مذهب تشیع و امامان معصوم (ع)

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مذهب تشیع و امامان معصوم (ع)

بنام خدا
سلام و علیک
چند تا سوال داشتم 1-ایا این که ما شیعه 12 امامی هستیم مثلا بعد خود اماما ، امام بعدی خودشون رو انتخاب میکردن یعنی مثلا تشخیص میدادن که کدوم از فرزنداشون صلاحیتش بهتره یا روی سن هر کی سنش بیشتر باشه اون امام میشه ؟
2-خود امام های معصوم اعلام کردن که ما اونا رو پیشوای خودمون قرار بدیم یا ما به همینطوری فقط چون میفهمیم معصومن رهبر خودمون قرار دادیم یا امام های معصوم خودشون اعلام کردن که ما پیشوایان اهل سنت رو به رهبری نگیریم؟
3- و ایا دین جعفری همون شیعه هست دیگه که امام صادق (ع)بنیانش گذاشت پس چرا نمیگیم که ما جعفری هستیم و میگیم شیعه هستیم
و در کل یه جمع بندی بخوام ببندم سوال هام رو می خوام بفهمم خود امامان معصوم اعلام کردن که خلفایی که اهل سنت قبولشون دارن بر حق نیستن و نباید اونا رو پیشوای دینی قرار داد؟ و زمانی که ابوکر و عمر خلافت رو غصب کردن امام علی میدونست که خودش پیشوای شیعیان هست یا نه؟
ممنون میشم جواب بدید فقط ببخشید هر چی تو ذهنم بود گفتم دیگه یکم به هم ریخته شد

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صدرا

رضا74;499354 نوشت:

چند تا سوال داشتم 1-ایا این که ما شیعه 12 امامی هستیم مثلا بعد خود اماما ، امام بعدی خودشون رو انتخاب میکردن یعنی مثلا تشخیص میدادن که کدوم از فرزنداشون صلاحیتش بهتره یا روی سن هر کی سنش بیشتر باشه اون امام میشه ؟

با سلام و عرض ادب

در مکتب تشیع امامت جایگاهی بس رفیع دارد، جایگاهی که در آن رهبران الهی مسؤلیت رهبری امت را به عهده دارند رهبرانی معصوم و عالم و شجاع که منصوب از جانب خداوند متعال می باشند.

حضرت رضا علیه السلام در بیان جایگاه مقام امامت می فرمایند: «انَّ الْامامَةَ هِىَ مَنْزِلَةُ الْانْبِياءِ وَ ارْثُ الْاوْصِياءِ، انَّ الْامامَةَ خِلافَةُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ خِلافَةُ الرَّسُولِ ... انَّ الْامامَةَ اسُّ الْاسْلامِ النَّامى‏ وَ فَرْعُهُ السَّامى‏»[1] امامت، مقام پيامبران، و ارثِ جانشينان (انبيا) است، امامت جانشينى خدا و رسول اوست ...امامت ريشه و اساس اسلام رشد يابنده و شاخه سربلند آن است.

بنابراین مساله ی امامت امری انتصابی از سوی خداست، نه اینکه امام علیه السلام تنها به تشخیص خود یکی از فرزندان خویش را جانشین خودگرداند و یا اینکه فرزند ارشد قابلیت این مقام را داشته باشد؛ بلکه بر اساس اعتقاد شیعه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نام آنان را بیان فرموده بودند و ائمه ی اطهار علیهم السلام نیز می دانستند که کدام یک از فرزندانشان به مقام امامت و ولایت الهی خواهند رسید.


[/HR]
[1]. بحارالانوار، ج 25، ص 122- 123، بيروت.

رضا74;499354 نوشت:

2-خود امام های معصوم اعلام کردن که ما اونا رو پیشوای خودمون قرار بدیم یا ما به همینطوری فقط چون میفهمیم معصومن رهبر خودمون قرار دادیم یا امام های معصوم خودشون اعلام کردن که ما پیشوایان اهل سنت رو به رهبری نگیریم؟

وصیت جاوید پیامبر اکرم تبعیت از قرآن و عترت بوده است؛ همچنانکه در حدیث ثقلین فرمودند:

«إنّى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى أهل بيتى ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا أبداً و إنّهما لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض»؛ ویا:«إني تارك فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلوا بعدي أحدهما أعظم من الآخر كتاب الله حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتي أهل بيتي ولن يتفرقا حتى يردا علي الحوض فانظروا كيف تخلفوني فيهما»؛[1]
من در ميان شما دو چيز به وديعت و امانت مى ‏گذارم، مادامى كه به آن تمسك بجوييد هرگز گمراه نمى‏ شويد؛ يكى از ديگرى بزرگتر است: كتاب خدا كه ريسمان رحمت آويزان از آسمان به سوى زمين است، و ديگرى عترت و اهل بيتم، و اين دو هرگز از هم جدا نمى ‏شوند تا در حوض به من مى ‏پيوندند، بنگريد چگونه با امانتهاى من رفتار مى ‏كنيد.

تبعیت مطلق از عترت بعد از رسالت امری است که در روایات متعددی از آنحضرت صادر گشته است؛ که این امر در داستان غدیر خم به شکل عمومی تری بیان گردید و همه اصحاب موظف به بیعت با حضرت امیر المؤمنین علیه السلام با عنوان امام بعد از رسول مکرم اسلام صلی الله علیه وآله شدند.

بنابراین وجوب تبعیت از ائمه اطهار علیهم السلام -از دیدگاه شیعه که خود در روایات اهل سنت منعکس می باشد- در لسان مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه ی هدی آمده است که برای نمونه به یک روایت اشاره می شود:

مرحوم شیخ صدوق از ابوحمزه ثمالي از امام باقر «عليه السلام» روایت می کند که آنحضرت فرمودند:
«هر آينه نزديکترين مردم به خداوند و آگاهترين آنان و مهربان ترين به مردم ـ رسول خدا که درود خدا بر او و خاندانش باد ـ و امامان مي باشند. پس درآييد آنجا که درآيند و جداگرديد از آنکه از آنان جدا گردند، از اين پيشوايان حسين و فرزندانش را منظور داشت که حقيقت در بين آنان بوده و آنان جانشينان و پيشوايان مي باشند. پس هرجا آنان را يافتيد پيروي کنيد و اگر فردي از آنان رانديديد به خداوند استغاثه کرده و به طريقتي که بر آن بوديد بنگريد و از آن پيروي کنيد و دوست بداريد آن را که دوست داشتيد و دشمن بداريد آن را که دشمن داشتيد تا به سرعت در حالتان گشايش فراهم آيد».[2]

--------------------------
برای اطلاع بیشتر به این لینک مراجعه فرمائید:

http://www.askdin.com/thread9762.html


[/HR]
[1]. سنن الترمذی، باب 32 مناقب أهل النبي صلى الله عليه و سلم، ح:3788، قال الشيخ الألباني : صحيح.

[2]. کمال الدين، الصدوق، ص328، ح8:« رواه الصّدوق عن محمد بن حسن بن احمد بن الوليد عن محمد بن الحسن الصّفار عن احمد بن عيسي و محمد بن الحسين بن ابي الخطاب و الهيثم بن مسروق النهدي عن الحسن بن محبوب عن رئاب عن أبي حمزة الثّمالي عن ابي جعفر قال سمعته يقول: «انّ أقرب النّاس إلي الله عزوجلّ و أعلمهم و أرأفهم بالنّاس محمدٌ صلي الله عليه و اله و الائمة فادخلوا أين دخلوا و فارقوا من فارقوا، عني بذالک حسيناً و ولده علیهم السلام ،فانّ الحقّ فيهم و هم الأوصياء و منهم الائمة فاذا رأيتموهم فاتِّبعوهم و إن أصبحتم يوماً لاترون أحداً منهم فاستغيثوا بالله عزوجل و انظروا السنة التي کنتم عليها و اتبعوا و أحبّوا من کنتم تحبّون و أبغضوا من کنتم تبغضون فما أسرع مايأتيکم الفرج».

رضا74;499354 نوشت:

3- و ایا دین جعفری همون شیعه هست دیگه که امام صادق (ع)بنیانش گذاشت پس چرا نمیگیم که ما جعفری هستیم و میگیم شیعه هستیم

باید توجه داشت که شرایط حاکم در دوران حیات ائمه علیهم السلام یکسان نبوده است. در دوران خفقان بنی امیه لعنهم الله موقعیت تبیین آشکار معارف برای اهل بیت علیهم السلام محیا نشد. با زوال دولت اموی و آغاز حکومت بنی عباس فرصتی برای امام باقر و امام صادق علیهما السلام ایجاد شد که معارف و فقه اهل بیت علیهم السلام را تبیین فرمایند، که چنین امری در دوران امام صادق علیه السلام تحقق بیشتری یافت؛ لذا امام صادق علیه السلام از فرصت پیش آمده به بهترین وجه استفاده نموده و بزرگترین مکتب علمی شیعه را ایجاد نمودند و به واسطه ی چنین امری مکتب تشیع را مکتب جعفری می نامند.

موفق باشید.

ممنون خیلی خوب بود به جوابام رسیدم

و یک سوال دیگه ایا امام حسن فرزندی نداشت یا اگه داشت بعد از شهادت امام حسن همه میدونستند که الان باید امام حسین امام بشه و فرزندان امام حسن از طرف خدا انتخاب نشدن؟

رضا74;501453 نوشت:
ممنون خیلی خوب بود به جوابام رسیدم

و یک سوال دیگه ایا امام حسن فرزندی نداشت یا اگه داشت بعد از شهادت امام حسن همه میدونستند که الان باید امام حسین امام بشه و فرزندان امام حسن از طرف خدا انتخاب نشدن؟

با سلام و عرض ادب

الف) همچنان که عرض شد بر اساس اعتقاد شیعه ی امامیه امامت امری است که به اعلان الهی توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امام پیشین صورت می پذیرد؛ لذا در روایات شیعه به این امر تصریح شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نام دوازده امام بعد از خویش را بیان فرمودند و در این خصوص علاوه بر روایاتی که تصریح به امامت امام حسن و امام حسین علیهما السلام می کند، روایاتی داریم که امامت را تنها در نسل حضرت سید الشهداء علیه السلام بیان می فرماید که برخی از این روایات در این تایپیک بیان داشته شده است.

http://www.askdin.com/thread9762.html

ب) هر چند که امامت امری است به انتصاب الهی؛ اما باید به این امر نیز توجه داشت که فاصله ی کمالات معرفتی ائمه ی معصومین علیهم السلام با دیگر برادران و عمو زادگانشان قابل مقایسه نبوده است؛ لذا صرف نظر از وجود نص نیز، همگی اقرار به برتری آنها داشته اند که برای نمونه ما در این تایپیک به داستان امام صادق علیه السلام و عموزادگانشان اشاره نموده ایم.

http://www.askdin.com/thread14988.html

موفق باشید.

ببخشید زیاد سوال میپرسم ولی یه سوال دیگه برام پیش اومد

-داشتم جایی مطالععه میکردم دیدم که تا زمان امامت امام حسین اختلافی بین شیعیان نبود و بعد از ایشون عده کمی محمد بن حنفيه پسر امام علی (ع) رو به عنوان امام قبول داشتن حالا سوال اینجاست خوب چرا جناب محمد بن حنفيه اعلام نکردن که شما نباید من رو امام خودتون بدونید و باید امام سجاد رو پیروی کنید؟ تا اونایی که از اکثریت شیعیان که امام سجاد (ع)رو قبول داشتن خارج شده بودن به بقیه بپیوندند؟

اگه اجازه بدید یه سوال دیگه هم بپرسم بازم ببخشید
می خواستم بدونم نظر شیعیان در مورد مختار سقفی چی هست اخه تو سریال خیلی ادم خوبی نشونش دادن ولی بعضیا میگن رو امام سجاد (ع) شمشیر کشیده و چون میدیدم تو سریال مختار که خود مختار هر کاری میخواست بکنه از محمد بن حنفيه مشورت و اجاز میگرفت یعنی مختار هم جزو کسانی بود که امام سجاد رو قبول نداشتن؟

سلام
شیعیان چگونه بوده و هستند؟ چگونه شیعه شویم!

منتظر نظرات و سوالات شما در مورد و شرکت در مباحث در مورد شیعیان هستیم

حاضر
سلام علیکم
امام على (عليه السلام) خلافت را حق مسلم و قطعى خود مى‏ دانست و در نهج البلاغه بر مدعاى خود از راه های گوناگون استدلال كرده است.
آن حضرت در موارد زيادى از حق خويش سخن گفته است كه جز با مساله‏ تنصيص و مشخص شدن حق خلافت‏ براى او به وسيله پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) قابل توجيه نيست. در نهج البلاغه صريحا درباره‏ اهل بيت مى‏ فرمايد: «و لهم خصائص حق الولاية وفيهم الوصية والوراثة، الان اذ رجع الحق الى اهله ونقل الى منتقله» (1) يعنى ويژگى‏ هاى ولايت و حكومت از آن آنهاست و وصيت پيامبر و وراثت او در ميان آنان، هم اكنون حق به اهلش برگشته و دوباره به جايى كه از آنجا منتقل شده بود، باز گرديده است.
و همچنين در سرتاسر نهج البلاغه، گلايه امام از مردم براى اين است كه چرا او را از حق مسلم و قطعى‏ اش محروم كردند بديهى است كه تنها با نص و تعيين قبلى از طريق رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است كه مى‏توان از حق مسلم و قطعى دم زد؛ زيرا اگر انتخاب امام، حق امت‏بود معنى نداشت على (عليه السلام) تنها به خاطر شايستگى‏اش به امامت، قبل از انتخاب مردم حكومت را حق مسلم خود بداند و با كسى كه على‏الظاهر مدعى خلافت از طريق مردم بود، به مبارزه برخيزد؛ زيرا صلاحيت و شايستگى حق بالقوه، ايجاد مى‏كند نه حق بالفعل و در صورت حق بالقوه، سخن از ربوده شدن حق مسلم و قطعى صحيح نيست. اكنون به ذكر مواردى مى‏ پردازيم كه امام على عليه السلام خلافت را حق مسلم خود مى‏ داند:
1.على عليه السلام براى اثبات حقانيت‏ خود نوعا به ادله و نصوصى كه درباره او وارد شده است، استناد مى‏ كند:
ابوالطفيل ليثى يكى از اصحاب پيامبر مى‏گويد: روزى على عليه السلام مردم را در ميدان وسيعى جمع كرد ، سپس به آنها فرمود: شما را به خدا سوگند مى‏دهم، هر كس از شما روز غدير خم و هر چه از رسول خدا شنيده، بگويد. سى نفر از مردم بلند شدند و شهادت دادند. ابونعيم مى‏گويد:
گروه كثيرى از مردم برخاستند وبه اين جمله شهادت دادند كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هنگامى كه دست على عليه السلام را گرفته بود، به مردم مى‏فرمود: «اتعلمون انى اولى بالمؤمنين من انفسهم؟ قالوا: نعم يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: آيا شما مى‏دانيد كه من نسبت‏به مؤمنان از خود آنها اولى ‏تر هستم، مردم گفتند: آرى پيامبر خدا فرمود: «من كنت مولاه، فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه‏» : هر كس من مولاى او هستم على عليه السلام هم مولاى او است‏ بار خدايا دوست‏ بدار، دوستان او را و دشمن بدار دشمنان او را.
ابوالطفيل مى‏ گويد: من اين اجتماع را ترك گفتم ولى شبهه‏ اى در دلم ايجاد شد. در راه با زيد بن ارقم ملاقات كردم و جريان را براى او بازگو كردم و سپس پرسيدم: چرا انكار مى‏كنى؟ من نيز همين مطلب را از رسول خدا شنيدم. (2)
2. هنگامى كه امام از طغيان عايشه و طلحه و زبير آگاه شد و تصميم به سركوبى آنها گرفت ضمن هشدار به رهبران مذهبى فرمود:
«...فوالله ما زلت مدفوعا عن حقى مستاثرا على‏منذ قبض الله نبيه صلى الله عليه و آله و سلم حتى يوم الناس هذا . (3) «به خدا سوگند از روزى كه خدا جان پيامبرش را گرفت تا امروز همواره حق مسلم من از من سلب شده است‏ .
3. اميرمؤمنان على عليه السلام مى‏گويد: روز شورا شخصى در حضور جمعى به من گفت: پسر ابوطالب! تو بر امر خلافت‏حريصى، من در پاسخ گفتم:
«بل انتم والله احرص وابعد وانا اخص واقرب وانما طلبت‏حقا لى وانتم تحولون بينى و بينه و تضربون وجهى دونه فلما قرعته بالحجة فى الملاء الحاضرين هب كانه بهت لا يدرى ما يجيبنى‏» . (4)
«به خدا سوگند بلكه شما با اين‏كه ازپيامبر دورتريد از من حريصتريد. من حق خود را طلب كردم شما مى‏خواهيد ميان من و حق خاص من مانع شويد و مرا از آن منصرف سازيد. آيا آن‏كه حق خويش را مى‏خواهد حريصتر است‏يا آن‏كه به حق ديگران چشم دوخته است؟ همين كه در جمع حاضران اقامه دليل نمودم به خود آمد و نمى‏دانست در پاسخ من چه بگويد .
ابن ابى الحديد مى‏ گويد: اعتراض كننده سعد وقاص و آن هم بعد از قتل عمر در روز شورا بود و سپس مى‏گويد: ولى اماميه معتقدند كه اعتراض كننده ابوعبيده جراح و آن هم در روز سقيفه بود» . (5)
4. در دنباله همان جمله‏ ها آمده است:
«اللهم انى استعديك على قريش ومن اعانهم، فانهم قطعوا رحمى وصغروا عظيم منزلتى واجتمعوا على منازعتى امرا هولى، ثم قالوا: الا ان في الحق ان تاخذه وفى الحق ان تتركه‏» .
«بار خدايا! من در برابر قريش و كسانى كه به كمك آنان برخاسته‏اند از تو استعانت مى‏جويم و شكايت را پيش تو مى‏آورم آنها پيوند خويشاوندى مرا قطع كرده‏اند و مقام و منزلت عظيم مرا كوچك شمردند و در غصب حق، و مبارزه‏ى با من هماهنگ شدند (به اين هم اكتفا نكردند) بلكه گفتند:
«بعضى از حقوق را بايد گرفت و پاره‏اى را بايد رها كرد» (و اين از حقوقى است كه بايد رها سازى) .
ابن ابى الحديد مى‏ گويد: اين گونه جملات از امام به طور تواتر نقل شده از جمله فرموده است:
1. ما زلت مظلوما منذ قبض الله رسوله....
2. و نيز فرموده: «اللهم اخز قريشا فانها منعتنى حقى وغصبتنى امرى‏» .
پروردگارا! قريش را رسوا ساز كه مرا از حقم ممنوع ساختند وخلافتم را غصب نمودند.
3. و هنگامى كه شنيد كسى داد مى‏زد «انا مظلوم‏» من ستمديده‏ام به او فرمود: «هلم فلنصرخ معا فانى ما زلت مظلوما» بيا با هم فرياد بزنيم كه من همواره مظلوم بوده‏ام!
امام با اين كار، هم ناراحتى او را تسكين داد و هم مظلوميت‏ خويش را اعلام فرمود.
4. و فرمود: «وانه ليعلم ان محلى منها محل القطب من الرحى‏» ابوبكر خوب مى‏دانست وجود من نسبت‏به خلافت همچون محور وسط سنگ آسياست.
و نيز از آن حضرت رسيده است:
«ما زلت مستاثرا على، مدفوعا عما استحقه واستوجبه‏» : من هميشه تحت فشار حكومت استبداد بوده‏ام و از آنچه حقم بود و سزاوار آن بودم ممنوع گشتم. (6) ابن ابى الحديد پس از نقل كلمات فوق، به دست و پا افتاده و مى‏ گويد: «معتزلى‏ ها اين سخنان را دليل بر افضليت و سزاوارتر بودن امام به خلافت مى‏گيرند نه اين‏كه نص صريحى بر خلافت‏بوده و امام با اين كلمات اشاره به آن فرموده باشد.
اما اماميه و زيديه به آنها استدلال مى‏كنند و به گمان قوى همين معنى از الفاظ مراد باشد ولى اگر اين حرف را بپذيريم بايد عده‏اى از مهاجر و انصار را تكفير و تفسيق كنيم، لذا بايد گفت اين جملات جزو متشابهات است كه بايد ظاهر آنها را ناديده گرفت وآنها را به معنايى حمل نمود كه لطمه‏اى به صحابه نزند! !
اما واقعيت اين است كه چون ابن ابى الحديد سنى مذهب مى‏باشد لذا مجبور است چنين توجيهى نامربوط براى سخنان امام بكند در صورتى كه جملات بالا صراحت دارد در اين‏كه امام صريحا به مسئله خلافت پرداخته و آن را حق‏مسلم خويش مى‏داند كه غصب شده است.
چه لزومى دارد ما سخنان امام را از معنى حقيقى‏ اش منصرف كنيم با توجه به اين كه ابن ابى الحديد نيز گفته گمان قوى همان معنى ظاهرى الفاظ است‏به علاوه اين جملات هيچ‏ گونه ابهامى ندارد تا آنها را از متشابهات بدانيم!
وانگهى صحابه كه معصوم از خطا و اشتباه نبودند تا با تكيه بر عصمت آنها مجبور باشيم آنان را بى‏گناه قلمداد كنيم. (7) استاد شهيد مطهرى، بعد از نقل مطالب فوق از ابن ابى الحديد مى‏ گويد: ابن ابى الحديد خود طرفدار افضليت و اصلحيت على عليه السلام است جمله‏ هاى نهج البلاغه تا آنجا كه مفهوم احقيت مولى را مى‏رساند از نظر ابن ابى الحديد نيازى به توجيه ندارد ولى جمله‏هاى بالا از آن جهت از نظر او نياز به توجيه دارد كه تصريح شده است كه خلافت‏حق خاص على عليه السلام بوده است و اين جز با منصوصيت و اين‏كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از جانب خدا تكليف را تعيين و حق را مشخص كرده باشد، متصور نيست. (8)
5. مردى از بنى اسد از اصحاب على عليه السلام از آن حضرت پرسيد: «كيف دفعكم قومكم عن هذا المقام و انتم احق به‏» ، چه طور شد كه قوم شما، شما را از اين مقامى كه سزاوارتر بوديد بركنار نمودند؟ امام در پاسخ فرمود:
«اما الاستبداد علينا بهذا المقام و نحن الاعلون نسبا و الاشددن برسول الله نوطا فانها كانت آثرة شحت عليها نفوس قوم و نحت عنهانفوس آخرين‏» . (9) رهبرى امت از آن ما بود و پيوند ما با پيامبر از ديگران استوارتر بود اما گروهى بر آن مقام بخل ورزيدند وگروهى ديگر (خود ما) با سخاوت از آن صرف‏نظر كردند و داور ميان ما و آنها خداوند است و بازگشت همه به سوى اوست...» .
ابن ابى الحديد مى‏ گويد از استادم: ابو جعفر يحيى بن محمد علوى نقيب بصره كه مردى منصف بود و عقل وافرى داشت، پرسيدم منظور سؤال كننده از افرادى كه امام عليه السلام را از حقش بر كنار ساختند، كيانند؟ آيا منظور روز «سقيفه‏» است‏يا روز «شورا» ؟ گفت: «سقيفه‏» گفتم: من به خود اجازه نمى‏دهم بگويم اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مخالفت پيامبر را نمودند و نص خلافت را كنار گذاشتند، در پاسخم گفت: من هم به خود اجازه نمى‏دهم به پيامبر اين نسبت را بدهم كه در امر خلافت و امامت پس از خود اهمال و سستى ورزيده و مردم را بى‏سرپرست گذارده باشد، او كه براى مسافرتى در بيرون مدينه، كسى را به جاى خود برمى‏گزيد، چگونه براى پس از مرگش كسى را به خلافت تعيين نكرد؟ ! (10)
6. عبدالله بن جناده مى‏گويد: من در نخستين روزهاى زمامدارى على عليه السلام از مكه وارد مدينه شدم، ديدم همه مردم در مسجد پيامبر در انتظار ورود امام هستند، ناگهان امام از خانه بيرون آمد و سخنان خود را پس از حمد و ثناى خداوند، چنين آغاز كرد: «لما قبض الله نبيه ، قلنا نحن اهله و ورثته و عترته و اوليائه دون الناس...و ايم الله لولا مخالفة الفرقة بين المسلمين و ان لا يعود الكفر و يبور الدين لكنا على غير ما كنا لهم عليه‏» . (11) اى مردم! روزى كه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم از ميان ما رخت ‏بربست، گفتيم كه ما وارث و ولى و عترت او هستيم ديگر كسى با ما درباره حكومتى كه او پى‏ريزى كرده است نزاع نكند و به آن چشم طمع ندوزد اما بر خلاف انتظار گروهى از قريش به حق ما دست دراز كردند و فرمانروايى را از ما سلب نمودند و از آن خود ساختند، به خدا سوگند اگر ترس از پيدا شدن شكاف و اختلاف در ميان مسلمانان نبود و اين كه بار ديگر كفر و بت‏ پرستى به نقاط اسلامى بازگردد و اسلام محو و نابود شود وضع ما غير از اين بود كه مشاهده مى‏كنند.
7. در خطبه شقشقيه صريحا مى فرمايد: «... ارى تراثى نهبا» . (12) جمله‏ «با چشم خود مى‏ديدم، ميراثم را به غارت مى‏برند» ، اشاره به اين است كه ميراث الهى مرا به غارت مى ‏برند، قرآن نيز خلافت را «ارث الهى‏» خوانده است:
«وورث سليمان داود...» (13) و همچنين در جاى ديگر مى‏ خوانيم كه يعقوب از خداوند فرزندى خواسته و چنين دعا مى‏كند:
«يرثنى و يرث من آل يعقوب...» (14) روشن است كه وراثت‏سليمان از داود و يحيى از زكريا و آل يعقوب ظاهرا چيزى جز خلافت الهى نبوده است. (15)
8. انتقاد امام از امت مسلمان بعد از تعيين ابوبكر به خلافت، كه چرا بر خلاف دستور الهى عمل كردند: «ايتها الامة المتحيرة بعد نبيها لو كنتم قدمتم من قدم الله و اخرتم من اخر الله جعلتم الولاية و الوراثة حيث جعلها الله ما عال ولي الله سهم من فرائض الله و لا اختلف اثنان فى حكم الله...» . (16)
اى امت ‏سرگردان بعد از پيامبر خود! اگر شما آن كسى را كه خدا مقدم داشته است مقدم مى‏داشتيد و حكومت و ولايت را آن طورى كه خدا مقرر فرموده، رعايت مى‏ كرديد، يك دوست‏خدا در مانده نمى‏گرديد و در امر خداوند در هيچ چيز، امت دچار نزاع نمى‏ گشت، آگاه باشيد علم كتاب خداوند نزد ماست، پس بچشيد كيفر كار خود را كه درباره‏ آن تقصير كرديد و در آنچه دستهايتان از پيش آماده كرده است‏» .
پس اگر حكومت و خلافت‏ حق خاص على عليه السلام نبود، پس آن همه احتجاجات و مبارزات در اين باره براى چه بود؟
روایات متعددی در کتب اهل سنت و شیعه وارد شده است که در آنها اسامی ائمه (ع) ذکر شده است و بسیاری از آنها از احادیث متواتر هستند. بخشی از این روایات را حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی در کتاب "
منتخب الاثر" جمع آوری نموده اند. ما در اینجا تنها به چند روایت از یکی از کتاب های معتبر اهل سنت (ینابیع الموده)" و کتابهای شیعه، بسنده می کنیم :
1- هنگامی که آیه (یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم [17] ) نازل شد و اطاعت کسانی که به عنوان اولی الامر به طور مطلق واجب کرد و اطاعت ایشان را هم سنگ اطاعت پیامبر (ص) قرار داد جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر (ص) پرسید اولی الامر چه کسانی اند؟ فرمود: "ُ
همْ خُلَفَائِی یَا جَابِرُ وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِینَ بَعْدِی أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَیْنُ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْمَعْرُوفُ فِی التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِکُهُ یَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِیتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّی السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ سَمِیِّی وَ کَنِیِّی حُجَّةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ بَقِیَّتُهُ فِی عِبَادِهِ ابْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الَّذِی یَفْتَحُ اللَّهُ عَلَى یَدِهِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا ذَاکَ الَّذِی یَغِیبُ عَنْ شِیعَتِهِ غَیْبَةً لَا یَثْبُتُ عَلَى الْقَوْلِ فِی إِمَامَتِهِ إِلَّا مَنِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالْإِیمَانِ" [18] .
2- حضرت علی (ع) می فرماید من در خانه ام السلمه در خدمت پیامبر (ص) بودم که آیه "انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا" [19] نازل شد پیامبر (ص) به من فرمود: این آیه درباره تو و فرزندانت حسن و حسین و امامانی که از نسل تو به وجود می آیند نازل شده است گفتم یا رسول الله (ص) بعد از شما چند نفر به امامت می رسند: فرمود: بعد از من،‌ تو امام می شوی، بعد از تو حسن و بعد از حسن،‌ حسین، بعداز حسین فرزندش علی بن الحسین، بعداز علی، فرزندش محمد، بعد از محمد، فرزندش جعفر، بعد از جعفر، فرزندش موسی، بعد از موسی علی، بعد از علی فرزندش محمد، بعد از محمد فرزندش علی و بعد از علی فرزندش حسن و بعد از حسن فرزندش حجت به امامت می رسند نامهای ایشان به همین ترتیب بر ساق عرش نوشته شده بود، از خدا پرسیدم این ها کیستند؟ فرمود: امام های بعد از تو هستند پاک و معصوم اند و دشمنانشان ملعون هستند [20] .
3- از ابن عباس روایت شده پیامبر (ص) در جواب مردی یهودی به نام نعثل که درباه امامان بعد از پیامبر (ص) سؤال کردند در بیان اسامی ائمه (ع) فرموده اند: بعد از من، علی (ع) و بعد از علی (ع) فرزندش حسن و بعد از حسن برادش حسین به امامت می رسند و بعد از حسین علی و لقبش زین العابدین و بعد از او امام محمد لقب او باقر و پس از او امام جعفر و لقبش صادق و بعد از او پسرش موسی که کاظم خوانده می شود به امامت می رسند و بعد از کاظم فرزندش علی ملقب به رضا و بعداز او فرزندش محمد تقی و بعد از فرزندش علی النقی الهادی و بعد از او فرزندش حسن عسکری و بعد از او فرزندش محمد ملقب به مهدی، قائم و حجت (عج) امامان مسلمین هستند [21] .

منابع و مآخذ
1. نهج البلاغه، خطبه‏2.
2. اسد الغابة: 3/307؛ الاصابة: 4/80.
3. نهج البلاغه، خطبه 6.
4. نهج البلاغه، خطبه 173.
5. شرح ابن ابى الحديد: 9/305.
6. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 9/307.
7. شرح فشرده نهج البلاغه، آية الله مكارم: 2/546.
8. شرح ابن ابى الحديد: 9/248.
9. شرح ابن ابى الحديد، خطبه 163.
10. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 9/248.
11. شرح ابن ابى الحديد: 1/307.
12. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، خطبه 3.
13. نمل/16.
14. مريم/6.
15. فى ظلال القرآن: 5/426.
16. مرآة العقول: 4/144.

17. نساء، 59.
18.بحارالأنوار ج 23 ص290؛ اثبات الهداة ج 3،‌ ص 123؛ المناقب ابن شهر آشوب، ج1، ص 283.
19.احزاب، 33.
20. بحارالأنوار ج36 ص337، کفایةالأثر ص 157.
21.سلیمان قندوزی حنفی، مترجم سید مرتضی توسلیان، ینابیع المودة، ج 2، ص 387 – 392، باب 76، بوذرجمهر، بی تا.

موضوع قفل شده است