جمع بندی اشکال وهابیت به سند روایت «علی مع الحق»

×

پیغام خطا

Deprecated function: Array and string offset access syntax with curly braces is deprecated در include_once() (خط 29 از /home/askdinorg/domains/askdin.com/public_html/sites/all/modules/bbcode/bbcode.module).

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اشکال وهابیت به سند روایت «علی مع الحق»

[=&quot] [/] [=&quot]سلام بر گرامیان عزیز
[/]
[=&quot]لطفا پاسخ این شبهه وهابیت را به حدیث علی مع الحق را بیان نمائید:
[/]
[=&quot]اشکال اینگونه است:
[/]
[=&quot]حدیثی که به پیامبرصلی الله علیه وسلم منسوب شده: علی مع الحق و الحق مع علی، یعنی: علی با حق است و حق با علی است. مراجع شیعه در مناظرات خود به هیثمی اشاره می کنند که آنرا از ابوسعید خدری روایت کرده و می‌گویند: رجال آن ثقه هستند.(مجمع الزوائد)(7/235)

[/][=&quot][/]
[=&quot]و اما پاسخ: اول: [/]
[=&quot]در مورد حدیث: (علی با حق است...) هیثمی می‌گوید که در سند آن سعد بن شعیب است، و این راوی در هیچ یک از کتابهای معتبر رجال ذکر نشده است و این نشانه مجهول بودن اوست. وجهالت مساوی است با بی اعتبار بودن سند این روایت.

[/]
[=&quot]دوم: اینکه در طریق دیگری که هیثمی نقل نموده گفته است: (رجال آن ثقه هستند) مردود است و رجال آن ثقه نیستند و در سند آن صدقه بن الربیع زرقی است که فرد نامعلوم و مجهول العین و حال است.(الجرح و التعدیل)(4/433). و در سند آن ابوسعید مولای بنی هاشم است، که در کتابهای رجال شرح حالی برای او بیان نشده است، پس کجا راویان این حدیث ثقه هستند؟!

[/][=&quot][/]
[=&quot]لطفا قبل از پاسخ به شبهه در رابطه با کتاب مجمع الزوائد و نویسنده و اعتبار آن نیز توضیحاتی بیان نمائید.

[/]
[=&quot]از پاسخ شما متشکرم.[/]

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صدرا

با سلام و عرض ادب

مجمع الزوائد و منبع الفوائد، تألیف نورالدین علی بن ابی بکر هيثمي (متوفی 807) مي باشد.

این کتاب بخاطر تنوع روایاتی که دارد و همچنین بیان احکام روایات از سوی مؤلف آن، از کتبی است که مورد اقبال و توجه خاص اهل حدیث و روایت قرار گرفته است.

کتاب مجمع الزوائد، کتابی است که مشتمل بر زوائد (زیادی روایت و حدیث، چه در متن و چه در سند) کتابهای شش گانه ی: مسند احمد؛ مسند ابی یعلی؛ مسند بزّار و معجم های سه گانه ی طبرانی (معجم صغیر؛ معجم اوسط؛ معجم کبیر)، بر کتب سته(بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسائی،ابن ماجة). بنابراین باید توجه داشت که روایات این کتاب در کتب سته موجود نمی باشند؛ بلکه این روایات از یکی از کتب شش گانه ی مذکور روایت شده اند.

تعداد روایات این کتاب بالغ بر 18776، روایت می باشد. مجمع الزوائد از آنجا که کتابی واسطه ای است؛ تنها مشتمل بر متن روایت می باشد و هیثمی تنها راوی اول حدیث را ذکر می نماید و در پایان نیز مصدر اصلی را برای رجوع محقق ودسترسی به سلسله سند معرفی می نماید، اما از آنجا که شامل حکم روایات از سوی هیثمی است ارزش خاصی یافته است.

مثال : روایت علی مع الحق(با این لفظ)، در کتب سته نیامده است؛ اما در کتاب مجمع الزوائد با سه نقل و طریق آمده که وی این روایات را از سه مصدر: مسندبزار و مسندابو یعلی و معجم کبیر طبرانی روایت می نماید.

تذکر:

نویسنده ی کتاب«مجمع الزوائد» نورالدین هیثمی(م:807)است، که این نام با نام ابن حجر هیتمی (974) به اشتباه گرفته می شود؛ همچنان که این امر باز در بین ابن حجر ها نیز رخ می دهد و بسیاری این سه و آثار آنان را با یکدیگر خلط می نمایند.

توضیح: در بین علمای بزرگ اهل سنت سه نفر با نام ابن حجر معروف می باشند، که نام هر سه نیز به نام احمد می باشد و پدر دو نفر از آنان نیز هم نام می باشند. این افراد عبارتند از:

الف) ابن حجر عسقلانی، شهاب الدین ابوالفضل احمد بن علی ...(م:852)؛ از وی با عناوینی همچون شیخ الاسلام وحافظ یاد می شود ودر علم رجال هر گاه حافظ گفته شود مراد ابن حجر خواهد بود. وی از بزرگترین علمای رجال اهل سنت به شمار می آید که بیش از 150 مجلد کتاب نوشته است.

ب) ابن حجر قسطلانی، احمد بن محمد...(م:923)، صاحب کتاب ارشاد الساری در شرح صحیح بخاری.

ج) ابن حجر هیتمی مکی، احمد بن محمد...(م:974)، صاحب کتاب معروف:«الصواعق المحرقه...».

در این میان هر گاه نام ابن حجر به صورت مطلق گفته شود به ابن حجر اول منصرف می باشد که شخصیت وی قابل مقایسه با دو فرد دیگر نمی باشد. حال در موارد متعددی مشاهده می گردد که نام ابن حجر با نام هیثمی آمیخته می گردد و معجونی با نام این حجر هیثمی شکل می گیرد که شخصیت خارجی ای ندارد.

بررسی سندی روایت علی مع الحق از کتاب مجمع الزوائد

هیثمی در مجمع الزوائد این روایت را از سه طریق نقل نموده است که عبارات آن بدین صورت می باشد:

1) در روایت شماره [1]12031آورده است:
«وعن محمد بن إبراهيم التيمي أن فلانا[2] دخل المدينة حاجا فأتاه الناس يسلمون عليه فدخل سعد فسلم فقال : وهذا لم يعنا على حقنا على باطل غيرنا قال : فسكت عنه [ ساعة ] فقال : ما لك لا تتكلم ؟ فقال : هاجت فتنة وظلمة فقال لبعيري : إخ إخ فأنخت حتى انجلت فقال رجل : إني قرأت كتاب الله من أوله إلى آخره فلم أر فيه إخ إخ [ قال : فغضب سعد ] فقال : أما إذ قلت ذاك فإني سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول : علي مع الحق أو الحق مع علي حيث كان قال : من سمع ذلك ؟ قال : قاله في بيت أم سلمة قال : فأرسل إلى أم سلمة فسألها فقالت : قد قاله رسول الله صلى الله عليه و سلم في بيتي فقال الرجل لسعد : ما كنت عندي قط ألوم منك الآن فقال : ولم ؟ قال : لو سمعت هذا من النبي صلى الله عليه و سلم لم أزل خادما لعلي حتى أموت.
رواه البزار وفيه سعد بن شعيب ولم أعرفه وبقية رجاله رجال الصحيح».[3]

ترجمه: چون معاویه در سفر حج به مدینه آمد مردم به سلام او رفتند. سعد بن ابی وقاص از آن جمله بود. معاویه چون او را دید گفت: این است آن که ما را در حقمان علیه باطل غیر ما یاری نکرد (سعد در جنگ صفین بی طرف بود) سعد سکوت کرد و چیزی نگفت. معاویه گفت: چرا حرفی نمی زنی؟ گفت: فتنه و ظلمتی برانگیخته شده بود و من به حکم خدای به شترم گفتم: «اخ اخ» و او را تا رفع فتنه بر جای خواباندم. مردی گفت: من کتاب خدای را از اول تا آخر خوانده ام در آن «اخ اخ» ندیده ام. سعد(غضبناک شدو) گفت: این سخن که گفتم از آن است که از رسول الله صلی الله علیه و آله شنیدم: «علی مع الحق یا الحق مع علی حیث کان» علی با حق است یا حق با علی است هر جا باشد.گفت: چه کسی این حدیث را شنیده است؟ سعد گفت: رسول الله صلی الله علیه و آله این سخن را در خانه ام سلمه فرمود. معاویه کسی را به خانه ام سلمه فرستاد و در این باره پرسش نمود. ام سلمه گفت: به تحقیق که این سخن را رسول الله صلی الله علیه و آله در خانه من فرمود. معاویه به سعد گفت: هرگز مانند این ساعت نزد من مورد ملامت نبوده ای! سعد گفت: چرا؟ گفت: اگر چنین سخنی را من از رسول الله صلی الله علیه و آله شنیده بودم تا دم مرگ خادم علی باقی می ماندم. هیثمی در رابطه با حکم ین روایت می گوید: این روایت را بزار روایت نموده ودر سند این حدیث سعید بن شعیب قرار دارد که من او را نمی شناسم؛اما باقی راویان حدیث رجال صحیح می باشند.

2) هيثمي همچنین در روایت12027 ، از ابی سعید خدری روایت نموده:
«وعن أبي سعيد - يعني الخدري - قال : كنا عند بيت النبي صلى الله عليه و سلم في نفر من المهاجرين والأنصار فقال : «ألا أخبركم بخياركم ؟ » . قالوا : بلى قال : خياركم الموفون المطيبون إن الله يحب الحفي التقي».قال : ومر علي بن أبي طالب فقال :«الحق مع ذا الحق مع ذا».
رواه أبو يعلى ورجاله ثقات.

ترجمه: به نقل هیثمی، ابويعلى‏ اين حديث را از ابوسعيد خُدرى اين گونه نقل كرده است: همراه عدّه ‏اى از مهاجران و انصار در کنار خانه رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله‏ و در نزد ايشان بوديم كه فرمودند:«ألا اخبركم بخياركم»؟آيا به شما خبر بدهم كه بهترين شما چه كسانى هستيد؟پاسخ دادند: آرى.فرمود:«الموفون‏، المطيّبون، إنّ اللَّه يحبّ الحفي التقي». وفا كنندگان به عهد و پاكيزگان. همانا خداوند تقوا پيشه‏ نكته‏ سنج را دوست مى ‏دارد. ابو سعيد مى ‏گويد: در اين هنگام على بن ابى طالب‏ عليه السلام‏ از آن جا عبور كرد و پيامبر صلى اللَّه عليه وآله‏ فرمود:«الحق مع ذا، الحق مع ذا». حق با اين شخص است، حق با اين شخص است‏. هیثمی در رابطه با حکم ین روایت می گوید: ابوبعلی این روایت را روایت نموده و راویان این حدیث همگی موثق می باشند.

3) هیثمی همچنین در روایت 14768، از ام سلمه نقل می نماید:«وعن أم سلمة أنها كانت تقول : كان علي على الحق من اتبعه اتبع الحق ومن تركه ترك الحق عهد معهود قبل يومه هذا. رواه الطبراني وفيه مالك بن جعوبة ولم أعرفه وبقية أحد الإسنادين ثقات».

ترجمه: علی علیه السلام همواره بر حق بود. هر که از او پیروی کند از حق پیروی کرده و هر که او را ترک گوید حق را ترک گفته است. این پیمانی است که قبل از امروز او (جنگ جمل) بسته شده است. در جمع بندی مجموع این سه روایت این مضمون می رسیم که:علی مع الحق و الحق مع علی حیث کان و من اتبعه اتبع الحق و من ترکه ترک الحق. هیثمی در رابطه با حکم ین روایت می گوید: این روایت را طبرانی(در معجم کبیر) نقل نموده ودر سند آن مالک بن جعوبه قرار گرفته که من او را نمی شناسم اما مابقی راویان یکی از سندها همگی موثق می باشند.


[/HR] [1] . شمارۀ این روایات بر اساس مجمع الزوائد چاپ دارالفکر می باشد، والا نسخ قدیمی فاقد شمارۀ روایت می باشند.
[2] .مراد از فلان در این روایت معاویه است همچنان که در روایت ابن عساکر آمده است:« حج معاوية بن أبي سفيان فمر بالمدينة فجلس في مجلس فيه سعد بن أبي وقاص ...».تاریخ مدینة دمشق، ج2، ص360، دارالفکر.
[3] مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، نور الدين علي بن أبي بكر الهيثمي، ح:12031، دار الفكر، بيروت - 1412 هـ.

قسمت دوم سوال:

بررسی سندی روایات:

در مورد نقد سندی این روایات می گوئیم:

در روایت اول هیثمی می گوید در طریق این روایت «سعد بن شعیب» وجود دارد و من او را نمی شناسم اما بقیه رجال آن رجال صحیح اند.

یعنی در سلسله این روایت شخصی است که هیثمی نسبت به او جهل دارد. حال سؤال این است که آیا جهل او خدشه ای به صحت روایت خواهد زد یا خیر؟ با نگاهی به مجمع الزوائد می بینیم که هیثمی در این کتاب مجموعا 493 بار[1] این جمله را ذکر نموده است واین نشان دهنده این است که لزوما هر کس را هیثمی نشناخت دلیل بر مجهول العین بودن وی نخواهد بود؛[2] زیرا در این صورت راویان بسیاری جز مجهولین قرار خواهند گرفت. بلکه نهایت امری که از گفته ی هیثمی حاصل می گردد آن است که وی نسبت به این راوی جهل دارد و وی را نمی شناسد و عدم شناخت هیثمی به معنای ناشناخته بودن راوی در نزد سایر حدیث شناسان نخواهد بود.

با تحقیق بر روی راوی مذکور پی می بریم که نام این راوی«سعد بن شعیب» نیست، تا اینکه گفته شود نام وی در کتب رجال و تراجم نیامده باشد؛ بلکه نام وی «سهل بن شعیب النهمی» است که نام وی نیز در کتب رجالی آمده است که این امر بر هیثمی مشتبه شده است.

نقل روایت در تاریخ دمشق نام حقیقی راوی را آشکار می سازد:

ابن عساکر در تاریخ دمشق،[3] روایت اول هیثمی را از طریق«عبیدالله بن عبدالله المدنی» نقل می نماید که این طریق به واسطه ی «سهل بن شعیب النهمی» نقل گردیده، که ما معتقدیم روایت هیثمی نیز از این شخص بوده که نام وی به اشتباه نقل گردیده است.

روایت ابن عساکر بدین صورت است:«أخبرنا أبو الحسن علي بن أحمد بن منصور، أنبأنا أبو الحسن أحمد بن عبد الواحد بن أبي الحديد، أنبأنا جدي أبو بكر، أنبأنا أبو عبد اللّه محمد بن يوسف ابن بشر، أنبأنا محمد بن علي بن راشد الطبري بصور و أحمد بن حازم بن أبي عذرة الكوفي، قالا أنبأناأبو غسان مالك بن اسماعيل، حدثنا سهل بن شعيب النهمي، عن عبيد اللّه بن عبد اللّه المدني، قال: حج معاوية بن أبي سفيان‏...».

اشکال اول: ممکن است در اینجا اشکال شود از کجا معلوم که نقل ابن عساکر درست است و نقل هیثمی درست نمی باشد و این خود اول الکلام می باشد.

جواب: ابو حاتم رازی در کتاب «الجرح والتعدیل» در ترجمه ی : 859، نام وی را ذکر نموده است، که در ترجمه ی وی ابوحاتم نام کسانی را که از «سهل بن شعیب» روایت نموده اند و نام کسانی که «سهل بن شعیب» از آنان روایت نموده است را ذکر نموده که این امر با نقل ابن عساکر منطبق می باشد.

ابو حاتم رازی در ترجمه ی وی می نویسد:
سهل بن شعيب النهمى كوفى روى عن الشعبى وعبيد الله ابن عبد الله الكندى روى عنه أبو غسان مالك بن اسماعيل[ وابو داود الطيالسي ] سمعت ابى يقول ذلك».


[/HR] [1].با جمع عبارات(لم اعرفه) و (لم اعرفها).

[2].هیثمی مثلا در مجمع الزوائد دو روایت از فاطمه بنت علی بن ابی طالب علیهما السلام نقل نموده که در یکی او را توثیق نموده و در یکی می گوید «لم اعرفها».

[3].تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر،ج20،ص360.

اشکال اول: ممکن است در اینجا اشکال شود از کجا معلوم که نقل ابن عساکر درست است و نقل هیثمی درست نمی باشد و این خود اول الکلام می باشد.

جواب: ابو حاتم رازی در کتاب «الجرح والتعدیل» در ترجمه ی : 859، نام وی را ذکر نموده است، که در ترجمه ی وی ابوحاتم نام کسانی را که از «سهل بن شعیب» روایت نموده اند و نام کسانی که «سهل بن شعیب» از آنان روایت نموده است را ذکر نموده که این امر با نقل ابن عساکر منطبق می باشد.

ابو حاتم رازی در ترجمه ی وی می نویسد:
سهل بن شعيب النهمى كوفى روى عن الشعبى وعبيد الله ابن عبد الله الكندى روى عنه أبو غسان مالك بن اسماعيل[ وابو داود الطيالسي ] سمعت ابى يقول ذلك».

اشکال دوم: هر چند که شخصیت «سهل بن شعیب» با ذکر ترجمه وی در کتاب«الجرح والتعدیل» مشخص می شود؛ اما ذکر نام وی در این کتاب خود مشعر به ضعف راوی خواهد بود؛ زیرا که کتاب«الجرح والتعدیل» بر محور بیان ضعفا می باشد.

جواب: ابوحاتم در ترجمه وی جرحی را ذکر نمی کند و قاعده رجالی در مورد چنین افرادی این است که عدم ذکر جرح از سوی ابوحاتم،به معنای تعدیل ضمنی از سوی ابوحاتم است؛ همچنان که حدیث شناس معاصر عبدالفتاح ابو غدة در حاشیه ی کتاب «الرفع و التکمیل» لکهنوی، ص130می گوید:

«اذالم یذکر فی الراوی جرحا، ولا ذکر فیه غیره جرحا، فالبرائة من الجرح هی الاصل، ولا یثبت الجرح الا بجارح،ولم یذکر جارح، فلذا یعتبر سکوته عنه من باب التعدیل الضمنی له»؛هنگامی که ابوحاتم رازی در مورد راوی ای جرح و خدشه ای راذکر نکند و غیر او نیز خدشه ای بر راوی ذکر نکرده باشد، اصل در چنین مواردی براءت از جرح خواهد بود، و جرح نیز ثابت نمی گردد مگر با شخصی که وی را جرح نموده باشد، و در این موارد نیز جارحی ذکر نشده است؛ لذا سکوت ابوحاتم رازی به عنوان تعدیل ضمنی در مورد چنین راوی ای مورد اعتبار خواهد بود.

بنابراین از اینکه ابوحاتم رازی در مورد «سهل بن شعیب» ضعف و خدشه ای را وارد نساخته است و شخص دیگری نیز او را تضعیف ننموده است؛ با اینکه می دانیم ابوحاتم رازی نیز از سختگیران در علم رجال می باشد و اگر وی خدشه ای را می یافت بیان می نمود؛ از عدم وجود خدشه و ضعف به تعدیل و اعتبار بخشی به راوی پی می بریم.

نکته ی دیگر آنکه روایت هیثمی از طریق «محمد بن ابراهیم تیمی» بیان گردیده در حالی که روایت ابن عساکر از طریق«عبیدالله بن عبدالله مدنی» نقل گردیده است که این امر خود کثرت طرق این روایت را بیان می دارد.[1] که کثرت طرق نیز خود ضعف روایت را جبران می نماید.

جواب دیگر ی به هیثمی
بنابر فرض اینکه سعد بن شعیب درست باشد و وی شخصی مجهولی نیز باشد در جواب دیگری می گوئیم:

هیثمی می گوید رجال این حدیث رجال صحیح اند الا این فرد. رجال صحیح یعنی اینکه بخاری و یا مسلم از بقیه راویان این روایت روایت نقل نموده اند و کسی نیز که بخاری و یا مسلم در صحیحشان از وی روایت نموده باشند در بالاترین درجه ی وثاقت خواهند بود؛[2]لذا تنها این فرد است که هیثمی می گوید وی را نمی شناسم.

در اینجا بر طبق مبنای «ابن خزیمه» و شاگرد وی «ابن حبان» چنین فردی باز توثیق می شود:«اذا لم یکن فی الراوی جرح و لا تعدیل و کان کل من شیخه و الراوی عنه ثقة و لم یات بحدیث منکر فهو عنده ثقة».[3]

علاوه بر اینکه گفته شد این روایت در باب مناقب است که در این باب نیز روایات هم مضمون با طرق متعدد ذکر شده است که کثرت طرق ضعف چنین روایتی را بر طرف می سازد.

نکته:
ابن تیمیه در کتاب مجموع الفتاوی، ج18،ص26، می نوسید:
«فَإِنَّ تَعَدُّدَ الطُّرُقِ وَكَثْرَتَهَا يُقَوِّي بَعْضَهَا بَعْضًا حَتَّى قَدْ يَحْصُلُ الْعِلْمُ بِهَا وَلَوْ كَانَ النَّاقِلُونَ فُجَّارًا فُسَّاقًا فَكَيْفَ إذَا كَانُوا عُلَمَاءَ عُدُولًا»؛همانا تعدد طرق و کثرت آن موجب تقویت مجموع خواهد شد به گونه ای که گاهی بدان علم حاصل می شود ولو اینکه ناقلین حدیث را افراد بسیار فاجر و فاسقی تشکیل دهند، چه رسد به آنجا که ناقلین آنرا علمای عدول تشکیل دهند.

یعنی در منظر ابن تیمیه تعدد طرق به تنهایی جابرضعف سند خواهد بود و این نکته ای است که در الزام خصم کاربرد فراوانی خواهد داشت.


[/HR] [1] همان،همچنین در تاریخ دمشق چند روایت دیگر بدین مضمون از طرق دیگری بیان شده است که البته جمله «علی مع الحق» در مورد آن دیده نمی شود ولی ابتدای این روایت درآنها آمده است که این امر خود طرق دیگری را برای این روایت درست می نماید.

[2] .نزهة النظر، ص39:«ورواتهاما قد حصل الاتفاق علی القول بتعدیلهم بطریق اللزوم». یعنی العلماء لما تلقوا کتابیهما بالقبول، لزم ان یکون رجالهما علی وصف العدل.

[3].الرفع والتکمیل، ص337، ایقاظ 20،فی بیان خطة ابن حبان فی کتابه«الثقات».

نظر علامه امینی در مورد راوی حدیث

مرحوم علامه امینی در کتاب الغدیر بیان می دارند که «سعد بن شعیب» تصحیف و اشتباه شده و این راوی «سعید بن شبیب» می باشد، که در این صورت این راوی توثیق خاص خواهد داشت. مزی در تهذیب الکمال، ج10،ص498و ابن حجر در تهذیب التهذیب، در ترجمه ی2296 در مورد او می گویند:« سعيد بن شبيب الحضرمي أبو عثمان المصري...قال ابراهيم الجوزجاني كان شيخا صالحا».

وذهبی در کتاب«الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب الستة، ج1،ص438،ترجمۀ:1906» می گوید: «سعيد بن شبيب أبو عثمان الحضرمي مصري صدوق ...».

ولی آنچه به نظر درست می آید همان «سهل بن شعیب» است که ما بیان نمودیم.

*آنچه بیان گردید بررسی طریق اول روایت بود، بررسی طریق دوم نیز ان شاءالله در تایپیک بعدی خواهد آمد.

موفق باشید.

کوهساران;502293 نوشت:
علی با حق است و حق با علی است
حقانیت حضرت علی اثبات لازم نداره و محتاج حدیث و روایت نیست بقدری واضح است که شب و روز واضح اند لذا کسانی که منکر حقانیت او هستند نیز می دانند اما خود را به خواب می زنند و با حق جدل می کنند و جز بر گمراهی خود نمی افزایند

دوست عزيز براي شما روشنه و ما هم مزاحم نظرات و افكار شخصي شما نميشيم و احترام ميزاريم ولي براي خيليها روشن نيست و حق سوال حق طبيعي هست با اين نوع پستها خواهشا" ارعاب نفرمائيد
از مدير و كارشناس محترم هم خواهش ميكنم به اين نوع پستها عنايت بيشتري بفرمايند تا جنبه علمي كار بيشتر بشه

موضوع قفل شده است