که خداوند حکم فرموده که جز او پرستش نشود و آنچه را حکم فرموده، غیر آن نخواهد شد. پس جمیع عبادت ها (حتی گوساله پرستی) عبادت حق تعالی است و لکن «ای بسا کس را که صورت راه زد». بنابر این عتاب موسی به برادرش هارون از این جهت بود که هارون انکار عبادت عجل می نمود و قلب او چون موسی اتساع نداشت. چه اینکه عارف، حق را در هر چیزی می بیند بلکه او را عین هر چیزی می بیند[1].
و سپس می افزاید: غرض شیخ در این گونه مسائل در فصوص و فتوحات و دیگر زبر و رسائلشان بیان اسرار ولایت و باطن است برای کسانی که اهل سرّند. هر چند به حسب نبوت تشریع مقر است که باید توده مردم را از عبادت اصنام(بتها) باز داشت. چنانکه انبیاء عبادت اصنام را انکار و می فرمودند.

«وَ إِذْ وَاعَدْنَا مُوسىَ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتخَذْتمُ‏ُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَ أَنتُمْ ظَالِمُون‏»[4]
: «و (به ياد آوريد) هنگامى را كه با موسى چهل شب وعده گذارديم (و او، براى گرفتن فرمانهاى الهى، به ميعادگاه آمد) سپس شما گوساله را بعد از او (معبود خود) انتخاب نموديد در حالى كه ستمكار بوديد.»
«وَ اتخَذَ قَوْمُ مُوسىَ‏ مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ أَ لَمْ يَرَوْاْ أَنَّهُ لَا يُكلَمُهُمْ وَ لَا يهَدِيهِمْ سَبِيلاً اتخَذُوهُ وَ كَانُواْ ظَلِمِين‏»[5]
: «قوم موسى بعد (از رفتن) او (به ميعادگاه خدا)، از زيورهاى خود گوساله‏اى ساختند جسد بى‏جانى كه صداى گوساله داشت! آيا آنها نمى‏ديدند كه با آنان سخن نمى‏گويد، و به راه (راست) هدايتشان نمى‏كند؟! آن را (خداى خود) انتخاب كردند، و ظالم بودند!»
خداوند گوساله پرستان را گمراه نام می برد:
«وَ لمَا سُقِطَ فىِ أَيْدِيهِمْ وَ رَأَوْاْ أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّواْ قَالُواْ لَئنِ لَّمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَ يَغْفِرْ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِين‏»[6]
: «و هنگامى كه حقيقت به دستشان افتاد، و ديدند گمراه شده ‏اند، گفتند: «اگر پروردگارمان به ما رحم نكند، و ما را نيامرزد، بطور قطع از زيانكاران خواهيم بود!»
«إِنَّ الَّذِينَ اتخَذُواْ الْعِجْلَ سَيَنَالهُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فىِ الحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ كَذَالِكَ نجَزِى الْمُفْترَين‏»[7]
: «كسانى كه گوساله را (معبود خود) قرار دادند، بزودى خشم پروردگارشان، و ذلّت در زندگى دنيا به آنها مى‏رسد و اينچنين، كسانى را كه (بر خدا) افترا مى‏بندند، كيفر مى دهيم!»
خداوند شرط پذیرفتن توبه گوساله پرستان را کشتن یکدیگر بیان می کند:
«وَ إِذْ قَالَ مُوسىَ‏ لِقَوْمِهِ يَاقَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُم بِاتخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلىَ‏ بَارِئكُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ ذَالِكُمْ خَيرٌ لَّكُمْ عِندَ بَارِئكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم‏»[8]
: «و زمانى را كه موسى به قوم خود گفت: «اى قوم من! شما با انتخاب گوساله (براى پرستش) به خود ستم كرديد! پس توبه كنيد و به سوى خالق خود باز گرديد! و خود را [يكديگر را] به قتل برسانيد! اين كار، براى شما در پيشگاه پروردگارتان بهتر است.» سپس خداوند توبه شما را پذيرفت زيرا كه او توبه‏پذير و رحيم است.»


منبع:orafaa.com



يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
خدا را تسبيح می گويند هر چه در آسمانها، و هر چه در زمين است فرمانروايی از آن اوست و حمد سزاوار اوست و او بر هر چيزی تواناست

گوساله پرستان جزو آنچه در زمین هستند نیستند؟

حرفهای تکراری امثال شما در لینک زیر قبلا پاسخ داده شده!

http://www.askdin.com/thread29382.html

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد سمیع

aAa71;506807 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام مطالب ذیل حقیقت دارد یا مراد چیز دیگری است که ما و عقلمان نمیرسد و به همین دلایل اسرار میگویند و آشکار نمیکنند تا در نظر عقلانیت عوام مورد اتهام کفر قرار نگیرند؟الله اعلم
اصل مطلب ا:
بت پرستی در کلام ابن عربی و تابعان وی

در عرفان ابن عربی و تابعان وی دو چیز سبب شده که بگویند: پرستش هر چیز پرستش خداوند است:

2- عقیده به اینکه: قضای الهی این گونه رقم خورده شده که جز او پرستش نشود
طبق این عقیده – همان گونه که در فصل گذشته مطرح شد – انسان هر چه را پرستش کند با خواست و اراده الهی بوده و خود خدا خواسته که در صورت ها و قالب های گوناگون پرستش شود.
ابن عربی در فصّ هارونیه در بیان داستان موسی و هارون ادعا دارد: زمانی که موسی به سوی قوم خود برگشت و قوم خویش را گوساله پرست دید و برادر خود را مورد مؤاخذه قرار داد، به این علت بود که وی انکار عبادت گوساله (بت) را می کرد و قلب او مانند موسی وسعت نداشت تا بداند که گوساله پرستی هم خدا پرستی است زیرا خدا حکم کرده که جز او پرستش نشود. متن:
«و کان موسی اعلم بالأمر من هارون لأنّه علم ما عبده أصحاب العجل، لعلمه بأنّ الله قد قضی ألاّ یعبد إلاّ إیّاه، و ما حکم الله بشیء إلاّ وقع. فکان عتب موسی أخاه هارون لما وقع الأمر فی إنکاره و عدم إتّساعه فإنّ العارف من یر الحق فی کلّ شیء، بل یراه عین کلّ شیء».
استاد حسن زاده آملی در ترجمه و شرح سخن ابن عربی می نویسد:
«موسی(ع) به واقع و نفس الأمر و به امر توحید اعلم از هارون بود. چه اینکه می دانست اصحاب عجل(گوساله) چه کسی را پرستش می کردند (یعنی موسی«ع» می دانست که گوساله پرستان در واقع خدا را می پرستیدند) زیرا او عالم بود که خداوند حکم فرموده که جز او پرستش نشود و آنچه را حکم فرموده، غیر آن نخواهد شد. پس جمیع عبادت ها (حتی گوساله پرستی) عبادت حق تعالی است و لکن «ای بسا کس را که صورت راه زد». بنابر این عتاب موسی به برادرش هارون از این جهت بود که هارون انکار عبادت عجل می نمود و قلب او چون موسی اتساع نداشت. چه اینکه عارف، حق را در هر چیزی می بیند بلکه او را عین هر چیزی می بیند[1].
و سپس می افزاید: غرض شیخ در این گونه مسائل در فصوص و فتوحات و دیگر زبر و رسائلشان بیان اسرار ولایت و باطن است برای کسانی که اهل سرّند. هر چند به حسب نبوت تشریع مقر است که باید توده مردم را از عبادت اصنام(بتها) باز داشت. چنانکه انبیاء عبادت اصنام را انکار و می فرمودند.
جناب شیخ محمد حسن وکیلی یکی از نویسندگان عرصه عرفان و تصوف در توجیه سخنان ابن عربی درباره بت(گوساله) پرستی می نویسد:
«یکی از مشکلات آیات کریمه قرآن، داستان حضرت موسی و حضرت هارون علیهما السلام و اختلاف نظر بین این دو پیامبر الهی در جریان گوساله پرستی بنی اسرائیل است»[2].
جواب: مشکلی در تفسیر این آیه نیست و معنا کاملاً مشخص و واضح است. آقایان عرفای اصطلاحی و صوفیه با تفسیر به رأی، برای خود و دیگران مشکل ساز شدند.
در ادامه نویسنده می نویسد:
«اینجاست که جناب محی الدین می فرماید: در حقیقت خود خداوند می خواست که عده ای در مسیر عبادت تکوینی وی گوساله را به عبادت تشریعی عبادت کنند و چون هر خواست و اراده ای از خداوند حکمتی دارد، حتماً در این امر نیز حکمتی بوده است و خداوند بر اساس علم لا یتناهی خود حکمت آن را دانسته و آن را اراده فرموده است. یعنی اراده تکوینی وی تعلق گرفته بود که در پرستش گوساله نیز سیر عبودی تکوینی عده ای طی شود و خداوند را به عبادت تکوینی در این قالب بپرستند»[3].
جواب: با توجه به آیات قرآن کریم پیرامون این داستان هرگز نمی توان گفت که خواست و اراده خداوند متعال بر این تعلق گرفته بود که گوساله پرستیده شود تا در آن صورت هم سیر عبودی تکوینی عده ای طی شود.
خداوند گوساله پرستان را ظالم نام می برد:
«وَ إِذْ وَاعَدْنَا مُوسىَ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتخَذْتمُ‏ُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَ أَنتُمْ ظَالِمُون‏»[4]
: «و (به ياد آوريد) هنگامى را كه با موسى چهل شب وعده گذارديم (و او، براى گرفتن فرمانهاى الهى، به ميعادگاه آمد) سپس شما گوساله را بعد از او (معبود خود) انتخاب نموديد در حالى كه ستمكار بوديد.»
«وَ اتخَذَ قَوْمُ مُوسىَ‏ مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ أَ لَمْ يَرَوْاْ أَنَّهُ لَا يُكلَمُهُمْ وَ لَا يهَدِيهِمْ سَبِيلاً اتخَذُوهُ وَ كَانُواْ ظَلِمِين‏»[5]
: «قوم موسى بعد (از رفتن) او (به ميعادگاه خدا)، از زيورهاى خود گوساله‏اى ساختند جسد بى‏جانى كه صداى گوساله داشت! آيا آنها نمى‏ديدند كه با آنان سخن نمى‏گويد، و به راه (راست) هدايتشان نمى‏كند؟! آن را (خداى خود) انتخاب كردند، و ظالم بودند!»
خداوند گوساله پرستان را گمراه نام می برد:
«وَ لمَا سُقِطَ فىِ أَيْدِيهِمْ وَ رَأَوْاْ أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّواْ قَالُواْ لَئنِ لَّمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَ يَغْفِرْ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِين‏»[6]
: «و هنگامى كه حقيقت به دستشان افتاد، و ديدند گمراه شده‏اند، گفتند: «اگر پروردگارمان به ما رحم نكند، و ما را نيامرزد، بطور قطع از زيانكاران خواهيم بود!»
خداوند غضب خود را شامل حال آنان می کند:
«إِنَّ الَّذِينَ اتخَذُواْ الْعِجْلَ سَيَنَالهُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فىِ الحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ كَذَالِكَ نجَزِى الْمُفْترَين‏»[7]
: «كسانى كه گوساله را (معبود خود) قرار دادند، بزودى خشم پروردگارشان، و ذلّت در زندگى دنيا به آنها مى‏رسد و اينچنين، كسانى را كه (بر خدا) افترا مى‏بندند، كيفر مى دهيم!»
خداوند شرط پذیرفتن توبه گوساله پرستان را کشتن یکدیگر بیان می کند:
«وَ إِذْ قَالَ مُوسىَ‏ لِقَوْمِهِ يَاقَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُم بِاتخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلىَ‏ بَارِئكُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ ذَالِكُمْ خَيرٌ لَّكُمْ عِندَ بَارِئكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم‏»[8]
: «و زمانى را كه موسى به قوم خود گفت: «اى قوم من! شما با انتخاب گوساله (براى پرستش) به خود ستم كرديد! پس توبه كنيد و به سوى خالق خود باز گرديد! و خود را [يكديگر را] به قتل برسانيد! اين كار، براى شما در پيشگاه پروردگارتان بهتر است.» سپس خداوند توبه شما را پذيرفت زيرا كه او توبه‏پذير و رحيم است.»
آیا با توجه به این محکمات قرآنی باز هم می توان گفت که در پس گوساله پرستی حکمتی بوده و اراده تکوینی خداوند بر این تعلق گرفته بود که در قالب گوساله پرستی پرستش شود؟
آیا از آنجا که جریمه گوساله پرستان کشتن یکدیگر شد، می توان گفت عده ای در آن قالب پرستش، جهت سیر و تکامل را طی کردند؟
اگر اراده خداوند بر پرستش گوساله تعلق گرفته بود آیا آن ظلم نیست که بنی اسرائیل چنین جریمه سنگینی تحمل کنند؟
هیچ عقل سلیم و وجدان بیداری این تفسیر صوفیانه را نمی پذیرد. بنی اسرائیل جریمه سختی شد، زیرا آنان آنچه را که مورد رضای الهی نبود و ظلالت و گمراهی مطلق را در بر داشت مرتکب شدند.
یکی دیگر از تابعان ابن عربی، ملا محسن گنابادی – مؤسس فرقه صوفیه گنابادیه – جسورتر از استاد خود ابن عربی ادعا دارد: چون عالم مظهر تجلی ذات خداوند است، انسان زمانی که از روی اختیار شیطان را می پرستد یا جن یا هر چیز دیگر مثل ماه و ستاره یا ملائکه یا حتی آلت تناسلی، مثل برخی از هندی ها که آلت تناسلی زن و مرد را پرستش می کنند، در حقیقت خدا را پرستش کرده و خود نمی دانند. متن جمله فوق چنین است:
«لما کان أجزاء العالم مظاهر لله الواحد الأحد القهار بحسب أسمائه اللطفیة و القهریّة کان عبادة الإنسان لأیّ معبود کانت عبادة الله إختیاراً.... فالإنسان فی عبادتها إختیاراً للشیطان کالإبلیسیه و للجن کالکهنه و تابعی الجن و للعناصر کالزردشتیه و عابدی الماء و الهواء و الأرض و للموالید کالوثنیة و عابدی الأحجار و الأشجار و النباتات کالسامریّه و بعض الهنود الذین یعبدون سائر الحیوانات،و کالجمشیدیة و الفرعونیه الذین یعبدون الإنسان و یقرون بآلهته و للکواکب کالصائبه و للملائکة کأکثر الهنود و للذکر و الفرج کبعض الهنود القائلین بعبادة ذکر الإنسان و فرجه و کالبعض الآخر القائلین بعبادة ذکر مها دیو ملکاً عظیماً من الملائکة و فرج إمرأته کلهم عابدون لله من حیث لا یشعرون»[9].
سپس این بیت شیخ محمود شبستری را می آورد:
مسلمان گر بدانستی که بت چیست یقین کردی که دین در بت پرستی است
«... به نظر من این انتقاد وارد است، یعنی او گفته است که: حق تعالی هارون را بر گوساله پرستان مسلط نگردانید، آنچنان که موسی را گردانید، تا آن که در جمیع صور پرستیده شود. و لهذا هیچ نوعی از انواع عالم نماند که معبود نشده باشد، خواه عبادت تألّه، یعنی که او را اله دانسته و عبادتش نمایند، چنان که بت پرستان و ستاره پرستان به عبادت اصنام و کواکب می پردازند، و خواه به عبادت تسخیر، یعنی به سبب جاه و مال گراییده اند. و بزرگترین مجلایی که حق در آن پرستیده شده هواست که فرمود: «أفرأیت من اتّخذ إلهه هواه»[10] البته این گونه سخنان گرچه با وحدت وجود ابن عربی سازگار است، ولی با ظواهر دین مبین و عقاید عامه مسلمانان هرگز سازگار نیست.»[11]

1] ممد الهمم در شرح فصوص الحکم ص514
[2] کتابچه تحریف تفکیکیان، پیرامون حکمت و عرفان، دفتر اول گوساله پرستی در کلام استاد حسن زاده آملی ص56

[3] همان ص59
[4] بقره/51
[5] اعراف/148
[6] اعراف/149

[7] اعراف/152
[8] بقره/54

[9] تفسیر بیان السعاده ج2 ص437
[10] جاثیه/23
[11] محی الدین ابن عربی، چهره برجسته عرفان اسلامی ص568 و569

منبع:orafaa.com

باسمه تعالی
با عرض سلام و خسته نباشید
چنین تفسیری که از کلام ابن عربی مطرح شد بر اساس برداشتی است که شارحان کلام وی مانند «جَندی»،«کاشانی»،«قیصری» در توضیح کلام وی داده اند.

در حالیکه اتفاقا ابن عربی در فص هارونی علیه السلام، حرفش این است که:

عارفان بالله اگر چه چنین شهودی دارند و خدا را در دل اشیا می بینند و چنین تجلی ای را می بینند ولی در عین حال باید عبادت بت ها را انکار کنند چون «امر» و «دستور الهی» بر انکار عبادت بت ها قرار گرفته است

در واقع سلطان بحث ابن عربی در فص هارونی علیه السلام روی حول همین محور می چرخد و می خواهد این مساله را حل کند که عارف بالله در عین دیدن حق تعالی در دل اشیا ، باید عبادت بت ها را منکر شود و علت آن چیزی نیست جز اینکه امر الهی بر انکار عبادت اصنام و بتها تعلق گرفته است.

ابن عربی در فص هارونی علیه السلام مطرح می کند که حضرت موسی علیه السلام گمان می کرد که حضرت هارون علیه السلام در انکار قومش از بت پرستی کوتاهی کرده و قوم را به حال خود واگذاشته ولذا نسبت به او غضب کرد. در حالیکه حضرت هارون علیه السلام از چنین نسبتی مبرا بود «...الذی اغضبه ، مما هارون بری منه...»[1] یعنی حضرت هارون علیه السلام قوم خود را در غیاب موسی علیه السلام بعد از اینکه حرف سامری را گوش دادند، از بت پرستی بر حذر داشت ولی، قوم موسی علیه السلام سخن هارون علیه السلام را گوش ندادند و بر همان پرستیدن بت، ادامه دادند. و حضرت موسی علیه السلام که وقتی برگشتند و آن وضعیت را دیدند و گمان کردند که حضرت هارون علیه السلام انکار نکرده پرستیدن بت ها را، لذا بر او غضبناک شدند و علت غضبشان هم این بود که عارف بالله با اینکه حق تعالی را در دل اشیا می بیند و چنین شهودی دارد ولی باز هم باید عبادت بتها را منکر شود چون دستور الهی است.

و اصلا سیاق فص هارونی علیه السلام برای حل کردن همین مساله است که عارف بالله چرا باید عبادت بت ها را منکر شود؟
جوابی که ابن عربی می دهد اینست که چون امر و دستور الهی بر انکار عبادت بت هاست لذا هیچ کس حق ندارد بتی را بپرستد
لذا ابن عربی در همان فص هارونی علیه السلام در جهت توجیه انکار عبادت اصنام و بتها می گوید.
....لما وقع الامر فی انکاره و عدم اتساعه...» یعنی چون امر الهی بر انکار عبادت عجل (گوساله) و عدم جواز عبادت گوساله تعلق گرفته است
و به قرینه همین سیاق بحث است که در اواخر فص هارونی علیه السلام می فرماید :
«..
.و اما العارفون بالامر علی ما هو علیه فیظهرون بصورة الانکار لما عبد من الصور

بنابراین با توجه به سیاق بحث، ابن عربی نه تنها در فص هارونی علیه السلام بث پرستی را تجویز نمی‌کند بلکه به شدت با آن مخالفت می کند و علت آن را هم امر و دستور الهی می داند.

پی‌نوشت:
[1]. فصوص الحکم، فص هارونی ص1230
[2].همان، 1243

بسم حق
تشکر از پاسخ خوبتان و عرض ارادت

حالا چرا اسرار(به منزله شناخت خواص) را فاش میکنن مگر همه شارح هستند یا عارف ;چون برداشتها متفاوت میشود و در ضمن آیا آثار ابن عربی به تحریف رفته اند یا تقیه باعث بعضی خطابه ها شده است؟

اصلا چرا می گویند اشخاصی مثل ابن عربی و غیر برای حل مشکلاتی که ناشی از نشر اسرار الهی بوده دست به کتابت وشرح اسرار کرده اند؟

یا این حرفها را از چه کسی اجازه گرفته اند که فاش بکنند؟
آیا عقل بشریت رشد کرده که تاب قبول وظرفیت این حرفها را داشته باشد و در عین حال منحرف نشود؟

اویس قرنی;506827 نوشت:
حرفهای تکراری امثال شما در لینک زیر قبلا پاسخ داده شده!

سلام
حرفهای من اگر در نظر شما تکراری بود اما برای من واقعآ سوال شده بود و از اینجا سوال کردم که این پست اتفاقآ اولین پستم در این سایت بود .
امثال من یعنی کسانی که از روی غرض وآوردن دشمنی وایراد گیری از سخنان ابن عربی و امثالهم ;که من از اوناش نیستم.
ممنون که بهم ظن بردید و منم از جوابتون فیض بردم!

aAa71;519087 نوشت:
بسم حق
تشکر از پاسخ خوبتان و عرض ارادت

حالا چرا اسرار(به منزله شناخت خواص) را فاش میکنن مگر همه شارح هستند یا عارف ;چون برداشتها متفاوت میشود و در ضمن آیا آثار ابن عربی به تحریف رفته اند یا تقیه باعث بعضی خطابه ها شده است؟

اصلا چرا می گویند اشخاصی مثل ابن عربی و غیر برای حل مشکلاتی که ناشی از نشر اسرار الهی بوده دست به کتابت وشرح اسرار کرده اند؟

یا این حرفها را از چه کسی اجازه گرفته اند که فاش بکنند؟
آیا عقل بشریت رشد کرده که تاب قبول وظرفیت این حرفها را داشته باشد و در عین حال منحرف نشود؟

باسمه تعالی
1-بله اگر منظورتان از اسرار، مباحث مربوط به بحث های عرفانی است که به هیچ عنوان نباید در محافل عمومی مطرح شود. مانند کسانی که به عنوان انتقاد، قلم را برداشته اند و در مجلات و سایتهای متعدد، به نحو گزینشی کلمات عرفا را می آورند و بر آنها خدشه می کنند. و ذهن خواننده را بر علیه عرفای حقیقی و واقعی می شورانند
این مباحث نیاز به طی مقدمات و خواندن کتابهای زیر بنایی دارد. و اگر کسی این مراحل را گذرانده باشد هیچگاه نسبت به این مباحث جبهه نمی گیرد. چون می داند که اگر مباحثی مانند تجلی، وحدت وجود، شهود،...مطرح می شود با توجه به چه پشت صحنه ای است. و الّا اگر در محافل عمومی مطرح شود و برای کسی که خالی الذهن نسبت به این مطالب، طبیعی است که نسبت کفر و الحاد داده شود.

2-بله بحث تقیه یکی از احتمالات بسیار قوی در این زمینه است مخصوصا در عصر گذشته که حکومت رسمی مذهب اهل تسنن بوده ولی در عین حال این بزرگان در بین اینکه این همه معارف ناب توحیدی را (که به تعبیر حضرت امام(ره): « «از امور مهمه ‏اى كه تنبه به آن لازم است ... آن است كه اگر كلامى از بعض علماى نفس و اهل معرفت ديدند ... بدون حجت شرعى رمى به فساد ... نكنند. و گمان نكنند هر كس اسم از ... مقامات اوليا ... برد، صوفى است يا مروّج دعاوى صوفيه است ... به جان دوست قسم كلمات نوع آنها شرح بيانات قرآن و حديث است.»[1]) در سینه خود نگه دارند و با خود به عالم دیگر ببرند و هیچ نگویند و یا اینکه از باب تقیه چند جمله مدح مخالفین را بگویند و در عوض معارف بلند و آثار متعددی را به یادگار بگذارند (مثلا ابن عربی بیش از 800کتاب و رساله نوشته است) به نظر شما کدام راه عاقلانه تر است؟؟؟؟
تازه خود ابن عربی در همین فصوص الحکم و در آثار دیگر خود با نیش قلم حرف خود را در رابطه با مذهبش زده است. مثلا در فصوص الحکم که 27 فصّ است و هر فصی راجع به یکی از انبیاء الهی است و هر فصی را با یک عنوانی انتخاب کرده وقتی به فصّ هارونی می رسد عنوان فص این است: «فص حکمة امامیه فی کلمة هارونیة» خواننده زیرک می داند که انتخاب این اسم حساب شده است و در واقع اشاره به این روایتی دارد که هم شیعه و هم اهل تسنن در آثارشان( از زبان مبارک پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به حضرت علی علیه اسلام آورده اند) که «انت منّی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی» و اتفاقا همین روایت اثبات خلافت و امامت بلافصل حضرت علی علیه السلام می کند. لذا ابن عربی با زیرکی هر چه تمام عنوان «فص حکمة امامیة فی کلمة هارونیة » را انتخاب می کند.
والبته بحث تحریف هم در آثار ابن عربی ، یک بحث جدی است و در این زمینه شواهدی و جود دارد مثلا عبد الوهاب شعرانی که فتوحات ابن عربی را خلاصه کرده و نام آن را گذاشته« مختصر الفتوحات» اذعان می کند که نسخه هایی که الان در مصر از فتوحات موجود است همگی از نسخه ای نوشته شده که تحریف گشته است.

3- عرفا با استناد به آیات و روایات و شواهد دینی این بیانات را داشته اند و عقل بشری اگر از مسیر صحیح خود وارد این مباحث شود و جان و باطن خود را پاک و طاهر نگه دارد می تواند این مباحث را درک و حتی شهود کند.

پی‌نوشت:
[1].سر الصلوة معراج السالكين و صلوة العارفين، مقدمه، ص: 23

aAa71;519097 نوشت:
سلام
حرفهای من اگر در نظر شما تکراری بود اما برای من واقعآ سوال شده بود و از اینجا سوال کردم که این پست اتفاقآ اولین پستم در این سایت بود .
امثال من یعنی کسانی که از روی غرض وآوردن دشمنی وایراد گیری از سخنان ابن عربی و امثالهم ;که من از اوناش نیستم.
ممنون که بهم ظن بردید و منم از جوابتون فیض بردم!

باسلام

خوب پس خدا رو شکر کنید که از اون جماعت نیستید! همیشه آنها این مسائل را در سایت مطرح میکنند نه افراد جویای حقیقت مثل شما!

بنده اگر تند حرف زدم ازتون معذرت میخوام. از بس شایعه و دروغ درباره عرفا میگن که نسبت به این جماعت تندخو شدم!

آیت الله جوادی آملی میفرمایند : منش استاد علاّمه طباطبائی رحمةالله‌علیه ارزنده بود که با اینان(مخالفان عرفان و فلسفه) رابطه‌ای دوستانه داشت و می‌فرمود: «اینها قابل ترحّمند زیرا هر ذهن و مغزی مطالب عمیق فلسفه و عرفان را نمی فهمد

اویس قرنی;519157 نوشت:
خوب پس خدا رو شکر کنید که از اون جماعت نیستید! همیشه آنها این مسائل را در سایت مطرح میکنند نه افراد جویای حقیقت مثل شما!

هم سؤال از علم خیزد هم جواب همچو خار و گل که از خاک است و آب

سلام خواهش میکنم . قضیه ما قضیه یاران عیسی نبی(ع) همون حواریون است که گفتند:
ما مى‌خواهیم از آن غذا بخوریم تا قلبمان سرشار از اطمینان و یقین گردد...

قضیه بالاتر از این حرفهاست.زیرا این حرفها را (عرفانی)را کسانی زده اند که مقام درکشان بیشتر بود و ما در نقطه ای ایستاده ایم و در حد اون نقطه نظر میدهیم حال آنکه باید در خط حرکت کرد و از بعد بالاتر (ارتفاع) نگاه کرد

با آرزوی توفیق

سمیع;519068 نوشت:
عارفان بالله اگر چه چنین شهودی دارند و خدا را در دل اشیا می بینند و چنین تجلی ای را می بینند ولی در عین حال باید عبادت بت ها را انکار کنند چون «امر» و «دستور الهی» بر انکار عبادت بت ها قرار گرفته است

بسم رب

با سلام و عرض احترام
چند تا سوال:
چرا این همه اشکال از طرف بعضی ها بر برخی سخنان ابن عربی وارد شده است؟
آیا اومعصوم بوده یا قابل خطا؟

ابن عربی تا چه حدودی توانسته در باب معرفت توضیح دهد البته در مقایسه با معرفت امامان که عام را درنظر داشتند ؟
آیا نمی شود بالاتر از این پایه معرفتی رفت؟

آیا اندیشه ای که داشتند قابل بسط هست؟ وقتش نرسیده که کاملتر شود؟
آیا شهود باطنی هم خطا میکند؟ یعنی همه معرفت آن چیزی نیست که می بیند؟

aAa71;519601 نوشت:
بسم رب

با سلام و عرض احترام
چند تا سوال:
چرا این همه اشکال از طرف بعضی ها بر برخی سخنان ابن عربی وارد شده است؟
آیا اومعصوم بوده یا قابل خطا؟

ابن عربی تا چه حدودی توانسته در باب معرفت توضیح دهد البته در مقایسه با معرفت امامان که عام را درنظر داشتند ؟
آیا نمی شود بالاتر از این پایه معرفتی رفت؟

آیا اندیشه ای که داشتند قابل بسط هست؟ وقتش نرسیده که کاملتر شود؟
آیا شهود باطنی هم خطا میکند؟ یعنی همه معرفت آن چیزی نیست که می بیند؟

باسمه تعالی

1- عمده دلیلی که می شود مطرح کرد این است‌که مستشکلین، متخصص در فضاهای عرفانی نبوده اند.

2-خیر ایشان به هیچ وجه معصوم نبوده‌اند و خودشان در ابتدای فصوص الحکم که یکی از آثارشان می باشد، به این امر اعتراف و بیان می کند که «لست‏ بنبي‏ و لا رسول، و لكني وارث، و لآخرتي حارث» «یعنی من رسول و نبی نیستم بلکه «از باب العلما ورثة الانبیا» یک وارثم و به فکر آخرت خویشم»[1]

3- قطعا قابل بسط است
4-کشف و شهود به هیچ وجه صد در صد قابل اعتماد نیست، مگر اینکه موافق با شریعت و عقل باشد .لذا در مواردی که مخالف با دستورات شریعت یا عقل باشد خطای شهود رخ داده است.

پی‌نوشت:
[1].فصوص الحکم ج1،ص10
[=Traditional Arabic]

[="Tahoma"][="Navy"]

aAa71;506807 نوشت:
یکی دیگر از تابعان ابن عربی، ملا محسن گنابادی – مؤسس فرقه صوفیه گنابادیه – جسورتر از استاد خود ابن عربی ادعا دارد: چون عالم مظهر تجلی ذات خداوند است، انسان زمانی که از روی اختیار شیطان را می پرستد یا جن یا هر چیز دیگر مثل ماه و ستاره یا ملائکه یا حتی آلت تناسلی، مثل برخی از هندی ها که آلت تناسلی زن و مرد را پرستش می کنند، در حقیقت خدا را پرستش کرده و خود نمی دانند. متن جمله فوق چنین است:
«لما کان أجزاء العالم مظاهر لله الواحد الأحد القهار بحسب أسمائه اللطفیة و القهریّة کان عبادة الإنسان لأیّ معبود کانت عبادة الله إختیاراً.... فالإنسان فی عبادتها إختیاراً للشیطان کالإبلیسیه و للجن کالکهنه و تابعی الجن و للعناصر کالزردشتیه و عابدی الماء و الهواء و الأرض و للموالید کالوثنیة و عابدی الأحجار و الأشجار و النباتات کالسامریّه و بعض الهنود الذین یعبدون سائر الحیوانات،و کالجمشیدیة و الفرعونیه الذین یعبدون الإنسان و یقرون بآلهته و للکواکب کالصائبه و للملائکة کأکثر الهنود و للذکر و الفرج کبعض الهنود القائلین بعبادة ذکر الإنسان و فرجه و کالبعض الآخر القائلین بعبادة ذکر مها دیو ملکاً عظیماً من الملائکة و فرج إمرأته کلهم عابدون لله من حیث لا یشعرون»[9].
سپس این بیت شیخ محمود شبستری را می آورد:
مسلمان گر بدانستی که بت چیست یقین کردی که دین در بت پرستی است
«... به نظر من این انتقاد وارد است، یعنی او گفته است که: حق تعالی هارون را بر گوساله پرستان مسلط نگردانید، آنچنان که موسی را گردانید، تا آن که در جمیع صور پرستیده شود. و لهذا هیچ نوعی از انواع عالم نماند که معبود نشده باشد، خواه عبادت تألّه، یعنی که او را اله دانسته و عبادتش نمایند، چنان که بت پرستان و ستاره پرستان به عبادت اصنام و کواکب می پردازند، و خواه به عبادت تسخیر، یعنی به سبب جاه و مال گراییده اند. و بزرگترین مجلایی که حق در آن پرستیده شده هواست که فرمود: «أفرأیت من اتّخذ إلهه هواه»[10] البته این گونه سخنان گرچه با وحدت وجود ابن عربی سازگار است، ولی با ظواهر دین مبین و عقاید عامه مسلمانان هرگز سازگار نیست.»[11] 1] ممد الهمم در شرح فصوص الحکم ص

سلام
از فقرات دعای جوشن کبیر است که :
یا من لا یعبد الا هو
ای کسی که جز او پرستش نمی شود
برای حل مسائل هر علمی باید به مبانی آن رجوع کرد
وقتی در منظر عرفان در دار وجود چیزی جز حق و تجلیات او نیست پس عبادت هرچیز عبادت اوست
اما سر نهی از عبادت اصنام سنگی و گلی و امر به عبادت حقی که تجلیاتش در جان است برای آنست که احکام جان بر انسان و جامعه حاکم شود که تجلی اعظم است نه احکام سنگ و گل که تجلی انزل است و تفاوت این حاکمیتها هم مشخص است
یا علیم[/]

aAa71;519087 نوشت:
و در ضمن آیا آثار ابن عربی به تحریف رفته اند یا تقیه باعث بعضی خطابه ها شده است؟
بسمه تعالي

بله مسلم است كه كتابهاي شيخ اكبر محي الدين ابن عربي تحريف شده است . عبد الوهاب بن احمد شعراني [صاحب كتاب طبقات و ميزان كبري] در چند جاي كتاب كبريت احمر و نيز در كتاب اليواقيت و الجواهر به تحريف شدن كتب شيخ تاكيد مي‌كند.

ايشان در ابتداي كتاب اليواقيت والجواهر ميفرمايد:«قد أخبرني العارف بالله الشيخ ابو طاهر المذني الشاذلي رضي الله عنه : أن جميع ما في كتب الشيخ محي الدين مما يخالف ظاهر الشريعة مدسوس عليه. قال لانه رجل كامل باجتماع المحققين و الكامل لا يصح في حقه شطح عن ظاهر الكتاب و السنة......»
و در ادامه گويد: «لهذا تتبعت المسايل التي أشاعهاالحسدة عنه و أجبت عنها لان كتبه المرويه لنا عنه بالسند الصحيح ليس فيها ذلك».

عبد الوهاب شعراني گويد: عارف الهي ابو طاهر مذني شاذلي مرا آگاهي داد كه در تمام كتابهاي محي الدين مطالبي كه مخالف ظاهر شرع است دسيسه بر عليه شيخ است [تا شيخ را بد نام كنند] زيرا كه شيخ به اتفاق راي محققين، انساني كامل است كه در حق او شطحيات و رعونتها در برابر ظاهر كتاب و سنت صحيح نمي باشد. عبد الوهاب گويد لذا بدين خاطر من مسائلي را كه حسودان ومعاندان در كتب شيخ اشاعه دادند را تتبع كردم و از آنها جواب دادم چون در كتب شيخ كه با سند صحيح و محكم روايت شده است چنين مطالبي نيست.

در الیواقیت و الجواهر (ج2 ،ص 198) آمده است:
فان قلت ففی ای منزل اصل شجرت طوبی؟ فالجواب کما قاله الشیخ محیی الدین فی الباب الحادی و السبعین من الفتوحات ان اصل شجرت طوبی فی منزل الامام علی بن ابی طالب لان شجرت طوبی فی منزل الامام علی ابن ابی طالب لان شجرت طوبی هی حجاب مظهر نور فاطمت الزهراء......حتی یکون سر کل نعیم فی الجنان و کل نصیب للاولیاء متفرعا من نور فاطمة......»
راقم سطور ، حسن حسن زاده آملی گوید: این سخن عرشی منقول از باب یاد شده فتوحات در نسخ چاپی فتوحات نیامده است، و کم له من نظیر ، فتدبر ایها الخبیر البصیر[1]

اگر بگويي تو، در كدام منزل از بهشت مي باشد اصل شجره ي طوبي؟
پس جواب اين است: شيخ محي الدين در فتوحات، و شيخ ابن ابي منصور در رساله ي خود گفته اند كه اصل شجره ي طوبي، در منزل علي بن ابي طالب عليه السلام، به جهت اين كه شجره ي طوبي، حجاب مظهر نور فاطمه ي زهراء صلوات الله عليها است....... سرّ هر نعمتي كه در بهشت است و هر نصيبي كه در آن اولياء مي رسد، متفرّع از نور فاطمه سلام الله عليها است.[2]

شعرانى مي‌‏گوید: « هنگامى که در صدد تلخیص کتاب فتوحات برآمدم با عباراتى مواجه شدم که به گمانم با عقاید مسلم کافه مسلمین تعارض داشت بنابراین پس از اندکى شک و تردید آنها را حذف کردم و روزى این مطالب را با شیخ شمس الدین (متوفاى سال ۹۵۵ ه. ق) که نسخه‏اى از فتوحات را به خط خود نوشته و با نسخه مؤلف در قونیه مقابله کرده بود در میان گذاشتم، و پس از خواندن آن دریافتم که هیچ یک از عباراتى که حذف کرده بودم، در آن نسخه موجود نیست. شعرانى نقل مى‏کند که براى وى مسلم گردید که نسخه‏هاى فتوحات که در زمان وى در مصر رواج داشت، شامل قسمتهایى مى‏شد که به نام مؤلف جعل شده بود و در مورد کتاب فصوص و دیگر آثار وى نیز چنین کارى صورت گرفته بود»[3]

در نكته 697 هزار و يك نكته علامه حسن زاده آملي در مورد تحريف فتوحات توسط مصريها و چاپهاى فتوحات در مصر و نيز در نكته 602 اين كتاب مطالبى در مورد تحريف فتوحاتديده مي‌شود:
در باب 366 فتوحات مكيه هم تحريفى روى آورد كه عبدالوهاب شعرانى در جلد دوم كتاب يواقيت و جواهر ص 149 طبع دوم جامع الازهر مصر سنه 1307 عبارت شيخ را از باب مذكور چنين روايت و نقل كرده است


و عبارة الشيخ محيى الدين فى الباب السادس و الستين و ثلاثمائة من الفتوحات:
و اعلموا انه لابد من خروج المهدى (عليه السلام )، لكن لا يخرج حتى تمتلى الارض جورا و ظلما فيملاها قسطا و عدلا ولو لم يكن من الدنيا الا يوم واحد طول الله ذلك اليوم حتى يلى ذلك الخليفة و هو من عترة رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) من ولد فاطمة رضى الله عنها جده الحسين بن على ابن ابى طالب و والده حسن العسكرى بن الامام على النقى بالنون ابن الامام محمد التقى بالتاء ابن الامام على الرضا ابن الامام موسى الكاظم ابن الامام جعفر الصادق ابن الامام محمد الباقر ابن الامام زين العابدين على ابن الامام الحسين ابن الامام على بن ابى طالب رضى الله عنه يواطى اسمه اسم رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) يبايعه المسلمون بين الركن و المقام يشبه رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) فى الخلق فتح الخاء و ينزل عنه فى الخلق بضمها الخ......

[1] کلمه 655 هزار و یک کلمه علامه حسن زاده آملي
[2] اليواقيت والجواهر، عبدالوهاب شعراني، چاپ مصر 1305 هجري، جلد دوم، صفحه 218 (اواخر باب معاد)
[3]منبع:- م م شریف - تاریخ فلسفه در اسلام- ج۱- ص۵۶۴- انتشارات حکمت چاپ اول به نقل از شعرانی عبد الوهاب الیواقیت والجواهر ص۲ – ۱۳

ادامه دارد

امير1;520321 نوشت:
ادامه دارد

این نوشتار قسمتی از شرح حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی حفظه الله بر نامه حضرت امام به گرباچف است:

گاهی برداشتهایی از قرآن و حدیث در فنّ عرفان مطرح می‌شود که با ظاهر آنها سازگار نیست. راز این مطلب را مولا عبدالرزاق کاشانی در تأویلات خود چنین می‌گوید: «… فهمیدم که ظاهر، تفسیر است و باطن، تأویل و از امام مُحقّ سابق، جعفر بن محمّد صادق(علیه‌السلام) رسیده است: «خداوند برای بندگانش در کلام خود تجلّی نمود، لیکن آنها نمی‌بینند» و از آن حضرت روایت شد که در نماز مدهوش شد و افتاد و جهتِ آن سؤال شد، فرمود: «همواره آیه را تکرار کردم تا اینکه از متکلم آن شنیدم»؛ پس چنین دیدم که برخی از اسرار حقایق باطنی قرآن را بنگارم؛ نه معانی ظاهری و حدود آن؛ زیرا برای ظواهر آن حدّ محدودی تعیین شد و گفته شد هرکس قرآن را به رأی خود تفسیر کند، کافر بود، ولی تأویل آنْ حدّ محدودی ندارد… ».[1]



غرض آن است که برداشتهایی که راجع به «مُطَّلع» و «باطن» است و آن را تأویل گفته‌اند، غیر از شرح حدّ و ظاهر قرآن است که آن را تفسیر دانسته‌اند. البته در اینکه معنای تأویل همین است که کاشانی فرموده است یا نه و برای تأویل هم معیار معیّنی وجود دارد یا نه، بحث جداگانه می‌طلبد.

داوریهای گوناگون پیرامون ابن عربی از زمان شهرتش تاکنون، از صاحبان مذاهب و نحله‌ها فراوان است و هر کسی از ظنّ خود با وی مهر یا قهر دارد.

معیار تولّی و تبرّی نزد عده‌ای فقط مدح و قدحی است که در گفتار یا نوشتار گوینده یا نویسنده شنیده یا دیده می‌شود؛ چنان که میزان مدح و ذم، پیش گروهی فقط کیفیت طرح فروع فقهی و استنباط رأی فرعی است، امّا نزد عده‌ای مهم‌ترین معیار، همانا کیفیت طرح مسائل اصلی و اعتقادی است؛ چون آنها را می‌توان طرزی پی‌ریزی کرد که دور از فهم توده مردم بوده، از تقیّه مصون باشد؛ زیرا عصر خفقان و عنصر اختناق را هرگز نباید در داوریها از نظر دور داشت.

با توجه به این معیار عمیق، بررسی اساسی‌ترین مسائل اسلامی در مکتب ابن عربی، مانند توحید ذات، اثبات صفات، توحید آنها با هم، وحدت آنها با ذات، نفی جبر و تفویض، اثبات تابعیت علم نسبت به معلوم و سایر معارف دقیق، نشان می‌دهد که هیچ یک آنها بر مبانی اهل تسنن طرح نشد؛ بلکه بر مبانی دقیق «امامیه» پایه‌گذاری ش که شرح آن خارج از حوصله این مقالت است.

نکته دیگری که نباید مغفول شود، آن است که انتساب گفتار یا نوشتار به گوینده یا نویسنده باید کاملاً ثابت شود، سپس در جرح و تعدیل وی به استناد اثرش سخن گفت.
شعرانی بر آن است که پاره‌ای از کلمات به طور مدسوس وارد نوشته‌های محی‌الدین شده است؛ چنان که اصل دسّ و مبتلایان به آن کم نبوده‌اند و سرگذشت برخی را بازگو کرده است.[2]

اگر مسئله تقیّه و نیز جریان مدسوس شدن در بین نباشد، راه تشخیص هموار است. گاهی اظهار نظر در طرف خلاف یا وفاق، از حدّ متعارف می‌گذرد؛ بعضی چون مؤیدالدین جندی، اولین شارح همه فصوص، مصنف کتاب را در بالاترین درجه حفظ و عصمت می‌ستاید[3] و برخی او را در حدّ زندقه می‌شناسند.

شعرانی در مبحث «اَشراط الساعة» و ظهور مهدی‏غ‌ و در مواضع دیگر چنین می‌گوید: « عبارت محی‌الدین در باب ۳۶۶ از فتوحات این است: بدانید که خروج مهدی(علیه‌السلام) حتمی است… و او از عترت رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم)و از فرزندان فاطمهٍّ می‌باشد و جدّ او حسین بن علی(علیه‌السلام) و پدر او حسن عسکری، فرزند امام علی نقی (با نون) فرزند محمد تقی (با تاء) فرزند امام علی الرضا، فرزند امام موسی الکاظم، فرزند امام جعفر الصادق، فرزند امام محمد الباقر، فرزند امام زین العابدین علی، فرزند امام حسین، فرزند امام علی بن ابی طالب(علیه‌السلام) می‌باشد».[4]

این‌گونه دقیق ضبط کردن و «نقی» با نون را از «تقی» با تاء، جدا ساختن برای صیانت افکار مذهبی است؛ در حالی که در فتوحات کنونی اثری از این عبارتها نیست؛ بلکه فقط یک جمله گمراه کننده دارد: «جده حسن بن علی» و شعرانی این مطلب را در سال ۹۵۸ نوشته و چنین می‌گوید: «عمر شریف حضرت مهدی(علیه‌السلام) در این تاریخ، ۷۰۶ سال می‌باشد».[5]


مهم‌ترین کلام که محور هرگونه تصمیم‌گیری است، آن است که بسیاری از سخنان اهل معرفتْ توجیه عمیق و صحیح دارد و اگر مطلبی توجیه‌پذیر نبود و مخالف میزان الهی، یعنی قرآن کریم و عترت طاهرین(علیهم‌السلام) بود، مردود است؛ هر کلامی باشد (کائناً ما کان) و از هر متکلّمی نقل شده باشد (کائناً مَن کان)؛ زیرا مؤمن هیچ تعهدی نسبت به غیر قرآن و عترت طاهره ندارد

[1]

تأویلات کاشانی، معروف به «تفسیر ابن عربی»، ج۱، ص54[2]یواقیت، ج۱، فصل ۴ از مقدّمه، ص۱۳ ـ ۱۴

[3] شرح فصوص جندی، ص۱۱۴
[4] یواقیت، ج ۲، ص ۱۴۳، طبع قدیم و ص ۴۲۲ طبع جدید
[5] یواقیت، ج ۲، ص ۱۴۳، طبع قدیم و ص ۴۲۲ طبع جدید

aAa71;506807 نوشت:
سلام مطالب ذیل حقیقت دارد یا مراد چیز دیگری است که ما و عقلمان نمیرسد و به همین دلایل اسرار میگویند و آشکار نمیکنند تا در نظر عقلانیت عوام مورد اتهام کفر قرار نگیرند؟الله اعلم
اصل مطلب ا:
بت پرستی در کلام ابن عربی و تابعان وی
در عرفان ابن عربی و تابعان وی دو چیز سبب شده که بگویند: پرستش هر چیز پرستش خداوند است:
2- عقیده به اینکه: قضای الهی این گونه رقم خورده شده که جز او پرستش نشود
طبق این عقیده – همان گونه که در فصل گذشته مطرح شد – انسان هر چه را پرستش کند با خواست و اراده الهی بوده و خود خدا خواسته که در صورت ها و قالب های گوناگون پرستش شود.
ابن عربی در فصّ هارونیه در بیان داستان موسی و هارون ادعا دارد: زمانی که موسی به سوی قوم خود برگشت و قوم خویش را گوساله پرست دید و برادر خود را مورد مؤاخذه قرار داد، به این علت بود که وی انکار عبادت گوساله (بت) را می کرد و قلب او مانند موسی وسعت نداشت تا بداند که گوساله پرستی هم خدا پرستی است زیرا خدا حکم کرده که جز او پرستش نشود. متن:
«و کان موسی اعلم بالأمر من هارون لأنّه علم ما عبده أصحاب العجل، لعلمه بأنّ الله قد قضی ألاّ یعبد إلاّ إیّاه، و ما حکم الله بشیء إلاّ وقع. فکان عتب موسی أخاه هارون لما وقع الأمر فی إنکاره و عدم إتّساعه فإنّ العارف من یر الحق فی کلّ شیء، بل یراه عین کلّ شیء».
استاد حسن زاده آملی در ترجمه و شرح سخن ابن عربی می نویسد:
«موسی(ع) به واقع و نفس الأمر و به امر توحید اعلم از هارون بود. چه اینکه می دانست اصحاب عجل(گوساله) چه کسی را پرستش می کردند (یعنی موسی«ع» می دانست که گوساله پرستان در واقع خدا را می پرستیدند) زیرا او عالم بود که خداوند حکم فرموده که جز او پرستش نشود و آنچه را حکم فرموده، غیر آن نخواهد شد. پس جمیع عبادت ها (حتی گوساله پرستی) عبادت حق تعالی است و لکن «ای بسا کس را که صورت راه زد». بنابر این عتاب موسی به برادرش هارون از این جهت بود که هارون انکار عبادت عجل می نمود و قلب او چون موسی اتساع نداشت. چه اینکه عارف، حق را در هر چیزی می بیند بلکه او را عین هر چیزی می بیند[1].
و سپس می افزاید: غرض شیخ در این گونه مسائل در فصوص و فتوحات و دیگر زبر و رسائلشان بیان اسرار ولایت و باطن است برای کسانی که اهل سرّند. هر چند به حسب نبوت تشریع مقر است که باید توده مردم را از عبادت اصنام(بتها) باز داشت. چنانکه انبیاء عبادت اصنام را انکار و می فرمودند.
جناب شیخ محمد حسن وکیلی یکی از نویسندگان عرصه عرفان و تصوف در توجیه سخنان ابن عربی درباره بت(گوساله) پرستی می نویسد:
«یکی از مشکلات آیات کریمه قرآن، داستان حضرت موسی و حضرت هارون علیهما السلام و اختلاف نظر بین این دو پیامبر الهی در جریان گوساله پرستی بنی اسرائیل است»[2].
جواب: مشکلی در تفسیر این آیه نیست و معنا کاملاً مشخص و واضح است. آقایان عرفای اصطلاحی و صوفیه با تفسیر به رأی، برای خود و دیگران مشکل ساز شدند.
در ادامه نویسنده می نویسد:
«اینجاست که جناب محی الدین می فرماید: در حقیقت خود خداوند می خواست که عده ای در مسیر عبادت تکوینی وی گوساله را به عبادت تشریعی عبادت کنند و چون هر خواست و اراده ای از خداوند حکمتی دارد، حتماً در این امر نیز حکمتی بوده است و خداوند بر اساس علم لا یتناهی خود حکمت آن را دانسته و آن را اراده فرموده است. یعنی اراده تکوینی وی تعلق گرفته بود که در پرستش گوساله نیز سیر عبودی تکوینی عده ای طی شود و خداوند را به عبادت تکوینی در این قالب بپرستند»[3].
جواب: با توجه به آیات قرآن کریم پیرامون این داستان هرگز نمی توان گفت که خواست و اراده خداوند متعال بر این تعلق گرفته بود که گوساله پرستیده شود تا در آن صورت هم سیر عبودی تکوینی عده ای طی شود.
خداوند گوساله پرستان را ظالم نام می برد:
«وَ إِذْ وَاعَدْنَا مُوسىَ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتخَذْتمُ‏ُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَ أَنتُمْ ظَالِمُون‏»[4]
: «و (به ياد آوريد) هنگامى را كه با موسى چهل شب وعده گذارديم (و او، براى گرفتن فرمانهاى الهى، به ميعادگاه آمد) سپس شما گوساله را بعد از او (معبود خود) انتخاب نموديد در حالى كه ستمكار بوديد.»
«وَ اتخَذَ قَوْمُ مُوسىَ‏ مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ أَ لَمْ يَرَوْاْ أَنَّهُ لَا يُكلَمُهُمْ وَ لَا يهَدِيهِمْ سَبِيلاً اتخَذُوهُ وَ كَانُواْ ظَلِمِين‏»[5]
: «قوم موسى بعد (از رفتن) او (به ميعادگاه خدا)، از زيورهاى خود گوساله‏اى ساختند جسد بى‏جانى كه صداى گوساله داشت! آيا آنها نمى‏ديدند كه با آنان سخن نمى‏گويد، و به راه (راست) هدايتشان نمى‏كند؟! آن را (خداى خود) انتخاب كردند، و ظالم بودند!»
خداوند گوساله پرستان را گمراه نام می برد:
«وَ لمَا سُقِطَ فىِ أَيْدِيهِمْ وَ رَأَوْاْ أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّواْ قَالُواْ لَئنِ لَّمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَ يَغْفِرْ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِين‏»[6]
: «و هنگامى كه حقيقت به دستشان افتاد، و ديدند گمراه شده‏اند، گفتند: «اگر پروردگارمان به ما رحم نكند، و ما را نيامرزد، بطور قطع از زيانكاران خواهيم بود!»
خداوند غضب خود را شامل حال آنان می کند:
«إِنَّ الَّذِينَ اتخَذُواْ الْعِجْلَ سَيَنَالهُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فىِ الحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ كَذَالِكَ نجَزِى الْمُفْترَين‏»[7]
: «كسانى كه گوساله را (معبود خود) قرار دادند، بزودى خشم پروردگارشان، و ذلّت در زندگى دنيا به آنها مى‏رسد و اينچنين، كسانى را كه (بر خدا) افترا مى‏بندند، كيفر مى دهيم!»
خداوند شرط پذیرفتن توبه گوساله پرستان را کشتن یکدیگر بیان می کند:
«وَ إِذْ قَالَ مُوسىَ‏ لِقَوْمِهِ يَاقَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُم بِاتخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلىَ‏ بَارِئكُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ ذَالِكُمْ خَيرٌ لَّكُمْ عِندَ بَارِئكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم‏»[8]
: «و زمانى را كه موسى به قوم خود گفت: «اى قوم من! شما با انتخاب گوساله (براى پرستش) به خود ستم كرديد! پس توبه كنيد و به سوى خالق خود باز گرديد! و خود را [يكديگر را] به قتل برسانيد! اين كار، براى شما در پيشگاه پروردگارتان بهتر است.» سپس خداوند توبه شما را پذيرفت زيرا كه او توبه‏پذير و رحيم است.»
آیا با توجه به این محکمات قرآنی باز هم می توان گفت که در پس گوساله پرستی حکمتی بوده و اراده تکوینی خداوند بر این تعلق گرفته بود که در قالب گوساله پرستی پرستش شود؟
آیا از آنجا که جریمه گوساله پرستان کشتن یکدیگر شد، می توان گفت عده ای در آن قالب پرستش، جهت سیر و تکامل را طی کردند؟
اگر اراده خداوند بر پرستش گوساله تعلق گرفته بود آیا آن ظلم نیست که بنی اسرائیل چنین جریمه سنگینی تحمل کنند؟
هیچ عقل سلیم و وجدان بیداری این تفسیر صوفیانه را نمی پذیرد. بنی اسرائیل جریمه سختی شد، زیرا آنان آنچه را که مورد رضای الهی نبود و ظلالت و گمراهی مطلق را در بر داشت مرتکب شدند.
یکی دیگر از تابعان ابن عربی، ملا محسن گنابادی – مؤسس فرقه صوفیه گنابادیه – جسورتر از استاد خود ابن عربی ادعا دارد: چون عالم مظهر تجلی ذات خداوند است، انسان زمانی که از روی اختیار شیطان را می پرستد یا جن یا هر چیز دیگر مثل ماه و ستاره یا ملائکه یا حتی آلت تناسلی، مثل برخی از هندی ها که آلت تناسلی زن و مرد را پرستش می کنند، در حقیقت خدا را پرستش کرده و خود نمی دانند. متن جمله فوق چنین است:
«لما کان أجزاء العالم مظاهر لله الواحد الأحد القهار بحسب أسمائه اللطفیة و القهریّة کان عبادة الإنسان لأیّ معبود کانت عبادة الله إختیاراً.... فالإنسان فی عبادتها إختیاراً للشیطان کالإبلیسیه و للجن کالکهنه و تابعی الجن و للعناصر کالزردشتیه و عابدی الماء و الهواء و الأرض و للموالید کالوثنیة و عابدی الأحجار و الأشجار و النباتات کالسامریّه و بعض الهنود الذین یعبدون سائر الحیوانات،و کالجمشیدیة و الفرعونیه الذین یعبدون الإنسان و یقرون بآلهته و للکواکب کالصائبه و للملائکة کأکثر الهنود و للذکر و الفرج کبعض الهنود القائلین بعبادة ذکر الإنسان و فرجه و کالبعض الآخر القائلین بعبادة ذکر مها دیو ملکاً عظیماً من الملائکة و فرج إمرأته کلهم عابدون لله من حیث لا یشعرون»[9].
سپس این بیت شیخ محمود شبستری را می آورد:
مسلمان گر بدانستی که بت چیست یقین کردی که دین در بت پرستی است
«... به نظر من این انتقاد وارد است، یعنی او گفته است که: حق تعالی هارون را بر گوساله پرستان مسلط نگردانید، آنچنان که موسی را گردانید، تا آن که در جمیع صور پرستیده شود. و لهذا هیچ نوعی از انواع عالم نماند که معبود نشده باشد، خواه عبادت تألّه، یعنی که او را اله دانسته و عبادتش نمایند، چنان که بت پرستان و ستاره پرستان به عبادت اصنام و کواکب می پردازند، و خواه به عبادت تسخیر، یعنی به سبب جاه و مال گراییده اند. و بزرگترین مجلایی که حق در آن پرستیده شده هواست که فرمود: «أفرأیت من اتّخذ إلهه هواه»[10] البته این گونه سخنان گرچه با وحدت وجود ابن عربی سازگار است، ولی با ظواهر دین مبین و عقاید عامه مسلمانان هرگز سازگار نیست.»[11]
بسمه تعالي

دوست گرامي توجه به اين نكته بسيار حائز اهميت است كه مباحث عرفان بر اصول توحيد مطلق صمدي قراني بنا نهاده شده است. و در عرفان حق تعالي را علاوه بر اينكه داراي ذات احدي ميدانند داراي مقام واحديت نيز ميدانند. در آن ذات احديت نه صفت و نه اسم و نه رسم و نه حدي راه ندارد و اما به لحاظ مرتبه واحديت حق متعال كه مقام تفصيل اسماء و صفات است حق با فيض مقدس خود در تمام مراتب وجود عيني با نفس رحماني خود سريان دارد و قيوم كل شي است و نمي شود مراتب خلقي را بدون نفس رحماني حق فرض نمود چون مزايله و مباينه حق با مراتب خلقي، مساويست با معدوم شدن موجودات خلقي. لذا مراتب خلقي نيز به عنوان مظهر و آينه، حق نما هستند ولي بت پرست بيچاره تنها در همين حد خدا را ميبيند و او را ازين مراتب خلقي تنزيه نميكند گرچه از آنجهت كه حق را در آينه ميبيند مصيب به واقع است ولي اينكه تنها در آينه متوقف شده و صاحب عكس را از آينه تنزيه نميكند به خطايي بس فاحش رفته است.
محي الدين هرگز در صدد تاييد بت پرستي نيست چنانكه با مراجعه به فص نوحي ـــ كه چندين فص قبل از فص هاروني آمده ـــ اين مطلب كاملا روشن مي‌شود. ايشان در ابتداي فص نوحي به اين مطلب اشاره دارد كه: تنزيه محض نزد اهل عرفان عين محدود و مقيد كردن حق است و كسي كه خداي را تنزيه محض نمايد در حقيقت حق و رسولانش را تكذيب نموده است در حاليكه خود بدان آگاه نيست.
و كسي كه حق را تشبيه محض نمايد ــــ مانند مجسِّمه و بت پرستان ـــ او نيز حق متعال را كاملا محدود و مقيد ساخته است و صحيح آنست كه بين تنزيه و تشبيه هر دو جمع شود نه تشبيه محض شود و نه تنزيه محض چرا كه تنزيه محض نيز محدود كردن حق نامتناهي را در پي دارد چون در تنزيه محض، خداي ظاهر در مراتب خلقي از مظاهر خويش تنزيه مي‌شود در حالي كه به حكم اتحاد ظاهر و مظهر، مظهر هرگز از خود هيچ ندارد تا مستقل و منفك فرض شود و اين با آيات و روايات سازگار نيست چون كه حق فرموده: «
هو معكم اينما كنتم» [1] «و اينما تولوا فثم وجه الله»[2] و امير المومنين فرموده: «داخل في الاشياء لا بالممازجة و خارج عنها لا بالمباينة»[3] و يا اينكه فرموده :[=Traditional Arabic]ِ[=Traditional Arabic] [=Traditional Arabic]«هُوَ فِي الْأَشْيَاءِ عَلَى غَيْرِ مُمَازَجَةٍ خَارِجٌ مِنْهَا عَلَى غَيْرِ مُبَايَنَةٍ فَوْقَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ فَلَا يُقَالُ شَيْ‏ءٌ فَوْقَهُ وَ أَمَامَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ فَلَا يُقَالُ لَهُ أَمَامٌ [=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]دَاخِلٌ‏[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]فِي‏[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]الْأَشْيَاءِ[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]لَا[=Traditional Arabic] كَشَيْ‏ءٍ فِي شَيْ‏ءٍ دَاخِلٍ وَ خَارِجٌ مِنْهَا لَا كَشَيْ‏ءٍ مِنْ شَيْ‏ءٍ خَارِج‏.[=Traditional Arabic][4][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]اينطور كه در مضامين آيات و روايات ديده ميشود همين جمع بين تنزيه و تشبيه است نه تنزيه صرف و نه تشبيه صرف كه محي الدين در فص نوحي هر دو را اشتباه ميداند و مي گويد حق جمع بين تشبيه و تنزيه هر دو است لذا ازين بحث روشن ميشود كه هرگز محي الدين در صدد تاييد بت پرستي نبوده است بلكه بت پرستي را مخالف شرع ميداند[=Traditional Arabic].
[=Traditional Arabic]
[=book antiqua][1] حديد آيه 4
[2] بقره آيه 115
[3]
[=book antiqua]الفصول المهمة في أصول الأئمة (تكملة الوسائل) ج‏1 ص161 باب 14
[4] توحيد صدوق ص 306

[="DarkOrchid"]

امير1;520369 نوشت:
واحديت حق متعال كه مقام تفصيل اسماء و صفات است حق با فيض مقدس خود در تمام مراتب وجود عيني با نفس رحماني خود سريان دارد

سلام و عرض ادب جناب امیر..
در مورد کلمه ی تفصیل که ذکر کردید ممنون میشم توضیحی بدهید......

:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
[/]

پرسش:
ب
ا توجه به این که ابن عربی در فصّ هارونیه در بیان داستان موسی و هارون ادعا دارد زمانی که موسی به سوی قوم خود برگشت و آنان را گوساله‌پرست دید و برادر خود را مورد مؤاخذه قرار داد، به این علت بود که وی انکار عبادت گوساله (بت) را می‌کرد و قلب او مانند موسی وسعت نداشت تا بداند که گوساله‌پرستی هم خداپرستی است؛ زیرا خدا حکم کرده که جز او پرستش نشود، آیا نسبت بت‌پرستی به ابن عربی واقعیت دارد؟

پاسخ:
اولا: توجه به اين نكته بسيار حائز اهميت است كه مباحث عرفان بر اصول توحيد مطلق صمدي قراني بنا نهاده شده است. و در عرفان حق تعالي را علاوه بر اينكه داراي ذات احدي ميدانند داراي مقام واحديت نيز ميدانند. در آن ذات احديت نه صفت و نه اسم و نه رسم و نه حدي راه ندارد و اما به لحاظ مرتبه واحديت حق متعال كه مقام تفصيل اسماء و صفات است حق با فيض مقدس خود در تمام مراتب وجود عيني با نفس رحماني خود سريان دارد و قيوم كل شي است و نمي شود مراتب خلقي را بدون نفس رحماني حق فرض نمود چون مزايله و مباينه حق با مراتب خلقي، مساويست با معدوم شدن موجودات خلقي. لذا مراتب خلقي نيز به عنوان مظهر و آينه، حق نما هستند ولي بت پرست بيچاره تنها در همين حد خدا را ميبيند و او را ازين مراتب خلقي تنزيه نميكند گرچه از آنجهت كه حق را در آينه ميبيند مصيب به واقع است ولي اينكه تنها در آينه متوقف شده و صاحب عكس را از آينه تنزيه نميكند به خطايي بس فاحش رفته است.
محي الدين هرگز در صدد تاييد بت پرستي نيست چنانكه با مراجعه به فص نوحي ـــ كه چندين فص قبل از فص هاروني آمده ـــ اين مطلب كاملا روشن مي‌شود. ايشان در ابتداي فص نوحي به اين مطلب اشاره دارد كه: تنزيه محض نزد اهل عرفان عين محدود و مقيد كردن حق است و كسي كه خداي را تنزيه محض نمايد در حقيقت حق و رسولانش را تكذيب نموده است در حاليكه خود بدان آگاه نيست.
و كسي كه حق را تشبيه محض نمايد ــــ مانند مجسِّمه و بت پرستان ـــ او نيز حق متعال را كاملا محدود و مقيد ساخته است و صحيح آنست كه بين تنزيه و تشبيه هر دو جمع شود نه تشبيه محض شود و نه تنزيه محض چرا كه تنزيه محض نيز محدود كردن حق نامتناهي را در پي دارد چون در تنزيه محض، خداي ظاهر در مراتب خلقي از مظاهر خويش تنزيه مي‌شود در حالي كه به حكم اتحاد ظاهر و مظهر، مظهر هرگز از خود هيچ ندارد تا مستقل و منفك فرض شود و اين با آيات و روايات سازگار نيست چون كه حق فرموده: «هُوَ مَعَكُمْ‏ أَيْنَ ما كُنْتُم‏ (1) خدا با شماست هرجا كه باشيد.»
در بیان دیگر فرموده: «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَ‏ وَجْهُ اللَّه‏ (2) به هر سو رو كنيد آن جهت از آن خداست‏.»
امير المومنين (علیه السلام) نیز فرمودند:ِ
«هُوَ فِي الْأَشْيَاءِ عَلَى غَيْرِ مُمَازَجَةٍ خَارِجٌ مِنْهَا عَلَى غَيْرِ مُبَايَنَةٍ فَوْقَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ فَلَا يُقَالُ شَيْ‏ءٌ فَوْقَهُ وَ أَمَامَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ فَلَا يُقَالُ لَهُ أَمَامٌ دَاخِلٌ‏ فِي‏ الْأَشْيَاءِلَا كَشَيْ‏ءٍ فِي شَيْ‏ءٍ دَاخِلٍ وَ خَارِجٌ مِنْهَا لَا كَشَيْ‏ءٍ مِنْ شَيْ‏ءٍ خَارِج‏ (3)او در اشیا است بدون ممازجت،خارج از اشیا است بدون مباینت. فوق هر شی ء است، پس گفته نمی شود که شیئی فوق او است و پیش هر شی است، پس گفته نمی شود که او را پیش و مقابلی است، داخل در اشیا است، نه مانند دخول یک شی در شی دیگر و خارج از اشیا است، نه بدان گونه که شیئی از شی دیگر خارج باشد.»
اينطور كه در مضامين آيات و روايات ديده مي شود همين جمع بين تنزيه و تشبيه است نه تنزيه صرف و نه تشبيه صرف كه محي الدين در فص نوحي هر دو را اشتباه ميداند و مي گويد حق جمع بين تشبيه و تنزيه هر دو است لذا ازين بحث روشن ميشود كه هرگز محي الدين در صدد تاييد بت پرستي نبوده است بلكه بت پرستي را مخالف شرع ميداند.

ثانیا: ابن عربی در فص هارونی (علیه السلام)، حرفش این است که:
عارفان بالله اگر چه چنین شهودی دارند و خدا را در دل اشیا می بینند و چنین تجلی ای را می بینند، ولی در عین حال باید عبادت بت‌ها را انکار کنند چون «امر» و «دستور الهی» بر انکار عبادت بت‌ها قرار گرفته است.
در واقع، سلطان بحث ابن عربی در فص هارونی (علیه السلام)، روی حول همین محور می‌چرخد و می‌خواهد این مسأله را حل کند که عارف بالله در عین دیدن حق تعالی در دل اشیاء، باید عبادت بت‌ها را منکر شود و علت آن چیزی نیست جز این که امر الهی بر انکار عبادت اصنام و بت‌ها تعلق گرفته است.
ابن عربی در فص هارونی (علیه السلام) مطرح می‌کند که حضرت موسی (علیه السلام) گمان می‌کرد که حضرت هارون (علیه السلام) در انکار قومش از بت‌پرستی کوتاهی کرده و قوم را به حال خود واگذاشته ولذا نسبت به او غضب کرد. در حالی که حضرت هارون (علیه السلام) از چنین نسبتی مبرا بود «... الذی اغضبه ، مما هارون بری منه...» (4) یعنی حضرت هارون (علیه السلام) قوم خود را در غیاب موسی (علیه السلام) بعد از این که حرف سامری را گوش دادند، از بت‌پرستی بر حذر داشت ولی، قوم موسی (علیه السلام) سخن هارون (علیه السلام) را گوش ندادند و بر همان پرستیدن بت، ادامه دادند.
حضرت موسی (علیه السلام) که وقتی برگشتند و آن وضعیت را دیدند و گمان کردند که حضرت هارون (علیه السلام) انکار نکرده پرستیدن بت‌ها را، لذا بر او غضبناک شدند و علت غضبشان هم این بود که عارف بالله با این که حق تعالی را در دل اشیاء می‌بیند و چنین شهودی دارد ولی باز هم باید عبادت بتها را منکر شود چون دستور الهی است.
و اصلا سیاق فص هارونی (علیه السلام) برای حل کردن همین مسأله است که عارف بالله چرا باید عبادت بت‌ها را منکر شود؟
جوابی که ابن عربی می‌دهد، این است که چون امر و دستور الهی بر انکار عبادت بت‌هاست، لذا هیچ کس حق ندارد بتی را بپرستد. لذا ابن عربی در همان فص هارونی (علیه السلام) در جهت توجیه انکار عبادت اصنام و بتها می‌گوید: «... لما وقع الامر فی انکاره و عدم اتساعه...» (5) یعنی چون امر الهی بر انکار عبادت عجل (گوساله) و عدم جواز عبادت گوساله تعلق گرفته است و به قرینه همین سیاق بحث است که در اواخر فص هارونی (علیه السلام) می‌فرماید: «... و اما العارفون بالامر علی ما هو علیه فیظهرون بصورة الانکار لما عبد من الصور»(6)
بنابراین با توجه به سیاق بحث، ابن عربی نه تنها در فص هارونی (علیه السلام) بت‌پرستی را تجویز نمی‌کند؛ بلکه به شدت با آن مخالفت می‌کند و علت آن را هم امر و دستور الهی بر عدم عبادت بت‌ها می داند.
پی نوشت:
1.حديد/ 4.
2.بقره/115.
3.ابن بابويه، محمد بن على‏، التوحيد (للصدوق)،ص306، جامعه مدرسين‏،ایران،قم،1398ق.
4.محيى الدين بن عربى‏،فصوص الحكم‏،ج1،ص191،دار إحياء الكتب العربية، قاهره‏، 1946 م‏.
5.همان،ص192.
6.همان،ص196.




موضوع قفل شده است