کمک به یه دختر جوون

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
کمک به یه دختر جوون

سلام

چند روز پیش یکی از دوستم ازم کمک خواست و منم دارم رو مشکلش فکر میکنم
میخوام حالا از شما کمک بگیرم

یه دختر جوونه که از باباش و ارتباطی که باهاش داره خسته شده
این دختره هرچی که باباش میگه انجام میده و بهش احترام میذاره اما این بابا نمیدونم چرا اینجوریه
نمیذاره این دختر یکم خوش باشه و خوشی کنه
تا میبینه یکم خوشحاله سریع میزنه تو برجکش و حالشو میگیره طوریکه از شدت گریه چشماش یه کاسه خون میشه

هر وقتم میشینه باهاش حرف میزنه بهش میگه که اگه بدت میاد میتونی از خونه ام بری بیرون

اما چطور بره وسط یه مشت گرگ
شب تو خیابون باید بخوابه که این بابا یکم بفهمه؟

لطفا یه راهی بهم بگید که بهش بگم

حالش خیلی بده میترسم کار دست خودش بده

بخدا درست نیست یه دختره با حجاب و مذهبی خیابونی بشه

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد امیدوار

ya fatemeh;505937 نوشت:
سلام

چند روز پیش یکی از دوستم ازم کمک خواست و منم دارم رو مشکلش فکر میکنم
میخوام حالا از شما کمک بگیرم

یه دختر جوونه که از باباش و ارتباطی که باهاش داره خسته شده
این دختره هرچی که باباش میگه انجام میده و بهش احترام میذاره اما این بابا نمیدونم چرا اینجوریه
نمیذاره این دختر یکم خوش باشه و خوشی کنه
تا میبینه یکم خوشحاله سریع میزنه تو برجکش و حالشو میگیره طوریکه از شدت گریه چشماش یه کاسه خون میشه

هر وقتم میشینه باهاش حرف میزنه بهش میگه که اگه بدت میاد میتونی از خونه ام بری بیرون

اما چطور بره وسط یه مشت گرگ
شب تو خیابون باید بخوابه که این بابا یکم بفهمه؟

لطفا یه راهی بهم بگید که بهش بگم

حالش خیلی بده میترسم کار دست خودش بده

بخدا درست نیست یه دختره با حجاب و مذهبی خیابونی بشه

بسمه تعالی
با عرض سلام و تحیت محضر جنابعالی

در قدم اول لازم است چرایی این رفتار از سوی پدر تبیین شود. اینکه چنین رفتاری چه مدت آغاز شده است؟ آیا با دیگر اعضای خانواده نیز رفتار مشابهی دارد؟ آیا سوئ تفاهمی برای وی پیش آمده؟ مشکل یا مسئله ای شخصی دارد؟ با اصل شاد بودن مخالف است یا صورت خاصی از آن؟ و....

اما به صورت کلی پیشنهاد می شود این خواهر محترم سعی کنند با تنظیم وقت و برنامه ریزی و توجه بیشتر به حساسیتهای پدر، شادی و نشاط خود را در مواقعی بروز دهند که ایشان حضور ندارند.
ضمن اینکه لازم است با وساطت دیگر اعضاء خانواده مانند مادر چرایی این برخورد را کشف کنند و در صورت نیاز دغدغه های وی را جامه عمل بپوشانند.

در پناه خداوند متعال موفق باشید

و اخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمین

ya fatemeh;505937 نوشت:
سلام

چند روز پیش یکی از دوستم ازم کمک خواست و منم دارم رو مشکلش فکر میکنم
میخوام حالا از شما کمک بگیرم

یه دختر جوونه که از باباش و ارتباطی که باهاش داره خسته شده
این دختره هرچی که باباش میگه انجام میده و بهش احترام میذاره اما این بابا نمیدونم چرا اینجوریه
نمیذاره این دختر یکم خوش باشه و خوشی کنه
تا میبینه یکم خوشحاله سریع میزنه تو برجکش و حالشو میگیره طوریکه از شدت گریه چشماش یه کاسه خون میشه

هر وقتم میشینه باهاش حرف میزنه بهش میگه که اگه بدت میاد میتونی از خونه ام بری بیرون

اما چطور بره وسط یه مشت گرگ
شب تو خیابون باید بخوابه که این بابا یکم بفهمه؟

لطفا یه راهی بهم بگید که بهش بگم

حالش خیلی بده میترسم کار دست خودش بده

بخدا درست نیست یه دختره با حجاب و مذهبی خیابونی بشه

سلام
شما خیلی خلاصه و کلی توضیح دادید
لطفا سوالات جناب امیدوار و توضیح بدید
و بعد بگید چرا تو خونه خواهریییییییییییی ..مادرییییییییییییییی..برادریییییییییییییی از ایشون حمایت نمیکنن
اخه این پدر گرامی چند سالشه ؟
از بیماری خاصی رنج میبره؟

سلام و با اجازه از کارشناس محترم

اگر رفتار این پدر یک عادت و یک شخصیت براش حساب میشه, یعنی همیشه رفتارش بر همین منوال هست (که بنده این احتمال رو میدم) و در منزل با محارم خودش اینچنین رفتار می کنه و سنشون هم از میانسال و به بالاتر هست,

باید بگم که در درجه اول به فکر عوض کردن رفتار پدر نباید باشید! چون بخشی از شخصیت اوست و درافتادن با شخصیت او به منزله قبول نداشتن او محسوب میشه و براش سخته و برخورد بدتری رو از خودش نشان خواهد داد. بله , همه ما این قدرت رو داریم که تا آخر عمر تغییر کنیم اما در اینجا گام اول تغییر شخصیت پدر نیست.

چند راه رو پیشنهاد میدم:

اول اینکه این دختر خانم عکس العمل های خودشون رو (خوشحالی ها و..) متناسب با نظر پدر انجام بدهند. یعنی همونطور که فکر می کنن که ایشون در اون مشکلی نمی بینه. و طبق فرمایش کارشناس محترم در زمان عدم حضور پدر و در جمع های صمیمی تر می توانند رفتارشون رو راحت تر بروز بدهند.

دوم با وجود اینکه عکس العمل پدر می تونه در روحیه این دختر تاثیر بگذاره, باید با این عکس العملها بصورت یک امر طبیعی رفتار کنه. مثلا: وقتی ما وارد خیابون میشیم به طور طبیعی یکسری ماشین ها و وسائل نقلیه هستند که بعضی شون صدای بیشتری دارند.. احیانا بوق هایی هم زده بشه.. و ترافیک هم به وجود میاد.. ما با همه این اتفاقات روز مره کنار اومدیم و اصلا نمی بینیمشون. یعنی خیلی راحت می پذیریم و از کنارش عبور می کنیم. در این مورد هم این دختر خانم که با رفتار خوبشون و با احترامی که می گذارند دارند طبق دستورات دینی و اخلاقی عمل می کنند, باید به این فکر کنند که این عکس العملها در زندگی ایشون و حداقل تا وقتی که ازدواج نکرده اند طبیعی است! یعنی نباید بهش خیلی فکر کرد. مخصوصا وقتی که این دختر خانم مطمئن هستند رفتاری که انجام می دهند کاملا درست است.

سوم اینکه موجبات خوشحالی پدر رو بیش از پیش فراهم کنند. و مطمئن باشند که جای دوری نمیره. مثلا: اموری که پدر روی اونها تاکید دارند و درست هم هستند را با ادبیات خود پدر بازگو کنند و به عنوان یک امر مسلم بپذیرند. این موجب می شود که پدر احساس کند دخترش درون او را می فهمد. و در نتیجه با دختری که در نظرش دارای فهم و کمال است رفتار متناسب تری اتخاذ می کند.

چهارم اینکه این دختر خانم طبق دستورات دینی یکی از بزرگترهایی که هم مورد احترام پدر هستند و هم اینکه دارای درک و فضل هستند و می توانند موثر واقع بشوند, با ایشان صحبت کنند تا بدون اینکه تنشی ایجاد بشود برای حل مسئله اقدام کنند. البته در این کار خیلی مراعات پدر مهم هست که اگر احتمال رفتار معکوس یا شدیدتر در این کار قوی باشد باید ترک کنید. و به جای آن از طریق مادر خانواده و با حضور ایشان با پدر صحبت شود که علت و هدف رفتارهای پدر مشخص بشود.

پنجم با فکر نکردن مداوم به مسئله رفتار پدر, و با جایگزین کردن فکرها و ناراحتی ها با چیزی که ذهن این دختر خانم را مشغول به امر دیگری کند، موجب شود که از فضای ناراحتی و افسردگی و خدای ناخواسته رسیدن به نتایج نادرست جلوگیری به عمل آمده باشد.
مثلا: با هر ناراحتی پدر و رفتار تندی که مشاهده می شود، بعد از ترک محل مشاجره، مشغول به مطالعه غیر درسی و در صورت کنترل بیشتر روی فکر ، مشغول به مطالعه درسی شوند.

و از آنجایی که در کنار رفتار بد پدر در خانواده، عدم کنترل روی فکر و بزرگ کردن مسئله به حدی که تمام دنیای ما و خواسته های ما , اهداف و آینده ما را از ذهن ما خارج کند و موجب زمین گیر شدن روحی می تواند بشود، پس پیشنهاد میکنم بیش از پیش روی کنترل ذهن و فکر و مشغولیت به امور سازنده و مرتبط با اهداف و آینده، فضای ذهنی و روحی خودتون رو به دست بگیرید.

همونطور که کارشناس محترم هم اشاره کردند شناخت علت ها و منشا رفتارها خیلی مهم است. اما در کنار این شناخت, گذشتن.. سکوت کردن.. مشغول به امور دیگری شدن.. عبادت کردن برای آرامش مثل قرائت قرآن و نماز خواندن می تواند تاثیر بسزائی در کنترل افکار و روان و روحیه داشته باشد.

از همتون تشکر میکنم
وقتی کسی بخواد پا در میونی کنه اون رو هم تهدید میکنه
مثلا به مامانش میگه طلاقت میدم
دختره بیچاره دقیقا داره طبق حرفای باباش زندگی میکنه اما بازم...
شاید واقعا مریضه

سلام.
باعرض پوزش باید بگم این پدرگرامی به روانپزشک
نیازداره تابفهمید مشکلش چیه.برادرنداره؟
احتمالا خاطره بد ازدوران جوانی اش داره.
به برکت فرزندزهرا حل میشه مشکلش.
یازهرا

ya fatemeh;507513 نوشت:
از همتون تشکر میکنم
وقتی کسی بخواد پا در میونی کنه اون رو هم تهدید میکنه
مثلا به مامانش میگه طلاقت میدم
دختره بیچاره دقیقا داره طبق حرفای باباش زندگی میکنه اما بازم...
شاید واقعا مریضه

خواهش می کنم

یکی از بهترین راه ها هم اینه که زودتر ازدواج کنند. البته اگر شرایط سنی اش رو دارند.

با توجه به اینکه درصد احتمال تغییر شخصیت و اخلاق در پدر ایشون با نشانه هایی که گفتید خیلی کمه, لذا باید به فکر ازدواج باشند.

البته داماد باید خیلی محکم و مقتدر باشند. در غیر اینصورت از تنش ها بی نصیب نخواهند شد.

[="#006400"]
اعتیاد ؟
یا بی اعتمادی ؟ در کار نیست ؟...
همونطور که اساتید اشاره داشتن نمیشه یه طرفه به قاضی رفت
به اصطلاح باید ریشه یابی بشه [/]

[=arial black]بسم رب امیر المومنین
سید اوصیا علی بن ابیطالب(ع)
پیشنهاد بنده به ایشون این هستش که احترام به پدر را بیشتر کنند
همینطور با یک شخصی که پدر ایشان ارتباط خوبی دارند موضوع را مطرح کنند تا ایشان از طرف خواهر محترم وارد و با پدرشان صحبت کنند و موضوع را ریشه یابی و حل نمایند .
انشاالله با توکل به خداوند و امیر المومنین و صدقه و همینطور خواندن دعای فرج گره از کار ایشان با خواهد شد .
توجه داشته باشید دعای فرج گره گشای کار شماست . انشاالله
حضرت زهرا سلام الله علیها:

همانا سعادتمند(به معنای) کامل و حقیقی کسی است که امام علی(ع) را در دوران زندگی و پس از مرگش دوست داشته باشد.

ya fatemeh;505937 نوشت:
سلام

چند روز پیش یکی از دوستم ازم کمک خواست و منم دارم رو مشکلش فکر میکنم
میخوام حالا از شما کمک بگیرم

یه دختر جوونه که از باباش و ارتباطی که باهاش داره خسته شده
این دختره هرچی که باباش میگه انجام میده و بهش احترام میذاره اما این بابا نمیدونم چرا اینجوریه
نمیذاره این دختر یکم خوش باشه و خوشی کنه
تا میبینه یکم خوشحاله سریع میزنه تو برجکش و حالشو میگیره طوریکه از شدت گریه چشماش یه کاسه خون میشه

هر وقتم میشینه باهاش حرف میزنه بهش میگه که اگه بدت میاد میتونی از خونه ام بری بیرون

اما چطور بره وسط یه مشت گرگ
شب تو خیابون باید بخوابه که این بابا یکم بفهمه؟

لطفا یه راهی بهم بگید که بهش بگم

حالش خیلی بده میترسم کار دست خودش بده

بخدا درست نیست یه دختره با حجاب و مذهبی خیابونی بشه

سلام علیکم مؤمن،
همونطوری که کارشناس محترم و دوستان فرمودند باید اطلاعات بیشتری بدهید. خداوند داستان قضاوت حضرت یعقوب علیه‌السلام در مورد دو برادر یکی با ۹۹ میش و دیگری با ۱ میش را در قرآن گذاشته که ما دیگر یک طرفه پیش قاضی نرویم. احتمالات متعددی می‌تواند چنین رابطه‌ای را پیش بیاورد، فقط من باب مثال:
۱. پدر وضع مالی خوبی ندارد و دختر را نان‌خور اضافه می‌داند، دختر هم خواستگار پولدار داشته مثلاً به دلایل اعتقادی رد کرده و پدر زورش آمده که چرا دخترش به فکر او نیست ...
۲. پدر دوست داشته دخترش با کسی ازدواج کند و دختر به هر دلیلی (درس بخوانم و ...، منطقی یا غیرمنطقی) مخالفت کرده و پدر تحمل این بی‌حرمتی را نداشته و نسبت به دخترش حساس شده و هر کاری که او بکند را با سوء ظن می‌بیند، اطاعت پدر را هم که بکند فکر می‌کند دارد کلکی سوار می‌کند یا ایشان را تمسخر می‌کند و در دلش می‌خندد ...
۳. دختر یک بار و فقط یک بار عمداً یا اشتباهی حرمت پدر را نگه نداشته است و بعد هم نتوانسته هیچ جوری آن اشتباهش را جبران کند یا نخواسته که جبران کند (مثلاً چون اعتقاد دارد که کار اشتباهی نکرده که معذرت خواهی کند) و پدر نسبت به او دلچرکین است ...
۴. نوشته‌اید که دختر مذهبی و محجبه است مگرنه می‌شد این رفتار پدر را به نارضایتی از وضع پوشش دختر یا روابطش با دوستان ناباب و ... هم مرتبط دانست، حالا شاید از مذهبی بودن دخترشان ناراحتند و دوست دارند اعتقادات خود ایشان را داشته باشند

داستانی مثل اینها حداقل اطلاعاتی است که کارشناس محترم و دوستان برای کمک کردن به آن نیاز دارند. ممکن است راه حل ازدواج دختر باشد، یا یک معذرت خواهی و صحبت جدی توأم با عاطفه با پدر، یا هزار راه دیگر ...
یا علی

مشکل اینجا که دخترشو دوست داره و میگه میترسم شوهر کنه و شوهرش جای بابا و عشق بابارو از تو قلب دختر بگیره

وضع مادیش خوبه و مشکل مادی ندارن

[="Tahoma"][="Navy"]ازدواج جهت فرار از وضعیت خانه پیشنهاد خوبی نیست،

ایشان باید طبق نظر کارشناس برنامه زندگی خود را طوری تنظیم کنند که در جهت رضایت هر چند ظاهری پدر پیش بروند، و به آرامش حداقل نسبی برسند.
[/]

از همتون تشکر میکنم
همه ی صحبتاتونو بهش گفتم و ازتون تشکر کرد
تقدیم به شما :Gol:

موضوع قفل شده است