عشق به فرزند؛ مایه ی دردسر

تب‌های اولیه

21 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عشق به فرزند؛ مایه ی دردسر

[="Tahoma"][="Black"]

[=&quot]خوشحال :Nishkhand:وارد خونه شد و بعد از تعویض لباس مثل جت :khoshali:خودشو به اتاق بچه :nini:رسوند [/]
[=&quot]دختر کوچولوشون غرق خواب بود:Khab: اروم صورت نازش و بوسید [/]:khoshgel:
[=&quot]با صدای خانوم :fekr:خونه که طلبکارانه بود سر بلند کرد[/]
[=&quot]-:بیدارش میکنی :cry:،تازه خوابیده [/]
[=&quot]نگاهی ملامتگرانه حواله کرد و گفت :سلام خانوم :no:،خسته نباشی [/]
[=&quot]اروم روی گونه اش کوبید و گفت :شرمنده :hey:سلام ،از صبح کلافه ام کرده ،قاطی کردم ،از بس گریه کرد[/][=&quot]:god:[/]
[=&quot]پرسشی گفت:چرا؟[/]:read:
[=&quot]شانه ای بالا انداخت و گفت :نمیدونم :Ghamgin:[/]
[=&quot]بازم تغییر لحن از پرسشی به ملامتگرانه:پس تو چی میدونی؟:nevisandeh:[/]
[=&quot] از صبح خسته و کلافه بود و حالا دلگی[/][=&quot]ر[/][=&quot]:Shekastan Del:[/][=&quot]،از بی توجهیش،از این که نادیده گرفته شده [/][=&quot]:deldari:[/][=&quot]،و در اخر از این لحن سرزنش گرانه اش [/]:no:
[=&quot]با اون که دختر کوچولوش و با دنیا عوض نمیکرد اما سخت شد :ajab:،سنگ شد ،لحنش تند شد [/][=&quot]:cry:[/]
[=&quot]: من که گفتم امادگی بچه داشتن و ندارم،خودت گفتی همه جوره جبران میکنی ،خب این گوی و میدان،به تخت اشاره کردو گفت:بفرمایید ، اینم میدون [/]
[=&quot]و قبل از ریزش اشکاش از انجا دور شد [/]:crying:

*******

[=&quot] [/]
[=&quot]این فقط یه داستان:reading: بود که کم و بیش توی زندگی هر کسی اتفاق افتاده :pir:یا شاید در اینده اتفاق بیوفته [/]
[=&quot]معمولا ادم ها بچه دار میشن که زندگیشون :hamdel:شیرین و شیرین تر بشه [/]:doosti:
[=&quot]اما بعضی رفتار ها رو که میبینم حالم از هر چی بچه اس :nini:بهم میخوره [/][=&quot]:Graphic (40):[/]
[=&quot]اقایی :chakeretim:که از گل:Gol:کمتر با خانومش [/][=&quot]:dohkhtar:[/][=&quot]حرف نمیزد حالا با ورود فرزندشون ...با خانوم بد حرف میزنن ..:kill:.چرا بچه گریه میکنی[/][=&quot]؟[/][=&quot]:gun:[/][=&quot] چرا به بچه درست شیر نمیدی ؟:vamonde:چرا زدیش؟ [/][=&quot]:Box:[/][=&quot]چرا دعواش کردی؟[/][=&quot]:Nashnidan:[/][=&quot] چ[/][=&quot]را سرما خورده ؟:Graphic (54):چرا مواظبش نبودی؟ پس تو تو خونه چه غلطی میکنی .... تو مادر نیستی:madar:از زن بابا بدتری ..... و الیییییییییی اخر [/]
[=&quot]و یا برعکس ...خانوم ها:Moshtagh: هم به خاطر فرزندشون[/][=&quot]:koodak:[/][=&quot] به تندی با شوهرشون [/][=&quot]:sibil:[/][=&quot]برخورد میکنن :kharej:[/]
[=&quot]اگه زندگی یه بنده خدایی که حالا نمیخوام اشاره مستقیم داشته باشم ولرم رو به سرد باشه [/]
[=&quot]با ورود بچه[/][=&quot]:birthday:[/][=&quot] که کاملا میشه سیبری ..یخ بندون
شایدم میدون جنگ [/]:Box::jangjoo:
[=&quot] [/][/][/]

[="Tahoma"][="Red"]منتظر نظرات بزرگواران هستم[/]

مهر...;501592 نوشت:
معمولا ادم ها بچه دار میشن که زندگیشون شیرین و شیرین تر بشه
اما بعضی رفتار ها رو که میبینم حالم از هر چی بچه اس بهم میخوره

مهر..عزیز باهات موافقم ..بعضی از خانواده ها با اومدن بچه رویه زندگیشون عوض میشه، حالا یا بهتر میشن یا خدای نکرده بدتر..
یه دوست نزدیکی دارم که یه پسر هفت ساله داره .هر وقت در مورد زندگیش و تغییر رفتارشون باهام صحبت میکنه دقیقا بین حرفاش میگه قبل علی اینطوری بودیم بعد به دنیا امدن علی اینطوری شدیم..جالبه خودشم میخنده و میگه زندگی ما به دو بخش تقسیم شده دوره قبل به دنیا امدن علی و دوره بعد ازبه دنیا امدن علی!!
این دوست من دقیقا از وقت به دنیا امدن پسرش زندگیشون عوض شده..:Ghamgin:دقیقتر بگم رابطشون خراب شده..:Ghamgin:
خیلی دوست دارم این موضوع رو علت یابی کنم؟!چون به حیطه کاریم هم مربوط میشه..ممنون از پست خوبی که گذاشتی:Cheshmak:

مهجبین;505995 نوشت:
زندگی ما به دو بخش تقسیم شده دوره قبل به دنیا امدن علی و دوره بعد ازبه دنیا امدن علی!!

دقیقا همینطوره
زندگی ها به دو بخش تقسیم میشه
در خیلی مواقع دیدم که زندگی شون بدتر میشه که بهتر نمیشه
مادر و پدر
تموم علاقه شون رو خرج بچه شون میکنن
و با ته مونده های علاقه شون که اگه بخوام واضح بگم
با همون خاطرات خوشی که قبل از به دنیا اومدن فرزندشون بوده با هم زندگی رو سر میکنن

این که نشد زندگی:Ghamgin:

با عرض سلام خدمت استارتر عزیز...:Gol:

بایه سری از حرفات موافقم ... چون دیدم همچین صحنه هایی رو... یکی از دلایلی که خیلی از بچه خوشم نمیاد همینه ...

میترسم شوهرم عشق بچه اش بزنه بالا :Ghamgin: ( البته نه اینکه به من بد کنه ...نه! بیشتر نگرانم اون و بیشتر از من دوس داشته باشه ..:Ghamgin:)

ولی دوستم این مسائلی که عنوان کردی یه شرایطی داره و منحصر به بچه نیس ... این مشکلات اساسا از رابطه ی اصلی زن و مرد نشات میگیره....

من همیشه داد میزنم میگم :

هیچوقت سوار شریک زندگیتون نشید ...

زرنگ بازی و به قولی گرفتن افسار طرف مقابل تو دست کار شاقی نیست ... چیزی که پیش میاره این اتفاق هاست ...

عشق زیاد به بچه به نظرم باعث نمیشه همچین رفتارایی به وجود بیاد ...

مشکل داشتن حد و حریم بین زن و مرد این مسائل و درست میکنه ....

والا اگه یه زن یا یه مرد عشقش به بچه اش زیاد باشه ... میگه خودم همه کاراشو میکنم ...

نمیگه زن تو چرا نکردی ... ؟

یا مرد وظیفه ی تو بود و انجام ندادی...:ok:


[="Tahoma"][="Navy"]با سلام خدمت دوستان
با ورود بچه به کانون خانواده شرایط زندگی عوض میشه صددرصد، اما اینکه شما فکر میکنید علاقه شوهر به زن یا برعکس کم بشه اشتباه بزرگیه. :ok:
اتفاقا به نظر من علاقه شون به هم و به زندگیشون که دیگه به ثمر رسیده بیشتر هم میشه. :ok:
اون چیزی که شما از دوستانتون تعریف کردید شاید به خاطر کمبود وقت باشه.
آخه معمولا اوایل بچه داری واقعا آدم وقت کم میاره که این با وجود شرایط جدید، زمان میخواد تا با اون کنار بیان(هردوطرف)
نباید از بچه دارشدن بترسید یا فکر کنید شوهرم دیگه دوستم نداره.:Gig:
خانم خونه همیشه جایگاهش محفوظه. ( خوب بچه یه جور دیگه شیرینه)
[/]

به طاها به یاسین;506056 نوشت:
یا فکر کنید شوهرم دیگه دوستم نداره.

بحث دوست داشتن نیست
اصلا طاقت این و ندارم که همسرم به خاطر اینکه بچه گریه میکنه با من به تندی برخورد کنه
میترسم کنترلم و از دست بدم وسرشو بزارم لای در
که دیگه یاد بگیره نو که میاد به بازار کهنه نشه دل ازار
والا :Ghamgin:


به طاها به یاسین;506056 نوشت:
خانم خونه همیشه جایگاهش محفوظه. ( خوب بچه یه جور دیگه شیرینه)

بعضی اقایون به زور نذر و نیاز بین همسرشون و مادرشون و خواهرشون صلح برقزار میکنن
وقتی بچه بیاد جو استدادیوم میگیردشون و همه چی بهم میریزه
من موافق نیستم :Khandidan!:
جایگاه زن حتی با یه فوتبال هم میتونه ازبین بره

نقل قول:
من خودم میدونم بچه چقدر شیرینه ..فقط میخوام به یه نتیجه ی خوب برسم

[="Tahoma"][="Navy"]

مهر...;506070 نوشت:
جایگاه زن حتی با یه فوتبال هم میتونه ازبین بره

واقعا این جوریه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :Moteajeb!:
خوب فوتبال فرق میکنه هیجان لحظه ایه شاید به خاطر این باشه.:pesar:
من که خودم از بچه دارشدن نگران نبودم و اونایی هم که دیدم نگرانن بعد از بچه دارشدنشون فهمیدن اشتباه فکر میکردن. :laklak:

البته من منکر این نیستم که بعضی از آقایون کم لطفی میکنن و شاید زحمات لحظه به لحظه یه مادرو نمیبینن اون بحثش جداست.
اما معمولا یا بهتر بگم اکثریت آقایونی که با ایمان باشن اینجوری نیستن.
به نظرم در این مورد نگرانی بی مورده ( از یه مادر دنیا دیده بشنوید :madar:)[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

مهر...;506068 نوشت:
اصلا طاقت این و ندارم که همسرم به خاطر اینکه بچه گریه میکنه با من به تندی برخورد کنه
میترسم کنترلم و از دست بدم وسرشو بزارم لای در

مگه گریه بچه تقصیر مادره؟؟؟؟؟؟؟ که باتندی برخورد کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟:Gig:
خوب بچه باید گریه کنه تا نیازشو برطرف کنن این طبیعیه.
به قول معروف نه به داره نه به بار تو ذهنت بچه دار شدی ، شوهرت از گریه بچه عصبانی شده ،
تو هم سرشو گذاشتی لای در؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :ashk:

میگم قوه ی تخلیت عالیه اما دیگه نه تا این حد :Kaf:

[/]

حضور یک نوزاد در خانه شما علارغم تمام شادی و شوری که با خود می آورد، حساسیت نوع زندگی شما با همسرتان را تغییر می دهد

.

مطمئنا داشتن بچه یک نعمت شگفت انگیزی است که خداوند عطا فرموده است اما اگر خانمها نتوانند تغییراتی درخودشان اعمال کنند و برای کارهایشان برنامه ریزی کنند نمی توانند از لذتهای زندگی برخوردار شوند.

به دنیا آمدن كودك بیش از هر كس دیگر موقعیت پدر جوان را مورد تهدید قرار می دهد . شور و شادی پدر شدن جای خود را با عواطف و احساسات دیگری عوض می كند . تا آنجا كه فرزند را رقیب عشقی خود تلقی میكند . این حساسیت ها و عواطف متضاد ( دوست داشتن فرزند در كنار احساس رقابت با او )‌ واكنش های متفاوتی را در مردان جوان بر می انگیزد .



این واكنش ها را می توان به دو بخش واكنش های روانی و رفتاری تقسیم بندی كرد .
واكنش های روانی
به دنیا آمدن طفل به علت تغییرات فراوانی كه در زندگی خانوادگی- اجتماعی ایجاد می كند بیش از هر چیز می تواند منشاء حالت ترس در پدر باشد . این ترس به علت استرس های روزمره ای است كه تازه وارد كوچك به جمع خانواده و به خصوص پدر،وارد می كند .
احساس تنهایی و طرد شدگی :
پس از ازدواج ، مرد و زنی كه اكنون همسر تلقی می شوند تكیه گاه عاطفی و روانی یكدیگر قرارمی گیرند و برای تسلی یافتندر برابر مشكلاتی كه در طول روز آزارشان داده،به یكدیگر پناه بردهو ماننددوستانی قدیمی درد دل می كنند. به راستی یكی از كاركردهای اساسی نهاد خانواده ، آرامش یافتن در كنار یكدیگر و با هم بودن است .اما پس از تولد نوزاد موقعیت جدیدی پیش می آید .
فرد تازه ای به اعضای خانواده اضافه می شود كه مسئولیت ها و مشكلات جدیدی را به وظایف والدین می افزاید . این موجود جدید به علت ناتوانی،مسئولیت ها و مراقبت های ویژه ای را می طلبد . واضح است كه نگهداری از چنین موجود پاك ، ضعیف ، ظریف و زیبا ، قسمت عمده ای از وقت مادر را به خود اختصاص می دهد . بخصوص این كه این مادر جوان و تا حدی بی تجربه ، وظایف دیگری نیز غیر از بچه داری به عهده دارد. پس طبیعی است كه با این وظایف تمام ناشدنی ، فرصت چندانی برای رسیدگی به شوهر باقی نمی ماند .


زن اكثر اوقات خود را با بچه سپری می كند و مرد در جـّو خانواده (‌ كه از پدر ، مادر و فرزند تشكیل می شود ) تنها باقی می ماند و این احساس،وجود او را فرا می گیرد كه با تولد فرزند از جمع خانواده طرد شده و تمام محبت و توجه اطرافیان ، بخصوص همسر كه تاكنون نقطه اتكا و پشتوانه او در كار و زندگی بوده است به طرف موجودی كوچك و ضعیف معطوف شده و دیگر عشق و علاقه پیشین را در او نمی یابد . پس نتیجه می گیرد كه دیگر مورد علاقه همسرش نیست و فرزند ، جای او را گرفته است .

شاید این گلایه را از برخی پدران جوان شنیده باشید كه می گویند : از وقتی بچه به دنیا آمده انگار كه من اصلاً وجود ندارم و... و این،به معنی احساس خطر است . خطر از دست دادن موقعیت گذشته و تاراج محبت همسر توسط فرزند . تداوم این احساسِ تنهایی خطرناك بوده و ریشه بروز احساسات دیگری در پدران جوان است . چیزی مانند احساس ناامنی .احساس ناامنی: احساس امنیت ، از عواطف زیربنایی و حیاتی برای تأمین بهداشت روانی بشراست . در صورتی كه این اصلی ترین نیاز روانی انسان مرتفع نگردد ، احساس عدم امنیت به اشكال گوناگون خود را نشان خواهد داد . در حالت احساس عدم امنیت،شخص به طور دائم در تلاطم روانی و به هم ریختگی استو در صورت تداوم ، به انواع بیماری های جسمی و روانیمبتلا خواهد شد .
شخصی كه دائم احساس عدم امنیت ، ترس و خطر میكند ، نمی تواند انسان سالمی باقی بماند . ممكن است با پرخاشگری و یا اضطراب واكنش نشان داده و در دنیای ذهنی خود ، مدام در حال دفع خطرات احتمالی باشد . به همین دلیل است كه برا ی سلامت جسمی و روانی تا حد زیادی نیازمند احساس امنیت هستیم .



پدر در اثر تولد فرزند تنها مانده وبه دلیل ا حساس تنهایی،احساسات دیگری همچون بی تكیه گاهی،عدم امنیت و حتی خشم،وجود او را فرا می گیرد . چرا كه امنیت عاطفی و روانی او با ورود فرزند مورد تهدید قرار گرفته است . به گفته فیلسوف بزرگ ، پاسكال:‌" انسان بیش از یك عشق نمی تواند داشته باشد . اگر چند عشق داشت ، كم كم به سوی آن كه شدیدتر ، هیجان بخش تر و شكوهمندتر است كشیده خواهد شد و دیگر عشقها را فدا خواهد كرد ." شاید به همین علت است كه زنان بیشتر ترجیح می دهند محبت اولیه خود را نثار فرزندشان كنند كه از بطن وجودشان پرورده شده و از شیره جانشان تغذیه می كند .
احساس محرومیت:
محرومیت حالتی است كه در نتیجه ارضاء نشدن یا احتیاج پدید می آید . ارضا نشدنواحتیاج ممكن است در اثر عوامل بیرونی و محیطی ایجاد شود و یا این كه عامل درونی داشته باشد . در اثر تولد فرزند،بیشتر اوقات مادر صرف مراقبت از كودك می شود و فرصتی برای ارضای احتیاجات روانی همسر و محبت كردن به او باقی نمی ماند . نتیجه این بی توجهی ها ، احساس محرومیت از علاقه ای است كه نیاز روانی و اولیه هر انسانی تلقی می شود . هر انسانی نیازمند آن است كه دوست داشته باشد و متقابلاً مورد محبت و علاقه دیگران ، بخصوص افراد مورد علاقه اش قرار گیرد . اگر یك طرف موازنه به هم بریزد به طور مسلم امنیت عاطفی و روانی شخص نیز متزلزل خواهد شد . خوب استبه همان میزان كه از دیگران محبت دریافت می كنیم ، از ابراز علاقه به اطرافیان نیزخودداری نكنیم.


مسلماً تولد فرزند نمی تواند از مهر و علاقه زن نسبت به شوهر بكاهد . اما با ورود این تازه وارد كوچك دیگر فرصتی برای ابراز محبت به شوهر باقی نمی ماند . زمان و فرصت كافی برای نشان دادن این محبت یك مسئله مهم و نوع ابراز محبت نیز مورد دیگری است . بسیار حیاتی است كه اگر به كسی علاقه مند هستیم محبتمان را در كلام و عمل بهاو نشان دهیم . برای اكثر ما آدم های معمولی ، با زندگی ساده و معمولی این روزگار ، بیان احساسات در قالب واژه های كوچك و عبارات بسیار ساده و در عمل شاید با یك نگاه محبت آمیز ابراز می شود . البته همین میزان اندك نیز مستلزم فرصت است . اما اكثر مردان گرفتاری های متعدد همسران خود را در انجام مسئولیت ها و وظائف داخل و بیرون از خانه نادیده می گیرند و انتظار دارند همه چیز ، درست مثل گذشته سر جای خود باشد ، از اوضاع مادی، تغذیه ای و نظافت منزل گرفته تا محبت و آرامش گذشته . اما آیا واقعاً چنین امری امكان پذیر است ؟



منبع:تبیان

مهر...;501592 نوشت:
خوشحال :Nishkhand:وارد خونه شد و بعد از تعویض لباس مثل جت :khoshali:خودشو به اتاق بچه :nini:رسوند

دختر کوچولوشون غرق خواب بود:Khab: اروم صورت نازش و بوسید :khoshgel:

با صدای خانوم :fekr:خونه که طلبکارانه بود سر بلند کرد

-:بیدارش میکنی :cry:،تازه خوابیده

نگاهی ملامتگرانه حواله کرد و گفت :سلام خانوم :no:،خسته نباشی

اروم روی گونه اش کوبید و گفت :شرمنده :hey:سلام ،از صبح کلافه ام کرده ،قاطی کردم ،از بس گریه کرد:god:

پرسشی گفت:چرا؟:read:

شانه ای بالا انداخت و گفت :نمیدونم :Ghamgin:

بازم تغییر لحن از پرسشی به ملامتگرانه:پس تو چی میدونی؟:nevisandeh:

از صبح خسته و کلافه بود و حالا دلگیر:Shekastan Del:،از بی توجهیش،از این که نادیده گرفته شده :deldari:،و در اخر از این لحن سرزنش گرانه اش :no:

با اون که دختر کوچولوش و با دنیا عوض نمیکرد اما سخت شد :ajab:،سنگ شد ،لحنش تند شد :cry:

: من که گفتم امادگی بچه داشتن و ندارم،خودت گفتی همه جوره جبران میکنی ،خب این گوی و میدان،به تخت اشاره کردو گفت:بفرمایید ، اینم میدون

و قبل از ریزش اشکاش از انجا دور شد :crying:

*******




این فقط یه داستان:reading: بود که کم و بیش توی زندگی هر کسی اتفاق افتاده :pir:یا شاید در اینده اتفاق بیوفته

معمولا ادم ها بچه دار میشن که زندگیشون :hamdel:شیرین و شیرین تر بشه :doosti:

اما بعضی رفتار ها رو که میبینم حالم از هر چی بچه اس :nini:بهم میخوره :Graphic (40):

اقایی :chakeretim:که از گل:Gol:کمتر با خانومش :dohkhtar:حرف نمیزد حالا با ورود فرزندشون ...با خانوم بد حرف میزنن ..:kill:.چرا بچه گریه میکنی؟:gun: چرا به بچه درست شیر نمیدی ؟:vamonde:چرا زدیش؟ :Box:چرا دعواش کردی؟:Nashnidan: چرا سرما خورده ؟:Graphic (54):چرا مواظبش نبودی؟ پس تو تو خونه چه غلطی میکنی .... تو مادر نیستی:madar:از زن بابا بدتری ..... و الیییییییییی اخر

و یا برعکس ...خانوم ها:Moshtagh: هم به خاطر فرزندشون:koodak: به تندی با شوهرشون :sibil:برخورد میکنن :kharej:

اگه زندگی یه بنده خدایی که حالا نمیخوام اشاره مستقیم داشته باشم ولرم رو به سرد باشه

با ورود بچه:birthday: که کاملا میشه سیبری ..یخ بندون
شایدم میدون جنگ :Box::jangjoo:

سلام علیکم،
این یکی از مشکلات دیر ازدواج کردن نیست؟ خانم و آقا تا قبل ازدواج تمام وقتشان برای خودشان است، بعد ازدواج نه خانم می‌تواند مدام پای تلفن و پیش دوستانش باشه نه آقا می‌تونه تا صبح فوتبال نگاه کنه و با دوستاش بره پارک و اینجا می‌گیم هیئت. اینها که گفتم رو همینطوری گفتم و ان شاء الله از آقایون کسی اهل تماشای فوتبال نباشه و خانم‌ها هم زیاد پای تلفن نباشند چون ضرر داره، هم اقتصادی و هم سلامتی. بعد بچه‌دار شدن دیگر کار بغرنج‌تر هم میشود چون اون اوایل نه خانم وقت خواب داره و نه آقا. البته اینها همه بهانه است. شیرینی بچه خیلی بیشتر از این حرفهاست ... ولی خوب سختی هم داره، سر بچه که نمیشه خالی کرد طفل معصوم اینقدر آروم خوابیده میمونه کی؟ همسر. دیشب را خانم نخوابیده امروز همه‌اش خواب آلوده آقا رو تحویل نمی‌گیره، آقا خسته بوده تو اداره مدام اشتباه اعداد رو جمع میزده یا تو هپروت خاطرات شیرین کوک محترم هستند اشتباه می‌کنند مدیر توبیخشان می‌کند گیرش را به همسرش می‌دهد. ولی اینها هم نیست ...
این مشکل را هم آقا دارد که با به دنیا آمدن بچه یکهو تمام توجه از روی خودش را می‌بیند که رفت به سمت یک بچه فسقلی که هنوز از راه نرسیده این همه جلب توجه می‌کنه! خودش هم بچه را دوست داره ولی به هر حا پرستیژ مردونه‌اش هم باید رعایت بشه. ناسلامتی نون بیار خانواده است چرا کسی تحویلش نمی‌گیره؟ اینه که آقا یک کمی احساس خلأ محبت می‌کند و یک کمی هم به کوچولوش شاید حسادت کنه، با خانمش هم ترشی کنه که بگه ناراحتم کردی باید تقاص بدی و همونقدر ناراحت شی. خانم هم اگر گیری میدی یا کم تحویل می‌گیره یا عکس‌العمل همین کار آقاست یا در اثر خستگی بچه‌داری ...
اینها هم نیستند. بچه‌ی اول اینطوریه. هر دوشون ذوق دارند، هر دوشون ضعیف و بی‌تجربه هستند و سر اینکه بچه را چطوری بشورند دعواشون میشه، هر دوشون یک خستگی مفرط دارند که چون داغ محبت بچه هستند نمی‌فهمند، هر دوشون در اثر عشق اضافه شده به خانه و همزمان خستگی مفرط به هم گیر میدن. ولی بچه‌ی بعدی که ان شاء الله میاد اینطوری نیست. بچه‌های بعدی هم که ان شاء الله خدا قسمت همه‌ی جوانان بکند، سه تا چهارتا و الی ده یا پانزده تا، بعد می‌بینید که اون مشکلات مال بچه نبود، بچه داره پشت سر هم میاد و مشکلی نداره، اینها همه مال لوس بودن خانم‌ها و آقایانی است که در رفاه بزرگ شده بودند و دیر هم ازدواج کردند تا به تفریح و تحصیل خود برسند، بعد هم بی‌تجربه بودند و ... خلاصه مال بچه‌ی اوله، ان شاء الله بعد از اولی درست بشه.

سلام به نظر من عشق به فرزن هیچ هم مایه ی درد یر نیست

عشقی که مادر به فر:Gol:زندش دارد در هیچ جای جها هستی نمی تونین پیداش کنین.:Graphic (11):

[="Tahoma"][="Red"]

owari;506146 نوشت:
هر دوشون ضعیف و بی‌تجربه هستند و سر اینکه بچه را چطوری بشورند دعواشون میشه، هر دوشون یک خستگی مفرط دارند که چون داغ محبت بچه هستند نمی‌فهمند، هر دوشون در اثر عشق اضافه شده به خانه و همزمان خستگی مفرط به هم گیر میدن

احسنت
تموم منظور من هم همین بود
عشق جدید[/]

[="Tahoma"][="Blue"][/]

مهر...;506457 نوشت:

احسنت
تموم منظور من هم همین بود
عشق جدید

سلام علیکم،
ببخشید نقض غرض شد، این‌ها همگی اگرچه مهم هستند ولی مشکل از بچه‌ی اول بودن اون بچه هست و ضعیف بودن جسمی و روحی ما.
فرض کنید ان شاء الله خدا قسمت کنه بچه‌دار شوید، بچه اینقدر سمبل نیازاست که کسی نمی‌تواند از کنارش رد شود و دلسوزی‌اش را نکند، خودبخود توجه پدر و مادر پدربزرگ و مادربزرگ و ... را روی خودش متمرکز می‌کند و کانون توجه و محبت می‌شود. قاعده بر این است که پدر و مادر بچه باید اینقدر در این حس مشترک شریک باشند و در رفع نیازهای آن طفل همکاری کنند که اثری از منیت خودشان در این رابطه‌ی سه نفره باقی نماند، اگر ماند لااقل در آن قسمت دو طرفه‌ی بین خودشان باشد که بچه در آن سهمی ندارد، مثل همان مسائلی که قبل از بچه‌دار شدن داشتند و کدورت‌هایی هم شاید برایشان پیش می‌آمد. طول میکشه تا پدر و مادر متوجه شوند که دیگر زندگی‌اشان مال خودشان نیست، بعید نیست با ازدواج تا سالها هم کسی به این نتیجه نرسد ولی بعد به دنیا آمدن بچه نمیشه آن رویه را ادامه داد، به بچه نرسیم یک روز هم شاید به سختی زنده بماند. این تلاش‌هاست که پدر و مادر را در فداکاری به مقام پدر و مادر می‌رساند. ولی پدرها و مادرهایی که نسل جوانان امروز بشویم بعید نیست برای حفظ استقلال خود تا مدتها تلاشمان را بکنیم و سعی کنیم با حداقل استقلالی که می‌شود از دست داد زندگی را ادامه دهیم. درچنین مواردی بروز اختلاف و بزرگ شدن منیت‌ها خیلی طبیعی است. اینجاست که به دنیا آوردن بچه‌های بعدی کلی مزایا وارد خانواده می‌کند:

۱. پدر و مادرها وقتی دیگر از تمام استقلالشان گذشتند کم‌کم متوجه می‌شوند که هر چقدر هم که سعی کنند نمی‌توانند با استاندارد محبت کردن و فداکاری کردن تک‌فرزندی با این همه بچه برخورد داشته باشند، این است که رفتار محبت‌آمیزشان با بچه کمی تعدیل می‌شود، این در تربیت بچه که لوس نشود هم خیلی مؤثر است

۲. بچه‌های بزرگتر در مسؤولیت‌های خانه وارد می‌شوند و دردسرهای بچه‌های کوچکتر را که درک کنند قبل از اینکه کاملاً بزرگ شوند ارزش زحمات والدینشان را متوجه می‌شوند و خودشان سعی می‌کنند که باری از روی دوش ایشان بردارند، در ضمن اینکه خواسته‌های خودشان هم تعدیل می‌شود و از طرفی ان‌شاء‌الله کمتر به والدینشان فشار مالی و غیرمالی تحمیل می‌کنند و از طرفی از خواهش‌های خود به نسبت خواهر و برادران کوچکتر خود کوتاه می‌آیند

۳. بچه‌های بزرگتر و والدین اگرچه همگی به بچه‌های کوچکتر محبت می‌کنند اما چون محبت برادر و خواهر به بچه‌های کوچکتر به هر حال مادرانه و پدرانه نیست بچه‌های آخر یک خانواده‌ی پرجمعیت هم مثل تک‌فرزندها نباید لوس شوند.

تمامی اینها از اصلشان گرفته تا کیفیتشان بسته به شرایط قابل تغییر است ولی غرض از تمام این حرفها این است که مشکلاتی که شما از آنها یاد کردید مربوط به بچه بودن بچه نیست که اگر بود با افزایش تعداد بچه‌ها باید زیاد می‌شد در حالیکه اگر اشتباه نکنم معمولاً کم می‌شود، بلکه بخاطر ویژگی‌های روحی و جسمی والدین این دوره و زمونه است.
برای رفعش هم کارهای زیادی میشه کرد، مثلاً:

۱. آقا و خانم در هر کاری برای نگهداری و تربیت بچه با هم مشورت کنند تا راه مناسب‌تر را انتخاب کنند و منصفانه هم نظر بدهند و نظر بهتر را انتخاب کنند، در قصور یکدیگر هم کوتاه بیایند و به مرور برای عبرت گرفتن حداکثر بسنده کنند

۲. آقا عمده‌ی کارهای مربوط به بچه را به خانم بسپارد و به عاطفه‌ی مادری او اعتماد کند و کمتر بخاطر اشتباهاتش که مطمئنا هم سهوی و از خستگی و حواس‌پرتی تا بی‌تجربگی و ... است مؤاخذه‌اش کند.

برخی موافق نیستند که با تعداد زیاد بچه مشکلات کمتر می‌شود چون هر بچه خودش کلی مشکل خواهد داشت در روند بزرگ‌تر شدن، اما در هر صورت باید دانست که معمولاً برای آن مشکلات پدر و مادر با هم متحد هستند که مشکل کودکشان را حل کنند و اختلاف سر بچه تنها در یک جا ممکن است، اینکه در رفع مشکلات به وجود آمده پدر یا مادر نتواند برخورد درستی داشته باشد و مادر یا پدر سر اینکه برای آن ندانم‌کاریهای همسرش چه بلای روحی سر آن بچه می‌آید دوباره دچار اختلاف شوند. گفتم فقط یک جا ولی حقیقت این است که موارد خیلی متعدد و متکثر است، حقیر علمش را ندارم که آنها را بشمرم یا تحلیل کنم فقط طرح موضوعی کردم که گفته باشم به نظرم این اختلافات اول بچه‌دار شدن را نباید در خود بچه یا بچه‌دار شدن یا محبت زیاد به بچه و ... دید، دقیقاً فکر می‌کنم به تعامل خود زن و شوهرها و نگاهشان به اجتماعی به نام خانواده برگردد.
در مثالی که شما زدید آن خانم خیلی باید حساس باشند که با آن کلام شوهرشان فکر کنند که دیگر فراموش شده‌اند یا مورد توجه نیستند، به نظرم خیلی واضحه که شوهری که خوشحال وارد خانه شده و در اوج لذت از زندگی با یک حال‌گیری مواجه شده است که بدون سلام و استقبال با به قول شما لحن طلبکارانه‌ای به او گفته‌آند بچه را بیدار نکن و ... دمغ گشته و آن جمله‌ی پس تو چه میدانی هم طعنه‌ای سرد برای اعتراض بوده است. در کل به نظرم اتفاق مهمی نیفتاده که بخواهد روی تصمیم کسی برای بچه‌دار شدن یا نشدن تأثیر داشته باشد، و البته نظرم حداکثر برای خودم مهم است Smile

یا علی

سلام
چرا مایه دردسر؟
اگر کوتاه بیان می شه مایه ی آرامش...وشادی.....
برای بچه دار شدن باید هم پدر و هم مادر خودشون رو برا همه چی آماده کنن ..
آفایون درک کنن خانومشونو و
خانوما هم درک کنن آقایونو چون....:Nishkhand:
1یکم حسودن:Nishkhand:
2 یکم خوخواهن:Nishkhand:
3 یکم ....
شوخی کردم....:Gol::Gol::Gol:

موضوع قفل شده است