جمع بندی من و همسرم درك متقابل نداريم (درخواست راهنمايي)

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
من و همسرم درك متقابل نداريم (درخواست راهنمايي)

با سلام خدمت اساتيد محترم و كاربران عزيز

بنده 25 سال دارم و همسري 15 ساله اختيار كردم
الان حدود 5 ماه ميشه كه عقد كرديم. البته عروسي نكرديم هنوز و نامزد هستيم منتهي عقد كرده

يه سري مشكلات جزئي واقعا اعصاب هردومون رو خدشه دار ميكنه
قبل از بيان اين مشكلات عرض كنم كه بنده واقف به اختلاف سنيمون هستم. و دوست ندارم كه كارشناس عزيز اين نكته رو منفي تلقي كنه. به هرحال ما عقد كرديم و من در پي راهنمايي براي وضعيت موجود هستم . وگرنه خيلي از ازدواج ها رو ديدم كه حتي با وجود بالا بودن سن هر دو طرف مشكلات مشابه مارو داشتن

واما مشكلات اينجانب:

به والله سعي بنده از ابتداي عقد بر محبت و درك همسرم بوده. منتهي هركاري ميكنم هميشه يه نارضايتي از جانب همسرم هست كه تو منو دوست نداري. تو عوض شدي. خيلي بداخلاقي و ... كه خدا شاهده من ديگه موندم كه مهربوني رو چطور ميشه نشون داد

ما وقتي تنها هستيم. همه جور شوخي با هم ميكنيم. خيلي با هم راحتيم . از هيچ حسي هم بهش دريغ نميكنم. هم اغوشي. بوسه . صحبت و ...
ولي يه مواقعي هست كه بايد حرمت اطراف رو هم نگه داشت . مثلا همسرم وقتي تو جمع نشتيم داريم فيلم ميبينم هم. اقدام ميكنه به شوخي. گاز گرفتن بغل كردن و ... كه من با احترام دورش ميكنم و ميگم كه زشته . ممكنه كسي ببينه . يهو ناراحت ميشه و قهر ميكنه . استدلالش هم اينه كه چرا پس با خالت راحتي. چرا مثلا ابجيت اومد كنارت نشست چيزي نگفتي. بهم ميگه بي احساس. و همشو ربط ميده به اينكه دوسش ندارم.
هي بهش ميگم بابا هركاري وقتي و جايي داره . ولي قبول نميكنه و قانع نميشه. درحالي كه من اوقاتي كه تنهاييم از هيچي براش كم نميزارم. منتهي تو مواقع شلوغي خونه يكم مراعات ميكنم. و ايشون اينو ربط ميدن به بي علاقگي من . و ميگه تو منو فقط براي اوقات تنهاييت ميخواي و وقتي خونه شلوغه بي اهميت ميشي بهم

يا مثلا اوقاتي كه به خونه مهمون مياد. من وقتي با پسرهاي فاميل ميشينم و همصحبت ميشم. طوري بهم نگاه ميكنه كه انگار چي شده.
هي بهش ميگم بابا . خوب مهمونه. چند ساعت خونه ما هستن و بعدش ما هميشه با هميم. ولي درك نميكنه و ميگه وقتي كسي مياد خونه و دورو ورت شلوغ ميشه نسبت به من سرد ميشي

يكبار هم باهاش بد حرف نزدم. هميشه سعي ميكنم با صحبت قانعش كنم ولي اثر مثبت نميده
همه حركاتم رو زير نظر داره. كي ميرم كي ميام. با كي حرف ميزنم. چي ميگم.
شوخي هايي ميكنه كه گاها من حوصله اون شوخي ها رو ندارم. مثلا يهو گازم ميگيره. و وقتي بهش ميگم عزيزم دردم مياد و فلان. باز قهر ميكنه . ميگه اگه ابجيت بود چيزي نميگفتي. درحالي كه به خدا من با كسي تو خونه اونطور شوخي نميكنم. و طوري كه اون فكر ميكنه نيست

يا مثلا وقتي طي يه ماه يكي از دوستام بهم زنگ ميزنه كه بريم بيرون. باز خط و نشون ميكشه كه اگه بري دور منو خط بكش. بهش ميگم بابا خوب منم نياز دارم هرزگاه با دوستام باشم. ولي اون حس ميكنه حتي ماهي يكي دوبار با دوستان بودن هم رفيق بازي تلقي ميشه

خلاصه سرتون رو درد نيارم. من ميدونم اختلاف سني داريم. و خيلي هاشو سعي ميكنم درك كنم به خاطر سنش. ولي كم كم داره اعصاب هردومون خرد ميشه
تورو خدا كمكم كنيد تا بهترين تصميمات رو اتخاذ كنم

يا علي

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد امیدوار

Soooaal;498518 نوشت:
با سلام خدمت اساتيد محترم و كاربران عزيز

بنده 25 سال دارم و همسري 15 ساله اختيار كردم
الان حدود 5 ماه ميشه كه عقد كرديم. البته عروسي نكرديم هنوز و نامزد هستيم منتهي عقد كرده

يه سري مشكلات جزئي واقعا اعصاب هردومون رو خدشه دار ميكنه
قبل از بيان اين مشكلات عرض كنم كه بنده واقف به اختلاف سنيمون هستم. و دوست ندارم كه كارشناس عزيز اين نكته رو منفي تلقي كنه. به هرحال ما عقد كرديم و من در پي راهنمايي براي وضعيت موجود هستم . وگرنه خيلي از ازدواج ها رو ديدم كه حتي با وجود بالا بودن سن هر دو طرف مشكلات مشابه مارو داشتن

واما مشكلات اينجانب:

به والله سعي بنده از ابتداي عقد بر محبت و درك همسرم بوده. منتهي هركاري ميكنم هميشه يه نارضايتي از جانب همسرم هست كه تو منو دوست نداري. تو عوض شدي. خيلي بداخلاقي و ... كه خدا شاهده من ديگه موندم كه مهربوني رو چطور ميشه نشون داد

ما وقتي تنها هستيم. همه جور شوخي با هم ميكنيم. خيلي با هم راحتيم . از هيچ حسي هم بهش دريغ نميكنم. هم اغوشي. بوسه . صحبت و ...
ولي يه مواقعي هست كه بايد حرمت اطراف رو هم نگه داشت . مثلا همسرم وقتي تو جمع نشتيم داريم فيلم ميبينم هم. اقدام ميكنه به شوخي. گاز گرفتن بغل كردن و ... كه من با احترام دورش ميكنم و ميگم كه زشته . ممكنه كسي ببينه . يهو ناراحت ميشه و قهر ميكنه . استدلالش هم اينه كه چرا پس با خالت راحتي. چرا مثلا ابجيت اومد كنارت نشست چيزي نگفتي. بهم ميگه بي احساس. و همشو ربط ميده به اينكه دوسش ندارم.
هي بهش ميگم بابا هركاري وقتي و جايي داره . ولي قبول نميكنه و قانع نميشه. درحالي كه من اوقاتي كه تنهاييم از هيچي براش كم نميزارم. منتهي تو مواقع شلوغي خونه يكم مراعات ميكنم. و ايشون اينو ربط ميدن به بي علاقگي من . و ميگه تو منو فقط براي اوقات تنهاييت ميخواي و وقتي خونه شلوغه بي اهميت ميشي بهم

يا مثلا اوقاتي كه به خونه مهمون مياد. من وقتي با پسرهاي فاميل ميشينم و همصحبت ميشم. طوري بهم نگاه ميكنه كه انگار چي شده.
هي بهش ميگم بابا . خوب مهمونه. چند ساعت خونه ما هستن و بعدش ما هميشه با هميم. ولي درك نميكنه و ميگه وقتي كسي مياد خونه و دورو ورت شلوغ ميشه نسبت به من سرد ميشي

يكبار هم باهاش بد حرف نزدم. هميشه سعي ميكنم با صحبت قانعش كنم ولي اثر مثبت نميده
همه حركاتم رو زير نظر داره. كي ميرم كي ميام. با كي حرف ميزنم. چي ميگم.
شوخي هايي ميكنه كه گاها من حوصله اون شوخي ها رو ندارم. مثلا يهو گازم ميگيره. و وقتي بهش ميگم عزيزم دردم مياد و فلان. باز قهر ميكنه . ميگه اگه ابجيت بود چيزي نميگفتي. درحالي كه به خدا من با كسي تو خونه اونطور شوخي نميكنم. و طوري كه اون فكر ميكنه نيست

يا مثلا وقتي طي يه ماه يكي از دوستام بهم زنگ ميزنه كه بريم بيرون. باز خط و نشون ميكشه كه اگه بري دور منو خط بكش. بهش ميگم بابا خوب منم نياز دارم هرزگاه با دوستام باشم. ولي اون حس ميكنه حتي ماهي يكي دوبار با دوستان بودن هم رفيق بازي تلقي ميشه

خلاصه سرتون رو درد نيارم. من ميدونم اختلاف سني داريم. و خيلي هاشو سعي ميكنم درك كنم به خاطر سنش. ولي كم كم داره اعصاب هردومون خرد ميشه
تورو خدا كمكم كنيد تا بهترين تصميمات رو اتخاذ كنم

يا علي

بسمه تعالی
با تقدیم سلام و تحیت و نیز عرض خوش آمد محضر جنابعالی
خدا رو شکر که سطح صمیمت خوبی دارید ان شاء الله که روز به روز زندگی شادتری را تجربه کنید.

خوشبختانه اختلاف جدی میان شما وجود ندارد و موضوع مذکور نیز ناشی از عدم مهارت کافی و تجربه همسرداری است که اگر مدیریت صحیحی شکل بگیرید و هردوی شما به کسب مهارتهای همسرداری اهتمام داشه باشید، این سطح از اختلاف برطرف خواهد شد. اما به یاد داشته باشید که بخشی از اختلافات به خاطر سن پایین ایشان ممکن است همچنان ادامه داشته باشد که لازم است با آن کنار بیائید.

در مجموع پیشنهاد می شود؛
_ با مطالعه، مشاوره و شرکت در کلاسهای مهارت افزایی، سطح مهارت و دانش خود را در شناخت وِیژگیهای جنس مخالف و نیز همسرداری افزایش دهید ( کتابهایی نظیر عشق هرگز کافی نیست آرون تی بک، همسران سازگار علی حسین زاده انتشارات موسسه امام خمینی، حفظ اعتدال و میانه روی در روابط زناشویی، مدیریت ورابط زناشویی سیدجلال یونسی انتشارات قطره، کتابهای باربارا دی آنجلیس و... پیشنهاد می شود)

_ حساسیتهای وی را شناسایی کنید و از رفتارهای حساسیت زا خودداری کنید

_ بیشتر برای وی هدیه تهیه کنید

_ از گفتن کلمات محبت آمیز و بویژه " دوستت دارم" دریغ نکنید

_ در حضور جمع بیشتر از وی تعریف و تمجید کنید

_ در جمع او را با اسم مورد علاقه اش صدا بزنید

_ در خصوص نحوه رفتار در جمع با یکدیگر گفتگو کنید و روی وضعیتی نسبی توافق کنید

_ در صورتی که در جمع با رفتار آزار دهنده ای از ایشان مواجه شدید، با مزاح و لبخند موضوع را تغییر دهید.

_ خجالت در جمع را کنار بگذارید و رفتارهای محبت آمیز وی را پاسخ دهید، تنها در مواردی که رفتار ایشان تحریک آمیز باشد بی اعتنایی کنید و یا حساس باشید.

_ به گونه ای با خواهر، خاله و... رفتار نمایید تا احساس تبعیض به ایشان دست ندهد.

به اتفاق همسرتون یه سری هم به تاپیکهای زیر بزنید بد نیست عزیزان به ظرائف خوبی اشاره کردند.
http://www.askdin.com/thread28560.html

http://www.askdin.com/thread28562.html

در پناه خدای متعال موفق باشید

و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمین

سلام ...
همون طور که جناب امیدوار فرمودند اصلا مشکلی جدی ندارید
اصلی ترین مشکل زندگی شما ندونستنه و بس
همین
اگه بدونید زندگی خیلی شیرین میشه ...
خانوم شما کم سن و ساله ...خودتون هم خیلی خوب میدونید ..اطلاعات عمومیش در مورد همسرداری بسیار بسیار ضعیف
شما که این موضوع رو میدونستید ...پس اینقدر سریح نگید درک متقابل نداریم
ایشون محبت و توجه شما رو 6 دنگ برای خودش میخواد
ایشون تو شرایط سنی هستن که زندگی رو خیلی خیلی رویایی و عاشقانه فرض میکنن
که هر دقیقه ..در هر مکانی ..شما فردین بازی در بیاری و عشق و علاقه تون و بروز بدید
اگه طوری که ایشون دوست دارن نباشید ..کم کم علاقه شون به شما سرد میشه
البته این نظر شخصی منه
اما ...شما هم که نمیتونید مثل شخصیت اول داستان های عاشقانه ثانیه به ثانیه فردین بازی در بیارید
پس باید با ملایمت برای ایشون توضیح بدید
که زندگی خاله بازی نیست ....بابا چهار تا بزرگتر تو جمع نشسته نه برگ چغندر ....
رعایت این مسائل جلو بزرگتر واجبه ..و ادب حکم میکنه تو جمه سنگین رنگین مثل یه خانوم متشخص کنارتون بشینه
شما هم تو جمع تا میتونید به ایشون توجه نشون بدید
که ایشون فکر نکنن فقط توی خلوت دوستش دارید ...
با رفتارتون نشون بدید سر قله قاف هم باشید ..دقیقه ای فراموش نمیکنید که همسرتون عشق زندگیتونه ..و شما براش تا پای جان میمیرید

اميدوار;500239 نوشت:
_ حساسیتهای وی را شناسایی کنید و از رفتارهای حساسیت زا خودداری کنید

_ بیشتر برای وی هدیه تهیه کنید

_ از گفتن کلمات محبت آمیز و بویژه " دوستت دارم" دریغ نکنید

_ در حضور جمع بیشتر از وی تعریف و تمجید کنید

_ در جمع او را با اسم مورد علاقه اش صدا بزنید

_ در خصوص نحوه رفتار در جمع با یکدیگر گفتگو کنید و روی وضعیتی نسبی توافق کنید

به این مواردی که جناب امیدوار فرمودند هم توجه کنید


چند تا نکته هم من اضافه کنم
تا چشمتون به دوستای مجردیتون میخوره
جمع و زنونه مردونه اش نکنید ....اگه واقعا نمیشه و راه نداره جمع باید زنونه و مردونه جدا باشه
هرز گاهی ...یه صد سال یه باری ....یه نگاه محبت امیزی ...که ایشون بدونن هنوزم به یادشونید
..........
شما میگید تو جمع نمیتونید
قرار نیست تو جمع داد بزنید دوست دارممممممممممممممممم
همون اروم هم بگید ایشون کلی ذوق میکنن

[="Tahoma"][="Black"]

Soooaal;498518 نوشت:
مثلا همسرم وقتي تو جمع نشتيم داريم فيلم ميبينم هم. اقدام ميكنه به شوخي. گاز گرفتن بغل كردن و ... .

وقتی خانومتون تو جمع باهاتون شوخی میکنه ..یه جورایی ابراز محبته غیر مستقیمه ....یه جورایی منظورش اینه (همین طور که بهت توجه دارم ..به من توجه داشته باش)

Soooaal;498518 نوشت:
ه من با احترام دورش ميكنم و ميگم كه زشته

شما منظورش و که متوجه نشدید که هیچ ..تازه ایشون و به خاطر توجهشون ملامت کردید ...

Soooaal;498518 نوشت:
يهو ناراحت ميشه و قهر ميكنه

وقتی ادم ها نمیتونن منظورشون و به طرف مقابلشون برسونن ناراحت میشن ...تازه بد تر از اون اینه که منظورشون یه چیز دیگه برداشت کنن ...خب این یه امر طبیعیه

Soooaal;498518 نوشت:
استدلالش هم اينه كه چرا پس با خالت راحتي. چرا مثلا ابجيت اومد كنارت نشست چيزي نگفتي

همشون از دم بهونه اند ...اونم فقط واسه حفظ غرورش

Soooaal;498518 نوشت:
و ميگه تو منو فقط براي اوقات تنهاييت ميخواي و وقتي خونه شلوغه بي اهميت ميشي بهم

بله دیگه ...همه ی خانوم ها همین برداشت و میکنن

Soooaal;498518 نوشت:
يا مثلا وقتي طي يه ماه يكي از دوستام بهم زنگ ميزنه كه بريم بيرون. باز خط و نشون ميكشه كه اگه بري دور منو خط بكش

خب طرز بیان تون صحیح نیست ....میتونید توضیح بدید شما هم نیاز دارید گاهی با دوستاتون بیرون باشید ...ولی در اخر برای جلب محبت ایشون بگید ..اگه تو بخوای نمیرم ....[/]

چند درصد خانومتون و دوست دارید ؟؟؟
به نظر من این حرکات نشونه ی اینه که علاقه ی خانومتون بیشتر از علاقه ی شما به ایشونه
و یه دلیل دیگه ام هم ازدواج تو این سنه
حالا شاید معیار های انتخاب ایشون برای همسر خیلی چیزا باشه ...اما مهمترین اش علاقه شون به شماس
وگرنه کی میاد تو این دوره زمونه قید خوشی های دوره مجردی که کم هم نیستن و بزنه و خودش و پابند زندگی متاهلی بکنه
کاری نکنید که این علاقه هم خاک بشه و حتی تو خلوت هم قید ابراز علاقه رو بزنه
همیشه میگن فاصله ی عشق و نفرت به اندازه ی یه تار موِ


از پاسخ كارشناس محترم و دوست عزيزم نهايت سپاس رو دارم
انشالله سعي ميكنم به بهترين نحو استفاده كنم

[="Indigo"]عَـــــــــــــــــــــــــــــــــه ... :Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!:

اینا که حرفای شوهر منه ...:Moteajeb!:

منو یاد خاطراتم انداختین ...:Khandidan!: طفلی شوهرم همیشه میگفت ... حالا اول جووونی باید بچه بزرگ کنم...:khaneh: یاد اون جنگ و جدلا بخیر...

چیزی که مشخصه و نیاز به گفتنش نیست اما من دوباره تکرار میکنم اینه که :

ای رفتارا اختضای سنشه ( خودم میدونم اقتضا درستشه ، دارم گفتاری نوشتار میکنم :khandeh!:)

یه چیزی رم بگم بهتون ( البته شوهر من خیلی بدش میاد ... فک کنم شما هم بدت بیاد ):Gig:ولی خو میگم :

وقتی زن بچه بگیری باید پای بچه بازیهاشم وایسی... باس صبر کنی تا بزرگ بشه ... خانوم شه ... باوقار شه ... اونوقت مامان شه ...(آخی ):Moshtagh:

ولی جدا این رفتارا با محبت رابطه ی معکوس داره...

هرچی بیشتر بهش محبت کنی ...این رفتاراش کمتر میشه....

تو جمع توجهتون بهش بیشتر باشه...زشت ترین کار اینه که وقتی جلو پدر و مادر میاد رو پاتون بشینه باهاش اخم و تخم کنی و به اصطلاحی ضایش کنی... تو اینجور شرایطی دستش و بگیرین و بگین بیا کنارم بشین ....( این دست گرفتنه خیلی اساسیه ها... فراموش نشه )

رابطه تونو با دوستاتون حتی الامکان کم کنین ....

اگه نشد هم تو اینجور شرایطی برا قانع کردنش باز از محبت استفاده کنین.... بگین منم دلم میخواد همیشه پیشت باشم... ولی قرار نیست زندانیت کنم که ..دوس داری نزارم پیش هیشکی بری ؟ شبانه روز تو خونه ور دل من باشی؟ اگه تو اینجوی میپسندی باشه...

کلا جفتمون از کنار هم جم نمیخوریم....

فقط یه چیزی :
.
.
.
.اگه اینجوری دوست داشت باید دور دوستاتونو برا همیشه خط بکشین...:khandeh!:[/]

سلام.به قول آقای راشد یزدی اگه به این علم برسی که شما وهمسرتون بعد ازدواج یکی شدید خیلی راحت میتونید همو درک کنید . به هم احترام بذارین

موضوع قفل شده است