خانواده دختر به خاطر اختلاف طبقاتی، مخالف ازدواج ما هستند

تب‌های اولیه

18 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خانواده دختر به خاطر اختلاف طبقاتی، مخالف ازدواج ما هستند

سلام به همه عزیزان،
عذر میخوام که عنوان مناسبی برای تاپیک انتخاب نکردم،
بنده 28 ساله هستم و 4 سال قبل با خانمی آشنا شدم که الان 26 سالشونه، و هردو تحصیلات عالیه داریم، ابتدا احساسی نسبت به ایشان نداشتم اما رفتار و سکنات و متانت ایشان بسیار بنده را جذب نمود،
در آن مقطع خانواده بنده هم در جریان بودند و تصمیم گرفتم ارتباطی تقریبا دوستانه با ایشان برقرار کنم که البته بسیار هم سخت راضی به این موضوع شدند، ما علیرغم شناختی که از هم داشتیم سال گذشته چندین جلسه مشاوره ازدواج رفتیم و نتیجتا مشخص شد که میتوانیم زندگی خوب و سالمی داشته باشیم البته با مشخص شدن نقاط ضعف و قوت هر دومان که توصیه میکنم اگر کسی شرایط مشابه را دارد آنرا از دست ندهد.
مشکلی که سر راه ما وجود دارد بحث اختلاف طبقاتی خانواده هاست و متاسفانه خانواده دختر مخالف چنین وصلتی هستند (آنها در طبقه اجتماعی بهتری هستنداما بلحاظ فرهنگی تقریبا هردو خانواده مذهبی هستیم)، جدای از علاقه ای که بین ما وجود دارد، دلایل عقلانی بسیار زیادی هست که ما میتوانیم زندگی همراه با خوشبختی داشته باشیم به همین دلیل تقریبا تمام امید به آینده من تشکیل این زندگی شده است، اما با توجه به مخالفت پدر و مادر دختر واقعا راه بجایی نداریم،
ضمنا خواهر و برادر دختر که متاهل هستند هم نظر مثبتی به این وصلت دارند اما به قدری پدر نقش تعیین کننده دارد که همه چیز رو به نا امیدی رفته،
دوستان شما چه نظری دارید؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد حامی

سلام بر شما
سطح، عميق و زوايه ديد در اين مخالفت مهم است. به هرحال مخالف ها عللي منطقي يا غير منطقي و...دارد به طور دقيق با گفتگو با والدين، فرزندان، معرف ها مي توان اين علل را شناخت ولي برخي از علل رائج عبارتند از:
داريي و امكانات ملاك برتري: اگر خانواده اي ملاك برتري را به پول و رفاه اجتماعي ببينند و بر همين مبنا تربيت شده باشند به اين راحتي نگرششان تغيير نمي كند و در ارتباط با خانواده ها دردسر ساز و گاهي توهين كننده مي شود.
داماد شكار چي: گاهي هم ممكن است احساس كنند كه پسر به مال و امتيازات خانواده دختر چشم طمع دارد.
اذيت شدن دختر: گاهي هم خانواده از اين جهت مخالفت مي كنند كه احساس مي كنند دخترشان در زندگي جديد به دليل امكانات پايين تر اذيت شود و همين امر سبب مشاجرات و حتي جدايي شود.
اختلافات فرهنگي: بي ترديد امكانات و شأن اجتماعي در فرهنگ، آداب و رسومات اثر گذار است اين اختلاف طبقاتي و در نتيجه اختلاف فرهنگي مشكل ساز خواهد بود.
و...

بهتر است دلائل ايشان را با دقت بشنويد و اگر جواب منطقي و آرام بخش داريد ايشان را قانع كنيد. البته بهتر است از فردي با نفوذ، با تجريه، سخن شناس و مردم شناس (مانند مشاور و..) كمك بگيريد چه بسا دلائل قانع كننده شما به خاطر سن شما رد شود.
باتوجه به هم عقيده بودن فرزندان تلاش كنيد با گفتگوي منطقي و تدريجي نظر خانواده را جلب كنيد. و از داخل خانواده هم براي خود حامي و مؤيد پيدا كنيد.

البته اگر ايشان تعصبات سفت شده و متحجرانه دارند و به هيچ وجه شما را نمي پذيرند بهتر است از وصلت با اين خانواده چشم بپوشيد كه وصلت اجباري و زوري نمي تواند ديد و نگرش و تربيت را تغيير دهد و سبب تحقيرها و توهين ها و اختلافات در زندگي زناشويي خواهد شد.

سلام
انشالله که همه ی جوون ها خوشبخت و عاقبت بخیر بشند بخصوص این دهه شصتی ها...
خدمتتون عرض کنم چند نکته رو:
1- حضور اصل دین و مذهب باعث بیساری از تفاهم ها در زندگی و اخلاق ورفتار میشه ولی چون این دین و مذهب در انسان ها درونی نیست وکمی در همه ی افراد جنبه ی ظاهری پیدا کرده نمی توان تنها به معیارهای مذهبی بودن توجه نمود . اگر مذهب در شکل واقعیش در خانواده ی اونها بود به شما به این دلیل مالی به استناد هزار آیه و حدیثی که داریم سخت نمی گرفتند

خیلی وقت ها مذهب در درون جامعه ما حالت تشریفاتی و پوسته به خودش گرفته و نمیشه بهش دل خوش کرد

من می خواهم بهتون بگم (( محتاط باشید)) و ایده ال به وجود سطح اعتقادات مشترک بسنده نکنید

موارد زیادی رو سراغ دارم که این جوری ازدواج صورت گرفته و بعد مرد توسط همسر و خانواده ی اون سرکوفت شده و بهش توهین شده بخاطر همین سطح مالی پایین تر

اطراف خودم هستند زوج هایی که طرف پسر وضع مالیش ضعیف تر بوده ولی از همون اول خانواده دختر گیر ندادند و مزیت های عمده ی پسر مثلا سالم بودنش چششون رو گرفته و هیچ وقت به روی اون هم نیاوردند و تازه متشکرشون هم بودند که دختراشون رو خوشبختند کردند

خانومی رو می شناسم دانشجوی دکتری بود که ازدواج کرد و همسرشون هم دانشجو دکتری بود. شاید برای این خانوم بیش از یک عدد النگوی نازک و حلقه و انگشتر ارزون قیمت طلای دیگه نخریدند. اون هم اصلا هیچ وقت طرز تفکرش این نبود که باید بگیرند و باید طلبکار باشه و سرکوفت بزنه همسرشو و از این حرف ها. عروسی ساده و بی گناه والبته قشنگی گرفتند و یک سال و نیم هم خوابگاه متاهلین بودند .
ااین خانوم هم تو رفاه و یک خانواده ای که 2 تا دختر داشتند بزررگ شده بود ولی واقعا نه خودش و نه خانوادش خانواده پسر رو به خاطر سطح پایین ترشون شماتت نکرده بودند و اصلا نگاهشون این نبود تازه خیلی هم خوشحال بودند . بنده شخصا هم که اون آقا رو شناختم موافق بودم باهاشون که پاکی حلال خوری دین و دغدغه های دینی صاف و روراست بودنش می ارزید به صدتا از اون جوونی که می شناختم که ماشینای آنچنانی هم دارند

من فکر می کنم با مجموعه ی موارد و تجربیاتی که دارم شکستن غرور یک مرد و کوچک کردن و کوپک نگریستنش به خاطر مسائل مالی کمر شکن و زندگی نابودکنه! چیزی گمان میره درطول چنین نگاه هایی که شما بیان کردید می تونه باشه اگه بیم این موارد رو می دید بی خیال شید . اگر به طرفتون مطمئنید و می دونید تو زندگی مشترک هوای شما رو خواهد داشت و قضیه در این حد جدی نیست که انشالله با ایشون خوشبخت شید:hamdel: ولی واقعا رو راست باشید . دیدم مواردی که به خاطر راضی نگه داشتن طرفشون خودشون رو در چه مضیغه هایی می گذارند وام و قرض و خرج بیهوده...
یک کتاب های خوبی هست که به درد شما می خوره یادم باشه فردا می نویسم براتون
التماس دعا

با تشکر فراوان از پاسخ شما، بله تکیه گاه مخالفت ایشان بیشتر بر روی میزان دارایی پسر و خانواده پسر است و جالب اینجاست شباهت های فرهنگی برایشان اهمیتی ندارد، ضمنا در رابطه با ازدواج سایر فرزندانشان نیز چنین برخوردی داشته اند، متاسفانه راهی که بشود متقاعدشان کرد پیدا نمی شود و عبور کردن و پذیرش این مخالفت برای بنده بسیار سخت است، آیا ازدواج با مخالفت پدر دختر می تواند منجر به خوشبختی شود؟ آیا در بین اینهمه زندگی که تشکیل شده است افرادی که با وجود مخالفت پدر دختر وصلت کرده اند و خوشبخت شده اند تنها یک استثنا تلقی می شود؟

Sa-Ka;499505 نوشت:
یک کتاب های خوبی هست که به درد شما می خوره یادم باشه فردا می نویسم براتون

ممنون از شما دوست خوبم، ببینید در واقع بعد از 4 سال شناختی که دختر خانم دارم اینست که اهل تحقیر کردن نیست و اصلا چنین چیزی در رفتارش وجود نداره، اما خودش اذعان میکنه که توانایی مقابله با خانواده برای گرفتن جواب مثبت رو نداره، این نگرانی از سوی هر دوی ما وجود داره که اگر بنده نتوانم در زندگی مشترک نیازهای رفاهی ایشان را تامین کنم (که البته خیلی هم با انتظارات عمومی دختران جامعه ما تفاوتی نداره) ممکن است عشق در بین ما رنگ ببازد، این موضوعی است که باعث تردید من شده اما واقعیتی که وجود دارد اینست مگر سایر دخترها چنین اتنظاراتی ندارند، بنظرم این مشکلی هست که الان اکثر دختر خانم های مجرد جامعه ما حتی بدون در نظر گرفتن وضع مالی خانواده شان بسیار متوقع هستند. بنابراین ممکن است فردی را که علاقه زیادی به او دارم و تناسبات فکری رفتاری بسیاری با هم داریم از دست بدهم بخاطر مسئله ای که برای ازدواج با هر کس دیگه ای ممکن است پیش بیاید.
البته همه اینها سرشار از تردیدهایی است که واقعا گاهی بنده را به این نتیجه میرساند پذیرفتن ریسک ازدواج اگر عشقی در بین نباشد اشتباه بزرگی است!

aebrahim;499518 نوشت:
ممنون از شما دوست خوبم، ببینید در واقع بعد از 4 سال شناختی که دختر خانم دارم اینست که اهل تحقیر کردن نیست و اصلا چنین چیزی در رفتارش وجود نداره، اما خودش اذعان میکنه که توانایی مقابله با خانواده برای گرفتن جواب مثبت رو نداره، این نگرانی از سوی هر دوی ما وجود داره که اگر بنده نتوانم در زندگی مشترک نیازهای رفاهی ایشان را تامین کنم (که البته خیلی هم با انتظارات عمومی دختران جامعه ما تفاوتی نداره) ممکن است عشق در بین ما رنگ ببازد، این موضوعی است که باعث تردید من شده اما واقعیتی که وجود دارد اینست مگر سایر دخترها چنین اتنظاراتی ندارند، بنظرم این مشکلی هست که الان اکثر دختر خانم های مجرد جامعه ما حتی بدون در نظر گرفتن وضع مالی خانواده شان بسیار متوقع هستند. بنابراین ممکن است فردی را که علاقه زیادی به او دارم و تناسبات فکری رفتاری بسیاری با هم داریم از دست بدهم بخاطر مسئله ای که برای ازدواج با هر کس دیگه ای ممکن است پیش بیاید.
البته همه اینها سرشار از تردیدهایی است که واقعا گاهی بنده را به این نتیجه میرساند پذیرفتن ریسک ازدواج اگر عشقی در بین نباشد اشتباه بزرگی است!

من در یک موسسه خوب فرهنگی کار می کنم . یک سری کتاب خوب بود برای انتخاب همسر . فردا اسمشون رو نگاه می کنم براتون می فرستم

4 سال شناخت : بستگی داره چطور و در چه سطح شناختی باشه ؟ خوب شما حتما با تجربه و تحصیل و شناختی که دارید تفاوش رو درک می کنید . دوران آشنایی واقعی و یا اینکه هر نفر بدی های خودش رو پنهان می کنه . من این رو دیدم که وی مدلای شما, چه خانوم چه آقا وقتی طرفش رو بخاد خانوادش رو هم راضی می کنه .

اگر بنده نتوانم در زندگی مشترک نیازهای رفاهی ایشان را تامین کنم (که البته خیلی هم با انتظارات عمومی دختران جامعه ما تفاوتی نداره) ممکن است عشق در بین ما رنگ ببازد، این موضوعی است که باعث تردید من شده اما واقعیتی که وجود دارد اینست مگر سایر دخترها چنین اتنظاراتی ندارند، بنظرم این مشکلی هست که الان اکثر دختر خانم های مجرد جامعه ما حتی بدون در نظر گرفتن وضع مالی خانواده شان بسیار متوقع هستند. بنابراین ممکن است فردی را که علاقه زیادی به او دارم و تناسبات فکری رفتاری بسیاری با هم داریم از دست بدهم بخاطر مسئله ای که برای ازدواج با هر کس دیگه ای ممکن است پیش بیاید:

بنده خودم یک خانم هستم و توی محیط های اجتماعی . فوق لیسانس رشته های فنی رو هم دارم ( منظورم اینه که درک می کنم و همه تیپ دختری دیدم)
من افردای رو می شناسم بسیار پولدار ... و بسیار متواضع و مهربان . اصلا در برخورد باهاش مهذب نیستید. یکی از همین ها فقط شهریه ی دانشگاه خصوصی که می رفت خارج از کشور یک میلیارد در میومد (300-400 هزاردلار) . یکی رو می شناسم دو تا لب تاب داشت. همیشه این کهنه قدیمیه رو با خودش اینور و اون ور می برد تا کسی نبینه و غصه بخوره (1 سال پیش بود) /به قول شما عده ی زیادی هستند که اها تاحقیرکردن نیستند.البته این رو هم اضافه کنم که همه ی دخترها پرتوقع نیستند . جامعه ی اماری می تونم خدمتتون ارائه بدم . اون مثال دانشجوی دکتری از بهرین دوستانم هستند و از نزدیک می شناسمشون .غیر قابل انکاره که دخترایی هم هستند که از همسرشون فقط پولدار بودنش و نه هیچ چیزه دیگه ملاکشونه ...
یک مورد تو دوران دانشجوییم بود که من خودم اذیت شدم ... یکی از دوستانم بودند که طی یک پروژه من باهاشون آشناشدم . با وجود اینکه خیلی هم پولدار نبودند پدرشون وحشتناک اینها رو لذت جو و مصرف گرا بار آورده بود.واقعا حرص دربیار بودند. توی ایامی که دانشجو بودیم و اغلب همه می خواستیم با کم ترین هزینه زندگیمون رو بچرخونیم این بنده خدا فقط دنبال این بود که فلان غذای فلان رستوران رو بره امتخان کنه !!! چند وقته پیتزای فلان جا رو نخورده... سینما بره.. کلاس هنری فلان رو به قیمت گزاف بره . واقعا بدون درک دوستاش که باهاشند فقط دنبال این مدل رفتاراش بود. توزندگی دانشجویی هیچ وقت راضی نمی شد که کم تر از 3 نوع میوه بخریم . برای خریدهاش همیشه پاساژهای شیک و گرون قیمت رو ترجیح میداد( در حالی که همون کالا توی یه خورده مغازه های تو وسط شهر (نه بالا شهر و یا پایین شهر) اختلاف قیمیت نداشت . یه شب آزانس گرفت که بره از اون طرف شهر آب انار و لوشک بگیره ... برای من شخصا اگر چه بروز نمی دادم ولی خیلی حرص دربیار بود ... مشکل من مالی نبود . این که می دیدم دختری تو این سن و سال اینطوری تربیت شده و مسائل جدی مناسب سنشو نمی فهمه سخت بود... چون اون موقع تو جمع ما کسی بود که واقعا سختش بود حتی هزینه های یک هفتش 10 هزارتومان بشه! چقدر من فشارتحمل کردم که نه اون که نداره بهش برنخوره... شخصیتی داشت که من مطمئنم اصلا نمی تونه کوچکترین مشکل اقتصادی رو تحمل کنه. مثلا بخاد قناعت و صبر کنه عمرا اهل این حرف ها نبود .اینو به عنوان مثالی از فردی که درک نمی کنه نوشتم. همین خانوم 26 سالش بود و معیارپدرشون واسه اجازه دادن به خواستگارها همین قضیه ی مالی بود...خودشم ادعا داشت وحشتناک. می گفت من تو خانواده ای بودم که فلان جور بوده و فلان جور نبوده و ... پاش که میفتاد یک فخری می فروخ برای این سطح زندگیش . با اینکه واقعا چیز خاصی نبود
این خانومی که شما می فرمایید اینطور به نظر نمی رسند
در مورد عشق ...
حرف زیاده فقط اینکه عشقی که بخاد اینطوری از بین بره از اول آیا عشق واقعی بوده؟
من شخصا به سختی و تلاش فراوان تلاش کردم تا زمانی که قطعیتی ایجاد نشده و حتی رابطه رسمی ایجاد نشده به خودم اجازه ندم علاقه مندشم و یا احساساتی ... خطرناکه
آخرین پیشنهادم:1- چندماه بزارید بگذره دوباره برید خواستگاری
2- توسل به ائمه اطهار و توکل بر خدایی که : «و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها...» (روم، 21)
انشالله خوشبخت شوید و عاقبت بخیر
انشالله اعضاء دیگه بتونند بهتر از من راهنماییتون کنند و بهتون کامنت بدن

[="Indigo"]

aebrahim;497884 نوشت:
دوستان شما چه نظری دارید؟

فرضا اگه راضی به ازدواجتون هم بشن ... فک کنم شما باید بعد ها انتظار توهین و اخم و تخم داشته باشی از جانبشون...

پس امادگی لازم و برای این مسئله داشته باشین....

در مورد راضی شدن هم علاوه بر صحبت کردن خواهر برادرایی که رای موافق دارن....باید خود دختره بره رو مخ باباش... اونم نه با لوس بازی و تهدید و این چیزا.... بگه بشین بابا میخوام دو کلوم باهات بحرفم...:Nishkhand:

یه ایراد درست و حسابی از این پسره ( که شما باشی ) بگیر اونوقت باشه من به حرف شما گوش میدم و باهاش ازدواج نمیکنم ...

( البته امیدوارم ایرادی نداشته باشین که با این راه حل دیگه هیچ امیدی به سر گرفتن ازدواجتون نباشه...:khaneh:)

ولی جدا دختر خانوم نشون نده خیلی تعصب داره رو شما که بابا فک کنه عقل و دینشو دزدیدی....

به باباش بگه از نظر من این اقا معقوله ... شرایطشم خوبه....

شما علاوه بر این اختلاف طبقاتی که دلیل قانع کننده به حساب نمیاد ... یه دلیل خوب و منطقی بیار.... من رو حرف شما که پدرمی حرف نمیزنم ...[/]

خب مشکل اینجاست که طبق منطق ایشان وضعیت مالی بنده ایراد منطقی محسوب میشه و البته خود شخص پدر هم فرد تحصیل کرده ای هستن! و وقتی چنین طرز فکری دارن بعیده که بشه با چنین دیالوگی نتیجه گیری کرد. معمولا چنین پدرهایی به حکم با تجربه بودن منطق خودشون رو بالاتر می دونن و فرزندشون رو خام، مخصوص اینکه طرف تحصیل کرده هم باشه سخت بشه تغییر عقیده دادش....

دوست عزیز سلام
اگه دختر خانم راضی به این ازدواج هستن و تریدی برای این ازدواج ندارن و شما هم مطمئن هستید که بعداً این خانم انتظاراتش خیلی زیاد از شما نمیشه. مطمئین باشد اگه ایشون بخواد با کمک خواهر و بردارهاش میتونه چدرش رو راضی کنه. ظاهرا تنها مشکل شما مشکل طبقاتی است بعدش مگه فاصله طبقاتی شما چقدر است؟ که پدر ایشون راضی نمیشن. سعی کنن با خواهر و برادرشون و مادرشون صحبت کنن که اونها دوستانه و بدون تعصب با پدر صحبت کنن و سعی کنن ایشون رو راضی کنن. یا از یزرگان فامیل که دختر خانم میدونه پدر ایشون خیلی اون فرد رو قبول داره استفاده کنید شاید حرف دوستش رو قبول کنه. امیدوارم موفق بشید و مسیر درست رو انتخاب کرده باشید و به هدفتون برسید.

aebrahim;499833 نوشت:
خب مشکل اینجاست که طبق منطق ایشان وضعیت مالی بنده ایراد منطقی محسوب میشه و البته خود شخص پدر هم فرد تحصیل کرده ای هستن! و وقتی چنین طرز فکری دارن بعیده که بشه با چنین دیالوگی نتیجه گیری کرد. معمولا چنین پدرهایی به حکم با تجربه بودن منطق خودشون رو بالاتر می دونن و فرزندشون رو خام، مخصوص اینکه طرف تحصیل کرده هم باشه سخت بشه تغییر عقیده دادش....

سلام پدرها تجربه ی زیادی دارند
باید از کارشناس در مورد مشکلات احتمالی در این ازدواج پیش می اید بپرسید بعد با دختر مطرح کنید و اگر راضی بود به پدر با واسطه ها اصرار کنید

مثلا اگر هزینه خرید عروسی مورد تایید پدر نبود چه می کنی؟
اگر هزینه مجلس عروسی مورد تایید پدر نبود چه می کنی؟
اگر خانه مورد تایید پدر نبود چه می کنی؟
اگر وسایل زندگی من با باجناقها فرق می‌کرد چه می کنی؟
اگر نتوانیم به هر مسافرنی مخصوصا با خواهرت برویم چه می کنی؟
اگر نتوانیم در شان مهمانهای شما مهمانی بدهیم چه می کنی؟
اگر هدیه جشن تولد خواهر و داماد و والدینت را مثل بقیه ندهم چه می کنی؟
اگر هدیه جشن تولد من به بچه‌های فامیل با هدیه‌ی دامادهای دیگر فرق کرد چه می کنی؟
اگر ....
اگر .....
و بلاخره اگر همه بخواهند در طغیانشان کور شوند ولی من نخواهم چه می کنی؟؟؟؟

البته ضبط صوت یادت نره!:Nishkhand:

موفق باشید

متعلم;500310 نوشت:
مثلا اگر هزینه خرید عروسی مورد تایید پدر نبود چه می کنی؟
اگر هزینه مجلس عروسی مورد تایید پدر نبود چه می کنی؟
اگر خانه مورد تایید پدر نبود چه می کنی؟
اگر وسایل زندگی من با باجناقها فرق می‌کرد چه می کنی؟
اگر نتوانیم به هر مسافرنی مخصوصا با خواهرت برویم چه می کنی؟
اگر نتوانیم در شان مهمانهای شما مهمانی بدهیم چه می کنی؟
اگر هدیه جشن تولد خواهر و داماد و والدینت را مثل بقیه ندهم چه می کنی؟
اگر هدیه جشن تولد من به بچه‌های فامیل با هدیه‌ی دامادهای دیگر فرق کرد چه می کنی؟
اگر ....
اگر .....
و بلاخره اگر همه بخواهند در طغیانشان کور شوند ولی من نخواهم چه می کنی؟؟؟؟

این جملات خیلی مهم هستند و واقعا مشخصه نشانه تجربه اند. همه ی این موارد رو قشنگ هم خودتون بهش فکر کنید و هم همینطور که گفتند به دنبال پاسخشون باشید.
من متاسفانه تمام اشکالات فوق رو دیدم
به عنوان مثال طرف خانواده پدریش می خوان برند قشم . به خاطر علاقه و ارتباطی که نمیتونه با خانواده پدریش نداشته باشه دوست داره باهاشون بره. همسرش مجبور میشه وام بگیره زیر بار قرض میرن که این مسافرت رو از دست ندهند
طرف در بدترین وضعیت اقصادیه! خونواده ی همسرش عادت به جشن تولد و کادو انچنانی دارند. چون براش هم کادو آوردند روش نمیشه نخره .دوباره غرض می کنه و بهش فشار میاد که در رقابت چشم و هم چشمی خانواده فامیلش زیر بار فشار نباشه!!!!

متعلم;500310 نوشت:
باید از کارشناس در مورد مشکلات احتمالی در این ازدواج پیش می اید بپرسید بعد با دختر مطرح کنید و اگر راضی بود به پدر با واسطه ها اصرار کنید

مثلا اگر هزینه خرید عروسی مورد تایید پدر نبود چه می کنی؟
اگر هزینه مجلس عروسی مورد تایید پدر نبود چه می کنی؟
اگر خانه مورد تایید پدر نبود چه می کنی؟
اگر وسایل زندگی من با باجناقها فرق می‌کرد چه می کنی؟
اگر نتوانیم به هر مسافرنی مخصوصا با خواهرت برویم چه می کنی؟
اگر نتوانیم در شان مهمانهای شما مهمانی بدهیم چه می کنی؟
اگر هدیه جشن تولد خواهر و داماد و والدینت را مثل بقیه ندهم چه می کنی؟
اگر هدیه جشن تولد من به بچه‌های فامیل با هدیه‌ی دامادهای دیگر فرق کرد چه می کنی؟
اگر ....
اگر .....
و بلاخره اگر همه بخواهند در طغیانشان کور شوند ولی من نخواهم چه می کنی؟؟؟؟

همونطور که عرض کردم سال گذشته مشاوره رفتیم و یکی از مواردی که بحث شد همین موارد بود که شما فرمودید، متاسفانه به نتیجه قطعی نرسیدیم مثلا روی بعضی موارد دختر خانم گفتن که من نمیتوانم نبود این مسائل را قبول کنم، که مهمترینش سکونت در یک محله متوسط به بالای شهر بود...
الان دیگه دوره ی اینکه دختر خانم ها بگن من بخاطر اینجور چیزها کوتاه میام گذشته و بنظرم دختر خانمی ام که این حرف رو بزنه یه مقدار که سنش بالاتر بره حرف خودش رو نقض میکنه، و وقتی حرف خودش رو نقض کنه دیگه چه اهمیتی داره که صداش ضبط شده باشه! مهم اینه زندگی وارد بحران میشه....
خوشبختانه این بحران ها قبل از ازدواج برای ما نمایان شد،
تصمیم هم گرفتیم تا همه چیز رو منتفی کنیم مگر اینکه واقعا شرایط مالی من به حدی رسید که بتونم این موارد اختلاف با دختر خانم رو تامین کنم، شاید در اونصورت بتونیم ریسک کنیم و حتی با وجود مخالفت پدرش با هم شروع کنیم، چرا که اونجا دیگه بهانه پدر فقط اختلاف طبقاتی با خانواده من هست و این هم چیزیه که بدلیل میزان اختلاف خیلی غیر منطقی بنظر میاد (اگر شرایط ماالی بنده خیلی خوب شود).
بهرحال ممنون از شما دوستان، هرچند سخته امیدوار به این شدن که به اندازه کافی پولدار بشیم بعد ازدواج کنیم تا حداقل نیازهای دختری که در خانواده مرفه تر بزرگ شده رو تامین کرده و با او تشکیل زندگی داد، مخصوص اینکه 28 سالتون باشه و شاید تا 35 سالگی باید منتظر باشید اونهم در صورتی که از دختر خانم خواستید تعهدی به شما نداشته باشه و اگه فرصت تشکیل زندگی براش پیش اومد پس نزنه تا حق کمتری ازش ضایع نشه،
من به نظر خیلی از کارشناس ها احترام میگذارم اما باید توجه کنید که شاید برخی از روابط از اون دسته عشق های تندرو نباشن بلکه بیشتر عشق های همراه با عقلانیت باشن طوری که وقتی شما خصوصیات یکنفر رو مکمل خودتون میدونید بتونید اینطور برای رسیدن بهش با زندگی ریسک کنید.
ضمن اینکه اعتقاد دارم به هر قیمتی نباید خود رو مجبور به ازدواج کنم که بگم از الان پلن بریزم برای پیدا کردن یک مورد مناسب با خودم، این باعث میشه ذهنم شرطی بشه...
ا

aebrahim;500436 نوشت:
ضمن اینکه اعتقاد دارم به هر قیمتی نباید خود رو مجبور به ازدواج کنم که بگم از الان پلن بریزم برای پیدا کردن یک مورد مناسب با خودم، این باعث میشه ذهنم شرطی بشه...

سلام
دوست عزیز برای پیدا کردن هم کفوتان باید از راهش وارد شوید... مخالفت پدر او را به فال نیک بگیرید و به دنبال کفو خود بروید( کفو اقتصادی، فرهنگی، اعتقادی، سیاسی، ...)

شما باید مادری برای فرزندان فهیم خود پیدا کنید نه یک شخصی که نمی‌داند برای چه خلق شده است!

یک عاشق کتاب پیدا کنید که دنبال عمل به آیه‌ی الهی "فستبقوا بالخیرات" باشد نه اینکه به دنبال آیه شیطانی "فستبقوا بالتجملات" برود

برای این منظور از خدا بخواهید و هم به اهلش مراجعه کنید و هم به خدا قول دهید برای ادای حق چنین زنی با مطالعه کتب و شنیدن حرف علما انجام وظیفه کنید

خداوند منتظر اقدام عملی شما برای شناخت بیشتر و توکل به او است. پاسخهای زیر بسیار مفیدند:

http://www.askdin.com/thread36122.html#post474078

http://www.askdin.com/thread37970.html#post500677

متعلم;500638 نوشت:
شما باید مادری برای فرزندان فهیم خود پیدا کنید نه یک شخصی که نمی‌داند برای چه خلق شده است!

ممنون از توصیه تان، اما جدای از بحث ازدواج شما از کجا قضاوت فرمودید که آن شخص نمی داند برای چه خلق شده است؟! بنظرم خیلی ایده آل و خارج از واقعیت نباید به این مقوله نگاه کرد، کسی که نمی خواهد شرایط مالی پایینتری از خانه پدری داشته باشد آیا نمی داند برای چه خلق شده است؟! نه بنظر من اینگونه نگاه کردن به مقوله شخصیت شناسی فقط در کتاب های دینی و درسی و خارج از واقعیت اجتماع جایگاه دارد.
در رابطه با هم کفو بودن بله با شما موافقم ولی همیشه همه چیز با این شرایط ایجاد نمی شود ضمن اینکه همه چیز هم با این شرایط الزاما به موفقیت نمی رسد.
ضمنا پیشنهاد میکنم در این سایت بخشی ایجاد کنید که متاهلین که بالای 20 سال با هم زندگی کرده اند نظراتشان درج شود، خواهید دید که طیف گسترده ای از ازدواج های با معیارهای مختلف که خیلی هم تاکید بر هم کفو بودن داشته اند تبدیل به زندگی هایی فقط برای فرزندان شده اند، اما ازدواج هایی هستند که پایه شان عشق همراه با عقل بوده است و نهایتا هم عاشقانه پیشرفته اند نه فقط به بهانه فرزندانريال بنظرم نباید ازدواج را فقط از دید جوان 20 یا 30 ساله بررسی کرد، کمی از بالاتر باید نگاه شود.

aebrahim;500728 نوشت:
در رابطه با هم کفو بودن بله با شما موافقم ولی همیشه همه چیز با این شرایط ایجاد نمی شود ضمن اینکه همه چیز هم با این شرایط الزاما به موفقیت نمی رسد.
ضمنا پیشنهاد میکنم در این سایت بخشی ایجاد کنید که متاهلین که بالای 20 سال با هم زندگی کرده اند نظراتشان درج شود، خواهید دید که طیف گسترده ای از ازدواج های با معیارهای مختلف که خیلی هم تاکید بر هم کفو بودن داشته اند تبدیل به زندگی هایی فقط برای فرزندان شده اند، اما ازدواج هایی هستند که پایه شان عشق همراه با عقل بوده است و نهایتا هم عاشقانه پیشرفته اند نه فقط به بهانه فرزندانريال بنظرم نباید ازدواج را فقط از دید جوان 20 یا 30 ساله بررسی کرد، کمی از بالاتر باید نگاه شود.

با سلام

1- در افراد با تجربه بالای زندگی گاها افرادی رو داریم که شرایط زمان الان رو با زمان خودشون می سنجند که بر این اساس نمی تونند ((گاها)) نظرات خیلی خیلی جامعی هم بدهند. خودم شخصا نمی تونم بچه های 18-19 ساله ای که دارند تند تند ازدواج می کنند رو خیلی درک نمی کنم .
دوستم حدیث داریم که از علی علیه اسلام که مومن حکمت رو یاد می گیره ولو از کافر و مشرک . حدیث داریم که بهتره گاهی سخن رو خوب نگاه کنید و بخونید و نه گویندش رو اول بررسی کنیم
ما که تو این فروم همدیگر رو نمی شناسیم . قطعا وقت گذاشتنمون واسه هم و حضورمون در این فضا به خاطر همون دین و خدای مشترک وجودمون هست. خوب به این زودی از کوره در نرید ... ناسلامتی می خاین وارد زندگی مشترک شید:ok:

2- در مورد کفویت هم با این پست جناب (( متعلم )) عزیز تاحدی موافقم هم باشما
وهم من می بینم که بزرگترین عدم کفویت ها در ازدواج ((بر اساس سن و شرایط اقتصادی )) پیامبر گرامی اسلام در ازدواجشون با حضرت خدیجه سلام الله هستند

3- این مثال عینی از نزذیک ترین افراد به من هستند: آقا دیپلم خانم لیسانس و دبیر . صحبت کردند. منطقی و عقلانی به این نتیجه رسیدند که تفاهم دارند. ازدواج کردند. نهال محبت اولیه بینشون الان بعد از دو تا بچه درختی تناور شده است . بعد از 15 سال هنوز برای هم حرف های تازه دارند

-آقا سیکل اما با مطالعات مذهبی زیاد و مداح هم هستند. از شرق کشور و روستایی . خانوم از خانواده های بسیار متمکن تبریزی تا الان تا فوق لیسانس هم درس خوندند. شدت ایمان و مذهب خود خانوم که معیارهای مادی رو کنار گذاشتند باعث شد که قبول کنند .الان بچشون 5 سالش هست خیلی هم خوشبختند. خانواده این خانوم از اول پذیرفتند در حالی که دخترشون عالی ترین موقعیت ها رو داشت. مساله در مورد شما این هست که خانوادشون نپذیرفتند و این مساله بسیاری از لحضات زندگی خوشی که شما متصورید رو تلخ خواهد کرد ( اگر کاملا نپذیرند)

4- قبول کردن خانواده ایشون یک مساله هست و برای خانواده ای که شما فرمودید مشخصا خانواده گرا هستند و توجهشون به فرزندشون بعد از ازدواجش کم نخواهد شد همه ی دغدغه هایی که بنده و جناب متعلم و اولین کارشناسی که سوالتون رو پاسخ دادند رو حل و فصل کردن, مساله مهم تر

5- اگر عمیقا معتقدید که شما همون هایی هستید که خدا برای هم خلق کرده است . توکلتون به خدا باشه انشالله که درست میشه . الان توی پسرایی که تو سن شما هستند پسرای خوب مذهبی (از پست هاتون هم اگر نگید که زود قضاوت کردی ویژگی های خوب شما مشخصه) کم هستند . (در بعضی از مذهبی ها هم یک جور دیگه معضلاتی هست ). ارزش این خوبی ها بسیار بالاتر از ثروتی که ممکنه با یک بیماری یا تصادف از بین بره. امیدوارم شرایط رو بتونید و دخترخانوم هم کمک کنند تا به حد خوبی برسه که شما رو بپذیرند . گذشت زمان هم می تونه کمک کنه. سن دختر خانوم هم در یک خانواده مذهبی برای ازدواج , بالاست(به عنوان خانواده مذهبی) به نظر می رسید که این مساله هم به نفع شما باشه
ولی وقتی تلاشاتون و توکلتون نتیجه ی موثری نداشت که شما می خواهید نداشت داریم که (( [=Zar]و عسی ان تکرهوا شيئا و هو خير لکم و عسی ان تحبوا شيئا و هو شر لکم .و الله يعلم و انتم لا تعلمون بقره )) و (( الله ولی الذین امنو ...)) انشالله بهتر از ایشون و همسری بهتر نصیبتون بشند . راستی حدیث داریم از پیامبر که مهریه ی کم و خواستگاری آسان از نشانه های میمنت و برکت زن هستند ...
کتابی که خدمتتون گفتم : ((نیمه ی دیگرم )) چهارجلدی

ما همه چیز رو تو دینمون داریم . منتها خوب بیان نشده .
اشکالی داره اگه بزارید زمان بگذره
اگه سعی کنید از دید دیگری و از نگاه دیگری و در شرایط دیگری به مقوله ی ازدواجتون و این خانوم نگاه کنید

5- التماس دعا:Gol:
این اخرین پست بنده در این موضوع خواهد بود . امیدوام اخرین پست شما در این تاپیک خبر خوشبختیتون باشه:hamdel::hamdel::hamdel::hamdel::Kaf::hamdel:

Sa-Ka;500744 نوشت:
خوب به این زودی از کوره در نرید ... ناسلامتی می خاین وارد زندگی مشترک شید

واقعا از شما ممنونم اما فکر کنم سوء تفاهم شد، فقط خواستم به دوست عزیزم متعلم که لطف کرد و وقت گذاشت نظر داد یادآوری کنم که روش نتیجه گیری شخصیتیشون در مورد کسی اینجا نیست اما خداش هست درست نبوده.

Sa-Ka;500744 نوشت:
این مثال عینی از نزذیک ترین افراد به من هستند: آقا دیپلم خانم لیسانس و دبیر . صحبت کردند. منطقی و عقلانی به این نتیجه رسیدند که تفاهم دارند. ازدواج کردند. نهال محبت اولیه بینشون الان بعد از دو تا بچه درختی تناور شده است . بعد از 15 سال هنوز برای هم حرف های تازه دارند

خوشحالم که فرد واقع بینی مثل شما در فروم به دیگران کمک فکری میده، بله و بنده هم به همین دلیل معتقدم چارچوب رسیدن به خوشبختی محدود به یکسری فاکتور خاص نیست، و حتی بنظرم خیلی نمیشه گفت کدوم مورد در اقلیت و کدوم مورد در اکثریت هستند، حتی تعریف خوشبختی آدم ها با هم یکی نیست.

Sa-Ka;500744 نوشت:
ولی وقتی تلاشاتون و توکلتون نتیجه ی موثری نداشت که شما می خواهید نداشت داریم که (( و عسی ان تکرهوا شيئا و هو خير لکم و عسی ان تحبوا شيئا و هو شر لکم .و الله يعلم و انتم لا تعلمون بقره )) و (( الله ولی الذین امنو ...)) انشالله بهتر از ایشون و همسری بهتر نصیبتون بشند . راستی حدیث داریم از پیامبر که مهریه ی کم و خواستگاری آسان از نشانه های میمنت و برکت زن هستند ...

بله کاملا با شما موافقم، خیلی جالبه براتون بگم که این خانم برای مهریه طبق رسم خانوادگیشون 14 سکه به نیت 14 معصوم در نظر گرفته بودن، بالاخره خیلی زیاد نیستن دخترهایی که تحصیل کرده و متشخص و مرفه باشند و به این مسئله اینگونه نگاه کنند ولی قسمت ما شاید نباشد...

Sa-Ka;500744 نوشت:
اشکالی داره اگه بزارید زمان بگذره
اگه سعی کنید از دید دیگری و از نگاه دیگری و در شرایط دیگری به مقوله ی ازدواجتون و این خانوم نگاه کنید

چاره ای جز این ندارم

aebrahim;500728 نوشت:
ممنون از توصیه تان، اما جدای از بحث ازدواج شما از کجا قضاوت فرمودید که آن شخص نمی داند برای چه خلق شده است؟! بنظرم خیلی ایده آل و خارج از واقعیت نباید به این مقوله نگاه کرد، کسی که نمی خواهد شرایط مالی پایینتری از خانه پدری داشته باشد آیا نمی داند برای چه خلق شده است؟! نه بنظر من اینگونه نگاه کردن به مقوله شخصیت شناسی فقط در کتاب های دینی و درسی و خارج از واقعیت اجتماع جایگاه دارد.
در رابطه با هم کفو بودن بله با شما موافقم ولی همیشه همه چیز با این شرایط ایجاد نمی شود ضمن اینکه همه چیز هم با این شرایط الزاما به موفقیت نمی رسد.
ضمنا پیشنهاد میکنم در این سایت بخشی ایجاد کنید که متاهلین که بالای 20 سال با هم زندگی کرده اند نظراتشان درج شود، خواهید دید که طیف گسترده ای از ازدواج های با معیارهای مختلف که خیلی هم تاکید بر هم کفو بودن داشته اند تبدیل به زندگی هایی فقط برای فرزندان شده اند، اما ازدواج هایی هستند که پایه شان عشق همراه با عقل بوده است و نهایتا هم عاشقانه پیشرفته اند نه فقط به بهانه فرزندانريال بنظرم نباید ازدواج را فقط از دید جوان 20 یا 30 ساله بررسی کرد، کمی از بالاتر باید نگاه شود.

سلام
این قضاوت نبود بلکه یک حقیقت برای تفکر می‌باشد. از طرفی شاید برای تذکر به خانواده‌ها مفید باشد

اگر برای مومن تعریف زیر را قبول دارید پس هدف خلقت را هم باید در این راستا تعریف کنیم

مومن کسی است که رضایت خدا را بر رضایت خلق ترجیح می‌دهد

در غیر اینصورت با دوری از ذکر خدا زندگی او در سختی قرار می گیرد: وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ ﴿طه: ١٢٤﴾

پیامبر فرمودند این معیارهایی تجملی را جای ایمان قرار ندهید تا فساد بجای سبک دینی در زندگی جایگزین نشود

امروزه بسیاری برای دیگران دارند زندگی می‌کنند نه برای بندگی خدا.

موفق باشید

موضوع قفل شده است