عام و کلی

تب‌های اولیه

65 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عام و کلی

سلام. گفته می شود امور عام استثناء می تواند وجود داشته باشد ولی در امور کلی نه.

لطفا بر اساس منابع بفرمایید:

1.تعریف دقیق عام و کلی، و تفاوتشان چیست؟

2.چرا عام می تواند استثناء داشته باشد ولی کلی نمی تواند؟

3.آیا استثناء به معنای یک درصد بسیار ناچیز است، یا می تواند موارد بسیار زیاد و درصد بالایی هم باشد؟

با تشکر

با نام الله

کارشناس بحث: استاد طاها

با عرض سلام به شما دوست گرامی

سوال شما ربط مستقیمی به مباحث دینی ندارد. با این حال به نظر میرسد اگر این دو کتاب را مطالعه فرمایید بتوانید اطلاعات خوبی درباره این دو مفهوم به دست آورید:

منطق مظفر : http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/16463

اصول فقه مظفر: http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/15604

این دو کتاب را مطالعه فرمایید و اگر سوالی داشتید مطرح فرمایید.

در پناه حق

با عرض سلام و خسته نباشید.

کارشناس گرامی در سایت و از کارشناس پرسیدیم تا پاسخ را بگیریم نه اینکه به جای دیگر ارجاع شویم. ضمن اینکه شما حتی شماره صفحه هم نمی دهید که جواب کدام سؤال من در کدام صفحه است.

پرسش من ربط به مباحث دینی هم دارد. ابتدا خواستم این مقدمه روشن شود تا بعد آن را طرح کنم.

خواهشمندم فعلا به این سؤالات، بدون ارجاع، پاسخ بفرمایید تا به مصداقهای دینی آن نیز برسیم.

با تشکر

با عرض سلام به شما دوست گرامی

اصطلاح کلی عمدتا اصطلاحی رایج در منطق و فلسفه است که شامل انواعی از کلی ها میشود و هر یک معنای خاص خود را دارند اما کاربرد بیشتر آن، کلی مفهومی است یعنی به مفهومی گفته میشود که میتواند بر افراد متعددی اطلاق شود به عنوان مثال واژه انسان دارای مفهومی است که شامل تک تک افراد بشری میشود.( شرح منطق مظفر/محمدی/ج1/ص132 : http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/16463)

اصطلاح عام نیز عمدتا در فقه و اصول فقه کاربرد دارد و تا حدودی همان معنای کلی مفهومی در منطق را داراست البته گاه این مفهوم عام در یک جمله بکار میرود مثلا گفته میشود «انسان را باید احترام نمود». در این گزاره همانطور که انسان عام است به حکمی که در این قضیه بیان شده است یعنی احترام به انسان نیز حکم عام گفته میشود. معمولا در اصول فقه وقتی عام گفته میشود کاربرد یک لفظ مراد نیست بلکه مراد حکم عام است. (ترجمه اصول فقه مظفر/شیروانی/ج1/ص243 : http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/15604)

از این تعاریف تفاوت آنها نیز تا حدودی روشن میشود: کلی ناظر به یک لفظ و مفهوم آن است و عام ناظر به گزاره و حکم مذکور در آن است.

از این تفاوت روشن میشود که چرا استثناء به عام تعلق دارد نه کلی زیرا استثناء در جایی کاربرد دارد که حکمی بر موضوعی بار شده باشد و بخواهیم گروهی را از این حکم خارج بداینم. مثلا ابتدا گفته میشود انسان را باید احترام نمود و بعد کسی استثناء را به این شکل بیان کند: البته غیر از انسانهایی که احترام خود را نگه نداشته اند.

استثناء به خودی خود میتواند از یک درصد تا 99 درصد را شامل شود اما از انجا که بیان یک حکم عام و سپس استثنای بسیار زیاد نوعی کار بیهوده و غیرحکیمانه است گفته میشود انسان عاقل نباید مرتکب تخصیص اکثر شود یعنی ابتدا حکم عامی را بیان کند و سپس مثلا هفتاد درصد آنها را از این حکم خارج کند بلکه حکیمانه این است که آن هفتاد درصد را به صورت عام بیان کند و آن سی درصد را از آن استثناء نماید.

منتظر طرح سوالات دینی مرتبط با این مباحث هستیم.

در پناه حق

سلام. ممنون مصداق دینی سؤالم رو به زودی مطرح می کنم.

با سلام.

اکنون به بحث مصداقی این مبحث می رسیم.

سؤال این است که آیا بخش رنگی در آیات ذیل، مصداق امور عام هستند و استثناء پذیرند:

[=Traditional Arabic]فَلاَ تُعْجِبْكَ [=Traditional Arabic]أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا[=Traditional Arabic] وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ

بقره 55

[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]الأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا[=Traditional Arabic] وَأَجْدَرُ أَلاَّ يَعْلَمُواْ حُدُودَ مَا أَنزَلَ اللّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ

بقره 97

[=Traditional Arabic]مَّا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَ[=Traditional Arabic]مَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ[=Traditional Arabic] وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَكَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا

نساء 79

width: 100%

[TD="class: QuranArabic width: 49%"]أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ

ماعون 1 الی 3
[/TD]


[=Traditional Arabic]وَ[=Traditional Arabic]مَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ[=Traditional Arabic] وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ

شوری 30

[=Traditional Arabic]وَ[=Traditional Arabic]إِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِيَ مَا كَانَ يَدْعُو إِلَيْهِ مِن قَبْلُ[=Traditional Arabic] وَ[=Traditional Arabic]جَعَلَ لِلَّهِ أَندَادًا لِّيُضِلَّ عَن سَبِيلِهِ[=Traditional Arabic] قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلًا إِنَّكَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ

زمر 8 (در این آیه دو بحث فراموش کردن بعد از دعای زمان اضطرار و شریک قرار دادن برای خدا با هدف گمراه نمودن از راه خدا مد نظر است)

[=Traditional Arabic]فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ [=Traditional Arabic]وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ

فجر 15 و 16

[=Traditional Arabic]وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ [=Traditional Arabic]الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ [=Traditional Arabic]وَمَا يُكَذِّبُ بِهِ إِلَّا كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ [=Traditional Arabic]إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ

مطففین 10 الی 14 (در این آیات هم معتد اثیم بودن تکذیبگران مدّ نظر است و هم اینکه هر وقت آیات را بشنوند آنرا اساطیر پیشینیان می دانند)

[=Traditional Arabic]إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ [=Traditional Arabic]فَالَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ قُلُوبُهُم مُّنكِرَةٌ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَ [=Traditional Arabic]

نحل 22

[=Traditional Arabic]وَقَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُم بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ [=Traditional Arabic]إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ[=Traditional Arabic]

جاثیه 24

[=Traditional Arabic]وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ [=Traditional Arabic]مَّا كَانَ حُجَّتَهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا ائْتُوا بِآبَائِنَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ[=Traditional Arabic]

جاثیه 25

[=Traditional Arabic]وَ[=Traditional Arabic]قَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ[=Traditional Arabic]

سباء 35

[=Traditional Arabic]وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن يُؤْمِنُواْ إِذْ جَاءهُمُ الْهُدَى إِلاَّ أَن قَالُواْ أَبَعَثَ اللّهُ بَشَرًا رَّسُولًا

اسراء 94

[=Traditional Arabic]كَلَّا بَل لَّا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ [=Traditional Arabic]وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ [=Traditional Arabic]وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلًا لَّمًّا [=Traditional Arabic]وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا

فجر 17 الی 20

[=Traditional Arabic]لَا يَسْأَمُ الْإِنسَانُ مِن دُعَاء الْخَيْرِ وَإِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُوسٌ قَنُوطٌ [=Traditional Arabic]وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ رَحْمَةً مِّنَّا مِن بَعْدِ ضَرَّاء مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هَذَا لِي وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic] وَلَئِن رُّجِعْتُ إِلَى رَبِّي إِنَّ لِي عِندَهُ لَلْحُسْنَى[=Traditional Arabic] فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِمَا عَمِلُوا وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ [=Traditional Arabic]وَ[=Traditional Arabic]إِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاء عَرِيضٍ[=Traditional Arabic]

فصلت 49 الی 51

[=Traditional Arabic]وَ[=Traditional Arabic]مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى[=Traditional Arabic]

طه 124

با تشکر

[="Navy"]

tazkie;507471 نوشت:
سؤال این است که آیا بخش رنگی در آیات ذیل، مصداق امور عام هستند و استثناء پذیرند:...

با سلام.
اين گزاره‌ها برخي عامّ مي‌باشند و برخي کلّي،

و درست است که مي‌توانند استثنا داشته باشند ولي براي تخصيصِ يک عام بايد دليل داشته باشيم،

اگر دليلي براي تخصيصِ عام نيافتيم يا حتّي شکّ کرديم که مخصّصي براي آن وجود دارد يا نه، أصالة العموم جاري مي‌شود و حقّ نداريم بدون دليل، آن عام يا کلّي را استثنا بزنيم.

و الله يقول الحقّ و هو يهدي السّبيل.[/]

tazkie;507471 نوشت:
اکنون به بحث مصداقی این مبحث می رسیم

با عرض سلام به شما دوست گرامی

دوست عزیز سوال اعتقادی شما چیست لطفا مشخصا بگویید آیا مثلا محتوای این آیات با مباحث اسلامی در تنافی است و یا.... ؟ اینکه در کدام آیه کلی آمده یا حکم عام و استثنا کجاست یک بحث ادبی است. لطفا سر اصل مطلب بروید و سوال اعتقادی خود را مطرح کنید.

در پناه حق
سوال دینی شما

طاها;508027 نوشت:
با عرض سلام به شما دوست گرامی

دوست عزیز سوال اعتقادی شما چیست لطفا مشخصا بگویید آیا مثلا محتوای این آیات با مباحث اسلامی در تنافی است و یا.... ؟ اینکه در کدام آیه کلی آمده یا حکم عام و استثنا کجاست یک بحث ادبی است. لطفا سر اصل مطلب بروید و سوال اعتقادی خود را مطرح کنید.

در پناه حق
سوال دینی شما

با سلام. بنده نمی دانم سؤال اعتقادی محسوب می شود یا قرآنی! ولی صورت مسئله بسیار روشن است! بحث عام و کلی هم باید مرتبط به همین باشد!

از همان آیه اول سؤالات شروع می شود:

آیا اموال و اولاد کافران فقط برای عذاب کافران در دنیا و مرگ به حال کفر است؟(توبه:55)

آیا شدیدترین کافرها و منافقها، عربها هستند؟(توبه 97)

آیا هر مصیبتی به ما می رسد از خودمان است؟(نساء:79 و شوری:30)

آیا هر کس دین را تکذیب کرد، یتیم را می راند و فقیر را غذا نمی دهد؟(ماعون 1 الی 3 و مشابه: فجر17 الی 20)

آیا انسان همیشه در حال اضطرار دعا می کند و بعد از یاری خدا، برای خدا شریک قرار می دهد؟ آیا این شریک قرار دادن همیشه با هدف گمراه کردن از راه خدا است؟(زمر:8)

آیا انسان هر وقت نیکی ببیند، می گوید پروردگارم مرا گرامی داشت و هر وقت بدی ببیند، می گوی پروردگارم به من توهین کرد؟(فجر 15 و 16)

آیا تمامی منکرین قیامت، متجاوز گناهکار هستند؟ آیا همگی آنها، آیات قرآن را اسطوره می دانند؟(مطففین 10 الی 14)

آیا منکرین حیات پس از مرگ، همه قلبهای انکارگر داشته و استکبار می ورزند؟(نحل:22)

آیا منکرین معاد فقط ظن و گمان علیه آن دارند؟(جاثیه:24)

آیا کافران وقتی آیات را شنیدند، تنها چیزی که گفتند درخواست بازگشت اجدادشان به حیات بود؟(جاثیه:25)

آیا تنها جواب کافران توسل به برتری مال و اولاد و بعید دانستن عذاب بود؟(سباء:35)

آیا تنها دلیل کافران برای ایمان نیاوردن به هدایت الهی، بشر بودن پیامبران بود؟(اسراء:94)

آیا انسان همیشه وقتی بعد از التماسهای بسیارش، خدا به او نعمت داد، می گوید این از خودم بود و بازگشت به خدا را بعید و در صورت وقوع همراه با نعمت می داند؟(فصلت49 الی 51)

آیا هرکس از ذکر خدا روی برگردانده، روزی او تنگ گشته؟(طه124)

اگر پاسخ سؤالات فوق همگی منفی است، پس آیا قبول دارید که اینجا بیان امری عام در کار است؟ اگر مواردی را با پاسخ مثبت همراه می دانید، که به معنای کلی بودن است، بفرمایید تا ببینیم مثال نقض دارند یا خیر.

فکر نمی کنم سؤالم غیر دینی باشد!

با عرض سلام به شما دوست گرامی

آیاتی که بیان کرده اید هم دارای واژگانی کلی هستند و هم حکمهایی که از یک جهت عام هستند و از جهت دیگر خاص هستند.

نمیدانم آیا درباره این آیات به تفاسیری مثل تفیبر نمونه مراجعه داشته اید یا نه. به نظرم توضیحاتی که در تفسیر نمونه و یا تفاسیر فارسی دیگر در ذیل این آیات آمده محتوای آیات را روشن میکند البته بهتر است چند آیه پس و پیش آنها را هم ببینید. آنگاه اگر درباره درستی یا نادرستی محتوای آیه ای سوالی دارید آنرا مطرح کنید مثملا اگر منظور تان درباره آیه اول (55-توبه) این است که آیا عذاب منافقین منحصر به این دنیاست و یا تنها وسیله عذاب دنیوی آنها اولاد و اموالشان هستند عرض میکنیم به قرینه آیات دیگر، خیر بلکه این آیه صرفا یکی از عذابهای آنها را بیان کرده که مربوط به اموال و اولاد میشود آنهم صرفا جنبه دنیوی. در واقع آیه در صدد بیان عذاب استدراجی منافقین است.

هدف این است که پاسخ سوالات دینی خود را در این فضا دریافت کنید بنابراین مناسبتر است آیه آیه بحث کنید.

در پناه حق

طاها;510426 نوشت:
با عرض سلام به شما دوست گرامی

آیاتی که بیان کرده اید هم دارای واژگانی کلی هستند و هم حکمهایی که از یک جهت عام هستند و از جهت دیگر خاص هستند.

نمیدانم آیا درباره این آیات به تفاسیری مثل تفیبر نمونه مراجعه داشته اید یا نه. به نظرم توضیحاتی که در تفسیر نمونه و یا تفاسیر فارسی دیگر در ذیل این آیات آمده محتوای آیات را روشن میکند البته بهتر است چند آیه پس و پیش آنها را هم ببینید. آنگاه اگر درباره درستی یا نادرستی محتوای آیه ای سوالی دارید آنرا مطرح کنید مثملا اگر منظور تان درباره آیه اول (55-توبه) این است که آیا عذاب منافقین منحصر به این دنیاست و یا تنها وسیله عذاب دنیوی آنها اولاد و اموالشان هستند عرض میکنیم به قرینه آیات دیگر، خیر بلکه این آیه صرفا یکی از عذابهای آنها را بیان کرده که مربوط به اموال و اولاد میشود آنهم صرفا جنبه دنیوی. در واقع آیه در صدد بیان عذاب استدراجی منافقین است.

هدف این است که پاسخ سوالات دینی خود را در این فضا دریافت کنید بنابراین مناسبتر است آیه آیه بحث کنید.

در پناه حق

با سلام. جناب طاها با شناختی که بنده از شما داشتم، فردی بسیار بردبار و خوش برخورد هستید. من نمی دانم چرا اینطوری جواب من را می دهید! من هم آیه را آورده ام و هم صورت سؤال را! حال شما می فرمایید باید آیه به آیه بحث بشود؟ خب شما زمانتان را تقسیم کنید، سر فرصت به هر سؤال و آیه مربوط جواب بدهید. اینکه این چند آیه که مبحث واحدی دارند در یک موضوع مطرح بشوند خیلی بهتر از طرح شدنشان در موضوعات مختلف است. ضمن اینکه صورت سؤال مربوط به آیه اول، همانطور که برایتان نوشتم این است: «

آیا اموال و اولاد کافران فقط برای عذاب کافران در دنیا و مرگ به حال کفر است؟(توبه:55

)» نه چیزی که شما برداشت فرموده اید.

خواهشمندم پاسخ سؤالات را که در پست شماره 10# طرح کرده ام، ارائه بفرمایید.

با تشکر

[=arial][=arial]


با نام الله


[=arial] کارشناس بحث: استاد کریم

tazkie;508346 نوشت:
آیا اموال و اولاد کافران فقط برای عذاب کافران در دنیا و مرگ به حال کفر است؟(توبه:55)

سلام علیکم
با تقدیر وتشکر از استاد طاها وکسب اجازه.
در اصل اولاد واموال برا ی عذاب نیست ودر جایی دیگر داریم که واعلموا انما اموالکم واولادکم فتنة(انفال/28) بدانید که همانا اموال واولاد شما وسیله آزمایش شما هستند. از این آیه می توانیم بفهمیم. بستگی دارد ما ا زاین اموال وفرزندان چور استفاده کنیم. مالی که در راه خدا خرج شود وا زراه حلال کسب گردد مایه ثواب ونجات است واولاد صالح باقیات وصالحات می باشد. اما کافرانیکه از هر راهی پول کسب کرده ودر تربیت ودادن روزی حلال به فرزندان خود مراقبت نمی کنند همه این اموال با کثرتش در این دنیا وآن دنیا موجبات عذاب وفشار روحی وروانی وعذاب اخروی را برای آنها فراهم می آورد.

tazkie;508346 نوشت:
آیا شدیدترین کافرها و منافقها، عربها هستند؟(توبه 97)

منظور از اعراب عربها نیستند بلکه اعراب به کسانی که در صحراها ودور از شهرها زندگی می کنند گفته می شود وعلت اینکه آنها شدیدترین کافرها هستند بخاطر دوری از علماء وزندگی شهری وقساوت وتوحشی است که بین آنها هست.(تفسیرصافی،ذیل آیه) اما در ادامه آیات یعنی آیه 98و99 برخی از همین اعراب را تخصیص می زند که نشانمی دهد همه اعراب اینطور نیستند بلکه برخی از آنها اهل نفاق وبرخی دیگر از مومنان واقعی به رسول خدا(ص) می باشند.

tazkie;508346 نوشت:
آیا هر مصیبتی به ما می رسد از خودمان است؟(نساء:79 و شوری:30)

از نظر علمی هم اثبات شده که عمل تبعات وحقیقتی خارجی دارد واعمالی که انسان انجام می دهد در زندگی او تاثیر گذار است. ا زنظر احادیث وآیات هر مصیبتی به ما می رسد رد سایه گناهان خودمان هست ودر احادیث داریم که امراض برا یپاک شدن از گناهان است. البته برخی مصیبت ها برای امتحان است که خداوند می فرماید: ولنبلونکم بشئ من الخوف والجوع ونقص من الاموال...(بقره، 155) پس بعضی اوقات مرض ومصیبت برا یامتحان بنده است که مثلا در مورد پیامبران اینچنین بوده است. ولی عمده این مصیبت ها بالاخص در غیر معصومین بخاطر اعمال خودشان است.

tazkie;508346 نوشت:
آیا هر کس دین را تکذیب کرد، یتیم را می راند و فقیر را غذا نمی دهد؟(ماعون 1 الی 3 و مشابه: فجر17 الی 20)

خیر، این یکی از موارد است وعمدة انسان بی دین اینچنین است ولی در بین غیر دیندارن هم کسانی هستند که به یتیم کمک کنند ولی خداوند در اینجا حصر هم ندارد که همه آنها اینچنین هستند بلکه از کسانی که اینچنین هستند وصفاتشان خبر می دهد والبته خود مسلمانان را هم در آیاتی از خوردن مال یتیم نهی می کند ونشان می دهد چه بسا یکی مسلمان باشد ومال یتیم را بخورد.

tazkie;508346 نوشت:
آیا انسان همیشه در حال اضطرار دعا می کند و بعد از یاری خدا، برای خدا شریک قرار می دهد؟ آیا این شریک قرار دادن همیشه با هدف گمراه کردن از راه خدا است؟(زمر:8)

آیه می فرماید: انسانها در حال اضطرار دعایشان خالصانه وبا تمام وجود است وکسی را شریک خدا قرار نمی دهند چون همه راهها غیر از خدا بسته شده بر آنها. ودر سایر موارد هم دعا می کنند ولی نه مثل حال اضطرار که خالصانه باشد.

tazkie;508346 نوشت:
یا انسان هر وقت نیکی ببیند، می گوید پروردگارم مرا گرامی داشت و هر وقت بدی ببیند، می گوی پروردگارم به من توهین کرد؟(فجر 15 و 16)

طبیعت انسانی اینچنین است البته آیه نگفته همه انسانها اینچنین می گویند. ولی کسانی که اهل نماز، معتقد به آخرت ورعایت کننده حقوق دیگران باشند اینچنین نیستند که می توانید به سوره معارج مراجعه کنید.

tazkie;508346 نوشت:
آیا منکرین حیات پس از مرگ، همه قلبهای انکارگر داشته و استکبار می ورزند؟(نحل:22)

آیا منکرین معاد فقط ظن و گمان علیه آن دارند؟(جاثیه:24)

آیا کافران وقتی آیات را شنیدند، تنها چیزی که گفتند درخواست بازگشت اجدادشان به حیات بود؟(جاثیه:25)

آیا تنها جواب کافران توسل به برتری مال و اولاد و بعید دانستن عذاب بود؟(سباء:35)

آیا تنها دلیل کافران برای ایمان نیاوردن به هدایت الهی، بشر بودن پیامبران بود؟(اسراء:94)


همه این موارد یا اکثر اینها آیات متعددی در قرآن دارند که اگر بخواهیم به نتیجه برسیم باید آیات مربوطه ملاحظه شود ومشخص شود که تخصیص دارد یا ندارد. به هر حال کلیت همه اینها مد نظر نیست وزانی که برای کافران صفاتی بیان می کند به این معنی نیست که تک تک آنها همه این صفات را دارند.

با سلام. پس بنا به توضیحات شما، می توان گفت که تمام این آیات مورد بحث، در حال بیان مسئله ای به صورت عام و غیرکلی هستند و می توانند استثناء داشته باشند؟

tazkie;520204 نوشت:
با سلام. پس بنا به توضیحات شما، می توان گفت که تمام این آیات مورد بحث، در حال بیان مسئله ای به صورت عام و غیرکلی هستند و می توانند استثناء داشته باشند؟

سلام علیکم
البته باید روی تک تک آیات وموارد ذکر شده بحث کرد ولی نوعا به همین شکل هستند که کلی وعام هستند و واستثنائات آنها در خود آیات ویا احادیث وجود دارد.

کریم;520362 نوشت:
سلام علیکم
البته باید روی تک تک آیات وموارد ذکر شده بحث کرد ولی نوعا به همین شکل هستند که کلی وعام هستند و واستثنائات آنها در خود آیات ویا احادیث وجود دارد.

با سلام. خب تا جایی که من می دانمجملات یا عام هستند و یا کلی، و نمی توانند هم عام و هم کلی باشند، زیرا عام استثناء دارد و کلی استثناء ندارد.

لطفاً بفرمایید معیار تشخیص عام یا کلی بودن آیه چیست؟

ضمناً ممنون می شوم که در مورد تک تک آیات صحبت بشود و مشخص شود که کلی هستند یا عام.

با تشکر.

tazkie;520592 نوشت:
با سلام. خب تا جایی که من می دانمجملات یا عام هستند و یا کلی، و نمی توانند هم عام و هم کلی باشند، زیرا عام استثناء دارد و کلی استثناء ندارد.

لطفاً بفرمایید معیار تشخیص عام یا کلی بودن آیه چیست؟

ضمناً ممنون می شوم که در مورد تک تک آیات صحبت بشود و مشخص شود که کلی هستند یا عام.


با سلام
همانطور که استاد طاها هم قبلا گفته بودند کلی یعنی قابل صدق برکثیرین، کلمه وواژه ای که قابل انطباق بر افراد زیادی است کلی گفته می شود. مثل انسان که بر هزاران انسان می تواند منطبق شود. ودر مقابل کلی جزئی قرار دارد که قابل انطباق بر افراد زیاد نیست. مثل علی، حسن
عام در مقابل خاص است. حکمی که برای همه افراد باشد وبشود حرف کل را قبل از آن استفاده کرد عام گفته می شود. مثل مول یم یگوید: اکرم العلماء، علماء را اکرام کن، با توجه به ال موجود در العلماء مراد کل عالم است. یعنی تک تک علماء را احترام کن. این عم می تواند تخصیص خورد وگفته شود که علماء فاسق را احترام نکن.
حالا وقتی گفته می شود الاعراب اشد کفرا، بادیه نشین ها در کفر شدیدتر هستند. الاعراب ا زنظر اینکه قابل تطبیق بر همه افراد زیادی است یعنی همه بادیه نشین ها می شود کلی. واز نظر اینکه حکم وسخن شامل همه اعراب است می شود عام یعنی کل اعرابی کفره اشد، که البته در خود این آیات تخصیص خورده وبرخی را خارج کرده اند.
برای اینکه مساله بهتر روشن شود شما در هر کدام از آیات که میخواهید سوالاتتان را ریزتر کنید تا توضیح داده شود. البته قاعده یک یبیشتر نیست واگر خوب فهمیده شود در بقیه آیات هم مساله روشن خواهد شد.

کریم;520661 نوشت:
با سلام
همانطور که استاد طاها هم قبلا گفته بودند کلی یعنی قابل صدق برکثیرین، کلمه وواژه ای که قابل انطباق بر افراد زیادی است کلی گفته می شود. مثل انسان که بر هزاران انسان می تواند منطبق شود. ودر مقابل کلی جزئی قرار دارد که قابل انطباق بر افراد زیاد نیست. مثل علی، حسن
عام در مقابل خاص است. حکمی که برای همه افراد باشد وبشود حرف کل را قبل از آن استفاده کرد عام گفته می شود. مثل مول یم یگوید: اکرم العلماء، علماء را اکرام کن، با توجه به ال موجود در العلماء مراد کل عالم است. یعنی تک تک علماء را احترام کن. این عم می تواند تخصیص خورد وگفته شود که علماء فاسق را احترام نکن.
حالا وقتی گفته می شود الاعراب اشد کفرا، بادیه نشین ها در کفر شدیدتر هستند. الاعراب ا زنظر اینکه قابل تطبیق بر همه افراد زیادی است یعنی همه بادیه نشین ها می شود کلی. واز نظر اینکه حکم وسخن شامل همه اعراب است می شود عام یعنی کل اعرابی کفره اشد، که البته در خود این آیات تخصیص خورده وبرخی را خارج کرده اند.
برای اینکه مساله بهتر روشن شود شما در هر کدام از آیات که میخواهید سوالاتتان را ریزتر کنید تا توضیح داده شود. البته قاعده یک یبیشتر نیست واگر خوب فهمیده شود در بقیه آیات هم مساله روشن خواهد شد.

با سلام.

در تمام آیات امر واحدی رخ می دهد و تعدد مبحثی وجود ندارد. این آیات یک امری را به جمعی نسبت می دهند در حالی که در آن جمع مثالهای نقضی نیز برای آن امر وجود دارد. اصل سؤال این تاپیک، می تواند به موجزترین شکل این باشد: «چگونه سخن این آیات منطقی و درست است، وقتی برایشان مثال نقض وجود دارد؟»

در این مورد هر چه مفصلتر و دقیقتر توضیح بفرمایید، کمک بیشتری به من در رسیدن به پاسخ نموده اید.

tazkie;520709 نوشت:
در تمام آیات امر واحدی رخ می دهد و تعدد مبحثی وجود ندارد. این آیات یک امری را به جمعی نسبت می دهند در حالی که در آن جمع مثالهای نقضی نیز برای آن امر وجود دارد. اصل سؤال این تاپیک، می تواند به موجزترین شکل این باشد: «چگونه سخن این آیات منطقی و درست است، وقتی برایشان مثال نقض وجود دارد؟»

مثالهای نقضی کدام است؟ ببینید یک وقت آیه سخنی گفته در جای دیگر ضد آنرا گفته مثلا بگوید اعراب شدیدترین کفر را دارند ودر جای دیگر بگوید آنها مومنان واقعی هستند که ایم می شود نقض آیه، منظورتان چنین چیزی است؟

کریم;520791 نوشت:
مثالهای نقضی کدام است؟ ببینید یک وقت آیه سخنی گفته در جای دیگر ضد آنرا گفته مثلا بگوید اعراب شدیدترین کفر را دارند ودر جای دیگر بگوید آنها مومنان واقعی هستند که ایم می شود نقض آیه، منظورتان چنین چیزی است؟

با سلام. منظورم مثال نقض در عالم خارج است. مثلاً هر کس دین را تکذیب کرد، یتیم را نمی راند یا عربی هر چند بادیه نشین، اشدّ کفر و نفاق نیست و یا هر مصبیتی که می بینیم نتیجه عمل خودمان نیست و... امثال این را عرض می کنم که مثال نفض فرمایش کلی آیه ها هستند.

tazkie;520986 نوشت:
با سلام. منظورم مثال نقض در عالم خارج است. مثلاً هر کس دین را تکذیب کرد، یتیم را نمی راند یا عربی هر چند بادیه نشین، اشدّ کفر و نفاق نیست و یا هر مصبیتی که می بینیم نتیجه عمل خودمان نیست و... امثال این را عرض می کنم که مثال نفض فرمایش کلی آیه ها هستند.

ما هم قبلا عرض کردیم که اکثر این موارد استثناء دارند واینطو رنیست که هر غیر مسلمانی یتیم را براند چه بسا در این وسط یکی مثل حاتم طائی پیدا می شود با اینکه مشرک است ولی تمام تلاش خود را در کمک به ایتام وانسانها انجام میدهد.
والبته با ید شان نزول آیات را هم نگاه کرد که بعضی وقتها بیان صفات کفار یا اشخاص زمان ویا منطقه خاصی است.

کریم;520992 نوشت:
ما هم قبلا عرض کردیم که اکثر این موارد استثناء دارند واینطو رنیست که هر غیر مسلمانی یتیم را براند چه بسا در این وسط یکی مثل حاتم طائی پیدا می شود با اینکه مشرک است ولی تمام تلاش خود را در کمک به ایتام وانسانها انجام میدهد.
والبته با ید شان نزول آیات را هم نگاه کرد که بعضی وقتها بیان صفات کفار یا اشخاص زمان ویا منطقه خاصی است.

با سلام.

خب بنده هم سؤالم همینجاست که چگونه می توانیم به طور منطقی توضیح بدهیم که موارد استثناء برای این آیات مصداق مثال نقض نیستند. به خصوص که بعضیی از استثنائات مواردی زیادی را نیز شامل می شوند و استثناء نامیدنشان دشوار است.

tazkie;520998 نوشت:
با سلام.

خب بنده هم سؤالم همینجاست که چگونه می توانیم به طور منطقی توضیح بدهیم که موارد استثناء برای این آیات مصداق مثال نقض نیستند. به خصوص که بعضیی از استثنائات مواردی زیادی را نیز شامل می شوند و استثناء نامیدنشان دشوار است.


شما لطف کنید هر کدام از مواردی را که می خواهید بیان کنید تا بحث تخصیص ها ی آنرابررسی کنیم چون همه موارد قالب ببرسی نیست وخسته کننده خواهد بود واز طرف دیگر مقصود از اصل یما فهم تخصیص ونقیض وغیره است. وچون یقین داریم در قرآن نقض واختلاف وجود ندارد واین فرموده خود خداوند متعال است لذا اگر نسبت به موردی شبهه وجود داشته باشد می توانیم بررسی کنیم.

کریم;522022 نوشت:
شما لطف کنید هر کدام از مواردی را که می خواهید بیان کنید تا بحث تخصیص ها ی آنرابررسی کنیم چون همه موارد قالب ببرسی نیست وخسته کننده خواهد بود واز طرف دیگر مقصود از اصل یما فهم تخصیص ونقیض وغیره است. وچون یقین داریم در قرآن نقض واختلاف وجود ندارد واین فرموده خود خداوند متعال است لذا اگر نسبت به موردی شبهه وجود داشته باشد می توانیم بررسی کنیم.

با سلام. از دیدِ بنده که شبهه ی موجود در تمام آیات مطروحه امری واحد است و انتظار می رود توضیح منطقی واحدی در کار باشد. ولی خب اگر قرار است از جایی شروع کنیم، بنده آخرین آیه را پیشنهاد می کنم:

[=Traditional Arabic]وَ
[=Traditional Arabic]مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى

(طه:124)

آیا هر کس از ذکر خدا رویگردان شده معیشتش تنگ شده است؟ خب روشن است که بسیاری از کفّار یا منافقین، معیشت خوبی داشته اند و در ظاهر دنیای آبادی داشته اند.

البته باز هم بنده فکر می کنم اگر به صورت روشن بحث تخصیص و استثناء و گزاره های کلی و عام، روشن شوند، و یک پاسخ کلی داده شود، که بر تمام شبهات مطروحه کارگر باشد، بهتر است.

tazkie;522034 نوشت:
مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى

(طه:124)

آیا هر کس از ذکر خدا رویگردان شده معیشتش تنگ شده است؟ خب روشن است که بسیاری از کفّار یا منافقین، معیشت خوبی داشته اند و در ظاهر دنیای آبادی داشته اند.


چه زیبا در این مورد علامه در المیزان توضیح داده است که معیشت ضنک یعنی اینکه این افراد در چاچوب دنیا محصور هستند واز ذکر خدا هم که رویگردان هستند لذا معیشت ولذت آینها محدود به همین دنیا وتوسعه ای ندارد وهر قدر این افراد مال جمع می کنند باز سیر نمی شوند ودنبال ثروت بیشتر هستند وغم وغصه مال وثروت هست که بر اینها فشار می آورد در راه کسب مال وحساب وکتاب آنها ودر واقع تنگی نفس در راه کسب مال واضطراب وترسی که (بخاطر از دست رفتن مال) بر اینها وارد می شود لذت این مال وثروت را از آنها گرفته است. (المیزان، ج16، ص224)
بنابراین این آیه عام است ونسبت به مورد خودش استثناء هم ندارد. ولی با تفسیر وتوضیحی که داده شد.
ولی در مقالب اینها اهل هدایت ومومنان زندگی شیرین ولذیذی دارند چون توکلشان بر خدا است ودر برابر سختیهای دنیا خود را نمی بازند واعتقادی که به غیب وآخرت دارند مشکلات را بر آنها آسان می کند ولذا شخصی مانند حضرت امام (ره) می فرمایند: با دلی آرام ونفسی مطمئن از میان شما می روم. این همان زندگی بدون ضیق وتنگی است.

در پاسخ این سؤال:

آیا هر مصیبتی به ما می رسد از خودمان است؟(نساء:79 و شوری:30) اینگونه پاسخ داده اید:

کریم;519569 نوشت:

از نظر علمی هم اثبات شده که عمل تبعات وحقیقتی خارجی دارد واعمالی که انسان انجام می دهد در زندگی او تاثیر گذار است. ا زنظر احادیث وآیات هر مصیبتی به ما می رسد رد سایه گناهان خودمان هست ودر احادیث داریم که امراض برا یپاک شدن از گناهان است. البته برخی مصیبت ها برای امتحان است که خداوند می فرماید: ولنبلونکم بشئ من الخوف والجوع ونقص من الاموال...(بقره، 155) پس بعضی اوقات مرض ومصیبت برا یامتحان بنده است که مثلا در مورد پیامبران اینچنین بوده است. ولی عمده این مصیبت ها بالاخص در غیر معصومین بخاطر اعمال خودشان است.

مسئله اینجاست که در برخی از این مصبیتها خود فرد تقصیری ندارد، مثلا وقتی نوزادی می میرد چگونه می شود مصیبت را به خود او نسبت داد، و آیه هر مصیبتی را به خود ما نسبت می دهد.

tazkie;522086 نوشت:
مسئله اینجاست که در برخی از این مصبیتها خود فرد تقصیری ندارد، مثلا وقتی نوزادی می میرد چگونه می شود مصیبت را به خود او نسبت داد، و آیه هر مصیبتی را به خود ما نسبت می دهد.

البته آیه ابتلا هم برخی از این مصیبتها را از باب امتحان می داند که در تفسیر ثمرات که در آیه هست برخی گفته اند مراد مصیبت فرزند است. برخی علل طبیعی موجب مرگ می شود مثل تصادف واموری از این قبیل وفرزندی که می میرد رد برابر مصیبت او خداوند به والدینش پاداش وعوض می دهد که در کلام از آن بعنوان بحث اعواض یادمی شود. واحادیث زیادی هم در پاداش این فرزند است که شهید ثانی در کتابی با عناون مسکن الفؤاد آنها را جمع آوری کرده است. که همین فرزند وبچه کشته شده ویا مرده قبل زا بلوغ در قیامت والدین خود را شفاعت می کند.

کریم;522118 نوشت:
البته آیه ابتلا هم برخی از این مصیبتها را از باب امتحان می داند که در تفسیر ثمرات که در آیه هست برخی گفته اند مراد مصیبت فرزند است. برخی علل طبیعی موجب مرگ می شود مثل تصادف واموری از این قبیل وفرزندی که می میرد رد برابر مصیبت او خداوند به والدینش پاداش وعوض می دهد که در کلام از آن بعنوان بحث اعواض یادمی شود. واحادیث زیادی هم در پاداش این فرزند است که شهید ثانی در کتابی با عناون مسکن الفؤاد آنها را جمع آوری کرده است. که همین فرزند وبچه کشته شده ویا مرده قبل زا بلوغ در قیامت والدین خود را شفاعت می کند.

با سلام. مسئله اینجاست که این دو آیه با آوردن عبارت "

[=Traditional Arabic]مَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ
" و "
[=Traditional Arabic]مَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ
" هر مصیبت و بدی را به خود ما نسبت می دهند و این "هر مصیبت و هر بدی" باعث می شود نتوانیم مصیبتهای خاصی را مورد نظر بدانیم.

tazkie;522136 نوشت:
با سلام. مسئله اینجاست که این دو آیه با آوردن عبارت "
مَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ
" و "
مَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ
" هر مصیبت و بدی را به خود ما نسبت می دهند و این "هر مصیبت و هر بدی" باعث می شود نتوانیم مصیبتهای خاصی را مورد نظر بدانیم.

آیه 155 سوره بقره می فرماید که ما شمار ا امتحان می کنیم با گرسنگی، ترس، فقر، نقص ثمرات و... واین امتحان برا یانبیاء که معصوم از گناهان هستند نیز بوده وآنها نیز مریض می شدند لذا استثناء دارد وآن اینکه این مصائب مگر اینکه برای امتحان وابتلاء باشد. که لزوما این امتحان به سختی بخاطر اعمال نیست.

کریم;522737 نوشت:
آیه 155 سوره بقره می فرماید که ما شمار ا امتحان می کنیم با گرسنگی، ترس، فقر، نقص ثمرات و... واین امتحان برا یانبیاء که معصوم از گناهان هستند نیز بوده وآنها نیز مریض می شدند لذا استثناء دارد وآن اینکه این مصائب مگر اینکه برای امتحان وابتلاء باشد. که لزوما این امتحان به سختی بخاطر اعمال نیست.

سلام. خب ببینید مسئله ی من هم همینجاست که چگونه امری کلی یا عام مطرح می شود، ولی برایش استثناء نیز ذکر می شود و باز هم گزاره منطقی است؟ چرا این استثنائات مثال نقض محسوب نمی شوند؟

tazkie;523134 نوشت:
سلام. خب ببینید مسئله ی من هم همینجاست که چگونه امری کلی یا عام مطرح می شود، ولی برایش استثناء نیز ذکر می شود و باز هم گزاره منطقی است؟ چرا این استثنائات مثال نقض محسوب نمی شوند؟

سلام علیکم
شما در نظر بگیرید می خواهیم بگوییم علماء عادل را احرتام کنید واکثر این علماء هم عادل هستند که مثلا بیش از ده هزار نفر می باشند. وودر این میان پنجاه نفر هم عالم داریم که فاسق واهل گناه هستند.
در روش عقلاء می گویند اکرم العلماء العادل، یا اینکه اکرم العلماء وبعد می گویند لاتکرم الفساق من العلماء.
اینجا اول می گوید همه علماء را احترام کنید وبعد خصیص می زند که علمایی که عادل هستند ویا اینکه فاسق نیستند که همان می شود.
اگر بخواهد به این شکل نگوید باید یکی یکی نام ببرد یعنی ده هزار بار تکرار کند که اکرم زیدا العالم، حسن عالم را احترام کن، احمد عالم را احترام کن و.... واین نوع سخن گفتن خلتف روش عقلاء ودر عین حال خسته کننده ومحال عادی است. پس حکم را کلی می گوییم بعد استثنائات آنرا مشخص می کنید.
مثلا رد بحث ما می فرماید: تمام مصائب ثمره اعمال خودتان است مگر مواردی که امتحانی وبرای آزمایش است. که این مورد دوم کم است وعمده مصائب ثمره گناهان است. در غیر اینصورت باید یکی یکی نام ببرد که کدام مصائب ثمره عمل شماست وکدام یک برای امتحان است. که نوع اول موجب پاک شدن گناه ونوع دوم موجب پاداش می شود.

کریم;523250 نوشت:
سلام علیکم
شما در نظر بگیرید می خواهیم بگوییم علماء عادل را احرتام کنید واکثر این علماء هم عادل هستند که مثلا بیش از ده هزار نفر می باشند. وودر این میان پنجاه نفر هم عالم داریم که فاسق واهل گناه هستند.
در روش عقلاء می گویند اکرم العلماء العادل، یا اینکه اکرم العلماء وبعد می گویند لاتکرم الفساق من العلماء.
اینجا اول می گوید همه علماء را احترام کنید وبعد خصیص می زند که علمایی که عادل هستند ویا اینکه فاسق نیستند که همان می شود.
اگر بخواهد به این شکل نگوید باید یکی یکی نام ببرد یعنی ده هزار بار تکرار کند که اکرم زیدا العالم، حسن عالم را احترام کن، احمد عالم را احترام کن و.... واین نوع سخن گفتن خلتف روش عقلاء ودر عین حال خسته کننده ومحال عادی است. پس حکم را کلی می گوییم بعد استثنائات آنرا مشخص می کنید.
مثلا رد بحث ما می فرماید: تمام مصائب ثمره اعمال خودتان است مگر مواردی که امتحانی وبرای آزمایش است. که این مورد دوم کم است وعمده مصائب ثمره گناهان است. در غیر اینصورت باید یکی یکی نام ببرد که کدام مصائب ثمره عمل شماست وکدام یک برای امتحان است. که نوع اول موجب پاک شدن گناه ونوع دوم موجب پاداش می شود.

علیکم السلام

ببینید در این مثال شما می فرمایید «علمای عادل را تکریم کن»، نمی فرمایید تمامی علما، و ضمناً اگر آن عبارت استثناء بیاید، قاعدتاً باید بلافاصله بعد از جمله بیاید، یعنی مثلاً گفته شود: «به علما احترام بگذار مگر علمایی که فاسق هستند.»

در مورد بحث مصائب، یک جا به طور کامل هر بدی که می بینیم به هر مصیبتی که می بینیم از خودمان است(سوره شوری، آیه 30) این "إن من مصیبة" به زبان فارسی ساده می شود: هیچ مصیبتی نیست که ببینید مگر اینکه» که در ادامه می فرماید: «از دستان خود شماست». بعد یک جای دیگر «هر مصیبتی که می بینید امتحان است.» خب اینها دو گزاره کلی هستند. کدامیک استثناء است برای دیگری؟

بعلاوه وقتی مصادیق مشخص نیست و قرآن مشخص نمی فرماید که کجا از امتحان است و کجا نتیجه عمل خودمان، سودش در چیست؟

بعد شما ببینید وقتی کودکی مصیبتی می بیند و مثلاً در کودکی از دنیا می رود، شاید این امتحانی برای پدر مادرش یا نتیجه ی گناهان آنها باشد، ولی این مصیبت یک طرف دیگر هم دارد که خود کودک است که حق حیاتش را از دست می دهد. این مسئله نه می تواند حاصل عمل او باشد و نه می تواند امتحانی الهی برای او باشد.

با سپاس

tazkie;523255 نوشت:
بینید در این مثال شما می فرمایید «علمای عادل را تکریم کن»، نمی فرمایید تمامی علما، و ضمناً اگر آن عبارت استثناء بیاید، قاعدتاً باید بلافاصله بعد از جمله بیاید، یعنی مثلاً گفته شود: «به علما احترام بگذار مگر علمایی که فاسق هستند.»

در مورد بحث مصائب، یک جا به طور کامل هر بدی که می بینیم به هر مصیبتی که می بینیم از خودمان است(سوره شوری، آیه 30) این "إن من مصیبة" به زبان فارسی ساده می شود: هیچ مصیبتی نیست که ببینید مگر اینکه» که در ادامه می فرماید: «از دستان خود شماست». بعد یک جای دیگر «هر مصیبتی که می بینید امتحان است.» خب اینها دو گزاره کلی هستند. کدامیک استثناء است برای دیگری؟

بعلاوه وقتی مصادیق مشخص نیست و قرآن مشخص نمی فرماید که کجا از امتحان است و کجا نتیجه عمل خودمان، سودش در چیست؟

بعد شما ببینید وقتی کودکی مصیبتی می بیند و مثلاً در کودکی از دنیا می رود، شاید این امتحانی برای پدر مادرش یا نتیجه ی گناهان آنها باشد، ولی این مصیبت یک طرف دیگر هم دارد که خود کودک است که حق حیاتش را از دست می دهد. این مسئله نه می تواند حاصل عمل او باشد و نه می تواند امتحانی الهی برای او باشد.


ببینید در علم اصول فقه وسایر علوم بحث شده وامری مورد قبول همه است وقتی مولی ویا هر قانوگزاری سخنی می گوید به طور عام استثنائات آن ویا مخصصات را یا بلافاصه بیان می گند مثل اکرام عالم عادل که هرچند بصورت صفت وموصوف است ولی مشخصا فاسق ها را جدا می کند ویا اینکه سخن را کلی می گوید ودر جای دیگر استثناء ومخصص را بیان می کند وهمیشه اینطور نیست که مخصص را هم بلافاصله بعد از سخن کلی وعام گفته باشد.
در باب کودک هم چه کسی گفته کودک بخاطر گناه پدر ومادر می میرد پس این وسط گناه کودک چیست که بپای پدر ومادر باید بسوزد واین آیا با عدل الهی می سازد؟
در اثر عوامل طبیعی مثل آتش گرفتن ویا افتادن از بلندی بچه ای می میرد واین علل طبیعی دارد که در مقابل این عمل خداوند بخاطر سختی که برای پدر ومادر دارد به آنها عوض می دهد.

کریم;523281 نوشت:
ببینید در علم اصول فقه وسایر علوم بحث شده وامری مورد قبول همه است وقتی مولی ویا هر قانوگزاری سخنی می گوید به طور عام استثنائات آن ویا مخصصات را یا بلافاصه بیان می گند مثل اکرام عالم عادل که هرچند بصورت صفت وموصوف است ولی مشخصا فاسق ها را جدا می کند ویا اینکه سخن را کلی می گوید ودر جای دیگر استثناء ومخصص را بیان می کند وهمیشه اینطور نیست که مخصص را هم بلافاصله بعد از سخن کلی وعام گفته باشد.

با سلام. این مسئله را اگر به صورت مستند به کتب اصول و فقه و سایر علومی که می فرمایید نشان بدهید، ممنون می شوم.

کریم;523281 نوشت:

در باب کودک هم چه کسی گفته کودک بخاطر گناه پدر ومادر می میرد پس این وسط گناه کودک چیست که بپای پدر ومادر باید بسوزد واین آیا با عدل الهی می سازد؟
در اثر عوامل طبیعی مثل آتش گرفتن ویا افتادن از بلندی بچه ای می میرد واین علل طبیعی دارد که در مقابل این عمل خداوند بخاطر سختی که برای پدر ومادر دارد به آنها عوض می دهد.

من نگفتم پدر و مادر نقشی دارند. کودک با محروم شدن از حیات مصیبت و سیئه ای می بیند، که خب طبق این آیات یا باید از سوی خودش باشد یا امتحان الهی.

با سپاس

tazkie;522136 نوشت:
با سلام. مسئله اینجاست که این دو آیه با آوردن عبارت "
[=Traditional Arabic]مَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ

" و "
[=Traditional Arabic]مَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ

" هر مصیبت و بدی را به خود ما نسبت می دهند و این "هر مصیبت و هر بدی" باعث می شود نتوانیم مصیبتهای خاصی را مورد نظر بدانیم.

tazkie;523134 نوشت:
سلام. خب ببینید مسئله ی من هم همینجاست که چگونه امری کلی یا عام مطرح می شود، ولی برایش استثناء نیز ذکر می شود و باز هم گزاره منطقی است؟ چرا این استثنائات مثال نقض محسوب نمی شوند؟

سلام علیکم،
همین سؤال از امام سجاد علیه‌السلام شد:

قال الصادق (عليه السلام): «لما أدخل علي بن الحسين (عليهما السلام) على يزيد نظر إليه، ثم قال له: يا علي وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ. فقال علي بن الحسين (عليهما السلام): كلا، ما هذه فينا، إنما نزلت فينا: ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ فنحن الذين لا نأسى على ما فاتنا من أمر الدنيا، و لا نفرح بما أوتينا». [البرهان في تفسير القرآن، ج‏4، ص: 827]

امام صادق علیه‌السلام فرمودند که زمانی که داخل شدند علی‌بن‌الحسین علیهما‌السلام بر یزید یزید به امام سجاد علیه‌السلام نگاه کرد و گفت ای علی «و آنچه از رنج و مصائب به شما می‌رسد همه از دست (اعمال زشت) خود شماست ...» [الشوری، ۳۰]، امام علیه‌السلام فرمود هرگز، این آیه در مورد ما نیست و هرآینه در مورد ما این آیه نازل شد که «هر رنج و مصیبتی که در زمین یا در نفس خویش به شما رسد همه در کتاب پیش از آنکه همه را ایجاد کنیم ثبت است و البته این کار بر خدا آسان است. / تا هرگز بر آنچه از دست شما رود دلتنگ نشوید و به آنچه به شما می‌دهد مغرور و دلشاد نگردید» [حدید، ۲۲ و ۲۳] و ما هستیم کسانی که تأسف نمی‌خوریم بر آنچه که از دست می‌دهیم از دنیا و شادمان نمی‌گردیم از انچه که به ما داده می‌شود.

یعنی که ظاهراً ضمایر برخی ایات شامل افرادی با موقعیت‌ها و مراتب متفاوت بازمی‌گردد و نه اینکه شامل همه بشود. در مثال شما ضمایر «ک» و «کم» به انبیاء و معصومین بر نمی‌گردد و مخاطبش سایر افراد است و در نتیجه تناقضی در کار نیست. یک آیه پیرامون عده‌ای توضیح می‌دهد و آیه‌ای دیگر پیرامون عده‌ای دیگر.
درباره‌ی کلی بودن آیه‌ی مد نظر شما در مورد کسانی که مصداقش هستند احادیث زیر مناسب هستند:

البرهان في تفسير القرآن، ج‏4، ص: ۸۲۶
عن هشام بن سالم، عن أبي عبد الله (عليه السلام)، [قال:] «أما إنه ليس من عرق يضرب، و لا نكبة و لا صداع و لا مرض إلا بذنب، و ذلك قول الله عز و جل في كتابه: وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ، قال: و ما يعفو الله أكثر مما يؤآخذ به».

هشام بن سالم از امام صادق علیه‌السلام نقل کرده که امام فرمودند (نقل به مضمون) که هیچ مصیبتی از بیماری و غیر آن به کسی نمی‌رسد مگر در مقابل گناه او و این است قول خداوند عز و جل در کتابش که «و آنچه از رنج و مصائب به شما می‌رسد همه از دست (اعمال زشت) خود شماست در صورتی که خدا بسیاری از اعمال بد را عفو می‌کند.» و سپس فرمود انچه که خداوند عفو می‌کند از آنچه که شخص را به آن می‌گیرد بیشتر است.

عن علي بن رئاب، قال: سألت أبا عبد الله (عليه السلام) عن قول الله عز و جل: وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ، أ رأيت ما أصاب عليا (عليه السلام) و أهل بيته (عليهم السلام) من بعده، أهو بما كسبت أيديهم، و هم أهل بيت طهارة معصومون؟ فقال: «إن رسول الله (صلى الله عليه و آله) كان يتوب إلى الله و يستغفره في كل يوم و ليلة مائة مرة من غير ذنب، إن الله يخص أولياءه بالمصائب ليأجرهم عليها».

از علی‌بن‌رئاب روایت شده که از امام صادق علیه‌السلام پیرامون آیه‌ی «و آنچه از رنج و مصائب به شما می‌رسد همه از دست (اعمال زشت) خود شماست در صورتی که خدا بسیاری از اعمال بد را عفو می‌کند.» پرسیدم و گفتم نظرتان چیست پیرامون آنچه که به امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام و اهل بیتش علیهم‌السلام بعد از او رسید؟ آیا این بدانچه که خود کسب کرده بودند بوده است و حال آنکه ایشان اهل بیت مطهر و معصوم بودند؟ پس امام فرمود که همانا رسول خدا صل‌الله‌علیه‌و‌آله به سوی خدا توبه می‌کرد و طلب غفران داشت در هر روز و شبی ۱۰۰ مرتبه بدون انجام هرگونه گناهی، بلکه خداوند اولیاء خود را به مصائب مخصوص می‌گرداند تا ایشان را مأجور گرداند بر صبر در مقابل آنها.

در مورد انبیاء و سایر معصومین بغیر از ۱۴ معصوم علیهم‌السلام چه بسا باز همان آیه‌ی اول مد نظر باشد (نمیگم همیشه اینطوره ولی شاید گاهی باشه) و آنچه که ایشان کسب کرده‌اند هم مراد همان ترک اولی باشد، ترک اولی از اولیاء الهی معمولاً عقوبت‌های سخت دارد که طولانی‌تر شدن زندان حضرت یوسف علیه‌السلام و در شکم نهنگ گرفتار شدن حضرت یونس علیه‌السلام و ... از مثال‌های آن است.

یا علی

tazkie;522086 نوشت:
مسئله اینجاست که در برخی از این مصبیتها خود فرد تقصیری ندارد، مثلا وقتی نوزادی می میرد چگونه می شود مصیبت را به خود او نسبت داد، و آیه هر مصیبتی را به خود ما نسبت می دهد.

أشهد أن الموت الحق ...
مرگ حق است، مصیبت نیست، مصیبت برای کسانی است که طفل را از دست داده‌اند ... مگر اینکه اشتباه کنم؟
یا علی

[SPOILER]
البته شاید هم اشتباه می‌کنم، بزرگی به باب‌الحوائج بودن حضرت علی اصغر علیه‌السلام اشاره کردند و جایگاه حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها و در توضیح دلیل این جایگاه برای ایشان که نابالغ از دنیا رفتند مطالبی را عرض کردند که نشان می‌داد ایشان هم در ابتلا بودند برای بالا رفتن اجرشان، برای حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها درکش سخت نیست وقتی مصیبت کربلا را به چشم دیدند و چشیدند و بعد هم ماجرای اسارت را ولی برای حضرت علی‌اصغر علیه‌السلام این مطلب مهم است ...
مصیبت برای ایشان می‌تواند از این جهت باشد که ایشان راضی شدند به رفتن و از دست دادن فرصت‌های بسیار برای رشد روحی در دنیا، ترک دنیا بخاطر حفظ دین خدا در حالیکه هنوز چیز زیادی از دنیا نچشیده‌اند ...
در مورد سایر بچه‌های نابالغ که در جایگاه شفاعت برای والدین خود خواهند بود ولی مطلب کمی متفاوت است، شاید هم نباشد؟ به هر حال ایشان اشتباه هم کرده باشند گناه نکرده‌اند، آثار تکوینی خواهند داشت ولی تشریعی نه ...، نمی‌دانم آنها در حال ترک دنیا راضی می‌شوند به گذشتن از دنیا و باید برای این کار صبر بر قضای الهی کنند یا خیر؟[/SPOILER]

با سلام. جناب owari پرسش من بر سر بیانهای کلی و استنثنائات است.

tazkie;523291 نوشت:
با سلام. این مسئله را اگر به صورت مستند به کتب اصول و فقه و سایر علومی که می فرمایید نشان بدهید، ممنون می شوم.

شما اگر لطف کنید رد اصول فقه باب مطلق ومقید وعام وخاص را مطالعه کنید مطلب روشن خواهد شد. مثلا گفته می شود که ما من عام إلا وقد خص( عامی وجود ندارد مگر اینکه تخصیص می خورد)
وهم چنین در بین فقهاء مشهو راست که برای فتوا دادن اول باید فحص کامل صورت گیرد تا زوایای مساله کاملا بررسی شده وعام وخاص تحقیق شود که حکم درست صادر شود.

tazkie;523291 نوشت:
من نگفتم پدر و مادر نقشی دارند. کودک با محروم شدن از حیات مصیبت و سیئه ای می بیند، که خب طبق این آیات یا باید از سوی خودش باشد یا امتحان الهی.

بعضی وقتها هم علل طبیعی است وأبی الله أن یجری الأمور إلا بأسبابها، خداوند اباء دارد از اینکه اسباب جاری شوند مگر بر غیر اسباب خودشان. خوب وقتی کودکی از بلنی می افتد یا دست وپایش می شکند ویا اینکه می میرد ومشکلات دیگر.

کریم;524102 نوشت:
شما اگر لطف کنید رد اصول فقه باب مطلق ومقید وعام وخاص را مطالعه کنید مطلب روشن خواهد شد. مثلا گفته می شود که ما من عام إلا وقد خص( عامی وجود ندارد مگر اینکه تخصیص می خورد)
وهم چنین در بین فقهاء مشهو راست که برای فتوا دادن اول باید فحص کامل صورت گیرد تا زوایای مساله کاملا بررسی شده وعام وخاص تحقیق شود که حکم درست صادر شود.

بعضی وقتها هم علل طبیعی است وأبی الله أن یجری الأمور إلا بأسبابها، خداوند اباء دارد از اینکه اسباب جاری شوند مگر بر غیر اسباب خودشان. خوب وقتی کودکی از بلنی می افتد یا دست وپایش می شکند ویا اینکه می میرد ومشکلات دیگر.

با سلام و تشکر. در مورد بخش اوّل فرمایشاتان اوّلاً چه اثباتی برای این گزاره وجود دارد که هر عامی تخصیصی دارد؟ ثانیاً خب در برخی موارد هم هیچ استثنائی در کار نیست. مثلاً "هر مثلثی سه ضلع دارد" یا "هیچ انسانی خدا نیست."

در مورد بخش دوم، فرمایشاتان فکر می کنم در صورت پاسخ به بخش اوّل قابل قبول باشد.

با سپاس

tazkie;525965 نوشت:
با سلام و تشکر. در مورد بخش اوّل فرمایشاتان اوّلاً چه اثباتی برای این گزاره وجود دارد که هر عامی تخصیصی دارد؟ ثانیاً خب در برخی موارد هم هیچ استثنائی در کار نیست. مثلاً "هر مثلثی سه ضلع دارد" یا "هیچ انسانی خدا نیست."

البته مراد از قاعده ما من عام إلا وقد خص این نیست که همه عام ها تخصیص می خوردندوهیچ عامی پیدا نمی شود. بلکه مراد این است که اکثر اوقات عام ها تخصیص می خورند واستثنائاتی دارند که بررسی این موارد در عرف مردم ویا در آیات واحادیث این مساله را اثبات می کند. که در مورد مثالهای شما وآیاتی که ذکر کرده بودید هم تقریبا همین مساله وجود دارد ولی برخی اوقات هم عام در عامیت خود باقیست وهیچ مخصصی ندارد. ولی آنچه مهم است یک فقیه ویا مفسر قبل از اظهار نظر باید تحقیق وبررسی کند واین تخصیصات را به دست آورد واگ رمخصصی نبود طبق عام نظر دهد.

کریم;525988 نوشت:
البته مراد از قاعده ما من عام إلا وقد خص این نیست که همه عام ها تخصیص می خوردندوهیچ عامی پیدا نمی شود. بلکه مراد این است که اکثر اوقات عام ها تخصیص می خورند واستثنائاتی دارند که بررسی این موارد در عرف مردم ویا در آیات واحادیث این مساله را اثبات می کند. که در مورد مثالهای شما وآیاتی که ذکر کرده بودید هم تقریبا همین مساله وجود دارد ولی برخی اوقات هم عام در عامیت خود باقیست وهیچ مخصصی ندارد. ولی آنچه مهم است یک فقیه ویا مفسر قبل از اظهار نظر باید تحقیق وبررسی کند واین تخصیصات را به دست آورد واگ رمخصصی نبود طبق عام نظر دهد.

با سلام و تشکر.

گرامی اوّلاً بفرمایید که خود این قاعده "ما من عام إلا وقد خص" چه دلیل و مبنای دارد؟ امری عقلی است یا ادبی یا تجربی؟

ثانیاً مفسر و فقیه، بر چه مبنایی باید تخصیص داشتن عام را تشخیص بدهند؟ آیا مبنای تجربی و بررسی مصادیق را دارد یا اینکه روش تحقیق و بررسی خاصی دارد؟

با سپاس

tazkie;525997 نوشت:
گرامی اوّلاً بفرمایید که خود این قاعده "ما من عام إلا وقد خص" چه دلیل و مبنای دارد؟ امری عقلی است یا ادبی یا تجربی؟

ثانیاً مفسر و فقیه، بر چه مبنایی باید تخصیص داشتن عام را تشخیص بدهند؟ آیا مبنای تجربی و بررسی مصادیق را دارد یا اینکه روش تحقیق و بررسی خاصی دارد؟


این قاعده ای است عقلی که رد اصول فقه مطرح شده است.
متخصصص در هر علمی وقتی می خواهد در مورد چیزی نظر دهد باید مطالعه کند ومسلم هر چیزی که به آن مساله ارتباط دارد باید مورد مطالعه قرار گیرد تا حکم قطعی شود ودرست باشد. مثلا می گویند شکستن نماز حرام است. مگر در چند جا مثل بودن بدهکا ر در پشت در، خطر جانی برای انسان یا کس دیگری مثل بودن عقرب ومار وغیره، اینها استثناء هستند که باید بعد از دیدن اینکه شکستن نماز حرام است همه احادیث مربوطه را دید تا مشخص شود استثنائی دارد یا نه؟ یا اینکه گفته می شود جرف زدن در وسط نماز عمدا موجب بطلان وسهوا سجده سهو می آورد مگر جواب سلام دادن. در این مورد شاید 30 تا حدیث وروایت باشد که تنها در دو مورد آنها به این استثناء اشاره کرده باشند لذا باید تتبع وتحقیق کامل کرد تا استثنائی اگر وجود دارد مشخص شود.

کریم;526044 نوشت:
این قاعده ای است عقلی که رد اصول فقه مطرح شده است.
متخصصص در هر علمی وقتی می خواهد در مورد چیزی نظر دهد باید مطالعه کند ومسلم هر چیزی که به آن مساله ارتباط دارد باید مورد مطالعه قرار گیرد تا حکم قطعی شود ودرست باشد. مثلا می گویند شکستن نماز حرام است. مگر در چند جا مثل بودن بدهکا ر در پشت در، خطر جانی برای انسان یا کس دیگری مثل بودن عقرب ومار وغیره، اینها استثناء هستند که باید بعد از دیدن اینکه شکستن نماز حرام است همه احادیث مربوطه را دید تا مشخص شود استثنائی دارد یا نه؟ یا اینکه گفته می شود جرف زدن در وسط نماز عمدا موجب بطلان وسهوا سجده سهو می آورد مگر جواب سلام دادن. در این مورد شاید 30 تا حدیث وروایت باشد که تنها در دو مورد آنها به این استثناء اشاره کرده باشند لذا باید تتبع وتحقیق کامل کرد تا استثنائی اگر وجود دارد مشخص شود.

با سلام مجدد. البته بحث من زیاد در روی احکام نیست. وقتی قرآن در موردی مثل قومی خاص یا دلایل یک حادثه رخ می دهد، با چه مبنایی باید بررسی کرد که تخصیصی دارد یا خیر؟

در ضمن اگر ممکن هست، یکی از اثباتهای ساده ی این قاعده را مطرح نمایید. به هر حال هر کس این تاپیک را در حال آینده ببیند به کتب اصول فقه دسترسی ندارد.

با سپاس

tazkie;526644 نوشت:
با سلام مجدد. البته بحث من زیاد در روی احکام نیست. وقتی قرآن در موردی مثل قومی خاص یا دلایل یک حادثه رخ می دهد، با چه مبنایی باید بررسی کرد که تخصیصی دارد یا خیر؟

در ضمن اگر ممکن هست، یکی از اثباتهای ساده ی این قاعده را مطرح نمایید. به هر حال هر کس این تاپیک را در حال آینده ببیند به کتب اصول فقه دسترسی ندارد.


سلام علیکم
وقتی می خواهند در مورد مجموعه ای که دارای افراد زیای است حکمی دهند یان حکم نسبت به یک یک آنها کار سخت وغیر ممکنی است. مثلا می خواهد خداوند متعال بفرماید: الاعراب اشد کفراً، کفر اعراب (عربهای بادیه نشین) شدید تر است. اینکه هزاران عرب بادیه نشین را یکی یکی حکم دهد غیر ممکن است. واز طرف دیگر اکثر این بادیه نشین ها در کفر خود جدی ومحکم هستند ولی دی عین حال 10%این بادیه نشین یا ایمان آورده اند ویا مستضعف فکری هستند ولی د رعین حال نود درصد آنها کفر شدیدی دارند. لذا اول می فرماید همه اعراب کفر شدیدی دارند بعد آن ده درصد را استثناء می کند واین استثناء ممکن است بعد از بیان آیه کفر آنها باشد ویا اینکه در سوره های دیگری باشد. لذا یک مفسر باید تمام آیات مربوط در این موضوع را ببیند تا مخصصات اگر وجود دارد پیدا کند.
این یکی از راههای اثبات این قاعده است.

کریم;526783 نوشت:
سلام علیکم
وقتی می خواهند در مورد مجموعه ای که دارای افراد زیای است حکمی دهند یان حکم نسبت به یک یک آنها کار سخت وغیر ممکنی است. مثلا می خواهد خداوند متعال بفرماید: الاعراب اشد کفراً، کفر اعراب (عربهای بادیه نشین) شدید تر است. اینکه هزاران عرب بادیه نشین را یکی یکی حکم دهد غیر ممکن است. واز طرف دیگر اکثر این بادیه نشین ها در کفر خود جدی ومحکم هستند ولی دی عین حال 10%این بادیه نشین یا ایمان آورده اند ویا مستضعف فکری هستند ولی د رعین حال نود درصد آنها کفر شدیدی دارند. لذا اول می فرماید همه اعراب کفر شدیدی دارند بعد آن ده درصد را استثناء می کند واین استثناء ممکن است بعد از بیان آیه کفر آنها باشد ویا اینکه در سوره های دیگری باشد. لذا یک مفسر باید تمام آیات مربوط در این موضوع را ببیند تا مخصصات اگر وجود دارد پیدا کند.
این یکی از راههای اثبات این قاعده است.

علیکم السلام

با توجه با این بیان باید تخصیص و استثناء باید در سایر آیات ذکر شود. اگر استثناء در سایر آیات قرآن ذکر نشود، آیا به معنای این است که استثنائی ندارد؟

tazkie;527515 نوشت:
با توجه با این بیان باید تخصیص و استثناء باید در سایر آیات ذکر شود. اگر استثناء در سایر آیات قرآن ذکر نشود، آیا به معنای این است که استثنائی ندارد؟

البته بیان نبی مکرم اسلام واهل بیت نیز حجت است وچون آنها مفسر ومبین قرآن هستند وآیات قرآن بیشتر کلی است لذا سخنان قطعی ومعتبر آنها نیز اگر تخصیصی ذکر کرده باشد حجت است. ولی اگر بعد ا تحقیق چیزی نبود اطلاق آیه حجت است.

کریم;527766 نوشت:
البته بیان نبی مکرم اسلام واهل بیت نیز حجت است وچون آنها مفسر ومبین قرآن هستند وآیات قرآن بیشتر کلی است لذا سخنان قطعی ومعتبر آنها نیز اگر تخصیصی ذکر کرده باشد حجت است. ولی اگر بعد ا تحقیق چیزی نبود اطلاق آیه حجت است.


با سلام و تشکر. بر اساس پاسخ فوق به نظر می رسد که اگر تخصیصی باشد، باید در خود متن یافت شود.

آیا برای آیات ذیل، در قرآن تخصیصی ذکر شده است:

class: cms_table width: 100%

[TD="class: cms_table_QuranArabic width: 49%"]أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ

سوره ماعون آیات 1 الی 3

زیرا می دانیم خیلی افراد تکذیبگر دین هستند ولی دست نوازش به سر یتیم و مسکین هم می کشند.[/TD]

tazkie;529775 نوشت:
آیا برای آیات ذیل، در قرآن تخصیصی ذکر شده است:

أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ

سوره ماعون آیات 1 الی 3

زیرا می دانیم خیلی افراد تکذیبگر دین هستند ولی دست نوازش به سر یتیم و مسکین هم می کشند.


سلام علیکم
اگر در متن آیات دقت کنید سخن از افراد خاصی است که خداوند به رسول خدا(ص) می فرماید: آیا دیدی کسی را که روز جزاء را تکذیب می کند واین دیدن می تواند دیدن ظاهری باشد یا شناخت این افراد که در تفسیر مجمع البیان والمیزان گفته شده که این فرد یا افراد ابوجهل ویا ابوسفیان بوده اند.
پس شان نزول آیه در مودر افراد خاصی است ولی نکته ای که در این آیه شریفه است ودر ادبیات عربی وتفسیروجود دارد این است که این صفات در هر کسی که باشد این سوره وآیات منطبق بر او می شود چون آیات قرآنی برای زمان خاص ومحدودی نیست لذا می تواند از مورد این آیات الغاء خصوصیت کرد وبه مورد مشابه نیز سرایت داد.

کریم;531063 نوشت:
سلام علیکم
اگر در متن آیات دقت کنید سخن از افراد خاصی است که خداوند به رسول خدا(ص) می فرماید: آیا دیدی کسی را که روز جزاء را تکذیب می کند واین دیدن می تواند دیدن ظاهری باشد یا شناخت این افراد که در تفسیر مجمع البیان والمیزان گفته شده که این فرد یا افراد ابوجهل ویا ابوسفیان بوده اند.
پس شان نزول آیه در مودر افراد خاصی است ولی نکته ای که در این آیه شریفه است ودر ادبیات عربی وتفسیروجود دارد این است که این صفات در هر کسی که باشد این سوره وآیات منطبق بر او می شود چون آیات قرآنی برای زمان خاص ومحدودی نیست لذا می تواند از مورد این آیات الغاء خصوصیت کرد وبه مورد مشابه نیز سرایت داد.

با سلام. هر چند کمی از اصل بجث دور می شویم، لطفاً بفرمایید که اگر این آیات در مورد فرد خاصی هستند، به چه درد مایی می خورند که قرنها بعد از آن افراد زندگی می کنیم؟

tazkie;531066 نوشت:
با سلام. هر چند کمی از اصل بجث دور می شویم، لطفاً بفرمایید که اگر این آیات در مورد فرد خاصی هستند، به چه درد مایی می خورند که قرنها بعد از آن افراد زندگی می کنیم؟

عرض کردم که ئرست است که شان نزول در مورد افراد خاصی است اما مفاد آیات منحصر در آنها نیست بلکه وقتی شما الغاء خصوصیت کیند یعنی اینکه از افرادی که مورد شان نزول هستند صرفنظر کنید افراد زیادی می بینید که مصداق این آیات هستند که این آیات مسلم شامل آنها هم خواهد شد. به معنای دیگر مفاد آیات منحصر در آن اشخاص خاص نیست.
موضوع قفل شده است