40 نکته عرفانی

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
40 نکته عرفانی

گفتار هایی از آیت الله امجد حفظه الله
1- هر وقت گرفتاری داشتید به سجده بیفتید و ذكر یونسیه را بگویید. لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ
2- غير از چهارده معصوم نمي شود از کسی دفاع مطلق كرد، حتی عرفا.
3- نگران كردن پدر و مادر-ولو يك دقيقه-گناه است. اگر مي خواهي به منزل دير بروي ، زنگ بزن اطلاع بده تا نگران نشوند.
4- ارزش ها بايد ملاك باشد نه حزب و گروه. و الا بي دين مي شويم.
5- همه چيز را ببازيد تا برنده شويد.
6- اينقدر قرآن بايد بخواني تا بفهمي ، وقتي فهميدي ، ديگر قرآن رهايت نمي كند.
7- نه مريد ؛ نه مقام ، نه كتابخانه ؛ انسان موقع مرگ ، اينها را با خود نمي برد!
8- متاسّفانه امروز در جامعه ي ما تعقّل خيلي كم شده آقا تعقّل ؛ همين منشاء بسياري از مشكلات هست.
9- اين يك كلمه زندگي را شيرين مي كند : « من مقصّرم»
10- در قيامت با اينكه خود جهنّم از بوي بد آكنده است، باز اهل جهنّم از بوی بد عالم بی عمل در اذيّتی مضاعف اند.
11- ترك و فعل خيلي مهم نيست ، نيّت خيلي مهم است.
12- عميق ترين حرف بنده اين است: خدا هست.
13- بي خود اين طرف و آن طرف نرويم هيچ كس غير خدا كاره اي نيست.
14- خداوند گدای سمج را دوست دارد ولی در خانه خودش نه ديگران.
15- بايد فقط براي خدا كار كرد ولو كم.
16- شما عزيزان با خصوصيّات نفس ،آشنا نيستيد ! هيچ كس از عهده اش بر نمي آيد ،الّا خدا. بزرگان و نوابغ ،زمين خورده اند.
17- زندگي مشترك بر اساس تعاون و همكاري و صفا و صميميّت است نه قانونمندي(به معني خاص مضر).
18- وقار با تكبّر نبايد اشتباه شود.
19- آن چيزي كه نفس را آرام مي كند ، عشق است.
20- اگر كسي علم داشته باشد ولي حلم نداشته باشد ، مضرّ است.
21- علامت علم اين است كه خودمان كنار گذاشته شويم.
22- هواي نفس هم مثل هوا متغيّر است.
23- اگر انسان بازيگري را كنار بگذارد از اولياء خدا مي شود.
24- براي كسب اخلاص ، التماس از خدا لازم است.
25- آدم عاقل به غير خدا اعتماد نمي كند.
26- با مردم با محبّت رفتار كنيم كه محبّت بيش ترين اثر را دارد.
27- انسان به اندازه هر نفس زدنش، می‏تواند به سمت‏ خدا راه داشته باشد . هر انسان، بی‏نهایت راه به سوی خدا دارد . یکی مریضخانه می‏سازد، یکی مسجد می‏سازد، یکی به فقرا کمک می‏کند، یکی می‏تواند نماز بخواند و ... همه اینها راههایی است که می‏تواند انسان را به خدا برساند . همه اینها راه خداست; ولی گرایشها فرق می‏کند . یکی از راه مهندسی، یکی از راه پزشکی، یکی از راه روحانیت و ... هر کسی از یک راهی باید برود . خود انسان راههای فراوان دارد . بهترین راه را باید انتخاب کرد به نسبت آن گرایش و طبیعتی که در هر کسی هست .»
28- به جوان می گیم ای جوان! من نمی خوام تو رو به سمت خودم جذب کنم. من فقط به تو یه حرف می زنم. تو اگه بمب بارون بشه چی کار می کنی؟ نمی ری پناهگاه؟ خوب این دنیا همونه. همه اش ظواهره. گول این ظواهر رو نخور. برو تو پناهگاه خدا. اون جا باش بمب بارون که تموم شد بیا بیرون زندگی کن. اینا زندگی نیست که اینا ظاهرش قشنگه توش هیچی نیست.
29- اصلا در وادى خواب نباشيد چون خواب خيلى پيچيده است. خيلى مشكل است. فقط اگر خوابتان خوب بود به فال نيك بگيريد. و اگر خواب بد ديديد، بگوييد ان شاءالله چيزى نيست، ولى يك صدقه هم بدهيد.
30- اعتماد به نفس يك حرف غلطى است، مال ما نيست. اعتماد به خدا درست است. ما نفسى در كارمان نيست. نفس چيست كه بدان اعتماد كنيم؟ نفسى كه هر لحظه در يك حالت متغير است! فقط اعتماد به خدا مهم و مطرح است!
31- نماز را اول وقت‏ بخوانيد. اگر بي حال هستيد بگوييد مى‏خواهم حتى با بي حالى نماز را در اول وقت‏بخوانم. البته اگر دلايلى مثل برخورد با كلاس و... هست مشكلى نيست ولى مثلا ما دور هم نشسته‏ايم و حرف مى‏زنيم; چون وقت نماز شد، بلند شويم، نمازمان را بخوانيم. به دوستانمان هم بگوييم معذرت مى‏خواهم من فعلا نماز دارم. در جايى نوشته بود آقاى مطهرى در وسط يك جلسه‏اى بلند شد و گفت وقت‏خواب من شده! همه مسخره كردند، گفتند از خوابش نمى‏گذرد. نمى‏دانستند كه او مى‏خواهد برود بخوابد كه در دل شب با حال خوش بلند شود.
32- تمام فیوضات به دست امام حسین (ع) می باشد و پیشکارش حضرت ابوالفضل(ع) می باشد.
33- قرآن نامه ی خداست، صحیفه ی سجادیه جواب این نامه است و نهج البلاغه شرح این نامه است.
34- حزب الهی بی ترمز یعنی چه؟ بسیجی نور چشم همه می باشد باید ترمز داشته باشد . آخوند نور چشم همه می باشد باید ترمز داشته باشد .مومن باید ترمز داشته باشد تقوی یعنی ترمز ، آدم نمی تواند گاز بده بره توی دره می ره داغون می گردد.
35- درباره آیت الله العظمی بهجت: ايشان فرشته روى زمين بودند، ايشان در طفوليت هم معنوّيت را احساس می كرده است، و از جوانى اهل سير و سلوك بوده اند. يكى از دوستان ايشان كه با هم درس آقاى قاضى می رفتند، می گفت: «يك روز آقاى قاضى به موقع سر درس حاضر نمی شود، آقاى بهجت می گويد: ايشان حالشان خوب نيست، و يكايك حالات او را از خانه تا به درس بيان می كند. وقتى آقاى قاضى وارد محل درس می شوند، طرف آقاى بهجت می روند و می فرمايند: «امروز شيرين كارى كردى!»
36- پیامبر نیامده است ما دولا راست شویم، آمده است ما را ببرد آنجایی که خودش می باشد آنجایی که جبرئیل پر می اندازد جبرئیل رئیس ملائک آنجا نمی تواند برود.
37- هرچی می خوای از خدا فقط بگو : اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم!!
38- خدا می گوید چیزی در نزد من محبوبتر و عزیزتر از واجبات نیست کجا می روید سیرو سلوک ؟ سیرو سلوک واجبات و محرماته ، مرد ، مرد باشد واجباتش را انجام دهد و محرماتش را ترک کند به همه جا می رسد .
39- اگر قدرت داشتم خيلي از مجالس مذهبي را در اين شهر تعطيل مي كردم.
40- انسان به تفریح هم نیاز دارد انسان که یک بعدی نیست چند بعدی می باشد همه اش عبادت کنید خشک می شوید همه اش مطالعه کنید چیزی نمی فهمید، علم همه جا محترم است منتهی علم انسان ساز علم توحید می باشد از اول تا آخر قرآن یک کلمه بیشتر نیست: نفی غیر... .
منبع وبلاگ آیت الله امجد
تنظیم گروه حوزه علمیه

پندها-آیت الله حسن زاده
آن كه خود را نشناخت ، چگونه ديگرى را مى شناسد؟! ب - آن كه از صحيفه نفس خود آگاهى ندارد از كدام كتاب و رساله طرفى مى بندد؟! ج - آن كه گوهر ذات خود را تباه كرده است ، چه بهره اى از زندگى برده است ؟! د- آن كه خود را فراموش كرده است ، از ياد چه چيز خرسند است ؟! ه - آن كه مى پندارد كارى برتر از خود شناسى و خداشناسى است چيست ؟! و- آن كه در صقع ذات خود با تمثلات ملكى همدم و همسخن نباشد، بايد با چه اشباح و خيالات همدهن باشد؟! ز- آن كه خود را براى هميشه درست نساخت پس به چه كارى پرداخت ؟! ح - آن كه از سير انفسى به سير آفاقى نرسيده است ، چه چشيده و چه ديده است ؟! ط- آن كه مى انگارد در عوالم امكان ، موجودى بزرگ تر از انسان است كدام است ؟! ى - آن كه تن آراست و روان آلاست ، به چه ارج و بهاست ؟! يا- آن كه معاش مادى را وسيله مقامات معنوى نگرد سخت در خطاست . يب - آن كه به هر آرمان است ، ارزش او همان است . يج - آن كه از مرگ مى ترسد، از خودش مى ترسد. يد- آن كه خداى را انكار دارد، منكر وجود خود است . يو- آن كه در خود فرو نرفته است ، و در بحار ملكوت سير نكرده است و از ديار جبروت سر در نياورده است ، ديگر سباحت و سياحت را چه وزنى نهاده است ؟! يز- آن كه خود را جدولى از درياى بيكران هستى نيافته است ، در تحصيل معارف و ارتقايش چه مى انديشد؟! يح - آن كه خود را متسخر در تحت تدبير متفرد به جبروت نمى يابد، در وحدت صنع صورت شگفتش چه مى گويد؟! يط- آن كه در وادى مقدس من كيستم ؟ قدم ننهاده است ، خروارى به خردلى ! ك - آن كه از اعتلاى فهم خطاب محمدى سرباز زده است ، خود را به مفت باخته است . كا- آن كه طبيعتش را بر عقلش حاكم گردانيده است ، در محكمه هر بخردى محكوم است . كب - آن كه در اطوار خلقتش نمى انديشد، سوداى او سراسر زيان است كج - آن كه خود را زرع و زارع و مزرعه خود نداند، از سعادت جاودانى باز بماند. كد- آن كه غذا را مسانخ مغتذى نيابد، هرزه خوار مى گردد، و هرزه خوار هرزه گو و هرزه كار مى شود. كه - آن كه كشتزارش را وجين نكند از گياه هرزه آزار بيند. كو- آن كه
من عرف نفسه فقد عرفه ربه را درست فهم كند، جميع مسائل اصيل فلسفى و مطالب قويم حكمت متعالى و حقايق متين عرفانى از آن استنباط تواند كرد؛ لذا معرفت نفس ار مفتاح خزاين ملكوت فرموده اند. پس برهان شرف اين گوهر يگانه اعنى جوهر نفس ، همين ماءثور شريف من عرف بس است . لا- آن كه به سر سوره قدر كشف تام محمدى برسد، انسان را صاحب مقام فوق تجرد بشناسد؛ چه اين كه قرآن مجيد بيكران در ليله مباركه بنيه محمديه ، از غايت فسحت قلب و نهايت شرح صدرش به انزال دفعى فرود آمده است . لب - آن كه در معرفت انسان و قرآن تو غل كند، قرآن را به صورت كتيبه انسان كامل شناسد، و نظام هستى را صورت عينيه او يابد. له - آن كه خطاب محمدى را درست فهم كند كه انسان ها براى اغتذاى از اين سفره الهى دعوت شده اند، قدر و مرتبت خود را شناسد و در راه استكمالش پويا و جويا گردد. ن - آن كه در باطن و ظاهر خود تاءمل كند، بدين حقيقت مى رسد كه هيچ گاه باطن از ظاهر غافل نمى شود، حتى نائم در نوم خود و سكران در سكر خود، لذا به اصابت كمترين اءذى و الم بدان ها آگاه مى گردند؛ پس نفس را مظهر لا تاءخذه سنة و لا نوم مى يابد، و از اينجا زيادت بصيرت حاصل كند كه باطن عالم حيات و علم و آگاهى است هيچ گاه از ظاهر غافل نمى شود؛ اما ظاهر بر اثر اشتغال به غيرش از باطن غافل مى گردد. نا- آن كه در رشد خود دقت كند، مى بيند كه او را دو گونه غذا بايد: غذايى كه مايه پرورش تن اوست ، و غذايى كه مايه پرورش روان اوست . و هر يك را دهانى خاص است : دهان آن دهان است ، و دهان اين گوش . نه از غذاى تن روان پرورش مى يابد و فربه مى شود، و نه از غذاى روان تن . آب مظهر و ظل حيات و علم است ، و تن مرتبه نازله نفس و ظل آن است ؛ تن تشنه آب خواهد كه ظل حيات است و روان تشنه علم خواهد كه اصل آن است . امام ملك و ملكوت صادق آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم در تفسير عام كريمه (فلينظر الانسان الى طعامه )، فرمود: علمه الذى ياءخذه عمن ياءخذه ؛ بنگر كه غذاى جسم و جان تو چگونه است ؟ و بدان كه غذا با همه اختلاف انواع و ضروب آن ، مظهر صفت بقاء و از سدنه اسم قيوم و با مغتذى مسانخ است ؛ و تغذى حب دوام ظهور اسم ظاهر و احكام آن است . عا- آن كه راه آه و سوز و گداز كه روح و ريحان و جنت نعيم اهل دل است ، و راز و نياز كه قرة عين عارف است ، نباشد پس نشاط و شادى او در چيست ؟! عو- آن كه از خواب غفلت بيدار شده است از نامحرمان - اعنى از خفتگان و مردگان - دورى گزيند و حيات ابد آرزو كند، و چندان كه گرفتار به درد چشم در يافتن چشم پزشك برآيد، او دو صد چندان در جستن زنده زنده كننده . در اصحاح هشتم انجيل متى آمده است كه : يكى از شاگردان حضرت مسيح عليه السلام بدو گفت : اى آقا! مرا بار ده كه نخست بروم پدرم را به خاك بسپارم ؛ بدو فرمود: پيرو من باش ، مردگان را بگذار مردگان به خاك بسپارند! و در شريعت خاتم صلى الله عليه و آله و سلم مردى انصارى از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم پرسيد: هر گاه جنازه و مجلس عالمى پيش آيد كدام يك در نزد تو محبوب تر است تا حاضر شوم ؟ فرمود: اگر براى تجهيز و دفن جنازه كسى هست ، همانا كه حضور مجلس ‍ عالم برتر از حضور هزار جنازه است . عط- آن كه با ياد خدا همدم نيست آدم نيست ! فه - آن كه خود را دوست دارد، ديگر آفريده ها را دوست دارد كه همه براى او در كارند. فو- آن كه براى خدا يك چله كشيك نفس كشد، چشمه هاى دانش از دلش ‍ بر زبانش آشكار گردد. چنانكه خواجه عالم صلى الله عليه و آله و سلم فرموده است : من اءخلص لله اربعين صباحا ظهرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه . فح - آن كه در گوهر نفس خود، ساعتى به فكرت بنشيند دريابد كه اگر خود او آن را به تباهى نكشاند، هيچ كس نتواند آن را تباه كند. و آنچه كه او را از تباهى باز مى دارد، دانش بايسته و كردار شايسته است كه دانش آب حيات ارواح است ، چنانكه آب مايه حيات اشباح است . صب - آن كه را درد نيست مرد نيست . ضر- آن كه در احوال والدين نسبت به اولاد تاءمل كند مى بيند آنچه كه از پدر و مادر در حق فرزند است رحمت است ، و پيش آمدن خشم بر وى بر اثر گستاخى فرزند و نافرمانى اوست . از اين جا به معنى يا من سبقت رحمته غضبه پى برد، و خود را مظهر اين اسم شريف بيند، و به اصيل بودن جنت و طارى بودن جهنم آگاه شود. صح - آن كه در قرآن و انسان تعقل كند، قرآن را سفره پر نعمت رحمت رحيميه الهى ، و وقف خاص انسان يابد. هم آن را بى پايان يابد كه كتاب الله است قل كل يعمل على شاكلته ، و هم اين را كه حد يقف براى او نبود؛ چنان سفره براى چنين كس گسترده است . قرآن : حروف آن اسرار، كلمات آن جوامع كلم ، آيات آن خزاين ، سوره هاى آن مداين حكم ، مدخل آن باب رحمت بسم الله الرحمن الرحيم ، وقف خاص مخلوق فى احسن تقويم ، واقف آن رحمن و موقوف عليه آن انسان است . و با توجه بدين كه علم و عمل انسان سازنده و جزاء، نفس عمل است و صورت هر انسان در آخرت ، نتيجه عمل و غايت فعل او در دنيا است ، به سر گفتار قرآن و نبى و وصى رسد كه : يس و القرآن الحكيم ، انا مدينة الحكمة و هى الجنة و انت يا على ! بابها، اءن درجات الجنة على عدد آيات القرآن ، فاا كان يوم القيامة يقال لقارى ء القرآن اقراء وارق . قرآن ، حكيم است و آيات او حكمت است و حكمت ، بهشت است و درجات بهشت ، به عدد آيات قرآن اند و جانى كه حكمت اندوخته است شهر بهشت است و ولايت ، در اين شهر آرى ! ولايت در بهشت است ، ولايت زبان قرآن است ، ولايت معيار و مكيال انسان سنج است ، و ميزان تقويم و تقدير ارزش انسان ها است . پس هر كس ‍ صحيفه وجود خود را مطالعه كند كه تا چه پايه قرآن است ، يعنى مدينه حكمت و شهر بهشت است . رساله قرآن و انسان ما را در اين نكته عليا، رتبه والاست . صط- آن كه در ارتباط بى تكيف و بى قياس خود با پروردگارش درست بيانديشد، دريابد كه صلاة سبب مشاهده است و مشاهده محبوب قرة عين محب است . لذا رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: جعلت قرة عينى فى الصلاة ؛ زيرا كه صلاة مناجات بين حق تعالى و عبد اوست ، و چون صلاة مناجات است ذكر حق است ، و ذاكر حق هم نشين حق است و حق جليس اوست ، و كسى كه جليس ذاكر خود است او را مى بيند والا جليس ‍ او نيست . لذا وصى عليه السلام فرمود: لم اءعبد ربا لم اءره پس صلاة مشاهده و رؤ يت است ، يعنى مشاهده عيانى روحانى و شهود روحى در مقام جمعى است ، و رؤ يت عينى در مظاهر فرقى است و به عبارت اخصر؛ مشاهده در مقام جمعى است ، و رؤ يت در مظاهر فرقى . پس اگر مصلى صاحب بصر و عرفان نباشد كه نداند حق تعالى براى هر چيز و از هر چيز متجلى است ، حق را نمى بيند. ق - آن كه در ارزش تكوينى انسان تعقل كند، او را مكيال هر چيز و ميزان قدر و قيمت آن داند؛ يعنى علم و حس انسانى را معيار معلومات و محسوسات يابد، و ارزش هر موجود را به وجود انسان و بهره بردن وى از آن و به تمدن جامعه انسانى وابسته بيند. اين انسان است كه در جميع موجودات و در همه عوالم و مراتب سير علمى مى نمايد، و وى را مقام وقوف نيست و به هر رتبه و درجه اى كه رسيده است در آن مرتبه توقف نمى كند و به مرحله بالاتر عروج مى يابد، و منصف به صفات كماليه جميع موجودات مى گردد، و بر همه تسلط مى يابد، و به حقيقة الحقائق كه حيات مطلق و جمال و جلال مطلق است مى رسد؛ و به اذن او كه اذن فعلى و اتصاف كمالات وجودى است ، مى تواند در ماده كاينات تصرف كند و رب انسانى شود و خليفة الله گردد و كار خدايى كند، والسلام .:Gol::Gol::Gol:

موضوع قفل شده است