جمع بندی تثلیث و حکما

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تثلیث و حکما

با سلام. همانطور از سؤال من مشخص است، این سؤال کلامی و استدلالی نیست و تنها بررسی نظرات عرفاست:

«لطفاً بفرمایید عرفای اسلامی مانند صدرالمتألهین، ابن عربی، علامه حسن زاده در رد یا تأیید تثلیث مسیحی چه فرمایشی می کنند.»

با تشکر

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد سمیع

مسلمان ایرانی;502276 نوشت:
با سلام. همانطور از سؤال من مشخص است، این سؤال کلامی و استدلالی نیست و تنها بررسی نظرات عرفاست:

«لطفاً بفرمایید عرفای اسلامی مانند صدرالمتألهین، ابن عربی، علامه حسن زاده در رد یا تأیید تثلیث مسیحی چه فرمایشی می کنند.»

با تشکر


باسمه تعالی

با عرض سلام و خسته نباشید:

نظر عرفای اسلامی در رابطه با تثلیث،همان امری است که در قرآن کریم،آیه 73 سوره مائده بیان شده است:

مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر گرانسنگ المیزان، ص102 در ذیل این آیه شریفه می فرمایند:

«" إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ" ي
عنى يكى از سه چيزى كه بترتيب عبارتند از: 1- پدر 2- پسر 3- روح، يعنى كلمه اللَّه بر هر يك از اين سه چيز منطبق است، چون در ابواب مختلف انجيل‏ها زياد به چشم مى‏ خورد اينكه: اب، اله است، ابن، اله است و روح، اله است. و در همين انجيل‏ها است كه: اله در عين اينكه يكى است سه چيز است، و مثال مى ‏زنند به اينكه كسى بگويد: زيد فرزند عمرو، انسان است، كه در اينجا نيز يك چيز سه چيز است، زيرا در مثال بيش از يك حقيقت چيزى نيست، و در عين حال هم زيد است و هم پسر عمرو و هم انسان، و غفلت كرده‏ اند از اينكه اين كثرت و تعددى كه در وصف است اگر حقيقى و واقعى باشد لا بد موصوف هم متعدد خواهد بود، كما اينكه اگر موصوف حقيقتا واحد باشد قهرا كثرت و تعدد اوصاف اعتبارى خواهد بود، و محال است كه يك چيز در عين اينكه يكى است سه چيز باشد، عقل سليم اين معنا را نمى‏پذيرد.

عجيب اينجا است كه بسيارى از مبلغين مسيحى به اين حقيقت اعتراف كرده و در باره اين عقيده كه جزو اوليات دين مسيح است مى‏ گويند: اين مطلب از مسائل لا ينحلى است كه از مذاهب پيشينيان به يادگار مانده، و گرنه بحسب موازين علمى درست در نمى ‏آيد.

ما با كمال تعجب از آنها مى‏پرسيم با اين اعتراف پس چرا دست از آن بر نمى‏داريد؟

مگر در صحت و بطلان يك مطلب، گذشته و آينده دخالت دارند؟! كه اگر از سلف و نياكان به يادگار مانده باشد بدون دليل صحيح و لازم الاتباع باشد، و اگر خلف و نسل جوان آن را گفت نبايد پذيرفت؟!" وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ واحِدٌ" اين جمله گفتار آنهايى را كه مى‏ گفتند:" إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ" بدين صورت رد مى‏ كند كه ذات پروردگار متعال ذاتى است كه به هيچ وجه پذيراى كثرت نيست، احدى الذات است، و در حالى هم كه متصف به صفات كريمه عليا و اسماى حسنا مى ‏شود در آن لحاظ هم متكثر نيست، و آن صفات چيزى را بر ذات او نمى ‏افزايند، خود صفات هم كه روشن است اگر به يكديگر اضافه شوند موجب تعدد و تكثر در ذات نمى‏گردند،

پس وقتى نه از ناحيه اضافه صفت به ذات و نه از ناحيه اضافه صفت به صفت تكثر نمى‏يابد، پس بايد گفت خداى تعالى احدى الذات است، نه در عقل و نه در وهم و نه در خارج قابل انقسام و تكثر نيست، و نيز بايد گفت خداى تعالى در ذات مقدسش چنان نيست كه از دو چيز تركيب يافته باشد، و هرگز نمى‏توان آن حقيقت را به چيزى و چيزى تجزيه كرد، و نيز نمى‏توان با نسبت دادن وصفى به آن جناب او را به دو چيز يا بيشتر تجزيه نمود، چگونه چنين امرى ممكن است؟! و حال آنكه هر چيزى را بخواهيم در عالم فرض و يا در عالم وهم و يا در عالم خارج به آن حقيقت بيفزائيم، او خود با آن چيز همراه است، و از آن جدا نيست.

البته اين را هم بايد دانست اينكه گفتيم خداى تعالى، واحد و هم احدى الذات است، مراد وحدت عددى كه در ساير موجودات عالم داراى كثرتند بكار مى‏رود، نيست، خداوند متعال نه در ذات و نه در اسم و صفت به كثرت و نه به وحدت عددى متصف نمى‏شود، و چطور بشود؟ و حال آنكه اين كثرت و اين سنخ وحدت هر دو از آثار و احكام صنع مخلوقات خدايند و اين جمله كه فرمود" وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ واحِدٌ" تاكيد بليغى است در توحيد، بطورى كه هيچ عبارت ديگرى بهتر از اين تاكيد را نمى‏رساند، چون كه كلام بطور نفى و استثنا ريخته شده است، علاوه بر اين، حرف" من" را بر سر نفى در آورده تا استغراق را تاكيد كند، علاوه بر همه اينها، مستثنا را كه" اله واحد" باشد بطور نكره آورده تا افاده تنويع نمايد.

زيرا اگر مى ‏فرمود:

" ما من اله الا اللَّه الواحد" يعنى واحد را با الف و لام مى‏ آورد، حقيقت توحيدى را كه در نظر بود نمى ‏رسانيد، بنا بر اين معناى آيه اينطور است:

در عالم وجود اصلا و بطور كلى از جنس معبود" اله" يافت نمى‏شود، مگر معبود يكتايى كه يكتائيش يكتايى مخصوصى است كه اصلا قبول تعدد نمى‏ كند، نه در ذات و نه در صفات، نه در خارج و نه بحسب فرض، و اگر مى‏فرمود" و ما من اله الا اللَّه الواحد" اعتقاد باطل مسيحيت را در باره خدايان سه‏گانه دفع نمى‏ نمود، چون آنها هم اين قسم توحيد را منكر نيستند،

چيزى كه هست مى ‏گويند: آن ذات يكتا كه در يكتائيش ما هم حرف نداريم، از نظر صفات سه‏گانه به سه تعين متعين مى‏شود، و لذا مى گوييم در عين اينكه يكى است سه چيز است، و اين حرف جواب داده و دفع نمى ‏شود مگر به اينكه توحيدى اثبات شود كه از هيچ نظر قابل تكثر نباشد، و اين همان توحيد قرآنست، چه قرآن در اين آيه:" وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ واحِدٌ" و آيات ديگر خود، تنها اين توحيد را خالص و صحيح مى ‏داند و توحيد ساير اديان را مخدوش و غير خالص مى ‏داند،

و اين از معانى لطيف و دقيقى است كه قرآن مجيد در باره حقيقت معناى توحيد به آن اشاره فرموده، و ما ان شاء اللَّه تعالى، بزودى در بحثى كه راجع به توحيد مى ‏كنيم چه در بحث قرآنى توحيد و چه در بحث عقلى آن و چه در بحث نقليش در باره اين معناى لطيف غور و دقت بيشترى خواهيم نمود، بلكه بتوانيم حق آن را ادا كرده باشيم.

[چگونگى اعتقاد به تثليث در ميان عوام نصارا]

" وَ إِنْ لَمْ يَنْتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ" اين آيه اهل كتاب را تهديد مى‏كند به عذاب دردناكى كه ظاهرا مراد از آن عذاب اخروى است، و بايد دانست كه چون قول به تثليث كه جمله:" إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ" متضمن آنست مطلبى نيست كه عامه مردم بتوانند صحت و بطلان آن را درك كنند، از اين رو اغلب آن را بطور تعبد و طوطى ‏وار بعنوان يك عقيده مسلم مذهبى تلقى كرده‏اند، نه اينكه معنايش را فهميده و يا در پى تحقيق آن بر آمده باشند، اگر هم در صدد بر مى ‏آمدند، چيزى نمى‏ فهميدند، زيرا عقل سليم هم آن وسع و طاقت را ندارد كه بتواند بطور صحيح آن را تعقل كند، و اگر هم تعقل كند امر باطلى را تعقل كرده، نظير تعقل فرض‏هاى محال، مثل فرض اينكه يك چيز هم انسان باشد و هم غير انسان، و يا عددى نه واحد باشد و نه بيشتر از واحد، نه تك باشد و نه جفت و عقل اينگونه فرض‏ها را كه محال عقليند مى‏تواند تصور كند، تثليث نصارا هم اگر عقل تصور كند از اين باب است، يعنى امر محالى را تصور كرده است.

خواهيد گفت اگر چنين است پس ميليونها مسيحى چگونه آن را پذيرفته ‏اند؟

جواب اينست كه تثليث در ذهن عامه مردم جنبه تعارف و تشريف را دارد، يعنى اگر از يك نفر مسيحى عامى بپرسيد معناى پدرى خدا و فرزندى مسيح چيست؟

مى‏ گويد معنايش اينست كه مسيح از عظمت و بزرگى به پايه‏ايست كه اگر ممكن بود براى خداوند پسرى قائل شد بايد گفت او مسيح است، چون در بشر كسى كه مسيح را در عظمت به او تشبيه كنيم نيست،

از اين رو مى‏گوييم مسيح پسر خدا و خداوند پدر اوست، در حقيقت عامه مسيحى‏ ها معناى واقعى تثليث را در نظر ندارند، و آن را جويده و بصورت چيز ديگرى در آورده‏اند، و بظاهر نسبت تثليث به خود مى ‏دهند، و ليكن علماى آنها معناى واقعى تثليث را قائلند، آرى همه اين اختلافات و خونريزيها از دانشمندانشان مى ‏باشد، از كسانى است كه خداى سبحان در جنايتكارى و ظلم و ستم شان مى‏فرمايد:" أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ" تا آنجا كه مى‏فرمايد:" وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ" .

بنا بر اين نمى‏توان در خصوص اين مساله نسبت به عموم ملت مسيح حكم يك جا و كلى كرد، براى اينكه بين مردم عامى آنها و علمايشان فرق است، همه‏ شان داراى كفر حقيقى كه برگشتن آن به استضعاف نباشد نيستند، و كفرى كه عبارت باشد از انكار توحيد و تكذيب آيات خدا، مخصوص است به علماى آنها، و ما بقى مستضعف و عوامند، و خداوند در بسيارى از آيات كسانى را كه كفر بورزند و آيات خداى را تكذيب كنند به خلود در آتش تهديد كرده، از آن جمله مى‏فرمايد:" وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ" ...

چنان كه تاريخ نشان داده كه مسيحى‏هاى حبشه و نقاطى ديگر، اعتقاد به تثليث نداشتند.»

بنابراین عرفای اسلامی مانند محیی الدین در فتوحات، ملاصدرا در الشواهد الربوبیه ص48، علامه حسن زاده آملی، در هزار و یک کلمه ج2 ص 135، به این آیه اشاره فرموده‌اند و تثلیث را رد نموده اند.

موفق باشید

سمیع;506803 نوشت:
بنابراین عرفای اسلامی مانند محیی الدین در فتوحات، ملاصدرا در الشواهد الربوبیه ص48، علامه حسن زاده آملی، در هزار و یک کلمه ج2 ص 135، به این آیه اشاره فرموده‌اند و تثلیث را رد نموده اند.

با عرض سلام. نظر به اینکه بنده به این منابع دسترسی ندارم، لطفاً عین فرمایش این عارفان را ذکر بفرمایید تا در موردش بررسی شود.

با تشکر

مسلمان ایرانی;507213 نوشت:
با عرض سلام. نظر به اینکه بنده به این منابع دسترسی ندارم، لطفاً عین فرمایش این عارفان را ذکر بفرمایید تا در موردش بررسی شود.

با تشکر

باسمه تعالی

1-ملاصدرا در الشواهد الربوبیه ص48،:لأن وحدته ليست عددية من جنس وحدات الموجودات حتى يحصل من تكررها الأعداد بل وحدة حقيقية لا مكافئ لها في الوجود و لهذا كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ

2-حضرت علامه حسن زاده آملی در هزار و يك كلمه، ج‏5، ص: 196به همان بیان جناب ملاصدرا اشاره می فرمایند. بعلاوه که در هزار و یک کلمه ج2 ص 135، به حدیثی از حضرت امیر علیه السلام در این زمینه اشاره می فرمایند:
«
شيخ صدوق در كتاب توحيد روايت مى‏كند كه اعرابى در جنگ جمل برخاسته گفت يا امير المؤمنين مى‏گويى خدا يكى است؟ و مردم حمله بر او كرده گفتند: أما ترى ما فيه امير المؤمنين من تقسّم القلب؟ حضرت فرمود: دعوه فان الذى يريده الأعرابى هو الذى نريده من القوم، ثم قال: اى اعرابى قول الله واحد بر چهار قسم است دو قسم آن بر خدا جائز نيست و دو قسم بر خدا جائز است أما آن دو كه جائز نيست فقول القائل واحد يقصد به باب الأعداد فهذا ما لا يجوز لأن ما لا ثانى له لا يدخل فى باب الأعداد أما ترى انه تعالى كفّر من قال ثالث‏ ثلاثة، و قول القائل هو واحد من الناس يريد به النوع من الجنس فهذا ما لا يجوز عليه لأنه تشبيه و جلّ ربّنا عن ذلك و تعالى.

[=Traditional Arabic]اما آن دو وجهى كه در خداى تعالى ثابت است فقول القائل انه عز و جل واحد يعنى ليس له فى الاشياء شبه، كذلك ربنا؛ و قول القائل انه عز و جل واحد بمعنى انه أحدىّ المعنى يعنى به انه لا ينقسم فى وجود و لا عقل و لا و هم كذلك ربنا عز و جل.»

3-جناب محیی الدین هم به همین آیه اشاره می فرماید:


:«[=Traditional Arabic]و قال (تعالى): (لقد كفر الذين قالوا إن اللَّه ثالث‏ ثلاثة)- ..". و ذلك أنه لو كان ثالث‏ ثلاثة، أو رابع أربعة، على ما تواطأ عليه أهل هذا اللسان، لكان من جنس الممكنات. و هو- سبحانه و تعالى- ليس من جنس الممكنات، »[=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic]


[="Tahoma"][="Navy"]

مسلمان ایرانی;502276 نوشت:
با سلام. همانطور از سؤال من مشخص است، این سؤال کلامی و استدلالی نیست و تنها بررسی نظرات عرفاست:

«لطفاً بفرمایید عرفای اسلامی مانند صدرالمتألهین، ابن عربی، علامه حسن زاده در رد یا تأیید تثلیث مسیحی چه فرمایشی می کنند.»

با تشکر


سلام
برخی حکمای مسلمان قائلند به اینکه تثلیث بیانی عرفی و در نتیجه گمراهی آفرین است وگرنه اصل تثلیث به این معنا که برای تحقق پدیده ها در جهان باید دخالت امر مجرد و وجود امر مادی لازم است (مانند صغری و کبری و نتیجه در برهان ) قابل انکار نیست اما بیان رابطه این سه در قالب تثلیت پدر و پسری ووو امثال آن برای رساندن این معنا رسا نیست و ذهن عادت کرده بشر به امور عادی را به سمت ایجاد ارتباطهای اینسویی برای حقایق جهان و در نتیجه کفر و شرک می کشاند کما اینکه این بیان باعث شد در جهان مسیحیت حکم به خدایی مسیح علیه السلام کنند
یا علیم[/]

سمیع;515343 نوشت:
باسمه تعالی

1-ملاصدرا در الشواهد الربوبیه ص48،:لأن وحدته ليست عددية من جنس وحدات الموجودات حتى يحصل من تكررها الأعداد بل وحدة حقيقية لا مكافئ لها في الوجود و لهذا كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ

2-حضرت علامه حسن زاده آملی در هزار و يك كلمه،

ج‏5، ص: 196به همان بیان جناب ملاصدرا اشاره می فرمایند. بعلاوه که در هزار و یک کلمه ج2 ص 135، به حدیثی از حضرت امیر علیه السلام در این زمینه اشاره می فرمایند:
«
شيخ صدوق در كتاب توحيد روايت مى‏كند كه اعرابى در جنگ جمل برخاسته گفت يا امير المؤمنين مى‏گويى خدا يكى است؟ و مردم حمله بر او كرده گفتند: أما ترى ما فيه امير المؤمنين من تقسّم القلب؟ حضرت فرمود: دعوه فان الذى يريده الأعرابى هو الذى نريده من القوم، ثم قال: اى اعرابى قول الله واحد بر چهار قسم است دو قسم آن بر خدا جائز نيست و دو قسم بر خدا جائز است أما آن دو كه جائز نيست فقول القائل واحد يقصد به باب الأعداد فهذا ما لا يجوز لأن ما لا ثانى له لا يدخل فى باب الأعداد أما ترى انه تعالى كفّر من قال ثالث‏ ثلاثة، و قول القائل هو واحد من الناس يريد به النوع من الجنس فهذا ما لا يجوز عليه لأنه تشبيه و جلّ ربّنا عن ذلك و تعالى.
[=Traditional Arabic]اما آن دو وجهى كه در خداى تعالى ثابت است فقول القائل انه عز و جل واحد يعنى ليس له فى الاشياء شبه، كذلك ربنا؛ و قول القائل انه عز و جل واحد بمعنى انه أحدىّ المعنى يعنى به انه لا ينقسم فى وجود و لا عقل و لا و هم كذلك ربنا عز و جل.»

3-جناب محیی الدین هم به همین آیه اشاره می فرماید:


:«[=Traditional Arabic]و قال (تعالى): (لقد كفر الذين قالوا إن اللَّه ثالث‏ ثلاثة)- ..". و ذلك أنه لو كان ثالث‏ ثلاثة، أو رابع أربعة، على ما تواطأ عليه أهل هذا اللسان، لكان من جنس الممكنات. و هو- سبحانه و تعالى- ليس من جنس الممكنات، »[=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic]


با سلام و تشکر. بزرگوار سؤال بنده این بود که «لطفاً بفرمایید عرفای اسلامی مانند صدرالمتألهین، ابن عربی، علامه حسن زاده در رد یا تأیید تثلیث مسیحی چه فرمایشی می کنند.»

فرمایشاتی که نقل فرمودید، نقد ادعای "انّ الله ثالث ثلاثة" است، نه تثلیث مسیحی. همانطور که پیشتر خدمت شما عرض کردم، نمی شود به مسیحیان بگوییم منظور شما در فلان اعتقادنامه تان، فلان است و بهمان است.

اثبات به عهدۀ مدعی است: شما باید ثابت بفرمایید که معتقدین به تثلیث مسیحی، می گویند: انّ الله ثالث ثلاثة، تا بتوانید ثابت کنید این نقدها به تثلیث مسیحی می چسبد.(لازم به ذکر است که قرآن در آیه 73 سورۀ مائده، هیچ صحبتی از ریشه ی مسیحی داشتن این باور ندارد و اینکه این آیه از تثلیث سخن می گوید بیشتر بحثی تفسیری است)

تثلیثی که کلیساهای کلان مسیحی می گویند، می گوید یک خدا در سه شخص:

به نقل از کلیسای کاتولیک، پیشتر خدمتتان عرض کردم: «ما با تحکّم، بدون هیچ کتمانی، به اینکه یک خدای حقیقی وجود دارد، اعتقاد و اعتراف داریم. ازلی-ابدی نامحدود و تغییرناپذیر، نفهمیدنی، قدیر و توصیف نشدنی، پدر، پسر و روح القدس؛ سه شخص به راستی، ولی یک ذات، کاملاً بسیط.»[1] «تثلیث واحد است. ما به سه خدا اقرار نمی کنیم، بلکه یک خدا در سه شخص، "تثلیث همذات"»[2]

کلیسای ارتدوکس هم دقیقاً همین را می گوید. یک اندیشمند ارتدوکس، می نویسند: «خدا واحد است، ولی با سه شخص خلط نشده و جدانشدنی، به عبارت دیگر: پدر، پسر و روح القدس»[3] البته کلیسای ارتدوکس هم اعتقادنامه ی دوم قسطنطنیه را قبول دارد.

از بین سایر کلیساهای معتقد به تثلیث، اکثریت پروتستانها، تابع الهیات کلیسای کاتولیک هستند، و بقیه ی کلیسای پروتستان، اقلیت منکر تثلیث می باشند. کلیسای نسطوری نیز، اختلافی بر سر مفهوم فوق با کلیسای ارتدوکس نداشته، تنها بحثش اعتقاد به انفکاک اقنوم پسر از حضرت عیسی(ع) است. سایر فرقه های تثلیثی نیز امروزه، یافت نشدنی محسوب می شوند.

حال بفرمایید آیا عرفای ما، این مفهوم مورد نظر کلیسا، یعنی یک خدا با سه شخص را رد کرده اند، یا خیر؟

پی نوشت:
1.در فرازی از بند 202 کتکیزم کلیسای کاتولیک.
2.اعتقاد نامه ی دوم قسطنطنیه(553 میلادی).
3.کتکیزم کلیسای ارتدوکس شرق، کنستاس دمیتری، ص8.

مسلمان ایرانی;515712 نوشت:
با سلام و تشکر. بزرگوار سؤال بنده این بود که «لطفاً بفرمایید عرفای اسلامی مانند صدرالمتألهین، ابن عربی، علامه حسن زاده در رد یا تأیید تثلیث مسیحی چه فرمایشی می کنند.»

فرمایشاتی که نقل فرمودید، نقد ادعای "انّ الله ثالث ثلاثة" است، نه تثلیث مسیحی. همانطور که پیشتر خدمت شما عرض کردم، نمی شود به مسیحیان بگوییم منظور شما در فلان اعتقادنامه تان، فلان است و بهمان است.

اثبات به عهدۀ مدعی است: شما باید ثابت بفرمایید که معتقدین به تثلیث مسیحی، می گویند: انّ الله ثالث ثلاثة، تا بتوانید ثابت کنید این نقدها به تثلیث مسیحی می چسبد.(لازم به ذکر است که قرآن در آیه 73 سورۀ مائده، هیچ صحبتی از ریشه ی مسیحی داشتن این باور ندارد و اینکه این آیه از تثلیث سخن می گوید بیشتر بحثی تفسیری است)

تثلیثی که کلیساهای کلان مسیحی می گویند، می گوید یک خدا در سه شخص:

به نقل از کلیسای کاتولیک، پیشتر خدمتتان عرض کردم: «ما با تحکّم، بدون هیچ کتمانی، به اینکه یک خدای حقیقی وجود دارد، اعتقاد و اعتراف داریم. ازلی-ابدی نامحدود و تغییرناپذیر، نفهمیدنی، قدیر و توصیف نشدنی، پدر، پسر و روح القدس؛ سه شخص به راستی، ولی یک ذات، کاملاً بسیط.»[1] «تثلیث واحد است. ما به سه خدا اقرار نمی کنیم، بلکه یک خدا در سه شخص، "تثلیث همذات"»[2]

کلیسای ارتدوکس هم دقیقاً همین را می گوید. یک اندیشمند ارتدوکس، می نویسند: «خدا واحد است، ولی با سه شخص خلط نشده و جدانشدنی، به عبارت دیگر: پدر، پسر و روح القدس»[3] البته کلیسای ارتدوکس هم اعتقادنامه ی دوم قسطنطنیه را قبول دارد.

از بین سایر کلیساهای معتقد به تثلیث، اکثریت پروتستانها، تابع الهیات کلیسای کاتولیک هستند، و بقیه ی کلیسای پروتستان، اقلیت منکر تثلیث می باشند. کلیسای نسطوری نیز، اختلافی بر سر مفهوم فوق با کلیسای ارتدوکس نداشته، تنها بحثش اعتقاد به انفکاک اقنوم پسر از حضرت عیسی(ع) است. سایر فرقه های تثلیثی نیز امروزه، یافت نشدنی محسوب می شوند.

حال بفرمایید آیا عرفای ما، این مفهوم مورد نظر کلیسا، یعنی یک خدا با سه شخص را رد کرده اند، یا خیر؟

پی نوشت:
1.در فرازی از بند 202 کتکیزم کلیسای کاتولیک.
2.اعتقاد نامه ی دوم قسطنطنیه(553 میلادی).
3.کتکیزم کلیسای ارتدوکس شرق، کنستاس دمیتری، ص8.

باسمه تعالی
1-حناب، بحث ‌های تفسیری هم با توجه به آیات و روایات است که مطرح می شود:

الف -پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در جریان مباهله با
نصارای نجران، وقتی که می فرماید حضرت عیسی علیه السلام ، بنده و رسول خداست. نصارای نجران می گویند: «فَقَالَ أَحَدُهُمْ بَلْ هُوَ وَلَدُهُ وَ ثَانِي اثْنَيْنِ وَ قَالَ آخَرُ بَلْ ثَالِثُ‏ ثَلَاثَةٍ أَبٍ وَ ابْنٍ وَ رُوحِ قُدْس‏»[1][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]

[=Traditional Arabic] ب: حضرت علی علیه السلام در بیانی به ابن عباس می فرماید: «كَذَبَتِ النَّصَارَى عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالُوا ثالِثُ‏ ثَلاثَة»[2]

ج: امام حسین علیه السلام می فرمایند: «فَعِنْدَهَا ضَرَبَ الْحُسَيْنُ علیه السلام بِيَدِهِ إِلَى لِحْيَتِهِ وَ جَعَلَ يَقُولُ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ تَعَالَى عَلَى الْيَهُودِ إِذْ جَعَلُوا لَهُ وَلَداً وَ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى النَّصَارَى إِذْ جَعَلُوهُ ثَالِثَ‏ ثَلَاثَة»[3]

بنابراین، این بیان ثالث ثلاثه، عقیده نصارا ست.و بیان قرآن و عرفا که ناظر به آیه شریفه است بطلان تثلیث می باشد.

پی‌نوشت:

[1].بحار الانوار،ج21،ص354

[2].خصال،ج2،ص597 [3].اللهوف،ص101[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]

[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic] [=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic] [=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic] [=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]

[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]

سمیع;515825 نوشت:
باسمه تعالی
1-حناب، بحث ‌های تفسیری هم با توجه به آیات و روایات است که مطرح می شود:

الف -پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در جریان مباهله با
نصارای نجران، وقتی که می فرماید حضرت عیسی علیه السلام ، بنده و رسول خداست. نصارای نجران می گویند: «فَقَالَ أَحَدُهُمْ بَلْ هُوَ وَلَدُهُ وَ ثَانِي اثْنَيْنِ وَ قَالَ آخَرُ بَلْ ثَالِثُ‏ ثَلَاثَةٍ أَبٍ وَ ابْنٍ وَ رُوحِ قُدْس‏»[1][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]

ب: حضرت علی علیه السلام در بیانی به ابن عباس می فرماید: «كَذَبَتِ النَّصَارَى عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالُوا ثالِثُ‏ ثَلاثَة»[2]

ج: امام حسین علیه السلام می فرمایند: «

فَعِنْدَهَا ضَرَبَ الْحُسَيْنُ علیه السلام بِيَدِهِ إِلَى لِحْيَتِهِ وَ جَعَلَ يَقُولُ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ تَعَالَى عَلَى الْيَهُودِ إِذْ جَعَلُوا لَهُ وَلَداً وَ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى
النَّصَارَى إِذْ جَعَلُوهُ ثَالِثَ‏ ثَلَاثَة»[3]

بنابراین، این بیان

ثالث ثلاثه، عقیده نصارا ست.و بیان قرآن و عرفا که ناظر به آیه شریفه است بطلان تثلیث می باشد.

پی‌نوشت:


[1].بحار الانوار،ج21،ص354

[2].خصال،ج2،ص597

[3].اللهوف،ص101[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]

[=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]

با سلام.

الف)آیا روایات فوق را می توان با یقین به معصوم نسبت داد؟ تواتری در کار است یا اینها احادیث صحیح السندی هستند که با شواهد و مدارک(!) همخوانی دارند؟

ب)آیا قابل اثبات است که نصارای مورد نظر، وابسته و همسو با کلیسای راستکیش بوده اند؟ آیا ممکن نیست که آنها پیروان فرقه ی یعقوبیه بوده باشند که در عربستان و نجران ساکن بودند و در بین باورمندان به تثلیث اقلیتی ناچیز محسوب می شوند؟ ممکن است که مسیحیان عربستان، درست مثل مسیحیان کشورمان، برداشت صحیحی از نگرشهای جهانی نداشته بوده باشند و تبیینی غلط را ذکر کنند و اینکه در قرآن یا روایت نظر آنها مذمت شود، به معنای نقد نگرش روشن تثلیث نیست.

ج)انتظار دارید خطاب به مسیحیان بگوییم معصومین ما می گویند شما خدا را ثالث ثلاثة می دانید، پس شما خدا را ثالث ثلاثة می دانید؟

ما از یک شورای جهانی، که حتماً چون استاد هستید می دانید "شورای جهانی" به چه معناست، که پیش از اسلام بوده است[17 سال قبل از ولادت حضرت رسول و 57 سال قبل از بعثت ایشان]، برایتان نقل قول آوردیم که تثلیث یعنی یک خدای سه شخصه، نه اینکه خدا یکی از سه یا سومی از سه باشد. حالا شما انتظار دارید نظر شورای جهانی تشکیل شده پیش از اسلام را، کنار بگذاریم و نقل قول سه روایتی که نقل می فرمایید را ملاک قرار بدهیم؟

آیا هیچ عارفی سه شخص در خدا را نقد کرده است؟

مسلمان ایرانی;515838 نوشت:
با سلام.

الف)آیا روایات فوق را می توان با یقین به معصوم نسبت داد؟ تواتری در کار است یا اینها احادیث صحیح السندی هستند که با شواهد و مدارک(!) همخوانی دارند؟

ب)آیا قابل اثبات است که نصارای مورد نظر، وابسته و همسو با کلیسای راستکیش بوده اند؟ آیا ممکن نیست که آنها پیروان فرقه ی یعقوبیه بوده باشند که در عربستان و نجران ساکن بودند و در بین باورمندان به تثلیث اقلیتی ناچیز محسوب می شوند؟ ممکن است که مسیحیان عربستان، درست مثل مسیحیان کشورمان، برداشت صحیحی از نگرشهای جهانی نداشته بوده باشند و تبیینی غلط را ذکر کنند و اینکه در قرآن یا روایت نظر آنها مذمت شود، به معنای نقد نگرش روشن تثلیث نیست.

ج)انتظار دارید خطاب به مسیحیان بگوییم معصومین ما می گویند شما خدا را ثالث ثلاثة می دانید، پس شما خدا را ثالث ثلاثة می دانید؟

ما از یک شورای جهانی، که حتماً چون استاد هستید می دانید "شورای جهانی" به چه معناست، که پیش از اسلام بوده است[17 سال قبل از ولادت حضرت رسول و 57 سال قبل از بعثت ایشان]، برایتان نقل قول آوردیم که تثلیث یعنی یک خدای سه شخصه، نه اینکه خدا یکی از سه یا سومی از سه باشد. حالا شما انتظار دارید نظر شورای جهانی تشکیل شده پیش از اسلام را، کنار بگذاریم و نقل قول سه روایتی که نقل می فرمایید را ملاک قرار بدهیم؟

آیا هیچ عارفی سه شخص در خدا را نقد کرده است؟

باسمه تعالی
الف: اگر شک دارید می توانید تحقیق کنید
ب: اگر هم خدا سه شخصه، با الفاظ که نمی شود بازی کرد چون این مطلب یا سر از اجتماع نقییضین در می آورد و یا حلول که در مکتب عرفای اسلامی حلول باطل است

سمیع;515849 نوشت:
باسمه تعالی
الف: اگر شک دارید می توانید تحقیق کنید
ب: اگر هم خدا سه شخصه، با الفاظ که نمی شود بازی کرد چون این مطلب یا سر از اجتماع نقییضین در می آورد و یا حلول که در مکتب عرفای اسلامی حلول باطل است

با سلام.

الف)گرامی اثبات به عهدۀ مدعی است، نه بنده. اگر ثالث ثلاثة باور گروهی کشیش نجرانی یا باور عوام مسیحیت است، اعتقاد یک شورای جهانی، برابر است با اعتقاد بزرگترین اسقفها و الهیدانان کلیسا، و این است که اگر عرفای ما تثلیث مسیحی را رد کنند باید همان سخنان رسمی کلیسا را رد کنند نه سخن غیر رسمی را. بنده برای ادعایم در مورد تثلیث، استناد به یک شورای جهانی کردم و این یعنی اینکه با وجود اینکه شما مدعی هستید، بنده علیه ادعای شما مدرک ذکر کرده ام.

ب)سؤال بنده بر سر معقولیت تثلیث نبود. سؤالم در مورد این بود که آیا عرفای اسلامی، تثلیث مسیحی، به معنای آنچه کلیسا بدان اعتقاد دارد را انکار فرموده اند یا خیر. البته صحیحتر این بود که بفرمایید تثلیث یا به اجتماع مثلین می انجامد یا به اجتماع نقیضین. اگر هم قائل به حلول شوند به دلیل نقض تعریف اوّلیه دچار اجتماع نقضین شده اند.

نقد تثلیث راستکیش مسیحی در قرآن

بنده نظر به اینکه می ترسم این بحث برای برخی ایجاد شبهه کند که تثلیث راستکیش مسیحی در اسلام حقیقی نقد نشده است، نکات ذیل را از مهمترین سند اسلامی، علیه تثلیث راستکیش ذکر می کنم.

قرآن در چند موضع، تثلیث راستکیش را رد می کند. من اینجا به سه مثال اشاره می کنم:

1)قرآن در مورد خدا می فرماید: «لَمْ یلِدْ وَ لَمْ یولَد»[1] یعنی نه مولود نموده و نه مولود شده است.

این جمله که دقیقاً با همان اصطلاحات مسیحیان عربزبان تثلیث را رد می کند، فعل ولادت در خدا را انکار می کند. در مسیحیت گفته می شود که حضرت عیسی مولود یگانۀ خداست[2] ولی وقتی قرآن می فرماید که خدا مولود ننموده است، اینکه کسی مولود خدا باشد را رد نموده است و وقتی می فرماید که خدا مولود نشده است، خدا بودن حضرت عیسی(ع) را نیز انکار می فرماید، زیرا به فرض اینکه حضرت عیسی(ع) مولود خدا باشد، نمی تواند خدا باشد، زیرا خدا مولود نیست، ولی حضرت عیسی(ع) به زعم اکثریت مسیحیان، خدا است.

2)قرآن در مورد حضرت عیسی(ع) می فرماید: «مَا الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّیقَةٌ کانا یأْکلانِ الطَّعامَ انْظُرْ کیفَ نُبَینُ لَهُمُ الْآیاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى یؤْفَکون‏»[3] یعنی مسیح بن مریم، کسی جز یک پیامبر نبود که پیش از او پیامبران دیگری بودند و مادرش بسیار راستگو بود. آندو، غذا می خوردند. بنگر چگونه نشانه ها را برایشان بیان می کنیم، سپس بنگر که چگونه رویگردان می شوند.

این آیه آشکارا می فرماید که حضرت عیسی(ع) فقط و فقط یک پیامبر خدا بوده است که پیامبران دیگری نیز پیش از ایشان آمده بودند، ولی در مسیحیت تثلیثی، حضرت عیسی(ع)، فقط یک پیامبر نیست، بلکه خودش خداست.[4]

3)قرآن می فرماید: «قُلْ فَمَنْ یمْلِک مِنَ اللَّهِ شَیئاً إِنْ أَرادَ أَنْ یهْلِک الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیم‏»[5] یعنی بگو چه کسی می تواند جلوی خدا را بگیرد، اگر اراده کند که هلاک نماید مسیح بن مریم را؟

این آیه نیز، گذشته از اینکه مسیح را کسی غیر از خدا می داند، قدرت خدا بر نابودی مسیح را نیز یادآوری می کند، و این امر نیز خود نشانگر خدا نبودن مسیح هست، زیرا خدا نابودشدنی نیست.


[/HR][1] توحید:3.

[2] The Catechism Of The Catholic Church, P52.

[3] مائده:75.

[4] The Catechism Of The Catholic Church, P151.

[5] مائده:17.

.

پرسش:
عرفای اسلامی، مانند صدرالمتألهین، ابن عربی، علامه حسن زاده در رد یا تأیید تثلیث مسیحی، چه فرمایشی دارند؟

پاسخ:
نظر عرفای اسلامی در رابطه با تثلیث، همان امری است که در قرآن کریم، آیه 73 سوره مائده بیان شده است:
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر گران سنگ المیزان،در ذیل این آیه شریفه، می‌فرماید:
«

لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ‏ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنْ لَمْ يَنْتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَليمٌ (1)

البته آنان كه گفتند خدا يكى از سه (عنصر تشكيل دهنده خدا) است كافر گرديدند، و حال آنكه جز خداى يگانه خدايى نيست. و اگر از اين گفتار (تثليث) زبان نبندند البته آن كافران را عذابى دردناك خواهد رسيد

يعنى يكى از سه چيزى كه به ترتيب عبارتند از: 1. پدر 2. پسر 3. روح، يعنى كلمه اللَّه بر هر يك از اين سه چيز منطبق است، چون در ابواب مختلف انجيل ‏ها زياد به چشم مى‏ خورد اينكه: اب، اله است، ابن، اله است و روح، اله است.
و در همين انجيل ‏ها است كه: اله در عين اين كه يكى است سه چيز است، و مثال مى ‏زنند به اين كه كسى بگويد: زيد فرزند عمرو، انسان است، كه در اين جا نيز يک چيز سه چيز است؛ زيرا در مثال بيش از يک حقيقت چيزى نيست، و در عين حال هم زيد است و هم پسر عمرو و هم انسان،

و غفلت كرده‏‌اند از اين كه اين كثرت و تعددى كه در وصف است اگر حقيقى و واقعى باشد لا بد موصوف هم متعدد خواهد بود، كما اين كه اگر موصوف حقيقتا واحد باشد قهرا كثرت و تعدد اوصاف اعتبارى خواهد بود، و محال است كه يك چيز در عين اين كه يكى است سه چيز باشد، عقل سليم اين معنا را نمى‏‌پذيرد.
عجيب اين جا است كه بسيارى از مبلغين مسيحى به اين حقيقت اعتراف كرده و در باره اين عقيده كه جزو اوليات دين مسيح است مى‏‌گويد: اين مطلب از مسائل لا ينحلى است كه از مذاهب پيشينيان به يادگار مانده، و گرنه بحسب موازين علمى درست در نمى‌‏آيد.
ما با كمال تعجب از آنها مى‏‌پرسيم با اين اعتراف پس چرا دست از آن بر نمى‌‏داريد؟

مگر در صحت و بطلان يک مطلب، گذشته و آينده دخالت دارند؟! كه اگر از سلف و نياكان به يادگار مانده باشد بدون دليل صحيح و لازم الاتباع باشد، و اگر خلف و نسل جوان آن را گفت نبايد پذيرفت؟! «وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ واحِدٌ»،اين جمله گفتار آنهايى را كه مى‏ گفتند: «إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ» ،بدين صورت رد مى‏ كند كه ذات پروردگار متعال ذاتى است كه به هيچ وجه پذيراى كثرت نيست، احدى الذات است، و در حالى هم كه متصف به صفات كريمه عليا و اسماى حسنا مى‌‏شود در آن لحاظ هم متكثر نيست، و آن صفات چيزى را بر ذات او نمى ‏افزايند، خود صفات هم كه روشن است اگر به يكديگر اضافه شوند موجب تعدد و تكثر در ذات نمى‏‌گردند.

پس وقتى نه از ناحيه اضافه صفت به ذات و نه از ناحيه اضافه صفت به صفت تكثر نمى‌‏يابد، پس بايد گفت خداى تعالى احدى الذات است، نه در عقل و نه در وهم و نه در خارج قابل انقسام و تكثر نيست، و نيز بايد گفت خداى تعالى در ذات مقدسش چنان نيست كه از دو چيز تركيب يافته باشد، و هرگز نمى‌‏توان آن حقيقت را به چيزى و چيزى تجزيه كرد، و نيز نمى‏توان با نسبت دادن وصفى به آن جناب او را به دو چيز يا بيشتر تجزيه نمود، چگونه چنين امرى ممكن است؟! و حال آنكه هر چيزى را بخواهيم در عالم فرض و يا در عالم وهم و يا در عالم خارج به آن حقيقت بيفزائيم، او خود با آن چيز همراه است، و از آن جدا نيست.

البته اين را هم بايد دانست اينكه گفتيم خداى تعالى، واحد و هم احدى الذات است، مراد وحدت عددى كه در ساير موجودات عالم داراى كثرتند بكار مى‏رود، نيست، خداوند متعال نه در ذات و نه در اسم و صفت به كثرت و نه به وحدت عددى متصف نمى‏شود، و چطور بشود؟ و حال آنكه اين كثرت و اين سنخ وحدت هر دو از آثار و احكام صنع مخلوقات خدايند و اين جمله كه فرمود «وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ واحِدٌ»، تاكيد بليغى است در توحيد، به طورى كه هيچ عبارت ديگرى بهتر از اين تأكيد را نمى‏‌رساند، چون كه كلام بطور نفى و استثنا ريخته شده است، علاوه بر اين، حرف «من» را بر سر نفى در آورده تا استغراق را تأكيد كند، علاوه بر همه اين‌ها، مستثنا را كه «اله واحد» باشد به طور نكره آورده تا افاده تنويع نمايد.

زيرا اگر مى ‏فرمود: «ما من اله الا اللَّه الواحد» يعنى واحد را با الف و لام مى‏ آورد، حقيقت توحيدى را كه در نظر بود نمى ‏رسانيد، بنا بر اين معناى آيه اين طور است: در عالم وجود اصلا و بطور كلى از جنس معبود «اله» يافت نمى‌‏شود، مگر معبود يكتايى كه يكتائيش يكتايى مخصوصى است كه اصلا قبول تعدد نمى‏ كند، نه در ذات و نه در صفات، نه در خارج و نه به حسب فرض، و اگر مى‏فرمود «و ما من اله الا اللَّه الواحد» اعتقاد باطل مسيحيت را در باره خدايان سه ‏گانه دفع نمى‏ نمود، چون آنها هم اين قسم توحيد را منكر نيستند، چيزى كه هست مى‌گويند: آن ذات يكتا كه در يكتائيش ما هم حرف نداريم، از نظر صفات سه‏ گانه به سه تعين متعين مى‏‌شود، و لذا مى‌گوييم در عين اين كه يكى است سه چيز است، و اين حرف جواب داده و دفع نمى ‏شود مگر به اينكه توحيدى اثبات شود كه از هيچ نظر قابل تكثر نباشد، و اين همان توحيد قرآن است،

چه قرآن در اين آيه:« وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ واحِدٌ» و آيات ديگر خود، تنها اين توحيد را خالص و صحيح مى ‌داند و توحيد ساير اديان را مخدوش و غير خالص مى ‏داند، و اين از معانى لطيف و دقيقى است كه قرآن مجيد در باره حقيقت معناى توحيد به آن اشاره فرموده، و ما ان شاء اللَّه تعالى، بزودى در بحثى كه راجع به توحيد مى ‏كنيم چه در بحث قرآنى توحيد و چه در بحث عقلى آن و چه در بحث نقليش در باره اين معناى لطيف غور و دقت بيشترى خواهيم نمود، بلكه بتوانيم حق آن را ادا كرده باشيم.

چگونگى اعتقاد به تثليث در ميان عوام نصارا
«وَ إِنْ لَمْ يَنْتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ»، اين آيه اهل كتاب را تهديد مى‏كند به عذاب دردناكى كه ظاهرا مراد از آن عذاب اخروى است، و بايد دانست كه چون قول به تثليث كه جمله: «إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ» متضمن آنست مطلبى نيست كه عامه مردم بتوانند صحت و بطلان آن را درك كنند، از اين رو اغلب آن را بطور تعبد و طوطى ‏وار بعنوان يك عقيده مسلم مذهبى تلقى كرده ‏اند، نه اينكه معنايش را فهميده و يا در پى تحقيق آن بر آمده باشند، اگر هم درصدد بر مى ‏آمدند، چيزى نمى‏ فهميدند، زيرا عقل سليم هم آن وسع و طاقت را ندارد كه بتواند به طور صحيح آن را تعقل كند، و اگر هم تعقل كند امر باطلى را تعقل كرده، نظير تعقل فرض‏ هاى محال، مثل فرض اين كه يک چيز هم انسان باشد و هم غير انسان، و يا عددى نه واحد باشد و نه بيشتر از واحد، نه تك باشد و نه جفت و عقل اين گونه فرض‏ها را كه محال عقلي هستند، مى‏ تواند تصور كند، تثليث نصارا هم اگر عقل تصور كند از اين باب است، يعنى امر محالى را تصور كرده است.

خواهيد گفت اگر چنين است پس ميليونها مسيحى چگونه آن را پذيرفته‌اند؟
جواب اين است كه تثليث در ذهن عامه مردم جنبه تعارف و تشريف را دارد، يعنى اگر از يک نفر مسيحى عامى بپرسيد معناى پدرى خدا و فرزندى مسيح چيست؟
مى‏‌گويد معنايش اين است كه مسيح از عظمت و بزرگى به پايه ‏اي است كه اگر ممكن بود براى خداوند پسرى قائل شد بايد گفت او مسيح است، چون در بشر كسى كه مسيح را در عظمت به او تشبيه كنيم نيست، از اين رو مى‏‌گوييم مسيح پسر خدا و خداوند پدر اوست، در حقيقت عامه مسيحى‏ ها معناى واقعى تثليث را در نظر ندارند، و آن را جويده و بصورت چيز ديگرى در آورده ‏اند، و بظاهر نسبت تثليث به خود مى ‏دهند، و ليكن علماى آن‌ها معناى واقعى تثليث را قائلند، آرى همه اين اختلافات و خونريزي ها از دانشمندانشان مى ‏باشد، از كسانى است كه خداى سبحان در جنايتكارى و ظلم و ستم شان مى‌‏فرمايد: «أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ(2)

دين را بپا بداريد، و در آن تفرقه نيندازيد

تا آن جا كه مى‏‌فرمايد: «وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ(3) آنها پراكنده نشدند مگر بعد از علم و آگاهى، و اين تفرقه جويى بخاطر انحراف از حق بود

بنابراين، نمى‏‌توان در خصوص اين مسأله نسبت به عموم ملت مسيح حكم يک جا و كلى كرد، براى اين كه بين مردم عامى آن‌ها و علمايشان فرق است، همه‏ آنها داراى كفر حقيقى كه برگشتن آن به استضعاف نباشد نيستند، و كفرى كه عبارت باشد از انكار توحيد و تكذيب آيات خدا، مخصوص است به علماى آنها، و ما بقى مستضعف و عوامند، و خداوند در بسيارى از آيات كسانى را كه كفر بورزند و آيات خداى را تكذيب كنند به خلود در آتش تهديد كرده، از آن جمله مى‏‌فرمايد: «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ(4) و آنان كه كافر شدند و تكذيب آيات ما كردند اهل دوزخند و در آتش آن هميشه معذب خواهند بود.»

چنان كه تاريخ نشان داده كه مسيحى‏‌هاى حبشه و نقاطى ديگر، اعتقاد به تثليث نداشتند.»(5)

بنابراین، عرفای اسلامی مانند محیی الدین در فتوحات، ملاصدرا در الشواهد الربوبیه، ص 48، علامه حسن زاده آملی، در هزار و یک کلمه، ج 2، ص 135، به این آیه اشاره فرموده‌اند و تثلیث را رد نموده‌اند.

پی نوشت:
1.مائده/73.
2.شوری/13.
3.شوری/14.
4.بقره/39
5.
طباطبايى، محمدحسين‏، ترجمه تفسير الميزان‏،ج6،ص101-104،جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامى‏، ايران- قم‏، 1374 ه. ش‏.


موضوع قفل شده است